(سينكالويس)
۲- ازدواج كنيد، به هر وسيله اي كه مي توانيد. زيرا اگر زن خوبي گيرتان آمد بسيار خوشبخت خواهيد شد و اگر گرفتار يك همسر بد شويد فيلسوف بزرگي مي شويد. ( سقراط)
۳- قبل از رفتن به جنگ يكي دو بار و پيش از رفتن به خواستگاري سه بار براي خودت دعا كن .
( يكي از دانشمندان لهستاني )
۴- من تنها با مردي ازدواج مي كنم كه عتيقه شناس باشد تا هر چه پيرتر شدم، براي او عزيزتر باشم.
( آگاتا كريستي)
۵- زن ترجيح مي دهد با مردي ازدواج كند كه زندگي خوبي نداشته باشد، اما نمي تواند مردي را كه شنونده خوبي نيست، تحمل كند.
( كينهابارد)
۶- اصل و نسب مرد وقتي مشخص مي شود كه آنها بر سر مسائل كوچك با هم مشكل پيدا مي كنند.
( شاو)
۷- هيچ زني در راه رضاي خدا با مردي ازدواج نمي كند.
(ضرب المثل اسكاتلندي)
۸- دوام ازدواج يك قسمت روي محبت است و نُه قسمتش روي گذشت از خطا.
(ضرب المثل اسكاتلندي )
۹- زناشويي غصه هاي خيالي و موهوم را به غصه نقد و موجود تبديل مي كند. (ضرب المثل آلماني )
۱۰- ازدواج قرارداد دو نفره اي است كه درهمه دنيا اعتبار دارد.
(مارك تواين )
۱۱- قبل از ازدواج درباره تربيت اطفال شش نظريه داشتم، اما حالا شش فرزند دارم و داراي هيچ نظريه اي نيستم.
( لرد لوچستر)
۱۲- ازدواج پيوندي است كه از درختي به درخت ديگر بزنند، اگر خوب گرفت هر دو " زنده " مي شوند و اگر " بد " شد هر دو مي ميرند.
( سعيد نفيسي )
۱۳- ازدواج بيشتر از رفتن به جنگ " شجاعت " مي خواهد.
( كريستين )
۱۴- با همسر خود مثل يك رمان رفتار كنيد و فصل هاي خسته كننده او را اصلاً نخوانيد.
(سوني اسمارت)
۱۵- ازدواج مثل اجراي يك نقشه جنگي است كه اگر در آن فقط يك اشتباه صورت بگيرد جبرانش غير ممكن خواهد بود.
( بورنز )
۱۶- ازدواج ، زودش اشتباهي بزرگ و ديرش اشتباه بزرگتري است.
( ضرب المثل فرانسوي )
۱۷- ازدواج كردن وازدواج نكردن هر دو موجب پشيماني است.
(سقراط)
۱۸- اگر خواستي اختيار شوهرت را در دست بگيري اختيار شكمش را در دست بگير.
( ضرب المثل اسپانيايي)
۱۹- مردي كه به خاطر " پول " زن مي گيرد، به نوكري مي رود.
( ضرب المثل فرانسوي )
۲۰- هنگام ازدواج بيشتر با گوش هايت مشورت كن تا با چشم هايت.
( ضرب المثل آلماني)
موضوعات مرتبط: روان شناسی
ما همگي با ترس واضطراب آشناييم در اين دنياي پهناور كمتر كسي پيدا مي شود كه دچار اين احساس نشود وشايد نتواند علت منطقي آن را درك كند . هر قدر فعاليت هاي اجتماعي ما افزون ترمي شود برميزان و شدت اضطراب بي ريشه وبيهودهءما نيز افزوده مي گردد ومحيط زندگي را براي ما بصورت كابوسي درمي آورد .
مغز ما در هرلحظه تحت تأثير محركات زيادي قرار دارد كه بعضي از آنها آگاهانه يا ارادي و بسياري ديگر ناآگاهانه و غير ارادي است . اين محركات از سه ناحيه به وجود مي آيند :محيط خارج – بدن – مغز . تحريكات محيط خارج از طريق حواس پنجگانه به مغز ما مي رسد محركات عاطفي مثل عشق ونفرت وسوءظن وسوءتفاهم كه از مغز نشأت مي گيردودر سطح ضمير آگاه طبقه بندي مي شود .غالبا"اضطرابها وبخصوص تجارب اضطراب آلود گذشته نا خواسته ما رادر خود مي گيرند وهمين است كه روزگار مان را سياه مي كند وشيريني زندگي را از ما مي ستاند
واكنش بدن در مقابل اضطراب : ضربان قلب افزايش پيدا مي كند ،فشار خون بالا مي رود و خون از ساير اعضاءبدن متوجه عضلات مي شود ومردمك چشم گشاد مي گردد وجسم حالت آماده باش در مقابل خطر به خود مي گيرد .
واكنش شخص در مقابل اضطراب :هر كس دربرابر هجوم نگراني ها به نحو خاصي عكس العمل نشان مي دهد مثلا" عده اي از كار وفعاليت خود مي كاهند وبه مرخصي مي روند واز برخورد با عوامل ناراحت كننده دوري مي كنند ويابه قرص هاو دارو هاي آرامبخش ومسكن رو ميآورند .در صورت محركات خارجي انجام اين تدبير ها مي تواند چاره ساز باشد ولي اگر محركات از ضمير نا خود آگاه باشد بايد شيوهءديگري براي مبارزه با اين عارضه رواني در نظر گرفت .
علايم كلي اضطراب به صورت هاي مختلف مشخص مي شود از جمله : اضطراب فكري (دلهره- ناراحتي اعصاب – تند مزاجي – بيخوابي – خستگي – افسردگي – فقدان دقت وتمر كز – برخورد با دوستان وآشنايان – بيقراري – فوبيا – وسواسي ها – لكنت زبان )
اضطراب جسماني :تپش قلب – سوء هاضمه عصبي – يبوست – اسهال عصبي – آسم وتنگي نفس – جوش هاي عصبي – سردرد ها وميگرن هاي عصبي.
بحران اضطراب در نوجواني :به ندرت اتفاق مي افتد كه در خلال فرايند نوجواني ، بحرانهاي اضطراب مشاهده نشوند . گاهي اين اضطرابها به طور ناگهاني و زماني به صورت تدريجي ظاهر مي شود . گاهي فراگيراست وزماني به احساس مبهم وپراكنده اي محدود مي گردد ،گاهي هفته ها طول مي كشد وزماني بالعكس ، فقط در خلال چند ساعت پايان مي پذيرد .اما صرف نظر از چگونگي بروز ،شدت و مدت آن ،اضطراب يك احساس بنيادي است كه كمتر نوجواني با آن بيگانه است . در خلال نوجواني سه شيوهءبيان اضطراب رامي توان متمايز كرد .
- تحريك بدني پراكنده كه براساس تظاهرات بدني متعدد نمايان مي شود .
- اضطراب رواني فراگير كه علامت مشخصه آن ، ترس مفرطي است كه زندگي رواني را فرا مي گيرد .
- اضطراب به منزله ء«علامت محرك – نشانه »كه در آن «من» در مقابل يك خطر بالقوه اضطراب را برمي انگيزد .
از روشهاي درماني در اختلال اضطرابي تعميم يافته درمانگري هاي متمركز بر اختلال ،به ويژه در مانگري هاي شناختي ،«آموزش ادارهء تنيدگي خود »(از جمله روشهاي متداول مانند « خود اموزش دهي »«تنش زدايي »و« پسخوراند زيستي »)وهمچنين استفاده از دارو هاي ضد اضطرابي است كه مي تواند به مبتلايان به اختلالهاي اضطرابي تعميم يافته كمك كند .
مؤثرترين روش درمان اضطراب :همانطور كه به هنگام ابتلا به بيماري جسمي سعي مي كنيم به بستر برويم فعّالیت جسماني خود را محدود مي كنيم تا بدن بتواند در حين استراحت به مقابله با بيماري برخيزد به هنگام ناراحتي واضطراب كه نوعي بيماري روحي است مي بايستي نظير اين كار را انجام دهيم غالبا" چنين تصور مي كنندكه بهترين راه مقابله با نگراني ها وهيجانات استفاده از قرص ها وآمپولهاي مسكن وآرام كننده است ولي ما به عكس طبيعي ترين روش را پيشنهاد مي كنيم .
آرام سازي : چگونه تمرين كنيم ؟برروي مبلي مي نشينيم ويا بر كاناپه اي دراز مي كشيم وچشمها را مي بنديم، افكارمان را متمركز مي سازيم وبه خود مي گوييم : بهتر است آرام باشيم . آرام بودن طبيعت مااست .طبيعي ترين روش براي آرامش بخشيدن به ما مي باشد . آنگاه بدن را به نحوي آرام مي سازيم تا هر نوع كشش وانقباض عضلاني از پيكرمان بيرون رود البته عضلات بدن در حالت معمولي نيز دچار انقباض مي باشد كه اين حالت انقباض در زمان اضطراب افزايش مي يابد .بنابراين كار را بايد از آرام سازي عضلات شروع كنيم . درواقع شعور آگاهانه از احساس آرامش سهم مهمي در تمرين ها وعمليات ما به عهده مي گيرد .
پس ابتدا بايستي از آرام سازي عضلات ران وساعد آغاز كنيم دستتان را روي رانتان بگذاريد با دستان عضلات رانتان را لمس كنيد وآنرا آزادو آرام نماييد .حال همين تمرين را با عضلات دستتان انجام دهيد .اكنون به خوبي از انقباض ورها شدن عضلات اين دو عضو بدنتان آگاه شده ايد بعد از دو سه بار تمرين كنترل آنها را كاملا"به دست خواهيد گرفت .اينك وقت اجراي تمرين هاست ابتدا اين افكار را به سر خود راه مي دهيم ، دربارهءساق پاو عضلات آن فكر مي كنيم ،آنها را شل وآزاد مي سازيم ،آرامش آنها را احساس ميكنيم به قدري كه وزنشان را بركف اتاق حس مي كنيم .آرامش راحت ودلپذيري رادرخود حس مي كنيم .دستهاي ما اينك در دو طرف مبل سنگين شده اند پس از آنكه وزن وسنگيني آنها را احساس كرديم معلوم است كه آرام شده اند .حال كه عضلات بدن ما به طور طبيعي آرام شده است اين حالت را ميتوانيم به فكر خود نيز سرايت دهيم واحساس آرامش بيشتري نماييم.اينك تمامي بدن ما در مرحله آرامش مطلق قرار دارد عضلات چهره مان رانيز بايستي هماهنگ سازيم ،ابتدا از آرواره مان شروع مي كنيم تا به جايي كه لبهايمان وحتي عضلات اطراف چشمها يمان را آرام وشل احساس نماييم.بعد به پيشاني خود مي رسيم وآن را نيز تحت كنترل خود درمي آوريم وآرام مي سازيم .
اين افكاري است كه در سر ما مي گذرد نبايد آن را با صداي بلند بگوييم بلكه اين را بايستي به شكل احساس در خويش درآوريم ، تكرار وتمرين ها به دفعات صورت مي گيرد و احساس آرامش به صورت يك واقعيت انكار ناپذير در مي آيد .فراموش نكنيم كه اجراي تمرينها نبايد با عجله وخشونت صورت بگيرد همه چيز بايد در محيط آرام وطبيعي انجام شود .
به خاطر داشته باشيم كه همه اينها به سادگي ميسر نخواهد شد در بدو امر بايد سعي كنيم احساس خود را از ارام سازي پيدا كنيم وآن را در ذهن خود بياوريم وگام به گام پيش برويم ما بي به سهولت انجام خواهد شد .برخي افراد شكايت مي كنند كه آرام سازي بدن كاري ندارد ولي آرام سازي فكر از محالات است ،اما به اين نكته بايد اشاره كنيم كه هر كس كه بتواند برجسم خويش تسلط يابد سلطه برنفس وفكرش آسان تر خواهد بود .
به اميد روزي كه تمامي ما انسان ها در اين عصر استرس وفشار بتوانيم برجسم وفكر وروح خود تسلط يابيم و خود را از اضطرابهاي ناشي از بود ونبود هاي اين دنيا رها سازيم .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
انسان نياز به حرکت و جنبش دارد و بازي بخش مهمي از اين نياز است. هر فرد براي رشد ذهني و اجتماعي خود، نيازمند انديشه و تفکر است و بازي خمير مايه اين تفکر و انديشه است. آمادگي جسمي و روحي براي مقابله با مشکلات بخشي از فلسفه ي بازي کودکان است، بنابراين، بازي هر چه گسترده تر، پيچيده تر و اجتماعي تر باشد کودک از مصونيت رواني بيشتري برخوردار مي شود. کشف دنياي اطراف بخش ديگري از فلسفه بازي است که کودک حس کنجکاوي خود را از اين طريق ارضا مي کند. بازي تن و روان کودک را ايمني مي بخشد و مسؤوليتهاي اجتماعي و اقتصادي را که در آينده بايد بدون کشيد به او مي آموزد. کودک با بازي کردن موقعيتي بدست مي آورد تا اعتقادات، احساسات و مشکلات خود را پيدا کند و مهارتهاي زندگي را بياموزد.\" رابرت وايت\" ميگويد: «ساعات زيادي را که کودکان صرف بازي مي کنند نمي توان به هيچوجه تلف شده تلقي نمود، بازي ممکن است شادي بخش باشد ولي در دوران کودکي يک کار جدي است ». بدون ترديد بازي بهترين شکل فعاليت طبيعي هر کودک محسوب ميشود. تعـــــريف بـــازي : به هرگونه فعاليت جسمي يا ذهني هدفداري که به صورت فردي يا گروهي انجام پذيرد و موجب کسب لذت و اقناع نيازهاي کودک شود، بازي مي گويند.
نقش بازي در رشـــد اجتماعـــي کـــودک:
موجب ارتباط کودک با محيط بيرون مي شود و دنياي اجتماعي او را گسترش مي دهد. موجب شکـــوفايـــي استعدادهاي نهفته و بروز خلاقيت مي شود. همکاري ، همياري و مشارکت کــودک توسعه مي يابد. با رعايت اصول و مقــــررات آشنا مي شود. همانند سازي با بـــــزرگسالان را مـــــي آموزد. با مفهــــوم سلسله مــــراتب آشنا شده و آنــــرا رعايت مي کند. رقابت را مي آموزد و شکست را بطور واقعــــي تجربه مي کند. قدرت ابراز وجود پيدا مي کند و از ترس، کمرويـي و خجالت بيهوده رها مي شود. حمايت از افــــراد ضعيف را مـــي آموزد.
نقش بازي در رشــد عاطفـــي کــــودک:
نياز به بـــرتري جويــــي را ارضا مي کند. موجب ابراز احساسات، عواطف ، ترس ها و ترديدها ، مهر و محبت ، خشم و کينه و نگراني ها مي شود. تمايل به جنگجويــي و ستيـــزه گــــري را کم مي کند. « برون نگــــري» کــودک را افــزايش مي دهد. نقش بـــازي در رشد جسمـــي کـــودک : مـــوجب رشد هماهنگ دستگاهها و اعضاي مختلف بدن مي شود. باعث تقويت حواس کــــودک مي شود. نيـــرو و انرژي بدن را به بهتـــرين شکل مصرف مي کند. کـــودک به تــوانمندي هاي فکـــري و بدني خود آگاهـــي پيدا مي کند.
نقش بــــازي در رشد ذهنــــي کـــودک :
در يادگيــــري زبان نقش بسزايــــي دارد. در رشــــد هـــوشــــي کـــودک بسيار مؤثــــر است. با مفاهيــــم ساخت، فضـــا و شکــــل آشنا مـــــي شــود. رفتــارهاي هـــوشمندانه کـــودک تقويت مي شود. موقعيت استفاده از قوه تخيل در کـــودک به وجود مي آيد. زمينه بهتـــــري بـــراي تفکــــر فـــراهم مي کند. انــــواع بازي هـــا: کودکان روحيات متفاوتي دارند و با توجه به ويژگيهاي خود، بازيهاي مختلفي را تجريه مي کنند.
عواملي که در انتخاب نوع بازي کودکان دخالت دارند عبارتند از :
تفاوتهاي فردي، ميزان سلامتي، سطح رشد جسمي و حرکتي، بهره هوشي، جنسيت، خلاقيت، فرهنگ خانواده و موقعيت جغرافيايي بر همين اساس بازي به انواع گوناگون تقسيم مي شود:
۱- بـــازي هاي جسمــــي : از قديمي ترين نوع بازيهاست، به ابزار مخصوص نيازمند است ، هم به صورت انفرادي و هم به صورت گروهي انجام مي شود، براي مصرف انرژي اضافي بدن و نجات يافتن از خستگي و کسالت بسيار مفيد است و رفتارهاي ناآرام و پرخاشگري توأم با عصبانيت کودک را کاهش مي دهد.
۲- بــــازي هاي تقليــــــدي : کودک به تقليد نقش هايي مي پردازد که آنها را باور کرده است. معمولاً بهترين شخصيت ها براي شروع ايفاي نقش ، والدين، برادران ، خواهران و دوستان هستند. کودک از ايفاي نقش آنان لذت برده و تجربه کسب مي کند. در دوره ي دبستان بيشتر نقش معلمان را تقليد مي کند، در حالي که در دوره ي نوجواني از تقليد رفتار بزرگسالان دوري مي کند و به تقليد رفتار همسالان مي پردازد که اين خود آغازي است براي هماهنگي و همسو شد با گروههاي اجتماعي و ايفاي نقش هاي واقعي زندگي.
۳- بـــازي هاي نمايشــــي : کودک در تقليد از بزرگترها از لباس و وسايل مخصوص آنها نيز استفاده مي کند، مانند پسر کوچکي که کت پدر را به تن کرده، عينک او را به چشم مي زند و يا دختر بچه اي که کفش پاشنه دار مادر را پوشيده و به زحمت راه مي رود.
۴- بــــازي هـــــاي نمــــادي: زماني که کودک دستيابي به ابزار و وسايل مورد نياز خود را غيرممکن مي بيند، نيازها و آرزوهاي خود را با استفاده از وسايل نمادين و از طريق بازي بيان مي کند. براي مثال بر تکه اي چوب سوار شده، اين طرف و آن طرف مي رود، مانند اين که سوار بر اسبي شده و آن را هدايت مي کند. اين نوع بازي ها يکي از بهترين شيوه هاي بازي درماني محسوب مي شوند.
۵- بــــازي هاي آمــوزشـــي : مهمترين وسيله آموزش کودک ، استفاده از وسايل بازي مناسب است، مانند مکعب هاي چوبي که کودک با جور کردن و دسته بندي کردن آنها مي تواند با مسائل اساسي اما ساده و آسان رياضي آشنا شود. از خانه ي کوچک اسباب بازي براي آشنا کردن کودک با واقعيت هاي موجود زندگي مي توان استفاده کرد. بازي هاي آموزشي موجب تقويت حواس و رشد قواي ذهني و اجتماعي کودک مي شوند، به شرط آن که سعي کنيم کنترل اصلي بازي در اختيار کودک باشد و جهت و مسير آن را او تعيين کند.
۶- بــــازي هاي خلاقيتـــــي : کودک از طريق به وجود آوردن چيزي، عقايد و احساساتش را اظهار مي کند ، مانند نقاشي، موسيقي ، خميربازي، شن بازي و يا استفاده از لغات که او را قادر مي سازد تا در آينده داستان شعر و نمايشنامه بنويسد.
تـــوصيه هايـــي بــــراي والــــديــــن :
۱- به بازي کـــودکان اهميت دهيم، زيرا زندگي آنها در بازي، شکل واقعي به خود مي گيرد.
۲- تلاش کنيم تا بازيهاي کودکان متناسب با فرهنگ و ارزشهاي خانواده باشد.
۳- با دقت در تفکرات خلاق و پويايي کودکان در حال بازي مي توانيم با چگونگي شخصيت آنها بيشتر آشنا شويم.
۴- در بازي کودکان دخالت نکنيم اما راهنما و کمک کننده خوبي باشيم.
۵- با همبازي شدن با کودکان راه دوستي ها را باز کنيم و راه پنهان کاري هاي دوره نوجواني را ببنديم.
۶- کاري کنيم که بازي به صورت تجربه اي لذت بخش در ذهن کودک باقي بماند.
۷- بـــراي متوقف کردن بازي از امـــر و نهي استفاده نکنيم.
۸- با توجه به روحيه ي کنجکاو کودک، به گونه اي او را راهنمايي کنيم که به تفکر مثبت و انديشه خلاق و سازنده دست يابد.
۹- مراقب باشيم که محيط بازي موجب آسيب جسمي، فکري و يا رواني نشود.
۱۰- در انتخاب نوع بازي، به سن ، جنس و توانايي هاي فرزندمان توجه کنيم.
۱۱- نوع و مدت زمان بازي فرزندمان را طوري کنترل کنيم که از فشارهاي هيجاني و روحي بيش از حد دور باشد( به ويژه بازي هاي رايانه اي).
۱۲- بـــراي انتخاب الگوهاي صحيح، زمينه مناسبي را براي بازي هاي تقليدي کـــودکانمان فراهم نماييم.
۱۳- از محدود کـــردن کـــودک در هنگام بازي بپــرهيـــزيم.
۱۴- وسايل بازي را مناسب سن و رشد جسمي و ذهني کودک تهيه کنيم
۱۵- آداب اجتماعي و چگونگي رفتار با ديگران را ضمن همبازي شدن با کودکان مي توانيم به صورت غيرمستقيم به آنها بياموزيم.
۱۶- به مطالب و نحوه ي بيان کودکان در بازي به خوبي توجه کنيم، زيرا احساسات و مشکلات زندگي واقعي آنها در بازي منعکس مي شود.
۱۷- براي انتخاب همبازي هاي خوب، فرزندمان را غير مستقيم راهنمايي کنيم، زيرا رفتارهاي يک همبازي خود تأثير بسيار مثبتي در آينده ي او خواهد داشت.
۱۸- اگر در حضور فرزندمان با وسايل موجود در خانه براي او اسباب بازي (ماشين ، عروسک و ...) بسازيم، ارتباط عاطفي ميان ما و کودکانمان تقويت خواهد شد.
۱۹- براي تقويت حس همکاري و مسؤوليت پذيري فرزندمان با او توافق کنيم که پس از بازي، اسباب بازي هاي خود را جمع کرده و سرجايش بگذارد و گرنه دفعه بعد اجازه استفاده از آنها را نخواهد داشت.
۲۰- از فرزندمان بخواهيم که اجازه دهد تا همبازي هايش از اسباب بازي هاي او استفاده کنند، زيرا اين کار موجب تقويت حس نوع دوستي و تسهيل در ارتباط با ديگران مي شود.
۲۱- اسباب بازي گران قيمت ممکن است وسيله بازي مفيدي نباشد. هنگام خريد توجه داشته باشيم که اسباب بازي بايد بتواند قدرت خلاقيت و سازندگي فرزندمان را رشد دهد. وسايل بازي جورکردني، پازل ها، خميربازي، گل رس و .... اسباب بازي هاي مناسبي به شمار مي روند.
۲۲- اگر کودکان در هنگام بازي با هم اختلاف پيدا کردند اجازه بدهيم خودشان مشکل را حل کنند. در صورتي که اختلاف تشديد شود فقط آنها را از هم جدا کنيم و هرگز از يکي از طرفين ، جانبداري نکيم.
۲۳- در محيط هاي بازي گروهي مثل زمين بازي کودکان در پارک ها، اجازه دهيم بچه ها با هم دوست شوند و بازي کنند، از وارد شدن به محيط بازي کودکان بپرهيزيم.
۲۴- از همبازي شدن کودکان با افراد بزرگتر از خود به ويژه «نوجوانان و جوانان» اکيداً جلوگيري کنيم.
۲۵- کودکان همواره نيازمند بازي هستند، پس اسباب بازي هاي مناسب هر مکان را همراه خود داشته باشيم.
۲۶- کودکان بايد به مجموعه اي از بازي هاي جسمي، اجتماعي، عاطفي و ذهني بپردازند. هنگامي که فقط يکي از بازي ها را انجام مي دهند(مثلاً بازي هاي رايانه اي) از رشد اجتماعي، جسمي و عاطفي محروم شده و احتمال بروز عصبانيت و پرخاشگري در آنها افزايش مي يابد. آخــــر اینکـــه : « بــازی دنيای کــــودکان است، با دنيـــای کــــودکان بازی نکنيد. »
موضوعات مرتبط: روان شناسی
نقاشی زبان کودکان است . کودکان بر خلاف بزرگسالان هستند . آنها از طریق نقاشی کشیدن قصه گویی بازی کردن و ... شناخته می شوند . نقاشی به ما کمک می کند تا به دنیای درونی و روح کودک پی ببریم و بدانیم چه نیازهایی دارد ؟ آیا کودک ناسازگار یا بیمار است ؟ در بزرگسالی می خواهد چه کاره شود ؟ و... .ما در اینجا مفهوم خورشید ماه آسمان زمین اتوموبیل و حیوانات را بررسی خواهیم کرد. لطفا" توجه داشته باشید که شما به کودک موضوع نقاشی نمی دهید و خودش آزادانه نقاشی می کند .1- خورشید و ماه : در اغلب نقاشی های کودکان خورشید دیده می شود . خورشید نشانه امنیت خوشحالی گرما قدرت و به قول روانشناسان خورشید به معنی پدر است . وقتی رابطه کودک و پدر خوب است کودک خورشید را در حال درخشیدن می کشد و وقتی رابطه آن دو مطلوب نیست کودک خورشید را در پشت کوه ناپدید می کند . ترس کودک از پدر به رنگ قرمز تند و یا سیاه در نقاشی دیده می شود . البته با یک نقاشی ما به قضاوت نمی پردازیم بلکه باید چندین نقاشی کودک را بررسی کرد . ماه نشانه نیستی است . اغلب کودکان ماه را کنار قبر و قبرستان می کشند . کودکان در نقاشی خود ماه را با مرگ معنی می بخشند . 2- اسمان وزمین : آسمان به معنی الهام و پاکی است . ولی زمین به معنی ثبات و امنیت می باشد . کودکان خیلی کوچک هیچ وقت خطی برای نشان دادن زمین ترسیم نمی کنند ولی در سن 5 یا 6 سالگی که آغاز به درک دلایل منطقی می کنند به کشیدن زمین نیز می پردازند . 3- اتوموبیل : در جامعه امروزی ماشین نشانه قدرت است به همین دلیل در نقاشی های کودکان مخصوصا" پسر بچه ها ماشین زیاد دیده می شود . وقتی یکی از اعضای خانواده که اغلب پدر و گاهی خود کودک است رانندگی می کنند از دیدگاه برون فکنی اهمیت پیدا می کند . بیشتر نوجوانان به بهانه اینکه کشیدن تصویر آدم حوصله شان را به سر می برد یا سخت است از کشیدن شکل آدم خودداری می کنند اما به دلیل اعتقاد روانشناسان ترجیح دادن کشیدن ماشین در این دوره خود به خود نشان دهنده وابسته بودن شخص به دنیای خارج و زندگی ماشینی است . البته این مسائل بستگی به سن فرهنگ و عوامل ذهنی و ... نوجوان دارد . 4- حیوانات : اگر در نقاشی کودک شما تصاویر حیوانات دیده می شود ممکن است دلایل مختلفی وجود داشته باشد که شما با صحبت کردن با کودک پی به آن می برید . کودکی که در روستا زندگی می کند و یا حیوان خانگی دارد و یا عاشق حیوانات باشد و یا حتی زیاد به باغ وحش برود طبیعی است که حیوان بکشد . پس فرهنگ و طرز زندگی کودک در خانواده از اهمیت زیادی برخوردار است . گاهی ممکن است کودک احساس گناه و تقصیری را که تجربه کرده و جرات نکرده آن را ابراز کند در نقاشی و در قالب حیوان نشان دهد . مثلا" کودکی ممکن است به دلیل اینکه دیشب در رختخواب خرابکاری کرده و سرزنش احساس گناه کرده باشد و در نقاشی اش شکل مارمولک بکشد . کشیدن حیوانات درنده نشانه فشارهای درونی مخفی کودک است . مثلا" کودکی که نسبت به برادر کوچکتر تازه به دنیا آمده اش حسادت می کند در نقاشی ممکن است گرگ بکشد که این نشان دهنده ترس و دلهره کودک از تازه وارد کوچولو است . توجه داشته باشید که شما نباید موضوع نقاشی کودک خود را تعیین کنید و نباید بالای سر او بنشینید وبه او مدادرنگی به میل خودتان بدهید . او در نقاشی کردن باید آزادی کامل داشته باشد . در پایان نقاشی از کودک بخواهید که در مورد تصاویر کشیده شده برای شما حرف بزند . کودکان را به کشیدن تشویق کنید اما آنها را مجبور نکنید که همین الان برای شما نقاشی بکشند .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
ورزش کنید
هرچند امروزه مردم از لحاظ جسمی فعالیتهایی دارند ولی فعالیتهای بدنی آنها معمولا فعالیتهای سالمی نیستند و و در اغلب اوقات خود موجب ایجاد استرس می شوند . مثل دویدن با سرعت برای رسیدن به اتوبوس . این فعالیتها جزء فعالیتهای سالم به شمار نمی روند و در نتیجه فرد را بی نیاز از فعالیتهای ورزشی نمی کنند . بنابر این لازم است ساعاتی برای ورزش با هدف خود ورزش کردن نه چیز دیگر ، اختصاص داده شود و تمرینات ورزشی سالمی انجامگیرد . کسانی که در برنامه های ورزشی شرکت می کنند فواید زیادی نصیبشان می شود . علاوه بر فواید فیزیکی ورزش شامل جلوگیری از بیماری قلبی ، اضافه وزن ، پوکی استخوان و ... دارای فواید روانشناختی عمیق است از جمله کاهش افسردگی ، کاهش اضطراب و مهمتر از آن ایجاد حفاظت در مقابل استرس
تاثیر ورزش در پیشگیری و درمان استرس بسیار مهم و شناخته شده است این امر ممکن است به علت اثر ورزش بر روی دستگاه ایمنی بدن باشد . ورزش باعث افزایش فعالیت آنتی کورها میشود و نیز باعث میشود که لنفوسیتهای نوع تی افزایش پیدا کند که حامل آنتی کورها هستند . فواید ورزش در ارتقا و گسترش رفتارها و نگرش های مثبت و بالا بردن اعتماد به نفس و خود شناسی و عزت نفس که از عوامل مهم در کاهش استرس هستند شناخته شده است
تغذیه مناسب داشته باشید
تغذیه نقش مهمی در سلامت جسمی و روانی افراد دارد . همانگونه که مصرف برخی مواد غذایی در حالت افراط و تفریط بیماریهایی چون فشار خون ، کلسترول بالا ، انواع سرطانها را موجب موجب می شود مقاومت افراد را در برابر انواع استرس نیز تحت تاثیر قرار می دهد . واکنش افراد در مقابل استرس ها با نوع تغذیه آنها ارتباط دارد . مصرف مشروباط الکلی ، سیگار ، غذاهای آماده ، ادویه جات با افزایش استرس رابطه نشان می دهند . بنابراین توصیه می شود برنامه غذایی افراد به خصوص افرادی که در معرض استرس بیشتری قرار دارند به صورت سالم تری برنامه ریزی شود . در این برنامه های غذایی علاوه بر رعایت میزان کالری مورد نیاز برای هر جنس و هر گروه سنی بهتر است از یک مواد غذایی استفاده بهینه به عمل بیاید . مصرف ویتامین ها به خصوص ویتامین ث وویتامین های گروه ب در این میان اهمیت اساسی دارد . استفاده از میوه جات گوناگون نیازهای طبیعی بدن را برآورده می کند . در مین میوه ها برخی خواص بیشتری در درمان استرس از خود نشان می دهند . خواص کیوی در این میان برای مبارزه علیه استرس و بیماریهای دیگر شناخته شده است . شیر نیز استرس را کاهش می دهد . مصرف شیر به خصوص قبل از خواب ایجاد آرامش نموده و خواب راحت تری را برای فرد فراهم می کند . مصرف شیر در ساعات پر استرس توصیه می شود .
خواب خود را تنظیم کنید
خواب یک فاکتور مهم در چرخه استرس است . عوامل مختلفی ممکن است ایجاد استرس کرده و به این ترتیب خواب فرد را تحت تاثیر قرار دهند و فرد را دچار بی خوابی یا بد خوابی کنند . از سوی دیگر هر عامل دیگری که موجب بی خوابی شود برای فرد تولید استرس کرده و با کاهش توان جسمی و روانی تحمل فرد را برای مقابله با رخدادهای روزمره زندگی کاهش می دهد . تلاش کنید بهداشت خواب خوبی داشته باشید و نکاتی را که به فراهم ساختن یک خواب آرام بخش کمک می کند ، رعایت کنید . مثلا چند ساعت قبل از خواب شام خود را صرف کنید و بلافاصله بعد از صرف غذا به رخت خواب نروید .
یکی از تکنیکهای مدتیستین را به صورت روزانه انجام دهید
مدتیستین انواع گوناگونی دارد ولی آثار همه آنها در وحله اول معمولا ایجاد آرامش جسمی و روحی است به کار بردن مداوم این تکنیکها با فراخوانی آرامش به روح و جسم شما ، توان مقابله شما را در برابر استرس ها افزایش خواهد داد و به شما کمک خواهد کرد که استرس های فعلی خود را درمان کنید. شیوه زندگی خود را تغییر دهید
در اکثر اوقات افراد پر استرس دارای شیوه زندگی نادرستی هستند ، تغذیه ناسالم دارند ، برنامه ریزی مناسب ندارند و اغلب اوقات سرشان بی خود و بی جهت شلوغ است . سر و سامانی به زندگی خود بدهید و هر چیزی را سر جای خود قرار دهید . این کار را می توانید با اولویت بندی امور بر اساس ارزشی که در زندگی شما قرار دارند انجام دهید .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
تعریف پرخا شگری :
پرخاش گری معمولا به رفتاری اطلاق می شود که قصد آن صدمه رساندن ( جسمانی یا زبانی) به فرد دیگر با نابود کردی دارایی افراد است . کاپلان در مورد پرخاش گری می گوید : " پرخاش گری عبارت است از رفتاری است که در جهت صدمه زدن و یا آسیب رسا نیدن به موجود زنده ای بروز کرده به گونه ای که این موجود قاعدتا از چنین رفتاری اجتناب oroidance می ورزد .
در عین حال که پرخاش گری یک رفتار مطلوب در مسیر رشد طبیعی کودک است ولی اگر تحت کنترل صحیح نباشد می تواند به صورت هیجان از هم پا شیده ای در آید . پرخاش گری بیش از حد نمایانگر آن است که کودک در یاد گیری رفتار های مطلوب در مواجهه با محرک هایی که خشم او را بر می انگیزد شکست خورده است .
پرخاش گری بر حسب زمان در شبانه روز موقعیت میزان آشنایی با کودکان دیگر و حضور یا غیبت بزرگسالان تغییر می کند . پرخاش گری معمولا در زمان خستگی کودک و یا قبل از غذا خوردن و یا خوابیدن او شدید تر می گردد . کودکان نسبت به همسالانی که می شناسد و نیز در حضور بزرگسالانی که به توجه و یا حمایت آنان نیاز دارند رفتار پرخا شگرانه بیشتری از خود نشان می دهند .
عوامل تعیین کننده در پرخاش گری :
در اکثر جوامع بشری چه از جنبه تاریخی و چه در زمان معاصر چند نهاد (institution) اساسی را در شکل گیری شخصیت افراد موثر می دانند که عبارتنداز : اجتماع society – خانواده family – همنوعان fellowmen – مدرسه school ...
ممکن است عواملی مانند وسائل ارتباط جمعی و تبلیغات و ایدئولوژیهای خاص تاثیر این نهاد را تا حدودی تحت الشعاع قرار داده باشد . لیکن به هر تقدیر تاثیرات بنیادی این نهادها را در افراد و اجتماعات نمی توان نادیده گرفت .
شناخت این عوامل به خصوص در رابطه با بهداشت روانی امری ضروری است زیرا در طرح ریزی و ایجاد و تکوین شخصیت اهمیت بسیار دارند .
علل پرخاشگری در کودکان :
اعمال پرخا شگرانه کودکان در زمانهای خاص موقعیت های ویژه در رابطه با افراد و اشیاء خاص و برخی تحریکات شخص انجام می شود یعنی کودکان به ندرت به طور کورکورانه پرخاش گری می کنند . برخی تعاملات والدین در دراز مدت موجب بروز رفتار هایی پرخاش گرانه در کودکان می شوند زیرا این رفتار ها تقویت می شوند سپس سودمند ی و فواید پرخاش گری را به موقعیت های دیگر هم تعمیم می دهند .
برخی دیگر از شرط هایی که موجب بر انگیختن پرخاش گری می شوندعبارتنداز :
تجارب آزاد دهنده ای همچون خشونت تهدید های لفظی و عواملی که موجب ناکامی کودک می شوند برخی از آنها نیز می توانند نقش محرک پرخاش گری را بازی کنند .
برخی از صاحب نظران نیز معتقدند که علل پرخاش گری ممکن است :
1ـ از ناکامی های بنیادی ناشی می گردد .
2ـ تحقیقا ت نشان می دهد که پرخاش گری در خانواده های سخت گیر که تنبیه بدنی را در تربیت کودک ضروری می دانند بیشتر دیده می شود .
3ـ اعتقاد بر این است که برخی از انواع پرخا شگری ها در خانواده هایی که اجازه هر نوع پرخا شگری داده می شود و هرگز به طور سریع این رفتار ها تنبیه نمی شود رشد بیشتری داشته است .
4ـ پرخا شگری معمولا در زمان خستگی کودک یا قبل از غذا خوردن و یا خوابیدن او شدید تر می گردد .
زیان های پرخا شگری :
پرخاش گری معایب متعددی دارد ولی میزان معینی از پرخا شگری موجب تقویت مهارتهای رهبری در کودک می شود و زمینه مناسبی را برای یادگیری فراهم می آورد و به این ترتیب کودکی که بیاموزد چگونه از پرخاش گری به نحوه احسن سود جوید به یک برتری موثر دست می یابد .
بر اسا س اهمیت دوره کودکی گفته شده است : در دوره حسی ـ حرکتی هر نوع موفقیت و یا شکست در عمل در اعمال بعدی کودک اثر می گذارد به این معنی که موفقیت به او اعتماد می بخشد و حا ل آنکه شکست وی را مضطرب می کند دچار دلهره می سازد و اعتماد وی را ضعیف می کند .
بنایراین پرخاشگری های مستمر و پی در پی و بدون کنترل در دراز مدت موجب پیدایش انواع اختلا لا ت شده و منجر به خود آسیبی و یا رساندن ضرر به دیگرا ن می شود .
در جنبه های اجتماعی نیز فرد به مرور زمان با از دست دادن پایگاه اجتماعی و پشتیبان دوستان و خانواده و خویشان احساس تنهایی و انزوا پیدا کرده و از جامعه طرد و منزوی می شود همه این آثار و علایم به تدریج دست به دست هم داده و زمینه بیماریهای روانی را فراهم می سازد .
درمان پرخا شگری :
برای درمان پرخا شگری باید نخست به علت یابی و ریشه یابی رفتار پرخا شگرانه پرداخت و پس از شناخت انگیزه های پرخاش گری در کودک متناسب با هر یک از انگیزه های طرح شده اقدام نمود ولی به طور کلی می توان به کمک ایجاد فرصت های مناسب و کانال های صحیح و مورد قبول اجتماع مانند خانواده درمانی فعالیت ها و مسابقا ت ورزشی و نقاشی و انواع هنرهای در اما تیک به افراد پرخاش گر کمک نمود .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
برای هوش تعریف های بسیاری از جمله :سازش... حل مسأله ... یاد گیری ... همنوایی... پاسخ دادن وادراک بیان شده است .که به دو تعریف مختصر می پردازیم ،یادگیری :گروهی از روانشناسان هوش را یاد گیری کلی دانسته اند و معتقدند کسانی که بتوانند آموزش و اصول کلی آن را به خوبی درک واستدلال کنند وداوری درست وسنجیده داشته باشند از آنهایی که چنین استعدادی ندارند با هوشترند .همنوایی: به عقیده دیوید وکسلر روانشنا س معروف آمریکایی هوش عبارت است از آنگونه توانمندی که فرد برای همنوایی با دیگران از رفتار مؤثری را به نمایش می گذارد .
تیزهوشی برتری هوشی ، شناختی ،خلاقبت وانگیزه های زیاد در کودک به طوری که وی را از اکثر همسالان متمایز ساخته وقادر می سازد که چیزی با ارزش به جامعه ارائه نماید .کودکان تیز هوش در مقایسه با کودکان همسن خود به طریقی برتری دارند .علاوه برکلمه تیزهوش اصطلاحات دیگری برای توصیف افرادی که به طریقی سرآمد هستند به کار می رود از قبیل«با استعداد»«خلاق »«بصیر»«نابغه »«پیشرفته»،استعداد یعنی داشتن توانایی خا ص در یک رشته معین ،خلاقیت یعنی ابراز افکار نو ومفید ،کشف روابط جدید ،نبوغ یعنی تواناییهای هوشی نادر ،بصیرت یعنی جدا ساختن اطلاعات درست از نادرست وترکیب دوباره آنها به راههای جدید ومفید .افرادی که از نظر هوش سرآمد هستند وحد اقل استعداد نبوغ در آنها نهفته است گاه در زندگی نا شناخته می مانند .گاهی کودکان ونوجوانان تیزهوش به علت اینکه خانواده ها ودوستانشان ارزش بخصوصی برای استعدادهای ویژه آنان قائل نمی باشند هرگز شناخته نمی شوند .این کودکان گاهی به این علت کشف نمی شوند که فرصت ها وآموزشهای لازم به آنها داده نمی شود به خصوص در مواقعی که کودکان تیزهوش متعلق به خانواده های فقیر ویا اقلیت ها باشند
.روشهای تشخیص کودکان تیزهوش : 1- تشخیص با استفاده از آزمونها: استفاده از آزمونهای تصویری وسؤالی .2- تشخیص به وسیله معلمان : از طریق توجه به رفتارهای دانش آموزان سر کلاس توجه به استدلالها ونوع سؤالات آنها وروش تحلیل وترکیب آموخته های آنها .3- تشخیص به وسیله والدین : از طریق توجه به استعدادها وعلایق فرزندان توجه به سؤالات وکنجکاوی های آنها .عوامل مؤثر در هوش : از جمله عوامل مؤثرعوامل بدنی ،استفاده از فرصتهای تربیتی ،عامل فرهنگی ،موقعیت اقتصادی واجتماعی ،محیط سر اولین نشانه برتری هوش می باشد . به طور کلی تحقیقا ت نشان داده اند که کودکان تیزهوش در مجموع از نظر جسمانی برتر از کودکان کم هوشند ودر خصوصیاتی نظیر قد ،وزن ،جاذبیت وسلامت در بزرگسالی از این کودکان برترند با وجود این که هنوز روشن نیست که آیا این خصوصیات برتر جسمانی معلول محیط بوده است ویا عامل هوش در ایجاد آن نقش داشته است . از جمله شرایط محیطی که به رشد تیزهوشی کمک می کنند عبارتند از فرصت هایی برای یادگیری مهارتهای پیشرفته ،راهنمایی وتشویق والدین یا سایر بزرگتر ها ،داشتن مدلها والگو های منا سب برخورداری از تشویقهایی به منظور اکتشاف در امور مورد علاقه ومناسب باتوانایی ها ،در اختیار بودن معلمان ویژه ،داشتن انتظارات روشن برای موفقیت وشناخت لازم برای پیشرفت . خصوصیا ت اجتماعی وعاطفی کودکان تیزهوش : به طور کلی این کودکان اغلب شادمان ومورد علاقه دیگران می باشند .تعداد زیادی از آنها سمت رهبری را در فعالیتهای مدرسه به عهده دارند اغلب از نظر عاطفی با ثبا ت ومتکی به نفس هستند ودر برابر اختلالات عصبی وروانی کمتر از کودکان معمولی آسیب پذیرند آنها از علایق وسیع ومتنوعی برخور دارند نسبت به خود نظر مثبتی دارند .یک تصور عمومی ودایمی اما نادرست درباره افراد تیزهوش ،بخصوص آنهایی که در هنر سرآمد هستند ،این است که آنها در برابر بیماری های روانی آسیب پذیرند .این فکر که جنون با نبوغ همراه است ،موردی بوده است که رهایی از آن کار ساده ای نمی باشد . برنامه های آموزشی کودکان تیزهوش : ایلات ومناطق محلی برنامه های متعددی برای داننش آموزان تیزهوش ونابغه به وجود آورده اند عبارتند از: غنی سازی (یعنی ارائه تجربه های اضافی به دانش آموزان بدون ارتقای آنها به کلاس بالاتر )ترفیع یا جهش تحصیلی :یعنی ارتقای دانش آموزان به کلاس بالاتر از همسالان ) هفت روش مختلف برای طبقه بندی وتعدیل برنامه برای دانش آموزان تیزهوش ونابغه به وسیله ویس وگالاگر (1982)به شرح زیر است:1-غنی سازی برنامه ها در کلاس درس:این برنامه عبارتست آز فراهم ساختن برنامه های تحصیلی متفاوت برای دانش اموزان تیز هوش توسط معلم در داخل کلاس های معمولی بدون اینکه از کمک های منابع خارجی ویا معلم مشاور استفاده شود.2-برنامه استفاده از معلم مشاور : دراین برنامه آموزشهای متفاوتی در داخل کلاس معمولی وتوسط معلم ارایه می گردد وعلاوه بر آ ن از کمک های تخصصی یک معلم مشاور که به همین منظور تربیت شده نیز استفاده می شود. 3-اتاقهای مرجع: در این برنامه دانش آموزان تیز هوش طبق برنامه ای منظم کلاس های معمولی را ترک می کنند و در خارج از ان از اموزش های متفاوتی توسط معلم ویژه و دوره دیده برخوردار می شوند.4-برنامه مشاوره در جامعه:در این برنامه دانش اموز تیز هوش به طور انفرادی با برخی از اعضای برگزیده در سطح جامعه برای مدتی معین روی موضوع مورد علاقه خود ارتباط برقرار می کند. 5- برنامه مطالعات فردی :در این برنامه اموزش های متفاوتی که شامل پروژهای تحقیقی و فردی است،به وسیله یک بزگسا ل شایسته ارایه می گردد . 6-کلاس ویژه :دانش اموزان تیز هوش گروه بندی می شود و توسط معلم ویژه و دوره دیده آموزش می بینند. 7- مد رسه ویژه: تمامی دانش اموزان مدرسه تیز هوش می باشند که آموزش های متفاوتی که به همین منظور تاسیس شده دریافت می دارند.8_ جهش تحصیلی در برخی دروس که به استدلال نیازمند و متکی بر تجربه های اجتماعی نمی باشند کار مناسبی است .اما برای دانش اموزانی که در مهارتهای کلامی واستدلال اجتماعی استعداد دارند استفاده از غنی سازی برنامه مناسب تر است
.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
در سالهاي اخير (1991 ) پژوهش جالبي توسط دو تن از روانشناسان بنامهاي پن بيكر واسترلينگ درباره رابطه داستان نويسي و سلامت انجام شده است.به عقيده آنان گفتن داستان يا نوشتن آن امري طبيعي است و اين كار به فرد در يادآوري _ يكپارچگي وسازماندهي افكارو احساسات كمك ميكند.اين فرآيند از طريق معنادهي- سازماندهي ومديريت رويدادهاي هيجاني زندگي باعث بهبود مهار هيجاني فرد مي شود.آنان اين داستان گويي را به عنوان يك روش درماني درنظر ميگيرند ومعتقدند ساخت داستان معنادار ممكن است موجب تسكين درماندگي هيجاني شود.بنظر ميرسد اين روش ساده براي گروههاي مختلف مفيد باشد. اين روش درد را كاهش مي دهد و موجب بهبودي نظام ايمني بدن مي گردد.لازم به ذكر است محتوي داستان اهميت ندارد\" بلكه يافتن هيجانها وافكار منعكس شده در داستان مهم است. روانشناسان يادشده نظريات خود را با آزمايشات متعددي روي دو گروه آزمايشي و گروه كنترل به اثبات رسانده اند مطابق اين ديدگاه هرچه لغات هيجاني مثبت در داستان بيشتر و درمقابل كلمات با بار هيجاني منفي كمتر باشد\" بهبودي ببشتري در سلامت فرد ديده مي شود. پن بيكر در بررسي دقيق تري به اين موضوع پرداخت كه چرا داستان نويسي چنين آثاري را در پي دارد. انسانها همواره در زندگي در جستجوي معنا هستند.داستان گويي در پاسخ به سؤالهايي مانند چرا او اينگونه به من نگاه كرد- چرا من در جشنها احساس خوبي ندارم- چرا من اين قدر از تلافي متنفرم- به آنها سازمان ميدهد وآنها را براي فرد ساده ميكند وارتباط وپيوستگي بيشتري ايجاد مي كند. اساسا داستان (نويسي) باعث مي شود ما اين موضوعها را كم كم فراموش كنيم ودر مسير زندگي به حركت خود ادامه دهيم. اگرچه داستان نويسي در باره هيجانهاي درگير در موقعيتهاي استرس زا – در آغاز موجب افزايش هيجانهاي منفي وكاهش هيجانهاي مثبت مي شود اما در نهايت در يك دوره طولاني- به بهبود سلامت كمك مي كند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
تلويزيون از همان آغاز زندگي كودكان نقش مهمي دراجتماعي كردن آنان دارد.تلويزيون دريچه اي به جهان خارج است كه مدتها قبل ازآنكه كودكان با مدرسه وهمسالان سروكار داشته باشند ازطريق آن اطلاعات وارزشهايي راكسب مي كنند.كودكان از دوران شيرخوارگي تلويزيون تماشا مي كنند. بسياري ازوالدين مي گويندكه بچه هاي خود را درصندلي بچه وجلوي تلويزيون ميگذارند\"زيرا تلويزيون توجه بچه راجلب مي كند وبچه را ساكت ميكند.كودكان بطورمتوسط 12تا35 ساعت در هفته تلويزيون تماشا ميكنند(در جوامع مختلف متفاوت است)
نفوذ والدين در تلويزيون تماشا كردن كودكان:
تحقيقات نشان ميدهد كه حضور والدين باعث تقويت عادت تماشاي تلويزيون مي شود.وقتي كه والدين وكودكان باهم تلويزيون تماشا ميكنند والدين ميتواننداين تجربه رابراي كودكان سودمند كنند\"هرچندكه هميشه ازاين فرصت استفاده نميكنند.براي مثال كودكان ازبرنامه آموزشي تلويزيون در صورت همراه بودن با يك بزرگسال بيشتر سودميبرند تاوقتيكه تنها سرگرم تماشا ميشوند.وقتي كودكان بسيارخردسال برنامه هاي آموزنده تماشا ميكنند(مانند كارتون)والدين ميتوانندبافرزندان خود حرف بزنندوبه يادگيري آنان كمك كنند. والدين كودكان بزرگتر مي توانند ازتلويزيون به عنوان وسيله اي براي بحث درباره ارزشها \"اخلاقيات واطلاعات واقعي استفاده كنند.
تلويزيون جانشيني براي ساير فعاليتها :
تلويزيون در نحوه گذراندن اوقات فراغت تاثير ميگذارد.تلويزيون بعضي ازفعاليتها را بيش از فعاليتهاي دیگر تحت الشعاع قرار مي دهد.وقتي كودكان با تلويزيون مواجه مي شوند كمتراز رسانه هاي ديگر مانندسينما استفاده مي كنند.تلويزيون سبب مي شودكه كودكان درفعاليتهاي گروهي كمتر شركت كنندبخصوص ورزش ومهماني رفتن. تحقيقات نشان داده است يكي ازعلل چاقي دركودكان تماشاي تلويزيون وتحرك كم وخوردن درحين تماشاي تلويزيون است.تلويزيون سبب نمي شودكه افراد خانواده كمتر دورهم جمع شوند ولي تبادلات بين آنان راكمتر ميكند.
كودكان از تلويزيون چه مي آموزند؟
كودكان تا حدودي دانش خود درباره روابط اجتماعي ورفتار را ازتلويزيون مي آموزند.زندگي پرماجرا و رؤيايي شخصيتهاي تلويزيون براي نوجوانان وجوانان جذاب است وترجيح مي دهندكه زندگي آنان راسرمشق وراهنماي خود قرار دهندتا زندگي يكنواخت والدينشان را.
خشونت در تلويزيون :
درتلويزيون امريكا خشونت به وفوربه نمايش درمي آيدودرجامعه امريكا اعمال خشونت آميزدامنه گسترده اي دارد.ميزان آدمكشي ونمايش خشونت ازتلويزيون درامريكا درمقايسه باساير كشورها به مراتب بيشتر است.
رفتارهاي جامعه پسند :
كنش متقابل جامعه پسند مانند نوعدوستي وهمدلي نيزغالبا\" ازتلويزيون نشان داده مي شود.كودكان وقتي كه براي حل مسئله روشهاي جامعه پسندانه (مثل مذاكره) را ازتلويزيون ببيند آنرا مي آموزند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
يكي از مسايل عمده كه نوجوان با آن روبرو مي شود مسأله شكل گيري هويت فردي است.جستجوي هويت شخص متضمن اين است كه شخص تشخيص دهد كه براي او چه چيزهايي مهم وچه كارهايي ارزشمند است ونيز متضمن تنظيم معيار هايي است كه وي بر اساس آنها بتواند رفتار خود وديگران را هدايت وارزيابي كند . در جوامع ساده به جهت محدوديت الگو هاي همانندسازي ونقش هاي اجتماعي هويت يابي تا حدودي به آساني صورت مي گيرد اما در جوامع پيچيده كه به سرعت در تغيير وتحول است هويت يابي كاري دشوار و طولاني مي شود .
تلاش براي هويت يابي به گونه هاي چندي پايان مي پذيرد برخي از نوجوانان پس از يك دوره آزمايش وكند وكاو دروني ،متعهدانه به هدفي در زندگي دل مي بندندودرراه نيل به آن گام برمي دارند،برخي ديگر ممكن است هرگز "بحران هويت "را تجربه نكنند.اين نوجوانان ارزشهاي والدينشان را بدون چون وچرا پذيرفته اند وبراي خود نقشهايي برگزيده اند دسته اي ديگراز نوجوانان هويت انحرافي برمي گزينند . هويتي مغاير با ارزشهاي جامعه اي كه درآن زندگي مي كنند .گروهي ديگر از نوجوانان نيز ممكن است يك دوره ءطولاني سر در گمي هويتي را تجربه نمايند وخويشتن يابي برايشان بسيار دشوار باشد .- رشد هويت را معمولا"يكي از جنبه هاي "رشد خود "به حساب مي آورند . رشد خود يك مبحث مهم در روانشناسي رشد است كه مهمترين موضوعهاي آن عبارتنداز :رشد خود انگاره يا مفهوم خود ، عزت نفس يا ارزش نهادن برشايستگي هاي خود ،رشد انگيزش پيشرفت وخود انگاره تحصيلي ،رشد كنترل خود، رشد شناخت ديگران يا رشد شناخت اجتماعي ورشد هويت . در اين مبحث به توضيحاتي چند در هر زمينه مي پردازيم : -رشد مفهوم خود :درسن وسال نوجواني ، خود انگارهء فرد كاملترو انتزاعي تر مي شود ونه تنها شامل توصيف صفات كيفي او (حالات ، باورها وارزشها ) بلكه دربرگيرنده دانش وي در باره چگونگي تعامل اين ويژگيها با يكديگر و عواملي كه بر رفتار او تأثير مي گذارد نيز هست .
-عزت نفس : يا ارزش گذاشتن به ويژگيهاي خود در آغاز دورهءنوجواني در گروهي از نوجوانان قدري كاهش مي يابد. اما بسياري از نوجوانان مي توانند با تغييرات بدني و رواني و اجتماعي خود سازگار شوند و به تدريج كه سال اول بلوغ را پشت سر مي گذارند عزت نفس بيشتري پيدا مي كنند . عزت نفس در نوجواناني كه از يك سو در محيط خانوادگي گرم وحمايت كننده و آزاد زندگي مي كنند واز سوي ديگر در مسايل تحصيلي وشخصي و اجتماعي توفيق كافي دارند قويتر است. عزت نفس نتيجه ارزشيابي خود انگاره است. بيشتر نوجوانان به طورفزاينده اي يك خود ايده ال را كه در مقايسه دايمي باخود واقعي انان است. در خويشتن رشد مي دهند. نتيجه اين ارزشيابي احساس خوب بودن يا خوب نبودن خود است. همزمان با فاصله گرفتن از برزگسالان و مبارزه براي استقلال دراوايل نوجواني خود اگاهي وانتقادازخود در نوجوان زياد ميشود. انگيزش پيشرفت : خود انگاره تحصيلي وانگيزش پيشرفت در دانش اموزان با نوع اسناد هايي كه به موقيت هاي خود مي دهند بستگي دارد. دانش اموزاني كه موفقيت هاي خويش را به كوششهاي خود وشكست ايشان را به كم كاري خويش وضعف هاي دروني زود گذر نسبت مي دهند. روي هم رفته موفقيت بيشتري دارند. اما كودكاني كه ضعف رواني دارندو شكست ايشان را به ضعف هاي ثابت دروني خود نسبت مي دهند موفقيت ايشان در درسها نيز كمتر است. به تدريج ممكن است به اين نتيجه برسند كه پيشرفت وموفقيت از عهده انان ساخته نيست. مشكل اين كودكان ضعيف را مي توان با استفاده از باز پروري اسنادي ( يعني عادت دادن انان به اين روحيه كه ضعف هاي خود رابه علت هاي زودگذر مانند كم كاري نسبت مي دهند.) حل كرد. كنترل خود: ظرفيت ديگري در خود است كه موجب مي شود رفتار فرد به جاي انكه از بيرون وتوسط عوامل محيطي كنترل شود به سطحي از نظم دهندگي شخصي برسد كه عملكرد هاي او را از درون كنترل كند. تاخير كامروايي از جوانب مهم كنترل خود است كه با بالا رفتن سن افزايش مييابد كه با ان مي تواند ارزش نظم دهندگي شخصي وكنترل خود را دريا بد. توانايي خويشتنداري وتاخير كامروايي صفات مورد توجه بزرگسالان مي باشد كه باعث مي شود عزت نفس نوجوانان بالاتر برود. ودر بزرگسالي نيز موفقيت هاي بيشتري يابند. رشد تدريجي اين صفات در فرد يكي ازضرورتهاي مهم در تربيت است. رشد هويت: پديده نوجواني با اين پرسش اساسي همراه است كه نوجوان از خود مي پرسد من كيستم؟ اين پرسش را كه در چند سال ادامه خواهد يافت (( جستجوي هويت )) مي نامند. نوجواني كه با اين پرسش اساسي روبروست مي داند كه به زودي بايدمسـئوليت زندگي خويش را به عهده گيرد واز خود مي پرسد :بايد چگونه زندگي كنم ؟چه حرفه اي را بايد انتخاب كنم ؟با كدام باورها و ارزشها بايد زندگي كنم ؟در زندگي خانوادگي آتي خود چه خواهم كرد ؟پاسخ به اين پرشسها آسان نيست ومعمولا"با مقداري تشويش همراه است . شايد بتوان گفت تشويش والدين نيز كمتراز خود نوجوان نيست . گام اصلي در رشد هويت ، جدا شدن خود انگاره نوجوان از خود انگارۀعمومي خانواده است.اين جدايي خود از آغاز زندگي كودك به صورتهاي مختلف (جدا شدن از آغوش مادر ، تشخص طلبي سالهاي سوم وچهارم زندگي ، همانند سازي با والد همجنس در سالهاي پنجم وششم ، همانند سازي با معلم و همسالان در سالهاي دبستاني )مشاهده مي شود ، در نوجواني به اوج خود مي رسد وفرد را بتدريج به يك جوان متمايز ومستقل كه راه خاص خويش را در زندگي دنبال خواهد كرد تبديل مي كند . -عوامل مؤثر بر شكل گيري هويت : رشد هويت نوجواني تحت تأثير عوامل مختلفي از جمله :
- عوامل شناختي :رشد شناختي تأثير مهمي در شكل گيري هويت دارد ،وقتي كه فرد در دورۀنوجواني به مرحله تفكر عمليات صوري مي رسد امكان بهتري به دست مي آورد كه هويت آتي خود را ترسيم كند وبه مسايل آن بيانديشد . - عوامل مربوط به والدين :نوع ارتباط نوجوان با والدين در چگونگي شكل گيري هويت آنان مؤثر است .نوجواناني كه در حالت پراكندگي هويت هستند غالبا"كساني اند كه از جانب والدين خود به فراموشي سپرده شده ويا طرد شده اند .وقتي نوجوان وابستگي شديدي به والدين داشته باشد و مدام از آنها فرمان ببرد هويت او حاكي از تسليم طلبي در مقابل والدين خواهد بود زيرا ممكن است هيچ وقت به خود اجازه ندهد كه اقتدار آنان را زير سؤال ببرد .برعكس نوجواناني كه هويت محكمي به دست مي آوردند غالبا"كساني هستند كه از غواطف محكم وآزادي كافي در محيط خانواده برخوردارند واجازه پيدا مي كنند كه فرديت خود را داشته باشند . - عوامل مربوط به مدرسه :موفقيت هاي تحصيلي در طول سالهاي مدرسه وقبول شدن بعدي نوجوان در دانشگاه معمولا"عامل مؤثري در شكل گيري هويت است زيرا راههاي زندگي آينده او را هموارتر مي سازد واز نظر هويت حرفه اي نيز اطمينان بيشتري براي او ايجاد مي كند .
- عوامل اجتماعي –فرهنگي :تأثير زمينه هاي اجتماعي – فرهنگي بر چگونگي شكل گيري هويت نوجوانان از ساير عوامل بيشتر است .
- ترتيب تولد وفاصله سني فرزندان در خانواده. - رفتار نوجوان با والدين وساير اعضاءخانواده. - گفتگودر جريان تعارضات باعث كسب اطلاعات بيشتر نوجوان ،رشد تفكر انتزاعي ومعرفي خود به عنوان يك فرد متفاوت به بزرگسالان مي شود . - خيال پردازي نوجوانان منبع ديگري براي ايفاي نقشها ورفتارهاي آنان است.برخي از نوجوانان نيزبا مطالعه به كشف هويت فردي خويش مي پردازند . آنچه درشكل گيري هويت دشوار است زمان نسبتا"طولاني آن است وممكن است نوجوانان را براي مدتي با سردر گمي وتزلزل در تصميم گيري وانتخاب راه زندگي بزرگسالي مواجه سازد .همه نوجوانان به نوعي سردرگمي وبي ثباتي موقت را تجربه مي كنند .اما اقليتي ازآنان،به ويژه كساني كه با مشكلات ودرگيريهاي خانوادگي دست به گريبانند يا درمحيطهاي نامساعد اجتماعي فرهنگي زندگي مي كنند دچار بحران وتعارض هاي شديد خواهند شد .
- درمان مشكلات هويت: اساسا"بايد با تشخيص نقطه توقف نوجوان در جريان تحول او از وابستگي كودكي به استقلال دورۀنوجواني انجام مي شود . تشخيص موقعيت نوجوان در فرايند رشد هويت وتعيين اين نكته كه او در كدام يك از زير مرحله هاي اوايل ،اواسط واواخر دورۀنوجواني (زير مرحله هاي فاصله گرفتن از وضعيت پيشين كودكي ، جدايي براي تدارك استقلال و ورود مجدد به مناسبات اجتماعي به عنوان يك بزرگسال )راه را براي درمان مؤثر وي مي گشايد : - اگر نوجوان در اوايل بلوغ ودر دورۀفاصله گرفتن از وضعيت كودكي است مي توان به او كمك كرد تا راههاي مناسب براي فاصله گرفتن از خانواده را در پيش بگيرد . - اگر نوجوان در اواسط دورۀجدايي براي تدارك استقلال است مي توان به او كمك كرد تا به جاي نقش هاي خطر ناك يا مخاطره آميز را ايفا كند ، ياد بگيرد نقشهاي مولد وثمر بخش را بر عهده بگيرد . - بالاخره اگر نوجوان دراواخر بلوغ ودر دورۀورود مجدد به مناسبات اجتماعي به عنوان يك بزرگسال است مي توان اقداماتي را انجام دادكه او بتواند جنبه هاي گوناگون خود را كه با خود تثبيت شده بزرگسالي همانند باشد قدم به قدم وبه طور منظم كشف كند .البته درمان افراد در اواخر دورۀنوجواني اساسا"يك درمان روانشناختي وانتزاعي است
موضوعات مرتبط: روان شناسی
موضوعات مرتبط: روان شناسی
انرژی موسیقی و تاثیر موسیقی بر طعم غذا
موسیقی عینا مانند اخبار که توانایی تغییر آنتروپی مغز را دارد ، حاوی انرژی است و بالاتر از آن حتی انرژیی دارد که علاوه بر تحریک مغز پا فراتر گذاشته و می تواند در تمام اعضای بدن انسان تغییر آنتروپی ایجاد کند . همانگونه که هر خبری توانایی تغییر آنتروپی مغز را ندارد هر موسیقی ای هم این قدرت را برای هر فردی ندارد . دلیل آن به ساختار مغزی انسان که نتیجه آن علایق و رفتار انسان ها است برمی گردد
فردی ممکن است با خواندن یک مطلب علمی تغییر آنتروپی مغزی داشته باشد و فردی ممکن است با خواندن یک مطلب هنری و دیگری سیاسی . دقیقا در موسیقی هم ساختار مغزی و رفتاری انسان مشخص می کند که کدام نوع موسیقی می تواند آنتروپی این سیستم بیولوژیکی را کاهش دهد .
بدلیل تفاوت ساختار مغزی و ذهنی انسان ها یک نوع موسیقی توانایی کاهش آنتروپی مغز در همه انسان ها را ندارد . برای بسیاری از مردم موسیقی آرام توانایی ایجاد تغییرات شدید در آنتروپی مغز را دارا می باشد و برای بسیاری دیگر همان میزان تغییرات را ممکن است یک موسیقی تند یا حتی نوای یک پرنده ایجاد کند . سیستم های عصبی و یا ماهیچه های عضلات دست وپای بسیاری از مردم در اثر موسیقی تغییر آنتروپی پیدا می کنند که نتیجه آن چیزی جز بوجود آمدن حرکات موزون به نام رقص نیست ، در بسیاری از مردم هم این پدیده رخ نمی دهد چرا که بین سیستم بدنی آنها و موسیقیی که در حال پخش است هیچ گونه مسیری برای جریان یافتن سیال موسیقی پیدا نمی شود . آیا هیچ دقت کردید که وقتی صدای موسیقی را بلند می کنید د ربسیاری از موارد درک شما از موسیقی بیشتر می شود . این موضوع را می توان اینگونه معنی کرد که با بلند کردن صدا مقاومت میان منبع اطلاعاتی موسیقی و بدن شما کمتر شده و سیال راحت تر به جریان می افتد و آنتروپی منفی سریعتر به سیستم بدنی شما تزریق می شود .با گوش دادن به موسیقی آهنگسازان با توجه به میزان مقاومت در دریافت موسیقی ، پس از گذشت زمان سطح پتانسیل اطلاعاتی ما نسبت به یک قطعه خاص با آهنگ ساز آن یکی شده و دقیقا درک خواهیم کرد که او در زمان ساخت آهنگ چه احساسی داشته و پیامش چه بوده است ؟
یک رستوران مشهور انگلیسی از مهمانان دعوت می کند در هنگام صرف غذا به موسیقی گوش فرادهند ، زیرا سر آشپز آن معتقد است این کار طعم غذا را بهتر می کند .به نقل از مجله اسکوارمیل چاپ انگلیس رستوران فت داک در غرب لندن که در سرو غذاهای عجیب و غریب شهرت دارد از مشتری ها می خواهد با شنیدن صدای موسیقی از غذای خود لذت بیشتری ببرند.هستون بلومنتال سر آشپز این رستوران می گوید بر اثر سه سال تحقیق به همراه روانشناس مشهور چارلز اسپنس در دانشگاه آکسفورد به این نتیجه رسیده است
تاثیر موسیقی بر رشد عاطفی و تعادل روحی کودکان
بررسی ها نشان می دهد که گوش دادن به موسیقی های خاص و شاد بدون کلام به تعادل روحی و عاطفی کودکان کمک می کند . در ضمن لذت بردن از موسیقی باعث افزایش روحیه و سرحال شدن کودکان و افزایش کوتاه مدت توانایی های آنها می شود .همچنین به گفته محققان نوع موسیقی که گوش داده می شود باید مورد پسند فردی که گوش می دهد باشد تا بتواند بر روحیه وی تاثیر مثبت بکذارد . با این وجود بهتر است از موسیقی هایی با نت مشخص و منظم استفاده شود
موسیقی درمانی برای کودکان. فواید موسیقی درمانی برای کودکان
.موسیقی درمانی بر رفتارهای کودکان تاثیر بسیار مثبتی دارد و با ایجاد یک سری تجربیات موسیقي در تسهیل گسترش ارتباطات کودکان ، احساسات اجتماعی ، اعصاب و افزایش هوش آنها بسیار موثر است .موسیقی درمانی می تواند کیفیت زندگی کودک را در عرصه های مختلف بالا ببرد ، نظیر ارتباط کودک با کودک دیگر ، کودک و خانواده ، ارتباط کودک و پزشک درمانگر یا معلم ، وغیره
بیشترین تاثیر این روش درمانی هنگامی است که کودک اجازه می یابد تا خود لذت اجرای موسیقی را تجربه کند .موسیقی در عین تهییج کنندگی می تواند آرامش دهنده نیز باشد .ثابت شده است که موسیقی می تواند میزان تحمل درد در کودکان را به هنگام بیماری یا موقعیت های شامل استرس افزایش دهد .موسیقی می تواند مشوق اجتماعی تر شدن کودکان شود و توانایی آنها را در نشان دادن نظرات و احساسات و نیز برقراری ارتباط با دیگران افزایش دهد .تاثیر موسیقی بر هر دو نیمکره مغز باعث می شود تا ارتباط این قسمت ها با یکدیگر تسهیل شده ، بهره لحظه ای هوشی بالا رود . این هماهنگی همچنین برای درمان لکنت کلام بسیار مفید است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
من انسان منفی بافی هستم . هیچوقت نیمه پر لیوان را نمی بینم ، فقط نیمه خالی آن را می بینم .اگر هم لیوان کاملا پر باشد ، نگران این هستم که نکند کسی آن را خالی کند . پیتر ویلیامز
آیا شما هم منفی گرا هستید ؟ انسان منفی گرا کسی است که آگاهانه یا نا آگاهانه به سمت تفکرات منفی گرایش دارد . منفی بینی ممکن است به شکل عادت در آید اما قطع کردن این عادت کار چندان دشواری نیست . ولی اگر این بدبینی دست خودتان نباشد چه ؟ مخالف بودن ، مردد یا محتاط بودن ممکن است با شما عجین شده باشد ، یا اینکه دچار عدم تعادل عصبی باشید
تاثیرات مغزی
در تحقیقاتی که در سال 2002 انجام شد ، " تاثیر منفی " به عنوان زمینه ای برای اضطراب ، بی منطقی ، عصبانیت و انواع دیگری خصوصیات ناخوشایند تعریف شده است . تاثیر منفی با بالا رفتن فعالیت در قشر جلوی مغز ایجاد می شود . با اینکه این حالتی ثابت و ماندنی است اما می توان آن را کنترل کرد .زمانیکه بدبینی نتیجه مستقیم از دست دادن شغل ، قطع رابطه با یکی از دوستان یا مرگ کسی که دوستش داریم باشد ، به عنوان واکنشی در مقابل این ناراحتی تلقی می شود و موقتی است .چه این خصوصیت با وجودتان عجین شده باشد و چه فقط واکنشی موقتی به یک حادثه باشد ، با ایجاد تغییراتی در مغز شما همراه است . مغز از میلیون ها سلول سلول عصبی تشکیل شده است که پیام ها را به اعضا مختلف بدن رسانده و دریافت می کنند . ممکن است این پیام ها با ایجاد نا تعادلی شیمیایی مختل شوند .خجالت ندارد اگر برای مداوای این عدم تعادل و بالاتر بردن کیفیت زندگیتان دنبال مشاوره باشید . اگر احساساتی مثل نا امیدی ، کمبود انرژی و ناتوانی در انجام کارها دو هفته ادامه پیدا کرد ،می توانند علائمی از افسردگی به حساب آیند . می توانید برای دوباره به دست آوردن کنترل مغزتان دنبال درمان باشید .اگر این منفی بافی های شما نتیجه عادت است نه حالت های قابل درمان پزشکی ، راه هایی برای مقابله با آن وجود دارد . در اینجا به چند نکته اشاره می کنیم که به مثبت اندیشی شما کمک می کند
انگیزه تان را مشخص کنید
آگاه باشید چه زمانی تفکرات منفی بر شما غلبه می کنند . زمانی که خسته یا گرسنه هستید یا زمانی که فشار کاریتان زیاد است . ممکن است تفکرتان تغییر پیدا کند . کنترل افکار منفی به شما کمک می کند که انگیزه و سبب آن را بفهمید و این باعث می شود که بتوانید دو باره کنترل خودتان را در دست بگیرید
عیبجویی از خود را کنار بگذارید
در مسیرتان انتظار دست انداز هم داشته باشید و آن ها را بپذیرید . افکار منفی ، بدگویی و عیب جویی از خود را از ذهنتان بیرون کنید . در مورد مسائل و اتفاقات گذشته فکر نکنید ، فقط از آنها تجربه بگیرید و به راهتان ادامه بدهید . تغییر دیدگاهتان در مورد دنیا به شما اجازه می دهد تا در مشکلات و گرفتاری ها دنبال شانس باشید
خود را با شرایط وفق دهید
زمان هایی را که در گذشته منفی بینی به سراغتان آمده را به یاد آورید و به خود یاد آور شوید که چگونه آن را پشت سر گذاشته اید . حتی برای یک فرد مبتلا به منفی بینی یا کسی که دچار افسردگی است هم امید همیشه وجود دارد . سعی کنید اعتماد به نفستان را بالا ببرید و با این کار ، رفتارهایتان جنبه مثبت بیشتری خواهند گرفت
قبل از اینکه چیزی بگویید فکر کنید
خود را مجبور کنید که برای چند روز هیچ حرف منفی بر زبان نیاورید . قبل از اینکه حرفی بزنید ، در مورد آن خوب فکر کنید . این عادت جدید را در خود ایجاد کنید که برای خود و دیگران ارزش بیشتری قائل شوید و قبولشان داشته باشید
دیدگاهتان را تغییر دهید
به افراد نیازمند کمک کنید ، چون این باعث می شودکه جنبه های مثبت زندگی خودتان را بهتر ببینید لازم نیست حتما این کمک شما مالی باشد، شما می توانید هر طور که می توانید به دیگران و کسانی که دوستتان دارند کمک کنید
همچنین منفی بافی های ما بیشتر به این دلیل است که برای جلو رفتن ، بالا رفتن درآمدمان و بیشتر کردن ثروتمان صبر نداریم
از دوستتان کمک بگیرید
از یک دوست مطمئن بخواهید که وقتی بدبین شدید یا شروع به منفی بافی کردید به شما اطلاع دهد . برای این کار علامتی در نظر بگیرید تا دیگران از آن بویی نبرند . بعد از متوجه شدن ، سریعا درصدد جبران برآیید و آن فکر یا عمل بدبینانه را اصلاح کنید . مهم تغییر رفتارتان و تعویض آن با عادت های جدید و سالم تر است
از افراد بدبین دوری کنید
.افراد منفی باف و بدبین را از زندگیتان بیرون کنید ، زیرا ممکن است تحت تاثیر آنها قرار گیرید . اگر تمایلی به تغییر ندارند ، ارتباطتان را با آنها محدود کنید . به امیال خود توجه کنید .ببینید چه چیزی برای زندگی شما خوب و مناسب است ؟ دقت کنید چه چیزی باعث می شود شما از زندگی لذت ببرید ؟ گاهی دوری از کسانی که دوستشان دارید باعث می شود شما در مورد آنها افکار منفی داشته باشید، اما بودن در کنار آنها باعث آرامش خاطر شما می شود و این آرامش از بروز افکار منفی جلوگیری می کند .
به امید اینکه همه از زندگی خود لذت ببریم
موضوعات مرتبط: روان شناسی
یکی از علل احساس بی ارزشی این است که مرتب و به دور از هر گونه واقع بینی خود را آماج حملات بی رحمانه ی انتقاد قرار می دهیم و محکوم می شویم . اغلب به اشاره ای ، شعله های سرکش انتقاد وجودتان را در بر می گیرد . علتش این است که راه برخورد با انتفاد را نمی شناسیم و با روشهای مؤثر مقابله با آن آشنا نیستیم ؛ و حال آنکه احاطه به هنر و مهارت مبارزه ی کلامی و برخورد آگاهانه با انتقاد کار ساده ای است . می توانید بی آنکه به عزت نفستان خدشه ای وارد شود با انتقاد برخورد حساب شده کنید. علت بسیاری از افسردگی ها انتقاد دیگران است . تنها شما نیستید ، حتی روان شناس ها هم که به ظاهر باید با انتقاد برخورد واقع بینانه تری داشته باشند، واکنش های حساب نشده نشان می دهند. از جمله می توان به روان شناسی به نام " جيمز" اشاره کنم که از انتقاد بیمارش برآشفته شده بود . بیمار به او گفته بود که بسیاری از اظهار نظرهایی که درباره ی او می کند درست نیست . " جيمز" با شنیدن صحبت های بیمار به شدت ناراحت می شود و پیش خود می گوید : ( آه خدای من . حالا حتی بیمارها هم می دانند که چه آدم بی ارزش و بی احساسی هستم . حتما از بیمارستان اخراجم می کنند) چگونه است که بعضی ها در معرض یک انتقاد ساده اینهمه آسیب پذیر هستند و برخی دیگر در برابر شدیدترین انتقادها به راحتی مقاومت می کنند؟ شما هم می توانید اگر بخواهید در برابر انتقادهای بیجای دیگران راه آنها را انتخاب کنید . برخورد مؤثر با انتقاد به تمرین و ممارست نیاز دارد. اما کار دشواری نیست ، می توانید خیلی راحت مهارت های لازم را پیدا کنید و به عزت نفس خود بیافزایید .
پیش از صحبت درباره ی برخورد حساب شده با انتقاد باید دید چرا بعضی ها نسبت به انتقاد حساس تر از دیگران هستند ؟ اجازه بدهید جان کلام را بگویم : این انتقاد کننده یا صحبت های او نیست که شما را ناراحت می کند ؛ تکرار می کنم تاکنون حتی یک بار هم پیش نیامده که از انتقاد کسی ناراحت شده باشید . تیغ انتقاد هر اندازه هم که تیز باشد نمی تواند به خودی خود به شما آسیب بزند . بعبارت ديگر در دنیا تنها یک نفر می تواند دخلتان را بیاورد و آن یک نفر جز خود شما کسی نیست . موضوع از این قرار است که وقتی کسی در مقام انتقاد از شما حرفی می زند ، افکار منفی به خصوصی در ذهنتان جاری می شود . واکنش احساسی شما نه ناشی از صحبت انتقاد کننده که حاصل این افکار منفی است . افکار مسبب نگرانی و ناراحتی شما دقیقا : تعمیم مبالغه آمیز ، طرز تلقی هیچ یا همه چیز ، فیلتر ذهنی و برچسب زدن است . به عنوان مثال ، اجازه بدهید موضوع " جيمز" را باهم مرور کنیم .
ناراحتی جيمز همه اش برای آن بود که به خودش می گفت : « این انتقاد نشان می دهد که آدم بی ارزشی هستم . » اشتباه ذهنی جيمز کجاست ؟ نخست آنکه جيمزشتابزده و بدون دلیل موثق نظر بیمار را تایید می کند . ناراحتی او از همین جا شروع می شود و به علاوه ، بدون دلیل حرف های بیمارش را قبول کرده است . البته ممکن است که حرف های نسنجیده زده باشد ، ممکن است بی ملاحظه صحبت های نادرستی کرده باشد ، اما اشتباهش در این است که فکر می کند راهی برای اصلاح گفته هایش ندارد ( اشتباه پیشگو ) ، بی دلیل گرفتار تعمیم مبالغه آمیز شده و پیش خود نتیجه گرفته که دیگر هیچ بیماری را درست معالجه نخواهد کرد و بنابراین به خدمتش در بیمارستان خاتمه خواهند داد .
به استناد یک اشتباه خودش را یک بازنده به حساب آورده و فراموش کرده که قبلا بسیاری از بیمارانش را درمان کرده است ( دست کم گرفتن خود و بی توجهی به امر مثبت ) و دست آخر پیش خود نتیجه گیری کرده که من آدم بی ارزش و بی احساسی هستم . برچسب زدن. در رابطه با انتقاد ، فرایندهای ذهنی شما بیش از هر عاملی مهم هستند : ببینید با شنیدن انتقاد چه افکاری در ذهنتان جاری می شود. بهترین کار این است که افکار منفی ناشی از انتقاد را یادداشت کنید .
با این کار می توانید به تحلیل افکارتان بنشینید و به افکار غیر منطقی و اشتباه خود پی ببرید . با نوشتن افکار منفی نوبت نوشتن واکنش های منطقی تر می رسد. از منفي به مثبت.... تصور کنید انتقاد نوع مخرب-نوع منفی- را دریافت کرده اید. چطور می توانید آن را به چیزی مثبت تبدیل کنید؟ ابتدا باید اطمینان یابید که منظور را فهمیده اید. کار خود را توجیه نکنید چون ممکن است می توانسته اید کار خود را بهتر انجام دهید. حال به مرحله ی بعد می رویم: از منتقد بپرسید چه چیزی را در کارتان اشتباه دیده است و چرا و بعد از او راه های اصلاح و درست کردن آن را سوال کنید. اگر نتوانستند سوال شما را جواب دهند، انتقاد را نادیده بگیرید و فکر کنید که کارتان را خوب انجام داده اید. چون بعضی افراد ذاتاً منفی باف هستند. اما فکر کنید انتقاد صحیح بوده است. می توانید با فرد منتقد در مورد راه های اصلاح کارتان گفتگو و مشورت کنید.
قدم آخر انجام اصلاحات و تغییرات در کارتان است. یادتان باشد که حتماً باز با فرد منتقد چک کنید تا ببینید اصلاحاتتان را درست انجام داده اید یا خیر. اگر سعی کنید همه ی انتقادها را با دیدی مثبت ببینید و به روش های بالا به آن جواب دهید مطمئناً نتایج خوبی خواهید گرفت و در پیشبرد اهدافتان موفق خواهید شد. .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
اصل اساسي در روان درماني،آن رابطه عاطفي و انساني است كه بيمار و متخصص با يكديگر برقرار مي كنند.در اين جريان،بيمار تجارب و رفتارهاي جديدي فرا مي گيرد كه او را در برطرف كردن مشكلات و سازگاري با محيطش كمك مي كند. روان درماني نه جلسه پند و اندرز است و نه به منظور درد دل كردن بيمار با روانكاو. روان درماني فرآيندي است كه در آن بيمار عواطف،احساسات ورفتارهاي ناصحيح را از دست بدهد و بجاي آن رفتار صحيح تر،مناسب تر ومفيدتر را مي آموزد.
اهداف روان درماني عبارتند از: * تغيير الگوهاي آسيب زاي رفتاري *بهبود احساس ارزشمندي *حل و فصل تعارضها معيارهاي روان درماني معيارهاي روان درماني،تا اندازه اي به روشهاي مختلف درماني بستگي دارد. معيارهاي مشترك در روشهاي روان درماني هاي مختلف: 1- شخصي كه مشكلي دارد،براي گرفتن كمك به متخصص مراجعه مي كند و به او پول مي دهد تا او را در حل مشكلش ياري دهد. 2- ييمار براي حل مشكلي،بدليل اينكه خود از حلٌ آن عاجز است،نزد متخصص مي رود. 3- بر خلاف معيارهاي اجتماعي،روان درماني به بيمار اجازه داده مي شود تا درباره هر موضوعي،حتي اگر از نظر اجتماعي و اخلاقي بشدت ممنوع باشد،صحبت كند. 4- عدم سوءاستفاده از مطالبي كه روانشناس درباره بيمار بدست مي آورد. و به همين ترتيب روانشناس نبايد از اتكايي كه بيمار به او پيدا كرده است به نفع خود استفاده كند.
ترتيب جلسات روان درماني 1-مدت وتعداد جلسات: الف) معمولاٌ مدت جلسه يك1 ساعت است واگر فقط هفته اي يك جلسه باشد مدت آن دو2 ساعت خواهد بود ب) جلسات روانكاوي كلاسيك هفته اي پنج5 بار در هفته و در انواع جديد روانكاوي 1-2 جلسه در هفته خواهد بود. 2-نحوه قرار گرفتن بيمار: در روانكاوي كلاسيك معمولاٌ بيمار روي نيمكت ويا تخت مخصوص دراز مي كشد و روانكاو به نحوي بالاي سر بيمار مي نشيند كه مريض او را نبيند.و روانكاو بيماررا راهنمايي مي كند كه هرچه به فكرش مي رسد،آزادانه بيان كند. اين روش امتيازاتي دارد ولي معقول نيست تا دراولين جلسات اجرا شود زيرا براي بيماران اين حالت اضطراب انگيز وناراحت كننده است.
محاسن اين روش:
بيمار وقتي با روانكاو روبرو نمي شود،آزادانه و بدون اضطراب صحبت مي كند.ساكت وبيطرف بودن روانكاو،او را تحريك مي كند تا عواطف واحساسات شديد خود را نسبت به روانكاو بيان كند و به اين طريق رابطه انساني او اصلاح شود. معايب اين روش: محيط روانكاوي را خيلي اسرارآميز مي كند و دور از زندگي واقعي جلوه گر مي سازدو از همان لحظه اول،باعث وحشت بعضي از بيماران از روانكاوي مي شود. در بسياري از كلينيكها بيمار روي صندلي راحتي،روبروي روانشناس مي نشيند و بروش معمولي مصاحبه،جلسات روان درماني را برگزار مي كنند.و بدين ترتيب روانشناس از مريض مي پرسد كه ميل دارد در چه زمينه اي صحبت كند،يا ممكن است منتظربماند تا بيمار صحبت را آغاز كند.
خصوصيات جلسه اول:
در اين جلسات، روان شناس سعي مي كند بيشتر گوش دهد و كمتر به طور مستقيم به راهنمايي بيمار بپردازد.همچنين در گفتار وكردار او مداخله نكند ويا به تفسير بيماري او نپردازد، بلكه كوشش او بيشتر به منظور تشويق بيمار به صحبت كردن درباره ي خودش خواهد بود. روابط عاطفي در روان درماني : روان شناس با تجربه مي تواند بدون اينكه عواطف خود را با عواطف بيمار در آميزد از خود صميميت نشان دهد .
روان شناسان كلاسيك معتقد هستند كه روانكاو بايد به عنوان يك انسان براي بيمار ناشناخته بماند بنابراين او بايد حتي الامكان با بيمار رابطه اي آرام،ساكت، دوستانه داشته ودرعين حال هميشه بي طرف وخويشتن دار باشد.
نكته: اعتراضي كه بعضي از روانشناسان به مداخله روانشناس در جريان روان درماني دارند، اين است كه اگر احتياجات نوروتيك روان شناس كنترل نشود ، ممكن است بيمار صدمه ببيند. اگر روان شناس ندانسته با بيمار رابطه برقرار كند ودر آن، ارضاي احساس برتري ، تسلط وميل جنسي خود را بجويد ، بي شك حالت بيمار بدتر خواهد شد .
تفسير در روان درماني : هدف اصلي تفسير، افزايش آگاهي بيمار است .به عبارت ديگر ، مقصود از تفسير در روان درماني اين است كه بيمار خود را بهتر ببيند ونه اينكه مطالبي را در باره ي خود باور كند. روشهاي تفسير : 1) يكي از ساده ترين انواع تفسير ، عبارت است از اشاره كردن به عواطف و محركهاي بيمار . مثلاً ممكن است بيمار با هيجان زياد بگويد: «از حرفي كه دوستم به من زد، بسيار رنجيدم وچنين انتظاري از او نداشتم.» روان شناس مي تواند از او بپرسد : « شايد حرف دوستت تو را عصباني كرده؟ » به اين ترتيب ، او مطلب را به حساسيت بيمار در مقابل انتقاد بيمار مي كشاند . 2) تذكر دادن شباهت دو وضع يا موقعيتي است كه باعث ناراحتي بيمار شده است . مثلاً روانشناس ممكن است بگويد« به نظر ميرسد در هر دو شرايطي كه شما ناراحت شده ايد،شخص مسلط وزور گويي وجود داشته است وشما در برابر او احساس نا تواني كرده ايد؟» 3) روانشناس علل وضع كنوني او را در گذشته جستجو مي كند مثلاً روانشناس به بيمار تذكر مي دهد كه رفتار كنوني او نسبت به افراد قوي ومسلط ، مانند رفتار كودكي او ، در برابر پدرش است. ويا احساس عدم كفايت جنسي او ، به طرز فكر وعواطفي كه نسبت به مادر خود داشته است ، مربوط مي شود . 4) آشكار ساختن علل ومفاهيم نا خود آگاه واهميت علائم وسمبل ها : به ويژه علائمي كه در خواب ظاهر مي شود . البته، علائم منحصر به خواب نمي شود ، بلكه حالتهايي كه بيمار در جلسه روان درماني نشان مي دهد ، مانند آه كشيدن، جويدن ناخن به طور ممتد ، مشت كردن دستها ، انداختن اشيا وامثال آن نيز شامل اين عوامل هستند .
پذيرفته شدن تفسير از جانب بيمار: معمولاً بيمار از پذيرفتن تفسيري كه روانشناس در مورد روحيات او مي دهد ،شك خواهد كرد . علل ترديد بيمار: 1) چون مقدار زيادي از تفسير بر اساس حدس وگمان است ، بيمار در صحيح بودن آ ن ترديد نشان مي دهد. 2) تفسير ، بيمار را مضطرب وناراحت مي كند و او آن را به صورت تهمت وعيب جويي تلقي ميكند .بنابراين اغلب اوقات صحت آن را انكار مي كند . بعضي اوقات شدت عكس العمل بيمار ، نشان مي دهد ،كه تفسير صحت دارد وعلت ناراحتي بيمار همبن است. روانشناس بايد در نظر داشته باشد كه نبايد بيمار را مجبور كرد تا ناگهاني ويكباره با حقايق خصوصيات رواني خود روبرو شود ، مگر اينكه علل اين خصوصيات تا حدي بر بيمار روشن باشد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
خود کشی پدیده ای روانی- اجتماعی ،موضوعی چند وجهی ییچیده است وقتی شخصی مرتکب خودکشی می شود ،معمولا"وابستگان ودوستان او متعجب و حیران می شوند چرا که معتقدند او آرام بود وزندگی می کرد ،اما پس از بررسی دقیق سر نخ ها یی به دست می آید که در عین دشواری ،ضرورت پیگیری وجستجوی کمک وخدمات تخصصی را آشکار می سازد .بنابراین ،پیش بینی خودکشی حتی برای متخصصان امری آسان ودقیق نیست ،از این رو بررسی دقیق علايم ونشانه های خطر خود کشی برای تشخیص به موقع ومناسب ،بسیار کمک کننده است.
تعریف و ماهیت خود کشی
:خود کشی در فرهنگ فارسی به معنای «خود را به وسیله ای کشتن »«انتحار » «خود را کشتن»آمده است .خودکشی به عنوان عملی که شخص برای معدوم کردن خود ،در حالی که اختیار مرگ وزندگی را دارد وبه لحاظ اخلاقی نیز به انجام آن موظف نیست ،تعریف شده است .در فرهنگ روانشناسی ، خود کشی به عنوان نابود کردن آگاهانه خویش برای رها شدن از موقعیتی غیر قابل تحمل تعریف شده واشاره دارد که خود کشی هایی که با انگیزه ملاحظات مذهبی واخلاقی (فرار از عملی مغایر با شرف ،سر بار دیگران نبودن )صورت می گیرد ،نوعی فداکاری تلقی می شود و آنها را با خودکشی هایی که ناشی از عواطف مختل ،مشوش و...است متفاوت می دانند . رفتار های خودکشی گرا را می توان به افکار (فرایند های ذهنی )ویا براساس پیامدهای مهلک (مرگ آور )مثل خود کشی وپیامدهای غیر مهلک از قبیل اقدام به خود کشی (شبه خود کشی )یا اعمال خود –آسیبی طبقه بندی کرد .شبه خود کشی عبارت است از :«اقدام به عملی غیر مهلک که در آن فرد به عمد یا از روی نقشه ،قصد خود آسیبی (مجروح ومسموم ساختن خود را )دارد اما منجر به مرگ نمی شود .»
ده ویژگی خود کشی از دیدگاه شنایدمن
:1- شایع ترین هدف خود کشی جستجوی راه حل است .2- هدف معمول در خود کشی وقفه وقطع هشیاری است. 3- رایج ترین محرک در خود کشی ،درد روانشناختی غیر قابل تحمل می باشد .4- عمده ترین فشارزا در خودکشی نیازهای روانی ناکام شده است .5- عمده ترین هیجان در خودکشی ناامیدی – درماندگی است. 6- عمده ترین حالت شناختی در خودکشی دوسو گرایی است. 7- شایع ترین حالت ادراکی در خودکشی احساس بن بست است .8- شایع ترین عمل در خود کشی خروج است.9- عمل مرسوم در خود کشی ،بیان و ابراز کردن(کلامی – غیر کلامی )قصد خود کشی است . 10 – همسانی معمول در خود کشی دشواری الگوهای مقابله ای مداوم است .
علل خود کشی
درخصوص علل خودکشی دودیدگاه عمده وجود دارد.دیدگاه اول مسئولیت خود کشی را بردوش جامعه می گذارد .(مثل دورکهایم واستنگل )دیدگاه دوم که روانشناختی است بیشتر بیانگر مسئولیت وتصمیم گیری فردی است (مثل فروید )هرچند به نظر می رسد تعامل وترکیبی از عوامل اجتماعی وفردی بیشتر تعیین کننده موضوع باشد .با این حال ،رویکرد های مختلف تبیین های متفاوتی برای خودکشی ارائه می کنند. نظریه یادگیری وبه نوعی رفتارگرایی ،براهمیت اکتسابی بودن رفتارهای خودکشی تأکید دارد وموضوعاتی همانند انتقام،پیوستن به فرد مورد علاقه واز دست رفته ،وآرامش مطلق رابرای خودکشی تقویت کننده می دانند .از این منظر چون این رفتارها یاد گرفته شده اند ،بنابراین ،می توان با ایجاد شرایط یاد گیری آنها راتغییر داد. نظر پردازان شناختی خودکشی را نمونه ای از رفتار حل مسأله بیان می کنند .احتمالا"در طول سال رشته ای از رویدادهای منفی که درکنترل شخص نیستند ،پیش از اقدام به خود کشی ،رخ می دهند وموجب می شود که منابع حمایتی خویش را از دست داده (مثلا"طلاق یا فقدان عزیزی در زندگی )وبه لحاظ ارزیابی شناختی دچار محدودیت واز دیدن تمامی ابعاد یک موضوع با دشواری مواجه می شود .از این دیدگاه ،خودکشی ممکن است ازارزیابی شناختی شخص از موقعیت به عنوان شرایطی نا امید کننده وازمرگ به عنوان راهی برای خلاص شدن از مشکلات ،نشأت بگیرد.چرا افراد خودرا می کشند ؟ - انتقام وخشم - افسردگی - ناتوانی - فقدان وضعف عزت نفس - توهم و باورهای هذیانی روان پریشی - تصمیم گیری های به ظاهر منطقی ،مبتنی بردورنمای زندگی وشکست در آنها .درد فیزیکی ،عاطفی یا معنوی)
عوامل خطر آفرین خودکشی
اکنون شیوه ای یاد یار به نام «تبسم جوانان »برای استفاده مشاوران / روان درمانگران در ارزیابی ابعاد خطر مراجعان خودکشی گرا ارائه وپیشنهاد می گردد. این «یاد یار »اکثر عوامل خطری را که در ادبیات خودکشی مشخص شده اند پوشش می دهد: ت به معنای تفکر غیر منطقی : تفکرمنطقی ،کنترل افکار واحساسات از مهارتهای اساسی در زندگی است .از ویژگی افراد خودکشی گرا به ویژه نوجوانان ،نداشتن مهارتهای مقابله ای مناسب ،بالاخص تفکر منطقی می باشد .ازاین رو ندیدن گزینه های مختلف ،عدم انعطاف پذیری ،تکانه ای عمل کردن از ویژگی هایی است که در بررسی افراد پر خطر ،اهمیت بسیار دارد .ب به معنای بیماری : بیماری جسمانی وروانی همبستگی قابل توجهی با خودکشی دارد ،سابقه طبی قبلی ومراجعه درمانی دامنه ای از 32 تا 80 درصد افراد خودکشی کننده در شش ماه قبل از انتحار به علت بیماری را نشان می دهد .س به معنای سن :در گذشته خطر خودکشی با بالا رفتن سن افزایش می یافت ولی در بررسی های جدید نشان می دهد خودکشی درمیان نوجوانان 15 تا 19 ساله به شدت رو به رشد است .همچنین در بزرگسالان به ویژه از دهه ششم زندگی به بعد افزایش بالایی دارد . م به معنای مصرف نا به جای مواد مخدر :مواد مخدر به ویژه الکل خطر خودکشی را به شدت افزایش می دهد .در هرحال ،استفاده نا به جا و سوء مصرف الکل ،به طور کلی مواد مخدر در افزایش خودکشی بسیار تأثیرگذارند .ج به معنای جنسیت : زنان سه برابر مردان اقدام به خودکشی می کنند اما کمتر از آنان می میرند .به عبارتی ،مردان ،خودکشی (چهارتا پنج برابر زنان) وزنان ،اقدام به خودکشی (چهار تا هشت برابر مردان )بیشتری دارند .و به معنای وضعیت تأهل :میزان خودکشی در میان افراد متاهل نسبت به گروه مطلقه وبیوه بسیار پایین تر است .به طور کلی ،خودکشی درافرادی که مجرد ،جداشده وتنها هستند بیشتر می باشد .مطلقه وبیوه بودن 4 تا 5 برابر خطر خودکشی را افزایش می دهد .این امر ازسویی اهمیت تأهل واز سوی دیگر ،نقش فقدان حمایت اجتماعی در افزایش خطر خود خودکشی را نمایان می سازد .الف به معنای افسردگی : افسردگی توأم با نا امیدی از نشانه های جدی خطر خودکشی است .داده های تحقیقی بیانگر نتایج مختلفی است از جمله 10 تا 15 درصد افراد افسرده خودکشی می کنند .همچنین ،بیش از 60 درصد کسانی که به وسیله خودکشی مرده اند از افسردگی عمده در رنج بوده اند .ن به معنای نداشتن حمایت اجتماعی : از متغیر های اساسی سلامت روان وجود سیستم های حمایت اجتماعی مناسب است .الف به معنای اقدام قبلی :خودکشی درافرادی که اقدامهای قبلی داشته اند ،بسیار بالاست . ن به معنای نقشه سازمان یافته :هرچه نقشه فرد برای خودکشی دقیق تر وجزئیات بیشتری داشته باشد ،خطر آن بیشتر است .ازاین روبه نظرمی رسد کسانی که واقعا" قصد خودکشی دارند ،نقشه وطرح دقیق تری برای خوددارند .خودکشی افراد اغلب به گونه ای است که کارهای نیمه تمام را تکمیل ومرتب می کنند .همچنین ممکن است اشیاءباارزش خودراببخشند ،به قرارها ،بدهی ها یا وثیقه ومواردی از این قبیل رسیدگی نمایند .
آمار خودکشی درایران
به دلایل مختلفی ازجمله انجام نگرفتن تحقیقات گسترده وجامع ،بازداری های اجتماعی وفردی ،به ویژه نبود مرکزی برای جمع آوری وپردازش اطلاعات مربوط به اختلالات ومشکلات روانی – اجتماعی در کشور در خصوص شیوع وبروز خودکشی واقدام به آن ،آمارهای مؤثق وقابل اتکایی در دسترس نمی باشد .با این حال به برخی نتایج اشاره می شود .میزان خودکشی در ایران درسال 1375 ،5 نفر در 000/100 نفر اعلام شده است که کرمانشاه با 9/12 وایلام 10 در 000/ 100 نفر بالاترین وسیستان وبلوچستان با 1/1 در 000/100 نفر پایین ترین میزان خودکشی را در کشور داشته اند .میزان اقدام به خودکشی در سال 1376 در استان ایلام با 52 در 000/100 نفر نسبت به سالهای قبل افزایش داشته است .نکته قابل توجه دیگر آن است که میزان خودکشی واقدام به خودکشی در میان دانش آموزان این استان 70 در 000/100 نفر بود که نسبت به سال 1375 ، 25 % افزایش داشته است .تعداد خودکشی زنان در استان اردبیل نیز طی سالهای 78-75 در هر هزار نفر 05/6 -38/1 – 20/1 – 17 /0 بوده است که نشان دهنده کاهش میزان می باشد .
راهکارهای پیشگیری از خودکشی
خودکشی سومین عامل مرگ جوانان ایرانی است که به این مسأله وبحران توجه خاصی داشته باشیم ساماندهی امور ومطالبات جوانان به عنوان برنامه ای ملی ،تأمین اشتغال مولد ،ازدواج به موقع ،ارزشگذاری مناسب به پسران ودختران ومعرفی الگوهای مناسب ،احترام به حقوق فردی تمامی افراد جامعه ،آموزش مهارتهای زندگی ،برقراری امنیت شغلی مردان ،حرفه آموزی وتوانمندی های آنها و... از عواملی هستند که باید مورد توجه خانواده ها ومسئولان جامعه قرار گیرند .
محورهای عمومی مداخله
- آموزش همگانی (عمومی )
- مسئولیت رسانه ها در ارائه گزارش
- برنامه های مبتنی برمدرسه
- شناسایی ودرمان افسردگی وسایر اختلالات روانی
- توجه به افراد دارای سوء مصرف مواد (الکل ودارو)
- توجه به افراد با رنج ناشی از بیماری جسمی
- کاهش دسترسی به روشهای مهلک
- افزایش دسترسی به خدمات بهداشت روان
- بهبود ارزیابی اقدام به خودکشی
- مداخله ثانویه
- مداخله در بحران
- خط مشی اشتغال وبیکاری
- آموزش متخصصان سلامت
موضوعات مرتبط: روان شناسی
به بياني ديگر عزت نفس عبارت است از احساس ارزشمندبودن كه اين احساس ارزشمند بودن از مجموع افكار، احساسا ت ،عواطف و تجربياتمان كه در طي زندگي كسب مي كنيم به دست مي آيد.
به عنوان مثال مي انديشيم كه فردي باهوش يا تنبل هستيم ؟احساس مي كنيم كه منفوريادوست داشتني هستيم و اينكه مورد قبول و اطمينان هستيم يانه ؟ همه افراد صرف نظراز سن ،جنس ،زمينه فرهنگي ،جهت ونوع كاري كه در زندگي دارند نيازمند عزت نفس مي باشند.عزت نفس يعني خود باوري واقعي ، يعني خودمان را آن گونه كه هستيم باور كنيم و تلاش كنيم .
علايم و نشانه هاي عزت نفس در نوجوانان :
1)مستقل عمل مي كنند.
2)مسئوليت پذير هستند.
3)به پيشرفتهاي خود افتخارمي كنند .
4)به چالش هاي جديد مشتاقانه روي مي آورند.
5)دامنه وسيعي از هيجانات و احساسات را بروز مي دهند.
6)ناكاميها رابه خوبي تحمل مي كنند.
اما شايد اين سوال به ذهن شما خطور كند كه عزت نفس قوي ويا ضعيف در دوران مختلف چه فايده اي دارد؟ در پاسخ به اين سوال بايد گفت كه عزت نفس قوي باعث تقويت عملكردفرددر زندگي خواهد شدو موفقيت در دوره اي از زندگي باعث مي شود فرد از لحاظ رشدي و ويژگيهاي رشدي مختص به آن دوره زندگي درسطحي خوب عمل كند كه اين كار باعث رشد بهتر وكاملتري در مراحل بالاتر رشد خواهد شدبه عنوان مثال رشد عاطفي –هيجاني .
اما توصيه هايي براي كساني كه ازعزت نفس ضعيف برخوردارند:
1)برتوانايي خود تكيه كنيدوبراي هر كاري كه مي كنيد ارزش قايل شويد ودر اين راه توانايي و تمركز خود را معطوف به كارهايي كه مي توانيد انجام دهيد و به خاطر تلاشهايي كه داريد خودتان راتشويق كنيد وراجع به نتيجه كارهايتان فكر كنيد و تنها بر توانايي خود متمركز شويد چرا كه اين امر به شما كمك ميكند كه بتوانيد با محدوديتهاي اجتناب ناپذير زندگي خود كنار بيايد .
2)ريسك كنيد و روي تجربيات جديد با ديد يادگيري بيشتر تاكيد كنيد و فعاليت نماييد و از برد وباخت نهراسيد و جلوي پيشرفت شخصي خودتان را نگيريد و حس خويشتن پذيري را در خود تقويت نماييد.
3)با خودتان صحبت كنيد صحبت كردن باخود بيشتر در زمينه مقابل مفروضات مضر مطرح مي شود كه شما خودتان مي توانيد اين فرضها را شناسايي كنيد و فرضهاي مثبت را جايگزين كنيد و در واقع تصويرذهني مثبتي در رابطه با توانائي هاي خودداشته باشيد.
4)خودتان را ارزيابي كنيد و ياد بگيريد اين ارزيابي را خودتان شخصا انجام دهيد و در جهت جلوگيري از احساس ناراحتي در خود روي نقطه نظرات ديگران تاكيد نمائيد و تمركز اصلي خودرا روي رفتار ،كار و ساير جنبه هاي زندگي تان بگذاريد.
اگر ثروتمند نيستيد مهم نيست بسياري از مردم ثروتمند نيستند ،اگر سالم نيستيد،هستند افرادي كه با معلوليت و بيماري زندگي مي كنند ،اگر زيبا نيستيد ،مي توانيد برخوردي درست با خود داشته باشيد. اگر جوان نيستيد همه چهره ها باپيري روبروخواهند شد،اگر تحصيلات عالي نداريد با كمي سواد هم مي توان زندگي كرد ....اگر عزت نفس نداريد پس بايد گفت كه هيچ نداريد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی