از گردان حنظله
چیزی میدانی ؟ اگر آری چقدر ؟ در داخل یکی از کانال ها محاصره شدند
و با تشنگی مفرط به شهادت رسیدند.
در آن موقعیت عراقی ها از بچه ها می خواستند که تسلیم شوند ،
ولی در جواب با آخرین رمق صدای «الله اکبر» می شنیدند.
ساعت های آخر مقاومت بچه ها در کانال ،
بی سیم چی گردان حنظله حاج همت را خواست .
حاجی آمد پای بیسیم و گوشی را به دست گرفت.
صدای ضعیف و پر از خش خش را از آن سوی خط شنیدیم که می گوید:
فلانی رفت، فلانی هم رفت.
باطری بیسیم دارد تمام می شود .
عراقی ها عن قریب ما را خلاص می کنند ؛
من هم خداحافظی می کنم .
حاج همت که قادر به شکستن محاصره ی تیپ های تازه نفس دشمن نبود ،
همان طور که پهنای صورت اشک می ریخت ، گفت :
بی سیم را قطع نکن ... حرف بزن.
هر چه دوست داری بگو اما تماس خودت را قطع نکن.
صدای بیسیم چی را شنیدم که می گفت:
سلام ما را به پدربزرگ برسانید . از قول ما به ايشان بگویید :
همان طور که فرموده بود ، حسین وار مقاومت کردیم ، ماندیم و تا نفر آخر جنگیدیم
موضوعات مرتبط: شهيدان يعقوبي ، شهدا ، درباره کمیل
برچسبها: گردان كميل , كميل , يعقوبي , شهيد
پنج شش روز به عید سال 61 مانده بود. « بابایی » شب به خانه مان آمد و مقداری طلا به من داد و گفت: فردا به پولش نیاز دارم. این ها را بفروش. با اصرار گفتم: اگر پولی نیاز دارید، برایتان فراهم کنم.
او نپذیرفت. من هم مطابق دستور، عمل کردم و طلاها را فروختم.
شب بعد که آمد، از من خواست تا بیرون برویم و قدم بزنیم. کمی که از خانه دور شدیم، گفت: شما کارمندها عیال وار هستید. خرجتان زیاد است و من نمی دانم باید چکار کنم؟!
دسته های صد تومانی و پنجاه تومانی را از دستم گرفت و بدون آنکه بشمارد یک بسته ی اسکناس پنجاه تومانی به من داد و گفت: این هم برای شما و خانواده ات. برو شب عیدی چیزی برایشان بخر.
بعد هم شنیدم همان شب، پول ها را بین سربازان متأهل که قرار بود فردا برای مرخصی عید نزد زن و فرزندشان بروند تقسیم کرده است.
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: شهيد بابائي , شهدا , كميل , شهداي گردان كميل
برای شیمیایی ها که بیصدا می میرند
شیمیایی
ماهیای سرخ عاشق ، توی حوضی از اسیدن
دلشون یه دریا درده ، کی می دونه چی کشیدن ؟!
می دونی چه دردی داره ، بی صدا ترانه خوندن ؟!
می دونی چه سوزی داره ، تو آتیش نفس کشیدن ؟!
هد هد صبا شدیم و هفت شهر عشقو گشتیم
ما نفس کم نیاوردیم ، معلومه کیا بریدن !
سینه آتیش خلیله ، اینجا عشقه که دلیله
ببین این دلای عاشق ، چه بهشتی آفریدن !
بچه های خط دوم ، سرشون به خاک ، اما
بچه های خط اول ، آسمونو سر کشیدن
فکر اون گلای سرخم که سرا رو خم نکردن
می میرن ولی نمی گن که گلوشونو بریدن
لاله ها کی گفته تنها ، همونایی ان که رفتن ؟
اینایی که پر شکسته ن ، مگه کمتر از شهیدن!
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: شيميايي , كميل , شهداي گردان كميل , گردان كميل
شعری در مورد گردان کمیل
آی دونه دونه دونه نون و پنیر و پونه
قصه بگم براتون؟ قصه ای عاشقونه
اون که قبول نداره نمی تونه بفهمه
بریم به اون فصلی که اوج گرمیه ساله
ماجرای قصه مون داخله یک کاناله
شعر كامل در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا ، درباره کمیل
برچسبها: كميل , شهداي گردان كميل , گردان كميل , كميل ابن زياد
ادامه مطلب
پوستر حزب الله براي شهداي گردان كميل
پوستری هست که برای شهدای گردان کمیل زده شده
معنی نوشته ها که باقی مانده وصیت نامه یکی از شهداست
امروز پنج روز است که در محاصره هستيم ...
آب را جيره بندي کرده ايم ، نان را جيره بندي کرده ايم ...
عطش همه را هلاک کرده است
همه را جز شهدا که حالا انتهاي کانال كنار هم خوابيده اند
ديگر شهدا تشنه نيستند
فداي لب تشنه ات پسر فاطمه(س)
برچسبها: كميل , شهداي گردان كميل , گردان كميل , كميل ابن زياد
شهدا شرمنده ایم
چفیه هاتان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایتان را نخوانده رها کردیم .
پلاکهایتان را که تا دیروز نشانی از شما بود امروز گمنام مانده است .
کسی دیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود
دیگر کسی نیست که در وصف گلهای لاله و شقایق شاعرانه ترین احساسش را بسراید و بگوید :
چرا آلاله آنقدر سرخ است
چرا کسی نپرسید مزار حاج حسین بصیر کجاست
و چرا شهید محمدرضا در قبر خندید…
چرا وقتی که گفتیم :
یک گردان که همگی سربند یا حسین (ع ) بسته بودند شهید شدند کسی تعجب نکرد
چرا وقتی گفتند :
تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد شانه ای نلرزید
چرا هیچ کس نپرسید : به کدامین گناه هفتاد پاسدار را در شهر پاوه سربریدند
وقتی که گفتیم بعد از پانزده سال پیکر شهیدی را سالم از زیر خاک بیرون آوردند کسی تعجب نکرد
ولی با نام حقوق بشر حق را پایمال کردند.
چرا نمی دانیم شیمیائی چیست و زخم شیمیایی چقدر دردناک است
شاید ما نیز از تاولهای بدنشان می ترسیم که روزی بترکد و ما نیز شیمیائی شویم .
شاید اگر رنج آنها را می دیدیم درک می کردیم که چطور میشود یک عمر با درد زیست
نمیدانم که چرا کسی نپرسید چگونه خدا خرمشهر را آزاد کرد !!
ای شهیدان ما بعد از شما هیچ نکردیم .
آن ندای یا حسین (ع ) که ما را به کربلا نزدیک و نزدیکتر می کرد دیگر بگوش نمی رسد.
یادتان هست که به دختران این کشور گفتید سرخی خونمان را به سیاهی چادرتان به امانت می دهیم .
آیا دختران ما امانت دار خوبی بودند و خونتان را فرش راه رهگذران نکردند .
یادتان هست هنگامی که گفتید :
رفتیم تا آسمانی شویم و شما بمانید و بگوئید که بر یاران خمینی (ره ) چه گذشت .
رفتید ولی یادمان رفت که حتی یادمانتان را در یک هفته برگزار کنیم .
جایتان خالی اینجا عده ای فرهنگ شهادت را خشونت طلبی می نامند و شهید را خشونت طلب
وقتی حکایت شما را گفتیم فقط پچ پچی سر دادند و رفتند تا صلح را در کتاب جنگ و صلح تولستوی جستجو کنند.
رفتند تا با نام شهید کیسه بدوزند ولی نفهمیدند که چطور بسیجیان همپای امامشان جام زهر را نوشیدند و چقدر سخت بود.
دیگر کسی نیست تا قلب رهبر امت را شاد کند.
عده ای مصلحت دیدند که مقابل توهین به اسلام و شهید سکوت کنند ولی ما مصلحت خویش را در خون رقم زدیم .
راست گفته اند :
که بهشت را به بها میدهند نه به بهانه و ما عمری است که بهانه بهشت را میگیریم .
آری بسیجیان !! میدانم که از آن روزی که تمام شهیدان را بدرقه کردید و برگشتید دلهایتان را در سنگرها جا گذاشتید , میدانم که هنوز هم دلهایتان هوای خاکریزهای جنوب را می کند و می دانم که دیگر کسی از بسیج نمی گوید , ولی بدانید که تا شما هستید ما می توانیم از همت بشنویم و از خاطرات حسین خرازی لذت ببریم و پای صحبت مادر سه شهید محمدزاده بنشینیم , تا شما هستید میدانم که رهبر تنها نیست و تا شما هستید تنها عشق , تنها میداندار این عرصه است .
امروز کسانی از شهیدان سخن می گویند که از دیدن فشنگ نیز واهمه دارند.
کسانی دم از شهادت می زنند که با شنیدن صدای آژیر تا کفشهایشان زرد می شود
ولی در میدان عمل جز سکوت چیزی از آنها نمی بینی .
ما ماندیم تا امروز از آنان بگوییم و فریاد برآوریم « ما از این گردنه آسان نگذشتیم ای قوم »
ما ماندیم که نه یک هفته بلکه سالهای سال از آنان بگوییم . چرا که خون آنان است که می تپد.
و یادمان نرود که اگر امروز در آسایش زندگی می کنیم مدیون آنانیم .
مدیون حماسه هایی که آنان آفریدند.
یادمان نرود که ما هنوز باید جواب بدهیم که « بعد از شهدا چه کردیم »
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسبها: شهدا , كميل , شهداي گردان كميل , گردان كميل
صیـــــّاد دل ها
سپهبد شهید علی صیّاد شیرازی
شهید صیاد شیرازی ، امیر سرفراز ارتش اسلام با توانی شگفت و روحیه ای کم نظیر در سلسله عملیات پیروزمند ثامن الائمه ، طریق القدس ، فتح المبین ، بیت المقدس ، رمضان ، مسلم بن عقیل ، مطلع الفجر ، محرم ، والفجر 1، 2، 3، 4 ، ... خیبر و بدر فرماندهی نیروهای ارتش را بر عهده داشت و در 23 تیر 1365 به فرمان امام خمینی قدس سره به عضویت شورای عالی دفاع منصوب شد.
در متن حکم امام (ره) خطاب به آن شهید گرانقدر چنین آمده بود :
« برای فعال کردن هر چه بیشتر و بهتر قوای مسلح کشور ضرورت دارد از تجربه ی اشخاصی که در متن مسایل جنگ بوده اند، استفاده هر چه بیشتر بشود ؛ بدین سبب سرکار سرهنگ صیاد شیرازی و وزیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تا پایان جنگ به عضویت شورای عالی دفاع منصوب می نمایم » .
با توجه به مسؤولیت خطیر شهید صیاد شیرازی در شورای عالی دفاع ، بنا به درخواست ریاست آن شورا و موافقت امام خمینی قدس سره ، شهید بزرگوار در مرداد 1365 در شورای عالی دفاع مشغول انجام وظیفه شد و مسؤولیت فرماندهی نیروی زمینی ارتش به سرتیپ حسنی سعدی واگذار گردید.
حضرت امام خمینی قدس سره در حکم فرمانده جدید نیروی زمینی ارتش پیرامون خدمات شهید سرافراز ارتش چنین فرمودند :
« با تقدیر از زحمت های طاقت فرسای سرکار سرهنگ صیاد شیرازی که با تعهد کامل به اسلام و جمهوری اسلامی در طول دفاع مقدس از هیچ گونه خدمتی به کشور اسلامی خودداری نکرده و امید است در آینده نیز در هر مقامی باشد، موفق به ادامه ی خدمت های ارزنده خود بشود... »
شهید سپهبد صیاد شیرازی در 18 اردیبهشت 1366 از سوی حضرت امام قدس سره به دریافت درجه ی سرتیپی نایل آمد. امیر شجاع ارتش اسلام در مهر 1368 بنا به درخواست رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و با موافقت و حکم فرماندهی معظم کل قوا به سمت معاونت بازرسی ستاد کل و در شهریور 1372 به سمت جانشین ریاست ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد.
شهید شجاع و ارجمند ارتش جمهوری اسلامی ایران در 16 فروردین 1378 همزمان با عید خجسته ی غدیرخم به درجه سرلشکری نایل آمد و چند روز بعد ، با افتخار شهادت به درجه سپهبدی ارتقا یافت.
شهید صیاد شیرازی پس از دریافت درجه سرلشکری خطاب به خانواده اش می گوید :
بسیار شاد و خرسندم
البته نه به خاطر دریافت این درجه بلکه به خاطر
رضایتی که امید دارم امام زمان (عج) و مقام معظم رهبری از من داشته باشند.
مقام ، درجه و اسم و رسم در نظر من هیچ جایگاهی ندارد .
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: شهید صیّاد شیرازی , شهدا , كميل , گردان كميل
آخرین نفس های یک جانباز شیمیایی
همه چی درست می شه ، نگران نباش...
نگرانی و اضطراب توی چشم های معصومه موج می زد . چگونه می توانست نگران نباشد ، حالا که مصطفی جلوی چشمانش داشت از دست می رفت ؟!
با حجب و حیا ، طوری که حتی دکتر هم متوجه قطرات اشک که از روی گونه اش سُر می خورد توی مقنعه اش نشود ، همان طور که سرش پایین بود، گفت :آقای دکتر ، یعنی وقتی از اتاق عمل بیاید بیرون ، می تونه درست نفس بکشه ؟ یعنی سرفه نمی کنه ؟ یعنی ... ساکت شد . توی خیالش حالات مختلف مصطفی مجسم شد. سرفه های خشک مصطفی که گاهی وقت ها آن قدر شدید می شد که اگر کسی یک لیوان آب ولرم به او نمی رساند، ادامه پیدا می کرد و گویی می خواهد از شدت فشار ، رگ های گردن و صورتش پاره شود . خِس خِس صدایش که بعضی شب ها که می توانست بخوابد،تا صبح معصومه را مُجاب می کرد بالای سرش بنشیند و همان جا ، روی سجاده فقط برای او دعا کند .
یک جانباز شیمیایی در کنار همسرش
دست های بی رمقش که خیلی وقت ها از شدت ضعف فقط روی سینه اش می ماندند و کوچک ترین تکانی نمی خوردند ، الا وقت نماز.
و نگاه خسته اش که همیشه مات بود روی نقش های کاشی مسجد محل و کبوترهای روی گنبد فیروزه ای اش که از توی پنجره اتاق دیده می شدند ، الا وقتی معصومه جلویش نشسته بود و او هم زل زده بود به نگاه مصطفی که حالا دیگر تازه بود و با طراوت ، گویی این چشم ها اولین بار است به روی عالم گشوده شده اند .
"ان شاالله" دکتر رشته ی افکارش را پاره کرد. همه ی این ها در یک لحظه- فرصت میان کلام معصومه و "ان شاالله" دکتر- از جلوی چشمش می گذشت .
سرش را بلند کرد. قطرات اشکش دکتر را مجبور کرد سرش را به زیر بیندازد و خیلی زود از کنار معصومه دور شود .
• همه چی درست می شه ، نگران نباش ...
نگرانی توی نگاهش موج می زد . اما هر طور بود ، می خواست به مصطفی روحیه بدهد .مصطفی اما خیلی آرام روی تخت دراز کشیده بود . فقط چند لحظه ای که معصومه آمده بود توی اتاق ، چشم هایش را از نقش های کاشی مسجد محل و کبوترهای روی گنبد فیروزه ای اش برداشته بود .
این حرف را که شنید ، آرام نگاهش را به نگاه خسته معصومه که چند شب کنار بسترش بیدار نشسته بود، دوخت .صدایش را به سختی آزاد کرد و گفت : مثل این که تو نگرانی ، والامن که ...
نتوانست حرفش را ادامه بدهد ، باز هم سرفه های خشک بود که گلویش را می فشرد . معصومه فوری لیوان آبی را که با خودش به اتاق آورده بود ، گرفت جلوی دهان مصطفی . همین طور که دستش را زیر سرش گذاشته بود تا کمی بالاتر بیاوردش و آب به او بخوراند، گفت:هیچی نگو ... من منظورم این بود که ...
این روزها خیلی از حرف های معصومه نا تمام مانده اند ، حتی حرف هایی که می خواسته توی خلوتش با خدا بزند ؛ ولی از ترس فکر کردن بهشان ، سعی کرده بود همه شان را فراموش کند ، چه برسد به این که بخواهد آن ها را به زبان بیارود .
این بار هم حرفش نا تمام ماند . می خواست بگوید : دکترها گفته اند اگر به خارج اعزامت کنند ،بهتر می شوی ، اما نگفت . می دانست دکتر ها این حرف را فقط برای دل خوشی او زده اند ، نه چیز دیگر . این را هم می دانست که خیلی از رفقای مصطفی توی این چند سال گذشته یکی یکی ...
باز هم نمی خواست به رفتن و نبودنش فکر کند.
• همه چی درست می شه ، نگران نباش...
دست انداخته بود توی موهای بور و لخت یوسف، پسر کوچولوی دو سال و نیمه اش . هر بار موها از لای انگشت هایش عبور می کردند ، این جمله را می گفت . یوسف کوچک تراز آن بود که متوجه به اصطلاح دل داری های مادرش شود ، اما معصومه این حرف ها را نه برای آرامش یوسف، که برای تسلای دل خودش می گفت . دو سال و نیم پیش ، وقتی یوسف، فرمانده ی گردانی که مصطفی در جنگ ، توی آن بوده ، بر اثر عوارض شیمیایی آرام ، آرام سوخت و شهید شد ، مصطفی اسم یوسف را برای یوسف خودش انتخاب کرد . توی این مدت ، هر بار مصطفی یوسف خودش را می دید ، یاد یوسف می افتاد ، یوسف خودش .معصومه توی این مدت هر روز به قدر هر نفس ، مرد و زنده شد . تا نگاهش به یوسف می افتاد ، یاد یوسف می افتاد ، یوسف مصطفی ، که دو سال و نیم پیش ...
یوسفِ مصطفی با همان دردی رفت ، که حال مصطفی عمرش را به پای آن می گذاشت و با آن زندگی می کرد .
این وسط ، چیزی که بیشتر از همه چیز معصومه را از درون می سوزاند ، جمله ای بود که روز دفن یوسف ، از زبان همسرش شنیده بود .
"خدا سینه ات رو گشاد کنه قدر یه دنیا ، قدر آسمونا..."
می دانست همسر یوسف زن صبوری است . آن قدر صبور که لحظه لحظه ی زندگی اش را گذاشت به پای یوسف کنار شب های درد و رنج و روزهای سخت او. آن قدر صبور که همیشه کنار یوسف بود تا چنان چه بخواهد به جایی نگاه کند ، سرش را به آن سو بچرخاند. آن قدر که هر چند لحظه یک بار، تکانی به پیکر کاملاً فلج یوسف بدهد تا زخم بستر ...و آن قدر که نگاهش را از نگاه یوسف که سال ها می شد خجالت را درشان دید بود ،بدزدد ، هر چند میلی به این کار نداشت .
آن روز ، وقتی معصومه بی تابی و بی قراری همسر یوسف را دید ، وقتی دید چه طور ضجه می زند و اشک می ریزد ، برای یک لحظه به یاد همه ی دانسته هایش از صبوری او افتاد ، که حالا داشت خلاف آن را می دید . همین شد که وقتی همسر یوسف آن حرف را زد ، دنیایی از ماتم و غم توی وجودش ریشه دواند، دنیایی از غم که پس از فکر دوری از مصطفی ، همیشه به سراغش می آمد و حالا معصومه داشت سعی می کرد خودش را آرام کند ، نه یوسف را . یوسف آرام خوابیده بود ، به همان آرامشی که یوسف ...یوسف خودش .
هِق هِق صدای گریه ی معصومه توی راهروی بیمارستان پیچید. چند تا از دوستان مصطفی ، بچه های گردان یوسف ،انتهای راهرو ایستاده بودند . معصومه که بلند بلند گریه کرد ، چند قدم فاصله گرفتند و خودشان را سرگرم حرف با یکدیگر کردند . خجالت می کشیدند جلوی معصومه بایستند . بیشتر از آن ، می ترسیدند معصومه اشک های آن ها را هم ببیند و...
• همه چی درست می شه ، نگران نباش ..
"مگر خودت این رو نگفتی ؟ مگه نگفتی بعد از هر "عُسری ، یک "یسر"وجود داره ؟ مگه ..."
لب به شکایت باز نکرد . از ته قلبش این حرف ها را می زد ، با اطمینان ، با یقین " حالا هم اگر "یسر" ی هست ، چرا باید فقط برای مصطفی باشد ؟"
اگر " عُسر"مصطفی "یسر" می شه ، چرا من ازش عقب باشم ؟ مگه توی این سال ها ...
اشک هایش تمامی نداشت . یقین کرده بود مصطفی رفتنی است . از مناجات های شبانه و ا شک دائمی اش می شد فهمید دیگر ماندنی نیست . این روزها فقط رفقای شهیدش را صدا می زد و بس.گاهی وقت ها از خواب می پرید و با همان صدای خسته فریاد می زد که "منو ببرید ...منو جا نگذارید ....من ...."
و دوباره توی خواب لبخند به لبانش بر می گشت و آرامشی هر چند کوتاه ، اما دوست داشتنی به جان معصومه می نشست .
یقین داشت"عُسر"مصطفی دارد "یسر"می شود ؛ اما نمی خواست از او عقب بماند.
روی سجاده ، رو به قبله نشسته بود و به پهنای صورت اشک می ریخت .دست های ضعیفش را بالا برده بود و تکرار می کرد...
" اِنَّ مَعَ العُسرِ یسراً...اِنَّ مَعَ العُسرِیسراً..."
• همه چی درست می شه ، نگران نباش...
دیگر توان شنیدن این حرف را نداشت حتی از زبان دکتر . فریاد زد "چی درست می شه ؟چرا نگران نباشم ؟ مصطفی ام داره از دست می ره ، اون وقت شما ...
هِق هِق صدای گریه ی معصومه توی راهروی بیمارستان پیچید. چند تا از دوستان مصطفی ، بچه های گردان یوسف ،انتهای راهرو ایستاده بودند . معصومه که بلند بلند گریه کرد ، چند قدم فاصله گرفتند و خودشان را سرگرم حرف با یکدیگر کردند . خجالت می کشیدند جلوی معصومه بایستند . بیشتر از آن ، می ترسیدند معصومه اشک های آن ها را هم ببیند و...
برای چند لحظه روی نیمکت راهرو بیمارستان نشست و گریه اش را فرو خورد . یکی از بچه های گردان یوسف تازه از راه رسیده بود . تا به بقیه ی بچه ها که انتهای راهرو ایستاده بودند ،برسد ، می بایست از جلوی معصومه رد شود .
سر به زیر ، سلام کرد . معصومه صدایش را شناخت ، رحیم بود . همدم این روزهای مصطفی ، همدم لحظه هایی که معصومه و یوسف نبودند تا کنار مصطفی باشند . همدم لحظه های یوسف . سرش را بلند کرد و جواب سلام رحیم را داد.
آمد لبخندی گوشه ی لبش بنشاند، ولی نتوانست . آمد حرفی بزند ، ولی گریه امانش را برید.سایر بچه ها که انتهای راهرو بودند ، آمدند به طرف رحیم که حالا گوشه ی راهرو نشسته بود و گریه می کرد .
: آقا رحیم ! شما سنگ صبور این خونواده اید ، اونوقت خودتون...
یکی دست گرفت زیر بغل رحیم و گفت : رحیم پاشو ،زشته .
یکی هم با عصبانیت گفت : مارو باش ! به کی گفتیم بیاد معصومه خانوم رو آوردم کنه ...
رحیم نمی توانست ، شاید هم نمی خواست گریه اش را تمام کند.می دانست مصطفی هم مثل یوسف ...
این را از نفس های مصطفی که حالا شبیه نفس های آخر یوسف شده بودند ، فهمیده بود.
" شما که نمی دونید من چی می کشم .بیست ساله که دارم می سوزم . بیست ساله که این مصطفی داره من رو آتش می زنه . بیست ساله که ..."
قطرات اشک آرام گم می شدند بین موهای ریش بلندش.
"بیست سال پیش، این مصطفی کاری کرد که ...
اشاره کرد به یکی از بچه ها که بالای سرش ایستاده بود و گفت : حمید تو یادته ، نه؟ اون روز که شیمیایی زدند رو می گم ، روزی که ...
حمید حتی سرش را هم بالا نیاورد .شاید از ترس این بود که معصومه اشکش را ببیند .
رحیم ادامه داد." ماسک زدم ؛ ولی چه فایده ، ترکش سوراخش کرده بود . کلافه شده بودم .آمدم حرکتی بکنم که مصطفی ..."
و باز گریه ی رحیم پیچید توی راهروی شلوغ بیمارستان . این را هم می دانستند که بیست سال پیش،مصطفی ماسکش را به رحیم داده بود. این را هم می دانستند که توی این بیست سال ، رحیم یک روز هم از مصطفی بی خبر نمانده .بیست سال رحیم بوده و مصطفی و بیمارستان و انتظار ...
• همه چی ...
حرفش را خورد.
می خواست ادامه ی حرفش را توی ذهنش تکرار کند و بعد به معصومه بگویدش ، اما به فکر کردن به جمله اش هم ادامه نداد. می دانست معصومه طاقت شنیدن این حرف را ندارد .اگر هم داشت، می دانست می خواهد حرف هایی به او بزند که بی شک طاقت او را می برید و صبرش را لبریز می کرد .
چند لحظه ای بود که چشم از نقش های کاشی مسجد محل و کبوترهای روی گنبد فیروزه ای اش برداشته بود و خیره مانده بود به چشم های معصومه . خیلی وقت بود دیگر چشم های معصومه را آن طور که دوست داشت ، ندیده بود . کمش از وقتی یوسف رفته بود و مدتی بعد از آن یوسف خودش به دنیا آمده بوده .
از همان موقع بود که هر وقت یوسف را بغل می کرد ، یا به عبارتی معصومه یوسف را روی سینه اش می گذاشت. خودش توان بغل کردن یوسف را نداشت . نه یوسف را ، و نه یوسف خودش را مدام اشک می ریخت بی تابی می کرد .
درست است، از همان موقعی که خودش هم حس می کرد نفس هایش شبیه نفس های آخر یوسف شده . از آن وقت ، معصومه شکسته شد،ضعیف شد، بی تاب شد ؛ اما نگذاشت مصطفی یک قطره اشکش را ببیند . برای همین هم تمام غصه هایش لانه می کردند پشت دیوار چشم هایش که هر شب تا صبح کنار تخت مصطفی باز می ماندند ، بلکه بخواهد چشم از نقش های کاشی مسجد محل و کبوترها ی روی گنبد فیروزه ای اش بردارد ، اما جایی برای دوختن دوباره ی آنها نداشته باشد .
آرام گفت : معصومه ...اگر من...
با خوشحالی خودش را پیش کشید . بعد از چند روز ، اولین کلماتی بود که از مصطفی می شنید .مصطفی نفس عمیقی کشید . دوباره گفت :"اگر من ..."
می دانست معصومه طاقت شنیدن این حرف را ندارد . می خواست از " رفتن" حرف بزند ؛ همان چیزی که معصومه دوست نداشت حتی به آن فکر کند ، چه برسد به این که حالا بخواهد از زبان مصطفی آن را بشنود .
خیلی واژه ها را از ذهنش گذراند ، اما واژه ی مناسبی پیدا نکرد . دست آخر گفت : " اگه من برم پیش یوسف..."
دست معصومه توی موهای بور و لخت یوسف بود . خودش را عقب کشید . طاقت نیاورد چشم از چشم های مصطفی بردارد .منظورش را فهیمده بود ، اما نمی خواست خیلی چیزها را باور کند .چیزهایی که رفتن مصطفی هم یکی از آن ها بود.درست مثل دو سال و نیم پیش که یوسف – برادرش رفت و او هنوز در خلسه ی میان باور و نا باوری، یوسف را در مصطفی ،در یوسف خودش می دید .
• همه چی درست می شه ، نگران نباش..
دوباره این کلمات با آهنگ ناموزون خودشان معصومه را پریشان کرده بودند ." چرا این قدر نگرانی ؟ چرا این قدر بی تابی می کنی ؟ می دونی که ، مصطفی تو رو دوست داره ، برای همین هم مطمئن باش تو را و تنها نمی گذاره . همه چی درست می شه ، نگران نباش..."
معصومه چشم دوخته بود به چشم های مصطفی و با حرارت این حرف ها را واگویه می کرد.
" خودش گفت : یوسف بود.بعد از نماز صبح، برای یک لحظه چشم هام بسته شدند . دیدم یوسف خیلی آروم داره قدم می زنه . رفتم به طرفش . نگران بودم ، ولی این حرف ها را که زد ..."
از هیجان اشک می ریخت ، از خوشحالی این که یوسف گفته مصطفی همیشه پیش او می ماند . از خوشحالی این که یوسف وعده داده همه چیز درست می شود .
مصطفی زیر لب چیزی می گفت : چیزی شبیه " الحمدلله .." لبخند می زد و خوشحالی توی چشمانش دیده می شد. وقتی معصومه خوشحالی و لبخند ملیح مصطفی را دید ، آرام گرفت . بری اولین بار بود که چنین آرامشی پیدا می کرد .حداقل توی دوسال و نیم گذشته چنین لبخندی روی لب های مصطفی ندیده بود. اصلاً توی دوسال و نیم گذشته مصطفی وقت لبخند زدن را نداشت ؛ از بس سرفه می کرد و به سختی خِس خِس نفس های خشکش را فرو می برد .
معصومه هم همین طور . دوسال و نیم بود که لبخند نزده بود . دوسال و نیم بود که فقط گریه کرده بود و اشک ریخته بود ، اما نه جلوی مصطفی ، توی خلوت خودش . درست مثل لبخند که دو سال و نیم نیامده بود روی لبش ، مگر ساختگی و جلوی مصطفی ، نه توی خلوت خودش .
• همه چی درست می شه ،نگران نباش...
لبخندهای گرم ِ معصومه خیلی زود روی لبش خشکیدند، خیلی زود؛ درست چند روز بعد از این حرفی که یوسف توی آن خوابِ بعد از نماز به معصومه گفته بود .
حالا همه چیز درست شده بود، اما فقط برای مصطفی ، نه معصومه . پس حرف های یوسف چه می شود؟
پس وعده ی یوسف ...؟!
حالا"عُسر" مصطفی "یسر"شده بود ، اما معصومه ...؟!
فکر می کرد بدبخت ترین زن دنیاست .دست می کشید توی موهای بور و لخت یوسف . حرفی برای زدن نداشت . چند روز بود که مصطفی رفته بود و او مانده بود با یوسف ، یوسف خودش ، یوسف مصطفی .
می خواست از یوسف گلایه کند . از این که چرا چنین حرف هایی زده؟ از این که چرا دلداری اش داده ؟ از این که چرا امیدوارش کرده به ماندن مصطفی ، ولی مصطفی را هم برای خودش برده ؟
جایی برای گلایه نبود . اصلاً کسی نبود که پیش او از یوسف شکایت کند . تا حالا هر وقت دلش برای یوسف تنگ می شد ، می نشست کنار تخت مصطفی ، چشم های او را از نقش های کاشی مسجد محل و کبوترهای روی گنبد فیروزه ای اش می برید و می دوخت به چشم های خودش، بعد هم ساعت ها برایش درد دل می کرد و نجوا. اما حالا مصطفی،یوسف، یوسف ،...
• همه چی درست می شه ، نگران نباش ...
دستش خیس شده بود . دست خیسش را از میان موهای بور و به هم چسبیده ی یوسف بیرون کشید .
دور و برش را نگاه کرد . کسی نبود .دست کشید روی صورتش . خیسی اشک و رطوبت دستش به هم رسید .
صدای مصطفی بود ، ولی ...
یوسف را توی بغلش جا به جا کرد و آرام خواباندش روی تخت مصطفی .آرام ، طوری که بیدار نشود .
بوی مصطفی را حس می کرد ، برق نگاهش را که از توی اتاق می خورد به نقش های کاشی مسجد محل و کبوترهای روی گنبد فیروزه ای اش ، گرمای نفشس را که هر چند لحظه یک بار برای مدت کوتاهی فرو می رفت و دوباره بر می گشت .
• همه چی درست می شه ، نگران نباش...
یوسف روی پایش نشسته . نگاهش که می کند، مصطفی را می بینید ، یوسف را .
"حالا که بابا مصطفی نیست..."
پشیمان شد و حرفش را ادامه نداد. می دانست مصطفی هست . می دانست یوسف هست . می دانست هیچ وقت تنها نمی شود . برای این که دل تنگی های یوسف را برطرف کند ، این حرف را زد .
توی این چند روز ، مدام لبخند روی لبش بود . هر طرف را که نگاه می کرد ، آرامش پیدا می کرد . برای همین بود که وقتی پیکر مصطفی را توی قبر گذاشتند ، معصومه خیلی آرام بود ، آرام تر از روزهای گذشته، آرام تر از روزی که یوسف رفت ، آرام تر از تمام لحظه های عمرش که قبل از آن گذرانده بود. به آرامی نگاه مصطفی به نقش های کاشی مسجد محل و کبوتر های روی گنبد فیروزه ای اش . به آرامی یوسف ، یوسف خودش ، مصطفی خودش...
موضوعات مرتبط: خاطرات
برچسبها: كميل , شهداي گردان كميل , گردان كميل , كميل ابن زياد
گردان ویژه
جبهه رفتهها میدانند، نرفتهها هم شنیدهاند که نیروهایی که سابقه اعزام به جبهه داشتند، خیلی راحت بوی عملیات را حس میکردند.
هر جای ایران که بودند، تحرکات و اقدامات نظامی در کشور را پیگیری میکردند. بوی عملیات که بلند میشد، خبرهای درگوشی میرسید تا کسی جا نماند. مثل زنگ کاروانی که به صدا در میآید و راهیانش را میطلبد. با این تفاوت که این زنگ فقط در گوش عدهای عاشق شنیده میشد.
7نفر بودیم. به موقع به ایستگاه قطار رسیدیم. سکوی ایستگاه پر از جمعیت بود. لابهلای جمعیت راه باز کردیم و سوار قطار تهران- اندیمشک شدیم. کوپهها پر بود و داخل راهروی قطار رزمندگان ایستاده بودند. به زحمت جایی برای نشستن پیدا کردیم. قطار حرکت کرد. صدای همهمه رزمندگان و صدای حرکت قطار در فضای بالای سرمان به هم میپیچید.قطار روی ریل، لق لق کنان پیش رفت تا به مقصد رسید و مقابل پادگان دوکوهه توقف کرد. ما در میان انبوه رزمندگان روانه پادگان شدیم. روی پُل دوکوهه که رسیدیم، ساختمانها و تجهیزات پادگان، نمایان شد.
دو کوهه
انگار به خانهام برگشته باشم، حس آشنایی به سراغم آمده بود. احساس رهایی و سبکی داشتم. محوطه پادگان شلوغ بود. نیروها در حال رفت و آمد بودند. خودروهای نظامی تردد میکردند. پرچمهای رنگی که در باد میرقصیدند، همه جا بهچشم میآمدند. این جنب و جوش خبر از نزدیکی عملیات میداد.
داخل ساختمان پرسنلی سپاه، در میان افرادی که در حال رفتوآمد بودند، مهدی شرعپسند را شناختم. آقا مهدی را از خیلی پیشتر میشناختم. هنگامی که میخواستم عضو بسیج محل بشوم، مصاحبه من را او انجام داد. میدانستم که فرمانده تیپ 2سلمان است. وقتی او را دیدیم به دورش حلقه زدیم.
طولی نکشید که حلقه دوستانمان بزرگتر شد. حسین وهابی، جعفر مقدم، عباس رسولیفر، رسول ملکی و تعدادی دیگر به جمع ما پیوستند. آقا مهدی، اتاقی در اختیارمان گذاشت و ما که قصد داشتیم از هم جدا نشویم، در آن مستقر شدیم.
همدیگر را میشناختیم. دوست بودیم. جز تعدادی اندک که به واسطه دوستان، به جمع ما پیوستند، بقیه در عملیاتهای قبلی با هم همراه بودیم. داخل اتاق مستقر شدیم و هر کس به کاری سر گرم شد.
گتر شلوارم را روی لبه جورابم مرتب میکردم. علی زمانی، تسبیح میانداخت. حاتمی دراز کشیده بود. رضا دستش را در ساک لباسهایش میپالاند و دنبال چیزی میگشت. یکی از انتهای اتاق گفت: «میدونید آقا مهدی چی میگفت؟»
همه به او نگاه کردیم. موهایش روی پیشانیاش ریخته بود و لبخند به لب داشت. از میان ما، علی زمانی پرسید: «چی گفته که ما نشنیدیم؟»
«به شما هم میگه. آقا مهدی گفت اینجا بچههای اعزام مجدد و با تجربه زیادن. بهتره یه گروهان مستقل تشکیل بدیم. یه گروهان برای مأموریتهای خاص؛ کارهایی که برای انجامش به نیروهای با تجربه نیاز دارن.»
علی زمانی گفت: «اما این جوری همه تجربهها تو یه قسمت جمع میشه.»
رزمندهای که با آقا مهدی صحبت کرده بود، گفت: «فقط در زمانهای خاص از این گروه استفاده میکنن. بقیهاش رو با نیروها هستیم.»
کنار دستیاش گفت: «خوبه، پس صف بکشیم.»
آقا مهدی آمد. پیشنهاد تشکیل گروهان مستقل مطرح شد و همه موافقت کردیم. قرار شد گروهانی به نام گروهان صف تشکیل بدهیم. عدهای دیگر هم که قبلاً سابقه اعزام به جبهه داشتند، به ما پیوستند. منتظر بودیم تعداد نفرات گروهان تکمیل شود. اما فعلاً از بقیه نیروهای پادگان مستثنی نبودیم. نیروها برای عملیات آماده میشدند و ما نیز با آنها همراه شدیم.
صبح با صدای «برپا، نماز» بیدار شدیم.
حسینیه پادگان دوکوهه پر از نیروهای رزمنده بود. بعد از نماز، ساعت 6، صبحگاه داشتیم. با هر نوع تجهیزاتی که به ما داده بودند؛ اسلحه، خشاب، کولهپشتی و غیره به خط از در آسایشگاه پادگان بیرون آمدیم و به طرف میدان صبحگاه دویدیم.
مسئول تدارکات لشکر، مثلاً در حق من لطف کرده بود و یک اسلحه بیبیکلاش و 2خشاب هفتادوپنجتایی، به اضافه مهمات دیگر به من داده بود. اسلحه بیبیکلاش، هیکل درشتتری نسبت به اسلحه کلاش دارد. پایهای به آن وصل میشود و خشاب این اسلحه، مثل بشقاب گرد است. من هم مثل دیگران با تمام تجهیزات نظامی که داشتم، به سمت میدان صبحگاه دویدم. در حال دویدن، هم صدا با دیگران سرود میخواندم. سرود ابوالفضل باوفا، علمدار لشکرم با صدای حاج صادق آهنگران از بلندگوها پخش میشد و در فضای پادگان طنین انداخته بود.
دور میدان صبحگاه 1200متر بود. به دستور فرمانده، پشت سر هم، 11بار دور میدان دویدیم. فرمانده دستهها، بنا به تعداد نیروهایشان دستور ستون دادند. به ستون پنج صف بستیم. بعد از نرمش، آزادباش دادند و فرمانده لشکر برای سخنرانی آمد. معمول بر این بود که موقع ناهار به هر 2نفر یک لیوان غذا میدادند؛ لیوانهای پلاستیکی قرمزرنگی که اندازه یکی و نصفی لیوانهای معمولی بود. عادت جبهه این بود که رزمندهها در یک بشقاب غذا میخوردند.
دو کوهه 3
من و ترکان باهم، هم غذا بودیم. با این فعالیتی که داشتیم، گرسنه میشدیم. او چهارشانه و درشت هیکل بود ولی همیشه مراعات مرا میکرد چون نسبت به او جثه کوچکتری داشتم. موقع ناهار تا سرم را برگرداندم، دیدم گوشت غذا را سمت من گذاشته است. اعتراض کردم که: «این چه کاریه؟ مثل آدم غذاتو بخور... .»
ترکان لبخندی زد و گفت: «من گوشت دوست ندارم. بخور بذار جون بگیری. باید بجنگی.»ساعتی بعد از ناهار خبر رسید که قرار است مانوری انجام شود و ما باید در مانور حضور داشته باشیم. فرمانده دستهها به نفرات گفتند، آماده باشید. عصر، به عنوان پدافند منطقه، به محل مانور اعزام میشوید.
عصر آن روز، همراه با تجهیزاتمان آماده حرکت شدیم. محل مانور منطقهای به نام چنانه بود. پشت تویوتاها سوار شدیم. روی پستی و بلندیهای دشت، بالا و پایین رفتیم تا به محل مانور رسیدم.
تویوتاها متوقف شدند. ما پایین پریده و پشت خاکریزی مستقر شدیم. آسمان ابری بود. روز، کمکم جای خود را به شب میداد و تاریکی رفتهرفته فضای اطراف ما را میپوشاند.
در کنار همرزمم منتظر نشسته بودم تا مانور شروع شود. سردی قطره آبی روی دستم نشست. به آسمان نگاه کردم. قطره دوم میان دو چشمم چکید. باران باریدن گرفت و رفتهرفته شدید شد، طوری که آب از سر و روی همه جاری بود. خاکهای زیرپا گِلابه شده بود. گِل به پوتینها میچسبید. روی پاها نشسته بودم و گوش به صدای فرمانده داشتم. اما خبری نبود.
بیسیم، ساکت پشت بیسیم چی سوار بود و فرمانده، دوربین به دست، گاهی از بالای خاکریز سرک میکشید و اطراف را نگاه میکرد. این پا و آن پا میکردم. زانوهایم درد گرفته بود. زمین که میگذاشتم در گِل فرو میرفت. هربار که بیسیم به صدا در میآمد آماده حرکت میشدم. مانور مرحله به مرحله پیش میرفت و با بیسیم به فرمانده اطلاع میدادند.
8ساعت زیر باران منتظر بودیم تا نوبت به ما برسد. بیسیم به صدا درآمد. همه به فرمانده نگاه کردیم. صحبتاش که تمام شد، از جا بلند شد و گفت: «برمیگردیم.»
صدای پرسش و اعتراض نیروها بلند شد. مانور تمام شده بود و باید به قرارگاه برمیگشتیم. نیروها از فرط خستگی به خاکریزی که ما در آن مستقر بودیم حمله نکردند و مانور، به ما که رسید تمام شد. خیس و آب کشیده به محل استقرار گروهان برگشتیم.
روزها به سرعت گذشت. پیشنهاد تشکیل گروهان ویژه پذیرفته نشد. عملیات نزدیک بود، فرصت نبود نیروها کامل شوند. با مخالفت فرماندهان، گروهان صف منحل شد و نیروها بنا به کارایی و تواناییشان دسته بندی و جابهجا شدند. تعدادی از دوستان را آقا مهدی در بین نیروهای خودش پذیرفت تا از توانایی آنها استفاده کند و بعضی در گردانهای دیگر پخش شدند. من به همراه رضا ادریسی و مسعود ترکان به گردان حنظله منتقل شدیم.
موضوعات مرتبط: خاطرات
برچسبها: گردان ويژه , دوكوهه , كميل , شهداي گردان كميل

تصویری از لحظه عروج یک بسیجی
او در هنگامه ی "عملیات کربلای پنج" بر اثر اصابت ترکش خمپاره جراحت سختی برداشت و علی رغم تلاش های "علی اسلام دوست" که تلاش کرد او را با کمک های اولیه زنده نگه دارد، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
اما نکته ای که برای من حائز اهمیت است، لطف خدا و اخلاص «علی فریدونی» در ثبت این تصویر فوق العاده است، من هیچگاه در برجسته ترین تابلوهای مذهبی غرب خصوصاً در سبک رمانتیسم صحنه ای به درخشانی این عکس نیافتم. نگاه شهید و امدادگر به آسمان، گویی عوالم روحانی را نشان می دهد که در حقیقت دین، در مسیر رسیدن به زیباترین درجه الهی محقق شده است. علی فریدونی خود را مدیون انقلاب اسلامی، امام و رهبری می داند، بنابر این حقیقتی که او در عکس های درخشانش به ثبت رساند، حقیقتی است که اولاً در وجود او عینیت یافته است و باید نه در عوالم انتزاعی بلکه در وجود انسان هایی جستجو کرد که به خلیفه اللهی مبعوث شده اند.
پیامبر اکرم(ص) :از افرادی که وارد بهشت می شوند هیچکس آرزوی بازگشت به دنیا را ندارد گر چه تمام آنچه در زمین است از آنِ وی شود، مگر شهید که او به سبب کرامتی که در شهادت می بیند آرزو می کند به دنیا برگردد و ده ها مرتبه در راه خدا کشته شود
پی نوشت :
1- در آموزه های اسلام ، انسان مسافری است که با شتاب و تلاش در حال سیر و سفر است و پایان سیر او نیز ملاقات با خداوند است، در این صورت حرکت او سیری است عمودی و طولی یعنی تکاملی و ملکوتی نه سیری افقی و اقلیمی زیرا خداوند در منطقه و جایگاه ویژه نیست، بلکه انسان به هر سو که روی آورد چهره به سوی خدا کرده است. در طول دفاع مقدس، ما شاهد شتابی در جهت رسیدن به قرب الهی و بالاترین مدارج الهی بودیم ، که شاید این تصاویر تنها گوشه ای از این رویداد بزرگ را نشان می دهند.
2- پیامبر اکرم(ص) :از افرادی که وارد بهشت می شوند هیچکس آرزوی بازگشت به دنیا را ندارد گر چه تمام آنچه در زمین است از آنِ وی شود، مگر شهید که او به سبب کرامتی که در شهادت می بیند آرزو می کند به دنیا برگردد و ده ها مرتبه در راه خدا کشته شود.صحیح بخاری - ج 4 - ص 26
3- برادر بسیجی و جانبازم احمد حسینی در صبحی صادق خوابی دیده بود و می گفت: شهید همت را دیده است که می گفت: "اگر بدانی این جا چه جای خوبی شده، پاشو بیا! بچه های بسیج این جا خیلی منتظر هستند. "، چه افتخار بزرگی است برای ما که در آن مکتبی هستم که تو در آن بودی : بسیج...، امام راحل بی دلیل نبود که فرمودند: "بسیج مدرسه عشق است ".
4- اما اشاره ای هم به وضع موجود ضروری است، ببینید شهید آوینی چگونه وضعیت فروپاشی نظام های مبتنی بر اسلام آمریکایی نظیر مصر، اردن، تونس، یمن ، لیبی و ... را پیش بینی کرده بودند، چنانچه فرمودند: " انقلاب اسلامی فجری است که بامدادی در پی خواهد داشت، و از این پس تا آنگاه که شمس ولایت از افق حیثیت کلی وجود انسان سر زند و زمین و آسمان به غایت خلقت خویش واصل شوند، آخرین مقاتله ی ما- به مثابه سپاه عدالت - نه با دموکراسی غرب که با اسلام آمریکایی است، که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیرپا تر است. اگر چه این یکی نیز ولو " هزار ماه " باشد به یک "شب قدر " فرو خواهد ریخت و حق پرستان و مستضعفان وارث زمین خواهند شد.
موضوعات مرتبط: خاطرات
برچسبها: رزمنده , كميل , شهداي گردان كميل , گردان كميل
شهیدابراهیم یعقوبی
در يك خانواده مذهبي زاده شد .محل تولدش ساوه ،يکي
از قديمي ترين وبا اصالت ترين شهرهاي ايران ؛ شهري که ريشه درتاريخ چند
هزار ساله ي ايران بزرگ دارد.
در مكتب قرآن و اهل بيت (ع) پرورش يافت.
با شروع جنگ تحميلي ابتدا در شمار بي قراران بسيج به جبهه هاي جنگ شتافت و
پس از مدتي لباس مقدس سپاه را پوشيد و تا آخرين لحظه ، صراط المستقيم
مبارزه را كه به شاهراه شهادت مي پيوست ، در نورديد.
بقيه در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: شهيدان يعقوبي
برچسبها: شهيد ابراهيم يعقوبي , شهيد , كميل , شهداي گردان كميل
ادامه مطلب
تاريخچه عمليات
كربلاي2
اگر چه زمان عمليات کربلاي 2 مربوط به دوره اي است که استراتژي تعقيب متجاوز در جبهه هاي شمالي پايه ريزي شده بود ، وليکن تا قبل از احساس بن بست در جنوب ، اجراي اين استراتژي جدي نشد به عبارت ديگر اجراي عمليات کربلاي 2 ، بيش از هر چيز متاثر ازاستراتژي معروف به دفاع متحرک ارتش عراق بود .
در اين دوره در مورخه 24 ارديبهشت 1365 در منطقه حاج عمران به ارتفاعات 2519 و شهيد صدر حمله کرد و دست آوردهاي عمليات والفجر 2 را به اشغال در آورد . از آنجا که تسلط و اشراف دشمن بر منطقه ، نيروهاي خودي را در فشار قرار مي داد و پيوسته متحمل تلفات مي کرد ، بنابراين عمليات کربلاي 2 با فرماندهي سپاه در دو محور شمالي و جنوبي در منطقه حاج عمران طرح ريزي و فعاليتهاي مقدماتي براي اجراي آن درمنطقه شروع و تعدادي از نيروهاي جهاد سازندگي براي ايجاد خاکريز و مواضع پدافندي مناسب براي رزمندگان چند روز قبل از عمليات وارد عمل شدند . در اين عمليات چندين لشگراز جمله لشگر قدس گيلان نيز پس از توجيهات لازم توسط برادر شمخاني ازسنندج به سمت حاج عمران حرکت نمودند و در منطقه مورد نظراستقرار يافتند .
ماموريت اصلي لشگر قدس گيلان در اين عمليات تصرف و تامين ارتفاع وارس از اهداف کليدي منطقه بوده است .
لشگر قدس گيلان با 4 گردان پياده ، يک گردان ادوات و يک گردان توپخانه به همراه ساير گردانهاي پشتيباني در اين عمليات شرکت داشتند .
عمليات کربلاي 2 در ساعت يک بامداد مورخ 10 شهريور 1365 با رمز مبارک يا اباعبدالله الحسين (ع) در منطقه عملياتي حاج عمران و با اهداف انهدام نيروهاي دشمن ، تسلط بر ارتفاعات حساس منطقه و کمک و تداوم مبارزين مسلمان شمال عراق و تصرف مجدد ارتفاع مهم 2519 و شهيد صدر و به وسعت منطقه عملياتي 50 کيلومتر مربع آغاز شد و در محور شمالي ، ارتفاع شهيد صدر تصرف شد ، اما در محور جنوبي ، هوشياري و مقاومت دشمن موجب شد تا نيروهاي خودي به عقب باز گردند و ارتفاع 2519 دردست دشمن باقي ماند .
لشگر قدس گيلان در اين عمليات بزرگ 194 شهيد از جمله سردار شهيد قلي پور- شهيد گلساني- شهيد محمد نژاد- شهيد رضوانخواه و شهيد قبادي را تقديم اسلام و انقلاب نمود .
رمز عـــــــملیات یا ابا عبدالله الحسین(ع)
منطقه عملیاتی حاج عمران
تاریخ عــــملیات 65/6/10
گردانهای عمل کننده
گردان کمیل
گردان میثم
گردان حمزه
گردان امام حسین (ع)
گردان ادوات
گردان توپخانه
نتايج عمليات
مناطق آزاد شده
ارتفاعات 2000،1800،1700،1600،2200،2435 و بخشي از جاده حاج عمران دربنده چومان مصطفي وگردکو.
تجهيزات منهدم شده دشمن
يک فروند هواپيما.
يک فروند هلي کوپتر.
چندين انبار مهمات.
تعداد زيادي سلاح سبک ونيمه سنگين.
يگانهاي منهدم شده دشمن
بيش از 50درصد از تيپ هاي 604،98،807 پياده
گردان کماندويي ابوعبيده
گردان کماندويي تحت امر لشگر ، 23تيپهاي 438و91 پياده کمتر از 50 درصد
تعداد کشته وزخمي
بيش از 3000 نفر
تعداد اسراء
200 نفر
غنايم
6دستگاه تانک
ده ها دستگاه خودرو
مقدار زيادي سلاح سبک ومهمات
برچسبها: عمليات كربلاي 2 , گردان كميل , گردان ميثم , گردان حمزه
تاريخچه عمليات
كربلاي4
تصرف فاو و راس البيشه که ايران را با کويت همسايه کرده و راه زميني عراق را به شمال خليج فارس قطع کرده بود ، مي توانست با تصرف ابوالخصيب کامل شود . با اين اقدام کل شبه جزيره فاو آزاد مي شد و موقعيت ايران در خليج فارس بيش از پيش تقويت مي گرديد و بصره نيز از جنوب در خطر سقوط قرار مي گرفت .
سپاه در نظر داشت که عمليات کربلاي 4 را بلافاصله پس از عمليات والفجر 8 انجام دهد ، ولي بدان جهت که سازمان رزم سپاه متکي به نيروهاي پياده بود و 75 روز جنگ در فاو، ضرورت بازسازي يگان ها را ايجاب مي کرد ، عملاً امکان اجراي عمليات در زمان مورد نظر ميسر نمي شد، از سوي ديگر سپاه براي اجراي يک عمليات با موفقيت تضمين شده ، درخواست 1500 گردان داشت تا از سه منطقه : هور ، شرق بصره و ابوالخصيب به دشمن هجوم برد ، ليکن مقدورات کشور ، به 300 گردان بسنده شد و طرح ريزي عمليات تنها براي محور ابوالخصيب صورت گرفت .
نام گذاري سال 1365 به «سال سرنوشت» و تاکيد براي اجراي «عمليات سرنوشت ساز» اميدواري مسئولان کشور و فرماندهان جنگ به نتايج اين عمليات را نمايان مي ساخت . سپاه براي اولين بار در يک تدارک وسيع موفق شده بود 300 گردان رزمي را براي يک عمليات، سازماندهي ،تجهيز و آماده کند که اين در طول جنگ بي سابقه بود . عمليات کربلاي 4 در تاريخ سوم دی 65 و با رمز مبارک يا محمد رسول الله (ص) ، در ساعت 30/22 دقيقه ، با هدف تصرف ابوالخصيب و محاصره نيروهاي مستقر در شبه جزيره فاو و تهديد بصره از جنوب، با قرارگاه هاي نجف – قدس – کربلا و نوح آغاز شد .
با شروع عمليات شواهد و قرائن نشان مي داد که دشمن از طرح عمليات خودي آگاه شده و با آمادگي و هوشياري کامل ، مهم ترين معبر عملياتي را مسدود ساخته است . بدين ترتيب دشمن دو طرف معبر کم عرض آبي «ام الرصاص» را که از آن به عنوان «تنگه عمليات» ياد مي شد ، مسدود کرد . اما اين هوشياري که با دريافت اطلاعات ماهواره اي و جاسوسي آمريکا حاصل شده بود ، نتوانست از شکسته شدن خطوط مستحکم دشمن جلوگيري کند.
اجراي انبوه آتش دشمن روي نقاط خاص و حساس اروند ، سازماندهي غواص هاي خط شکن و قايق سوران را که موج دوم و سوم عمليات را تشکيل مي دادند برهم زده بود ، اما نيروهاي غواص از تنگه گذشتند و در جزيره بلجانيه پياده شدند . در محورهاي ديگر نيز با شکسته شدن خطوط دشمن درجزاير سهيل و ام الرصاص ، جنگ به خشکي کشيده شد . در اين عمليات براي نخستين بار خط دشمن در شلمچه نيزشکسته شد ، اما با وجود شکسته شدن خطوط دشمن ، امکان تداوم عمليات ميسر نگرديد ، لذا به منظور حفظ قوا و طراحي عمليات مجدد ، از ادامه نبرد صرف نظر شد .
در اين عمليات لشکر قدس گيلان با 11 گردان پياده ،يک گردان ادوات ، يک گردان توپخانه و يک گردان زرهي شرکت کرد و 18 شهيد تقديم اسلام نمود .
رمز عـــــــملیات محمد رسول الله (ص)
منطقه عملیاتی غرب اروند رود
تاریخ عــــملیات 65/10/3
گردانهای عمل کننده
گردان کمیل
گردان میثم
گردان حمزه
گردان امام حسین (ع)
گردان مالک اشتر
گردان ابوالفضل (ع)
گردان امیرالمومنین (ع)
گردان یارسول (ص)
گردان ادوات
گردان توپخانه
گردان سردار جنگل
گردان سلمان
گردان خندق
گردان زرهی
نتايج عمليات
تجهيزات منهدم شده دشمن
3 فروند هواپيما
100 دستگاه خودروي سبک و سنگين
دههادستگاه تانک
مقدار زيادي از ادوات و تجهيزات نظامي
يگانهاي منهدم شده دشمن
تيپ 604 و تيپ 22 پياده لشکر 15
تيپ 47 پياده
تيپ هاي 111،802،49
يک گروهان تانک
تعداد کشته و زخمي دشمن
بيش از 8000 نفر
تعداد اسراء
60 نفر
موضوعات مرتبط: آشنائي با برخي از عملياتها
برچسبها: عمليات كربلاي 4 , گردان كميل , گردان سردار جنگل , گردان خندق
كربلاي5
نام گذاري سال 1365 به سال سرنوشت و عدم موفقيت در عمليات کربلاي 4 بحران بزرگي را براي فرماندهان جنگ ايجاد کرده بود . آقاي هاشمي رفسنجاني به عنوان فرماندهي عالي ، ادامه جنگ را به شرط تضمين پيروزي ، مقبول مي دانست و فرماندهان يگان هاي سپاه نيز که از نتايج عمليات کربلاي 4 دچار فشار روحي بودند و نيز استحکامات شلمچه را غير قابل عبور مي دانستند. اما در اين ميان فرمانده کل سپاه از شکست درکربلاي 4 فقط ضعف دشمن در شلمچه را شناسايي کرده بود ، از نادر افراد اميدواري بود که در جلسات تصميم گيري بر اجراي عمليات در منطقه شلمچه اصرار مي ورزيد و به عبارت ديگر ، اگر چه عمليات کربلاي 4 به موفقيت نينجاميد ، ليکن تاکتيک به کار رفته در آن عمليات در محور شلمچه که سبب شکسته شدن خط دشمن و نفوذ به عمق مواضع آن ها شد ، آسيب پذيري موانع مستحکم شرق بصره را آشکار ساخت .
به هر صورت عمليات کربلاي 5 در وضعيت بسيار دشوار طراحي و بلافاصله در 19 دي ماه 65 با رمز مبارک « يا زهرا (س)» ، با هدف تصرف شلمچه و پيش روي به سوي بصره ، در ساعت يک بامداد و با 4 قرارگاه عملياتي (قرارگاه کربلا – نوح –قدس و نجف) تحت فرماندهي قرارگاه مرکزي خاتم الانبياء (ص) آغاز شد .
بقيه در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: آشنائي با برخي از عملياتها
برچسبها: عمليات كربلاي 5 , گردان كميل , گردان سلمان , لشگر قدس
ادامه مطلب
تاريخچه عمليات
نصر4
در ادامه عمليات کربلاي 10 ، عمليات نصر 4 با طراحي و فرماندهي سپاه پاسداران ، در چند محور،درمنطقه شمالي استان سليمانيه و با هدف پيش روي به سوي شرق سليمانيه و تصرف شهر ماووت در تاريخ 31 خرداد 66 با رمزمبارک «يا امام جعفر صادق (ع)» در ساعت 2 بامداد ، از قرارگاه نجف آغاز شد .
ماموريت اصلي در اين عمليات تصرف و تامين شهرک ماووت بود ، که به عهده لشکر قدس گيلان گذاشته شده بود . براي اين مهم ابتدا مي بايست ارتفاع ژاژيله تصرف و تامين، و سپس تک براي تصرف و تامين شهرک ماووت ادامه مي يافت .
لذا قرار شد تدابير مربوط به امور رزم و عمليات لشکر قد س توسط سردار شهيد حسين املاکي صورت گيرد.در اين عمليات لشکر 14 امام حسين(ع) در جناح راست و لشکر 25 کربلا در جناج چپ لشکر قدس گيلان ماموريت داشته اند .
نيروهاي اطلاعات لشکر قدس که باهمت سردار حسين املاکي به کادر مجربي تبديل شده بودند، توانستند به عمق مواضع دشمن نفوذ ، و راههاي مناسبي را براي عبور گردانهاي پياده کشف نمايند . در اين عمليات لشکر قدس با 2 تيپ ، به استعداد 5 گردان پياده، موفق شد طي 2 مرحله ماموريت خود را صد در صد با موفقيت به انجام رساند . سرعت عمل رزمندگان لشکر قدس به حدي بوده که معاون تيپ مستقر در ژاژيله عراق به اسارت نيروهاي اسلام درآمد . در اين عمليات رزمندگان اسلام در 2 شبانه روز موفق شدند به اکثر اهداف مورد نظر دست يابند . نيروهاي دشمن نيز متقابلاً در روزهاي بعد چندين باراقدام به پاتک کردند که همه اين اقدامات به شکست انجاميد .
در جبهه خودي نيز با اعزام يگان هاي تازه نفس به منطقه چند عمليات به منظور دفع نواقص محورهاي شاخ قشان و تپه دو قلو انجام شد.
اين عمليات پس از 15 روز پايان يافت که نتايج آن :
آزاد سازي شهر ماووت و ارتفاعات ژاژيله ، شاخ قشان ، يال غربي ، گولان ، تپه دوقلو (بالو کاوه) ، دشت بالوسه ونيز ترميم برخي از خطوط پدافندي عمليات کربلاي 10 بود. در اين عمليات تعداد 557 نفر از نيروهاي دشمن به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند و بيش از 6000 نفرازنيروهاي دشمن کشته و زخمي شدند.
در اين عمليات فرمانده تيپ 2 قدس گيلان سردار شهيد مهدي خوش سيرت به شهادت رسيد.
رمز عـــــــمليات يا امام جعفر صادق(ع)
منطقه عملياتي با هدف آزادسازي شهر
ماووت عراق و ارتفاعات
تاريخ عــــمليات 66/3/31
گردانهاي عمل کننده
گردان کميل
گردان ميثم
گردان حمزه
گردان امام حسين (ع)
گردان ادوات
گردان توپخانه
گردان ابوالفضل (ع)
گردان پدافند
گردان زرهي
نتايج عمليات
مناطق آزاد شده
شهر ماووت
ارتفاعات ژاژيله وشاخ قشن
ارتفاعات 1492،1403،1439،1520 ، 1530،1540( مساحت مناطق آزاد شده 50 کيلومتر مربع)
تجهيزات منهدم شده دشمن
دهها قبضه انواع آتشبار
تعداد زيادي خودروي نظامي
دهها دستگاه تانک ونفر بر
تعداد زيادي مهمات وسلاح سبک و سنگين
يگانهاي منهدم شده دشمن
تيپهاي 66، 68 و 65 نيروي متخصّص
تيپ 99 مکانيزه
تيپهاي 3 ، 5 ، 7 از گارد رياست جمهوري.
تعداد کشته وزخمي
بيش از 5500 نفر
تعداد اسراء
560 نفر
غنايم
چندين دستگاه تانک ونفر بر
دهها قبضه سلاح سبک وسنگين با مهمات
موضوعات مرتبط: آشنائي با برخي از عملياتها
برچسبها: عمليات نصر 4 , گردان كميل , گردان ميثم , گردان حمزه
تاريخچه عمليات
نصر 8
پس ازکاهش بحران خليج فارس و قطع درگيريهاي ايران و آمريکا دردريا ، بار ديگر جنگ زميني اولويت خود را بدست آورد و مجدداً تلاش درجبهه شمالي، اصلي گرديد .
در دو عمليات کربلاي 10 و نصر 4، منطقه شرق رودخانه قلعه چولمان تا سورکوه تصرف شده بود ؛ گسترش عمليات به سمت غرب و کوتاه کردن فاصله مواضع قواي منظم خودي که در آن سوي مرز مستقر بودند و نيروهاي نامنظم قرارگاه رمضان و کردهاي معارض عراقي که در عمق خاک عراق استقرار داشتند مستلزم عبور از رودخانه قلعه چولمان بود و عبور از اين رودخانه نيز منوط به تصرف ارتفاع گرده رش بود.
لذا عمليات نصر 8 براي تصرف اين ارتفاع با طراحي و فرماندهي سپاه پاسداران در تاريخ 29 آبان 66 و با رمز مبارک محمدبن عبدالله (ص) درساعت 1:25 دقيقه بامداد روز جمعه و با اهداف گسترش وضعيت خودي در غرب ماووت، با چند لشکر از جمله لشکر قدس گيلان آغاز شد .
در اين عمليات لشکر قدس گيلان به استعداد 3 گردان رزمي پياده و سه گردان در احتياط عمومي منطقه بوده است . بعد از شروع درگيري توسط لشکر 5 نصر، بلافاصله لشکر قدس براي عبور ازمعبري که توسط لشکر 5 نصر پاکسازي شده بود وارد عمل شد . يکي از گردانهاي لشکر قدس ضمن عبوراز موانع و ميدان مين از ارتفاع صعب العبور و نفس گير گرده رش نيروها را عبور داد و در خط تماس بادشمن درگير شد چون درگيري به روزکشيده شد يکي از گردان لشکر قدس به کمک گردان درگير درمنطقه شتافت و چندين پاتک دشمن را دفع نمودند و دردو شب متوالي درگيري با دشمن ،ارتفاع گرده رش کاملاً به تصرف نيروهاي اسلام درآمد . تسلط بر ارتفاع گرده رش ، گرفتن سرپل و جاي پا در آن سوي قلعه چولمان باز شد . در اين عمليات حدود 30 کيلومتر مربع از منطقه آزاد شده و بيش از 300 نفر از نيروهاي دشمن کشته و زخمي و تعداد 200 نفر از آنها را به اسارت درآوردند. اين عمليات در تاريخ 30 آبان 66 و با نتايج بسيار خوبي به پايان رسيد .
گردانهاي عمل كننده
رمز عـــــــمليات يا محمدبن عبدالله(ص)
منطقه عملياتي ماووت از استان سليمانيه
تاريخ عــــمليات 66/8/29
گردانهاي عمل کننده
گردان کميل
کردان ميثم
گردان حمزه
گردان امام حسين (ع)
گردان ابوالفضل (ع)
گردان اميرالمومنين (ع)
نتايج عمليات
مناطق آزاد شده
شهر ماووت
ارتفاعات 1426 ، 1428 ،1391
چندين پاسگاه مرزي عراق بر روي ارتفاعات گرده رش
روستاهاي گمالان زور ،گمالان خوارد،بر گر بالا ،بر گر پايين
تجهيزات منهدم شده دشمن
چندين دستگاه تانک ونفر بر
انواع ماشين آلات مهندسي و راهسازي
چندين قبضه آتشبار توپخانه
چندين انبار مهمات
دهها دستگاه خودرو نظامي
يگانهاي منهدم شده دشمن
انهدام تيپ 29 از لشگر 44
انهدام تيپهاي 603 ، 83 ، 77 پياده
انهدام يک گردان کماندويي از سپاه يکم
انهدام سه گردان توپخانه
انهدام يک گروهان تانک
انهدام گردان کماندويي لشگر 44
تعداد کشته وزخمي
بيش از 2000 نفر
تعداد اسراء
200 نفر
غنايم
تعدادي تانک
دهها دستگاه خودرو
مقدار زيادي انواع خمپاره انداز
يک دستگاه رادار رازيت
مقدار زيادي انواع سلاح سبک
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، آشنائي با برخي از عملياتها
برچسبها: عمليات نصر 8 , گردان كميل , كردان ميثم , گردان حمزه
تاريخچه عمليات
والفجر 9
عمليات والفجر 8 هنوز ادامه داشت که عمليات ديگري طرح ريزي شد و به تعدادي از لشکرهايي که در فاو به عنوان نيروهاي پشتيباني حضور داشتند از جمله لشکر قدس گيلان دستور رسيد تا مهياي عملياتي جديد و انتقامي در جبهه ديگرکشور باشند .
عمليات والفجر 9 اولين عمليات از سلسله نبردهاي مربوط به استراتژي تعقيب دشمن در جبهه هاي شمالي ، در منطقه چوارتا از استان سليمانيه عراق بود که با طراحي و فرماندهي سپاه پاسداران در سه محور در تاريخ 5 اسفند 64 و با رمز مبارک «يا الله- يا الله – يا لله» و با هدف پيش روي در شرق سليمانيه و به منظور کاستن فشار دشمن در فاو ،در ساعت 23:45 دقيقه آغاز شد . نيروهاي خودي توانستند در دو مرحله به اهداف مورد نظر همچون ارتفاعات کوخ نم نم ، ناصر ، ماماخلان ،موبرا ، پلنگه سور و قله کاژال پير (کچل) که از بلندترين قلل منطقه است دست يابند.
لشکر قدس گيلان هم در اين عمليات با 3 گردان رزمي و يک گردان ادوات از محور سورکوه در گروهاي 22 نفره به سوي دشمن هجوم بردند و سنگرهاي دشمن را منهدم کرده ،و با ادامه درگيري و انجام عمليات ايذايي ، توان رزمي دشمن تحليل رفت و نيروهاي درگير نيز در محورهاي ديگر شدت هجوم خود را افزودند و به هدف نهايي خود رسيدند . عمليات والفجر 9 در تاريخ 9 اسفند 64 به پايان رسيد . چند روز پس از پايان عمليات و تحويل خط به نيروهاي پدافندي ، در حالي که مناطق متصرفه هنوز به طور کامل تثبيت نشده بود ، نيروهاي عراقي در حملاتي توانستند نقاط تصرف شده را باز پس گيرند . نکته حائز اهميت در اين عمليات، همزماني اين عمليات با عمليات والفجر 8 بود . يعني در حالي که توان اصلي سپاه در منطقه فاو درگير بود ، يگان هاي تازه تاسيس سپاه عمليات والفجر 9 را انجام دادند و توانستند در تهاجم خود کاملاً موفق باشند و چنانچه نيروهاي پدافندي جايگزين آن ها قادربه حفظ منطقه مي شدند ، نيروهاي ايران در منطقه سليمانيه به موقعيت ممتازي دست مي يافتند. اين عمليات نشان داد که در صورت گشودن جبهه هم زمان عليه ارتش عراق ، توان دشمن تجزيه مي شود و قادر نخواهد بود در دو جبهه مجزا و به طور هم زمان به مقابله برخيزد .
دشمن در اين عمليات بيش از 1500 کشته و زخمي بر جاي گذاشت و تعداد 134نفر از آنان نيز به اسارت نيروهاي ايراني درآمدند .
رمز عـــــــملیات : یاالله،یاالله،یاالله
منطقه عملیاتی : سلیمانیه عراق
تاریخ عــــملیات : 64/12/5
گردانهای عمل کننده
گردان کمیل
کردان میثم
گردان حمزه
گردان ادوات
نتايج عمليات
مناطق آزاد شده
چند پاسگاه مرزي
بخشي ار ارتفاعات کانا ،شله کوران،تنگه سور، موبرا،ماخلان،کاني ماران ، سرو
ارتفاعات 1470و1489
تجهيزات منهدم شده دشمن
يک فروند هواپيما
يک فروند هلي کوپتر
20دستگاه تانک
90دستگاه خودرو
10 قبضه ضد هوايي
مقدار زيادي سلاح سبک و نيمه سنگين
يگانهاي منهدم شده دشمن
3 گردان از تيپ 504
يک تيپ يک گردان کماندويي
گردان 94 توپخانه
گردان 4 تانک
تيپ 703
تعداد کشته وزخمي
بيش از 2500 نفر
تعداد اسراء
250 نفر
غنايم
مقدارزياد ي سلاح سبک و نيمه سنگين و انواع مهمات
بازتاب عمليات والفجر 9 در رسانه هاي گروهي جهان
خبر گزاري آلمان :
( نيروهاي ايران 29 ارتفاع استراتژيک کوهستاني را در شمال غرب عراق تصرف کرده و در حال پيشروي به
سوي سليمانيه – که در 120 کيلومتري شرق مرکز نفت خيز کرکوک قرار دارد – هستند.)
روزنامه داگنس نيهتر
روزنامه داگنس نيهتر ضمن تصريح به پيروزيهاي ايران و سکوت عراق، اعلام مي کند که حمله جديد ايران
( والفجر9 ) شانزده روز پس از آغاز عمليات و حمله ايرانيان به شهر استراتژيک فاو عراق و مدت کمي پس
از اعلام قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل – که در آن از هر دو کشور خواستار قطع منازعات و بازگشت
به سرحدات بين المللي شده – آغاز شده است.
جمهوري اسلامي ايران با اجراي عمليات والفجر 9 ، علاوه بر آزادسازي ارتفاعات مهم در شرق و تجزيه و
پراکنده کردن نيروهاي عراق، انتقام ساقط کردن هواپيماي مسافربري را مي گيرد و همچنين قطعنامه
پوشالي سازمان ملل را نيز وتو مي کند.
شکست استراتژي دفاع متحرک عراق
صدام پس از عمليات والفجر 8 ، 9 و انهدام سريع ارتش عراق در يک سخنراني اعلام مي کند که ارتش
پس از باز سازي ، حملات خود را از سر خواهد گرفت.بدين منظور از اواسط ارديبهشت ماه سال 65 ارتش
عراق تحرکاتي را آغاز مي کند و براي عملي ساختن تهديدات خود ، آتش تهيه سنگيني در جبهه هاي
مياني و شمالي فرو مي ريزد. ادوات زرهي بعث با يورش گسترده خود موانع مقدماتي را منهدم مي کنند
و راه شهر فکه را در پيش مي گيرند . اين تهاجم گستاخانه عراق با عکس العمل شايسته نيروي هوايي و
يگانهاي زميني ارتش اسلام دفع مي شود و با انهدام شش تيپ و تعداد زيادي تانک و نفر بر ، حماه
عراق شکست مي خورد. در حالي که نبرد فکه به شدت ادامه دارد ، در تاريخ 28/2/65 شهر مهران هدف
تهاجمي بسيار سنگين از سوي دشمن قرار مي گيرد و يگانهاي زرهي عراق پس از شکستن خطوط
دفاعي ايران ، بر خلاف فکه، موفق مي شوند موانع بعدي را از سر راه برداشته و خود را به شهر مهران
برسانند. قواي ايران با حمايت نيروي هوايي با تمام وجود به قلب دشمن يورش مي برد و علي رغم آزادي
دو شهرک و انهدام تعداد زيادي تانک و نفربر، نمي تواند از اشغال مهران جلوگيري کند و اين شهر با 200
کيلومتر مربع از اراضي اطراف آن به تصرف عراق در مي آيد. در بحبوحه نبرد مهران و فکه، جبهه جديدي در
منطقه حاج عمران توسط دشمن گشوده مي شود و دشمن با استفاده از هلي کوپتر و هلي برد، تلاش
مي کند تا پيروزي مهران را تکرار کند، اما اين حمله با مقاومت بي نظير رزمندگان اسلام مواجه و تعداد 28
فروند هلي کوپتر آنها منهدم مي شود .در تاريخ 31/2/65 ارتش از سه محور هدف پاتک ايران قرار مي
گيرد و با برجاي گذاشتن 1200 کشته و زخمي و انهدام بخش عظيمي از امکانات خود ، از تصرف حاج
عمران منصرف مي شود.ارتش عراق در محور بحيله و فکه شکست سختي از رزمندگان مي خورد و
هشت کيلومتر از جبهه فکه عقب رانده مي شود.
صدام در يک مانور تبليغاتي اعلام مي دارد اگر ايران از فاو خارج شود ، عراق هم مهران را ترک خواهد
کردکه اين پيشنهاد به شدت از طرف مسئولان جمهوري اسلامي ايران رد شده و گفته مي شود که بندر
مهم فاو قابل مقايسه با مهران نيست.به دستور صدام 21 توپ در بغداد به نشانه پيروزي شليک مي
شود واز مردم اين شهر خواسته مي شود که به تظاهرات و شادي و پايکوبي بپردازند و با پخش شيريني
و چراغاني جشن بگيرند . نيروهاي ايراني که در جبهه مهران اسير مي شوند ، در شهرهاي عراق به
تماشا در آمده و پيام تبريک از طرف حاميان صدام روانه بغداد مي شود. کشورهاي مرتجع عرب به اين هم
بسنده نمي کنند و با چراغاني و تعطيلي ادارات، کاسه داغتر از آش مي شوند.استکبار جهاني تلاش
مي کند پيروزي عراق را در مهران بسيار با ارزش جلوه دهد و ايران را وادار به خروج تز فاو کند و بدين
منظور مدعي مي شود که ايران هرگز نخواهد توانست سربازان عراق را از مهران خارج کند. مسأله فاو و
مهران براي عراق سوژه تبليغاتي مي شود. صدام و حاميانش دائم با به رخ کشيدن آن تلاش مي کنند
پيروزي ايران را در فاو تحت تأثير قرار داده و کمرنگ جلوه دهند. سرانجام پس از گذشت شش هفته از
دفاع متحرک عراق، در حالي که ارتش صدام موقعيت خود را تثبيت شده و غيرقابل نفوذ مي پندارد،
جشن و پايکوبي آنها با آغاز کربلاي 1 تبديل به کابوسي وحشتناک مي شود. اين رژيم با سکوتي مرگبار
تلاش مي کند با تکيه به ادوات زرهي و نيروي هوايي خود، شکستهايش را جبران و از آزادسازي اين شهر
توسط قواي ايران جلو گيري به عمل آورد. اما پس از مشاهده شکست و فرار سربازانش تا پشت مرزهاي
بين المللي ، از بازپس گيري مهران صرفنظر مي کند و به فکر جلوگيري از سقوط شهر بدره عراق مي
افتد. بدين ترتيب استراتژي دفاع متحرک عراق که با سقوط مهران آغاز و مي بايست ادامه مي يافت، با
آزادسازي اين شهر به دست ساحشوران اسلام ، به بن بست و شکست مطلق مي انجامد.
بازتاب آزادي مهران:
راديو بغداد در ابتداي آزادسازي مهران، سکوت مي کند و پس از آن مدعي دفاع حمله ايران مي شود و
اين در حالي است که اکثر خبرگزاريها با توجه به بيانيه نظامي ايران و آشکار شدن تدريجي واقعيت جنگ،
آزادي مهران را مورد تأييد قرار مي دهند.
آسوشيتدپزس:
( نيروهاي ايران کنترل مهران را در دست دارند.)
روزنامه گاردين ( انگليس ):
( عراق با 2500 نفر تلفات از شهر مهران عقب نشيني کرده است. شش هفته پيش وقتي که دولت عراق
بر مهران دست يافت، با شليک 21 توپ و تظاهرات خياباني، اين پيروزي را جشن گرفت؛ اما اينک در يک
اطلاعيه مأيوسانه و بدون سروصدا اعتراف مي کند که نيروهاي ايران علاوه بر تصرف مهران به مرز بين
المللي نيز رسيده اند.)
واحد مرکزي خبر آسوشيتدپرس ( در لندن ) طي گزارشي مي نويسد :
( بر اساس گزارشهاي رسيده از جبهه هاي جنگ ايران و عراق ، تيپ 4 گارد رياست جمهوري عراق در
کربلاي 1 متلاشي شده و فرمانده اين گارد به نام سرلشگر حيدر علي ناصر به قتل رسيده است.)
اين خبرگزاري همچنين اعلام مي کند :
( گزارشها و اطلاعيه هاي نظامي ايران حاکي از آن است که گارد پنجم رياست جمهوري عراق نيز به
ميزان 50 در صد منهدم شده است.)
خبرگزاري آسوشيتدپرس پس از بيان تلفات و تعداد اسراي عراق اعلام مي دارد :
( ايرانيان در اين محور به 100 مايلي بغداد رسيده اند. صدام حسين در يک برنامه تلويزيوني به افسران و
سربازان خود که در عمليات مهران دست به عقب نشيني زده بودند، مدال شجاعت داده است.)
ديلي تلگراف چاپ لندن :
( تحليل گران جنگ عراق و ايران در غرب معتقدند که آزاد سازي شهر مهران به دست نيروهاي ايران،
شکست ديگري براي دولت بغداد بوده است که چاهارماه پيش در يک شکست ديگر فاو را در دهانه شط
العرب ( اروند رود ) از دست داده بود. )
راديو بي بي سي
راديو بي بي سي در گزارش خود خبر سقوط دو ارتفاع ديگر مشرف بر شهر مهران را در داخل خاک عراق
به وسيله نيروهاي ايران منتشر مي کند و از قول خبرنگار خود مي گويد :
( يک پادگان نظامي و يک پايگاه متعلق به نيروهاي عراق در داخل خاک عراق به دست نيروهاي ايران
افتاده و نيروهاي ايران در چند کيلومتري شهر بدره و در داخل خاک عراق مستقر شده اند. دولت عراق
اعلام کرده است که دست به يک ضد حمله زده و اين حملات براي بازپس گيري مهران ادامه دارد. در
حالي که خبرنگار بي بي سي معتقد است که نيروهاي ايران در شهر مهران مستقر و تثبيت شده اند و
ضد حمله هاي عراق کاري از پيش نبرده اند. )
روزنامه زائي ژاپن :
( يک هفته بعد از آغاز حمله ايران به شهر مهران و باز پس گيري آن از نيروهاي عراق که منجر به در هم
کوبيدن و از بين رفتن گردانهاي مخصوص صدام شده، روحيه سربازان ايراني بسيار خوب است. اين امر در
مقابل از دست رفتن و کاهش شديد پرستيژ صدام مي باشد که گفته بود شهر مهران را تا بيرون رفتن
آخرين سرباز ايراني از خاک عراق ، بويژه از فاو، در اشغال خود نگه خواهد داشت. )
خبرنگاران خارجي زماني که به دعوت ستاد تبليغات جنگ وارد منطقه عملياتي مي شوند، از فتوحات
رزمندگان اسلام متعجب و حيرت زده شده و با اعتراف مي گويند که عمليات شما واقعا متوهرانه و کم
نظير بوده است .
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، آشنائي با برخي از عملياتها
برچسبها: والفجر9 , گردان كميل , گردان ميثم , گردان حمزه
تاريخچه عمليات
والفجر10
استراتژي تعقيب متجاوز درجبهه شمالي بر اين اساس طراحي شده بود که با پيش روي در شمال سليمانيه – در منطقه عمومي ماووت – هدف هاي پيش بيني شده تحقق يابد ، ليکن بروز مشکلاتي در آن منطقه که عمدتاً ناشي از موانع طبيعي بود ، طراحان نظامي را به اين نتيجه رساند که محور حلبچه را جايگزين محور ماووت سازند ، با توجه به اين نکته که تصرف حلبچه خود هدف مستقلي بود ، ضمن آنکه گامي به سوي مرکز استان نيز محسوب مي شد . بر اين اساس ، عمليات حلبچه با طراحي و فرماندهي سپاه پاسداران در 3 محور و در چهار مرحله درتاريخ 24 اسفند 66 با رمز مبارک « يا محمد بن عبدالله (ص)» و با هدف پيش روي به سوي سليمانيه از جنوب شرق با تصرف شهرهاي حلبچه ، خرمال ، دوجيله ، بياره و طويله در ساعت 23:30 دقيقه آغاز شد .
در اين عمليات رزمندگان اسلام موفق شدند با استفاده از غفلت دشمن ، ارتفاعات مرزي را پشت سر گذارند و شهر نوسود ايران و شهر هاي بياره ، طويله ، دوجيله ، خرمال و حلبچه را آزاد سازند .
آخرين مرحله از عمليات والفجر10 درتاريخ 8 فروردين 67 در ساعت 14:20 دقيقه آغاز شد.
لشکر قدس گيلان با 3 گردان عمل کننده و يک گردان پشتيباني آخرين توجيه در موردعمليات و لحظات وداع وخداحافظي رزمندگان گيلان انجام شد . متعاقب آن حدود ساعت 16:15 دقيقه همين روز به سوي منطقه عملياتي حرکت نمودند.
لازم به ذکر است گردان حضرت ابوالفضل (ع) بعد از چندين بار جابجايي درماموريت ، براي کمک به لشکر 19 فجر در مرحله چهارم عمليات ، در کنترل عملياتي آن قرار گرفت .
پس از نماز مغرب ، حرکت گردانها به طرف دشمن آغاز گرديد . گرچه چند ساعت راهپيمايي در برف و يخبندان و عبور از مسيرهاي صعب العبور ،توان نيروها را کاهش داده بود ،اما آنها همچنان با توکل به قدرت لايزال الهي به پيش رفتند و پس از عبور از موانع وميدان مين آماده حمله به دشمن شدند.
در ساعات اوليه بامداد درگيري در محور گردان حمزه شروع شد و پس از دقايقي هر 3 گردان با نيروهاي دشمن درگير شده وموفق شدند به ارتفاعات اصلي باني بنوک برسند . گردان کميل با پيشروي در شيار سمت چپ موفق شد با گردان حمزه الحاق شده و آماده پيشروي به سمت دشت روبرو شود.
از طرف ديگر گردان حضرت رسول (ص) درساعات اوليه عمليات موفق شد ارتفاع معروف به کله اسبي را تصرف نمايد و هر 3 گردان مذکور به تحکيم مواضع تصرف شده بپردازند.
درساعات اوليه روز ، دشمن با آتش شديد اقدام به پاتک نمود ولي کاري از پيش نبرد و باعث شد نيروهاي باقيمانده دشمن به پائين ارتفاعات منطقه بگريزند .
در حوالي ظهر آتش دشمن شديدتر و خسارت وارده نيز زياد بود . وقتي آتش هوايي و توپخانه موثر واقع نگرديد دشمن مبادرت به استفاده از سلاحهاي شيميايي بصورت گسترده نمود بطوريکه بسياري از نيروها در خط شهيد و يا مجروح شدند . از طرفي امکان پشتيباني موثر و رساندن مهمات به دليل نداشتن راه ارتباطي مناسب و صخره اي بودن مسير وجود نداشت .
رزمندگان لشکر قدس تا عصر همان روز علي رغم بمباران شيميايي منطقه و آتش شديد همچنان مقاومت مي کردند . اما با شهادت حسين املاکي (جانشين لشکر) و محمد اصغر خواه (فرمانده گردان کميل) و دهها نفر ديگر از نيروهاي خودي، پدافند درمناطق تصرف شده ممکن نبود . لذا قرارگاه مجوز عقب نشيني لشکر قدس گيلان را صادر نمود .
اين عمليات با نتايج خوبي در تاريخ 13 فروردين 67 به پايان رسيد.
عراق دراين عمليات بيش از 10000 نفر کشته وزخمي داد و تعداد 5440 نفر از آنان به اسارت نيروهاي اسلام درآمدند .
رمز عـــــــمليات : يا محمد بن عبدالله (ص)
منطقه عملياتي : سليمانيه عراق
تاريخ عــــمليات : 66/12/24 و گردانهاي لشگر 67/1/8
گردانهاي عمل کننده
گردان کميل
گردان يارسول (ص)
گردان امام حسين (ع)
گردان ادوات
گردان توپخانه
گردان پدافند
گردان زرهي
نتيجه عمليات
مناطق آزاد شده
شهرهاي حلبچه ـ خرمال ـ دوجيله (سيروان ) بياره ـ طويله
بيش از 100 روستاي منطقه و تصرف بخشي از جاده خرمال و سليمانيه و سيد صادق
شهر نوسود (كه مدت 7 سال در اشغال دشمن بود)
ارتفاعات باني بنو ک 0 سورن 2200-2300 و 1058 ريشن و گرزيل
تجهيزات منهدم شده دشمن
10 فروند هواپيما
يك فروند هلي كوپتر
450 دستگاه تانك و نفربر
صدها دستگاه خودرو
دهها قبضه انواع توپ و خمپاره انداز
تعداد زيادي تجهيزات و سلاحهاي سبك ونيمه سنگين
يگانهاي منهدم شده دشمن
لشكر 43 از سپاه يكم
تيپ 7 زرهي
تيپ 1 كماندويي از سپاه چهارم
تيپ 68 نيروي مخصوص
تيپ 95 پياده
تيپ 2 كماندويي از سپاه پنجم
تيپ 443 به ميزان صد درصد
تيپ 25 مكانيزه به ميزان 30درصد
گردان 8 دفاع الوطني
گردان زرهي الطيب از لشكر 18 پياده
گردانهاي 7 و 19 احتياط
يك گردان تانك از لشكر 39
گردانهاي توپخانه 943 و 661
دوگردان از تيپ 80 زرهي
دو گردان از تيپ 46 زرهي لشكر 12
تعداد کشته وزخمي
بيش از 11000 نفر
تعداد اسراء
بيش از 4400 نفر از جمله يک سرلشکر ، دو سرتيپ ، هفده سرهنگ ، هشت سروان ، 34 ستوان و
دهها درجه دار
غنايم
بيش از 250 دستگاه تانك و نفربر
صدها دستگاه خودرو نظامي
70 قبضه توپ كاتيوشا
دهها دستگاه خودرو مهندسي
دهها قبضه خمپاره انداز
مقدار زيادي تجهيزات انفرادي
تعداد زيادي سلاح سبك و نيمه سنگين
حماسه بزرگ ، والفجر 10
آيت الله خامنه اي در خطبه هاي آخرين نماز جمعه سال 1366 درباره اين عمليات درخشان فرمودند :
( اهميت بسيار بالاي نظامي اين عمليات در اين است که رزمندگان ما با عبور از ارتفاعات صعب العبور به
دشت رسيدند و منطقه را از وجود ارتش مزدور عراق پاکسازي کردند. عمليات والفجر 10 و پيروزي
چشمگير آن يکي از بزرگترين الطاف الهي است که به وسيله رزمندگان سپاه پاسداران و بسيج و
پشتيباني ارتش و هوانيروز انجام گرفت و در تاريخ جنگ تحميلي چنين عملياتي را کمتر مي توان يافت.
زماني که عمليات غرورانگيز والفجر 10 آغاز شد، دشمن بعثي مثل هميشه سکوت اختيار کرد ، و
مسؤولان حزب بعث عراق اخبار پيروزيهاي مقدماتي ايران را يک شايعه ناميدند.
در ادامه عمليات و آزادسازي پي در پي شهرهاي عراق ، رژيم شکست خورده بعث قصد داشت تا از بهره
برداري سياسي اين پيروزي توسط ايران جلوگيري به عمل آورد، اما سقوط دژهاي دفاعي و به اسارت در
آمدن بيش از 4400 نفر از اين امر بود و در آخر با خفت و خواري اعلام کرد که در اطراف شهرهاي ياد شده
، نيروهاي عراقي حضور نداشتند. حتي مدعي شد که اين چند شهر خالي از سکنه بودند و ادعاي ايران
مبني بر استقبال مردم از نيروهاي اسلام ، خيالي بيش نيست.
رژيم مردم فريب عراق زماني مدعي تخليه منطقه عملياتي شد که کمي قبل از آن و در زمان جنگ
شهرها و عمليات مقابله به مثل جمهوري اسلامي ايران ادعا مي نمود که در شهرهاي خرمال و حلبچه
چند شهروند عراقي هدف حملات توپخانه ايران قرار گرفته اند. همچنين استقبال مردم کرد زبان عراق از
ارتش آزاديبخش اسلام و پخش تصاوير آن از سيماي کشورهاي جهان، حقانيت رزمندگان اسلام و پوچي
ادعاهاي گمراه کننده بعث را آشکار ساخت. عکس العمل مردم شهرهاي مرزي عراق در حالي که در برد
آتش توپخانه اسلام قرار داشتند، به همه فهماند که ايران در عمليات مقابله به مثل تا چه اندازه
خويشتنداري نموده و در صورت ضرورت و اجبار فقط مناطق اقتصادي، سياسي و نظامي عراق را هدف
قرار داده است.
عمليات والفجر 10 براي چندمين بار قدرت نظامي ايران را در کوه، دشت و دريا و علاقه مردم عراق را
نسيت به رزمندگان ايراني ثابت و جنايات پيشگي، سفاکي و دروغگويي صدام و مسؤولان حزب بعث را
به بهترين نحو آشکار کرد.)
اين اولين عمليات جمهوري اسلامي ايران بود که با وجود مردم اين منطقه،در شهر صورت گرفت و بخش
مسکوني قابل توجهي از عراق تصرف شد و از اين جهت که مردم يک شهر تصرف شده کاملاً وفادار به
نيروهاي فاتح بودند و از آنان کاملاً رضايت داشتند، بي نظير و کم نظير است. جالب اينکه اين چند شهر در
تمام مدت جنگ در معرض برد توپخانه جمهوري اسلامي ايران بوده اند و همين روزهاي آخر صدام ادعا
کرده بود که ايران با توپخانه اين شهرها را مورد حمله قرار داده است.)
سرلشگر محسن رضايي ،فرمانده کل سپاه پاسداران پس از عمليات والفجر 10 اظهار مي دارد:
( با عمليات والفجر 10 دريچه جديدي براي وارد آوردن ضربات مهلک بر قواي دشمن بعثي در اين منطقه
گشوده شده است . عمليات والفجر 10 ضربه نظامي ديگري به دشمن وارد کرد و ابعاد بسيار وسيع و
گسترده و عظمت اين حادثه آنقدر بزرگ بود که دنيا از حيرت به سکوت وا داشته شد... جبهه گشوده
شده جديد، پس از جبهه هاي بغداد و بصره، سومين جبهه مهم است.)
به دعوت ستاد تبليغات جنگ، خبرنگاران خارجي وارد منطقه عملياتي مي شوند و از فتوحات رزمندگان
اسلام گزارش تهيه مي کنند.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، آشنائي با برخي از عملياتها
برچسبها: والفجر10 , گردان كميل , گردان رسول الله , گردان امام حسين
تاريخچه عمليات
بيت المقدس2
با تصرف ارتفاع مهم گرده رش و عبور از رودخانه عريض قلعه چولمان در عمليات نصر 8 ، امکان گسترش وضعيت نيروهاي خودي در منطقه غرب اين روخانه و برداشتن گام هاي اساسي به طرف سليمانيه فراهم شد ، به همين منظور ، مي بايست ارتفاعات قاميش ، دلبشک و الاغلو تصرف مي شد . با فرا رسيدن فصل زمستان ارتفاعات منطقه رابرف ميپوشاند و اجراي هر عملياتي دشوار به نظر مي رسيد ، درحالي که وضعيت موجود جنگ اقتضا مي کرد عمليات مورد نظر هرچه سريعتر آغاز گردد .
لذا با توجه به اين ضرورت ، عمليات بيت المقدس 2 را سپاه طراحي و در تاريخ 25 دي 66 با رمز مبارک «يا زهرا (س)» در جبهه شمالي سليمانيه در منطقه ماووت و با هدف تصرف ارتفاعات شمال شرق سليمانيه با فرماندهي قرارگاه نجف و قدس آغاز شد. لشکر قدس گيلان مانند ساير لشکر هاي عمل کننده در اين عمليات با 4 گردان رزمي پياده ، يک گردان ادوات ، يک گردان توپخانه ، يک گردان پدافند ويک گردان زرهي ، شرکت نمود .
رزمندگان اسلام با عبور از موانع طبيعي و مصنوعي بسيارسخت از قبيل کوههاي صعب العبور پوشيده از برف ، رودخانه خروشان قلعه چولمان ، ميادين متعدد مين ، تله هاي انفجاري ، سنگرهاي کمين و سيمهاي خاردار ، يورش بي امان خود را به مواضع دشمن آغاز کردند.
نيروهاي عراقي مستقر در ارتفاعات شهر ماووت ، پس ازدادن تلفات زياد و انهدام چندين دستگاه تانک ونفربرو به جاگذاشتن تعداد زيادي از دستگاههاي مهندسي ، 40دستگاه خودرو ،20 قبضه خمپاره انداز ، فرار را در پيش گرفتند .
دراين عمليات نيروهاي خودي با وجود سرماي شديد و دشواري مسيرهاي طولاني تعيين شده ،چولمان ، قاميش و گلاله را به تصرف خود درآورند . اين عمليات در چند مرحله بعد از يک هفته نبرد سخت و سنگين با کشته و زخمي شدن بيش از 2500 نفر و به اسارت درآوردن بيش از 785 نفراز نيروهاي دشمن به پايان رسيد .
رمز عـــــــمليات : يا زهرا (س)
منطقه عملياتي : شمال سلمانيه
تاريخ عــــمليات : 66/10/25
گردانهاي عمل کننده
گردان امام حسين (ع)
گردان ميثم
گردان کميل
گردان حمزه
گردان ادوات
گردان توپخانه
گردان پدافند
گردان زرهي
نتايج عمليات
مناطق آزاد شده
آزاد سازي بيش از 40 ارتفاع از جمله ارتفاعات اورال ، گلاهه ، هرمدان ، بين دورا ، شيخ محمد ويولان ،
آزاد سازي چندين روستاي منطقه.
تجهيزات منهدم شده دشمن
دهها دستگاه تانک و نفربر ، دهها دستگاه خمپاره انداز وضد هوايي ، دهها دستگاه خودرو نظامي
و مهندسي
يگانهاي منهدم شده دشمن
تيپهاي 83 و 603 پياده
تعداد کشته وزخمي
بيش از 4500 نفر
تعداد اسراء
900 نفر
غنايم
15 دستگاه تانک و نفر بر
6 دستگاه خمپاره انداز
17 قبضه توپ هوايي، 75 دستگاه خودرو
تعداد زيادي انواع دستگاهاي مخابراتي
تعداد زيادي انواع سلاح سبک ومهمات
موضوعات مرتبط: نظامی ، 8 سال دفاع مقدس ، آشنائي با برخي از عملياتها
برچسبها: بيت المقدس2 , گردان كميل , گردان ميثم , گردان حمزه
تاريخچه عمليات
عمليات قادر
عمليات بدر آخرين عمليات مشترک سپاه وارتش بود و از آن پس اين دو سازمان هر کدام به طور مستقيم طرح ريزي و اجراي عمليات مي کردند . البته تدبير جديد مانع از آن نبود که هر کدام ازاين دو سازمان در اجرا از يکديگر کمک نگيرند .همچنان سپاه ازتوپخانه ، هوانيروز، و نيروي هوايي ارتش کمک مي گرفت ، ارتش نيز از يگانهاي مانوري سپاه بهره مي جست . اولين عمليات مستقل ارتش بعد از عمليات بدر، عمليات قادر بود که با فرماندهي سپهبد شهيد علي صياد شيرازي و يگان هاي ارتش و سپاه در منطقه اشنويه ، منطقه عملياتي اربيل و سيدکان عراق ،طرح ريزي شده بود و اين باردرتاريخ 24/4/66 با رمزمبارک «يا صاحب الزمان (عج)» در ساعت 2 بامداد و با اهداف تصرف ارتفاعات مهم و حساس منطقه ، قطع خطوط ارتباطي و تدارکاتي ضد انقلاب داخلي ، انهدام نيروهاي دشمن ، آزاد سازي بخشي ازخاک عراق ، نزديک شدن به راههاي اصلي و خطوط مواصلاتي دشمن درمنطقه آغاز شد و اين عمليات دردوماه و در 3 مرحله باعناوين قادر 1 ، 2 و 3 انجام گرفت. اگرچه قواي خودي موفق شدند در هر يک از مراحل اين عمليات هدف هايي راتامين کنند ،ليکن عواملي از جمله پاتک هاي دشمن موجب شد تا عمليات با عدم موفقيت مواجه شود و به انهدام دشمن اکتفا گردد . در اين عمليات چندين لشکر از جمله لشکر قدس گيلان با دو گردان زرهي و يک گردان ادوات شرکت فعال داشته و اين عمليات در تاريخ 18 شهريور 64 با اهداف بسيار خوبي به پايان رسيد.
رمز عـــــــملیات : یا ابا عبدالله الحسین(ع)
منطقه عملیاتی : اشنویه
تاریخ عــــملیات : 64/5/6
گردانهای عمل کننده :
گردان کمیل
کردان میثم
گردان ادوات (جند الله)
نتايج عمليات
مناطق آزاد شده
چندين ارتفاع منطقه از جمله حصار دوست
يگانهاي منهدم شده دشمن
3 گردان پياده و کماندويي از سپاه پنجم
تعداد کشته و زخمي دشمن
1500 نفر
تعداد اسرا
20 نفر
تجهيزات منهدم شده دشمن
سه فروند هواپيما
چهار دستگاه تانک
سه قبضه توپ
شست و هفت دستگاه خودرو بههمراه تعدادي از پايگاهها و زاغه هايمهمات
غنايم
تعداي تانک ونفر بر و خودرو سنگين و سبک
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، آشنائي با برخي از عملياتها
برچسبها: عمليات قادر , گردان كميل , گردان ميثم , عمليات