هنگامی دکتر رئیسی به ریاست جمهوری ایران انتخاب شد که کشور در اوج مشکلات ناشی از تحریم ها کرونا کسری بودجه رکود و تورم بسر می برد.
تصدی کرسی ریاست جمهوری ایران توسط ایشان از همان ابتدا با واکنش منفی و گسترده در غرب و حتی در داخل ایران مواجه شد بگونه ای که دولت بایدن که اعلام کرده بود به برجام باز می گردد نه تنها به برجام بازنگشت بلکه 700 تحریم جدید علاوه بر 1500 تحریم ترامپ علیه ایران بکار گرفت .
قصد بایدن همراه فشار داخلی اصلاح طلبان به شکست کشیدن کامل دولت جدید بود .
مین های کاشته شده در دولت قبل و هجمه شدید به شورای نگهبان برای بسیاری از اصلاح طلبان و کاندیداهای مطلوب آنان زمینه فشار بیشتری را فراهم کرد اگرچه من هنوز اعتقاد کامل دارم شورای نگهبان در این قضیه کم لطفی کرد اصلاح طلبان در آن تاریخ و حتی امروز هیچ بخت و اقبالی در بین مردم ندارند فقط توپخانه رسانه ایشان خوب کار می کند
حتی اگر بالاترین مقام آنها شخص جهانگیری هم تایید صلاحیت می شد نمی تونستند بیش از سه میلیون رای جمع کنند .
به هر حال کار شورای نگهبان بهانه پیراهن عثمان دست آقایان داد.
قصد مشترک غرب و اصلاح طلبان به شکست کشاندن کامل دولت سیزدهم بود یک همکاری نانوشته پشت پرده به شکل اصولی ادامه دادند از داخل هجمه 6 کلاس بیشتر سواد ندارد دولت سوم احمدی نژاد است ...
از خارج تحریم کامل حتی تحریم دارو و تجهیزات پزشکی برای مبارزه با کرونا کار را به جای رساند که راکتور آزمایشگاهی خریداری از هند را هم اجازه به ورود پیدا نکرد
تحلیل آنان این بود اگر دولت سیزدهم شکست بخورد یا استیضاح شود زمینه برای به حکومت رسیدن اصلاح طلبان داخلی طرفداران رابطه ( تسلیم ) با غرب فراهم خواهد شد تحلیل های مشترک بسیاری از اندیشکده های آمریکایی اسرائیلی و حتی اروپای همین بود.
غرب منتظر بود برجامهای 2 و 3 را با ایران امضاء کند روز شماری میکرد.
در واقع غرب یک روز اراده کرد ایران را در حمام خون صدام حسین متلاشی و تسلیم کند یک روز هم اراده کرد ایران را در حمام فقر مرگ میر کرونا تسلیم و متلاشی کند.
آنها روی تحریک جوانان ایرانی برای شورش های خیابانی بسیار سرمایه گذاری کردند سال 1401 ایران دستخوش یکی از خونین ترین و ننگین ترین شورش های رنگی غرب بود بهانه زن زندگی آزادی شد اما در بطن قضیه فرو ریختن دیوارهای اعتقادی انتظامی سیاسی ایران بود .
با ید گفت همه این هجمه ها نتوانست دولت سیزده هم را بشکند تسلیم کند .
شاید بی راهه نباشد جمله دکتر الله کرم اینجا ذکر کنیم " شاید برخی میخواستند رئیسی را به عنوان ذخیره انقلاب روی میدان مین ببرند،"
هدف بعدی غرب مجرا های محدود ابتیاع ارز ایران بود همان سیاستی که قیمت دولار از 25 هزار تومان به 60 هزار تومان رساند .
دولت رئیسی در نگاه به شرق موفق به تهیه واکسن و حتی تولید واکسن شد .
ارتباطات خارجی دولت به موفقیت های زیادی نائل شد عضویت در بریکس و شانگهای به تحلیل بردن تحریم ها تولید و فروش بیشتر نفت و حتی روابط گسترده با همسایگان و آفریقا و حتی امریکایی جنوبی همه و همه افق های بیشتری برای کشور باز کرد.
اما در بحث اقتصاد به علت عدم تکیه به نیروهای معتقد به اقتصاد مقاومتی و تیم ضعیف اقتصادی دولت را در منگنه های عجیبی قرار داد.
تکیه به همان عوامل معتقد به اقتصاد لیبرالی و شوک درمانی های مکرر بیش از بیش کشور در معرض فقر و رکود تورم قرار داد .
سرزنش های داخلی اصلاح طلبان ( سرزنش می کردند بخاطر عواملی که خود عامل آن بودند مانند کسری بودجه و ناترازی بانکها ) و فشار غرب برای تحمیل درخواستهای غیر مشروع او را بیش از بیش در منگنه قرار داد .
حتی پیشنهاد تسلیم صنعت هسته ای روی میز قرار گرفته بود .
دکتر رئیسی خود از اقتصاد سر رشته ای نداشت نه سابقه نه اطلاعات گسترده اقتصادی لذا این حوزه را به وزرای خودش سپرده بود و این وزراء ضعیف کار به تکنو کراتهای وزراتخانه های اقتصاد و صنعت معدن کشاورزی غیره سپرده بودند.
تکنوکراتهای دولت در اقتصاد خود سر سفره تحریم ها نشسته بودند متنفع کامل بودند و می شدند همانطور که در قضیه تخصیص ارز به چای دبش بروز کرد در تخصیص های متعدد دست داشتند لذا با هر تغییری مخالفت کردند
اقصاد کشور به آبشخور کرکس ها و لاشخورها تبدیل شده بود و وزرا اقتصادی ماشین های امضاء
این وزرا ء مانند دکتر امیر عبدالهیان نبودند انقلابی نبودند تلاش گر نبودند
در واقع باید از حرکت انقلابی و مسئولانه پخته امیر عبدالهیان در " وعده الصادق " تمجید کرد اگر در گذشته کاستی های داشت اما در وعده الصادق مانند یک حرفه ای و ارد شد موفق از آن خارج شد مواضع محکم اصولی بدون لکنت زبان.
در هر حال اقتصاد همچنان نقطه ضعف دولت باقی ماند.
دکتر رئیسی آدم بی خیالی نبود صبح تا آخر شب تلاش می کرد اما راه موفقیت در این زمینه خیلی سخت و با سرعت کم حرکت می کرد.
او با خلوص نیت وارد میدان مین شده بود اما راههای زمینی بر او بسته بود.
روزها تلاش و حتی بعضی از شبها به خاطر افزایش نرخها تا صبح نمی خوابید.
نمی توانست بی خیال باشد او روز به روز با فشار بیشتری روبرو می شد .
اوج این فشار در سفر به قم و ملاقات با مراجع قم ظهور کرد تقریبا تمام مراجع قم ایشان مورد سرزنش قرار دادند به خاطر گرانی ها.
مشی و اخلاق او این نبود که از نامردی رقبا شکایت کند یا از بی لیاقتی دوستان گله کند .
همه فشارها را به جان خرید لب به گفتن هم نگشود؟
شاید بشود گفت اگر راههای زمینی بر او بسته شده بود راههای آسمانی بر او آغوش گشودند.
فقط نتوانست جمله فزت برب کعبه مراد خویش را بگوید ( شاید هم گفت من بی خبرم )
او که زنده بودنش برای کشور نعمت بود شهادتش هم موجبات سر افرازی تحکیم وحدت و انسجام ملی شد .
آبروی جمهوری اسلامی ایران شد .
تمام سیاه نمایی های دشمنان نقش بر آب کرد.سحرشان را باطل کرد .
حضور سران و مقامات 70 کشور جهان در جریان مراسم تشیع ایشان نشان از گسترش نفوذ قدرت نرم اهمیت ژئو پلتیک ایران دارد
موضوعات مرتبط: امور تجاری ، اقتصاد ، شهدا
برچسبها: اقتصاد , رئیس جمهور , شهید , رئیسی
▪️ما روزهای سختتر، روزهای پیچیدهتر و روزهای ناگوارتر از این هم در تاریخ ۴۵ ساله اخیر خودمان داشتهایم و اگر کل تاریخ کشور را در طول ۲۵۰۰ سال پیش نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که وضعیتمان به خوبی و سادگی و آسانی پیش نرفته و هیچوقت هم روی آرامش را ندیدهایم، ولی حقیقت امر آن است که هرچه خدا بخواهد و هرچه خدا پیش آورد همان خواهد شد و ما تسلیم درگاه ایزد بزرگ هستیم. تسلیم بودن در برابر تقدیر الهی در عین کوشش و تلاش برای رسیدن به موفقیت از ویژگیهای بارز یک ایرانی مسلمان است که باید آن را همیشه سرلوحه کار خود قرار دهد.
▪️دست تقدیر هرچه بخواهد و به هر سویی که ما را ببرد، ما تسلیم دست تقدیر هستیم. با نگاهی به ۴۵ سال عمر انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی متوجه میشویم ایران ما همیشه گرفتار آزمایشها، سختیها و ابتلاهایی بوده که باید از آن با موفقیت خارج میشده به همه این مراحل را پشت سر گذاشته و امروز تا اینجا رسیدهایم. شاید دشمن فکر میکند که با شهادت رئیس جمهور و وزیر امور خارجه خللی در کار این نظام رخ میده،د اما اینگونه نیست با شهادت حاج قاسم محاسبه کردند که ایران در منطقه در جا میزند اما دیدند نه تنها در جا نزد بلکه با طوفان الاقصی دودمان آنها را بر باد داد.
▪️حالا شهادت رئیس جمهور و وزیر امور خارجه و هیئت همراه ایشان هم بدون شک امتحانی از همین جنس است، از جنس اینکه قرار است اتفاق مهمتری برای ما روی دهد، قرار است یک گام و مرحله جدید به سمت جلو برداریم و اتفاقی مهم در سطحی عالی در کشور روی دهد. شاید شهادت رئیس جمهور و وزیر امور خارجه و دیگر مسئولان همراه ایشان هنگام خدمت تقدیری از پیش نوشته شده باشد برای آنکه بدانیم این مسیر، مسیر سختی است که اینگونه جانبازیها و اینگونه سرافرازیها را هم برمیتابد و باید تاب تحمل آن را داشت.
▪️درست از ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ تا لحظه اکنون با نگاهی به تاریخ پر التهاب ایران در مییابیم که هیچ سال پرحادثهای نبوده که از سر نگذرنده باشیم. هر سال یک اتفاق، یک حادثه و یک تلخی در کنار صدها شیرینی دیگر برای ما روی داده و بدون شک بعد از این هم روی خواهد داد. مهم این است که ما درجا نزنیم، مهم این است که ما به آینده امیدوار باشیم، مهم این است که ما بدانیم که در مسیر در حال حرکت کمترین کار شهادت در راه خدمت به مردم و در راه تلاش برای اعتلای نام ایران است.
▪️دشمنان شاد شوند یا نه، برای خودشان عروسی و خوشحالی بگیرند و ... هر غلطی دوست دارد کند، چه اینکه ما یاد گرفتهایم با رفتن یک نفر دیگری که آمد قویتر و محکمتر کار را ادامه خواهد داد. این مملکت رهبری دارد بسیار آگاه، مقتدر و بسیار محکم که ایستاده تا آسیبی به این آب و خاک نرسد. آنچه او شامگاه یکشنبه در دیدار با خانواده پاسداران کشور گفت حکم پذیرش حقیقت و واقعیت موجود برای ایران ما را دارد، حقیقت و واقعیتی که مه چرخ کشور میخوابد، نه ما معطل کسی میمانیم، نه کسی میتواند و میداند که ما در کدام مسیر در حال حرکت به سمت تعالی و پیشرفت هستیم. عاقبت بخیری واقعاً سخت است اینکه شما در اوج خدمت در هنگام بازدید از طرحها و پروژهها دعوت حق را لبیک بگویید واقعاً نصیب کسی نخواهد شد و این توفیقی بود که سید ابراهیم رئیسی به همراه امیرحسین عبداللهیان موفق به کسب آن شدند و ما میدانیم بعد از این نیز ممکن است چنین رویدادها و حوادثی برای کشور روی دهد.
▪️در پایان باید گفت شرایط کشور شرایط خاصی است و ما هم این را درک میکنیم و میدانیم که این شرایط تلخ و سخت است اما با کار و کوشش و تلاش شبانه روزی میشود تمام این تلخیها و سختیها را به شیرینی و حلاوت بیمانندی تبدیل کرد که دشمن را به ترس و وحشت وادارد. حالا وظیفه ما از تا خارج از هیاهوها و سر و صداهای بسیار زیاد و چه کنم چه کنمها بایستیم و کار کنیم و زحمت بکشیم. هر کدام از ما در جایگاهی که هستیم وظیفه خود را به خوبی انجام داده و در راه اعتلای نام ایران و عظمت آن پوشش کنیم سختی را به گوشهای گذاشته و با توکل به خدا امور را بر خود آسان گردانیم.
موضوعات مرتبط: راهبرد و تحلیل ، سخن روز
برچسبها: شهید رئیسی , رئیس جمهور , شهادت , شهید
به راستی چه فرآیندی در زندگی یک انسان طی میشود که او را در قامت یک مکتب ، فرازمند میکند ؟
چه اتفاقاتی رخ میدهد که یک انسان به تنهایی یک مدرسه درسآموز میگردد ؟
پاسخ روشن است.
هرگاه انسان از مدار فردیت خویش خارج گردد و سعه وجودی او آنقدر گسترش یابد که بر نفوس انسانها تأثیری قابل توجه در مسیر کمال بگذارد
او در واقع تبدیل به یک مکتب شده است.
آنگاه که منظومهای منسجم و جامع و متشکل از اجزای یک شخصیت رشدیافته
در ابعاد مختلف و زمینههای گوناگون شکل میگیرد
او به عنوان یک مکتب و یک الگو و یک مدرسه درسآموز رخ مینماید.
و سردار دلها و قاسم عزیز ملتهای آگاه و آزاده این چنین بود.
همانگونه که یار مخلص و همراه مؤمن و شجاعش ابومهدی مهندس «که درودبیکران الهی بر او باد» این چنین بود.
اکنون به تبیین برخی از ویژگیهای برجسته مؤسس و پایهگذار این مکتب میپردازیم که همانا بیانگر مؤلفههای این مکتب میباشد.
متن کامل را در ادامه مطلب مطالعه بفرمائید
موضوعات مرتبط: سرداران شهيد
برچسبها: ویژگی , قاسم سلیمانی , حاج قاسم , شاخص
ادامه مطلب
در گزارش زیر ۱۴ قاب از زندگی پر افتخار شهید سپهبد قاسم سلیمانی را
برای شما آماده کرده ایم.
قاسم سلیمانی در سال ۱۳۳۵ در روستای کوهستانی و دورافتاده قنات ملک در استان کرمان به دنیا آمد.
۱۰۰ روز با سردار سلیمانی
روایت بارزانی از کمک سردار سلیمانی در مقابله با داعش
۱. روزی که قاسم، سال ۱۳۳۵ در روستای قناتملک کرمان به دنیا آمد، دونالد ترامپ دهساله در نیویورک برای همکلاسیهایش قلدری میکرد و فکر نمیکرد ۶۰ سال بعد کودکی از قناتملک مقابلش بایستد و حریفش باشد.
۲. قاسم تا سیزده سال در روستا نفس کشید، اما باید میرفت کرمان تا خودش را برای مبارزات چهلسالهاش آماده کند. در کرمان درس خواند و کار کرد تا اینکه روحانی جوانی به نام کامیاب، سر راهش قرار گرفت و دست قاسم را در دست انقلابیون گذاشت. این روحانی که بعدها به دست منافقین ترور شد، قاسم سلیمانی را با آیتالله خامنهای آشنا کرد و از قاسم، یک جوان انقلابی ساخت تا جایی که او یکی از رهبران تظاهرات خیابانی برای پایان دادن به حکومت پهلوی در کرمان بود.
۳. پس از پیروزی انقلاب، به کارمندی در اداره آب کرمان اکتفا نکرد. عضویت افتخاری سپاه پاسداران را پذیرفت و با شروع جنگ در شهریور ۵۹ برای یک مأموریت ۱۵ روزه به جبهه رفت، اما این مأموریت هشت سال طول کشید.
۴. استعدادهای قاسم و تعهد و توانش در امور نظامی، از او یک فرمانده کارکشته و باانگیزه ساخت تا آنجا که خیلی زود یعنی در اواخر سال ۱۳۶۰ محسن رضایی حکم فرماندهی لشکر ثارالله را به او داد. قاسم سلیمانی در عملیات مختلفی مثل والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵، تک شلمچه و... شرکت داشت و بهخوبی نقش یک فرمانده توانا را ایفا کرد.
۵. آذرماه سال ۶۰ برای اولین بار سردار مجروح شد؛ هم طعم زخمهای انفجار خمپاره گلوله را چشید و هم غم از دست دادن یاران همرزمش را حس کرد.
۶. بالاخره جنگ تمام شد، ولی نه برای حاجقاسم رزمنده که برای او فقط جبهه دفاع، از غرب و جنوب، به شرق کشور جابهجا شد تا با قاچاقچیان مواد مخدر و دشمنانی که از مرز افغانستان به ایران میآمدند، رودررو شود. مبارزه موفق با اشرار شرق کشور نشان داد که سلیمانی یک گزینه شایسته برای فرماندهی نیروی قدس سپاه است. سال ۱۳۷۹ حکم انتصاب او از سوی مقام معظم رهبری صادر شد.
۷. سردار قاسم سلیمانی در جنگهای ۳۳ روزه حزبالله نقش اثرگذاری داشت. به گفته سید حسن نصرالله: وی شریک کامل در آزادسازی لبنان در سال ۲۰۰۰ بود. در جنگ ۳۳ روزه در تهران بود و به هر شکلی بود به بیروت آمد و با ما زیر بمباران ماند.
۸. هجوم داعش در خرداد ۱۳۹۳ به شمال عراق جبهه جدیدی روبهروی حاجقاسم گشود. مقابله با داعش در عراق و سوریه او را به یک قهرمان بزرگ و الگوی محبوب مقاومت تبدیل کرد. از این زمان، مجلات خارجی پر شد از عکسهای سردار سلیمانی و مطالبی که رشادتها و مهارتهایش را در جنگهای نامنظم تشریح میکردند.
۹. نابودی تسلط داعش دستاورد بزرگ سردار سلیمانی بود که او را در سال ۱۳۹۷ به دریافت «ذوالفقار» یعنی بزرگترین مدال نظامی ایران از دست مقام معظم رهبری مفتخر کرد. سلطهگران آمریکا و سردمداران آن، جماعت وحشی داعش را به منطقه خاورمیانه آورده بودند تا با ایجاد ناامنی، افزون بر داشتن بازاری بزرگ برای صدور اسلحه، آسودهخاطر سر سفره منابع و ذخایر خاورمیانه بنشینند، اما متلاشی شدن نقشهشان با نقش محوری سردار سلیمانی، سدی بزرگ روبهروی این رؤیای خام شد. حالا فرزند قناتملک، حریف نیویورکزادهاش را ضربهفنی کرده بود. این شکست برای آمریکا هم تحقیرآمیز بود و هم بسیار پرهزینه.
۱۰. به شهادت رساندن قاسم سلیمانی که با هواپیمای مسافری معمولی جابهجا میشد و همیشه در میان مردم بود، کار سختی نبود، اما دشمن که دشمنش را شناخته بود و جرئت نداشت رودرروی این دلاور مبارزه کند در ساعت ۱ بامداد جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸ ناجوانمردانه به شیر میدان شلیک کرد و باعث شد که سردار قاسم سلیمانی به شهید قاسم سلیمانی ارتقا یابد و در جهانی وسیعتر و با امکانات و تجهیزاتی بیشتر با نیویورکیزاده و دار و دستهاش مبارزه کند.
۱۱. از ۱۴ تا ۱۸ دیماه، حضور میلیونها مسلمان که در فراق قهرمانشان، قلبی شکسته و چشمی به اشک نشسته داشتند، بزرگترین تشییعجنازه تاریخ ایران را بعد از رحلت امام خمینی (ره) به سردار دلها اختصاص داد. جاودانهترین تصویرها از سوگ همه چهرههای متنوع و متفاوت ایران تا اشک جانسوز رهبر، در مراسم «بدرقه تا بهشت» حاجقاسم رقم خورد.
۱۲. «حضرت آقا عبای نماز شب خود را دادند تا حاجقاسم را با آن دفن کنند. آقا با این عبا ۱۴ سال نماز شب خواندهاند. این دومین عبای شب آقا بود که شهیدی با آن دفن میشد. اولین بار سر شهادت حاج احمد کاظمی بود.» این افتخار و این پیام را یکی از مسئولان و همرزمان سابق سردار منتشر کرد.
۱۳. سردار، سفارش کرده بود که قبرش کنار مزار شهید محمدحسین یوسفالهی باشد؛ شهیدی که در خاطرات او، ردی پررنگ دارد. محمدحسین، رفیق خدا بود و از عرفای جبهه، از همانها که یکشبه ره صدساله را پیمودند. این سالک جوان، زیباترین نماز شبها را میخواند و مشکلات را با الهامهایی که به او میشد، حل میکرد. کتاب «حسین پسر غلامحسین» داستان زندگی اوست.
۱۴. شهید سپهبد قاسم سلیمانی اکنون بهحکم قطعی قرآن زندهتر و زیبندهتر از گذشته میان ما حضور دارد؛ او امروز فقط یک فرمانده نیست که یک اسطوره بزرگ است؛ اسطوره مقاومت در برابر ظلم و ظالم، اسوه اخلاص و کار بیمنت برای خدا، سرمشق تلاش، سادهزیستی، شجاعت، نمونه مسئولیتپذیری، مجاهدت و خدمتگزاری به مردم و قهرمان مبارزه در راه آرمان، بی آنکه از «غیر خدا» ترسی داشته باشد.
موضوعات مرتبط: سرداران شهيد ، شهدا
برچسبها: سردار , قاسم , سلیمانی , شاخص
سلام بر لباسهای ناهمرنگ و جانهای یکرنگ.
سلام بر مخلصان صددرصد و جانبازان بیدرصد!
سلام بر دلبَران بینشان و دلیران بیداستان!
سلام بر تنهای صدپاره"، و شهیدان بییادواره!
سلام بر مدافعان از یاد رفته، آرمانهای برباد رفته و بسیجیانِ بیهفته!
إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى
جوانمردانی که ایمانشان مهمتر از سازمانشان بود.مردان و زنانی که بیگانه بودند با نمایشهای حزبی و #ریای_سازمانی. بیگانه با دروغهای
صادقانه(!) و تهمتهای مخلصانه(!) بیگانه با توهینهایعامدانه و تکذیبهای کاذبانه، بیگانه با مدرکهایجعلی و نردبانهای فامیلی. بیگانه با
گزافهها وخرافهها و #داستان_سازیهای_مقدس! بیگانه با مجاهدان بیجهاد و یادوارههای بیشهید!
دوستان مناند و داستان شما
خونشان هم، شراب و نان شما
جسم خونینشان به دوشم بود
نامشان گشته نردبان شما
داغشان، داغ در نهان من است
عکسشان سهم سازمان شما
۱۴۰۰/۹/۲
سید زینالعابدین صفوی
موضوعات مرتبط: نظامی ، جملات زيبا ، سخن روز ، شعر ، پیشنهاد مدیر
برچسبها: بسیج , هفته بسیج , بسیج بی هفته , سازمان
ده ماه بود ازش خبری نداشتیم .
مادرش میگفت : خرازی! پاشو برو ببین چی شد این بچه ؟ زندهس ؟ مردهس ؟
میگفتم : کجا برم دنبالش آخه ؟ کار و زندگی دارم خانوم .
جبهه که یه وجب ، دو وجب نیست.
از کجا پیداش کنم ؟
رفته بودیم نماز جمعه.
حاج آقا آخر خطبهها گفت : حسین خرازی را دعا کنید .
آمدم خانه به مادرش گفتم .
گفت: حسینِ ما رو میگفت ؟
گفتم : چی شده که امام جمعه هم میشناسدش ؟
نمیدانستیم فرمانده لشکر اصفهان است .
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: شهدا , خاطرات , شهید , حسن خرازی
https://www.aparat.com/v/XCV67
https://www.aparat.com/v/Des8u
https://www.namasha.com/v/CkzGzibg
https://www.aparat.com/v/Ra0kW
https://www.namasha.com/v/VpEbZ2dU
https://www.namasha.com/v/TgR4HOrr
https://www.aparat.com/v/EAOWF
https://www.aparat.com/v/6NQFV
https://www.aparat.com/v/QRYiB
https://www.aparat.com/v/EAOWF
https://www.aparat.com/v/2Reb3
https://www.aparat.com/v/l1jNZ
https://www.aparat.com/v/hpDMF
https://www.aparat.com/v/1IMSb
https://www.aparat.com/v/GZx5j
https://www.aparat.com/v/1IMSb
ادامه دارد
موضوعات مرتبط: معرفی سایت و لینک مفید
برچسبها: شهید , شهدا , لینک فیلم , لینک مفید
👈🏻 کنارم شهید مظاهری نشسته بود.
هم می خندید 🙂 هم گریه می کرد 😭
پرسیدم:چرا می خندی؟ 😳
اشکش رو پاک کرد ...
پرسیدم:داری گریه می کنی؟؟ 😧
لبخند زد و خنده ش رو نشونم داد ...
راستی که چه حالی بود ...
"" میان گریه می خندید ""
"" میان خنده می بارید ""
کجا دانیم ما حال سبکبالان ساحل را 🌷
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، سرداران شهيد ، شهدا
برچسبها: شهید , مظاهری , گریه , اشک و لبخند
هرطور شده خودمون رو شب جمعه رسوندیم کربلا، شب جمعه های کربلا رنگ و بوی خاصی داره، مخصوصا حرم سیدالشهدا، آخه مادرش میاد زیارتش
خیلی خسته و خاک و خُلی و ژولیده بودیم، اراده پاهامون دست خودمون نبود، انقدر خسته بودیم که میتونستیم وایساده بخوابیم. باخودم گفتم برم یه استراحت بکنم و یه دوش بگیرم بعد سر حال برم زیارت که یاد حدیث امام صادق افتادم که فرمودند:《اگر اراده زیارت جدم حسین کردید، با حالتی ژولیده، خاکی، اندوهناگ، گرسنه و تشنه به زیارت بروید، چرا که جدم همینگونه شهید شد.》
پس به راه خودم ادامه دادم و طبق توصیه بزرگان ابتدا به حرم قمربنی هاشم رفتم که هم زیارت کرده باشم و هم اجازهای برای زیارت اباعبدالله.
از دور حرم ابالفضل العباس نمایان شد که سر درب ورودی یکی از دربهای آن زده بود 《السّلام عَلی حامِل لواءِ الحُسین》سلام بر سرلشکر و حمل کننده پرچم حسین. اصلا در کربلا همه چیز روضه است، حتی همین جمله
وارد حرم شدم حال و هوای عجیبی بود. قبلا که در شبی غیراز شب جمعه آمده بودم حرم عباس این حال و هوا نبود. شایدم من متوجه نمیشدم. با خودم گفتم شاید مادرش یک سر هم به حرم عباس زده است...
زیارت کردم، دعا کردم و هنگام خروج وارد صحن شدم، از کنار یک کُلمن آب داخل صحن رد شدم که خادمی اونجا نشسته بود و هر کس رد میشد یک لیوان آب جهت تبرک به زائران میداد. وقتی از حرم خارج شدم یک لحظه باخودم به فکر فرو رفتم که نکند بیادبی کرده باشم، مگر میشود در حرم عباس آب خورد؟ ولی قصد من رفع تشنگی نبود، جهت تبرک و شفاء خوردم. تازه فهمیدم چرا خادمی بغل هر کلمن نشسته و آب به زائران میدهد، شاید میخواهند زائران شرمنده عباس نشوند...
موضوعات مرتبط: شهدا ، دل نوشته ها
برچسبها: کربلا , اربعین , شب جمعه , امام حسین
🔴 أیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ
کجاست آنکه انتقام خون شهید کربلا را خواهد گرفت ؟
⚫️ امام صادق علیه السلام فرمودند:
🔺«آنگاه که اصحاب امام حسین علیه السلام شهید شدند و ایشان تنها ماند، فرشتگان بسوی خدا ضجّه زدند و گریه کردند و گفتند: پروردگارا! با حسین علیه السلام پسر پیغمبرت، چنین رفتار کنند؟
🔅پس خداوند نور حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه) را به آن ها عرضه کرد و فرمود:
🔺«با مهدی انتقام او را میگیرم»
📚 اصول کافی ج ١ ص ٤٦٥
کجاست آنکه انتقام خون شهید کربلا را خواهد گرفت؟
موضوعات مرتبط: دین ، پیامها
برچسبها: منتقم , انتقام , مهدی عج , امام حسین
یه روزی آرزوی شهادت داشتم، هر چی گذشت دیدم این حرف برای دهنم بزرگه...
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، درباره کمیل
برچسبها: شهید , شهادت , آرزو , دفاع مقدس
سنگر رو ساختیم ازش جدا شدم برم بگم لودر بیاد خاک بریزه رو سقف سنگر فاصله مون ده قدم نبود اما به یکباره دو دنیا بین فاصله شد .
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسبها: شهید , عارف , حسین مستاجران , خاکریز
سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند !
.
.
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم …
.
.
به مادر قول داده بود بر می گردد …
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت :
بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت …
.
.
من می خواهم در آینده شهید بشوم …
معلم پرید وسط حرف علی و گفت : ببین علی جان موضوع انشا این بود که در آینده می خواهین چکاره بشین ، باید در مورد یه شغل یا کار توضیح می دادی !!! مثلا پدر خودت چه کاره است ؟
آقا اجازه … شهید …
.
.
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”
.
.
ساقی جبهه سبو بر لب هر مست نداد
نوبت ما که رسید میکده را بست نداد
حال خوش بود کنار شهدا آه دریغ
بعد یاران شهید حال خوشی دست نداد
موضوعات مرتبط: خاطرات ، شهدا ، پیامها
برچسبها: شهید , جبهه , یتیم , شغل آینده
حوزه فرهنگ– هنر
موضوع داستان تاسف آور کنگره ی هنرمندان شهید
تحلیل و استناد
برگزاري کنگره ی هنرمندان شهید در صداوسیما
شب گذشته کنگره ی هنرمندان شهید فیلم در تالار کوثر صداوسیما توسط بسیج صداوسیما برگزار شد. اما مشکلی که در این شبها در کنگره های تخصصی مشاهده می شد، عدم پرداخت درست و واضح به این شهدا بود که نه آمار و ارقام درستی ارائه شد و نه معرفی و تبیین خوبی از این شخصیت ها به عمل آمد.
سخنرانی ابتدایی توسط رییس بسیج صداوسیما کلیشه ای و فرمایشی بوده و سخنران اصلی مراسم هم حجت الاسلام ابوترابی بود که ربط و ارتباطی با موضوع نداشت و درکل اجرای این برنامه ها کمکی به معرفی این شهدا نکرد.
توصیه و پیشنهاد :
1. پيشنهاد ميشود طی مقالات تحلیلی به نحوه ی برگزاری مرسوم کنگره های شهدا از جمله این کنگره که یاد و نام درستی از شهدا و آثارشان برده نمی شود و فقط فضایی کاذب به نام شهدا برای خودنمایی عده ای فراهم می آورد، مورد نقد و اعتراض قرار گیرند.
2. پیشنهاد می شود مصاحبه ای با رییس بسیج هنرمندان در خصوص نحوه ی برگزاری این کنگره و آثار و آمار شهدای آن انجام شود و ضمن بازخواست از نوع اجرای آن در مورد آمار و اطلاعات دقیق هنرمندان شهید، پرس و جو شود.
3. پیشنهاد می شود با راه اندازی کمپینی افکار و انتقادات و انتظارات ایشان که در خاطرات، یادداشت ها و نامه ها و وصیت نامه هایشان مطرح شده، به صورت تک جمله معرفی و ارائه شده و بحثهایی در این مورد شکل بگیرد.
موضوعات مرتبط: راهبرد و تحلیل
برچسبها: داستان تاسف آور , کنگره هنرمندان , شهید , بسيج
((بسم رب الشهدا و الصدیقین))
این نیز بگذشت ، چه خوب ، چه بد. بد نداشت .
اصلا مگر در این راه غیر از لذت چیز دیگری هم هست.
مشکلش هم سراسر خوشی ست.
آمدیم ، دیدیم و حال در حال رفتیم.
اما نمی دانم ذخیره ای که داشتیم چه بود؟ چه قدر با وفا شدیم؟ چه قدر بر معرفت ما افزوده شد؟ اصلا اندوخته ای داریم!؟
وای بر حال ما!!! وای بر حال ما اگر لبریز نشده باشیم.
صاحب خانه کریم. خدا کریم. و ما بی لیاقت.
درک سخت بود . اصلاً نمی شد . اما فهمیدیم برای دفاع باید از همه چیز گذشت .
باید از تعلقّات گذشت ، حتی جان و چه قدر راحت گذشتند از جان.
و ما چقدر راحت گذشتیم از گذشته ها و گذشت های آنها.
مهربانی را زمانی آموختم از آنها که دیدم با گناهانی که انجام دادیم دعوت کردن و پذیرایی کردند و تحفه هم دادند .
زمانی آموختم که با مادر شهید هم صحبت شدم که گفت شرمنده ام .
شرمنده ام کرد ، مهربان بود .
مهربانم کرد ، خود دعوت بود . دعوتم کرد ، آه دلتنگ بود . دلتنگم کرد . نفهیدم ، ندانستم آیا چشمانم را شستم جور دیگر دیدم .
دلم داشت خو میگرفت .
دلم تازه آماده ی دیدن بود امّا.........
چه کوتاه بود عشق بازی . چه کم بود فهم ما و چه بی انتها بود معرفت و مهربانی آنها .
آرزو کردم کاش با آنها بودم .
کاش آنها را همراهی می کردم . اصلاً کاش جای آنها بودم. امّا تریدی عمیق و شاید هم بجا در وجودم پیچید .
جای آنها بودن آیا راحت بود ؟ آیا شیردل و شجاع بودیم ؟ آن دل کندن را آموخته و بلد بودیم؟ نمی دانم!!
اما خوب می دانم همه اینها سرچشمه گرفته بود از عشقی ژرف و عمیق .
عشق به روح الله . دیدیم ، بهت زده شدیم، بعد غمگین گشتیم . بغض کردیم . گریه کردیم و فریاد زدیم امّا حرفی برای گفتن نبود
زیرا آنها حرف نداشتند .
اصلاً چه داشتیم که بگوییم ، حرف زدن جایز نبود ، اما برای شرمنده شدن زمان مناسب ،
و مکان خوب بودو ما شرمنده شدیم ، خیلی .
مشکل اینجا بود که عمل و کار و عقل آنها کجا و فهم و درک ما کجا ؟
فاصله دارد این دو با هم . فاصله اش به سی سال اکتفا نمی کند شاید سه هزار سال .
آنقدر سرمست از دیدار بودیم که متوجه شروع افتتاحیه نشدیم و چه زود قبل از این که حظ معنوی بیشتری ببریم اختتامیه شد .
امّا خوب درک کردیم اختتامیه را . از اختتامیه دلم گرفت ، آوردند ، وابسته ی خود کردند ،
سرمست خود کردند حال می گویند بروید امّا با محبّت .
محبّتی که زمین گیر کرد ما را . محبّتی که که ما را به التماس وا می داشت ،
التماس برای ماندن.....
از این که شهرزده شویم وحشت داشتیم از فراموش کردن مظطرب بودیم .
روزهای آخر سکوت بود امّا حرف دل زیاد .
حرف دلی که اگر فریاد نمی زدی تو را هلاک می کرد و اگر حرف می زد زبانت توانایی نداشت و میسوخت .
آمدیم عکس شما را در تمام شهر دیدیم
امّا..... عکس شما و روش شما عمل کردیم .
آیا دیگر وقتش نرسیده که با کمک شما در زندگی معنوی حرکت کنیم ؟
آیا وقتش نرسیده که همانند شما آبرودار شویم نزد قائم آل محّمد .
باور کنید ما هم خواهان همان عشقی هستیم که شما را به دل دشمن کشاند
امّا چه می شود کرد !
راه را گم کردیم ، مگر این نیست که شما بَلَدِ این راه هستید ،
مگر این نیست که غبار این راه خدایی بر شانه هاتان و قلب هایتان نشسته ،
مگر این نیست که شما راهی پر از درد دنیوی و لذّت اخروی را برانگیختید
ما هم خواهان همان دردیم که لذّت درد را با هیچ درمانی عوض نکنیم .
ما را کشاندید . شما میزبان خوبی بودید امّا ما با آشنای خود غریبی کردیم ،
شما دل دادید امّا آنقدر دل ما آلوده بودکه نشد ما هم دل بدهیم .
ای وای که ما چقدر خسران دیده ایم!
مرزی که خود ما بین خود و شما ایجاد کردیم به مانند مرز خسروی بود که آن را دیدیم امّا اجازه ی عبور ازآن را نداشتیم.
با کوهها و دشتها و آفتاب هم صحبت شدیم
با آنان که شاهدان نبردهای شما بودند.
میشد احساس کرد که در هیجان این هستند که ای کاش زبانی برای سخن داشتند
تا دلاور مردی های شما را فریاد بزنند امّا گویی آنان نیز درک کرده بودند
چشم ما کورتر از دیدن و قلب ما تاریکتر از احساس کردن رزم آوری های شماست.
آفتاب می خواست بگوید :
من می خواستم سایه خود را بر سر آنان قرار دهم امّا گویی سایه ام سوزناک بود .
کوه گویی فریاد می زد :
من هموار شدم تا آنها راحت از من صعود کنند ، امّا نمی دانستم که دلاور برای بالا رفتن از کوه به سنگی احتیاج دارد که آن را دستگیر خود کند.
دشت و جادّه با شرمندگی ناله می زدند :
ما وسیع شدیم تا آنها راحت باشند، امّا گویی وسعت ما باعث به زحمت افتادن آنها شد .
هر سه ناله می زدند از کم کاری خود . زمین و زمان می خواست ما جبران کنیم خون ریخته شده ی آنان را .
امّا افسوس ، افسوس ما هم کر بودیم و گوش هامان پر بود از غیر خدا و غیر سخن حق .
ما زیان کارانی بودیم که فرصت جبران به ما داده شد .
این راه نیازی به چشم سر نداشت بلکه با چشم دل دیدن اثبات برادری و وفاداری شد .
حال به خود نگاه کن ، آیا چشم دل را باز کردی ؟
چه میزان توانستی از راه خطای گذشته بازگردی ؟
چند پلّه توانستی در این راه ترقی کنی ؟
زبان عاجز شد . چشم کور شد . گوش ها گویی دیگر نمی شنیدند ،
پای مان سست شد .
البته عجیب نیست قانون اینجا برای امثال ما همین بود .
دیوانه شدن. گویی جاده تاریک تر شده بود در راه برگشت به شهر .
نمی دانم این تاریکی از ما بود یا .......... نه!
تاریکی نمی توانست از گردش قمر و زمین باشد ،
چون آن شب ها تاریک نبود .
نیایش میکردند در دل شب، بندگی و التماس خدا را می کردندو شب خجالت می کشید از سیاهی خود .
می شد شبی نورانی . امّا اینجا، پیش ما ستاره ها هم تحویلمان نمی گیرند ،
شب از تاریکی ما می ترسد امّا آن زمان از سیاهی خود به آنها پناه می برد، نورانی می شد .
شاید شود شب با تمام بد خلقی اش را تحّمل کرد، امّا بگویید با غم دوری چه کنیم .
کمرشکن شده این دوری !
کاش می شد به این جدایی ها خشم کرد .
این فاصله را نمی شود با جاده های سخت پر کردچون مگر با این چیزها به وجود آمده که حالابا اینها از بین برود .
فاصله ها در تاریخ هم نیست چون شما زنده اید .
این فاصله در قلب های ما ایجاد شده ، فقط در قلب ما.... ما را ببخشید که در حالیکه شما ما را دعوت کردید ،
زمانی که شاید می شد این فاصله کم رنگ شوداما باز کوردلی ما مانع شد .
توقّع داشتیم در این سفر اتفاقی عجیب رخ دهد که وجود مرا در تسخیر خود گیرد
امّا چه اتفاقی از این عجیب تر که گناهکاری مانند من دعوت شده ی مقّربان درگاه او باشد .
باور کنید هیچ چیز در خود ندیدم که به واسطه ی آن دعوت شده باشم .
آمدم. با سر آمدم . شوق دیدار مرا از خود بی خود کرد .
امّا حالا پای رفتن ندارم .
دل هم ندارم . امّا با پای می روم ، ولی دل گناهکار و نا قابل امّا محب خود را در کنار شما می گذارم .
در انتها و در پایان به من بگویید چه باید بکنیم ؟
اصلاً بگوئید شما چه کردید که مقرّب درگاه خدا و همنشین اؤلیا در بهشت شدید ؟
به ما بگوئید . نجات دهید محبان خود را .
شفیع ما شوید نزد پروردگارتان .
والسلام .
موضوعات مرتبط: پیشنهاد مدیر ، شهدا
برچسبها: شهید , شهدا , مقرب , گناه
گمنام آشنا سلام!
باز تکرار حضور ناگهان تو و سلامهای دستپاچه من!
هراز چندگاهی تلنگری میشوی به خواب عقربه های ساعت روزمرگی هایم تا فراموش نکنم اروند خروشان و کوسه هایش را.
غواص های گم شده در والفجر ۸و کربلای ۴را .
زخم های دهان باز کرده شلمچه و غروب سرخ هویزه را .
تو می آیی مثل همیشه .
گمنام!
ومن چه ساده دل میبندم مثل قبل .
دوباره میروی از پس یک تشییع کوتاه نیم روزی و من باز هم دل برمیدارم و سلامهایم را بدوش میکشم و میروم به سمت فردا به آن نمی دانم کجا و کجا ...
اما دل خوشم به آمدنی دیگر که معلوم نیست باز کی از راه برسد
و تو از میدان امامزاده عبدالله تا باغ بهشت مرا بدنبال خود بکشانی .
امان ازاین تجربه های مکرر دلتنگی !
این بار که بیایی دلم هزار تکه است برای هزار بغض نشکسته , هزار حرف نگفته , هزار فریاد فرو خورده , هزار شعر نگفته , هزار راه نرفته ...
شیون شعرم به زاری زخم هایم نمیرسد
اما دلم خوش است که تو میدانی چقدر زخم هایم را پنهان کردم و آرام دست به دیوار گرفتم و برخواستم , چقدر دردهای ناگفته ام را روی هم ریختم تا ناله زدم :
قربان درد دلت بی بی زهرا !
گمنام آشنا!
در این روزهای کج خلق و دل واپس چقدر لازم است بیایی حتی اگر آمدنت دلیلی شود بر بلند شدن غبار تشکیک و دعوای تکراری خودی ها برسر نقطه چین های بی انتها !
چقدر لازم است بیایی و دوباره دستی بکشی به سرو گوش شهری که کر شده از شیهه ماشین ها.
شهری که زیر آوار فریادهایی که بر سر هم میکشیم همهمه فرشته ها گم شده است.
تشنگی شهر جگرم را میسوزاند
و چقدر حضور ناگهانت لازم است برای آدمهای عقل منهای درد , آدمهای عافیت طلب , آدمهای عشق به علاوه پول , مردان زن به توان بیست , زنان تکاثر و تفریح ...
بیا و ببین آدمهایی که در بزرگراههای شکم هایشان گم شده اند!!
بیا و سنگینی این بار دل را با من شریک باش !
به یاد عطر مردابهای مجنون که حالا گم شده بین این همه رنگ وبو .
چه خوب شد که می آیی تا دیگر نذر زیارت عاشورایم کنار مزار نداشته ات محال نباشد .
آشناترین گمنام !
همین که هر از چندگاهی دستهایم به نوازش گوشه ای از پرچم تابوت تو تبرک شود , همین که نگاه سوخته ام بدرقه پیکر خاکی و خسته ات باشد بس است برای دل خوشی من و این دل ویرانه ...
باز هم: دل حسینیه , نفس نوحه , طپش سینه زنی ....
گمنام آشنا سلام !
سلام من پراست از شهامت پاسداری از حرمت خون شهیدان و به گمنامی تو که میرسد جان میگیرد و قد راست میکند تا ریزگردهای فرصت طلب زیر پرچم تو قد نکشند .
سلام من دلنوشته ایست که پر میکشد به معراج الشهدا تا قربانی شود پیش قدمهایت .
سلام من اگر قابل باشد زودتر از دستهای بی تابم روی شانه هایت مینشیند تا گرد وخاک غربت دیر سالی ها را بتکاند از پهنای شانه های خسته و از جنگ برگشته ات .
سلام من کبوتری است که زودتر از نویسنده اش به استقبال قهرمانهای بی نشان میرود .
برای همیشه خط میکشم روی خداحافظی هایم .
سلام ای غم خجسته ! این سلام هرگز نمی میرد !
امضا: خط شکن
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: گمنام آشنا , شهید گمنام , شهید , سلام