عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



قرارگاه ضد صهیونیستی کمیل | يوسف

 

ماهی بیچاره گذارش به کنار ساحل می‌افتد، کرمی معلق می‌بیند و غافل از آن‌که در پس آن قلابی تیز در کمین نشسته است، با چه حرص و شتاب و ولعی شتابان به سراغ آن می‌رود و آن را به دهان می‌کشد و همین که از دریا بالا آمد، چه لرزه‌ای بر اندام او می‌افتد. تازه می‌فهمد چه داده و چه گرفته است. آنچه داد دریاست و آنچه گرفت، یک کرم، آن هم مرده و فرو نبرده!
حال قصه یوسف(ع) یک چنین معامله‌ای را به نمایش می‌گذارد، و از مردمی یاد می‌کند که یوسف(ع) را دادند و در عوض درهمی چند گرفتند.
آنان یوسف را فروختند به بهایی اندک یعنی درهمی چند.
و آنان نسبت به یوسف بی‌رغبت بودند.
البته چنین معامله‌ای برای ما نباید جای هیچ شگفتی داشته باشد، چون در حقیقت این داستان داستان ما نیز بوده و هست.
«بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن»
به قول مولانا اگر باور نمی‌داری سری به بازار شهر بزن تا با چشم خود و به عیان چنین معامله‌ای را بارها و بارها ببینی.
«در شهر ما نک احمقی خوش می‌فروشد یوسفی
باور نمی‌داری ز من، بازار شو، بازار شو»
با این تفاوت که آن‌ها یوسف را فروختند و ما خدای یوسف را. چون وقتی کسی به دروغ جنسی که ده تومان ارزش دارد را به یازده تومان می‌فروشد، او خدا را به یک تومان داده است، پس باز هم به فروشندگان یوسف!
این است که حافظ خیرخواهانه نصیحت می‌کرد و می‌گفت:
«یار مفرو

ش به دنیا که بسی سود نکرد
آن‌که یوسف به زر ناسره بفروخته بود»

 

لینک موارد مشابه


موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسب‌ها: ماهي , جملات زيبا , دلنوشته , ساحل


تاريخ : ۱۳۹۵/۰۲/۰۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

یک کلید باید راست باشد تا قفلی را باز کند وگرنه با کلیدی کج هیچ قفلی گشوده نمی‌شود. همان‌طور که یک خط‌کش باید راست باشد تا بتواند خطی راست پدید آورد، وگرنه خط کشی که خود کج است کجا می‌تواند خطی را راست نماید.
حال دروغ مثل کلید کج و خط‌کش کج است، و کجا می‌تواند گره‌های ما را بگشاید و کجی‌ها را از ما دور کند. دروغ خود زشت است آن هم آن‌قدر زشت که دروغگو از دروغگو بدش می‌آید. حال چیزی چنین زشت آیا می‌تواند زندگی ما را زیبا کند؟
و قصه یوسف(ع) این حقیقت را به نمایش گذاشت که دروغ فروغ ندارد و نه پیش می‌رود و نه پیش می‌برد. اگر قرار بود دروغ کارها را به سامان کند و گره‌ها را بگشاید، گره از کار فروبسته برادران یوسف می‌گشود؛ مگر آنان کم دروغ گفتند؟
گفتند: یوسف را به تفریح و بازی می‌بریم اما دروغ بود.
گفتند: به مسابقه رفتیم، اما دروغ بود.
گفتند: گرگ آمد یوسف را درید، اما دروغ بود.
جامه‌اش را با خون بزغاله‌ای خونین کردند و گفتند: خون یوسف است، اما دروغ بود.
اشک می‌ریختند، اما دروغ بود.
سراپا دروغ بودند و دروغ گفتند.
«دستشان کژ، پای شان کژ، چشم کژ
مهرشان کژ، صلحشان کژ، خشم کژ»

 

لینک موارد مشابه


موضوعات مرتبط: جملات زيبا ، مثل ... ، دل نوشته ها
برچسب‌ها: كليد گنج , دروغ , زشت , يوسف


تاريخ : ۱۳۹۵/۰۲/۰۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
.: :.