سلام بر لباسهای ناهمرنگ و جانهای یکرنگ.
سلام بر مخلصان صددرصد و جانبازان بیدرصد!
سلام بر دلبَران بینشان و دلیران بیداستان!
سلام بر تنهای صدپاره"، و شهیدان بییادواره!
سلام بر مدافعان از یاد رفته، آرمانهای برباد رفته و بسیجیانِ بیهفته!
إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى
جوانمردانی که ایمانشان مهمتر از سازمانشان بود.مردان و زنانی که بیگانه بودند با نمایشهای حزبی و #ریای_سازمانی. بیگانه با دروغهای
صادقانه(!) و تهمتهای مخلصانه(!) بیگانه با توهینهایعامدانه و تکذیبهای کاذبانه، بیگانه با مدرکهایجعلی و نردبانهای فامیلی. بیگانه با
گزافهها وخرافهها و #داستان_سازیهای_مقدس! بیگانه با مجاهدان بیجهاد و یادوارههای بیشهید!
دوستان مناند و داستان شما
خونشان هم، شراب و نان شما
جسم خونینشان به دوشم بود
نامشان گشته نردبان شما
داغشان، داغ در نهان من است
عکسشان سهم سازمان شما
۱۴۰۰/۹/۲
سید زینالعابدین صفوی
موضوعات مرتبط: نظامی ، جملات زيبا ، سخن روز ، شعر ، پیشنهاد مدیر
برچسبها: بسیج , هفته بسیج , بسیج بی هفته , سازمان
سر تا پایم را خلاصه کنند
می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند :
برای" نهایت"
برای" شرافت"
برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :
" نفس کشیدن "
" دیدن "
" شنیدن "
" فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام :
برای" قرب "
برای" رجعت "
برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:
به" انتخاب "
به" تغییر "
به" شوریدن "
به" محبت "
وای بر من اگر قدر ندانم !!
موضوعات مرتبط: سخن روز ، شعر ، مرد اردیبهشتی ، دل نوشته ها
برچسبها: رجعت , سعادت , محبت , فهم
به گزارش سرویس فرهنگی كميل نيوز ، نفیسه سادات موسوی برای همسرش
که در منا جان به جان آفرین تسلیم کرده
شعری سروده است.
چمدان را که جمع میکردیم ،
هرکسی یک نفس دعا میخواست
پسرت عاقبت به خیر شدن
دخترت اذن کربلا میخواست...
اسمها را نوشته بودی تا،
هییچ قولی ز خاطرت نرود
مرد همسایه شیمیایی بود،
همسرش وعدهی شفا میخواست!
من که این سالها قدم به قدم،
پا به پای تو زندگی کردم
در خیالم دمی نمیگنجید،
دل بی طاقتت چهها میخواست...
تو شهادت مقدرت بوده،
گرچه از جنگ زنده برگشتی
ملک الموت از همان اول،
قبض روح تو را مِنا میخواست!
عصر روز گذشته در عرفات،
در مناجات عاشقانهی خود
تو چه گفتی که من عقب ماندم؟؟
که خدا هم فقط تو را میخواست؟!!!
ما دوتن هر دو همقدم بودیم،
لحظه لحظه کنار هم بودیم
کاش با هم عروج میکردیم،
کاش میشد...
اگر
خدا
میخواست ...
موضوعات مرتبط: شعر
برچسبها: شعر , منا , همسر , نفيسه السادات
مي شود با تو سفر كرد و به فردا نرسيد ؟
در عطش نام تو را برد و به دريا نرسيد ؟
يا كه دل سوي تو پر گيرد و از شوق حرم
همچو مجنون به گرفتاري ليلا نرسيد ؟
مرقدت كعبه مشهد در حرمت بود و به گرما نرسيد ؟
مي شود در حرمت بود و به گرما نرسيد ؟
نمك روضه گودالي و عباس و حسين
تو چه كردي كه جهاني به تو آقا نرسيد ؟
سالها در به در شب شدم و بي خبرم
كه سلامم به تو اي حضرت والا نرسيد ؟
شب و باران و حرم اوج تمناي دل است
باز هم نوبت اين عاشق رسوا نرسيد ؟
شاعر : امين ميرزائي
موضوعات مرتبط: شعر
برچسبها: شعر , سفر , فردا , شوق حرم