پیشبینی شهید حمید باکری از سرنوشت رزمندگان بعد از جنگ
شهید باکری قبل از شهادت خطاب به همرزمانش گفت :
دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند .
در غیر این صورت زمانی فرا میرسد که جنگ تمام میشود
و رزمندگان سه دسته میشوند:
دستهای که به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند و از آن پشیماناند .
دستهای که راه بیتفاوتی در پیشگرفته و غرق زندگی مادی میشوند
و دستهای که به گذشته وفادار میمانند و احساس وظیفه میکنند
و از شدت مصائب و غصهها دق خواهند کرد.
پس از خداوند بخواهید با رسیدن به شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان باشید ،
چون عاقبت ۲ دسته اول ختم به خیر نخواهد شد
و جزء دسته سوم ماندن هم بسیار سخت خواهد بود.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسبها: شهید باکری , رزمنده , ختم به خیر , دفاع مقدس
آیا توجیه و دلایل نظامی نیز برای ورود نیروهای ایران به خاك عراق وجود داشت؟
بله؛ ایران با محاسبه و بررسی ملاكهای نظامی نیز، موظف و بلكه مجبور بود به جنگ ادامه دهد. در توضیح این اجبار، همانطور كه گفته شد، پس از فتح خرمشهر هیچگونه پیشنهادی برای صلح از هیچ مجمع رسمی و بینالمللی ارائه نشد و پیشنهادها تنها در حد آتشبس بود. از جنبه نظامی نیز وضعیت زیر حاكم بود كه در آن وضعیت پذیرش آتشبس غیرعقلایی و خلاف اصول نظامی بود:
1ـ ارتفاعات آقداغ، قلاویزان، میمك و مهریز در اختیار عراق بود و دشمن بر شهرهای قصرشیرین و مهران و دشت میمك تسلط دید و تیر داشت. علاوه بر آن، نفتشهر نیز همچنان در اختیار عراق بود و لذا توازن نظامی همچنان به نفع این كشور سنگینی میكرد.
2ـ به علت آنكه عقبه اصلی ارتش عراق آسیب اندكی دیده بود و اشتهای تجاوز همچنان در سران حكومت عراق وجود داشت، لذا امكان تجاوز عراق همچنان پابرجا بود.
3ـ پس از عملیات بیتالمقدس فاصله عراق با شهرهای اصلی ایران در جنوب (آبادان ـ خرمشهر) 500 تا 700 متر بود ولی ایران از شهر اصلی عراق در این منطقه 17 كیلومتر فاصله داشت، لذا با توجه به اینكه امكان تجاوز عراق منتفی نشده بود، برتری نظامی عراق همچنان تهدیدی علیه تمامیت ارضی ایران به شمار میرفت.
4ـ با توجه به باقی ماندن شاكله كلی ارتش عراق، خطر حمله مجدد به خاك ایران وجود داشت و نبودن تضمین بینالمللی و منطقهای برای جلوگیری از تجاوز مجدد عراق به ایران، بر اهمیت و جدی بودن تهدید و خطر میافزود. بنابراین تدبیر و اندیشه نظامی حكم میكرد تا زمانی كه دشمن خطرناك بود و امكان تجاوز مجدد او وجود داشت، بایستی او را تا حدی كه امكان تجاوزش مرتفع شود به عقب راند. همچنین باید از برتری نظامی خودی برای ایجاد فضای مناسب جهت برقراری صلح با ثبات استفاده كرد، كاری كه ایران به آن پرداخت.
موضوعات مرتبط: نظامی ، 8 سال دفاع مقدس
برچسبها: 8 سال , دفاع مقدس , عراق , آتش بس
ایران در طول جنگ با عراق، مهمات و نیازهای تسلیحاتی خود را از كدام كشورها تأمین میكرد؟
ارتش ایران قبل از انقلاب اسلامی (1357)، متكی به سلاح و تجهیزات نظامی كشورهای غربی به ویژه امریكا و انگلیس بود، به این دلیل ایران برای تهیه تجهیزات نظامی و لوازم یدكی آن در طول جنگ به خرید از كشورهای غربی نیاز داشت. اما از آنجایی كه ایران از طرف امریكا تحریم اقتصادی و نظامی شده بود، نمیتوانست مستقیماً از امریكا سلاح بخرد. امریكا حتی سلاحهایی را كه قرارداد آن مربوط به قبل از انقلاب بود و پول آن نیز پرداخت شده بود به ایران نمیداد، لذا ایران مجبور بود سلاحهای مورد نیاز خود را از بازار سیاه توسط دلالان اسلحه خریداری كند یا كشورهایی مثل پاكستان كه این تجهیزات را در اختیار داشتند با چندین برابر قیمت در اختیار ایران قرار میدادند.
امریكا برای جلوگیری از فروش اسلحه به ایران با كشورهای دیگر نیز مذاكره میكرد و آنها را تحت فشار قرار میداد. كه به ایران سلاح نفروشند. ریچارد مورفی معاون وزارت خارجه امریكا گفت: قدرت نظامی ایران به دنبال حركتی كه تحت رهبری امریكا برای جلوگیری از فروش اسلحه به تهران صورت گرفت، شدیداً به تحلیل رفت. امریكا تاكنون برای جلوگیری از ارسال اسلحه به ایران با 20 كشور تماس رسمی گرفته است.
در سال 1987، ایران از شش كشور غربی فقط توانست سلاحهایی به ارزش 200 میلیون دلار بخرد در حالی كه در سال 1984 ارزش سلاحهایی كه 15 كشور غربی به ایران تحویل دادهاند، یك میلیارد دلار بود.
در میان كشورهای مختلف دنیا، چین و كره شمالی از مهمترین منابع تأمین سلاح برای ایران در طول جنگ بودند. كشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق، سوریه، لیبی و پاكستان نیز در طول جنگ بنا به مورد و البته نه به صورت قابل توجه به ایران سلاح فروختند.
البته لازم به ذكر است كه هم به دلیل كمبود بودجه و ارز و هم به دلیل فشارهای غرب، ایران بخش اعظم مهمات و سلاحهای مورد نیاز خود را از طریق صنایع دفاعی خود تهیه و تأمین میكرد.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسبها: 8 سال , دفاع مقدس , تسلیحات , آمریکا و انگلیس
عباس کریمی در اول اردیبهشت ۱۳۳۶ در روستای قهرود شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. در سال ۱۳۵۵ بهعنوان درجهدار وظیفه در پادگان عباسآباد تهران در قسمت حفاظت اطلاعات ارتش مشغول به خدمت شد.
در بحبوبه انقلاب نیز به صف انقلابیون پیوست و به فرمان امام خمینی (ره) پادگان را ترک کرد. همچنین در بهار ۱۳۵۸ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و اندکی بعد از تشکیل سپاه کاشان همراه سایر پاسداران کاشان، مأموریت حفاظت از بیت امام را بر عهده گرفت.
با غائله آفرینی گروهکهای ضدانقلاب هم عازم ایرانشهر شد تا در خنثیسازی غائله ابقای نقش کند. وی در اوایل سال ۱۳۵۹، بعد از بازگشت از سیستان نیز داوطلبانه به کردستان رفت تا با گروهکهای تجزیهطلب مبارزه کند. در بهار ۱۳۵۹ به شهر مریوان اعزام شد و احمد متوسلیان، فرمانده وقت سپاه مریوان او را بهعنوان مسئول واحد اطلاعات رزمی سپاه مریوان انتخاب کرد.
با تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص)، عباس کریمی بهعنوان مسئول واحد اطلاعات عملیات این تیپ معرفی شد. در حین اجرای عملیات فتح المبین در نبرد با تانکهای دشمن از ناحیه پا بهسختی مجروح و به عقب انتقال داده شد، اما پس از مداوا در تیر ۱۳۶۱ به هم رزمان خود در عملیات رمضان پیوست و در کنار محمدابراهیم همت در پست مسئول واحد اطلاعات عملیات تیپ ۲۷ مشغول به خدمت شد
او در هریک از عملیاتهای مسلم بن عقیل (ع)، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، والفجر ۳، والفجر ۴ و خیبر، مسئولیتهای مختلفی داشت. در عملیات خیبر بود که شهادت فرمانده لشکر ۲۷ او را میراث دار حاج ابراهیم همت کرد و در فاصله اندکی از عملیات خیبر، بر اساس حکم فرمانده کل سپاه، فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) به عباس کریمی واگذار شد.
سرانجام عباس کریمی در آخرین مرحله عملیات بدر و در نیم روز ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ درحالیکه کمتر از ۲۰۰ متر با خط اول فاصله داشت، براثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید.
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: شهدا , دفاع مقدس , عباس کریمی , ایران
به یاد مقدس امام و شهدا
به یاد شهدای گمنام و قریب
بسیجی دلباختهٔ سپاه اسلام
"شهید اصغر جلالی"
.
متولد = تهران
.
.
-عضو گروهان مقداد
گردان حضرت امام سجاد {علیه السلام}
تیپ ۲۰ زرهی رمضان
.
.
شهادت = ۱۳۶۴/۱۲/۱۲
فاو - عملیات والفجر هشت
.
مزار = گلزار شهدای بهشت زهرا {س}
قطعه ۵۳ / ردیف ۹۴ / شماره ۳
.
.
.
هدیه به همهٔ شهدای گمنام تیپ زرهی رمضان
به خصوص بسیجی دلاور، شهید اصغر جلالی
و شادی روح پدر و مادرش
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و َعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْدائَهُم أجْمَعِین
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: شهدا , دفاع مقدس , باشرف , ایران
اولین نفراتی که وارد اروند شدند !
300 نفر 130 نفر انتخاب شدیم، طنابی دور کمرمان بسته بودیم تا از همدیگر جدا نشویم، ساعت 9 شب وارد اروند شدیم، جذر و مد آب بسیار بالا بود، جذر آب تا ارتفاع 7 متری می رفت آن طرفِ آب...
این روزها با توجه به اینکه بیش از بیست و پنج سال از تاریخ پرافتخار حماسه فرزندان امام راحل می گذرد، وقتی دفتر خاطرات آن روزگار را ورق می زنیم به روایت هایی می رسیم که خواندن و شنیدن آن، اوج شجاعت و دلدادگی طلایه داران را نشان می دهد. دو واقعه فراموش نشدنی تاریخی در این ایام به چشم می خورد، یکی عملیات کربلای پنج و دیگری عملیات غرورآفرین والفجر هشت، این ساعات و لحظات، رزمندگان پرافتخار لشکر همیشه پیروز 25 کربلا، مشغول به آماده سازی خود برای شرکت در عملیاتی سخت و نفس گیر هستند، عملیاتی که در کتب دانشگاه های نظامی دنیا، از آن یاد شده و تدریس می شود. «احمد رضا نیا» از رزمندگان واحد تخریب لشکر ویژه 25 کربلا، یکی از حماسه سازان عملیات والفجر8 است که روایتی جذاب از حماسه ی دلیرمردان واحد تخریب این لشکر بیان می کند.
سه ماه قبل از عملیات والفجر هشت، در منطقه بودیم، 16 سال ام بود و به عنوان بسیجی از روستای معلم کلا، بخش بندپی غربی شهرستان بابل رفتم هفت تپه، آن جا نیروها را تقسیم کردند، ما 30 نفر بودیم برای تخریب، می بایست با دقت عمل می کردیم، چون در تخریب قول مشهوری است که «اولین اشتباه آخرین اشتباه است.»
ابزارهای تخریب چی: سرنیزه و سیم چین است و برای خنثی کردن مین و قطع سیم خاردارها و موانع به کار می روند، ما در پادگان شهید بیگلو واقع در منطقه ی هفت تپه مستقر بودیم و همان جا آموزش دیدیم، بعد از آموزش تخصصی، رفتیم آبادان، کنار رودخانه ی بهمن شیر، چند هفته آن جا بودیم، بچه ها دیگر کسل شده بودند، بالاخره آموزش های لازم را دیدیم، بعد ما را سوار کامیون کردند و در نخلستان های منطقه ی بهمن شیر در روستای چوئیبده مستقر کردند، معمولاً بچه ها را با تویوتا به منطقه ی عملیاتی می فرستادند، اما چون این عملیات بسیار مهم و سرّی بود و نمی بایست عراقی ها متوجه عملیات ما شوند، از کامیون برای انتقال نیروها استفاده کردند.
آن جا نیروهایی بودند که تا 6 ماه به مرخصی نرفته بودند، نه تلفنی، نه نامه ای، هیچ ارتباطی نداشتند، چون بیم آن وجود داشت عملیات لو برود، بعد از آموزش تکمیلی تر تخریب در منطقه ی چوئیبده نیروها را جمع کردند، طرف راست لشکر 27 محمدرسول الله(ص) تهران بود، طرف چپ هم لشکر ما (25 کربلا)، لشکر 14 امام حسین(ع) اصفهان وسط این دو، لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) قم هم بود، شب عملیات شب جمعه بود و بچه ها با شور و حال خاصی دعای کمیل خواندند، ما می دانستیم این عملیات خیلی مهم است، حتی در سطح جهانی، بعد از دعای کمیل برادران همه همدیگر را در آغوش گرفتند و از یکدیگر حلالیت و شفاعت طلبیدند و گریه کردند، بعضی ها وصیت نامه می نوشتند، بعضی ها شوخی می کردند، بعضی ها قرآن می خواندند، خیلی ها حَنا بستند، قبل از عملیات به ما یک شکلات می دادند که 24 ساعت گرسنه مان نمی شد، یک تُن ماهی، یک کمپوت گیلاس هم تو کوله پشتی ما بود، از 300 نفر 130 نفر انتخاب شدیم، طنابی دور کمرمان بسته بودیم تا از همدیگر جدا نشویم، ساعت 9 شب وارد اروند شدیم، جذر و مد آب بسیار بالا بود، جذر آب تا ارتفاع 7 متری می رفت آن طرفِ آب.
با این وضعیت عراقی ها اصلاً فکر چنین عملیات بزرگ و خطرناکی را از طرف نیروهای ما نداشتند، آن ها نگهبان هایی گذاشته بودند داخل سنگرهای بتونی و کانال های بزرگ خودشان و خیال شان از همه چیز جمعِ جمع بود، کم ترین عرض اروند از طرف خودمان تا نیروهای عراقی 700 متر بود، سرعت آب هم 70 کیلومتر در ساعت، مین های روی آب را خنثی کردیم و سیم های نازک بسیار زیاد و سیم های حلقوی را جمع کردیم، سپس اعلام کردیم موانع برداشته شد و عملیات را شروع کنید، رمز عملیات یا زهرا(س) اعلام شد، نیروها داشتند با قایق از آن طرف آب به طرف عراق حرکت می کردند، عراقی ها با زدن منور متوجه برادران شدند و آن ها را به رگبار بستند، دیدم قایق برادرانی را که داشتند می آمدند هدف گرفته همگی سرنشینان آن از جمله برادر جعفر قلی پیشه به شهادت رسیده اند و در آب افتاده اند.
بعد از نبردی جانانه وارد فاو شدیم، بعد از عبور از اروند می بایستی از خاکریز این طرف به آن طرف می رفتیم تا خط شکسته شود، بچه ها ساعت ها منتظر شکسته شدن خط بودند و هیچ تیری نمی انداختند، همگی خسته شده بودند، سردار مرتضی قربانی «فرمانده لشکر ویژه 25 کربلا» الله اکبر گویان با سلاح تیربار گیرنوف که هر دقیقه 500 تا 700 تیر می زند شروع به تیراندازی کرد، بچه ها روحیه گرفتند، ساعت 05/4 صبح خط شکسته شد، وارد شهر فاو شدیم، لشکر ویژه 25 کربلا در کارخانه ی نمک مستقر شد، در کارخانه ی نمک 48 ساعت ماندیم و بعد به ما 15 روز مرخصی دادند و جای ما لشکرهای دیگری آمدند.
بعد از 15 روز مرخصی وارد فاو شدیم و ما را بردند به سه راهی به نام «سه راه مرگ» در فاو دشمن از موشک های «سام زمین به هوا» استفاده می کرد که ساخت غربی ها بود.
در آن اوضاع و احوال بحرانی یکی از بچه های شجاع و نترس قائم شهر که به او «آسیان» می گفتند، کارهای خطرناک و سختی را انجام می داد، قدش بلند بود و هیکلی درشت داشت، می گفتیم: «آسیان! تو قدت بلند است بیشتر در تیررس دشمن هستی، آخرش شهید می شوی.» می خندید و می گفت: «اگر قرار است شهید شوم خوب است موقع خواب شهید شوم.»
بعثی ها برای انتقام شکست بزرگ شان، بمب های شیمیایی از نوع گاز خردل که اشک آور و سفیدرنگ بود می ریختند سر بچه ها، شیمیایی نیروها را حسابی را غافل گیر می کرد، چون وقتی روی زمین می افتاد هیچ صدایی نداشت، بچه ها تا می خواستند لباس ایمنی بپوشند و ماسک شان را بزنند دو سه دقیقه طول می کشید و آن وقت آثار شیمیایی اثر می کرد، تاول های زیادی روی صورت و بدن مجروح ها نمایان بود، آن هایی هم که ظاهراً سالم ماندند الآن مشکل پیدا کرده اند.
در شرایط سختی که روی بچه ها سنگینی می کرد ناگهان حضور فرماندهی در میان آن همه خطر، روحیه ی مضاعفی به جمع بچه ها داد و همه مصمم شده بودند با توان بیش تری مأموریت های محوله را به انجام برسانند، فرمانده که از بچه های نکا بود و قبلاً هم در حین انجام ماموریت تخریب موجی شده بود، مردانه می جنگید و اصلاً خستگی نمی شناخت، او کسی نبود جز شهید محمدرحیم بردبار که بعدها در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسبها: تخریب , دفاع مقدس , لشکر ویژه , کربلا
مرا کشان کشان به سوی توالت بردند
در کنار توالت، خندقی سر باز بود
که فاضلاب توالت ها در آن می ریخت .
عمق آن تا گردن آدمی می شد ،
مرا در داخل آن انداختند
و بر سر من کابل می زدند تا سرم را پایین ببرم ...
آزاده سرافراز شعبان علی نائیجی
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسبها: 8 سال , دفاع مقدس , اسیر , جانباز
ادامه مطلب
نام عملیات :
کربلای 3
زمان عملیات :
11 شهریور 1365
مکان عملیات:
جنوب شرقی راس البیشه – شمال غربی خلیج فارس
ارگان عمل کننده :
نیروی دریایی سپاه پاسداران
تلفات دشمن :
(کشته، اسیر، زخمی)
550
اهداف عملیات :
انهدام سکوهای نفتی بر روی اسکله البکر عراق و کاهش توان اقتصادی و نظامی دشمن
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسبها: عملیات , کربلای 3 , دفاع مقدس , سپاه
اولين آشنايي و ملاقات شهيد چمران با شهيد صياد شيرازي
هجدهم مهر ماه 1358 صورت گرفت .
شهيد صياد شيرازي گفته بود :
چمران را كشف كردم .
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسبها: چمران , صیاد شیرازی , دفاع مقدس , شهدا
نام عملیات:
خيبر
زمان عملیات:
3 اسفند 1362
مکان عملیات:
هورالهويزه - جبهه جنوبي جنگ
ارگان عمل کننده:
سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در جزاير مجنون و هورالهویزه
و ارتش جمهوري اسلامي در پاسگاه زيد
تلفات دشمن:
(کشته، اسیر، زخمی)
16140
اهداف عملیات:
ادامه تاكتيك تعقيب متجاوز ، ضربه زدن به ماشين جنگي دشمن
و به كارگيري ابتكار عمل و تهديد جاده بغداد - بصره
و تصرف و تأمين جزاير مجنون و بخشي از هورالهويزه
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسبها: عملیات , خیبر , دفاع مقدس , جنگ
نام عملیات | والفجر8 |
رمز عملیات | یا فاطمهالزهرا(س) |
منطقه عملیات | جبهه جنوبی ـ فاو |
زمان عملیات | 20 /11 /1364 تا 9 /2 /1365 |
هدف | تصرف فاو و تهدید بصره از جنوب |
نوع عملیات | گسترده |
فرماندهی عملیات | سپاه پاسداران انقلاب اسلامی |
سازمان عملیات | سپاه پاسداران انقلاب اسلامی |
استعداد نیروهای درگیر خودی | 140 گردان پیاده، 16 گردان توپخانه. شامل لشکرهای 27، 25، 7،31، 5، 8،14، 17،41، 19 و تیپهای 32، 33،15، 44 سپاه |
استعداد نیروهای درگیر دشمن | 126 گردان پیاده، 33 گردان زرهی، 23 گردان مکانیزه، 29 گردان کماندو، 20 گردان گارد جمهوری |
نتایج عملیات | ـ تصرف شهر بندری و مهّم فاو و آزادسازی 600 کیلومترمربع ـ انهدام وسیع نیرو و تجهیزات دشمن ـ تسلط بر اروندرود ـ تأمین شمال خلیج فارس و ایجاد امکان تردد کشتیها به بندر امام خمینی ـ تصرف دو پایگاه موشکی ساحل به دریا ـ انسداد راه عراق به خلیجفارس ـ هممرز شدن با کویت |
تلفات دشمن | 90000 کشته یا زخمی و 2365 اسیر |
خسارات دشمن | انهدام 39 هواپیما، 5 هلیکوپتر، 540 تانک و نفربر، 75 قبضه توپ، 5 دستگاه ماشینآلات مهندسی و 250 خودرو |
غنائم | 50 دستگاه تانک و نفربر، 140 قبضه توپ، 30 دستگاه ماشینآلات مهندسی و 180 دستگاه خودرو |
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسبها: والفجر8 , خسارت دشمن , رمز عملیات , هدف
با سربند یا حسین ، دفاعمان ، مقدس شد
کمیل 1400/12/16
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، مرد اردیبهشتی ، شهدا ، دل نوشته ها
برچسبها: دفاع مقدس , سربند , یا حسین , 8 سال
بسم الله الرحمن الرحیم
افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد
عرض سلام و احترام خدمت همه دوستان عزیز
امروز رهبر معظم انقلاب در سالگرد ١٩ بهمن ۵٧ دیدار صمیمی با فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش داشتند
در اول فرمایشاتشون تاکید کردن که همگی باید دنباله رو آرمان های مقدس این انقلاب باشیم و همه موظفیم در همه زمانها در این مسیر حرکت کنیم
لزوم ورود جبهه به جهاد تبیین در مقابل جبهه کفر و دشمن نیز از نکاتی بود که ایشان فرمودن
یادمه بنده اون زمانی که ایشان شروع کردن به تاکید بر جهاد تبیین عرض کردم که احتمال بسیار زیاد هجمه بعدی دشمن در آینده از این نقطه خواهد بود
اینکه در چندین سخنرانی اخیرش ن تاکید بر جهاد تبیین دارند رای اینه که در آینده نزدیک شبهات به قدری شدت پیدا میکنه که اگر برای مردم تبیین نشن به
شدت ریزش خواهیم داشت
پس مشخصه که الان ایشان به موضوعی اشاره میکنند که علاج اون زمان ماست
پس همه و همه باید بکوشیم در این جهاد شرکت کنیم
بهتره اینجور عرض کنم
که جهاد تبیین دقیقا همون اجری رو داره که جهاد نظامی داشت
هر دو نفری که در این جبهه ها بر علیه دشمن دارن کار میکنند جهادگر هستن
دستور و تاکید ایشان بر جهاد تبیین دقیقا همان امر به جهاد فی سبیل الله در جبهه است منتهی اینبار جبهه فرق کرده
فضای مجازی تبدیل به میدان جنگ شده
جنگ نرمی که کشتگانش شهید نیستن بلکه تبدیل به یار دشمن میشن
پس باید مراقب بود که در این جنگ نرم جزو ریزش ها نباشیم
به زودی سیل شبهات و جنگ احزاب رسانه ای شروع خواهد شد کما اینکه تا الان شده و بعد از این شدت خواهد یافت
به جرات میتونم بگم الان در جنگ نرم احزاب هستیم
جنگی که تمام دشمنان از سلطنت طلب تا منافقین و آمریکا و اسرائیل و غرب هر کدوم به نوبه خودشون دارن نقش ایفا میکنند
همونطور که حضرت آقا فرمودن دشمن آرایش تهاجم ترکیبی گرفته
در همه جبهه ها در حال تهاجمه
جنگ اقتصادی
جنگ امنیتی
جنگ سیاسی
جنگ فرهنگی
جنگ رسانه
جنگ دیپلماسی
و....
این رو بارها بنده عرض کردم میتونید با یک سرچ ساده مطالعه بفرمایید
پس اگر در این مسیر نتونیم مردم رو با روشنگری به حقیقت برسونیم در برابر این تهاجم ترکیبی آسیب جدی میبینیم
حضرت آقا قبلا فرمودن باید همه افراد مانند لامپی که خونه ها رو روشن میکنه اطراف خودشون رو روشن کنند و مسائل رو برای اطرافیانشون تبیین کنند
در قسمت دیگری از بیاناتشون نکاتی رو در مورد واکسن توصیه فرمودن
و باز هم موافقین و مخالفین نسبت به فرمایشات ایشان مواضعی گرفتن
اول بریم جمله حضرت آقا رو کاملا ببینیم، بعدش نکاتی رو عرض میکنم
رهبر انقلاب: من هم تزریق نوبت سوم واکسن کرونا را انجام دادم، توصیه میکنم مردم هم حرف پزشکان و متخصصین را گوش کنند
رهبر انقلاب در ابتدای دیدار فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش:
من مقیدم به شیوهنامههایی که پزشکان اعلام میکنند. بنده تقید دارم، یعنی وظیفه میدانم برای خودم که آنها را عمل کنم و عمل میکنم. اصرار روی
ماسک دارم و این نوبت سوم تزریق این واکسن را هم من انجام دادم.
توصیه میکنم به مردم عزیزمان که به هر حرف متخصصین و صاحبنظران این رشته توجه کنند و گوش کنند.
آنچه که آنها صلاح میدانند و لازم میدانند انجام بدهند.
حالا هم موافقین و هم مخالفین برداشت های مختلفی از این فرمایشات دارند
عده ای از موافقین معتقدند که این جملات حضرت آقا تاکید صریح به زدن واکسن داره
و عده ای از مخالفین هم به استناد قسمت دوم حرف حضرت آقا که فرمودند که
مردم به حرف متخصصین و صاحب نظران این رشته توجه کنند هم معتقدن که متخصصین و صاحب نظران طب سنتی و ایرانی و اسلامی
به بالا بردن سطح سیستم ایمنی بدن با روشهای قدیمی تاکید دارن پس باید به حرف اونها گوش کرد
چیزی که خیلی این وسط مهمه اینه که دو طرف اطبا و پزشکان طب سنتی و مدرن متفق القولند که باید سطح ایمنی بدن مردم رو بالا برد
پس این از نقاط مشترک دو طرف موافق و مخالفه
دو طرف هم داعیه دغدغه سلامت جامعه رو دارند
و باز هم این نقطه مشترکه این عزیزانه
نباید با افراط و تفریط دو قطبی دشمنی این دو طیف رو ایجاد کرد
متاسفانه الان هر دو طرف دارن همدیگه رو محکوم به این میکنند که دشمن مردمند و هر کدوم هم همدیگه را سرباز دشمن خطاب میکنند
از لحاظ علمی در خیلی از جاها حرف دو طرف هم درسته ولی ادبیات ها متاسفانه خوب نیست
اگر سلامت جامعه مهمه باید دست در دست همدیگه داد و جامعه رو به سمت سلامتی سوق داد
نه اینکه با اختلاف افکنی و دعوا مردم رو در بین دو راهی قرار داد
پس دو نقطه مشترک بین دو طیف هست
یکی بالا بردن سیستم ایمنی بدن
دومی هم که دو طرف به فکر سلامت جامعه هستند
نکته سوم و اختلافی هم اینه که پزشکان طب مدرن معتقد به بالا بردن سطح سیستم ایمنی بدن توسط واکسن هستن
و اطبا طب قدیم هم معتقد به بالا بردن سطح سیستم ایمنی بدن به وسیله روشهای سنتی و طبیعی هستند
باید دید کدوم راه برای مردم کم خطر تره و البته بهتره و همون راه رو رفت
انصافا الان دیگه موقع اینه که دو طرف با هم جلسه ای بگذارند و با هم بر سر سلامت جامعه به یک موضع مشترک برسند
حالا شما مخاطبین بزرگواری که مطمئناً به شدت تیزهوش و نکته سنج هستید میتونید بهترین راه رو تشخیص و به اون عمل کنید
به نظر من الان دیگه این موضوع واکسن زدن یا نزدن یک موضوع تشخیصی است
هر کس که فکر میکنه با واکسن میتونه سلامتی خودش رو حفظ کنه بره بزنه
هر کس هم که فکر میکنه میتونه سلامتی خودش رو از راههای ارگانیک قدیمی تامین کنه از همون راه اقدام کنه
لطفا همدیگه رو متهم نکنید به دشمنی
همه ما با هم مردم یک کشوریم
همه با هم برادریم
همه جزو خانواده ایرانیم
پس لطفا با افراط و تفریط به این موضوع نگاه نکنید
در تحلیلهامون انصاف رو رعایت کنیم
همدیگه رو متهم به چیزی نکنیم
به همدیگه تهمت نزنیم
هر کس هر روشی رو که تشخیص داد اجرا کنه
مهم اینه که ریشه این ویروس منحوس زودتر شرش کنده بشه
رک یه چیز بگم
مهم برای من محرمه
دیگه بسه دوری از هیئت
اگر امسال هم راه اربعین بخاطر این ویروس منحوس بسته باشه چه خاکی بر سر کنم من
زندگی بدون روضه ابا عبدالله الحسین علیه السلام به درد نمیخوره
همه دست به دست هم بدیم این ویروس منحوس رو ریشه کن کنیم
بسه دوری از حرم امام رضا ع
الان زمان انشقاق و دودستگی نیست
رمان اتحاد در برابر دشمن در جنگ احزاب رسانه ای است
در آخر هم جمله طلایی حضرت آقا رو که فرمودن و تبدیلش کردن به یک فریضه دینی رو بازخوانی میکنیم
فرمانده کل قوا صبح امروز در دیدار فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش :
یک سیاست قطعی رسانههای معاند جمهوری اسلامی این است که واقعیتها را تحریف کنند و مشغولند.
شما مطلقاً از پیشرفتها، از نقاط مثبت، نقاط قوت، مطلقاً نشانهای در این مجموعهی امپراتوری رسانهای غرب
مشاهده نمیکنید. به همین جهت است که جهاد تبیین یک فریضه قطعی و فوری است.
یادمون نره جهاد تبیین الان مثل نماز و روزه یک فریضه قطعی و با قید فوریه
هم با هم دست در دست هم پیش به سوی جهاد تبیین
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
موضوعات مرتبط: حضرت آیت اله خامنه ای ، راهبرد و تحلیل ، پیامها
برچسبها: رهبری , راهبرد , آرمان , دفاع مقدس
به مناسبت سالروز عملیات والفجر مقدماتی ؛
بچهها آنجا جانانه ایستادند و تسلیم نشدند. عراقیها با بلندگو به بچهها میگفتند؛ بیایید تسلیم شوید، ولی آنها تسلیم نشدند.
درحالیکه با ناکامی در عملیات رمضان، پیشروی در شرق بصره، دور از انتظار به نظر میرسید، پیروزی در عملیات محرم و تسلط بر زمینهای تخت و هموار استان میسان، دستیابی به شهر العماره عراق را که بهطور همزمان دو شهر بصره و بغداد را تهدید میکرد، امکانپذیر کرد.
ازآنجاکه فرماندهان جنگ ناگزیر بودند در مقابل تجهیزات برتر عراق، زمین سخت را انتخاب کنند و درگیری در وضعیت دشوار را به دشمن تحمیل کنند، منطقه رملی غرب ارتفاعات میشداغ- حدفاصل فکه تا چزابه - برای اجرای عملیات سرنوشتساز والفجر انتخاب شد.
شرح کلی عملیات [1]
ساعت 21:30 روز ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ پس از اعلام رمز، عملیات از ۵ محور، در تاریکی مطلق شب، آغاز شد. وسعت و عمق موانع و استحکامات و وجود کانالهای متعدد دشمن، سرعت پیشروی نیروها را بسیار کند کرده بود.
بااینحال خط اول دشمن شکسته شد، ولی درمجموع، تاریکی مطلق شب، برقرار نشدن الحاق میان نیروها، عمق و وسعت بسیار میدانهای مین و هوشیاری دشمن، عوامل بازدارندهای بودند که به تأمین نشدن کل اهداف مرحله اول عملیات منجر شدند.
در مرحله دوم عملیات نیز که ساعت ۲۱ روز ۲۰ بهمن ۱۳۶۱ آغاز شد، به دلیل هوشیاری دشمن و احاطه او بر راهکارهای خودی، پیشروی رزمندگان سد گردید.
این عملیات نشان داد؛ در نبردهای بعدی، باید مناطقی را شناسایی کرد که عاری از نقاط قوت دشمن باشد. همچنین باید از انتخاب مناطق با عمق زیاد، صرفنظر کرد.
حماسه گردان کمیل
گردان کمیل که در عملیات والفجر مقدماتی تحت امر تیپ عمار (لشکر ۲۷ محمد رسولالله) بود، در پادگان دوکوهه، آمادگیهای لازم را با اجرای رزم شبانه و پیادهرویهای طولانی کسب کرده بود. این گردان قبل از عملیات در دهکده حضرت رسول (ص) (چنانه) مستقر شد.
مأموریت گردان کمیل، شکستن خط اول دشمن و سپس پیشروی تا جاده آسفالت بود. طبق طرح مانور، میبایست یک گروهان، جلوی تپه دوقلو عمل میکرد و از روبرو با دشمن درگیر میشد. گروهان دوم هم مأمور بود با پلهایی که همراه داشت، از کانال اول عبور کند و بعد از تپه دوقلو مستقر شود. گروهان سوم هم میبایست پس از عبور از کانال دوم و سوم، جاده آسفالت را تصرف میکرد تا بدین ترتیب پاسگاه رشیده عراق سقوط کند.
شب اول
گروهان یکم به سمت تپه دوقلو حرکت کرد. گروهان دوم نیز پس از عبور از کانال اول و میدان مین، به جاده مرزی رسید. بعد از جاده شنی، یک خاکریز نونی شکل بود که دشمن روی آن استقرار داشت.
با تیراندازی عراقیها، درگیری شدیدی آغاز شد که در این درگیری تعدادی از نیروهای خودی و گروهان دوم گردان کمیل، مجروح یا شهید شدند. سپس گروهان سوم به خاکریز نونی شکل حمله و دشمن را تارومارکرد. آنگاه نیروهای گردان به سمت کانال دوم پیشروی کردند و پس از یک ساعت درگیری در یک کانال فرعی، پیشروی خود را ادامه دادند و به کانال دوم رسیدند.
محاصره نیروهای گردان کمیل
نیروهای دشمن در آنسوی کانال مستقر بودند. هوا هم روشن شده و ساعت نزدیک ۷ صبح بود. در این هنگام نیروهای تازهنفس عراقی در ۵۰۰ متری رزمندگان پیاده و با نیروهای خودی درگیر شدند. قسمتی از کانال سوم به تصرف درآمده بود که دشمن از پشت سر، نیروهای خودی ر ا محاصره کرد.
حدود ۱۲۰ نفر از گروهانهای دوم و سوم در محاصره قرار گرفتند و شکستن محاصره فقط با رسیدن نیروی کمکی ممکن بود. ازاینرو، ثابت نیا (فرمانده گردان)، فرماندهی صحنه نبرد را به معاونش؛ علیرضا بنکدار سپرد و همراه یک تیم، از حلقه محاصره خارج شد و به قرارگاه تیپ عمار بازگشت تا از علیاکبر حاجی پور، فرمانده تیپ درخواست کمک کند.
همچنین یکی از فرمانده گروهان ها موفق شد تعدادی از نیروهایش را به عقب بکشد. بااینحال، تلاش ثابت نیا بهجایی نرسید زیرا به دلیل ناکامی در اجرای کل عملیات، دستور توقف آن صادرشده بود. این در حالی بود که تعدادی از نیروهای خودی در حلقه محاصره قرار داشتند.
از قرارگاه دستور داده میشد نیروها در طول روز، مواضع بهدستآمده را حفظ کنند تا با فرارسیدن شب و اجرای عملیات سایر نیروها، موقعیتشان تقویت شود، اما دشمن در طول روز با تکمیل حلقه محاصره و اجرای آتش روی کانال، علاوه بر مجروح کردن عدهای از رزمندگان، سعی درگرفتن اسیر داشت؛ تلاشی که با مقاومت رزمندگان ناکام ماند.
شب و روز دوم
شهادت معاون گردان
شب دوم در کانال تقریباً باتلاقی و سرد سپری شد. روز دوم، حملات خمپارهای دشمن افزایش یافت. این در حالی بود که تعداد مجروحان رو به افزایش و آب و آذوقه هم تمامشده بود. غروب روز دوم، علیرضا بنکدار، معاون گردان بهشدت زخمی شد و آبی برای رفع عطش او یافت نمیشد. مقداری آب از کف نیمه باتلاقی کانال برایش تهیه شد اما به دلیل تلخی و شوری، نهتنها عطش او رفع نگردید، بلکه وضعیتش رو به وخامت رفت، طوری که گاه و بی گاه بیهوش میشد تا آنکه روحش به ملکوت اعلی پیوست.
بعد از او، جانشین دوم گردان، داود ملک آرایی، فرماندهی صحنه را بر عهده گرفت، اما چند ساعت بعد، او نیز به شهادت رسید. با شهادت ملک آرایی، نیروهای باقیمانده دورهم جمع شدند و شور کردند. وجود شهدا و مجروحان عقبنشینی را دشوار کرده بود. بااینحال یک گروه ۱۶ نفره از معبری عقبنشینی کردند و ۲۲ نیروی سالم و ۵۰-۶۰ نفر مجروح در کانال باقی ماندند.
در طول روز حملات دشمن کماکان ادامه داشت. در این میان، یک تانک دشمن که قصد عبور از کانال را داشت، هدف آر.پی.جی نیروهای خودی قرار گرفت. چند نفر از خدمه تانک اسیر شدند که یکی از افراد اسیرشده، رزمندگان را از ناکامی عملیات والفجر مقدماتی مطلع کرد.
دیگر هیچ راه فراری وجود نداشت و حلقه محاصره کامل شده بود و تنها زمزمه و مناجات مجروحان شنیده میشد.
شب سوم
تلاش برای نجات محاصرهشدگان
غروب سهشنبه ۱۹ بهمن، تیپ سلمان از لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) برای نجات محاصرهشدگان، با اجرای عملیاتی با دشمن درگیر شد. در این درگیری ابتدا تپههای دوقلو به تصرف گردان جعفر طیار و گردان میثم درآمد و عملیات تا صبح طول کشید، اما ادامه نبرد میسر نشد و تلاش تیپ سلمان به نتیجه نرسید. این در حالی بود که فاصله کانال با تپه دوقلو، ۲ کیلومتر بود و حتی درگیری با دشمن در تپه دوقلو، از کانال مشاهده میشد.
شهادت فرمانده گردان کمیل
از طرف دیگر، آن شب تعدادی از امدادگران گردان مالک، همراه یک گروهان آر.پی.جی زن برای کمک به گردان کمیل در اختیار ثابت نیا گذاشته شد. آنها میخواستند از تپههای دوقلو عبور کنند و نیروهای گردان کمیل را به عقب بیاورند.
گروهان آر.پی.جی زن در تپه دوقلو با دشمن درگیر شد و ثابت نیا توانست با استفاده از امنیت نسبی ایجادشده، امدادگران را به سمت کانال اول ببرد، اما امدادگران فقط موفق شدند؛ تعدادی از مجروحان را که از شب اول در میدان مین مانده بودند، به عقب ببرند.
ثابت نیا در حوالی کانال فرعی ماند تا بتواند در فرصتی مناسب، خودش را به کانال دوم برساند و بقیه نیروها را به عقب بیاورد که ناگهان ترکشی، پهلویش را شکافت و او ساعتی بعد براثر شدت خونریزی، به یاران شهیدش پیوست.
تلاش محاصرهشدگان برای بازگشت به عقب
نیروهای محاصرهشده در کانال دوم، راهی جز بازگشت به عقب نداشتند اما مهمترین مشکل آنها، تیربارهای دشمن بود که اجازه نمیداد؛ حرکت کنند. دو رزمنده داوطلب آرام، آرام خود را به سنگر تیربار عراقی رساندند و با پرتاب نارنجک، آنجا را منهدم کردند، ولی دیگر از آن دو خبری نشد.
فاصله کانال فرعی از کانال دوم ۳۰۰ متر بود. نیروهایی که قدرت حرکت داشتند، با شتاب بهسوی کانال فرعی رفتند. ناگهان در ۱۰۰ متری کانال فرعی، شلیک خمپاره منور دشمن، آسمان منطقه را روشن کرد و تیربار دوشکای عراقی، رزمندگان را زیر آتش گرفت.
در این هنگام، رزمندهای با آر.پی.جی، سنگر دوشکای عراقی را منهدم کرد اما خودش هم به شهادت رسید. سپس سایر نیروها خود را به کانال فرعی رساندند و به هر طریقی بود با کمک یکدیگر از لابهلای سیمخاردارهای حلقوی داخل کانال عبور کردند و در نقطهای از کانال فرعی که امنتر بود؛ جمع شدند تا نیروهای محاصرهشده برسند.
آن شب کانال فرعی شاهد زمزمه دعای پرفیض توسل رزمندگان و صدای یا فاطمه (س)، یا رسولالله (ص) و یا حسین (ع) نیروها بود.
شب چهارم
شب سوم هم با همه سختیها در کانال فرعی به پایان رسید و صبح نیروها با صدای اذان یکی از رزمندگان بیدار شدند و همه بعد از تیمم، نماز صبح ر ا اقامه کردند. آنها روز چهارم را نیز در کانال ماندند و شبهنگام با استفاده از تاریکی شب، به عقب بازگشتند.
روایت سردار شهید احمد غلامی
به بچهها قول دادهام
یادم هست در نقطه رهایی، به اکبر هاشمی که داشت نیروهایش را میبرد، گفتم «تو که میدانی؛ آنجا بروی، محاصره میشوی و نمیتوانی کاری کنی. پس چرا میروی؟» گفت «من به بچهها قول دادهام و باید بروم.»
اکبر هاشمی فرمانده گردانی بود که نیروهایش شب قبل درگیر شده و عراقیها آمده بودند، آنها را در کانال دور زده بودند. در آن قسمت، معبری بود که بچهها از آنجا مجروحان را میآوردند. هاشمی از آن راه آمده بود؛ کمک ببرد. یک گردان برداشت و رفت. آن گردان هم رفت به گردان قبلی اضافه شد و آنجا ماند.
نگرانی همت [2]
وضعیت در محور دیگر هم به همان صورت شد. همت خیلی اصرار میکرد؛ بچهها بروند خط محاصره را بشکنند و نیروها را بیاورند. او خیلی انسان عاطفی و پاسخگویی بود. مرتب با بیسیم تماس میگرفت و اوضاع را جویا میشد.
بچهها آنجا جانانه ایستادند و تسلیم نشدند. عراقیها با بلندگو به بچهها میگفتند؛ بیایید تسلیم شوید، ولی آنها تسلیم نشدند. نبرد آنها پنج، شش روز ادامه داشت. نیروهایی که جلو بودند، در وضعیت محاصره با عراقیها میجنگیدند. دو بار هم فشار آوردند که به طریقی عقب بیایند، ولی نشد. در محاصره، عدهای شهید و چند نفر اسیر شدند. روحیه بقیه نیروها هم خراب شده بود.
روز هفتم یا هشتم عملیات، من با موتور به قرارگاه سپاه ۱۱ قدر رفتم. یک نیرو از صحنه درگیری آمده بود. بیهوش بود. بچههای بهداری به او سرم زده بودند و داشتند به عقب منتقلش میکردند. نگاه کردم، دیدم ابوالفضل مقدم از بچههای دیدبانی است. او همراه گردانها رفته بود. یکپایش قطعشده بود. یک نفر دیگر هم همراه مقدم بود. او هم ترکشخورده و چشمهایش نابینا شده بود. چند نفر دیگر هم روزهای قبل آمده بودند، ولی اینها دیگر آخرین نیروها بودند.
ابوالفضل مقدم بعداً تعریف کرد؛ آنها هفت روز بین نیروهای خودمان و کانالهای عراقی گیر کرده بودند و از شدت تیراندازیها، نمیتوانستند تکان بخورند. زمین، رملی و سربالایی بود و تقریباً سه روز طول کشید تا از آنجا قل خوردند و خودشان را به اینطرف رساندند.
منابع :
[1] شیری، حجت، اطلس لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) در دوران دفاع مقدس، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۴۰۰، صفحات ۱۱۲، ۱۱۳.
[2] مژدهی، علی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: از ری تا شام، روایت ناتمام احمد غلامی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۸، صفحات ۳۴۷، ۳۴۸.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسبها: گردان کمیل , شهدا , کمیل , دفاع مقدس
یه روزی آرزوی شهادت داشتم، هر چی گذشت دیدم این حرف برای دهنم بزرگه...
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها ، درباره کمیل
برچسبها: شهید , شهادت , آرزو , دفاع مقدس
آمار شهدای دفاع مقدس 188 هزار و 15 نفر است که از این تعداد 171/235 نفر در جبهه های جنگ و 16/708 نفر بر اثر حملات هوائی و توپ خانهای دشمن به شهرها و مناطق مسکونی به شهادت رسیدهاند.
تعداد 132/770 نفر از شهدا مجرد (71%) و مابقی متأهل بودهاند ـ 44% شهدا در گروه سنی 16 تا 20 سال و 30% در گروه سنی 21 تا 25 سال ـ 8% در گروه سنی 26 تا 30 سال و ما بقی در سایر گروههای سنی قرار دارند.
میانگین سن شهدا در زمان شهادت در حدود 23 سال بوده است و شهدای 20 ساله نسبت به سایر سنین بیشترین نسبت را داشتهاند.
از شهدای دفاع مقدس 64% درصد بسیجی و نیروهای سپاه (وظیفه و کادر) 23 درصد نیروهای کادر و وظیفه ارتش 8/2 درصد از نیروهای انتظامی و 3/1 درصد از نیروهای جهاد سازندگی بوده اند.
وضعیت شغلی شهدا در زمان شهادت به این گونه بوده است:
45/3 درصد شهدای دارای شغل نظامی و انتظامی
9/2 درصد مشاغل کشوری
18/5 درصد دانش آموز
1/3 درصد روحانی
18/1 درصد مشاغل آزاد
2/1 درصد دانشجو
نظرم اینه : یه خبر نگار بره تو سطح شهر با یه ماشین حساب
به مردم بگه حالا به هر شکل و روشی که خودشون میدونن
به مردم بگه 188000 رو در عدد 4500 ضرب بکنن و جوابشو بلند بخونن
موضوعات مرتبط: شهدا
برچسبها: شهدا , آمار , دفاع مقدس , آمار شهدای دفاع مقدس
مسئول دسته بود.
یک شب تو اردوگاه دیدمش عجیب بغض کرد بود .عجیب بود برام سید همیشه لبش به خنده باز بود .
هر چی ازش پرسیدم: سید رسول چی شده؟
کسی حرفی زده ؟
جواب نمی داد فقط اشکاش زیادتر می شد .
به حالت قهر بهش گفتم برو بابا تو هم رفیق نشدی .
دستمو گرفت تو دستش و شروع کردیم قدم زدن .خنده و اشکش قاطی شده بود .دقایقی همین طور فقط راه می رفتیم ،پرسیدم آخرش می گی چته یا نه؟
گفت :من رفتنی شدم .
خندم گرفت بهش گفتم برو بابا حالت خوش نیست .اصلا نفهمیدم منظورش چیه !فکر کردم از گردان یا از جبهه می خواد بره .
چند روز بعد وقتی شهید شد تازه فهمیدم سید رسول منظورش چی بود .
اما دیگه دیر شده بود .
موضوعات مرتبط: خاطرات
برچسبها: دفاع مقدس , خاطره , شهدا , فرمانده
تو جزیره امالرصاص. چون نتوانسته بودیم برویم جزیره بلجانیه قرار بود از طریق پل جزیره امالرصاص به امالبابی و از اونجا به جزیره بلجانیه بریم که مأموریت اصلی گردان ما بود.
چون خط دیر شکسته شده بود و اغلب غواصها داخل آب یا تو ساحل جزیره زخمی و شهید شده بودند، ما باید خیلی سریع حرکت میکردیم تا به محل مأموریت اصلی خودمان برسیم و کار پاکسازی را به بچههای بعدی بسپاریم که این خودش خیلی خطرناک بود، اما چارهای هم نداشتیم!
با هر سختی بود خودمون را به سر پل امالبابی رسوندیم. ابتدای پل عراقیها یک دیوار بتونی با بلوک درست کرده بودند و روی پل با تانک و انواع سلاحهای سبک و سنگین مقاومت میکردند. چهار گروه شدیم که هر کدام از یک طرف پل توی زمانی مشخص باید حرکت میکردیم. من با یک نفر غواص که نمیدونم کی بود، از بچههای گردان یونس(ع) لشکر، داخل سنگر بودیم و منتظر رسیدن وقت حرکت، از همون اول که اون بندة خدا اومد داخل سنگر، دیدم خیلی بیحاله و اصلاً حواسش نیست. با خودم گفتم این خودش رو از آب نمیتونه بیرون بکشه، عراقی کشتن پیشکش. شاید به همین خاطر اصلاً تحویلش نگرفتم. فقط یادمه غرغرکنان گفتم: داداش تا گفتم حرکت کنید باید سریعاً خودمون رو به سنگر دوشکای عراقیها برسونیم و اگه بیحال باشیم و نتونیم خودمون رو به موقع برسونیم، کل کار بچههای قبلی ما ضایع میشه و عراقیها برمیگردند سر جای اولشون و...
هر چی حرف زدم دیدیم هیچ جوابی نمیده، یه لحظه تو نور منور نگاهش کردم، سرش رو گذاشته بود رو دیوارة سنگر و خواب رفته بود. با عصبانیت به سراغش رفتم که بابا ما هم نخوابیدهایم و الآن وقت خواب نیست که. با دیدن اون صحنه خشکم زد. ترکشی به کمرش خورده بود و از بس خون ازش رفته بود به شهادت رسیده بود. وقتی به ابراهیم رنجبران گفتم شهید شده، اومد جلو از نزدیک دیدش. اول بوسیدش، بعد گفت اللهاکبر به این قدرت. گفتم چی شده مگه! گفت: ابتدای جزیره این بنده خدا مجروح شده بود. چون نیرو کم بود هر کاری کردیم برنگشت و پا به پای ما تا اینجا خودش رو رسونده... پیکر مطهرش همون جا برای همیشه ماند.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: دفاع مقدس , خاطره , شهدا , فرمانده
پیش از عملیات فتح المبین هر واحدی روی تپه های منطقه پشت ارتفاعات تیه شکن در جای مستقر بود ،در آن محل یک حمام با سنگهای منطقه درست کرده بودیم هر روز مقداری چوب را برای سوخت حمام آماده میکردیم صبح ها هر که زود تر بیدار می شد می رفت حمام را روشن میکرد و تا ۲ الی ۳ ساعت آب گرم بود
در یکی از روزها صبح خیلی زود قبل از اذان در تاریکی صدای ضربه کلنگ شنیدیم گفتیم چه کسی است که به این زودی دست به کار شده و عجله دارد چون معمولا این کار را نمی کردیم و حوالی اذان صبح حمام را روشن می کردیم جلو رفتم دیدم قد بلندی داره جلوتر رفتم وسلام کردم، گفتم چه میکنید گفت:چوب آماده می کنم ناگهان متوجه شدم حاج رضاست گفتم حاجی ببخشید نشناختم چرا شما؟ می گفتید ما کمکتون میکردیم چادر فرماندهی هم که خیلی از اینجا فاصله دارد
آنجا هم که حمام داره
حاجی گفت :من نمی خوام حمام برم اومدم حمام رو آماده کنم اگه کسی احتیاج داشت استفاده کنه.
حاجی با همون یک دستش کلنگ رو گرفته بود و با پاهاش چوب ها رو و در اون تاریکی از عرشیان الهی دلبری می کرد ...
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات
برچسبها: دفاع مقدس , خاطره , شهدا , فرمانده
وارد شهر سیروان عراق شدیم ، شهر پر از آتش دود بود ،
عده ای از مردم شهر که غالبا زن و بچه و با لباس محلی کردی بودند
کنار دیوار ها و درب خانه ها ایستاده بودند
خیلی ها گریه می کردند و تعدادی هم بر و بر ما را نگاه می کردن
مثل اینکه می دانستند ما با آنها کاری نداریم.
برای اولین با بود در طول مدت حضور در جبهه این چنین صحنه ای را می دیدم ،
خیلی ارام و با احتیاط از کنار آنها عبور کردیم،
واقعا بد وضعی بود نمی دونستیم باید چیکار کنیم،
هر لحظه احتمال می رفت در خانه ای باز شود و ما را به رگبار ببندند
و از طرفی هم نمی شد به خانه های که مردم شخصی کنار آن ایستاده
یا داخل خانه بودند شلیک کنیم.
وسط جاده تعدادی عراقی را در حال فرار دیدیم ،
برای اینکه از مردم دور شویم یا بهتر بگویم از آن وضع خوف ناک نجات پیدا کنیم ؛
بهترین راه فرار به سمت عراقی های در حال فرار بود
کمی که از خانه ها دور شدیم شروع به تیر اندازی کردیم
تعدای از عراقی های در حال فرار کشته و زخمی شدند
و اما مهم تر از این مهمات ما هم تمام شد
جالب این بود که در همان لحظه چند عراقی دستشان را به علامت تسلیم بالا بردند ،
مانده بودم چکار کنم کمی سمت چپ و راستم را نگاهم کردم
تا لااقل یک نفر را پیدا کنم که مسلح باشد یا اسلحه ای پیدا کنم ،
اما چیز ی پیدا نکردم آرام گوشه ای نشستم و اسلحه خالی را به سمت عراقی ها نشانه رفتم
و خیره خیره به عراقی ها نگاه می کردم
و در دل خدا خدا می کردم که فرار کنند ،
خدا می داند چه صحنه ای جالب درست شده بود
عراقی ها از ترس فرار نمی کردند و من هم از ترس به عراقی ها نزدیک نمی شدم.
یکی از عراقی ها به نفر همراهش چیزی گفت بدنم یخ کرد ،
نکند فهمیده باشند من مهمات ندارم که در همین حین دیدم پا به فرار گذاشتند
خیلی خوشحال شدم ،که چشمتان روز بد نبیند
جو گیر شدم و داد زدم (لا تحرک)که دیدم عراقی ها میخکوب شدند
و دستانشان را بالا بردند در دلم به خودم شروع به بد و بیراه گفتن که ای کوفت ،
مرض داشتی دنده هات نرم پاشو برو جلو بگیرشون
و مجددا صحنه قبل تکرار شد عراقی ها از ترس تکان نمی خوردن
و من هم از ترس پاهام توان جلو رفتن نداشت
که از دور صدای نصرالله ترکیان وبرادر نصر را شنیدم
و تا آنها را دیدم مثل یک بچه شیر از بیشه بیرون پریدم
و آنها را اسیر کردیم
وقتی جریان را برای بچه ها گفتم تو اون معرکه خنده بازاری درست شده بود
و جالب حال و روز عراقی ها بود که نمی دانستند خنده ما برای چیست
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات
برچسبها: دفاع مقدس , طنز , جنگ , سیروان عراق
در عملیات فرماندهی کل قوا یک دستش قطع شده بود ،اما خیلی مردتر از اون بود که بخواد خانه نشین بشه .
عملیات محرم فرمانده گردان بود ،بعد از گذشتن از رودخانه دویرج به سمت ارتفاع ۱۷۸ ادامه عملیات داد .
جنگ سختی شده بود گردان همجوار هم فرمانده خودش رو از دست داد احمد هدایت اون گردان رو هم به عهده گرفت یک مرد با یک دست اما دو گردان ...
صداش از پشت بی سیم به سختی شنیده می شد که می گفت:
این دستمم مثه اون یکی دستم شده
(یعنی دیگه دستی ندارم )
سلام ما را به امام برسانید و بگید رزمندگان در اجرای فرامین شما سستی نکردند .
پاش رو از روی شاسی بی سیم برداشت و دیگه کسی صداش رو نشنیده .
سالها بعد سال ۹۱ در ارتفاع ۱۷۸ منطقه شرهانی آقا جعفر نظری با سلام بر آقا سید الشهدا و آقا ابالفضل العباس شروع به گشتن زمین برای یافتن شهدا کردند ...
زمین بوسیله بیل میکانیکی شکافته شد و یک پیکر با دست مصنوعی پیدا شد .
روی لباسش نوشته بود :
❤️ احمد صداقتی❤️
همون دلاوری بود که بدون دست ایستاده بود .
شادی روحش صلوات
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شهدا
برچسبها: خاطرات , شهدا , دفاع مقدس , احمد صداقتی
تیر بار امان همه را بریده بود ،ستون حرکت نمی کرد ،پشت سیم خاردار گیر کرده بودند .
خودش رو انداخت روی سیم های خاردار و از دو نفر دیگه هم خواست معطل نکنند و سمت چپ و راستش روی سیم ها بخوابند .
چاره ای نبود نفر اول پای خودش را گذاشت روی اونها و رد شد ،نفر دوم،و ...یکی یکی همه رد شدند ،راه باز شده بود اما شهید رهنما و دو نفر از بچه های گروهان همون جا برای همیشه ماندگار شدند...
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: شهدا , سمت خدا , دفاع مقدس , سیم خاردار
آرپی جی زن به قصد زدن سنگر تیربار دشمن به همراه کمک خود جلومی رفت، تیربار به شدت شلیک می کرد ،
چند گلوله تیر به سینه اش خورد و بر خاک افتاد .
کمکی او بلند شد و قبضه او را برداشت چند قدمی جلو رفت و با سرعت برگشت و بلای سر شهید نشست و خطاب به او گفت:
این قرارمون نبود باید با هم برویم .
نرو نرو تا من هم بیام .
لحظاتی بعد تیری به خرج های آر پی جی داخل کوله پشتی اش خورد و آتش گرفت...
سوخت و سوخت و سوخت ...
با هم رفتند.
*عملیات والفجر ۲ حاج عمران
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: دفاع مقدس , شهدا , والفجر3 , حاج عمران
خیلیها هنوز باور نداشتند که جنگ آغاز شده خیلیها هم تا خبردار شدند شال و کلاه کردند و از ایران فرار کردند
عدهای برای این که فرزندانشان ناچار به رفتن به خدمت سربازی نشوند
با هزینه زیاد آن ها را به صورت قاچاق از کشور فراری دادند
در این حال مادری با چشمای اشک آلود اما در کمال رضایت علی خود را از زیر قرآن رد کرد و پشت سرش آب ریخت.
ایستاده به قد و بالای فرزندش چشم تو تا سوار بر ماشین به سوی کربلای خونرنگ ایران حرکت کرد
از اون به بعد مادر شب ها چشم به آسمان می دوخت و از خداوند سراغ فرزندش رو میگرفت عملیات فرماندهی کل قوا آغاز شد و مادر دیگر تاب نداشت دل مادر شور می زند
بچه های بنیاد نمیدونستم چطور به این مادر بگند که فرزندش دیگه به خونه برنمیگرده.
مادر وقتی خبردار شد آرام دستاشو به سمت آسمان بلند کرد و گفت خدایا این هدیه را از من بپذیر
از همون روزی که مادر، علی رو به دل خاک سپرد .مونس و همدمش قاب عکس علی بود
هیچ کس نمیتونست قاب عکس علی رو از اون جدا کنه.
پیکر شهید علی دری ۶ ماه مفقودالاثر بود هیچ کس نتونست اون راضی کنید که به خانه دیگه بچه هاش بره.
اون بچه های دیگه اش رو راضی میکرد میگفت :من تو خونه تنها نیستم علی همیشه پیشمه.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: دفاع مقدس , شهدا , علی دری , مفقودالاثر
در عملیات( محرم) چند نفر از بچه ها اون طرف رودخانه (دویرج) مجروح شده بودند (مصطفی مطلبی *)خودش رو کنارشون رسونده بود و با بی سیم می گفت:
بچه های مجروح امکان حرکت ندارند و محلشون هم نا امنه باید فکر بکنیم و نگذاریم بمونند .گفتیم باید تا تاریکی شب صبر کنند و چاره ای نیست .
چند ساعتی گذشت دیدم خود مصطفی چند تخته و تیوپ آورد و گفت: بیاید کمک کنید اینها رو به هم ببندیم .
قایقی درست شد و رفتیم مجروحین رو به عقب انتقال دادیم
تا جایی که می شد اطراف رو خوب گشتیم دیگه کسی رو پیدا نکردیم .دو سه شب بعد در نقطه رهایی بودیم که صدای ناله ای شنیدیم اما نمی دانستیم از کجاست .هوا که روشن شد اطراف را گشتیم دو مجروح با فاصله از هم روی خاک افتاده بودند
یکی ترکش به چشمش خورده بود و نفر دیگر بعلت برخورد تیر پایش شکسته بود برامون خیلی عجیب بود اینها با این وضعیت گرسنه و تشنه مسیر نزدیک به ۷ کیلومتر رو چطور طی کرده و از آب گذشته اند
مجروح نابینا مجروحی ک پایش شکسته را به دوش گرفته بوده و با هدیت او به عقب برگشته بودند.
ازش پرسیدم :چه حالی داری؟
گفت :کرببلا رفتن بس ماجرا دارد .
* مصطفی مطلبی در عملیات بعد شهید شد.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات
برچسبها: خاطرات , دفاع مقدس , شهدا , عملیات محرم
در کنار بی سیم فرماندهی عده زیادی جمع شده بودند با عجله خودم رو به اونها رسوندم و پرسیدم :
چه خبره ؟
همه با حالتی خاص به صدای برادری که پشت بی سیم می آمد گوش می دادند.
دو باره پرسیدم :
می گم چه خبره ؟
گفتند :
برادر صداقته ساکت باش ببینیم چی می گه !
صداقت به همراه نیروهاش جلو رفته بودند و در محاصره دشمن افتاده بودند و امکان کمک رسانی به اونها نبود
تعدادی از نیروهاش مجروح شدند. اما صدای صداقت با صلابت پشت بی سیم بگوش می رسید که می گفت:
این دستمم مثه اون دستم شده زیاد نمی تونم حرف بزنم (یکی از دستهاش قبلا قطع شده بود )شاسی بی سیم رو با پاش فشار داده بود و ادامه می داد:
سلام مرا به امام برسانید و بگویید رزمندگان در اجرای اوامرتان کوتاهی نکردند .وضع خوبه همه چی داریم ،مهمات غذا ،همه چیز منظورمو که فهمیدید؟!
داشت می گفت که صداش قطع شد ،هر چی صداش کردیم دیگه جواب نداد همون موقع به شهادت رسیده بود .
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات
برچسبها: عملیات , محرم , دفاع مقدس , شهدا
دل که بگیرد ...
خدایا تو دانی که چه آرزو دارم ...
سالگرد سردار شهید حاج حسین همدانی شد و هنوز من مانده ام ...
موضوعات مرتبط: شنیدنیها ، دل نوشته ها ، دانلود آهنگ
برچسبها: دلنوشته , خاطرات , شهدا , دفاع مقدس
🌴توسل به امان زمان (عج)🌴
👈به روایت شهید محمد رضا تورجی زاده (قسمت آخر) 🌹
همه گریه می کردیم یقین داشتم این توسل راه گشا خواهد بود
دعای توسل تمام شد و هر کسی در گوشه ای با خودش خلوت کرد بود
ناگهان از لابه لای درختان صدائی به گوشمان رسید
سریع بچه ها خودشان را پشت درخت ها و تخته سنگ ها مخفی کردند
تنها اسلحه موجود را در دستان بی رمق و ناتوان خود گرفتم
و به سمت محل صدا نشانه گرفتم
صدائی بلند شد :
آقای تورجی تیراندازی نکن ،تیراندازی نکن
صدا آشنا بود
پرسیدم :شما اونجا چیکار می کنید؟!!
گفت :ما از بچه های گروهان قبل هستیم
آقای برهانی ما رو از تپه پایین فرستاد
چند نفر دیگه هم اونجا هستند
در میان آنها یک نفر بود که مسیر را می دانست
به همراه آنها راه افتادیم ،به درختان میوه رسیدیم ،از آنجا هم عبور کردیم
تا پس از چند ساعت به نیروهای خودمان رسیدیم
امام زمان (عج)ما را نجات داده بود .
مرا با دیگر مجروحان به بیمارستان منتقل کردند.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: 8 سال , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس
🌴 بی قرار 🌴
عملیات بدر بود و گردانش خط شکن .
با امداد الهی و همت و شجاعت بچه ها و با فرماندهی او خط را شکستند .
مجروح شد و او را به عقب انتقال دادند
در اورژانس پاسگاه 3 زخم هایش رو بستند .
گفت : یه قایق منو برسونه خط .
یکی از دوستانش بهش گفت :#غلامرضا شرایط خط خوب نیست و تو هم حالت ،بهتره نری خط .فکر می کنم بری خط شهید بشی .
آقاخانی با جدیت اما بسیار شاد گفت : اگه تو فکر می کنی من یقین دارم ،می خوام کنار بچه ها باشم .
سوار قایق شد و با بدن مجروح رفت خط .
تیر تو سرش خورد و به یقینش رسید .
🌹شادی روح شهید غلامرضا #آقاخانی فرمانده گردان حضرت موسی ابن جعفر ع صلوات
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: 8 سال , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس
🌴🌴 خواب شهادت 🌴🌴
می گفت : من خواب دیدم در گردان حضرت موسی ابن جعفر شهید می شم .
بهش گفتند : دستوره باید بری گردان یونس (ع)
دیگه اصراری نکرد و رفت .
شب عملیات سوار قایق بود که بین راه قایقشون خراب شد و ناچار برگشتند عقب.
قرار شد با اولین گردان عازم عملیات بشند.
اولین گردان ،گردان حضرت موسی ابن جعفر (ع)بود
پرویز مرادی شد نیروی گردان و رفت و دیگه برنگشت .
🌹شادی روحش صلوات یادت نره .
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: 8 سال , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس
🌴 چشم بصیرت 🌴
با صدای بلند صداش کردم .جواب نداد .دوبار صداش زدم جلو اومد گفت :چیه ؟!چه خبره این قدر داد می زنی ؟!!!
گفتم : آقای نجفی عینکت !عینکتم باید استتار کنی .
نور (#منور) تو عینکت بیفته کل عملیات هواست .
گفت : چشم استتار می کنم .
با خنده پرسیدم : خوب بنده خدا شیشه عینکت رو استتار کنی چطوری می خوای ببینی؟!!
با خنده گفت : چشم بصیرت .
ما که چشم بصیرت داریم ..
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات
برچسبها: 8 سال , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس
احمد خسروی برای شناسائی به منطقه عملیاتی والفجر 4رفته بود .وقتی برگشت گفت:
والفجر 3/5رو انجام دادیم و ادامه داد :دشمن تمام منطقه را زیر آتش گرفته بود ،متوجه شدیم که آنها از روی کوه بلند( سورن )دیده بانی می کنند.
حاج حسین خرازی دستور داد :
برید اونها رو پائین بکشید .
با بچه های اطلاعات عملیات و فرماندهان گردان حدودا دوازده نفر بودیم حرکت کردیم .
فکر می کردیم فقط با چند نفر دیده بان دشمن بالا هستند.
وقتی بالای تپه رسیدیم تازه فهمیدیم با چقدر نیرو روبه رو هستیم
درگیری شروع شد ،سریع به گروه های دونفره تقسیم شدیم و با تمام قدرت جنگیدیم
فقط یکی از بچه های اطلاعات شهید شد
نیروهای دشمن همه کشته یا اسیر شدند
همه تشنه بودیم و خسته .
به حاج حسین اطلاع دادیم
گفت :بمانید الان برایتان آب می فرستم
یک ساعت بعد خود حاج حسین با یک گالن آب به بالای ارتفاع آمد .با دیدن او دیگر نه خسته بودیم نه تشنه .
موضوعات مرتبط: خاطرات ، شهدا
برچسبها: خرازی , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس
🌴 افراط در عبادت 🌴
شب از نیمه گذشته بود ،حاج حسین خرازی برای سرکشی به گردان آمده بود .اغلب بچه ها در خواب و تعدادی هم در اطراف چادر ها مشغول عبادت بودند.
صدای مناجات اکبر پیرجمالی توجه ایشان را جلب کرد .نزدیک رفت ،او در قبری که حفر کرده بود،عبادت می کرد و گریه امانش نمی داد.
حاج حسین رو به من کرد و گفت :این در قبر چه می کند ؟
گفتم :از مسئولین دسته است و از بچه های بسیار خوب گردان.
گفت :سلمانی مواظب باشید بچه ها در عبادت هم افراط نکنند.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، خاطرات ، شهدا
برچسبها: عبادت , خاطرات , دلنوشته ها , دفاع مقدس
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شنیدنیها ، دانلود آهنگ
برچسبها: موسیقی , فیلم , آژانس شیشه ای , دفاع مقدس
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شنیدنیها ، دانلود آهنگ ، دانلود مداحی
برچسبها: موسیقی , متن فیلم , دفاع مقدس , آهنگ
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شنیدنیها ، دانلود آهنگ
برچسبها: موسیقی , متن فیلم , دفاع مقدس , آهنگ
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، شنیدنیها ، دانلود آهنگ ، دانلود مداحی
برچسبها: سرود , دانلود , دفاع مقدس , نوا
حوزه فرهنگ – رسانه
موضوع سوال مهم سردار باقرزاده
تحلیل و استناد
رجانيوز:
سردار باقرزاده: ابراز نگرانیها از تدفین شهداء برای چیست؟
سردار سید محمد باقرزاده در حاشیه آئین استقبال از پیکر ۹۳ شهید تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس از مرز شلمچه به خاک کشورمان در این مرز اظهار کرد: تا به امروز ۴۵ هزار شهید دوران دفاع مقدس کشورمان تفحص شده و به خاک کشورمان بازگردانده شدهاند.
وی افزود: همچنین نزدیک به ۵۰ نفر از اعضای تفحص تاکنون به شهادت رسیده و همچنان آغوششان را باز کردهاند تا پیکر شهدا را به ایران اسلامی بازگردانند...
...باقرزاده ادامه داد: اما همه تیم تفحص بناشان بر این بوده که این پیکرهای طیبه را به خاک کشورمان بازگردانند چرا که این شهدا فرزندان امام راحل هستند، پرچمهای استقلال و شرف این ملت هستند و و بنا نیست بگذاریم در بیابانها و فراموش شوند.
وی اضافه کرد: آمدن هر شهیدی حیات معنوی و نشاط معنوی این جامعه و از همه مهمتر اهداف بلندی را به جامعه یادآوری میکنند.
فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران با اشاره به صحبتهای اخیر استاندار فارس در خصوص عدم ورود پیکرهای شهدا به این استان به دلیل برداشتهای سیاسی و انتخاباتی افزود: چرا چنین برداشتی شده است؟ چرا از ورود شهدا اظهار نگرانی شده و این چه حرفیست که هر چند وقت یکبار زده میشود؟
باقرزاده گفت: وقتی شهدای غواص حدود ۲۷۰ شهید بودند نیز عدهای زمزمه کرده بودند که این اهداف سیاسی است! من یک سئوال دارم و مردم نیز این سئوال را از مسئولان کرده و رسانهها نیز منتقل کنند.
وی تصریح کرد: سئوالم این است که آمدن یک شهید چه برنامه سیاسی را میخواهد ایفا کند و اساسا ورود پیکر شهدا چه پیام سیاسی را دارد؟
فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران گفت: باید این بحث را خوب باز کنیم تا این بحثها تمام شود، شهید چه مطلبی را قرار است به جامعه انتقال بدهد؟
باقرزاده گفت: شهدا همگی با تحلیل کردن زمانه، راه امام خمینی(ره) را درک کردند و در وسط میدان فداکاری بودند و اگر غیر از این بود نمیتوانستند به جبهه بروند...
توصیه و پیشنهاد :
1. پيشنهاد ميشود اين خبر در ساير رسانههاي انقلابي منعکس شود.
2. پيشنهاد ميشود در برخي رسانهها و نشريات متن سخنراني جناب باقرزاده منتشر شود.
3. در جريان تشييع 175 شهيد هم حواشي ايجاد شد از سوء استفادهي سياسي از اين مراسم. واقعاً اين سوال مهمي است که تا به حال مدعيان سوء استفاده به آن جواب روشني ندادهاند. پيشنهاد ميشود طي مقالهاي تحليلي اين مخالفتها بازخواني و منظور از سوء استفادهي سياسي از منظر مدعيان گمانهزني شده و پاسخ مقتضي داده شود.
4. پيشنهاد ميشود مصاحبهاي با استاندار فارس گرفته و ضمن درخواست توضيح در مورد مخالفت با تدفين شهدا، نوع سوء استفاده از شهدا را توضيح دهند.
5. همچنين چنانچه با يکي از صاحب نظران جريان اصلاح طلب که مواضعي اينچنيني در مورد مراسم شهدا داشتهاند (مثلاً برخي تحليلگران و نويسندگان نشريات اين جريان) گفتوگويي چالشي با يک روزنامهنگار اصولگرا انجام شود به تبيين اين شبهه بسيار کمک ميکند.
برچسبها: سوال مهم , سردار باقرزاده , شهدا , نگراني
آخرین مکالمه بی سیم حاج حسین همدانی و محمد جواد ظریف ؛
مقاومت تکلیفه… مفهوم بود جواد جان ؟
دی ماه ۶۵ شهيد حسین همدانی فرمانده لشکر قدس بود
و شهید محمد اصغری خواه فرمانده گردان کمیل
حسین حسین محمد …
حسین حسین محمد …
حسین همدانی : محمدجان بگوشم
محمد : حاجی پرستوها دارن یکی یکی پر میکشن… نقل و نبات دشمن زیاد شده… یه جای خالی توی زمین نیست… بوی باروت و خون همه جا رو گرفته… شلمچه کربلا شده
الان تکلیف چیه حاجی ؟؟؟
حسین همدانی : محمد جان بگوش باش… إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ (۳۰ فصلت)
خط باید حفظ بشه…. این تکلیفه… مفهوم بود برادر؟ این یه تکلیفه
محمد: حسین جان کاملا مفهوم بود… یا زهرا(س)… یازهرا(س)
ظریف : حسین! حسین! ظریف… حسین! حسین! ظریف…
حسین همدانی: ظریف جان بگوشم
ظریف : حسین جان برگرد… ایران به شما نیاز داره… سوریه چه خبره ؟!
حسین همدانی : ظریف جان ، حرم عمه سادات در خطره… سوریه برای آمریکا بهانه است… هدف آنها ایرانه… اسراییل داره نابود میشه که دست به دامان تکفییری ها شده… آل سعود پشت تکفیری هاست… حتی روسیه هم فهمیده که باید خط مقاومت رو حفظ کنه… صهیونیست ها نباید پیروز بشن و باید از صفحه روزگار محو بشن… ما نبرد را بردیم به بیرون از مرزهای خودمون… نگران نباش ظریف جان… شما سنگر دیپلماسی رو حفظ کنید… ما تا آخر ایستاده ایم… انقلاب ما صادر شده… توی سوریه و عراق بسیج مردمی تشکیل شده…شما مراقب باشید که نکنه صهیونیست ها امیدوار بشن به تغییر رفتار شما…!
ظریف: حسین جان! حرفت درست ولی همیشه نمیشه که با سلاح جنگید و اسلحه دست گرفت… ملت ما کم آوردند… ملت دنبال مذاکره با امریکاست ، دنبال رفع کدورت هاست…
حسین همدانی : اشتباه نکن ظریف جان… ملتی که با دست خالی انقلاب کرد و جنگ را اداره کرد ، چطور الان کم آورده ؟ الان که اوضاع ما عالیه…
سید گفته : که ما الان در موقعیت بدر و خیبریم…
خستگی برای مردم ما معنا نداره ، مردم ما توی سختی ها بیشتر خودشون رو نشون میدن
ظریف : حسین جان آمریکا ما رو تهدید جدی کرده به حمله نظامی ! اونا میتونن با یه بمب کل سیستم دفاعی ما رو نابود کنن
حسین همدانی : شما نگران نباش… سید گفته آمریکایی ها لاف در غریبی می زنند…
اگه میتونست حمله کنه تا حالا اینکار رو کرده بود نترس ! شما باید به مردم امید بدید
ظریف : حاج حسین ! تحریم ها ما رو فلج کرده… به قول شیخ حسن ، محیط زیست و آب خوردن ما هم به تحریم ها وصله…
حسین همدانی : ما کی تحریم نبودیم؟ تحریم ها برای ما فرصته… سید فرموده بریم سراغ اقتصاد مقاومتی… مگه آب رو روی کاروان پسر فاطمه (س) نبستند؟ مگه جنگ ۸ ساله ما یادت رفته ؟ ما که زمان جنگ ، سیم خاردار هم نداشتیم… چطور پیروز شدیم؟
بی تدبیری در اقتصاد داخلی رو به حساب تحریم ها نزارید…
ظریف : قراره تا کی توی گذشته گیر کنیم ! بهتر نیست آینده رو دریابیم !؟
حسین همدانی : گذشته چراغ راه آینده است… بدون آگاهی از گذشته ، ساختن آینده معنا نداره… گذشته ما درخشانه… غرور آفرینه… رو سفیدی و عزته…
برای آمریکا تلخه ، سیاهه ، ظلمه…
امام با تکیه بر خداوند و به پشتوانه ی این مردم انقلاب کرد و عالم رو بهم ریخت… نظام سرمایه داری رو فلج کرد… انسان محوری رو نابود کرد…
ظریف : حسین جان ! شیخ حسن میگه : درس عاشورا مذاکره است… گفته ما حاضریم درباره سوریه درهرجایی با هرکسی مذاکره کنیم… همون طور که امام حسین (ع) با عمر سعد مذاکره کرد.
حسین همدانی : حرف سید رو گوش کن ظریف جان! ایشون فرمود مذاکره امام حسین (ع) مثل مذاکره امروزی نیست که بده و بستان باشد… امام حسین (ع) با عمرسعد تشر زده… تاریخ را درست تحلیل کنید آقا محمد جواد ! دشمن قابل اعتماد نیست… هر وقت به آمریکایی ها اعتماد کردیم ضربه خوردیم… مذاکره ممنوعه… این حرف سیده… مذاکره یعنی نفوذ… دشمن دنبال نفوذه ظریف جان! بعد اینکه با اوباما دست دادی ، دست خودت رو خوب نگاه کن ببین انگشت و انگشترت سرجاش هست یا نه… کسی که با آمریکایی ها قدم بزنه نمیتونه منتظر شفاعت شهدا باشه… با شیطان نمیشه قدم زد و دست داد… آمریکا کدخدا نیست… اصلا ما انقلاب کردیم که کدخدا نداشته باشیم ظریف جان! آمریکا شیطان بزرگه… اونا فهمیدن که حریف ما نمیشن… دنبال تغییر رفتار ما هستند…
من باید برم… کاروان ابی عبدالله (ع) توی راه کربلاست… همت و محمود شهبازی و احمد متوسلیان و خیلی از بچه ها منتظرن…. به شیخ حسن بگو کربلای ۵ یادش نره… ما از دژ اسطوره ایی بعثی ها گذشتیم… با دست خالی گذشتیم ولی با ایمان و مقاومت… پانزده روز بعد از کربلای۴ شلمچه رو فتح کردیم…
کلام آخر : مقاومت تکلیفه… مفهوم بود جواد جان ؟؟؟ تکلیفه…. راه نجات و پیروزی ، تبعیت از حرف های سیده .
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: مكالمه بي سيم , همداني و ظريف , دفاع مقدس , كربلا
ثمره تلاش جست و گران کمیته جست و جوی مفقودین بازگرداندن 512 پیکر از شهدای والامقام دفاع مقدس استان همدان بوده است.
نماینده کمیته جست و جوی مفقودین غرب کشور با تشریح اقدامات جست و گران کمیته جست و جوی مفقودین برای پایان دادن به چشم انتظاری خانواده معظم شهدای مفقودالجسد اظهار کرد:
در این روزها که دل های مردم عزیزمان رنجور از قساوت آل سعود در منطقه منا است بیش از گذشته حال خانواده های چشم انتظار سالهای دفاع مقدس درک می شود خانواده هائی که حداقل 30 سال است که منتظر خبری از فرزندان خود می باشند
وی افزود: با تلاش همکاران ما در کمیته جست و جوی مفقودین طی 20 سال گذشته 512 خانواده از چشم انتظاری بیرون آمده و هنوز 459 خانواده هستند که منتظر خبری از شهیدشان می باشند.
زمردیان با بیان اینکه 186 تن از این شهدا همدانی، 87 شهید ملایری، 38 شهید نهاوندی، 35 شهید تویسرکانی، 34 شهید کبودراهنگی، 29 شهید بهاری، 24شهید رزنی، 20 شهید اسدآبادی و 4 شهید فامنینی می باشند ابراز کرد:
191 از این شهدای والامقام بسیجی55 نفر سپاهی167 نفر ارتشی11 نفر ناجا8 جهادی 9 شهید متعلق به بمباران های هوائی بوده و اطلاعات 2 نفر از شهدای والامقام نیز در دست بررسی است.
وی در ادامه با اشاره به خاکسپاری 130 تن از شهدای معزز گمنام در استان نیز خاطر نشان کرد:
این تعداد از شهدای معزز گمنام که به دلیل عدم وجود مدارک شناسائی و نداشتن نمونه خونی از خانواده های شهدا استان به خاک سپرده شده تا انشاا.. در فرایند تطبیق نمونه های خونی اخذ شده از پیکر های مطهر با نمونه خونی خانواده ها احتمال شناسائی ابدان مطهرشان در آینده صورت پذیرد
وی ادامه داد: حضور پیکرهای مطهر این شهدای والامقام و چشم انتظاری والدین آنان باعث می شود تا رسالت ما متولیان به ویژه اعضای شورای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت به این موضوع مهم بیش از پیش باشد
این مقام مسئول با اشاره به وظیفه خطیر مسئولین در حفظ و حراست دستاوردهای 8 سال دفاع مقدس تصرریح کرد:
شاید اگر بگویم رجعت بقایای به جامانده از این عزیزان امروز خود پیام قدر شناسی و در صحنه بودن مردم را به ما می دهد حرف گزافی نباشد پس برماست تا در برنامه های منسجم و هدفمند خود این برگ از تاریخ دفاع مقدس و این میراث فرهنگی را درست و به شایستگی قدردان باشیم و از این ابدان مطهر که اینک در جای جای استان آرام گرفته اند به مانند دری گرانبها محافظت کرده و مکان های خاکسپاریشان را که بدون شک جز نقاط متبرک است را به مثابه نگهداری اشیا میراثی و گران بها مرمت و بازسازی نمائیم
وی با اظهار گلایمندی از بی توجهی برخی مسئولین نسبت به ساخت یادمانهای شهدای گمنام افزود: در حال حاضر این اقدام در 9 نقطه به کندی پیش می رود و متاسفانه در شهرستان فامنین که نه تنها پیشرفتی نداشته بلکه اقدامی نیز برای ساماندهی و ساخت یادمان شهدای گمنام آن شهر صورت نپذیرفته است .
زمردیان در پایان با اشاره به پایان یافتن ساخت 21 یادمان شهدای معزز گمنام و تشکر از مسئولین این شهرها خاطرنشان کرد: به نظر می رسد در حال حاضر باید بیش از گذشته با تاسی به کلام امام عظیم الشان که فرمودند:" همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عارفان و عاشقان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود" برای محقق شدن این امر تلاش کرد.
موضوعات مرتبط: اخبار
برچسبها: كميته مفقودين , زمرديان , شهدا , 512 پيكر
حوزه فرهنگ– دفاع مقدس
موضوع شيوهي مديريتي شهيد خرازی
تحلیل و استناد
جهان نيوز :
روایت شیوه مدیریتی شهید خرازی
مدیر انتشارات دارخوین از استقبال مخاطبان کتب دفاع مقدس از کتاب «آقای مدیر» که درباره شیوه مدیریتی و فرماندهی شهید حاج حسین خرازی فرمانده لشگر ۱۴ امام حسین(ع) است، خبر داد.
به گزارش جهان، جانمراد احمدی مدیر انتشارات دارخوین در اصفهان، در گفتگو با مهر، درباره کتابهای جدید این ناشر در ایام هفته دفاع مقدس گفت: طی روزهای گذشته عناوین تازهای را منتشر و در اصفهان رونمایی کردیم. یکی از این کتابها، «آقای مدیر» نام داشت که درباره سیره مدیریتی شهید حاج حسین خرازی فرمانده لشگر ۱۴ امام حسین(ع) بود.
وی افزود: این کتاب نوشته محمد بلندیان است و در آن روایت هایی که از شهید خرازی وجود دارد، به طور موضوعی دستهبندی شدهاند. فرماندهی، تواضع و ... از جمله موارد موضوعی این کتاب هستند که داستان ها و روایت ها بر اساسشان مرتب شده اند. این کتاب ۱۴۴ صفحه ای چندی پیش با حضور مادر شهید خرازی رونمایی شد و در میان آثار پرفروش و موفق ما قرار دارد.
علاوه بر کتاب مذکور، به تازگی ۴ عنوان جدید را نیز طی روزهای گذشته منتشر و راهی بازار نشر کرده ایم. «انقلابی» شامل خاطرات سردار خدامراد ملکی اثر هاجر صفائیه، «انگشتری» شامل خاطرات سردار حمید مقیم اثر هاجر صفائیه، «والفجر تا مرصاد» شامل خاطرات غلامرضا مرادی از جنگ و چاپ جدید «کاش او را میشناختم» شامل خاطرات شهید قجه ای اثر احمد مدحی، ۴ عنوان مذکور هستند.
توصیه و پیشنهاد :
1. يکي از ابعاد مهم گنجينهي دفاع مقدس، سبکهاي رفتاري رزمندگان در حوزههاي مختلف مانند همين مديريت در فرماندهان است و از آنها تئوريها و دستورالعملهاي جديدي استخراج ميشود که طي فرآيندي ميتواند به تئوريها و احکام علمي در رشتههاي مرتبط خود در دانشگاهها تبديل شود. نياز به توليد چنين کتابهايي بسيار بيشتر از نياز به توليد سيره و اخلاق فردي رزمندگان و شهداست. پيشنهاد ميشود اين کتاب در سايتهاي مختلف انقلابي به نحوي مناسب معرفي و تبليغ شود.
2. پیشنهاد ميشود در خصوص اين نکته، يعنی نوع نياز به آثار اينچنيني و ظرفيتهاي توليد علمي که در دفاع مقدس نهفته است، مقالهاي با قلم يکي از کارشناسان فرهنگي مانند آقاي فياض يا حسن عباسي و... توليد شود و ابعاد اين ضرورت تبيين گردد.
3. پيشنهاد ميشود در گزارشها خبري تلويزيوني اين کتاب معرفي و بررسي شود.
موضوعات مرتبط: راهبرد و تحلیل
برچسبها: راهبرد , فرهنگ , دفاع مقدس , شهيد خرازي
حوزه فرهنگ- فرهنگ مقاومت و دفاع مقدس
موضوع اقدامات رسمي ادارات و ارگانهاي دولتي
تحلیل و استناد
با آغاز هفتهي دفاع مقدس ادارات و ارگانهاي دولتي طبق بخشنامههاي مشخصي اقدام به مجموعهاي از کارهاي کليشهاي و از پيش تعریفشده براي بزرگداشت اين هفته ميکنند. اقداماتي که سالها است انجام ميشود اما نميتوان آنها را صاحب تأثيري در سطح جامعه يا کارمندان دانست. و در عمل مشاهده ميشود که انجام اين کارها صرفاً براي رفع تکليف و اعلام بيتفاوت نبودن آن اداره انجام میشود که درواقع کمکی به وجاهت آن باشد. هزينههاي گزافي هم درمجموع صرف اين فعاليتها ميشود. اما در عمل آن اداره هرروز بافرهنگ و ارزشهاي دفاع مقدس بيگانهتر ميشود.
توصیه و پیشنهاد :
1. پيشنهاد ميشود يکي از سايتهاي انقلابي گزارشي تهيه و مجموعهي اقدامات ادارات را در سطح شهر و يا از طريق کارمندان اين ادارات گردآوري و در يک گزارش منتشر کند.
2. مقاله و يادداشتهايي در نقد اثربخشي اين برنامهها تهيه و توليد شود.
3. در قالب مقالهاي از وضع اداري و سازمان و ساختار، روشهاي مديريت و علوم و دانش موجود در ادارات و سازمانها و فرآيندهاي فعاليت ايشان پرسش شود که هرکدام بافرهنگ و تفکر دفاع مقدس چه نسبتي داشته و دارند؟
موضوعات مرتبط: راهبرد و تحلیل
برچسبها: راهبرد , توصيه ها , فرهنگ , دفاع مقدس
رئیس سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران از رونمایی شمشیر متعلق به مختار ثقفی در حاشیه مراسم رونمایی از کتب دفاع مقدس خبر داد.
نشست خبری امیر سرتیپ گلفام، رئیس سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی به مناسبت هفته دفاع مقدس صبح امروز برگزار شد.
در این نشست خبری، گلفام ضمن گرامیداشت ایام هفته دفاع مقدس عنوان کرد: برای یادکرد این ایام، باید نقش امام راحل را در آن بسیار پررنگ نشان داد. ایشان رهبری بودند که تصمیم های بزرگ و راهبردی زیادی را اتخاذ کردند، از جمله حفظ ارتش بعد از انقلاب و حتی حفظ ارتش و ایجاد رابطه خوب با آن در سال های قبل از پیروزی انقلاب. به طوری که می دانیم امام خمینی(ره) از سال ۴۲ با ارتش در ارتباط بوده و در مقابل آن ایستاد.
وی همچنین با اشاره به اینکه ارتش جمهوری اسلامی در سال های پس از پیروزی انقلاب و قبل از دفاع مقدس سنگربان اول انقلاب بوده است، گفت: در ۱۸ ماه قبل از آغاز جنگ تحمیلی ۵۷۵ نفر از پرسنل ارتش برای حفظ انقلاب اسلامی شهید شدند.
رئیس سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی در همین زمینه تاکید کرد: اینکه عنوان کنیم ما در آغاز جنگ با یک غافلگیری مواجهه شدیم، صحیح نیست. درست است که ما دشمن ضعیفی نداشتیم، اما در مقابل حمله دشمن نیز طرح های پیش بینی شده متعددی را به اجرا درآوردیم که یک نمونه از آنها طرح حمله ۱۴۱ فروند هواپیمای ایرانی به عراق یکروز پس از تهاجمش به ایران بود.
وی در ادامه با اشاره به برنامههای پیشبینی شده به منظور گرامیداشت هفته دفاع مقدس اظهار داشت: روز چهارشنبه اول مهر ماه از ۶ عنوان کتاب تازه تالیف شده درباره تاریخ دفاع مقدس و اسناد جنگ رونمایی خواهیم کرد. این مراسم در موزه نظامی مجموعه سعدآباد برگزار خواهد شد که به همراه سایر موزه های نظامی کشور سیاستگذاری درباره آن به ارتش جمهوری اسلامی ایران واگذار شده است.
کشفیات تازه از موزه نظامی سعدآباد
گلفام در همین زمینه افزود: در موزه نظامی سعدآباد با مجموعه غنی از ادوات نظامی تاریخی مواجه بودیم که مدت زیادی بود به روی آنها تحقیق می کردیم تا بتوانیم صاحبان اصلی آنها را شناسایی کنیم. در میان آثار موجود در مخزن این موزه به سه قبضه شمشیر برخوردیم که بررسی اسناد تاریخی مرتبط با آنها در دوره قاجار و پهلوی اول توسط اساتید تاریخ به ما نشان داد که یکی از این شمشیرها متعلق به مختار ثقفی است که به ایران هدیه شده و قرار است همزمان با مراسم چهارشنبه رونمایی کنیم. این مراسم روز چهارشنبه ۱۰ صبح در موزه نظامی سعدآباد برگزار می شود.
رئیس سازمان حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی در ادامه در تشریح سایر برنامه های تدارک دیده شده از سوی سازمان متبوع خود برای بزرگداشت هفته دفاع مقدس به برگزاری همایش فرماندهان شهید لشکر ۹۲ زره ای خوزستان اشاره کرد و گفت: این مراسم روز شنبه ۴ مهر ماه ساعت ۱۶ در فرهنگسرای اندیشه برگزار می شود. همچنین در روز ۵ مهر ماه نیز در باغ موزه دفاع مقدس و از ساعت ۱۸ عصر همایش گرامیداشت خانواده شهدا و گرامیداشت عملیات ثامن الائمه که منجر به شکست حصر آبادان شد، برپا می شود.
گلفام در ادامه از اجرای مراسم نصب تندیس شهید اشراف در محل تپه نورالشهدا و رونمایی از پل شهید صفوی در محل تقاطع بزرگراه همت و آزادگان در روز ششم مهر ماه خبر داد و توضیح داد: در روز پایانی هفته دفاع مقدس مصادف با هفتم مهر ماه نیز همایش فرماندهان شهید در سانحه سقوط هواپیمای C۱۳۰ در شهرری- کهریزک برگزار خواهد شد و در همان روز نیز مراسمی به منظور نصب تندیس شهید فلاحی در سراه زعفرانیه تهران اجرا خواهد شد.
موضوعات مرتبط: اخبار
برچسبها: شمشیر مختار , مختار ثقفی , موزه سعدآباد , کشف
حوزه فرهنگ – دفاع مقدس
موضوع دغدغهي حفظ دستآوردهاي دفاع مقدس
تحلیل و استناد
تسنيم:
نگذاریم غبار فراموشی، فضیلتهای دوران دفاع مقدس را پنهان کند
حماسیترین و باشکوهترین فراز تاریخ ملت ایران
مقام معظم رهبری و فرمانده کل قوا فرمودهاند: «میخواهم بگویم که این جنگ یک گنج است. آیا ما خواهیم توانست این گنج را استخراجکنیم یا نه؟ این هنر ماست که بتوانیم استخراجکنیم. امام سجاد(ع) توانست همان چند ساعت، گنج عاشورا را استخراج کند. امام باقر(ع) و ائمه بعد از ایشان استخراج کردند و آنچنان این چشمه جوشان را جاری نمودند که هنوز هم جاری است و همیشه در زندگی مردم منشأ خیر بوده، همیشه بیدار کرده، همیشه درس داده و یاد داده که چهکار باید کرد، الآن هم همینطور است.»
31 شهریور سال 59 یادآور هجوم همهجانبه ارتش بعث صدام به سرزمینهای جمهوری اسلامی ایران است. هجومی که از ورای کینهتوزیهای کور استکبار جهانی به سرکردگی آمریکای جهان خوار صورت پذیرفت و به انگیزه کذایی اضمحلال حیات نوین اسلام و مخدوش ساختن سیمای جمهوری اسلامی درنبردی نابرابر 8 سال تداوم یافت.
جنگ تحمیلی درواقع آخرین مرحله از اقدامات زورمدارانه و استکباری جهان غرب علیه نظام نوپای ایران بود که در هیمنه دروغین و پوشالی ارتش بعث صدام تبلوریافته بود. چراکه قبل از آغاز جنگ تحمیلی دستهای پیدا و پنهان استکبار در داخل به نهایت کوشیدند تا با توسل به اقداماتی مذبوحانه از تثبیت نظام نوپای اسلامی ایران که در آغازین سالهای دهه 70 بسیاری از معادلات جهان را برهم زد، ممانعت نمایند اما غافل از اینکه انقلاب اسلامی از عناصر مستحکمی برخوردار بود که زعامت اَبَرمردی از سلک پیامبران که آیینه تمام نمای اسلام ناب در دوران پرآشوب ما بود، بهره میبرد.
در سالروز بزرگترین حادثه پس از انقلاب و حماسیترین و باشکوهترین فراز تاریخ ملت ایران یعنی دفاع مقدس قرارگرفتهایم؛ حادثهای سرشار از صحنهها و لحظات ماندگار که نشأتگرفته از باورها و ارزشهای اسلامی جوانان این مرزوبوم است و گنجینهای پایانناپذیر از درسها و عبرتها برای همه عصرها و نسلها. کمترین وظیفهای که هر انسان ایرانی (چه رسد به انسانهای مؤمن و باورمند) بر عهده خود در این ایام احساس میکند، معرفی و نشر گوشهای از فرهنگ و ارزشهای دفاع مقدس برای نسل کنونی است که دوران جنگ را ندیده و حس نکردهاند.
خلاصه کلام: با عنایت بر اینکه باگذشت چند دهه از طول عمر انقلاب اسلامی و تقابل جدی با نظام استکباری بهویژه دولت جنایتکار آمریکا، علیرغم لبخندهای ظاهری- با روکش مخملی - و زودگذر مقامات این کشور، هنوز آمریکا مصداق اتم و اکمل استکبار جهانی است و ما برای صیانت از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن چارهای جز مبارزه با این نظام مستکبر و سلطهگر نداریم و دفاع مقدس ملت ایران که امروزه شهرهی آفاق است و الگویی بیبدیل برای ملتهایی است که راه حصول به آرمان طلایی آزادی و رهایی از استکبار را برگزیدهاند، متضمن دستاوردهای استراتژیکی است که ضرورت پردازش و توجه به آن روزبهروز بیشتر عیان میشود.
بااینوجود سؤال اساسی آن است چگونه باید از این دستاوردهای گرانقدر که به برکت خون هزاران شهید سرافراز حاصلشده، صیانت نمود؟ آیا بهواقع تاکنون توانستهایم میراث دار مدافعان و حماسهآفرینان هشت سال دفاع مقدس باشیم؟
توصیه و پیشنهاد :
1. اين دغدغه هرساله مطرح ميشود و ظاهراً هنوز جوابي نگرفته است. هرسال ياد دفاع مقدس و ارزشهاي آن را گرامي ميداريم، اما هرسال دغدغهي فراموشي ارزشهاي آن به نگراني بزرگتري تبديل ميشود. پيشنهاد ميشود در برنامههاي گفتوگومحوري که در اين مناسبت پخش خواهد شد، با دعوت از کارشناسان فرهنگي، و نه لزوماً مسئولين دفاع مقدس يا رزمندگان و... اين پرسش محوري مطرح و نظرات ايشان گرفته شود.
2. مهمترين چاره، يادوارهها و بزرگداشتها و... نيستند، بلکه دستآوردهاي بايد در نظام آموزشي ما رسوخ کرده و بهصورت علمي روايت و منتقل شوند. در اين خصوص پيشنهاد ميشود مقالهاي تهيه و از ميزان حضور آثار علمي و عملي شهداي بزرگ همچون چمران و آويني و ديگر شهداي توليدعلمکردهي دفاع مقدس پرسش شود.
3. پيشنهاد ميشود با ايجاد يک هشتک در اينستاگرام در خصوص اين پرسش نظرات مردم و فعالين فرهنگي دفاع مقدس هم گرفته شود و بحثي بر سر اين موضوع راه بيفتد.
4. برنامهي جيوگي فرصت خوبي براي بررسي اين موضوع دارد. پيشنهاد ميشود از اين برنامه هم براي طرح اين موضوع با حضور فعالين فرهنگي از بسيج دانشجويي و با تعدادي از بچههاي حزباللهي اين موضوع بررسي شود.
موضوعات مرتبط: راهبرد و تحلیل
برچسبها: راهبرد , توصيه ها , دفاع مقدس , حماسه
شهریور تداعی کننده اولین روز جنگ تحمیلی در سال 59 است، هر چند از دو ماه پیش تحریکات همسایه غربی علیه ایران آغاز شده بود.
سال 1358 صدام حسین و حزب بعث قدرت حاکم در کشور عراق بوده و جاه طلبیهای مرد اول سیاسی این کشور تصرف بخشی از خاک ایران بود.
در سالهای اولیه بعد از انقلاب شکوهمند، ایران با چالشهای زیاد سیاسی روبهرو بوده و همین بر جسارت صدام برای سوء استفاده از این موقعیت ایجاده شده میافزود. هر چند توان نیرویهای هر دو کشور در سال 59 تقریبا برابر بود، اما کارشناسان و صاحب نظران عراقی بر این باور بودند که ترک خدمت و یا برکناری بعضی از فرماندهان و خلبانان نیروی هوایی ایران، خروج مستشاران نظامی آمریکا، ضعف نگهداری، عدم تامین قطعات هواپیماها و حوادثی سیاسی که در پایگاههای هوایی ایران مانند پایگاه تبریز و همدان رخ داده و به برکناری و یا حتی اعدام برخی نظامیان انجامیده بود، به شدت توان نیروی هوایی ایران را کاهش داده است.
به نظر مستشاران عراقی تمام 79 فروند هواپیماهای پیشرفته اف 14 ایران پیش از آغاز جنگ غیر عملیاتی بوده و تنها نیمی از هواپیماهای اف 4 و اف 5 ایران میتوانستند در جنگ علیه این کشور مشارکت داشته باشند.
فرماندههان نظامی عراق با الگوبرداری از حمله شش روزه اسرائیل به اعراب که به شکست سنگین ائتلاف اعراب منجر شد، در صدد بودند که با حمله گسترده به پایگاههای هوایی ایران در روز اول جنگ، تقریبا نیروی هوایی ایران را غیر عملیاتی کرده تا نیروی زمینی این کشور با نفوذ به ایران به اهداف پلید خود دست یابند.
تهاجم غیر رسمی عراق
صدام حسین سال 58 به عنوان رییس جمهور زمام حکومت عراق را بر دست گرفته و از همان روزهای نخستین به دنبال بهانهای برای لغو قرارداد 1975 الجزیره با ایران بود که خطوط رسمی مرزهای این دو کشور را مشخص میکرد.
از ابتدای سال 59 لشگرهای عراق به سمت مرزهای ایران انتقال یافته و این کشور در شرایط تهاجم نظامی قرار گرفت.
روزنامه کیهان در شمارههای 10982 و 10985 اردیبهشت 59 از حمله یک فروند هلیکوپتر عراقی به یکی از پاسگاههای مرزی ایران و همچنین حمله نیروی زمینی این کشور به شهر پاوه خبر داد که به شکست مهاجمان منجر شد.
چند روز بعد هواپیماهای عراقی به چند پاسگاه مرزی در استان ایلام حمله کردند.
با توجه به تحرکات وسیع عراق، پایگاههای هوایی تبریز، دزفول و همدان در آمادهباش قرار گرفته و ماموریت گشتزنی از مرزهای ایران با کشور عراق به هواپیماهای اف 5 پایگاه هوایی دزفول محول شد که در همین ماموریتها یک هواپیمای اف 5 ایران در خاک کشور مورد تهاجم قرار گرفته و سقوط کرد و خلبان آن به شهادت رسید.
گزارشات روزانه از گشتزنیها حاکی از استقرار گسترده تانکها و نفربرها عراقی در مرز این کشور با ایران حکایت داشت و حملات پراکنده عراقیها در تیر و مرداد سال 59 روز به روز شدت گرفت. روزنامه کیهان روز دو شهریور با انتشار اطلاعیه ستاد عملیات مشترک ارتش ایران از حمله هوایی عراق به سه استان کردستان، ایلام و کرمانشاه خبر داد.
15 شهریور اوج درگیری بین دو کشور پیش از آغاز رسمی جنگ تحمیلی بود که هواپیماهای عراقی به ایران حمله کرده و 48 ساعت نیز نبرد بیامان بین یگانهای ارتش دو کشور صورت گرفته بود. (کیهان 3 شهریور 1359)
روزنامه کیهان در تیتر دوم خود در روز 18 شهریور 1359 از نبرد شدید فانتوم های ایرانی با میگ های عراقی خبر داده بود که به سقوط یک هواپیمای میگ عراقی و فرار سایر هواپیمای این کشور شده بود.
31 شهریور آغاز رسمی جنگ
ساعت 14 روز 31 شهریور سال 1359 هواپیماهای عراقی با تهاجم گسترده به خاک ایران، مناطق مهم نظامی و اقتصادی را مورد حمله قرار دادند. استراتژی زمین گیر کردن نیروی هوایی ایران در راس اهداف تهاجم عراق بوده و جنگندههای عراقی در این روز تقریبا به تمام پایگاههای هوایی مهم ایران حمله کردند.
انتخاب ساعت 14 برای حمله به دلیل تغییر شفیت کارکنان نیروی هوایی و پدافند بوده تا فرصت دفاعی ایران به حداقل رسد. با وجود این غافلگیری، میزان خسارات به ایران در روز اول جنگ بسیار کمتر از تصور عراقیها بوده و در واقع نیروی هوایی عراق به رغم داشتن هواپیماهای نظامی روز دنیا، به دلیل نداشتن تجربه لازم خلبانان و ترس و وحشت رو در رویی با نیروهای نظامی ایران دستاورد خاصی را به دست نیاورند.
حملات روز اول جنگ به کدام نقاط کشور بود
هواپیماهای عراقی روز 31 شهریور ماه 15 شهر ایران را مورد هدف قرار دادند که این شهرها عبارت بودند از تهران، تبریز، آبادان، همدان، دزفول، امیدیه، بوشهر، کرمانشاه، اصفهان، ارومیه، دهلران، ایلام، اهواز، مریوان و مهران که تقریبا تمامی پایگاه های هوایی و مناطق نظامی، مسکونی و صنعتی را شامل میشود.
آمار خسارات وارده شده به ایران در روز اول جنگ در کتاب نبردهای نیروی هوایی مربوط به مرکز مطالعات راهبردی نهاجا به شرح زیر آمده است:
تهران: حمله به پایگاه اول شکاری و فرودگاه مهرآباد که به متلاشی شدن یک هواپیمای سی – 130 و یک بوینگ سوخت رسان 707 منجر شد و به هفت هواپیمای دیگر خسارت جزیی وارد شد. در کمترین زمان ممکن هواپیماهای نظامی و ترابری این پایگاه برای مصونیت از حمله مجدد هواپیماهای عراقی به شهرهای کرمان، اصفهان، شیراز و مشهد انتقال یافتند.
همچنین کارخانه ایران خودرو و شهرک مسکونی آپادانا نیز در این روز بمباران شد که تنها به یک کامیون خسارت کلی وارد شد.
تبریز: فرودگاه، پالایشگاه، ایستگاه رادار، پایگاه هوایی و نیروگاه برق اهداف هواپیماهای عراقی در تبریز بودند. به نیروگاه برق تبریز خسارتی وارد نشده و بمبهای ریخته شده به پالایشگاه تبریز نیز عمل نکردند. حمله به فرودگاه و پایگاه هوایی تبریز خسارت جزیی به باند فرودگاه وارد شده و منجر به شکسته شدن شیشههای ساختمانهای اطراف شد. به رادار تبریز واقع در سردرود نیز خسارتی وارد نشده ولی بر اثر اصابت بمب در این سردرود یک نفر به شهادت و چند نفر مجروح شده بود.
همدان: حمله به پایگاه هوایی این شهر و ایستگاه رادار سوباشی خسارات بسیار جزیی به باند فرودگاه همدان را به همراه داشت.
دزفول: در حمله هواپیماهای عراقی به پایگاه هوایی دزفول تنها 4 تانکر سوخت رسان به آتش کشانده شد. اما سروان خلبان شیخ حسنی که برای بازدید از خسارت به باند فرودگاه رفته بود، در حمله مجدد هواپیماهای عراقی به همراه یک سرباز به شهادت رسید.
بوشهر: در حمله هوایی عراقیها به پایگاههای هوایی و دریایی بوشهر تنها خسارت جزیی به باند فرودگاه این شهر وارد شده که به سرعت جبران شده و باند تعمیر شد.
اصفهان: یک هواپیمای عراقی با انداختن بمبهای خود در منطقهای بیابانی به سرعت اقدام به فرار کرد تا با اسکرامبل و خطر تعقیب هواپیماهای اف 14 این شهر در امان باشد. هدف اعلام شده در اصفهان بمباران کارخانه و خانههای سازمانی ذوب آهن بود.
پایگاه هوایی امیدیه، پایگاه هوانیروز کرمانشاه، لشگر 64 ارومیه واقع در قوشچی نیز مورد تهاجم هواپیماهای عراقی گرفته بودند که به خود مراکز نظامی صدمهای وارد نشده و بمبها در اطراف این مناطق رها شده بودند.
ایستگاه رادار دهلران، ایستگاه شناسایی نیروی هوایی واقع در ایلام و مناطقی از شهرهای اهواز، مهران و مریوان نیز مورد تهاجم هواپیماهای عراقی قرار گرفتند که گزارشی مبنی بر خسارات کلی به این شهرها اعلام نشد.
در حمله به آبادان نیز قسمتهای مختلف از این شهر از جمله تلمبه خانه شرکت ملی نفت و چند اسکله دچار حریق میشوند که در کمتر از دو ساعت توسط ماموران آتش نشانی آتش برافروخته خاموش میشود.
در مجموع حمله هواپیماهای عراقی در روز اول جنگ و در غافلگیری نیروهای نظامی ایران، خسارت بسیار جزیی به تاسیسات و مناطق نظامی ایران و مسکونی را به همراه داشت.
کمتر از 24 ساعت از حمله رسمی عراق به ایران، نیروی هوایی ایران در عملیات کمان 99 با 140 هواپیمای اهداف نظامی ارتش عراق فرودگاهها و آشیانههای نظامی ارتش عراق در مناطق کرکوک، موصل، رشید، حبانیه، ناصریه، شعیبیه، کوت و المثنی را مورد هدف قرار دادند و خسارات سنگینی را به ارتش عراق وارد کردند.
افزایش توان پایگاه دوم شکاری شهید فکوری تبریز/ 1250 عملیات برون مرزی از تبریز
فرمانده پایگاه دوم شکاری شهید فکوری تبریز به نقش این پایگاه در عملیات کمان گفت: در این عملیات 140 هواپیمای از کشورمان که پایگاه دوم شکاری در این عملیات نقش عمدهای داشت اهداف نظامی عراق را مورد هدف قرار دادند.
امیر حمید واحدی با بیان اینکه پایگاه دوم شکاری شهید فکوری 30 شهید خلبان تقدیم دفاع مقدس کرده است، گفت: 130 نفر مجموع شهدای پایگاه شهید فکوری در دفاع مقدس است.
فرمانده پایگاه دوم شکاری شهید فکوری یادآور شد: فرماندهان بزرگی همچون شهید فکوری در این پایگاه بودند و ماموریتهای بزرگی انجام دادند و در حال حاضر نیز این پایگاه وظیفه حفاظت از سر ایران و بخشهایی از کردستان را بر عهده دارد و آمادگی ما بسیار بهتر از گذشته است.
وی ادامه داد: امیدواریم جنگی پیش نیاید اما در صورتی که جنگی پیش بیاید با تمام توان با دشمن مقابله خواهیم کرد.
فرمانده پایگاه دوم شکاری شهید فکوری خاطرنشان کرد: برنامههای توسعهای خوبی در این پایگاه انجام شده و در حال حاضر قدرت دفاعی بالایی داریم که هر گونه تجاوزی را دفع خواهیم کرد.
وی به فرماندهان برجسته این پایگاه در دوران دفاع مقدس اشاره کرد و افزود: در کنار امیر شهید فکوری برادران دلحامد از خلبانان برجسته تبریز و کشور که در زمان رژیم شاه از کشور خارج شده بودند پس از حمله رژیم بعثی به کشور بازگشته و در راه دفاع از کشور شهید شدند.
امیر واحدی با تاکید بر نقش رسانهها در انعکاس توان دفاعی کشور و نیروهای مسلح گفت: به لحاظ مسائل امنیتی برخی مسائل قابل ذکر نیست اما توان خوبی در حراست از مرزهای کیان اسلامی داریم.
وی با اشاره به تعداد ماموریتهای پایگاه دوم شکاری شهید فکوری در دفاع مقدس گفت: 11 هزار ماموریت انجام شد که شامل پروازهای مختلف بوده که هزار و 250 ماموریتهای برون مرزی بوده است.
فرمانده پایگاه دوم شکاری شهید فکوری تبریز گفت: یادواره شهید فکوری همزمان با سالگرد شهادت این امیر در تبریز برگزار میشود.
موضوعات مرتبط: نظامی ، 8 سال دفاع مقدس
برچسبها: جنگنده , تهاجم , صدام , 8 سال
تجاوز سراسري ارتش رژيم بعثي عراق از زمين، هوا و دريا به خاك مقدس جمهوري اسلامي ايران در 31 شهريور سال 1359 حادثه بسيار مهم و بزرگي است كه بررسي ابعاد آن براي نسل حاضر و آينده تاريخ بسي حائز اهميت ميباشد.
هفته دفاع مقدس فرصتي را فراهم كرد كه با فرمانده لشكر21 حمزه سيدالشهدا (ع) آذربايجان به يك گفتگويي اختصاصي بنشينيم تا به گوشههايي از دلايل و انگيزههاي شروع جنگ از سوي صدام حسين و همچنين پي آمدهاي آن بپردازيم.
اميرسرتيپ ميرحبيب مير بيرنگ ازجمله تكاوراني است كه بمدت 5 سال در عملياتهاي نامنظم و چريكي از خاك كردستان دفاع نموده و در منطقه عملياتي غرب كشور نيز 82 ماموريت برون مرزي و دهها ماموريت پدافندي را در پرونده خود ثبت كرده است.
* انگيزهها وعلل و اهداف صدام حسين از لغو يك جانبه قرار داد 1975 الجزيره و تجاوز به خاك ايران چه بود.
- بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، صدام حسين با احساس خطر از ناحيه قيام شيعيان عراق با ترساندن ديگر كشورهاي منطقه از نفوذ انقلاب اسلامي شرايط منطقه را براي ايجاد ضربهاي نظامي به ايران آماده كرد و در فاصله كوتاهي با برقراري توازن در روابط خارجي از رقابت شرق و غرب در جهت افزايش توان نظامي خود سود برد و سر انجام با روحيه توسعه طلبي كه داشت و سوداي رهبري جهان عرب را در دل ميپروراند با جلب رضايت امريكا و اذنابش جهت ايفاي نقش ژاندارمي منطقه به جاي شاه مخلوع و همچنين سرنگوني نظام جمهوري اسلامي جنگ تمام عياري را بر عليه انقلاب اسلامي نوپاي ايران آغاز كرد.
رژيم صدام با چشم طمعي كه به خاك خوزستان داشت در هر زماني كه اختلافاتش با دولت ايران تشديد ميشد. موضوع عربي بودن استان خوزستان را مطرح ميكرد. در اين مقطع نيز به تغيير اساسي در نقشهها مبادرت كرد و نقشهاي به نام "خارطه الاحواز" ارايه نمود كه به موجب آن بخشي از خاك ايران را شامل 26 شهر ميشد به صورت يك منطقه مستقل به نام "احواز" جزيي از خاك عراق معرفي نمود و اين نقشه را به تصويب كنگره معلمان عرب رسانيده و قرار شد كه اين نقشه در مدارس عربي نيز آموزش داده شود.
از ديگر انگيزههاي رژيم عراق در حمله ناجوانمردانه به ايران حاكميت مطلق بر اروند رود بود. صدام حسين در سخنان خود در جلسه فوقالعاده مجلس ملي عراق در 17 سپتامبر 1980(1359 ه.ش) گفت من در برابر شما اعلام ميكنم كه موافقتنامه حقوقي شط العرب بايد به وضع قبل از مارس 1975 برگردد.
و با گستاخي هر چه تمام حاكميت مطلق بر آن را مطرح مينمايد ولي چون عهد نامه مرزي 1975 را با آن مغاير ميبيند، لغو يك طرفه آن را اعلام ميكند تا بر سر راه تجاوز وحشيانه او مانعي وجود نداشته باشد.
همچنين استرداد جزاير سه گانه ابوموسي و تنب بزرگ و تنب كوچك از اهداف ديگر صدام در تعرض به ايران اسلامي بود در حاليكه اين ادعا هيچگونه مبناي تاريخي و حقوقي نداشته زيرا جزاير سه گانه مذكور جزو مجمع الجزاير ايران بوده است. مدت كوتاهي اين جزاير تحت اشغال دولت استعماري انگليس قرار داشت ولي با خروج دولت انگليس در سال 1971 حاكميت مجدد ايران بر آنها تثبيت شد.
* بعد از پيروزي انقلاب اسلامي دشمنان انقلاب بر اين باور بودند كه ارتش ايران در رويارويي با مشكلات نظامي كارايي لازم را ندارد و اين ضعف را نقطه اميد صدام براي حمله به ايران و پيروزي سه روزه مبدل كرده بودند، شما اوضاع نظامي ايران را در آن موقع چگونه تجزيه و تحليل ميكنيد؟
- بديهي است با توجه به شرايط پيش آمده پس از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي، دشمنان ايران اسلامي به ويژه استكبار جهاني به سركردگي آمريكا و ايادي داخلي آنان جهت نيل به نيات پليد خود خواستار اوضاع نظامي آشفته و ضعيف و ناپايدار براي ايران بودند و در اين راستا به كمك عناصر نفوذي و خود فروخته اين طرح را دنبال ميكردند و از سويي ساختار ارتش به گونهاي بود كه با آن ساختار نميتوانست در خدمت اهداف انقلاب اسلامي قرار گيرد. و همچنين اقدامات مشكوك دولت بازرگان در كاهش نيروهاي ارتش و لغو قرار دادهاي نظامي از قبيل لغو قرارداد خريد شش فروند زير دريايي از آلمان و لغو قرار دادهاي نظامي آمريكا وكاهش مدت خدمت سربازي از 24 ماه به 12 ماه و همچنين اعزام پايوران ارتش به محل سكونت و زادگاهشان و شعار انحلال ارتش از سوي گروهكهاي وابسته و منافقين و ناآگاهان از جمله مسائلي بود كه در تضعيف و تزلزل ارتش دخيل بودند و اين موارد از چشم دشمنان پنهان نبود و چهره نامطلوبي از وضعيت نظامي و دفاعي ايران را ترسيم ميكرد.
اگر چه در كنار ارتش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شكل گرفت اما اين سازمان جديد التاسيس نيز مشغول درگيريهاي داخلي كردستان، خوزستان، سيستان و بلوچستان و تركمن صحرا و آذربايجان گرديده و دشمن احساس ميكرد از نظر نظامي با توجه به شرايط موجود به هدف خود نزديك ميشود. در همين اثنا حضرت امام خميني (ره) ضمن تاكيد بر حفظ انسجام ارتش و حمايت كامل از آن، شعارهاي نابخردانه گروهكها و عناصر خود فروخته به ظاهر انقلابي را در نطفه خفه كرد و نيروهاي ارتش به سرعت و با اتكاء به نيروهاي مومن ارتش اقدام به بازسازي و سازماندهي يگانها و تجهيزات خود نمود و دشمن كه فكر نميكرد با شروع تجاوز با اين سرعت ارتش بتواند مقابل متجاوز بايستد روز دوم تجاوز دشمن با حيرت مشاهده نمود 140 فروند هواپيماي جنگنده در پاسخ به تجاوز صدام اهدافي را در داخل خاك عراق بمباران كردند و بلافاصله ارتش شروع به اقدامات باز آفريني و دفاعي كرد و به كمك نيروهاي سپاه پاسداران و نيروهاي مردمي، حركت مغرورانه ارتش تا بن دندان مسلح صدام را كند و زمين گير و منهدم و پشيمان نمود و پس از سلسله عملياتهاي آفندي ارتش و سپاه و بسيج تغيير نگرش و باورهاي جهاني نسبت به توانمندي نظامي ايران صورت گرفت.
* دليل عمده عملياتهاي برون مرزي جمهوري اسلامي ايران چه بود و آيا سلسله عملياتهاي برون مرزي مسئوليت ادامه جنگ را متوجه ايران نميكرد؟
مهمترين دلايل عمليات برون مرزي رزمندگان اسلام عبارتند از: الف) انهدام ماشين جنگي دشمن و سلب فرصت سازماندهي مجدد آن ب) وادار كردن مجامع بينالمللي به تصميمي عادلانه و شناسايي آغاز گر جنگ ج) تثبيت مواضع دفاعي رزمندگان اسلام به طوري كه ترسيم حوزه اطمينان بعد از فتح خرمشهر براي ما فراهم شد و از نظر قواعد و فنون نظامي بسيار بديهي است كه ما بايد با استفاده از وضعيت هندسه اقتدار يا تثبيت را كامل ميكرديم، تا با قبول آتش بس دشمن نتواند مجددا مواضع ما را مورد حمله قرار دهد پس اين حق طبيعي ما بود كه با عمليات برون مرزي شعاع اقتدار دفاعي را بيشتر نماييم.
و در مورد مسئوليت ادامه جنگ بايد اذعان كرد كه جمهوري اسلامي ايران كه مورد تجاوز عراق قرار گرفت حق دفاع مشروع از نظرحقوق بين الملل براي او محفوظ بود و دفاع مشروع شامل هم دفاع و هم رفع تجاوز ميشود ما درفتح خرمشهر دفع تجاوز كرديم و در عملياتهاي برون مرزي به دنبال رفع تجاوز بوديم اين مسئله علاوه بر تطبيق با موازين بينالمللي مطابق با شرع مقدس اسلام ميباشد. چنان كه خداوند در قرآن كريم ميفرمايند: "قاتلوهم حتي لا تكون فتنه" بكشيد آنان را تا فتنه خاموش شود. بنابراين، اين تصميم ما براي رفع تجاوز شرعي و حقوقي و عقلاني بوده است.
* ارتش عراق براي نخستين بار در چه تاريخي و در چه منطقهاي سلاحهاي ضد بشري شيميايي و ميكروبي را عليه رزمندگان اسلام بكار برد و ادامه آن در چه مناطقي صورت گرفت و عكس العمل محافل حقوقي و بينالمللي در اين موارد چه بود و منابع تامينكننده سلاحهاي شيميايي عراق چه كشورهايي بودند؟
- ارتش بعث عراق براي نخستين بار اين سلاح را در 23 ديماه 1359 در منطقه عمومي ميمك عليه رزمندگان ما استفاده كرد تا ميزان كار برد آن مورد آزمايش قرار دهد و همچنين عكس العمل محافل حقوقي و بينالمللي را محك بزند و نه تنها با مخالفت جدي و حتي واكنش ظاهري قدرتهاي بزرگ مواجه نشد بلكه از جهاتي پنهاني مورد حمايت و تجهيز اين سلاح قرار گرفت و سپس با جسارت بيشتري درمنطقه عملياتي خيبر درجزاير مجنون و همچنين در عمليات والفجر هشت در شبه جزيره فاو استفاده نمود و سكوت معنيدار و بيتوجهي مجامع جهاني به ويژه شوراي امنيت سازمان ملل متحد موجب شد كه صدام در استفاده از اين سلاح مخرب و خانمانسوز 252 بار عليه رزمندگان اسلام و مردم بيپناه غير نظامي استفاده نمايد و اگرچه دلايل زيادي دال بر ارسال تسليحات و تجهيزات شيميايي از سوي كشورهايي نظير شوروي سابق، امريكا، يوگسلاوي سابق بلژيك، چين، اسپانيا، ايتاليا، شيلي، به كشور عراق موجود است اما به طور عمده دو كشور آلمان و انگلستان منابع تامينكننده تسليحات شيميايي عراق بودهاند.
* وحدت و انسجام ارتش و سپاه چه تاثيري در پيروزيهاي رزمندگان اسلام داشته است؟
- امام راحل به عنوان فرمانده كل قوا به وحدت همه جانبه بين ارتش و سپاه اهتمام ويژهاي داشتند و بدون ترديد يكي از عوامل مهم افزايش توان دفاعي را در سايه وحدت ارتش و سپاه جستجو ميكردند، تا آن جا كه اختلاف ارتش و سپاه را از اهداف آمريكا ميدانستند.
تشكيل قرارگاههاي مشترك ارتش و سپاه و سازماندهي يگانهاي تلفيقي ضمن ايجاد نشاط و شادابي در يگانهاي نيروي مسلح باعث تحكيم وحدت و يكپارچگي و در نهايت خلق عملياتهاي غرور آفريني مانند ثامن الائمه، طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس شد و ماشين جنگي صدام بدين واسطه و بياري خداوند منهدم گرديد و اوضاع سياسي منطقه و جهان نيز به نفع ايران اسلامي برگشت و زبوني و پشيماني و خفت و خواري به اردوي دشمن مغرور نفوذ كرد و از آن به بعد همه جهانخواران درصدد نجات صدام از باتلاقي كه با دست خود ايجاد كرده بودند بر آمدند.
* تهيه و تنظيم: تبريز - خبرنگار روزنامه جمهوري اسلامي- اسماعيل هدايتي
* با تشكر از هماهنگيهاي روابط عمومي لشكر 21 حمزه سيدالشهدا آذربايجان
* امام خميني در نقش فرمانده كل قوا، به وحدت همه جانبه بين ارتش و سپاه اهتمام ويژهاي داشتند و بدون ترديد يكي از عوامل مهم افزايش توان دفاعي رادر سايه وحدت ارتش و سپاه جستجو ميكردند، تا آنجا كه اختلاف ارتش و سپاه را از اهداف آمريكا ميدانستند
* با ان كه دلايل كافي مبني بر ارسال تسليحات شيميايي از جانب كشورهاي مختلف به عراق در دست ميباشد، لكن به طور عمده دو كشور آلمان و انگلستان منابع تامينكننده تسليحات شيميايي عراق بودهاند
* رژيم بعثي 252 بار از سلاح شيميايي عليه رزمندگان و مردم بيپناه نظامي استفاده كرد و اين جنايت را با سكوت و بيتوجهي مجامع جهاني به ويژه شوراي امنيت سازمان ملل متحد مرتكب ميشد
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، جنایات جنگی
برچسبها: جنایت , عراق , ایران , دفاع مقدس
روز غمانگیز
من یک بار به حال شما گریه کردم و هزار بار به حال خودم، و در این جنگ ناخواسته به اندازه هزار سال بزرگ شدم. من بیش از بیست و پنج سال ندارم ولی جنگ با تمام نکبتی که برای ما دارد، تجربه و پختگی انسان را به طور معجزهآسایی بالا میبرد. آنچه بنده عرض میکنم برای شما افسانه نیست. جنگ برای کسانی افسانه و داستان است که بوی باروت با شامه آنها آشنا نیست.
بوی باروت مردساز است و زخم گلوله در تن انسان بیش از صد نشان و مدال ارزش دارد. اما همه این ارزشها برای رزمندگان اسلام است. زخمی که میتواند شفیع باشد، در روز موعود، زخمی که برای خدا در پوست و گوشت آدم جا باز کرده باشد، نشانه جاودانگی است اما من این سعادت را نداشتم و آنقدر در تنگنا و حسرت بودم که تنها آرزویم تمام شدن جنگ بود یا اسیر شدن به دست نیروهای شما.
من کشور شما را یک کشور اسلامی میدانم و احساس غرور میکنم که بگویم در ایران اسلامی اسیر هستم. احساس غربت نمیکنم اما از اینکه ناخواسته به جنگ شما آمده بودم احساس شرم میکنم. اصلاً دلم نمیخواست در این جنگ کوچکترین آسیبی ببینم و این ننگ را تا ابد برای خودم حفظ کنم و مردنم در جهت تحقق امیال شیطانی و حیوانی شخص صدام حسین باشد. حیات حقی است که خداوند به من عطا فرموده و باید در راه او صرف کنم نه در راه جنگافروزی که بساط شیاطین را میخواهد رونق ببخشد.
متأسفانه من روزهای بسیار سختی را در جبههها گذراندهام. بعضی از این روزها شاهد حوادثی بودهام که هرگز قادر به فراموش کردنشان نیستم و به عنوان یک مسلمان مادامی که زندهام یک گوشه از قلبم در سوگ عزیزان شما افسرده است.
شما شاید نام سرهنگ طالع الدوری را شنیده باشید. او فرمانده لشکر نهم عراق است. من در تیپ ... واحد تانک این لشکر خدمت میکردم و فرمانده یگان تانک بودم. این سرهنگ یکی از مهرههای مزدور و کثیف شخص صدام حسین بود.
او جنایت بیشمار را در ایران مرتکب شده است، به خصوص در اوایل جنگ. خودم ناظر یکی از این جنایات هولناک بودم و دیگری را یک افسر دیگر برایم تعریف کرده است. او از دوستان من است. البته او افسر بسیار خوبی است و دو درجه از من بالاتر است و خوشبختانه او هم اسیر شده و زنده است.
دقیقاً هفتههای اول جنگ بود. چند روستای سوسنگرد ـ ما این شهر را خفاجیه مینامیم ـ توسط واحدهای این لشکر، یعنی لشکر نهم، به فرماندهی سرهنگ طالع الدوری، به اشغال کامل درآمد. در یکی از این روستاهای اشغال شده که قسمتی از آن ویران شده بود هنوز عدهای از سکنه بودند. وقتی به این روستا رسیدیم و مستقر شدیم با سکنه کاری نداشتیم زیرا بسیاری از آنها افراد مسن و از کار افتاده بودند و جوانی در این دهکده نبود.
بیشتر پیرزنها و پیرمردها و تعداد زیادی، بیش از حد معمول، کودک بودند. میدانید که عربها پراولادند. سکنه این روستا بسیار وحشتزده بودند. حضور ما آنها را ترسانده بود. ما بسیار کم احتمال میدادیم که خطری از جانب این سکنه بیچاره تهدیدمان کند و لذا کاری به کارشان نداشتیم.
این وضع تا روزی که سرهنگ طالع الدوری به این روستا نیامده بود برقرار بود. اما روزی که سرهنگ وارد روستا شد و اهالی روستا را دید دستور داد همه آنها در میدان روستا جمع شوند ـ همه، از مرد و زن و کوچک و بزرگ، حتی یک نفر هم غایب نباشد. حدود چهل و پنج نفر از پیرزن و پیرمرد و کودک و حتی مادرانی با طفل شیرخوار در بغل در میدان نیمه ویران جمع شدند. سرهنگ طالع الدوری دستور داد همه آنها همانجا که هستند بنشینند روی زمین، آنها با ترس و لرز نشستند. سرهنگ گفت جمعتر بشوند شدند. چندتایی همدیگر را بغل کرده بودند. پیش خودم فکر کردم سرهنگ میخواهد برای آنها خطابهای بگوید؛ ولی عجب ساده بودم. افراد خودی دور تا دور میدان را خلوت کرده بودند. یک تانک در دهانه ورودی میدان و سرهنگ هم در کنار آن ایستاده بود. میدانید چه شد؟ سرهنگ طالع الدوری فرمان آتش صادر کرد و این جمع روستایی غیرنظامی و بیگناه و بیپناه با تیر مستقیم تانک تکهتکه شدند.
روز غمانگیزی بود و منظرهای وحشتناک گرد و غبار و دود زیادی به هوا بلند شد و تکههای بدن آنها هر کدام به طرفی پرتاب شد و خون میدان سرخ کرد. منظره جان کندن ندتایی از آنها هنوز در نظرم زنده است. آن روز گریه کردم ـ دور از چشم سایر نظامیان. اما میشد کسی را یافت که ناظر این جنایت هولناک تاریخی باشد و احساس سرور کند؛ سرهنگ طالع الدوری که این جنایت یکی از افتخارات اوست. من قبلاً شنیده بودم که برای این سرهنگ، اسیر جنگی معنا و مفهومی ندارد ولی باور نداشتم، تا اینکه دیدم و باور کردم.
خدا لعنت کند او را.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسبها: روز غمانگیز , خاطرات جنگ , دفاع مقدس , جنگ ايران
اعدام شیرزن ایرانی
خودروهای نظامی و غیر نظامی، در حال انتقال افراد به سوی جبهه بودند. جنگ تحمیلشده به ایران را حزب بعث در بوق تبلیغاتی خود، جبهه شرف مینامید. همه در مسیرهای تعیینشده برده میشدند و در مسلک صدامی هیچ کس حق سؤال کردن نداشت. چه بسا سرنوشتی همچون کسانی که ماشینهای زباله حمل میکنند و به نزدیکی بغداد جدید برده میشوند، داشته باشیم!
مردم بغداد، بیخبر، مشغول خوردن و نوشیدن بودند و هزاران جنازه توسط خودروهای مخصوص حمل در کاظمین طواف داده میشد و مردم از آنچه میگذشت، بیخبر بودند. من به عنوان یکی از افسران اطلاعاتی استخبارات عراق، به جاهای مختلف سرمیزدم. اوایل جنگ بود و صدام با منطق زور خط و نشان میکشید و میگفت: اگر ایرانیها حقوق ما را محترم نشمارند، به زودی بمبهای شیمیایی را به کار میبرم!
هواپیماهای ما هر چند مدت یک بار، به عمق خاک ایران تجاوز کرده، مناطقی را بمباران میکردند. ایرانیها نیز در پاسخ حملات هوایی ما، جنگنده بمبافکنهای خود را به عمق عراق میفرستادند و با کمال شهامت، تنها مواضع نظامی را هدف قرار میدادند و به منازل و مناطق مسکونی و مزارع حمله نمیکردند؛ در حالی که خلبانان ما اغلب برای بمباران مناطق مسکونی و بازارها و مزارع، به خاک ایران تجاوز میکردند. من هر بار که با خلبانان عراقی دیدار و گفتگو میکردم، در این مورد با صراحت اقرار میکردند و حتی میگفتند: (جناب رئیس جمهور، بمباران مناطق و بازارها را مورد تأکید قرار میدهد و در حضور فرمانده نیروی هوایی گفته است که بمبهای آتشزا را به کار ببرید.)
برای یک مأموریت اطلاعاتی عازم جبهههای جنوب شدم. سرهنگ ستاد (مضرالخزرجی) نیز همراهم بود. ما مأموریت داشتیم که اوضاع جبهههای ایران را بررسی و گزارش لازم را تهیه کنیم. در آن موقع، ما قسمتی از خاک ایران، از جمله خرمشهر را در اشغال خود داشتیم و شهر آبادان در محاصره ما بود. نیروهای ما در منطقه کاملاً تقویت و پشتیبانی میشدند و در پشت آنان، پستهای امنیت برای جلوگیری از فرار نیروها مستقر بود.
وقتی سرهنگ ستاد (حمدالحمود) فرمانده لشگر سوم را ملاقات کردم، در طی صحبتهایش گفت: (تعداد زیادی از مردم غیرنظامی ایران، در منطقه دستگیر شدند و به علت مخالفت آنان با اشغال شهرشان همه را اعدام و با خانوادههایشان در زیر خاک دفن کردیم. بنابراین در هنگام ورود ما به خاک ایران، مردم غیرنظامی، در انتخاب یکی از دو راه قبول سلطه ما یا اعدام مختار بودند.) سرهنگ ستاد (ساجت) فرمانده تیپ سی و سه نیروهای مخصوص به من گفت: (تیپ ما بیش از سی خانوار ایرانی را که مخالف اشغال شهرشان بودند، اعدام دستهجمعی کرد!)
مسافتهای طولانی جبهه را طی میکردم و مواضع دفاعی و استحکامات ایجاد شده را نظاره میکردم. خزانه عراق برای مخارج جبهه جنوب کاملاً باز بود؛ زیرا به اعتقاد صدام، جنگ بیش از دو ماه طول نمیکشید و به همین دلیل، ساختمان فرمانداری عراق در شهرهای اشغالشده، در حال ساخته شدن بود و نقشه خیابانها و کوچهها و نصب فوارهها در دست تهیه بود. مقر لشکر ششم، به صورت ساختمان کامل ساخته شده بود و در هویزه نیز قصد ماندن داشتیم. به همین خاطر، دست به انجام چنین کارهایی زده بودیم.
فرمانده لشکر ششم، در مقری که ساخته بود، شبها مشغول ظلم و فساد و عیاشی بود. خانوادهها و جوانان را به آنجا میآوردند، محاکمه میکردند و سپس رد اتاقهای دربسته آنان را میکشتند. در یکی از روزها به صورتی که مطلع نشوند، مأموران و دستگیرشدگان را تعقیب کردم و دیدم که گروهی از نوجوانان را به سوی قتلگاه میبرند. مسئول استخبارات که آنان را محاکمه میکرد، در پشت میزش نشسته بود و به او گفتند: گروهی از افراد خمینی را آوردهایم.
وی با یک اشاره گفت: طبق ضابطه معمول اقدام کنید.
بلافاصله آنان را به اتاق شکنجه بردند و با وسایل مختلف شکنجه، مخصوصاً سیمهای برق و شوکهای الکتریکی، آنان را عذاب داده، کشتند. این جنایات را با چشم خودم در مقر لشکر ششم و لشکر یازدهم دیدم.
قسمتی از روستاهای کنار رود کارون، محل استقرار یک لشکر کامل بود و ظاهراً مردم بومی آن، جانب ارتش ما بودند؛ لذا تأمین مواد غذایی و موارد مورد نیازشان، به عهده ارتش عراق بود. کدخدای روستا را خواستم و نظرش را در مورد اشغال خاک وطنشان پرسیدم. پاسخ داد: ما به یک حکومت از قومیت خودمان نیازمندیم!
به نظر میرسید که این شخص دروغ میگوید و میخواهد ما را بفریبد؛ زیرا گزارشهایی به دستمان رسیده بود که او شبها مخفیانه به خارج از روستا میرود. از او پرسیدم: آیا صدام را دوست داری؟
پاسخ داد: آیا شخصی پیدا میشود که از صدام بدش بیاید؟ سؤالات زیادی از او کردم و در نهایت او را به بازداشت محکوم کرده، به مقر لشکر سوم بردم. افسر اطلاعات لشکر و فرمانده لشکر سوم ـ سرهنگ حمدالحمود ـ در قرارگاه عملیات در مقر لشکر بودند. نزد آنان رفتیم. فمرانده لشکر، سیلی محکمی به صورت کدخدا زد و گفت: تو خیانتکاری!. و بلافاصله سیم برق را به بدن او وصل کرد.
مرد بیچاره با فریادهای گوشخراش، تن به اعتراف داد و گفت که با بسیجیها جلساتی در منزل شیخ قادر محمدی داشته است. همچنین به ارسال گزارش اوضاع جبهه عراقیها به نیروهای ایرانی توسط گروهی از زنان مسلمان ایرانی اعتراف کرد و پس از گرفتن اعترافات، همانجا اعدام شد. اعمال وحشیانه سرهنگ حمدالحمود مرا شگفتزده کرد. این شکنجهها، از یک فرمانده لشکر واقعاً بعید بود؛ ولی خودش میگفت: میخواهم شخص ممتاز و منحصر به فردی در مقابل جناب صدام حسین باشم!
دومین متهم، خانم بیست و هفت ساله اهوازی فاطمه خزرجی ـ مادر چهار کودک خردسال بود ـ در اعترافات خود گفت: من زن مسلمان هستم و به یک کشور اسلامی وابستهام. ما با اماممان حضرت امام خمینی بیعت کردهایم تا از کشور اسلامی خودمان دفاع کنیم و تجاوز ارتش عراق به سرزمینم را محکوم میکنم. هنگام تجاوز ارتش عراق به ایران، از کارهایی که میتوانستم برای دفاع از میهنم انجام دهم، کوتاهی نکردم. گزارشها و اطلاعات در مورد ارتش عراق را به رزمندگان اسلام رساندم، اسامی فرماندهان و افسران و تعداد نیروهای عراقی را گزارش کردم، مقداری مواد منفجره به داخل شهر آوردم و به دست برادران رزمندهای که در شهر بودند، رساندم تا پلهای ارتباطی ارتش عراق را منفجر کنند و از نقاط تجمع نیروهایتان عکسبرداری کردم و فیلم آن را به رزمندگان اسلام رساندم.
از کارهای دیگرم پخش عکسهای حضرت امام خمینی و اعلامیههایی علیه تجاوز ارتش عراق به میهنم بود؛ همچنین گروههایی از دختران جوان دانشآموز تشکیل دادم و ساختن کوکتل مولوتوف را به آنان آموزش دادم و سعی کردم سطح آگاهیهای زنان روستایی را بالا ببرم.
او با شجاعت تمام به اعمال خود افتخار میکرد. فعالیتهای آن زن بسیار شگفت و عظیم بود؛ به طوری که فرمانده سپاه سوم عراق دچار حیرت و اضطراب و نگرانی شده بود. سرانجام او را به اداره اطلاعات و استخبارات بغداد فرستادم و تا امروز از سرنوشت او اطلاع دقیقی ندارم؛ ولی بنا به گفته همکارم سرهنگ ستاد عبدالستار الطیار این زن به همکاری با سازمان اطلاعات و استخبارات عراقی تن در نداد و به همین دلیل، او را در یکی از زندانهای مخصوص سازمان اطلاعات حکومت بعثی که در نزدیکی میدان پرواز بغداد قرار دارد، به شهادت رساندند.
برچسبها: اعدام شيرزن ايراني , دفاع مقدس , غير نظامي , جبهه
گذشتههای سپریشده
چهاردهم آگوست 1984، راهی اداره نظاموظیفه «رصافه» شدم. به محض ورودم، از افسران اداره شنیدم که آموزش، اول ژانویه 1985 آغاز خواهد شد.
آخرین ماههای سال نیز به زودی سپری شدند. روز خداحافظی، برایم روز سخت و سنگینی بود. شاید نتوانم آن روز را شرح دهم؛ اما میدانم نگاه گریان مادرم، پایان دوران شاد و کودکانهام را اعلام میکرد.
من تنها پسر و آخرین و کوچکترین فرزند خانواده بودم و این از نگاه دیگر اعضای خانواده، به چشم دیگری دیده میشد؛ نگاهی که خاتمه یک نسل را اعلام میکرد.
من تنها و آخرین و کوچکترین فرزند خانواده بودم و این از نگاه دیگر اعضای خانواده، به چشم دیگری دیده میشد؛ نگاهی که خاتمه یک نسل را اعلام میکرد.
پایان دسامبر آن سال، سوز سردی میآمد و بغداد، در هجوم این سرمای ناهنگام به خود پیچیده بود. مجبور شدم علیرغم گذشته، صبح خیلی زود، راهی مرکز آموزشی «منصوریه» در استان دیالی، منطقه «شهربان» بشوم.
شهربان، منطقهای سرسبز و انباشته از درختهای بلندقامت بود. درختها در دوطرف جاده و بلند شهر، منظرهای زیبا داشتند. هنوز سایه لطیف آنها بر سر جاده را از یاد نبردهام. اتومبیلی که در آن نشسته بودم، به سرعت از زیر سایه مهربان درختها میگذشت. به نظرم چنین آمد که درختها از ناله آزاردهنده ماشین فرار میکنند.
زندگی در مرکز آموزش، سخت و طاقتفرسا بود. بدون اغراق بگویم که خود را در برابر گرگهای درنده، بیپناه یافتم. هدف این مرکز، مثل مراکز دیگر، تربیت نیروهای نظامی مطیع و سر به راه برای خدمت در جنایات رژیم بعث بود.
در دوره آموزشی، به همراه دوستان و همقطاران، شدیدترین مراحل آموزش را در زمستان و تابستان از سر گذراندم و آنقدر در این دورهها با سختی و درد و رنج مأنوس شده بودم که احساس میکردم جز برای عذاب و رنج آفریده نشدهام. به هر صورتی که بود، پنج ماه آموزش را با شرکت در ردههای جوخه، گروهان، هنگ و مراحل برتر پیشروی، حمله، دفاع و عقبنشینی پشت سر گذاشتیم.
پس از اتمام دوره فوق، سه ماه دیگر را برای آشنایی با تانک، در مرکز آموزشی «صویره» تحمل کردم. پس از عذاب کشنده این آموزشها، از آنجا که قد و قامت متناسبی داشتم، به گروهان کماندویی تیپ 425 در منطقه مندلی اعزام شدم. این گروهان، مهمترین وظیفهاش تسلط بر کوههای «حمرین» بود.
مدتی بعد، در اول جولای 1986، به منطقه مهران رفتیم. هرچند که در آغاز این نقل و انتقال، فرماندهان از بیان واقعیت خودداری کردند، اما از آنجا که سربازان عراقی، ذاتاً کنجکاو هستند، چیزی نگذشت که فهمیدیم علت انتقال به مهران ـ بنا به اخبار «گروه دوم» ـ حمله رزمندگان اسلام است.
مهران با توجه به موقعیت استراتژیک خود میتوانست شهر کوت عراق را در تیررس رزمندگان اسلام قرار دهد. همین اهمیت، فرماندهان عراقی را بر آن داشته بود تا به هر قیمتی که شده مهران را از دست ارتش اسلام خارج کنند.
شب بود که به منطقه مهران رسیدیم. ترکشهای سرخ و تیرهای بنفش، سینه آسمان را نشانه میرفتند و رعشه بر اندام ما میانداختند. تیپ تصمیم گرفته بود که با همین افراد خودباخته، در حمله شرکت کند و سرانجام نیز همین کار را کرد؛ اما چندی نگذشت که دست از پا درازتر، تن به شکست داده، عقبنشینی کرد. از آنجا هم یکراست به طرف مندلی رهسپار شدیم.
روز بازگشت از جبهه مهران، روز تلخی بود. از یک طرف، در کوره گداخته خورشید میسوختیم و گرد و خاک حاصل از حمل و نقل خودروها و انفجارهای پی در پی، و عرقسوز شدن بدنها رنجمان میداد و از طرف دیگر شکست، کام همه افراد ـ از سرباز صفر گرفته تا فرمانده ـ را تلخ کرده بود.
مندلی با یک خط مستقیم به بغداد میرسید. از آنجا که در برد توپخانه ایران قرار داشتیم، بعید نبود که مندلی هم با یک حمله هماهنگ و سریع سقوط کند؛ اما رژیم بعث که به اهمیت موضوع پی برده بود، ترجیح داد مندلی، مملو از نیروهای نظامی باشد. برای همین، ما هم به صف نظامیان آن شهر اضافه شدیم. البته در آن زمان، ایران نقشه خاصی روی مندلی نداشت؛ اما فرماندهان عراقی قصد داشتند چند تپه اطراف مندلی را که ممکن بود از نظر نظامی برای تسلط ایران بر مندلی حائز اهمیت باشد، تصرف کنند.
حمله، صبح بیست و دوم جولای به سوی تپه شهدا آغاز شد. همان روز اول، تپه را تصرف کردیم. روز دوم قرار بود از طریقی پاسگاه صلاحالدین، تپهای را که بر آبگیر سومار ـ صحرای حران ـ مسلط بود، تصرف کنیم. اما برای عراق، مهمترین ارتفاع آنجا، تپه «سانویه» محسوب میشد که با یال کشیدهاش، از سایر ارتفاعات پیرامون خود بارزتر بود. اگر این تپه فتح میشد، در حقیقت، تسلط ایران بر منطقه منتفی بود. ارتش عراق با حساب و کتاب فراوان، نیروی زیادی را برای همین کار جمع کرده بود.
ساعت پنج صبح روز 28 آگوست، شیپور حمله را نواختند. علیرغم حمایت آتش پرحجم، حین حرکت ما به سوی هدف، خسارتهای فراوانی را تحمل کردیم! و بعد از چند دقیقه، به طور ناگهانی و غیرمنتظره، به هدف رسیدیم. بعد از استقرار در مواضع، ضدحمله رزمندگان اسلام شروع شد و جنگ بسیار شدیدی بین ما و آنها درگرفت. عاقبت این درگیری، به پیروزی رزمندگان اسلامی منتهی شد. در نهایت، ناچار به عقبنشینی شدیم. کشتهها و مجروحان ما در منطقه ماندند، تا خوراک پرندگان و حیوانات وحشی شوند!
سر فرماندهی عراق که میدانست تسلط ایرانیها بر تپه سانویه تا چه حد میتواند برایش گران تمام شود، تیپ ما را با اعزام متولدان 67 میلادی تکمیل کرد. پس از انجام چند مانور که همراه نیروها و تجهیزات زرهی و تانکها انجام دادیم، چگونگی هلیبرن نیز به ما آموزش داده شد.تاریخ بیست و دوم می، به عنوان روز حمله معین شد. در این حمله، نیروهای ما توانستند جای پایی به عمق سه کیلومتر در منطقه ایجاد کرده، مواضعی را که از دست داده بودند، پس بگیرند.
در سال پایانی جنگ، ارتش عراق موفق شد با آرایش چند تیپ پیاده و زرهی ـ که به طور کامل عبارت بودند از تیپ 425 پیاده، تیپهای 5، 6 و 7 گارد ریاست جمهوری، تیپ ده زرهی و گردان تانک خالد بن ولید ـ و حضور داوطلبانه نیروهای منافق و ضد ایرانی، و پشتیبانی آتش پرحجم و توپخانه، از جبهه میانی، به طرف مرزهای ایران حمله کند. این حمله با توجه به حضور چند تیپ نامبرده و منافقین میتوانست خیلی زود به پیروزیهای درخشانی بینجامد؛ اما علیرغم شدت عمل عراق، ایرانیها خیلی جدی و محکم به دفاع پرداختند و اجازه ایجاد حتی یک جای پای کوچک هم به فرماندهان عراقی ندادند. سنبه پرزور عراق و گستردگی میدان حمله، سرانجام فرماندهان عراقی را به این نتیجه رساند که با استفاده از راههای نفوذی ناپیدایی، به داخل نیروها رخنه کنند. سرانجام با همین روش بود که توانستند خاکریز اول رزمنگان را شکافته، با تصرف خاکریزهای دوم و سوم نیز به طرف عقبه و سومار یورش ببرند.
من در این حمله، جزءتیپ 425 پیاده بودم. دو روز در اسلامآباد ماندیم. ایرانیها خیلی زود به مواضع ما حمله کرده، توانستند با استفاده از نیروی زرهی و پیاده، در یک نبرد بیامان، بسیاری از نیروهای ما را کشته، با از کار انداختن تانکها و ادوات زرهی و توپخانه، ما را تا منطقه سانویه عقب رانده، تعقیب کنند! ده روز تمام در این منطقه زیر آتش توپخانه ایرانی بودیم و بسیاری از ساز و برگها و افراد خود را از دست دادیم.
موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسبها: خاطرات جنگ , دفاع مقدس , جنگ ايران , خاطرات افسران
د و تند من و عبد الحسین مشغول به کار بودیم. یکی سر گونی را میگرفت، یکی هم با بیل توش خاک میریخت.
حسین هم گونیها را روی هم میچید.
شهادت دو بسیجی
باصدای سوت هر خمپاره هرسه درازکش میشدیم، بعد میان دود و خاک با خنده بلند میشدیم.
سنگر آماده شد.
چند تا الوار انداختیم روی سقف سنگر و چند تا پلیت هم روی الوارها.
قرار شد عبدالحسین و حسین کف سنگر را فرش کنند و من برم دنبال لودر. لودر در فاصله حدود دو کیلومتری مشغول کار بود. دویدم بهش بگم سنگر ما آماده است و فقط خاک میخواد. هنوز چند متر از سنگر فاصله نگرفته بودم که صدای سوت خمپاره زمینگیرم کرد.
اولی منفجر نشد، اما دومی دقیقاً کنار همون اولی به زمین نشست و خاک و دود به هوا برخاست. پا شدم پشت سرم را نگاه کردم به سرعت آن چند متری را که رفته بودم دویدم تا با حسین و عبدالحسین باز بخندیم.
لبخند بر چهره خونین حسین مستأجران و عبدالحسین هادیان نشسته بود و اشک از سیمای خاکی من به خاطر حضور نداشتن در آن بزم سرازیر شد.
شهادت پاکان روزگار را گلچین کرد، شهادت بر لبان آنان گل خنده نشاند.
موضوعات مرتبط: خاطرات
برچسبها: دفاع مقدس , خمپاره , شهيد مستاجران , شهيد هاديان
کردستان بودیم، منطقه عملیاتی کربلای 10، زمین از برف سفید پوش شده بود و هوا سرد.
داخل چادر زندگی میکردیم و چادرها برای در امان ماندن از دید دشمن (کوموله و دمکرات، عراقیها، مزدوران محلی) در شکاف و دامنههای ارتفاعات زده شده بود، روی چادرها چند لایه پلاستیک کشیده بودیم تا هم از گزند سرما در امان باشیم و هم آب باران و برف به داخل چادر نفوذ نکند، کف چادر هم چند لایه پلاسیتک کشیده بودیم تا هم پایمان یخ نزند و هم آب باران از زیر آن عبور کند، بعضی شبها به خوبی عبور آب را زیر پاهامون احساس میکردیم. کار به جایی رسید که شیب داخل چادر رو به سمت وسط چادر درست کردیم طوری که یه جوی کوچک از وسط چادر میگذشت، چراغ والر رو روشن میکردیم و کنار جوی داخل چادر مینشستیم و دلمون رو روانه زاینده رود اصفهان میکردیم.
کیسههای خواب رو کسی جمع نمیکرد، هر کی از نگهبانی که برمیگشت مستقیم میرفت داخل کیسه خواب تا کمی گرم بشه. نگهبانی یعنی سردی کشیدن با دلهره از نشستن یک تیر توی پیشانی.
یک ساعت بدون حرکت یک جا نشستن و به ارتفاعات اطراف خیره شدن.
گاهی اسلحه اونقدر یخ میکرد که وقتی از نگهبانی بر میگشتیم میگذاشتیم کنار چراغ والر تا یخهاش آب بشه. بیشتر بچهها سرما خورده بودند، اما تحمل بچهها فرق میکرد.
نگهبانی با چشم های بسته!
غروب که میشد به دلهره عجیبی دچار میشدیم، شدت سرما زیادتر میشد! و تعداد سنگرهای نگهبانی زیادتر میشد! و ساعات نگهبانی بیشتر.
بیماری بچهها، سرمای شدید، رعایت سکوت در شب، دید کم، حساس بودن (اغلب مزدوران محلی با توجه به شناخت و مأنوس بودن با شرایط آب و هوا این ایام به ما حمله میکردند).
چند شب پشت سر هم اتفاق افتاد که برای نگهبانی بیدارمون نکردن، فکر کردیم حتماً پاسبخشها خوابشون برده، صداشو در نیاوردیم که زیرآب کسی نخوره و ما توی کیسهخوابهای گرم، راحت میخوابیدیم.
اما کمکم برای همه سئوال شد. سهتا پاسبخش داشتیم هرچی سئوال کردیم یه جوری ما رو میپیچوندن و جواب درستی نمیدادند.
یکی ار بچهها حالش خیلی بد شد، بدجور سرما خورد، خیلی به حالش غبطه میخوردیم که ایکاش جای اون بودیم و چند شب از نگهبانی معاف میشدیم و...!
یکی ار پاسبخشها وقتی حرفهای ما رو شنید دیگه طاقت نیاورد گفت بچهها برای شفای حسن دعا کنید، بعد زد زیر گریه گفت: به خدا، هر وقت حسن علائم بیماری رو در چهره یکی از شما میدید، ما رو قسم میداد که شما رو بیدار نکنیم او به جای شما نگهبانی میداد و ما رو قسم داده به شما نگیم.
آن شب از خودمون خجالت کشیدیم، ما کجا و حسن کجا؟!
امروز یه چیزی میگم و یه چیزی شما می شنوید نگهبانی پشت سرهم اون هم توی اون هوا و توی اون موقعیت کار همه نبود، کار حسن بود که امروز او پیش ما نیست، کار غواص شهید حسن منصوری بود که در عملیات کربلای چهار آسمون شهادت را گرم کرد.
موضوعات مرتبط: خاطرات
برچسبها: دفاع مقدس , كردستان , كربلاي 10 , سنگر