به گل آب بدهی گلاب میدهد. یعنی همان چیز، بهترش را به شما برمیگرداند. خدا دوست دارد مثل گل باشیم، یعنی هر کس به ما محبتی کرد با محبت بیشتر پاسخ بدهیم.
هنگامی که شما را احترام کردند شما زیباتر احترام کنید.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: گلاب , محبت , احترام , خداوند
کنار چای تلخ همیشه یا قند است یا شکر ، به همین خاطر هم هست که گوارا میشود. یادت باشد بعضیها مثل چایاند ؛ یعنی تلخاند . پس با آنها شکر باش یعنی شیرین حرف بزن ، شیرین رفتار کن. به قول سعدی شیرین حرکات باش و این سفارش خداست.
بدیهای دیگران را با خوبیهای خود دفع کن.
یعنی اگر دیگران تلخ بودند ، شیرین باش.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: چاي تلخ , شكر , گوارا , بدي ديگران
آب، گوارا است و صدای آب هم آرامبخش است، اما آبی که زلال باشد، وگرنه آب گل آلود نه گوارایی دارد و نه آرامش میبخشد. من و تو مثل آبیم؛ اگر صاف و صادق باشیم، دیگران در کنار ما به آرامش خیال میرسند و در کنار ما راحت و آسودهاند و گرنه مایهی رنج آنها خواهیم بود.
و چیزی که آدم را زلال و تصفیه میکند تقواست. تقوا یعنی، نامردی نکن! بی انصاف نباش! حرف کسی را پیش کسی نبر! قرآن از ما همین را میخواهد:
«اتَّقُوا اللهَ»
باتقوا باشید
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: آب گوارا , آلوده , گناه , تقوا
وقتی پا از کفش بیرون میآوری، راحت میشوی، یک نفس راحت میکشی؛ بهخصوص وقتی راه طولانی هم طی کرده باشی و از طرفی تابستان هم باشد، حرارت و گرما هم باشد، زیر سایه یک درخت هم باشی و پا را هم تا زانو در یک چشمه زلال و خنک بگذاری.
یادمان باشد خیالات ما چیزی شبیه کفشهای تنگاند به خاطر همین هم است که احساس رنج و عذاب میکنیم، اذیت میشویم، و البته تا از این خیالات بیرون نیاییم احساس راحتی و نشاط و لذت نخواهیم کرد. مولوی هم همین را میگفت:
«تا برون نایی نبگشاید دلت»
یعنی تا از این کفش خیالات پا بیرون نکشی دلت باز و شاد نمیشود، بلکه همیشه احساس دلتنگی خواهی داشت.
قرآن هم همین را میگوید:
کفشهایت را بیرون کن، یعنی کفشهای خیالاتت را، چیزهایی که پای تو را سخت بستهاند و نمیگذارند حرکت کنی.
البته کفش خوب است به شرط اینکه طبی باشد، اندازه باشد، آنوقت نه فقط خوب است بلکه لازم هم هست. خیالات هم همینطورند؛ خیالاتی هستند که دائم آدمی را رنج میدهند و خیالاتی هستند که آدمی را خوش و خرم و با نشاط میکنند.
مسئله خیالات را دست کم نگیریم. آدمها متأسفانه با خیالات خود زندگی میکنند.
«بر خیالی صلحشان و جنگشان
و زخیالی فخرشان و ننگشان»
یعنی اگر آدمها را با هم در جنگ و نزاع میبینی صدی هشتاد آن ریشه در خیالات باطل و بیاساس دارد.
مثلاً اگر کسی از کنار ما رد شود و سلام نکند، به ما بر میخورد، این است که دائم در ذهن خود با او میجنگیم و در نهایت هم دست به کار شده و درگیر میشویم.
یا کسی با ما سرد میگیرد و ما خیال میکنیم او از ما خوشش نمیآید و تصور میکنیم به دنبال این خوش نیامدن هم با ما برخورد خواهد کرد، در نتیجه ما هم مهیای برخورد و درگیر شدن میشویم و با کمترین بهانهای با او گلاویز میشویم!
بد نیست در همینجا داستان کوتاهی بشنوید:
نقل میکنند خانمی نامهای به خدا نوشت که خدایا من مهمان دارم لطفاً صد دلار برای من بفرست!
و نامه را در پاکتی گذاشت، و روی آن نوشت نامهای به خدا و در صندوق پست انداخت.
پستچی طبق معمول آمد و صندوق را خالی کرد و نامهها را به اداره برد. وقتی که میخواستند بر اساس آدرسها نامهها را دستهبندی کنند، به نامه پیرزن برخورد کردند و دیدند نوشته است نامهای به خدا.
به رئیس اداره اطلاع دادند که چنین نامهای در بین نامههاست! رئیس دستور داد نامه را باز کنند. آنها هم نامه را باز کردند و خواندند و خندیدند، و هر کس هم چیزی گفت.
ولی آقای رئیس گفت: این پیرزن با یک باور و اعتقادی این نامه را نوشته، پس بیایید باور او را خراب نکنیم! گفتند: چه کنیم؟ گفت: هر کس به اندازهای که میتواند کمک کند و کمکها را برای او و از طرف خدا میفرستیم.
همه کمک کردند و مجموعاً 97 دلار برای پیرزن ارسال کردند.
پیرزن وقتی که آنها را شمرد دید 97 دلار است گفت: خدایا! میدانم تو 100 دلار فرستادهای ولی این پستچیها 3 دلار آن را دزدیدهاند!
و آنگاه سریع شال و کلاه کرد و راهی اداره پست شد، و داد و فریاد راه انداخت که چرا 3 دلار مرا دزدیدهاید!
حال ممکن است شما با شنیدن این داستان شگفتزده شوید و یا به تمسخر بخندید، ولی باور کنید. به قول مولانا:
«بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن»
حقیقتاً این داستان، داستان واقعی خود ماست یعنی نوع دعواها و نزاعهای ما با یکدیگر یک چنین وضعیتی دارد و غالباً ریشه در خیالات موهوم و بیاساس ما دارد.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: كفش , نفس راحت , رنج , خيالات
وقتی بخواهند بفهمند که یک ظرف چینی سالم است یا شکسته تلنگری به آن میزنند و از جِنس صدای آن میفهمند که سالم است یا نه، سیدالشهداء(ع) یک تلنگر خیلی ظریف به حُر زد و فرمود:
«ثَکَلَتکَ اُمُّکَ، ما تُریدُ»
مادرت به عزایت بنشیند چه میخواهی؟
و حر هم جواب داد، اما با جواب خود نشان داد که سالم و سلامت است.
او گفت: نام مادر مرا بردی، ولی من نام مادر تو را نمیبرم.
یعنی ادب را نگاه داشت و البته ادب هم او را نگاه داشت.
«نگاه دار سر رشته تا نگه دارد»
پس میتوان نتیجه گرفت که یکی از درسهای بزرگ محرم و عاشورا این است که اگر ادب را رعایت کنیم و حریم و حرمتها را نگاه داریم، آنها نیز ما را حفظ میکنند و نگاه میدارند.
«از خدا خواهیم توفیق ادب»
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: تلنگر , امام حسين , محرم و عاشورا , ادب
کسانی که عینک میزنند دایم عینک خود را تمیز میکنند وگرنه درست نمیبینند.
عینک اگر تیره باشد تیره میبینند.
تمیز کردن هم البته با ملایمت و با دستمال لطیف و حریر مانند است. کسی را نمیبینی که عینک خود را با اسکاج یا سیم ظرفشویی پاک کند.
حالا به یک معنا همه ما بر چشمان خود عینک داریم.
عینک ما ذهن ماست، یعنی ما با ذهن و ذهنیتهای خود عالم و آدم را میبینیم.
یعنی پیشزمینهها بر داوریهای ما اثر دارند.
مادرها را ببین از دختر خود هزار ناسزا میشنوند اما به دل نمیگیرند و توجیه هم میکنند، اما از عروس خود کمتر از گل بشنوند گُر میگیرند؛ این به خاطر چیست؟ جز به خاطر تصورات و تخیلات باطل و بیاساسی است که مادرها نسبت به عروسهای خود دارند؟ از قبیل اینکه او میخواهد فرزند مرا و جگر گوشهی مرا از من بگیرد و یا...
یعنی این برخوردها ریشه در خیالات دارد.
و این جنس خیالات دامنگیر غالب ما آدمها هست.
«تو جهانی بر خیالی بین روان»
خیالات رشتهای بر گردن ما دارند که به هر کجا که بخواهند میکشند.
شاید شنیدن این داستان خالی از لطف نباشد:
کسی میگفت: در فرودگاه بودم. از فروشگاه کتابی و از غرفه بیسکویتی خریدم.
روی صندلی به انتظار نشستم. از بیسکویتی که کنارم بود یکی برداشتم، اما دیدم پیرمردی هم که در کنار من نشسته است، بدون تعارف و بدون اجازه گرفتن از بیسکویت من بر میدارد.
من یکی برداشتم، او هم یکی. خیلی ناراحت شدم اما روی خود نیاوردم. دوباره برداشتم او هم برداشت. نگاهی تند به او کردم اما او لبخند زد.
تا اینکه بیسکویت آخر را دو قسمت کرد قسمتی خود در دهان گذاشت و قسمتی هم برای من گذاشت. با عصبانیت برخاستم و با نگاهی زهرآلود از او فاصله گرفتم.
در هواپیما کیفم را باز کردم تا کتاب را بردارم، ولی دیدم بیسکویت من در کیفم است! تازه فهمیدم که من بیسکویت آن پیرمرد بیچاره را میخوردم در حالی که خیال میکردم بیسکویت خودم است و به خاطر این خیال غلط و ناصواب، در ذهن و خیال خود چه ناسزاهایی که نثار او کردم!
بپذیریم که غالباً نزاع و درگیریهای ما ریشه در چنین اندیشهها و خیالات نادرست و ناچیز دارد.
توصیه و تأکید دین بر زدودن این گونه خیالات و گمانهای باطل و ناچیز است.
عنوان سوء ظن که این همه در روایات و آیات به گونههای گوناگون مذموم شمرده میشود به همین دلیل است، یعنی ذهن خود را باید شست.
همان که سهراب میگفت: «چشمها را باید شست.»
و پیشتر از او حافظ گفت: «شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام.»
و پیش از حافظ البته مولانا گفته بود:
«پاک کن دو چشم را از موی عیب
تا ببینی باغ و سروستان غیب»
البته یادمان باشد یکی از ورودیها و مدخلهای عمدهی خیالات، شنیدههای ما هستند. از این رو سفارش دین بر این است که نسبت به بدیهای دیگران چشم باشید و نسبت به خوبیهای ایشان گوش.
یعنی اگر کسی خوبی دیگری گفت سراپا گوش باشید و بشنوید ولی نسبت به بدیهایی که از دیگران یاد میشود سراپا چشم باشید. بگویید من باید ببینم و تا نبینم نمیپذیرم.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: عينك , ملايمت , ذهن , بي اساس
خوشا به حال آن گلی که سر راه آب قرار گیرد؛ سبز میشود، بالنده میشود، بالا میآید، رنگ و رو پیدا میکند، عطر و بو پیدا میکند، تماشایی میشود؛ کنارش مینشینی، شاد میشوی، شاداب میشوی.
و بدا به احوال آن گل و گیاهی که از آب دور بیفتد؛ پژمرده میشود، خشکیده میشود، زباله میشود، و دیگر به درد سوختن میخورد و بس.
آدمی همان گل است، همان گیاه است و خدا همان آب، آب حیات.
خوشا به حال کسی که بر سر راه خدا قرار گیرد؛ چه تماشایی میشود! چه طراوتی پیدا میکند! و چه رایحهای!
و بدا به احوال کسی که از خدا دور افتد؛ مثل گلی میماند که از آب دور باشد یا از آفتاب محروم شده باشد.
«با تو حیات و زندگی، بی تو فنا و مُردَنا
زآنکه تو آفتابی و بی تو بود فُسُردنا»
و البته آنچه آدمی را بر سر راه خدا قرار میدهد، بندگی و طاعت حق است آن هم بی هیچ چون و چرا.
«مزن ز چون و چرا دم که بنده مُقبِل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت»
پس اگر بندهای تسلیم باش! اگر بندهای چون و چرا نکن! هرگز نگو تا ندانم تا نفهمم مثلاً نماز چه خاصیتی دارد نمیخوانم!
جان من! وادی زندگی با عرصه معنوی متفاوت است و تفاوت از زمین تا آسمان است.
در زندگی اول علم است و بعد عمل، نخست باید بدانی و آنگاه باید به کار ببندی.
فیزیک را میخوانی و میدانی و آنگاه به کره ماه میروی وگرنه امکانپذیر نیست.
شیمی را میخوانی و میدانی و آنگاه دارو میسازی و جز این راهی نداری.
اما در عرصه معنا و معنویت ماجرا معکوس است. یعنی اول باید عمل کنی؛ آنگاه خواهی یافت.
یعنی نماز را باید بخوانی طبق آداب هم باید بخوانی و آنگاه به معرفت و آگاهی و علم دست مییابی.
این صریح سخن خداوند است:
بندگی کن، یعنی عمل کن تا باور و یقین و معرفت و آگاهی به سوی تو بیاید.
و البته بندگی تقوا را به بار مینشاند.
و تقوا یعنی نگهداری. و متقی کسی است که خود را نگه میدارد و خود نگهدار است از آنچه او را از خدا دور میسازد.
و این خود نگهداری و تقوا چه برکاتی که دارد.
اول برکت آن آسانی در زندگی است.
هر کسی تقوا پیشه کند خداوند برای او آسانی قرار میدهد.
و این نه به معنی این است که سختیها به کنار میرود، نه! یعنی در کنار سختیها احساس سختی نخواهی داشت و به آسانی آن را پشت سر میگذاری.
درست مثل اسب سواری که بر روی موانع به آرامی و آسانی و سلامت عبور میکند و البته چه لذتی که میبرد.
هنر تقوا این است که از آدمی سوارکاری ماهر و توانا میسازد، که تنها عشق او رسیدن به موانع و عبور از روی آنها خواهد بود.
دیگر از آثار و برکات تقوا این است که یا در مخمصه قرار نمیگیری و یا راه گریزی پیدا خواهد شد.
هر کسی تقوا پیشه کند خداوند برای او راه گریز و خروج از اضطرارها و مخمصهها قرار میدهد.
پس اگر دیدی سختیها بر تو سخت میگیرند و یا در مخمصهای گرفتار آمدهای و از هیچ سو و هیچ طرف راهی و روزنهای در پیش نیست بدان که در جایی تقوا را پیشه خود نساختهای.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: گل , عطر و بو , راه خدا , بنده
آب خیلی لطیف است، اما همین آب لطیف آهن سخت را با همه استحکام و مقاومتش از پای در میآورد.
ما هم باید یاد بگیریم که لطافت و نرمش و مدارا حریف را هر قدر هم که صلابت داشته و سرسخت باشد از پای در میآورد.
لذا سیدالشهداء(ع) فرمود: هر گاه در کار کسی فرو ماندی، «کان الرفقُ مِفتاحَه» یعنی رفق و مدارا کلید خوبی است و با حریف خود مدارا کن.
خود آن نازنین بسیار اهل مدارا بود. هنگامی که شمر به او اهانت کرد، مسلم ابن عوسجه ناراحت شد و خواست او را با تیر هدف قرار بدهد، ولی حضرت مانع او شد و این در حقیقت دعوت به مدارا بود؛ یعنی با او مدارا کن که همین مدارای تو او را از پای در میآورد. پس یکی از درسهای بزرگ عاشورا انعطاف و مدارا است حتی در برابر دشمن.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل آب , استحكام , صلابت , امام حسين
دارو تلخ است؛ خاصیت آن هم به تلخی است، اما شیرینی سلامت و بهبود در پی دارد.
به شرط اینکه در وقت و زمان خود مصرف شود، و دیر یا زود نشود.
و دیگر آنکه اندازه آن هم مراعات شود و کم یا زیاد نشود، اگر گفتهاند شربتی را دو پیمانه مصرف کن و دیگری را سه یا چهار پیمانه، به همان میزان باید مصرف شود.
از طرفی هم البته باید پرهیز را مراعات کرد، یعنی در کنار آن هر چیزی را نباید خورد.
حال، نماز چیزی دقیقاً شبیه داروست.
یعنی مثل دارو تلخ است، هر کس بگوید شیرین است شیرینعقل است.
مگر میشود صبح سرمای زمستان توی جاده از اتوبوسی پیاده شوی، و در هوای سرد وضویی بسازی و با لرز و سرما نماز بخوانی و شیرین باشد؟ یا غرق فیلم یا غرق گفتگو باشی و مؤذن اذان بگوید و بلند شوی و راهی مسجد شوی و شیرین باشد؟
البته نه فقط نماز بلکه هر عبادت دیگری هم همینطور است، اساساً حق، اینگونه است امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: الحق مُرّ، یعنی حق تلخ است. نماز هم که حق است پس تلخیهای خود را دارد.
بله، اگر انسان نسبت به حقیقت نماز فهم و معرفت پیدا کند تلخی آن شیرین و آسان میشود. از این رو در دعا از خدا میخواهیم، خدایا شیرینی ذکر خودت را به ما بچشان. یعنی خدایا به ما معرفت کرامت کن!
دیگر آنکه نماز مثل دارو زماندار است و باید زمان آن را رعایت کنیم، یعنی در وقت خود بخوانیم.
چون فلسفه نماز احساس عظمت حق است و این احساس برای کسی اتفاق میافتد که نماز را در اول وقت خود بخواند. کسی که با تأخیر، نماز خود را میخواند در حقیقت با تأخیر خود فریاد میکند که خدایا! تو عظیم نیستی، پول عظیم است، کسب و کار عظیم است، تفریح و تفرج عظیم است. اگر تو عظیم بودی که من همان ابتدا حرف تو را گوش میدادم.
دیگر اینکه مثل دارو باید کنار نماز پرهیز هم باشد، پس اگر نماز حق است باید از باطل فاصله گرفت، یعنی نباید به منکر و فحشایی آلوده شد. وگرنه خاصیت نماز را از بین میبرد.
شما وقتی یک فضا را با وسایل گرمایشی گرم نگه میداری باید تمام روزنهها و دریچهها و درها را ببندی، و گرنه انرژی را هدر دادهای. چرا نماز برای ما حرارت و گرمایی ایجاد نمیکند، چون پنجره گوش، پنجره چشم، پنجره دهان باز است و هر چیزی را میشنویم، هر چیزی را میبینیم، هر چیزی را میگوییم.
درست مثل انباری که پر از گندم باشد اما روزنهها هم باز باشند. اینجاست که همه چیز طعمه موش و مور و ملخ شده و از دست میرود.
«گر نه موشی دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست»
خلاصه اینکه هر کس میخواهد از اندوخته نماز خود و از حرارت و گرمای آن برخوردار باشد باید این پنجرهها و روزنهها را یکی پس از دیگری بسته نگه دارد و تنها به ضرورت باز کند، نه اینکه پیوسته از سر هوا و هوس و میل، چشم و زبان و گوش خود را باز بدارد.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: داروی تلخ , سلامت , مراعات , زمستان
هر وقت خواستی پارچهای بخری آن را در دست مچاله کن و بعد رهایش کن، اگر چروک برنداشت جنس خوبی دارد.
حال، آدمها همین طور هستند. آدمهایی که بر اثر فشارها و مشکلات، شیوه و اخلاق و رفتارشان عوض میشود و چروک بر میدارند اینها جنس خوبی ندارند.
ولی جنس پیامبر(ص) خوب بود. میفرمود: هیچ پیامبری به قدر من اذیت نشد و آزار ندید. با این وجود پیامبر هیچ گاه خم به ابرو نیاورد. هیچ گاه شیوه و شخصیت او تغییر نکرد؛ چون شخصیت او با نخ آیات الهی بافته شده بود در حقیقت اخلاق او اخلاق قرآن بود یعنی او قرآنی زندگی میکرد.
بیاییم پیامبر(ص) را اسوهی خود قرار دهیم و ما هم همچون او بر اساس قرآن مشی و مشق کنیم.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل جنس پارچه , مشكلات , اخلاق , پيامبر
خاک چرا سبز میشود ؟ زمین چرا مزرعه یا باغ میشود ؟
چون تسلیم است، تسلیم زارع یا باغبان.
یعنی وقتی آن را شیار میزنند زیر بار میرود بر خلاف سنگ. یا وقتی میخواهند در دل آن بذر یا نهال بکارند تسلیم است و میپذیرد، بر خلاف سنگ.
یا وقتی آب و کود به آن میدهند میپذیرد و پس نمیزند، برخلاف سنگ.
مولانا همین ویژگی خاک را دیده بود که میگفت: خاک باش! یعنی مثل خاک تسلیم باش.
چون خاک به خاطر همین تسلیم بودن است که در موسم بهار سبز و خرم میشود، و از دل آن انواع گلها و ریاحین سر میزند.
و یادمان باشد آنچه دین از ما میخواهد همین خاک بودن است، یعنی خاکی بودن و تسلیم بودن است.
اساساً دین چیزی جز تسلیم نیست.
دین در نزد خداوند یعنی تسلیم بودن.
تسلیم اولین تعلیم و درس نماز است.
اینکه در ابتدای نماز دستها را بالا میبریم یعنی: خدایا! تسلیم توایم، اسیر توایم، گوش به فرمان توایم.
«حکم آنچه تو فرمایی»
و فرمان خدا همان است که در قرآن کریم آمده است.
پس کسی که دستها را بالا میبرد، باید پس از نماز، قرآن را باز کند و بخواند و طبق آن رفتار و زندگی کند.
سرّ اینکه میگویند بعد از نماز قرآن بخوان! به خاطر این است که در ابتدای نماز دستها را بالا بردهای و گفتهای: خدایا! تسلیم توام. پس باید بعد از نماز قرآن را باز کنی تا آنچه او گفته است بشنوی و به کار ببندی.
پس اگر قرآن را باز کردی و خواندی که قولا له قولاً لَیِّناً، دیگر باید از آن پس با زن و بچه خود با دوست و رفیق خود حتی با دشمنان نادان خود به نرمی سخن بگویی.
یعنی کسی که در نماز دستها را بالا میبرد، باید با دیگران نرم سخن بگوید، وگرنه دستها را بیخودی بالا برده است!
و سخن اگر نرم باشد البته به دل خواهد نشست. و هم اینکه موجب میشود به دوستان خود بیفزایی.
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: درختها را ببین. آنکه چوبش نرمتر است (مثل بید مجنون) شاخ و برگ آن هم بیشتر خواهد بود.
و دیگر آنکه سخن نرم موجب میشود از دشمنی دشمنان کاسته شود. چرا قصابها دائم کارد خود را تیز میکنند؟ چون به گوشت خورده و گوشت نرم است و این نرمی موجب کندی آن میشود. کسانی هم که با آدم با تندی رفتار میکنند اگر با نرمی با ایشان رفتار کنیم در دشمنی خود کند خواهند شد و دیگر قدرت برش خود را از دست خواهند داد.
بگذریم...
میبینی که لازمه بالا بردن دستها در نماز، نرمی گفتار و نرمش در رفتار آدمی است.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: خاك , سبز , تسليم خدا , اطاعت
آقا دامادها را در شب خواستگاری ببین!
ببین چه مؤدباند! چه با وقار! چه سر به زیر! چه کمحرف! چه مرتب!
خانوادهها و همراهان گل میگویند، و گل میشنوند، همه شوخی و مزاح میکنند، اما داماد ساکت و سنگین و موقر و خاموش گوشهای نشسته، و دلهره تمام وجودش را گرفته، و هرگز خودش را همراه و همرنگ با دیگران نمیکند. چرا؟
چرا داماد همرنگ نمیشود، چرا مثل دیگران راحت نیست؟
چون پیش خود میگوید: آنکه زیر نظر است یا آنکه قرار است انتخاب شود منم، نه دیگران.
یادمان باشد کسی که آن بالا نشسته، و به ما نظر دوخته قرار است انتخاب کند. اگر این حقیقت را میدانستیم نگاهمان از دیگران گرفته میشد و از دیگران تأثیر نمیگرفتیم و همساز دیگران نمیشدیم و همیشه همان گونه بودیم که آقا دامادها!
مولوی، شب خواستگاری پسرش گفت:
پسرم! همیشه چنان باش که امشب.
یعنی میبینم امشب خیلی سنگین و رنگین نشستهای. میبینم حساب شده نگاه میکنی، حساب شده حرف میزنی. میبینم خائف و ترسان هستی، پاک و تمیزی، با خود گل و شیرینی داری، و کام دیگر را شیرین میکنی. میبینم که خودت را همرنگ جماعت نمیکنی. پسرم! همیشه چنان باش.
همه مشکل ما آدمها همین «همه» است، همهاش میگوییم: همه چنیناند و چناناند.
یادمان باشد این همه، همه را زمین میزند.
چرا مثل دوندهها نباشیم که در دویدن نگاهشان فقط به پیش است و به خط پایان و هرگز به همراهان هیچ کاری ندارند، بلکه میخواهند همیشه از آنها جلوتر باشند.
یکی از تعلیمات بزرگ و البته غیر مستقیم نماز همین است. چرا میگویند نماز صبح را بلند بخوان، یا نماز ظهر را آهسته بخوان!
چون صبح زمان سکوت است، میگوید: بلند بخوان یعنی خودت را همرنگ با شرایط نکن!
و ظهر سرو صداست و پر از شلوغی، به همین خاطر میگوید آهسته بخوان یعنی خودت را همراه نکن!
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل داماد , نماز , آداب , دونده
عقربههای قبلهنما را ببین که پیوسته لرزاناند، مگر زمانی که همسو با قبله باشند.
دل آدمی نیز همین طور است، لرزان و مضطرب است مگر اینکه با خدا همسو شود و همواره در یاد خدا باشد.
پیامبر(ص) همواره دلی آرام داشت. چرا؟ چون پیوسته در یاد خدا بود:
«لایقُومُ وَ لایَجلسُ اِلّا علی ذکرِ اللهِ»
در تمام نشستها و برخاستها یاد خدا میکرد. البته نه به این معنا که دائم تسبیح به دست بود. بلکه هر کجا میخواست کاری انجام دهد، میگفت: اگر خدا الان جای من بود، چه میکرد؟
و یاد خدا به این معناست.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل قبلهنما , دلنوشته , جملات زيبا , خداوند
روی تمام داروها نوشته: «مصرف طبق دستور پزشک.» چرا؟
چون دارو اثر دارد، بهخصوص روی اطفال. به همین خاطر مینویسند: از دسترس کودکان دور نگه دارید.
یادمان باشد سخن و حرف هم در نگاه قرآن کریم و اهل بیت(ع) چیزی شبیه داروست. یعنی مثل دارو اثرگذار است، بهخصوص روی بچه ها.
این است که سخن گفتن هم باید طبق دستور طبیب باشد.
و طبیب خداست.
یکی از نامهای خدا در جوشن کبیر طبیب است.
پس، او باید بگوید چه چیزی بگو و چه چیزی نگو.
در قرآن کریم کم نداریم که خداوند میگوید: بگو، یا میگوید: نگو.
خیلی از انحرافاتی که امروز در فرزندان خود میبینیم، به خاطر حرفهایی است که در کودکی به خورد آنها دادهایم؛ یعنی متأسفانه روی حرفها دقت نکردیم.
پدر یا مادر همیشه به فرزند خود میگفت: بچه خوشگلم! بچه قشنگم! غافل از اینکه این «قشنگم»، یا «خوشگلم»، دارو بود و بیجا به او میداد.
عوارض و آثارش هم امروز پیداست. مثلاً دائم برابر آینه میایستد. چرا؟ چون خوشگلی و قشنگی در ذهنش شکل گرفته.
وقت ازدواج هم که میشود آنچه برایش مهم است قشنگی و زیبایی طرف مقابل است. هیچ چیز دیگر برایش مهم و ملاک نیست، چون از بچگی با او اینجوری حرف زدهاند.
اگر همان وقت میگفتند: بچه عاقلم! دیگر عقل و فهم در پیش او معنا پیدا میکرد و محور میشد.
و دیگر اینقدر به ظاهر خود توجه نمیکرد، و این قدر به ظاهر دیگران توجه نداشت و وقتی که میخواست ازدواج کند تنها به قیافه طرف نگاه نمیکرد بلکه به فهم و عقل و درایت او هم التفات داشت.
ببینید قرآن کریم به عیسی مسیح(ع) کلمه گفته است. میگوید او کلمهای است از نزد ما چرا چنین میگوید؟
چون میخواهد کلمه و سخن را معنا کند.
میخواهد بگوید: من به چیزی کلمه میگویم که مثل عیسی مسیح(ع) پاک باشد، و مثل او حیاتبخش
باشد، و مثل او مبارک، و مثل او پخته و مثل او شفابخش باشد.
خلاصه، کلمه باید پیامبری کند، هدایت کند، و راهی را روشن کند، و خط و جهتی بدهد.
حال به خود راست بگوییم، آیا تا کنون کلمهای به زبان راندهایم، آیا در میان آنچه گفتهایم، کلمهای هم به چشم میخورد؟
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: دارو , طبيب , جملات زيبا , دلنوشته
ماهی بیچاره گذارش به کنار ساحل میافتد، کرمی معلق میبیند و غافل از آنکه در پس آن قلابی تیز در کمین نشسته است، با چه حرص و شتاب و ولعی شتابان به سراغ آن میرود و آن را به دهان میکشد و همین که از دریا بالا آمد، چه لرزهای بر اندام او میافتد. تازه میفهمد چه داده و چه گرفته است. آنچه داد دریاست و آنچه گرفت، یک کرم، آن هم مرده و فرو نبرده!
حال قصه یوسف(ع) یک چنین معاملهای را به نمایش میگذارد، و از مردمی یاد میکند که یوسف(ع) را دادند و در عوض درهمی چند گرفتند.
آنان یوسف را فروختند به بهایی اندک یعنی درهمی چند.
و آنان نسبت به یوسف بیرغبت بودند.
البته چنین معاملهای برای ما نباید جای هیچ شگفتی داشته باشد، چون در حقیقت این داستان داستان ما نیز بوده و هست.
«بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن»
به قول مولانا اگر باور نمیداری سری به بازار شهر بزن تا با چشم خود و به عیان چنین معاملهای را بارها و بارها ببینی.
«در شهر ما نک احمقی خوش میفروشد یوسفی
باور نمیداری ز من، بازار شو، بازار شو»
با این تفاوت که آنها یوسف را فروختند و ما خدای یوسف را. چون وقتی کسی به دروغ جنسی که ده تومان ارزش دارد را به یازده تومان میفروشد، او خدا را به یک تومان داده است، پس باز هم به فروشندگان یوسف!
این است که حافظ خیرخواهانه نصیحت میکرد و میگفت:
«یار مفرو
ش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود»
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: ماهي , جملات زيبا , دلنوشته , ساحل
یک کلید باید راست باشد تا قفلی را باز کند وگرنه با کلیدی کج هیچ قفلی گشوده نمیشود. همانطور که یک خطکش باید راست باشد تا بتواند خطی راست پدید آورد، وگرنه خط کشی که خود کج است کجا میتواند خطی را راست نماید.
حال دروغ مثل کلید کج و خطکش کج است، و کجا میتواند گرههای ما را بگشاید و کجیها را از ما دور کند. دروغ خود زشت است آن هم آنقدر زشت که دروغگو از دروغگو بدش میآید. حال چیزی چنین زشت آیا میتواند زندگی ما را زیبا کند؟
و قصه یوسف(ع) این حقیقت را به نمایش گذاشت که دروغ فروغ ندارد و نه پیش میرود و نه پیش میبرد. اگر قرار بود دروغ کارها را به سامان کند و گرهها را بگشاید، گره از کار فروبسته برادران یوسف میگشود؛ مگر آنان کم دروغ گفتند؟
گفتند: یوسف را به تفریح و بازی میبریم اما دروغ بود.
گفتند: به مسابقه رفتیم، اما دروغ بود.
گفتند: گرگ آمد یوسف را درید، اما دروغ بود.
جامهاش را با خون بزغالهای خونین کردند و گفتند: خون یوسف است، اما دروغ بود.
اشک میریختند، اما دروغ بود.
سراپا دروغ بودند و دروغ گفتند.
«دستشان کژ، پای شان کژ، چشم کژ
مهرشان کژ، صلحشان کژ، خشم کژ»
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: كليد گنج , دروغ , زشت , يوسف
دانههای انار چون کنار هماند، چون دوشادوش هماند به یکدیگر شکل و شخصیت میدهند. ما هم مثل دانههای اناریم؛ یعنی وقتی هویت پیدا میکنیم و معنا و معنویتی به چنگ میآوریم که با هم باشیم.
به خاطر همین بود که علی(ع) وصیت کرد:
«اِیّاکُم وَ التَقاطُع وَ التَدابُر و التَفرُّق»
بپرهیزید از گسستگی و پشت کردن به یکدیگر و جدایی.
یادمان باشد جدایی و پشت به یکدیگر کردن آدمها را بیخاصیت میکند.
میگویی: نه؟ یک اره را بردار و نگاه کن!
دندههای ارّه را ببین! ببین چگونه شانه به شانه هماند! ببین چگونه پا به پای هماند! به خاطر همین هم است که برش دارند و میبُرند و پیش میروند و کار را هم پیش میبرند.
حالا اگر دندهها از هم جدا بودند یا به یکدیگر پشت میکردند، یعنی یک دنده رویش اینطرف بود و یک دنده رویش آنطرف بود، آیا میتوانستند برش
داشته و یا کارایی داشته باشند؟ هرگز. حال ما هم همینطور، یعنی این داستان، داستان ما هم هست بهخصوص بستگان و خویشان که اگر با هم نباشیم و با یکدیگر صله رحم نکنیم فَشَل میشویم.
این است که علی(ع) میفرمود:
«وَیلکَ قَطِیعَةَ الرَحِم»
وای بر تو اگر قطع رحم کنی.
البته قطع رحم نکردن یا صله رحم کردن، تنها به معنی رسیدن به یکدیگر نیست، بلکه به معنای رسیدگی نسبت به یکدیگر است، و این بالاترین صله رحم است.
شب عاشورا را ببین. حضرت به خانواده خود فرمود:
من کسی را سراغ ندارم که مثل شما صله رحم کرده باشد.
یعنی صله رحم فقط این نیست که در کنار سفره با هم باشیم، بلکه صله رحم واقعی این است که حتی در صحنه کارزار و در دل سختیها و تا پای جان با هم همراه و همدل باشیم.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: انار , اره , دانه , دنده
کنار منقل بنشین و حبههای زغال را خوب تماشا کن!
ببین چه گرمایی! و چه دوامی دارند!
چرا؟ چون با هماند.
اگر با هم نبودند یا به قول معروف صله رحم نداشتند و جدا از یکدیگر میسوختند، خیلی زود خاموش میشدند، یعنی عمرشان کوتاه میشد و هم انرژی و گرمای چندانی نداشتند.
پس بیا پای منقل بنشینیم البته نه مثل بعضی که مینشینند و آن کار دیگر میکنند؛ نه. بنشینیم درس بیاموزیم، درس با هم بودن.
مگر نه اینکه امام کاظم(ع) فرمود: از هر چیزی میشود چیزی آموخت. پس از منقل هم میشود آموخت.
میشود آموخت که طول عمر در صلهی رحم است.
و میشود آموخت که افزایش رزق و روزی در صلهی رحم است.
و این همان چیزی است که وجود نازنین سیدالشهداء(ع) میفرمود:
«مَن سَرَّهُ اَن یُنسِأَ فِی اَجَلِه وَ یزادَ فِی رِزقِه فَلیَصِل رَحِمَه»
هر کس خوشحال میشود از اینکه در اجلش تأخیر شود، یعنی عمر طولانی پیدا کند مثل همان حبههای ذغال، و رزق و روزیاش افزایش یابد مثل همان حبههای ذغال که به خاطر با هم بودن گرمای بیشتری یافتند، باید صلهی رحم کند.
و این یعنی هر کس اهل صله رحم نباشد هم عمرش کوتاه خواهد بود و هم در زندگی دخلش با خرجش نمیخواند.
پس دیگر نگو صبح تا شب میدوم، اما هشتم گرو نه است. به جای این حرفها، مادرت و پدر پیرت را دریاب و برو به جای دست، پای ایشان را ببوس، دلشان را به دست بیاور، لبخندی به لبهاشان بنشان و از آنها بخواه تا برایت دعا کنند.
نشنیدی پیامبر(ص) میفرمود: دعای پدر و مادر در حق فرزند مثل دعای پیامبر در حق امت خویش است؟
نشنیدی آن جوان به محضر پیامبر خدا(ص) آمد و گفت: هر گناهی که بگویی کردهام آیا امید آمرزش برای من خواهد بود؟ و پیامبر خدا(ص) فرمود: پدر و مادر داری؟ گفت: مادر نه، اما پدر دارم. فرمود: پدرت را دریاب و به او خدمت کن!
البته همین که جوان رفت، فرمود: ای کاش! مادر داشت، چون زودتر نتیجه میگرفت.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: ذغال , سوختن , صله رحم , آمورزش
تعویض خودرو را دیدهاید؟ طرف ماشین مدل پایین و فرسوده خود را میبرد و تحویل میدهد و آنگاه پیش چشم خودش شیشهها را خرد میکنند و ماشین را پرس میکنند. صاحب ماشین هم وقتی که میبیند و تماشا میکند لذت میبرد، چون ماشین مدل بالاتری به او میدهند.
و این تعریف دقیق مرگ است.
این بدنها مثل یک ماشین است و یک روزی جمع میشود، خاک میشود، و ما تماشا میکنیم و لذت میبریم. چرا؟ چون یک قالب نورانی و روحانی به ما میدهند.
سّر اینکه اصحاب سیدالشهدا(ع) بیباکانه در برابر تیر و تیغ و نیزه و سِنان سینه سپر میکردند، همین بود که مرگ را خوب فهمیده بودند. ما نیز اگر مرگ را خوب بفهمیم، زندگی برایمان شیرین خواهد شد.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: تعويض خودرو , پلاك , امام حسين , روحاني
نان سنگک تا خمیر و خام است، به سنگها حتی به ریزترین آنها میچسبد، اما همین که پخته شد، خیلی راحت از همه آنها جدا خواهد شد.
انسان هم همینطور است؛ تا خام است، دلبسته و وابسته است، اما همین که پخته شد، خیلی راحت از این چیزهایی که به آنها وابسته و دلبسته است، دل برمیکند.
اصحاب سیدالشهدا(ع) بر اثر آتش عشق اباعبدالله(ع) پخته شده بودند، لذا خیلی راحت از این دلبستگیها، و از عزیزترین کسان و بستگان خود گذشتند.
وقتی هم که تهدید شدند که خانههاشان را خراب خواهند کرد، خیلی سریع و صریح آدرس و نشانی خود را به تیرها بستند و به وسیله کمانها به سوی آنها پرتاب کردند، چون هیچ دلبسته نبودند.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: نان سنگك , دلبسته , وابسته , امام حسين
قدیمها وقتی که قرآن میخواندند ، برای اینکه نشانه بگذارند که تا کجا خواندهاند از پر طاووس استفاده میکردند، و هیچ گاه هیچ کس از پر کلاغ استفاده نمیکرد ، چون قرآن زیباست و چیزی هم که در دل آن قرار میگیرد باید زیبا باشد.
امام حسین(ع) حقیقت قرآن است ، پس اگر کسی میخواهد در دل او جای بگیرد و در کنار او قرار بگیرد، و همراه و همگام با او باشد شرطش این است که یک زیباییهایی از خود نشان بدهد.
حبیب بن مظاهر به خاک و خون کشیده شده بود ، امام حسین(ع) بر بالین او آمد و یک جمله به او گفت که اشاره به همین حقیقت داشت.
حضرت فرمود : « لَقَد کُنتَ فاضِلاً »
حبیب تو آدم با فضیلتی بودی ، یعنی آن چیزی که مرا به تو پیوند داد، فضیلت تو بود . و این یک درس و بلکه یک پیغام به همه ماست که اگر میخواهید با من حسین بن علی(ع) جوش بخورید و پیوند و ارتباط برقرار کنید، باید اهل فضیلت باشید.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: پرطاووس , حبيب مظاهر , امام حسين , فضيلت
بعضیها فکر میکنند که آدمها توی قیافههاشان زندگی میکنند ؛ برای همین ، هر روز خود را به یک تیپ و شکل درمیآورند ، ولی آرامش پیدا نمیکنند . بعضیها فکر میکنند که آدمها توی خانههایشان زندگی میکنند ؛ برای همین ، هر روز خانههای خود را به یک شکل و با یک دکور خاصی تزیین میکنند ، ولی باز آرامش پیدا نمیکنند .
و اینها در اشتباهاند ، باید بدانند که آدمها توی دلهاشان زندگی میکنند و نه توی قیافهها ، خانهها و ...
روز عاشورا سیدالشهداء(ع) به خداوند چه گفت ؟
خدایا! ما از تو ممنونیم که جَعَلتَ لَنا اَفئِدَةً ، تو به ما دل دادی و ما را اهل دل کردی .
سیدالشهداء(ع) و یاران نازنینش اهل دل بودند . و درس بزرگ عاشورا یکی همین است که آی آدمها ! بیایید اهل دل شوید . آی آدمها ! اگر آرامش و آسایش میخواهید ، باید دلهای خود را آباد کنید .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: قيافه , آرامش , زندگي , امام حسين
باغبان هیچگاه پای بوتهی خار کود نمیریزد ، درست بر خلاف گل که بدون کود نمیشود.
البته وقتی به پای بوته گل کود میریزند برای مدتی کوتاه و محدود بویی ناخوش و ناخوشایند و نامطبوع پراکنده میشود ، اما دیری نمیپاید که جای خود را به بوی خوش و دلانگیز گل خواهد داد .
و حسین (ع) گل است و توهینها و جسارتها و هتاکیها چیزی شبیه کودند . یعنی اگر چه برای مقطعی موقت ناخوشایند و آزاردهندهاند اما چندان نمیگذرد که بوی خوش حسینی مشام تمامی دلها را نوازش میدهد.
هر چند ، تا بوده همین بوده و همین خواهد بود. یعنی مثل گل که هر از چند گاهی به کود مبتلا میشود ، حسین(ع) نیز آماج جهالت ها خواهد بود .
یک زمانی مزار و بارگاهش را در هم کوبیدند و شخم زدند و جو کاشتند ؛ یک روزگاری وهابیت آمد و پس از کشتاری عظیم در کربلا ضریح امام را که از چوب بود به آتش کشید و بر روی آن قهوه درست کرد و سر کشید. امروز از آن سرکشها اثری نمانده است ، اما ببین شکوه و هیمنه دستگاه امام را .
میخواهم بگویم این اتفاقات برای امام سراسر خیر و رحمت و لطف و عنایت است ، اما برای ما نیست مگر واکنشی و حساسیتی بهجا ، مناسب و درخور و معقول، که از خود نشان دهیم .
و این را بدانیم که خداوند نسبت به حسین بن علی(ع) گونهی دیگری است ، چون او در روزی همچون عاشورا همه چیزش را حتی طفل شش ماههی خود را نثار راه خدا کرد . هیچ تردید نکن که خداوند نیز همه چیز را به پای او خواهد ریخت .
« زین قصه هفت گنبد افلاک پر صداست
کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت »
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: جملات زيبا , بوته , باغبان , امام حسين
وقتی در محفلی شربت ، شیرینی و یا شکلاتی پیش روی بچههای مؤدب و آداب دان گرفته و به آنها تعارف میکنند ، هرگز دست دراز نمیکنند ؛ مگر آنکه پدر یا مادر با اشارهی چشم و یا سخن نرم خود به آنها اجازه دهند .
اولیاء خدا هم اینگونهاند .
یعنی بر خلاف ما هر گاه لذت یا عیشی سر راه ایشان سبز شود ، پیش از اینکه به سراغ آن بروند گوش جان به کلام حق تعالی میسپارند . اگر او اجازه داد خود را مجاز میدانند و گرنه هرگز خود را به آن نمیآلایند .
درست همان کاری که یوسف کرد .
یوسف دید که این لذتی که در وجود زلیخاست از آن لذتهایی است که خداوند هیچ خوش ندارد ، از این رو حتی به ذهن خود هم خطور نداد ، تا چه رسد به اینکه به سوی آن خیز بردارد و اقدامی کند .
و قرآن همین حقیقت را چه زیبا باز میگوید :
زلیخا قصد کرد و تصمیم گرفت تا از یوسف کامجویی کند و یوسف هم همین قصد را میکرد ، اگر برهان و دلیل پروردگارش را نادیده میگرفت .
یعنی یوسف دلیل داشت و دلیل او عقل و معرفت او بود که بر اساس آن خوب میدانست که خداوند از چنین لذتی بیزار است ، از اینرو از آن فاصله گرفت .
البته ما هم از این دلیلها فراوان داریم ، اما تفاوتی که ما با یوسف داریم این است که او دید ، یعنی توجه کرد اما ما نادیده میگیریم .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: بچه مؤدب , يوسف و زليخا , اوليا , خداوند
ماه در آسمان شب خیلی زیباتر از ماه در آسمان روز است. چرا ؟
چون سیاهی شب را پشت سر انداخته و نورانیت خود را حفظ کرده و خود را همرنگ شب نساخته است .
انسان هم همینطور است ، وقتی سیاهی گناه و ظلم و معصیت و ستم را پشت سر بیاندازد و نورانیت خود را حفظ کند و نگوید : « در شهر نی سواران باید سوار نی شد » و یا « گر خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو » و ... آنوقت است که خیلی زیبا میشود .
سید الشهدا (ع) و اصحاب باوفای آن حضرت چرا در روز عاشورا اینقدر درخشیدند؟ چون مثل همیشه سیاهی و ظلمت و زشتی را پشت سر انداختند ، این بود که زینب کبری(س) فرمود :
« ما رَایتُ اِلّا جَمِیلاً »
جز زیبایی ندیدم.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: ماه , آسمان , زيبائي , ظلم
دنیا مثل کمان ، کج است ، و این یعنی که ما باید مثل تیر راست باشیم . اگر راستی پیشه کنیم ، همین کج رفتاریهای دنیا میتواند ما را اوج دهد ، پرواز دهد و به هدف بنشاند .
این بود که سیدالشهدا (ع) روز عاشورا میفرمود :
« صَبراً عَلی بَلائِک »
خدایا ! من بر این بلاها ـ کج رفتاریهای مردم زمانه ـ صبوری و شکیبایی میکنم ، چون میدانم آخرش پرواز و اوج گرفتن است . و این یک فرمول و درس است برای همه ما که هر چه این دنیا کجرفتاری بیشتری با ما داشته باشد ، اگر ما صداقت و راستی پیشه کنیم راحتتر و سریع تر به هدف خواهیم رسید .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: تير و كمان , صبر , بلا , فرمول
شیر مادر برای بچه تا یک زمانی سودمند است و زمینهی رشد و استعداد او را فراهم میکند، ولی از یک زمانی به بعد باید او را از شیر گرفت و گرنه زیانبار است و آثار معکوس دارد. این را مادرها خوب میفهمند، اما بچهها نه! و برای همین هم شیون و فریاد میکنند، ولی مادرها با وجود اینکه کانون مهر و محبتاند، به فریاد و نالهی آنها اهمیت نمیدهند.
خداوند هم نسبت به ما همینطور است. نعمتهایی مثل سلامت و آرامش به ما میدهد، که تا یک زمانی برای ما خوب و مایه سعادت است؛ ولی از یک مقطعی به بعد زیانبار و خطرناک است، از اینرو آنها را از ما میگیرد. ولی یادمان باشد؛ میگیرد تا بیشتر بدهد. همانطور که یک مادرغذا یی به نام شیر را میگیرد تا سفرهای از غذاهای متنوع پیش روی فرزند خود بگشاید.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: شيرمادر , كانون مهر , آرامش , رشد
وقتی پوست دستتان بر اثر سرما خشک میشود چه میکنید ؟ سنگ پا میکشید ؟ نه ! چرا ؟
چون بهبودی که نمیبخشد هیچ آسیب هم میزند . به همین خاطر از مادهای نرم و لطیف مثل کِرم استفاده میکنید و اینجاست که پوست دست شما دوباره نرمی و لطافت خود را پیدا میکند . و این یعنی نرمش ، نرمش میآورد .
در زندگی زناشویی و اساساً روابط اجتماعی هم ماجرا از همین قرار است . پس اگر کسی با شما خشک و خشن رفتار کرد و شما هم با نرمش و لطافت با او رفتار کنید او هم مثل شما لطیف و نرمخو خواهد شد .
البته این نسخه شفابخش از علی(ع) است که فرمود :
«لِن لِمَن غالَظَک، یوشَک اَن یلِین لَک»
با کسی که با تو با غلظت و شدت و خشونت رفتار میکند ، نرم باش . هیچ دور نیست که او نیز مثل شما نرمخو شود .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: نرم كننده , امام علي , نرمش , خشك و خشن
وقتی یک سنگریزه به درون حوض و یا استخر میافکنی چه اتفاقی میافتد ؟ اول حلقهای کوچک پدید میآید و بعد پیش میرود ، بزرگ و بزرگتر میشود تا اینکه تمام سطح آب را فرا میگیرد .
گناه نیز از همین دست است . وقتی انجام میشود به مرور پیش میرود ؛ تو گویی تمام عالم و آدم خبردار میشوند .
در ادارات و بانکها دیدهای میان برگهها ، برگههای کاربن گذاشتهاند و شما کافی است روی یک برگه بنویسی آن گاه چه بخواهی و چه نخواهی همان نوشته نیز بر برگههای دیگر هم منعکس میشوند و تمامی برگهها از آن محتوا خبردار میشوند .
از همین روست که علی(ع) فرمودند : اگر از زیر درختی گذشتی و شاخه آن بر صورت تو خط و خدشهای انداخت ، بپذیر که روزی خطایی کردهای و این خط در آن خطا ریشه دارد .
و این یعنی هر چه میکنید ، گویی به تمام عالم رونوشت میخورد و مخابره میشود ، و گرنه آن شاخه درخت از کجا میفهمد؟
سعدی میگفت : شبانه در سحرگاه برمیخیزم و با خدای خود راز و نیازی میکنم ، اما فردا وقتی به بازار آمده یا به مسجد میروم مردم به گونهای دیگر با من روبهرو میشوند و رفتار میکنند ، تو گویی از احوال شبانه من باخبرند.
« هر سحر از عشق دمی میزنم
بار دگر میشنوم بر ملا »
بنابراین عالَم ، عالَم بازتاب و انعکاس است. پس این سخن که کاری کردم و کسی ندید و نفهمید بیشتر به یک شوخی شبیه است .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: سنگریزه , موج , امام علي , سحر
در بازار مسگرها مغازهها را ببین ، و ببین که با مسها چگونه رفتار میکنند !
مغازههاشان مثل دخمه تیره و تار است و مثل بازار شام آشفته و پر سروصدا ست. و پتکهای سنگین است که بر مسها فرود میآیند، بیچاره مسها !
تازه بعد از اینهمه تازیانه و تحمل شلاقهای آهنین و سهمگین خیلی هم که رشد کنند ، میشوند یک دیگ و دیگ شدن همان و در دل آتش نشستن نیز همان. نتیجهاش هم که معلوم است: خود را روسیاه و سفره را روسفید میکنند .
اما از طرف دیگر ، بازار طلافروشها هم دیدن دارد و رفتار طلافروش با طلاجات هم تماشایی است.
طلا را ببین که چگونه بر جعبههای مخملین تکیه زده و در پشت شیشه های شیک و شکیل چشمها را نوازش میدهند. و ببین چه آرام برداشته و چه آرام گذاشته میشوند. و سرانجام مایه زینتاند و دستمایه زیبایی.
و چه شبیه است ماجرای ما آدمها و سرگذشت مسها و طلاها.
بعضی مثل مس میمانیم ، از اینرو همواره مبتلا به بلا بوده و گرفتاریم و در آخر هم جهنمی در پیش که مگو و مپرس !
و بعضی هم مثل طلا میمانیم یعنی گرانمایه، گرانبها و ماندگار .
و البته اگر خدای ناکرده از دستهی اول باشیم ، باز هم جای امید هست، چرا که میتوانیم در صف انسانهای طلایی و سعادتمند قرار گیریم . درست مثل مس که طلا میشود ، به شرط آنکه رو به کیمیا آورد .
و کیمیایی که انسانهای مسصفت را طلاگونه میکند بندگی و اطاعت حق است .
« کیمیایی است عجب بندگی پیر مغان »
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل مس , روسياه , طلا فروش , سعادتمند
یادت باشد خدا به مال حلال برکت میدهد . ندیدی گاهی با دویست تومان حلال گاهی جنسی میخری که دیگران حاضرند آن را پانصد تومان نقد بخرند .
اما مال حرام مثل پشمک برقی حجم دارد ، اما یک لقمه است. یعنی برکت ندارد . ندیدی گاهی جنسی میخری پانصد تومان، و بعد میفهمی کلاه سرت رفته، چون دیگران حاضر نیستند دویست تومان هم بخرند.
اصلاً بگذار یک مثال خیلی ساده بزنم:
گوسفند سالی چند تا زاد و ولد میکند؟ یکی یا دو تا.
سگ سالی چند تا؟ شش یا هفت تا.
نسل کدام بیشتر است؟ گوسفند.
نسل کدام باید بیشتر باشد؟ سگ.
شما به عمر خود گلهی سگ دیدهای؟ نه.
اما گلهی گوسفند تا دلت بخواهد هست.
و ببین شبانهروز در هر ثانیه چند گوسفند ذبح میشود!
عزیز من! جان من! گوسفند پاک است، طاهر است؛ به همین خاطر خداوند به آن برکت داده است. اما سگ آلوده و نجس است، از اینرو برکت و فزونی ندارد. حال لقمه حلال چیزی شبیه گوسفند و لقمه حرام چیزی شبیه سگ است.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مال حلال , حرام , پشمك , بركت
موج آب حوض را میشود با دست صاف کرد ؟ امکان ندارد. تازه همین که دست میزنی خودش ایجاد موج میکند ، یعنی بدتر میشود که بهتر نمیشود.
به همین خاطر بهترین کار این است که دست نزنی، تا خودش درست شود و غالباً هم درست میشود .
خطا و لغزش در دیگران هم چیزی شبیه موج آب است . دخالت کردن ، نصیحت نمودن مثل دستکاری موج است ، یعنی کار را خرابتر میکند .
پس اگر از همکار ، همسایه ، همسر و یا فرزند خود لغزشی میبینیم ، به روی خود نیاوریم ، بلکه بگذاریم زمان بگذرد ، شاید خودش به خطای خود پی ببرد .
و این نسخهای است که اهل بیت : برای ما پیچیدهاند و گفتهاند : دو سوم دین تغافل است؛ یعنی خود را به غفلت زدن و نادیده و ناشنیده گرفتن .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: موج آب , حوض , لغزش , خطا
توی بازی والیبال وقتی توپ را به آن طرف تور پرتاب میکنی از دو حال خارج نیست ، یا طرف جواب میدهد یا نمیدهد . اگر جواب داد هیچکدام برنده نیستید ، اما اگر جواب نداد شما برندهاید و امتیاز خواهید گرفت.
زندگی بیشباهت به این بازی نیست . یعنی شما به دوست ، همسایه و همسر خود خدمت میکنی. آنها هم متقابلاً به شما احسان و لطف میکنند ، و در این صورت هیچکدام برنده نیستید ، یا بهتر بگویم این بازی بازنده ندارد . اما اگر شما خدمت کردید و آنها به هر دلیلی پاسخ ندادند، اینجاست که شما برندهاید .
این را گفتم که نگویی بشکند این دستی که نمک ندارد ! تازه باید شاد و خوشحال هم باشی .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: والیبال , بی شباهت , بازی , همسایه
الاکلنگ دو طرف دارد. یک طرف یکی نشسته است که خود را پایین میکشد تا طرف مقابل بالا برود ؛ آنگاه طرف مقابل هم متقابلاً چنین رفتاری خواهد کرد . یعنی هر کدام تلاش میکنند تا دیگری را بالا ببرند، و اینجاست که بازی معنا پیدا میکند و لذتبخش میشود .
میخواهم بگویم زندگی همچنین وضعیتی دارد. چه یک زن و شوهر، چه دو تا رفیق چه دو تا همکار ، اگر هر کدام تلاش کند دیگری رشد و ارتقاء پیدا کند ، آن دیگری هم همین کوشش را خواهد کرد ؛ یعنی احترام احترام میآورد ، همانطور که بیحرمتی هم بیحرمتی به دنبال خواهد داشت .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل الاکلنگ , زندگی , زن و شوهر , احترام
كودكان زمین میخورند ، احساس درد میکنند و شیون و زاری به راه میاندازند ، خیلی سریع شکلاتی کف دست آنها میگذارند و انگار نه انگار که زمین خوردهاند ، یا جاییشان درد میکند ، و آرامِ آرام میشوند . هیچ فکر کردهاید چرا ؟
چون اهل حساب و کتاباند ، و با خود میگویند : درست است زمین خوردم و درد دارم ، ولی توی دستم یک شکلات است و آن به این در .
میخواهم بگویم منشأ آرامش آنها این است که بلا و نعمت را با هم میبینند ، و چون با هم میبینند آرام میشوند . و این سادهترین راه برای رسیدن به آرامش است .
هر کسی در زندگی خود اگر بلا و رنجی را احساس میکند ، نعمتهایی هم در کف دارد که اگر هر دو را ببیند ، بیتاب و بیقرار نخواهد شد .
این است که قرآن کریم از ما میخواهد که نعمتهای خداوند را به یاد بیاوریم .
به یاد آورید نعمتهایی را که به شما دادهام .
مثل نیمکتنشینها !
یادت باشد به همان تعدادی که در زمین چمن بازی میکنند ، به همان تعداد هم نیمکت نشیناند و تمام نگاه نیمکت نشینان به مربی است و تمام توجه مربی به بازیکنان.
همین که یک بازیکن خوب بازی نکند ، مربی او را از زمین بیرون میآورد و دیگری را جایگزین میکند .
میخواهم بگویم تا دلت بخواهد و تا چشم کار میکند خدا نیمکت نشین دارد . پس هر یک از ما در هر موقعیت مناسب و خوبی که قرار میگیریم اگر خوب نقش خود را ایفا نکنیم ، سریع دیگری را جایگزین خواهد کرد ، و توفیق را از ما خواهد گرفت .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل شكلات , زمين خوردن , آرامش , نعمت
وقتی یک کیف قاپِ موتورسوارِ حرفهای با شتاب تمام به سوی شما میآید چه میکنید؟ آغوش باز میکنید یا نه ، پرشتابتر از خود او به گوشه و کناری میروید تا ردّ کارش را بگیرد و برود؟
یادمان باشد خشم و عصبانیت کیف قاپ ماهری است که میآید تا سرمایه ما را که همان ایمان ، انصاف و انسانیت است سرقت کند . پس تنها راه برای در امان ماندن همین است که در وقت خشم، سریع از فضای موجود فاصله بگیریم و هرگز آن را استقبال نکنیم . درست مثل ظرفی که روی اجاق جوش آمده باشد ؛ یا باید اجاق را خاموش کرد یا باید ظرف را از روی اجاق برداشت و کناری گذاشت.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: كيف قاپ , دين و ايمان , عصبانيت , سرمايه
بازی طنابکشی را ببین ! دو طرف دارد ، یکی این طرف، یکی آن طرف. این میکشد ، آن هم میکشد. بیچارهها چه زوری هم میزنند و چقدر انرژی هدر میدهند تا اینکه بالاخره یکی پیروز میشود . فرد پیروز هم چیزی در دست ندارد جز یک سر طناب !
کشاکشها و کشمکشهای زندگی شبیه به همین طنابکشی است که جز خستگی و هدر دادن وقت و انرژی ، فایده و منفعتی ندارد. بهترین و راحتترین کار این است که آدمی کوتاه بیاید. اینجاست که هم خود خسته نمیشود و هم اگر قرار است کسی آسیب ببیند ، حریف اوست که آسیب میبیند نه خود او . درست مثل همان بازی طنابکشی که اگر یک طرف کوتاه آمد و طناب را رها کرد طرف مقابل به زمین خواهد خورد .
من با این حرف میخواهم همان نسخه امیرالمؤمنین(ع) را پیچیده باشم که فرمود :
« داوُوا الغَضَبَ بِالصَمتِ »
کشمکشها و خشم و غضبهای خود را با سکوت، یعنی با پاسخ ندادن یا رها کردن درمان کنید.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: طناب كشي , جملات زيبا , حضرت امير , كشكش
جنگل ، چرا این قدر سبز و خرم و شاداب است ؟
چون تعرّق دارد ، یعنی بخارهایی از خود به آسمان میفرستد و به ابرها میرساند ؛ ابرها هم کیسه شُل میکنند و میبارند .
و این همان معنای سخن حافظ است که میگفت :
« ارادتی بنما تا سعادتی ببری »
یعنی ، بیمایه فطیر است .
یعنی هر کس میخواهد گیرنده باشد ، اول باید فرستندگی کند .
چرا راه دور برویم . توی تلفن ، تا فرستنده نباشی ، گیرنده میشوی ؟! تا حرفی نزنی حرفی میشنوی ؟
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: جنگل , سبز و خرم , پيام , ارادت
نعنایی که توی سبد سبزی فروش است، حتی اگر یک برگ هم از آن بچینی، جایش هرگز سبز نمیشود. اما همین نعنا وقتی توی باغچه است و ریشه در خاک دارد حتی اگر ساقهاش را هم بچینی باز سبز میشود؛ زیادتر میشود که کمتر نمیشود. پس هر چه میخواهی نعنا بچین! اصلاً اگر میخواهی بیشتر شود باید بچینی!
حال، ما هم چیزی شبیه نعناییم اگر اهل بخشش باشیم به شرط اینکه بخششهای ما ریشه در خدا داشته باشد و بریده از او نباشد، یعنی با انگیزههای الهی ببخشیم باور کنید چیزی که از دست نمیدهیم هیچ، بلکه برخوردارتر هم خواهیم شد.
و این حقیقتی است که امیرالمؤمنین علی(ع) از آن پرده بر میدارد:
«اِستَنزِلُوا الرِزقَ بِالصَدَقَةِ»
رزق و روزی را با صدقه و بخشش فرود آورید.
یعنی تو وقتی از پول، و از اعتبار و از قدرت خود مایه میگذاری، این خود موجب فرود آمدن رزق و روزی خواهد شد.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل نعنا , رزق و روزی , ریشه , انگیزه
چرا استخرها اینقدر زلالاند ؟ چرا اینهمه روشن و شفافاند ؟ چرا اینهمه پاک و تمیزند ؟
چون کریم و بخشندهاند !
چون هوای اطرافیان خود را دارند !
اطراف استخرها دریچههایی است که دائم به آنها آب میدهند ، یعنی استخرها بر خلاف برکهها همهی آبها را برای خود نمیخواهند ، بلکه سرریز میکنند تا اطراف آنها هم لبی تر کنند .
ما هم اگر بخواهیم زلال شویم مثل استخر ، پاک و صاف باشیم مثل استخر ، باید سخا را ، کرامت و بخشش را پیش گرفته و دیگران را هم برخوردار سازیم .
چون آدمی وقتی همه چیز را برای خود میخواهد مثل برکه کدر میشود ، آلوده میشود ، بو بر میدارد ، بیمشتری میشود ، تنها میشود .
به خاطر همین است که امیرالمؤمنین علی(ع) نصیحت میکرد :
« عَلَیکم بِالسَخَاء »
سخاوتمند باشید !
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: سخاوت , امام علی , مثل استخر , بخشش
بچهها به جوشکاری خیلی علاقه دارند ، هر چه هم میگویی : پسر جان ! نگاه نکن اذیت میشوی . میگوید : دلم میخواهد! خوشم میآید!
اما شب که شد ناخوشیها شروع میشود ، و چشمدرد امانش را میبرد ، و تازه میفهمد که بعضی خوشیها پایان خوشی ندارند . و همینجاست که به خود میآید و با خود میگوید : ای کاش حرف بزرگترها را آویزه گوش میکردم .
حال ، بزرگتری مثل امیرالمؤمنین علی (ع) به ما همین را میگوید :
« کَم مِن نَظرَةٍ جَلَبَتْ حَسرَةً »
چه بسا نگاهی که حسرت و ندامت در پی دارد .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل جوشكاري , بچه , چشم درد , حضرت امير
توی هیئتهای خیلی بزرگ ، حتماً دیدهای، یک نفر سینی به دست است و فقط چای میدهد ، و خیلی طول نمیکشد که دیگری با ظرفی پر از قند از راه میرسد .
حالا بچهها که با هیئت آشنا نیستند تا چای آمد ، از قند میپرسند اما بزرگترها چون ماجرا را خوب میدانند آرام و صبورند و از بچهها میخواهند که صبوری کنند .
حال یادمان باشد : دنیا هیئت خداست و غمها ، غصهها ، ناگواریها و تلخیها چیزی شبیه چای تلخ است و از آنطرف راحتیها و شادیها و شیرینیها همانند قند است.
پس اگر در زندگی غم و غصهای سراغت آمد مبادا بیتابی کنی ، مبادا بیقراری کنی . آرام باش چون دیر یا زود قند شادی در راه است .
این سخن امیر المومنین علی(ع) است که فرمود :
« لِکُلِّ هَمًّ فَرَجٌ »
برای هر غصهای شادی است .
« ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت
دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده، بازیهای پنهان غم مخور »
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: چاي قند پهلو , هيئت , غصه , شادي
گلاب قطره قطره به دست میآید ، آن هم با چه زحمتی !
گلچینها اول صبح که میشود به باغ میروند و با چیدن گلها چه خارها که تحمل میکنند ، و بعد هم آنها را به دیگ پر از آب ریخته و میجوشانند . آبها بخار شده ، و بخارها قطره قطره میشوند ، و قطرهها در ظرفهای بزرگ جمع میشوند ، و تازه یک دیگ گلاب به دست میآید . اما همین دیگ گلاب که محصول ساعتها تلاش و کوشش است . با یک چشم بر هم زدن میتوان لگد کرد و همه را زیر دست و پا ریخت . حالا اگر شما جای گلابگیر باشی چه حالی پیدا میکنی؟
عزیز من ! جان من ! آبرو مثل گلاب است و به قول قدیمیها مثقال مثقال جمع میشود یعنی یک شبه به دست نمیآید ، بلکه آنقدر باید در زندگی خود گل بکاری تا چند قطره آبرو به دست آوری . اما ببین بعضیها چه دلی دارند، همین آبرو را یک شبه ، یک باره، و با یک حرف همه را میریزند.
قبول کن که سخت است .
به همین خاطر است که خدا روی آبروی مردم سخت حساس است .
تا جایی که امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود :
« مَن تَتَبّعَ عَورات الناسِ کَشَفَ اللهُ عَورَتهَ »
یعنی هر کس در زندگی مردم سَرَک بکشد و عیب و ایراد آنها را دنبال کند ، خداوند عیب و ایراد او را فاش و بر ملا میسازد .
و در حقیقت با این کار خداوند میخواهد به آدمی بفهماند که آبروی مردم ریختن خیلی تلخ است و تا نچشی نمیفهمی ، پس بچش!
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: گلاب , زحمت , آبرو , حقيقت
بعضی چکها دو امضا دارند و تا امضای دوم نباشد ، نقد نمیشوند ؛ حتی اگر به جای امضای دوم تمام اهل بازار هم امضا کنند ، هیچ فایدهای ندارد . بانک فقط صاحب امضا را میشناسد .
حال ، اتفاقاتی که برای من و تو در زندگی قرار است بیفتد مثل چک دو امضا میماند ؛ یک امضای آن خواست ماست و یک امضای دیگرش خواست خداست ؛ تا او نخواهد هیچ امکان ندارد ، هر چند همه بخواهند .
« در نیفتد هیچ برگی از درخت
بی قضا و حکم آن سلطان بخت »
پس اگر کسی تو را تهدید کرد و گفت : آبرویت را میریزم. سکه یک پولت میکنم . کاری میکنم که سنگ روی یخ شوی . بلایی سرت میآورم که مرغهای آسمان به حالت گریه کنند ...
هیچ نترس ! چون این چک دو امضا دارد ، و امضای دوم مال خداست؛ یعنی او هم باید بخواهد تا آبروی تو ریخته شود ، و او یا نمیخواهد یا اگر هم بخواهد هرچه باشد به سود توست .
« هر چه آن خسرو کند شیرین بود »
درست مثل آن مادر روستایی که کنار چشمه ظرفهای مسی را اول گلمالی میکند و همین کار ظرفها را شفاف میکند .
خدا هم گاهی ما را گلمالی میکند ؛ اما این به خاطر آن است که یک شفافیت و نورانیتی بدهد .
پس، در هر حال سود با توست ، فقط به یک شرط؛ آن هم اینکه تو از راه صحیح و صواب فاصله نگیری بلکه دقیقاً به وظیفه خود عمل کنی .
و به همین خاطر بود که وجود نازنین سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا پیوسته میفرمود :
« ما شاء الله »
یعنی هر چه خدا خواست ، همان میشود .
یعنی یزید و هواداران او تنها حق یک امضا را دارند ، و آنها امضا کردند تا من خوار و خفیف شوم ، اما کافی نیست؛ یعنی تا امضای دوم که همان خواست خداست نباشد هیچ امکان ندارد .
و راستی اگر همین حقیقت در زندگی ما وارد شود ، چه آرامشی به دست میآید .
یعنی انسان باور کند که هیچ اتفاقی در زندگی ما نمیافتد و هیچ کس نمیتواند به ما آسیبی برساند مگر آنکه خدا بخواهد .
و اگر خدا بخواهد سراسر سود و سعادت است .
« تا نخواهد او ، نخواهد هیچکس »
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: امضاي چك , بي قضا , حكم , آبرو
کمربند ماشین را ببین ! اگر نرم نرمک بکشی تا آخر با تو میآید ، اما اگر پای شتاب و خشونت در میان باشد همانجا میایستد ، ذرهای هم جلو نمیآید ، یعنی عقب میرود ، اما جلو نه !
خب ، این یک درس است ، درس اخلاق ، آن هم با زبان عمل . میگوید : آقای راننده ! اگر پدری و میخواهی فرزندانت پا به پای تو تا آخر بیایند، تنها راهش نرمش است ، پس خشونت را کنار بگذار .
آقای راننده ! اگر همسری و میخواهی خانم یا شوهرت در برابرت نایستد ، یک راه بیشتر ندارد ، آن هم نرمش است.
آقای راننده ! اگر مدیری و میخواهی کارمندانت همراه و همدل تو باشند و در خطرات و بحرانها نگهبان تو باشند و تو را حفظ کنند راهش نرمش و انعطاف است.
حال شما خودت ببین چه سختیها و دشواریها که با نرمش آسان میشود.
« الرِفقُ یُیَسِّرُ الصِعابَ... »
نرمی و مدارا سختیها را آسان میکند.
مثل گوشت با استخوان !
دستت را ببین !
همهاش گوشت است ؟ نه !
همهاش استخوان است؟ نه!
بلکه گوشت و استخوان با هم است و همین با هم بودن است که دست را دست کرده است.
حال نرمی مثل گوشت است ، سختی مثل استخوان ، و این دو باید با هم باشند.
کسی که همهاش نرمش و انعطاف است هیچ به درد نمیخورد ؛ همینطور کسی که همیشه و همه وقت خشک و خشن باشد.
« چو نرمی کنی خصم گردد دلیر
و گر خشم گیری شوند از تو سیر
درشتی و نرمی بههم در، به است
چو رگ زن که جراح و مرهم نِه است »
« اِخلِط الشّدَةَ برِفقٍ »
سختی و نرمی را با هم همراه کن !
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: كمربند , ماشين , فرزند , نرمي
بچه که بودیم وقتی انگشتری به دست میکردیم و بیرون نمیآمد به بزرگترها نشان میدادیم و آنها هم خیلی سریع انگشت و انگشتری را با کف صابون نرم میکردند و آن وقت راحت بیرون میآوردند.
ما باید همانجا یاد میگرفتیم که نرمی و نرمش و مدارا راه حل مشکلات و کلید پیروزی است.
یعنی همان چیزی که علی(ع) میفرمود:
« اَلرِّفقُ مِفتاحُ النَجاح »
نرمخویی و ملاطفت کلید پیروزی است.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل كليد , نرمش , مدارا , ملاطفت
کاسبها هرگز دل به مشتریهای عبوری و گذری نمیبندند بلکه هوای مشتریهای ثابت را دارند و در میان جنسها هر چه خوبتر باشد برای مشتریهای ثابت خود میگذارند.
و خدا مشتری ثابت و دائم است.
و دنیا همان بازار است.
الدُنیا سُوقٌ...
و ما هم قرار است در این بازار به کسب فضیلتها پرداخته و طهارت و پاکی بخریم ؛ پس چه بهتر که هوای مشتری ثابت خود را که خداست داشته باشیم و فضیلتها را برای او انجام دهیم و نه خوشآمد دیگران.
درست همان کاری که حافظ میکرد و تنها هوای همان مشتری دائم خود را داشت.
« بندهی پیر مغانم که لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست »
و بالاتر از حافظ، یوسف بود.
یوسف چرا یوسف شد ؟ چون هوای مشتری ثابت خود را داشت ، نه زلیخا را ، چون او مشتری موقت بود.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل بازار , يوسف و زليخا , فضيلت , خداوند
زرگرها سنگ محک دارند و از آن طریق میفهمند که چه چیزی طلاست و چه چیزی طلا نیست.
بهار هم سنگ محک است.
هر کس را میخواهی بفهمی آدم است یا نه، ببین در این فصل بهار نسبت به خدا هوایی میشود یا نه؟
عشق و هوس خدا در سر او زنده میشود؟ اگر چنین است، آدم است و اگر نیست، آدم نیست، هیولاست!
«آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حَطَب است»
به این گیاهان نگاه بکن! آنهایی که با نسیم بهاری تکان نمیخورند، و انعطافی پیدا نمیکنند، و بالا و پایین نمیشوند اینها دیگر از گیاه بودن افتادهاند، و هیزم خشکی بیش نیستند و تنها به درد سوختن میخورند.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: سنگ محك , طلا , عيار , محك
در فصل بهار یک سنگ پیدا نمیکنی که سبز شده باشد ، چرا؟ چون سنگ خودش را گرفته است .
اما خاک را ببین چه گل های رنگارنگی که از دل آن بر میدمد ، چرا ؟ چون خودش را نگرفته است .
« در بهاران کی شود سر سبز رنگ
خاک شو تا گل برویی رنگ رنگ
سالها تو سنگ بودی دلخراش
آزمون را یک زمانی خاک باش »
تو سالها خود را گرفتی و به جایی نرسیدی . حالا یک مدتی بیا و خاکی باش ، افتاده باش ، وگرنه ، اگر خودت را بگیری هیچ نسیمی و هیچ بهاری نمیتواند تو را سبز و شکوفا کند ؛ نه خدا ، نه پیامبران او ، و نه اولیای حق ، و نه کتابهای آسمانی .
این است که اهل جهنم در قیامت مینالند که :
ای کاش ما خاک بودیم !
یعنی ای کاش انسانهای خاکی و افتادهای بودیم .
ای کاش ما هم تواضع پیشه میکردیم .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل خاک , بهار , آزمون , كتاب
خداست که به بهار میگوید: برو غنچهها را گل کن! برو شکوفهها را شکوفا کن!
«بهار از دکهی من حُلّه گیرد
شکوفه باشد از من یادگاری»
اصلاً هر اتفاق خوش و خوشایندی که در عالم میافتد به امضای خداست.
تمام زیباییها در دستور و توجه خداوند ریشه دارد.
«ما به دریا حکم طوفان میدهیم
ما به سیل و موج فرمان میدهیم
سوزن ما دوخت هر جا هر چه دوخت
ز آتش ما سوخت هر شمعی که سوخت
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوییم ما، آن میکنند»
پس تو هم ای آدمی! اگر دست خود را به دست ما بدهی تو هم شمع میشوی، تو هم سبز میشوی، تو هم بهار و بهاری میشوی، تو هم مایهی روشنی خود و دیگران خواهی شد.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل بهار , غنچه ها , یادگاری , شمع
در بهار اگر بوتهها به گل نشستهاند ، اگر درختان جامه سبز و لطیف به تن دارند ، به راحتی به اینجا نرسیدهاند ...
« به راحتی نرسید هر که زحمتی نکشید »
یعنی سرماهای سختی پشت سر گذاشتند و برف و باران و رگبار تگرگها را تحمل کردند ؛ گاهی حتی شاخههاشان هم شکست ، اما خم به ابرو نیاورده ، بلکه پای بر جا ایستاده و ایستادگی کردن .
« هزار نکته ز باران و برف میگوید
شکوفهای که به فصل بهار در چمن است »
حال ما هم اگر سختیها را تحمل کنیم ، یک روزی سبز میشویم ، یک روزی بهاری میشویم ، یک روزی تماشایی میشویم .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: شکوفههای بهار , تگرگ , برف , بهاري
به شاخههای گیلاس نگاه کن ! چوباند ؛ اما در فصل بهار از دل آنها شکوفههای نرم و سپید و لطیف و زیبا بیرون میزند .
آدمی وقتی اینها را میبیند یک دنیا امید میشود .
چون خدایی که میتواند از دل اینهمه چوب خشک ، این شکوفههای لطیف و زیبا را بیرون بکشد ، پس از وجود خشک و خشن ما هم میتواند گلهای زیبای اخلاق بیرون بکشد .
حافظ وقتی این صحنهها را میدید ، روی همین نکته اشاره میکرد و میگفت :
« آنکه رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد »
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل گيلاس , مسكين , صبر , آرام
آنوقتها شرابخوارهای کهنه کار به تازهکارها میگفتند هر چه دارید یک شبه سر نکشید ، وگرنه فردا خمارید در حالی که دیگران همه مستاند. بعضیها گوششان بدهکار نبود و همه را سر میکشیدند ، اما صبح که میشد ، وقتی که همه مست بودند آنها خمار بودند .
« کفارهی شرابخوریهای بیحساب
مخمور در میانهی مستان نشستن است »
ما هم همینطوریم ؛ یعنی اگر تمام شادیها را بخواهیم در این دنیا خرج کنیم ، در آخرت که اولیای حق مست و شادند ، ما خمار و مخمور خواهیم بود .
پس بیاییم شادیها را بین دنیا و آخرت تقسیم کنیم .
شادیهای حلال را دنبال کنیم و از شادیهای حرام بگذریم و بگذاریم برای آخرت و البته خداوند جبران خواهد کرد.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: کهنهکارها , شراب خوار , خمار و مخمور
گل وقتی زیباست که از دست یار بگیری ، نه از دست کسی که سراپا آلوده است و بوی ناخوش و ناخوشایندی دارد . چنین گلی نه دیدنش نه بوییدنش هیچ لذتی به همراه ندارد.
دنیا هم گل است و زیباست به شرط آنکه از دست خدا بگیری .
از دست هر کس دیگری بگیری ، زیبا نیست.
« گل بیرخ یار خوش نباشد »
دقیقاً مثل زلف است .
زلف کنار رخ زیباست .
وگرنه اگر کسی یک زلف طلایی اما قیچی شده را در دست بگیرد ، چیزی جز زباله نخواهد بود.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: زلف طلائی , آلوده , گل , رخ یار
غنچهها گل میشوند ، یعنی باز و شکفته میشوند، اما با کمک نسیم .
و نسیم اگر چه بیمزد و بیمنت گره از کار فرو بسته غنچهها میگشاید ، اما خود نیز بینصیب نمیماند ، خود نیز عطرآگین میشود .
خوشا به احوال آن مردمی که مثل نسیم ، مثل باد بهار گره از کار خلق خدا میگشایند ...
« چو غنچه گر چه فرو بستگیات کار جهان
تو همچو باد بهاری گرهگشا میباش »
و البته خود نیز بی بهره نمیمانند .
بهرهی آنها همین بس که یا در کارشان گره نمیافتد ، یا به چشم برهمزدنی گشوده خواهد شد .
«نخواهی که باشی پراکنده دل
پراکندگان را زِخاطر مَهِل »
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل نسیم , بی منت , کار خلق , گره
درخت انگور اگر بخواهد بیشتر رشد کند و بار و محصول بیشتری داشته باشد ، باید تکیه کند، آن هم بر تکیهگاهی محکم و رفیع و بلند.
ما هم اگر بخواهیم در این عالَم رشد کرده و بار و حاصل بیشتری داشته باشیم ، باید تکیه کنیم ، آن هم بر تکیهگاهی که قادر باشد و بالا و بلند.
و از خدا قادرتر و رفیعتر کیست ؟ و کجاست ؟
این است که خود در قرآن کریم میفرماید :
جز من هیچ کس را تکیهگاه خود قرار ندهید.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: درخت انگور , رشد , حاصل , قرآن
ببین برنج اعلا ، وقتی با شوید که خیلی پایینتر و کم ارزشتر از آن است قاطی میشود ، چه طعمی پیدا میکند ، چه مزهای پیدا میکند!
ما آدمها هم همینطوریم ، هر قدر ممتاز باشیم ، هر قدر بالا باشیم اگر با آنهایی که پایینترند ، فرودستاند همراه و همنشین باشیم ، خودمان هم طعم و مزه پیدا خواهیم کرد ، و البته آنچه جلویمان را میگیرد که اینگونه باشیم ، کبر است، استکبار است که صفت شیطان است و شیطان از همینجا به زمین خورد و از همینجا شیطان شد.
همچنانکه قرآن کریم فرمود:
شیطان اهل کبر و تکبر و خود بزرگبینی بود.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: برنجِ فردِ اعلا , طعم , شيطان , كبر و تكبر
مداد وقتی تراش میخورد ، درست است چیزهایی از او کم میشود اما روانتر مینویسد ، راحتتر مینویسد.
مصیبتها هم مثل مدادتراشاند ؛ درست است از ما چیزهایی کم میکنند اما سیر و حرکت ما را در راه خدا روانتر میکنند.
این است که قرآن کریم میفرماید:
از این عُسرتها و سختیها رنجیده خاطر مباش ، چون آنها با خود راحتیها و موهبتها را به ارمغان میآورند و البته بهرهمند خواهی شد.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل مداد تراش , مصيبت , ارمغان , حركت
یک جوی اگر خشک و بیآب باشد ، خس و خاشاک در آنجا جمع میشوند. جوی بی آب ، نه جایی را سبز میکند و نه کسی هوس میکند کنارش بنشیند.
ما آدمها هم مثل جوی آبیم.
هیچ چیز برای جوی مثل آب نمیشود.
و هیچ چیز هم برای ما مثل خدا نخواهد شد.
یعنی هیچ چیزی جای خدا را پر نمیکند.
پر شویم از خدا وگرنه پر میشویم از خَس و خاشاک و گرد و غبار گناه!
اگر خدا را بیاوریم در زندگی ، زیبا میشویم، تماشایی میشویم ؛ هم خود سبز میشویم و هم پیرامون خود را سبز و سرسبز خواهیم کرد.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل آب جوی , جوی , زندگی , خس و اشاک
شب چرا به صبح میرسد؟ چرا به روشنی میرسد؟ چون سیر میکند ، چون حرکت میکند.
ما هم مثل شبایم ، تاریک و ظلمانی هستیم . اگر در راه خدا سیر کنیم، سلوک کنیم ، حرکت کنیم ، ما هم به صبح و روشنایی میرسیم و هر چیزی برای ما روشن خواهد شد.
این است که قرآن کریم میفرماید :
سیر کنید ، حرکت کنید ، نایستید ، ساکن نباشید ، راه بیفتید ؛ البته در مسیر حق .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل شب , تاريك و ظلماني , سلوك , مسير حق
یک قطره جوهر سیاه وقتی در یک لیوان پر از آب زلال میچکد ، تمام آب را تیره و تار میکند ، سیاه میکند ، روسیاه میکند.
و ظلم از ظلمت است ، یعنی از جنس سیاهی است و هر چند کم باشد ، زندگی را تیره و تار میکند.
و به همین خاطر است که قرآن کریم فرموده است :
ظلم نکنید!
« خانهی ظلم خراب است ، تو هم میدانی
مثل کف بر سر آب است ، تو هم میدانی »
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: قطره جوهر , آب زلال , قرآن كريم , خانه ظلم
گل و گیاه را اول صبح آب میدهند ، چون جذب بیشتری دارد .
ما آدمها هم همینطور ؛
یعنی اگر بخواهیم برکات بیشتری را جذب کنیم ، باید صبحخیز و اهل سحر باشیم .
صبح در دستگاه خداوند قیمت دارد .
به همین خاطر خداوند به آن سوگند یاد میکند.
سوگند به صبح !
« عجب ملکی است ، ملک صبحگاهی
در آن کشور بیابی هر چه خواهی »
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل گل , بركت , صبح خيز , اهل سحر
خانمها لباسهای تمیز را کنار لباسهای تمیز و لباسهای کثیف را کنار لباسهای کثیف میگذارند.
هندسهی عالم هم همین است.
آنهایی که پاکاند کنار پاکیها و پاکان قرار میگیرند و آنهایی که ناپاکاند کنار ناپاکیها و ناپاکان قرار میگیرند.
و این خود حقیقتی است که قرآن کریم از آن یاد میکند:
پس پاک بشویم تا دوستانی پاک پیدا کنیم.
پاک بشویم تا کتابهای پاک و خوبی در اختیارمان قرار بگیرد.
پاک بشویم تا شغلهای پاک و مناسبی سر راهمان سبز شود.
پاک بشویم تا افکاری پاک و زیبا نصیبمان شود.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: لباس تميز , گناه , پاكي , شغل پاك
بدن آهو یک قسمتی دارد به اسم نافه.
خون وقتی وارد نافهی آهو میشود ، تبدیل به مشک میشود که عطر بسیار خوشبویی است ، و چقدر قیمت پیدا میکند و مردم آن را به سر و صورت و جامه خود میکشند.
دستگاه الهی هم درست مثل نافهی آهو است !
یعنی هر کس هر قدر هم که آلوده باشد وقتی به آنجا میرود پاک و معطر میشود ، گذشتهی او اصلاح میشود و تمام بدیهایش به خوبی بدل میشود.
آنجا جایی است که بدیها و گناهان به حسنه و زیبایی و خوبی بدل خواهد شد.
درست مثل آب گلآلودی که به دریا برسد ؛ آب آلوده، همین که به دریا رسید پاک و زلال خواهد شد.
«آب بد را چیست درمان؟ باز در جیحون شدن
خوی بد را چیست درمان؟ باز دیدن، روی یار»
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: نافهی آهو , مشك , گناهان , گل آلود
چک وقتی قلمخوردگی پیدا کند دیگراز اعتبار میافتد ، مگر اینکه پشتنویسی شود.
ما هم همینطور ... وقتی که یک گناهی ، لغزشی ولو ناچیز ، ولو اندک داشته باشیم از چشم خدا میافتیم ، از اعتبار میافتیم ، مگر اینکه پشت نویسی کنیم ؛ یعنی توبه کنیم ، آن وقت است که آن اعتبار و آبروی رفته بازمیگردد.
این است که قرآن کریم میگوید:
همه توبه کنید و به سوی خدا بازگردید.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها ، پیامها
برچسبها: چك , توبه , خدا , لغزش
وقتی تلفن روی آیفون باشد ، حاضری هر چیزی را بگویی؟
عالَم روی آیفون است ، هم صوتی و هم تصویری!
یعنی خداوند هم صدای ما را میشنود و هم تصویر ما را میبیند.
او به بندگان خود آگاه است ، و بیناست.
پس کمی با احتیاط و با ملاحظه رفتار و زندگی کنیم .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها ، پیامها
برچسبها: مثل آيفون , عالم , خداوند , اختياط
چتربازها چه عشقی میکنند وقتی سقوط میکنند!
هر چه ارتفاع بیشتر ، سقوط برای آنها لذت بخشتر است!
چرا؟ چون پشت آنها گرم است به یک چتر .
ایمان هم چتر است ، چتر نجات!
اگر ما اهل ایمان باشیم ، دیگر از سقوط و افتادن
و تهدیدها هیچ هراسی نخواهیم داشت
و این است که قرآن کریم همه را به ایمان دعوت میکند ،
ایمانی از سر صدق نه ادعای گزاف :
ای شما که ادعای ایمان دارید ، بیایید اهل ایمان باشید.
موضوعات مرتبط: مثل ... ، دل نوشته ها ، پیامها
برچسبها: چترباز , ايمان , قرآن كريم , اهل ايمان
کیفها را در مغازههای کیففروشی ببین که چقدر زیبا و خوشفرم
و خوشقواره ایستادهاند.
اگر داخلشان بازکنی میبینی پر از روزنامه باطلهاند!
و وقتی که روزنامهها را بیرون میریزی از شکل میافتند.
خشم و عصبانیت مثل همان روزنامه باطلهاند؛
وقتی آنها را فرو ببریم شکل پیدا میکنیم ، شخصیت پیدا میکنیم.
برای همین، قرآن کریم یکی از ویژگیهای اهل ایمان را فروخوردن خشم میداند:
یعنی خشم و عصبانیت خود را فرو میبرند.
موضوعات مرتبط: مثل ... ، دل نوشته ها ، پیامها
برچسبها: خشم , عصبانيت , اهل ايمان , روزنامه باطله
هر چیزی خالصش خوب است.
مثل گلاب و عسل که خالصشان خوب است.
حتی خود آب، خالصش خوب است.
آبی که توی یخچال میگذاری، بوی طالبی و گوشت و ماست میگیرد ،
این آب دیگر گوارا نیست.
آبی گوارا است که طعم آب داشته باشد ،
بوی آب داشته باشد، رنگ آب داشته باشد.
عبادت هم همینطور است ؛ خالص آن خوب است.
این است که قرآن کریم میفرماید:
جز خدا هیچکس را بندگی نکنید، یعنی بندگی خود را خالص کنید.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: طعم آب , گلاب و عسل , عبادت , بندگي خدا
شما اول انگشت خود را در استمپ میگذاری و آن را جوهری میکنی
و بعد پای یک قرارداد انگشت زده و آن را جوهری میکنی.
یعنی تا این انگشت خود جوهری نشود
نمیتواند برگ کاغذی را جوهری کند.
هندسهی عالم هم همین است.
ما تا خود یک ویژگی و صفتی پیدا نکنیم ،
نمیتوانیم دیگران را دعوت کنیم تا آن ویژگی و صفت را پیدا کنند.
این است که قرآن کریم گلایه میکند
از کسانی که حرفهایی میزنند
و مردم را به خصوصیاتی دعوت میکنند ،
در حالی که در خودشان از آن ویژگیها خبری نیست .
چرا یک حرفهایی میزنید که خود انجام نمیدهید .
درست مثل سوزن که برای همه لباس میدوزد ،
اما خود برهنه است .
یا مثل شمعی که اطرافِ خود را روشن میکند ،
اما پای خودش تاریک است .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل سوزن , جملات زيبا , دلنوشته ها , انگشت جوهري
یک گل وقتی شاداب و باطراوت است که لقمههای پاک در اختیارش قرار بگیرد :
آب پاک ، خاک پاک.
ما آدمها هم همینطوریم ، یعنی وقتی شاد و شاداب و سرزنده و سرحال هستیم که
مواظب لقمههایمان باشیم ؛ لقمههایمان پاک و طیّب و طاهر باشند.
این است که قرآن کریم نصیحت میکند :
یعنی مردم لقمههای حرام را مصرف نکنید . چرا؟ چون افسرده میشوید ،
ناراحت میشوید ، پژمرده میشوید ، خشک میشوید.
آزردهخاطر میشوید و آسیب میبینید.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: گل , شاداب , لقمه حرام , افسرده
یک مداد اگر مغز نداشته باشد ، هیچ ارزشی ندارد ؛ فقط چوب است .
ارزش یک مداد به مغز آن است.
ارزش ما آدمها هم به مغز و عقل و خرد است .
اگر این خرد و عقل را کنار بگذاریم، و اهل حساب و کتاب نباشیم ارزشی نداریم ، فایدهای نداریم
یکی از نالههای اهل جهنم این است :
اگر اهل تعقل و اندیشه بودیم، اگر اهل درک بودیم امروز اینجا نبودیم .
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: اهل جهنم , مغز مداد , انديشه , عقل
یک میخ اگر راست باشد هر چه هم ضربه بخورد پیشتر رفته
و محکمتر و مقاومتر خواهد شد .
به همین خاطر هم قرآن به ما میگوید بیایید راستی و صداقت پیشه کنید ،
اینجا ست که هیچکس نمیتواند به شما آسیب بزند.
اگر اهل شکیبایی باشید ، اگر تقوا پیشه کنید و در یک سخن ،
اگر راستی و درستی پیشه کنید ، هیچکس نمیتواند به شما آسیب بزند ،
اما اگر صداقت را پیشه نکنید و کج بشوید و کجرفتار باشید
مثل همان میخ کج میمانید ؛ هر چه ضربه بخورید بیشتر کج میشوید.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل ميخ , دلنوشته , جملات زيبا , درستي
توپ را که شوت میکنند و به آن ضربه میزنند.
بالا میرود اما پایی که ضربه میزند به عقب برمیگردد.
و این خود یک درس است.
یعنی اگر به کسی البته به ناحق و نابجا ضربهای بزنی
آن که ضربه میخورد اوج میگیرد ولی تو که ضربه میزنی عقب میافتی
و این یعنی بدیهای تو به خود تو برمیگردد.
و این همان است که قرآن کریم میگوید:
بدیهای شما به خود شما باز میگردد.
دیوار را ببین! صبح که میشود ، سایه سیاه و دراز خود را
به این طرف و آن طرف میاندازد ،
اما نزدیک به ظهر که میشود همان سایه آرام آرام به خودش برمیگردد.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: جملات زيبا , دلنوشته , سايه ديوار , قرآن
در یک شب تار و تاریک و ظلمانی که پیرامونات چاه و چاله هم زیاد باشد ،
البته احتیاط میکنی ، میایستی و حرکت نمیکنی.
قرآن میگوید: اگر یک مطلبی برایت روشن نبود و تاریک و مبهم بود
آنجا هم حرکت نکن !
آنجا هم بایست ! آنجا هم زود داوری و قضاوت نکن !
چیزی که نسبت به آن آگاه نیستی و آگاهی و اطلاع نداری دنبال نکن ،
چون آسیب میبینی.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: جملات زيبا , دلنوشته , شب تار , قضاوت
برف را ببین! اگر تند و شلاقی ببارد، نمینشیند.
برف وقتی مینشیند که آرام و نرم ببارد.
حرف هم مثل برف است ؛ اگر به قول قرآن کریم
نرم و لَیِّن باشد بر دل مینشیند و دلنشین خواهد شد.
به همین خاطر خداوند به موسی و هارون فرمود:
حال که پیش فرعون میروید با او نرم سخن بگویید.
یعنی اگر تند و خشن بگویید او بر نمیتابد ،
و بر دل سنگ او نخواهد نشست.
کلام و سخن حافظ چرا بر دلها مینشیند ،
چون نرم است، مثل مخمل و حریر.
ببین وقتی که میخواهد بگوید با هر کس ننشین
چه لطیف و چه نرم میگوید:
«نازنینی چو تو پاکیزهدل و پاکنهاد بهتر آن است که با مردم بد ننشینی»
موضوعات مرتبط: مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: مثل برف , جملات زيبا , دلنوشته , حكمت
زغالهای خاموش را کنار زغالهای روشن میگذارند تا روشن شوند، چون همنشینی اثر دارد.
ما هم مثل همان زغالهای خاموشیم؛ پس اگر کنار کسانی بنشینیم که روشناند، نورانیتی دارند و گرما و حرارتی دارند، ما هم به طفیل آنها روشنی میگیریم و گرما و حرارتی پیدا میکنیم، وگرنه در قیامت حسرت میخوریم.
یکی از حرفهای جانسوز اهل جهنم همین است:
ای کاش با فلانی رفیق نبودم و با او نمینشستم. او تاریک بود و مرا هم مثل خود تاریک کرد.
یعنی ای کاش رفیقی سر راهم سبز میشد که خود سبز بود، روشن بود، صفا و نوری داشت تا من هم از پرتو او طرفی میبستم.
موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسبها: زغال خاموش , حكمت , جملات زيبا , دلنوشته
شمع را ببین هر چه به آن نزدیک و نزدیکتر باشی نور و روشنایی بیشتری دریافت میکنی.
قرآن کریم میخواهد ما هم از جنس شمع و هم صفت شمع باشیم.
میگوید: به گونهای باش که هر کس به تو نزدیکتر بود، بهره و سود بیشتری ببرد.
و نزدیکترین کسان به ما نخست پدر و مادرند و آنگاه همسر، و سپس فرزندان، و در آخر هم،
بستگان و خویشان.
یعنی اول پدر و مادر خودت را مورد لطف و محبت قرار بده ،
آنگاه نزدیکانت را، همچون همسر، فرزندان و خویشان.
موضوعات مرتبط: مثل ... ، خوب زندگی کنیم ، دل نوشته ها ، پیامها
برچسبها: مثل شمع , قرآن كريم , معصوم , پدر و مادر