تقویت و بهبود حافظه همان یادگیری بهتر است . تقویت حافظه یعنی رعایت اصول و قوانین حاكم بر یادگیری ، اگر قوانین حاكم بر یادگیری را خوب رعایت كنیم بهتر یاد خواهیم گرفت و در نتیجه احساس می شود كه كارائی حافظه بالا رفته است.
|
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
هوشها انواع و اقسام دارند؛ باید هر کسی در وجود خودش به دنبال هوش خود بگردد و تحصیلات و شغلش را بر پایه آن قرار دهد. هوارد گاردنر روانشناسی بود که اولین بار این حرف را بر سر نظام آموزشی سنتی دنیا فریاد کشید.
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
یکی از بهترین راهها برای رشد خلاقیت، خبره شدن در آن حوزه است. با داشتن درک عمیق از موضوع، بهتر قادر خواهید بود که به تفکر درباره راهحلهای ابتکاری و نوآورانه برای مسائل بپردازید
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
این یک غربالگری نفرتانگیز است. هر روح خلاقی را ـ سوای آن چه میآفریند ـ باید مورد احترام و تمجید قرار داد تا خلاقیت محترم شمرده شود. اما میبینیم که حتی برخی سیاستمداران ـ که جز جنایتکارانی قهار نیستند ـ جایزهی نوبل دریافت میکنند. این همه خونریزی در دنیا به خاطر وجود همین سیاستمداران روی داده است و آنها هنوز هم سلاحهای هستهای بیشتری فراهم میآورند تا به یک خودکشی جهانی دست بزنند. حس زیبایی شناختی ما چندان پر مایه و غنی نیست. به یاد آبراهام لینکلن میافتم. او پسر یک کفاش بود و رئیس جمهور آمریکا شد. طبعاً همهی اشراف زادگان سخت برآشفتند، و آزرده و خشمگین شدند. و تصادفی نبود که به زودی آبراهام لینکلن مورد سوء قصد قرار گرفت. آنها نمیتوانستند این را تحمل کنند که رئیس جمهور آمریکا پسر یک کفاش باشد. در اولین روزی که او میرفت تا نطق افتتاحیهی خود را در مجلس سنای آمریکا ارائه کند، درست موقعی که داشت از جا برمیخاست تا به طرف تریبون برود، یک اشراف زادهی عوضی بلند شد و گفت: «آقای لینکلن، هر چند شما بر حسب تصادف پست ریاست جمهوری این کشور را اشغال کردهاید، فراموش نکنید که همیشه به همراه پدرتان به منزل ما میآمدید تا کفشهای خانوادهی ما را تعمیر یا تمیز کنید و در این جا خیلی از سناتورها کفشهایی به پا دارند که پدر شما آنها را ساخته است.
بنابراین هیچ گاه اصل خود را فراموش نکنید.» این مرد فکر میکرد دارد او را تحقیر میکند. اما نمیتوان آدمی مثل آبراهام لینکلن را تحقیر کرد. فقط میتوان مردمان کوچک را، که از حقارت رنج میبرند، سرافکنده و خوار کرد؛ انسانهای عالیقدر فراتر از تحقیرند. آبراهام لینکلن حرفی زد که همه باید آویزهی گوش خود کنند. او گفت: «من از شما سپاسگزارم که درست پیش از ارائه اولین خطابهام به مجلس سنا، مرا به یاد پدرم انداختید. پدرم چنان طینت زیبایی داشت، چنان هنرمند خلاقی بود که هیچ کس قادر نبود کفشهایی به این زیبایی بدوزد. من خوب میدانم که هر کاری هم انجام دهم، هرگز نمیتوانم آن قدر که او آفرینشگر بزرگی بود، من رئیس جمهوری بزرگ باشم. من نمیتوانم از او پیشی بگیرم. در ضمن، میخواهم به همهی شما اشراف زادگان خاطر نشان سازم، اگر کفشهای ساخت دست پدرم پاهایتان را آزار میدهد، من هم این هنر را زیر دست او آموختهام.
البته من کفاش قابلی نیستم، اما حداقل میتوانم کفشهایتان را تعمیر کنم. کافی است به من اطلاع بدهید تا خودم شخصاً به منزلتان بیایم.» سکوتی سنگین بر فضای مجلس حکمفرما شد و سناتورها فهمیدند که تحقیر کردن این مرد غیر ممکن است. اما او احترام فوقالعادهای برای خلاقیت از خود نشان داد. مهم نیست آیا نقاشی میکنی، مجسمه میسازی یا کفش میدوزی ـ چه باغبان باشی، چه کشاورز و چه ماهیگیر باشی، چه نجار، هیچ فرقی نمیکند. آن چه اهمیت دارد آن است که آیا واقعاً روحت در گروی آن چیزی است که میآفرینی؟ اگر چنین باشد حاصل کار خلاقانهات کیفیتی از الوهیت را در خود دارد. فراموش نکن که خلاقیت به هیچ کار خاصی ربط ندارد. خلاقیت با کیفیت آگاهی تو سروکار دارد. هر عملی که از تو سر میزند، میتواند خلاقانه باشد.
هر کاری که میکنی میتواند خلاقانه باشد، و این در صورتی است که بدانی خلاقیت یعنی چه. خلاقیت یعنی لذت بردن از هر کاری، حتی از مراقبه؛ انجام هر کاری با عشقی ژرف. اگر عشق بورزی و این سالن سخنرانی را تمیز کنی، این کاری خلاق است. اگر بیعشق عمل کنی، آن وقت مسلماً این کاری شاق است؛ وظیفهای است که باید هر طور شده به آن عمل کرد. این کار تحمیلی است. بعد دوست داری وقت دیگری خلاق باشی. در آن برهه از زمان تو چه خواهی کرد؟ آیا کار بهتری سراغ داری؟ آیا فکر میکنی اگر به نقاشی بپردازی، خود را خلاق احساس خواهی کرد؟ اما نقاشی کردن درست به اندازهی تمیز کردن کف زمین کاری معمولی است تو رنگها را بر روی بوم نقاشی میمالی یا پرتاب میکنی ـ این جا هم تو زمین را میشویی و تی میکشی. فرقش چیست؟ احساس میکنی حرف زدن با یک دوست جز وقت تلف کردن نیست و دوست داری یک کتاب بینظیر بنویسی تا خلاقیت خود را نشان بدهی؟ اما یک دوست آمده! کمی گپ زدن چه قدر سرگرم کننده و زیباست ـ معطل چه هستی؟
خلاق باش! همهی رمانهای تراز اول دنیا جز وراجیهای مردم خلاق نیست. در این جا من دارم چه کار میکنم؟ باز هم گپ زدن و وراجی! آنها روزی به کلمات قصار و وحی منزل تبدیل خواهند شد، ولی در آغاز فقط یک مشت دریوری و حرفهای خاله زنکی هستند. اما من از این کار لذت میبرم. من میتوانم تا ابد به نوشتن ادامه دهم ـ تو ممکن است روزی خسته شوی، اما من نه. برای من این سرخوشی محض است. شاید روزی فرا برسد که شماها خسته شوید و دیگر مخاطبی برای من باقی نماند ـ و من هنوز در حال حرف زدن خواهم بود. اگر واقعاً عشق کاری باشد، آن کار خلاقانه است. اما این برای هر کسی اتفاق میافتد. بسیاری از مردم وقتی برای اولین بار پیش من میآیند، میگویند «هر کاری، اشو. هر کاری ـ حتی نظافت!» دقیقاً همین را میگویند: «حتی نظافت! ـ اما شما باید به کار اصلی خودتان برسید و ما از هر کاری که به ما بدهید خوشحال خواهیم بود» بعد یک چند روزی که میگذرد تغییر عقیده میدهند: «راستش نظافت … ما دوست داریم یک کار ابتکاری حسابی به ما محول کنید.»
اجازه بدهید لطیفهای برایتان تعریف کنم: زن جوانی که از زندگی جنسی بیروح و کسل کننده با شوهرش نگران بود، بالاخره شوهرش را تشویق میکند که تحت درمان هیپنوتیزم قرار بگیرد. پس از چند جلسه درمان، از نو موتور جنسی مرد به کار میافتد. اما زن متوجه میشود که شوهرش گهگاه مثل باد از اتاق خواب بیرون میزند و از توالت سر در میآورد و دوباره به رختخواب بر میگردد. یک روز زن از شدت کنجکاوی او را تا توالت تعقیب میکند. پاورچین، پاورچین خودش را به پشت در میرساند و از درز در شوهرش را میبیند که جلوی آینه ایستاده و صاف به خودش خیره شده و زیر لب میگوید: «او زن من نیست … او زن من نیست.» وقتی عاشق زنی میشوید، البته او زن شما نیست. شما از همخوابی با او لذت میبرید، اما بعد آتشتان فرو مینشیند؛ چون او دیگر همسر شماست.
دیگر همه چیز کهنه میشود. بعد تو چهره، بدن و نقشهی پستی و بلندیهای او را خوب میدانی. آن وقت دلزده میشوی. متخصص هیپنوتیزم کارش را درست انجام داده بود! او فقط توصیه کرده بود هنگام همخوابی با همسرت کافی است فکر کنی «او همسرم نیست.» بنابراین هنگام نظافت کردن، کافی است فکر کنی داری نقاشی میکشی. «این نظافت کردن نیست، این یک کار بزرگ ابتکاری است» ـ و همین طور هم خواهد بود! این فقط شیطنت و شوخی ذهن توست. اگر اصل مطلب را درک کنی، آن وقت خلاقیت خود را در هر عملی که انجام میدهی، به کار میاندازی. کسی که اهل شعور و درک است، پیوسته خلاق است. نه این که سعی کند خلاق باشد ـ بلکه به طرز نشستن او عملی مبتکرانه است. نشستن او را تماشا کن؛ در حرکات او کیفیتی خاص از رقص ـ متانتی خاص ـ را پیدا میکنی. همین چند شب پیش داستان استاد ذنی را خواندم که در قبر با متانتی بینظیر ایستاده بود ـ او مرده بود. حتی مرگش عملی خلاقانه بود. واقعاً شیرین کاشته بود. از آن بهتر نمیشد ایستاد ـ حتی در حالت بیجان با جلال و متانت خاصی ایستاده بود.
وقتی نکته را دریافتی، هر کاری ـ چه آشپزی، چه نظافت و … ـ خلاقانه است. زندگی از چیزهای کوچک و پیش پا افتاده تشکیل شده است. فقط نفس تو مدام نق میزند که اینها چیزهای پیش پا افتادهای است و میخواهد کار عالی و بزرگی انجام دهد ـ یک شعر عالی. تو دلت میخواهد شکسپیر، کالیداس یا میلتون شوی. این نفس توست که این دردسر را برایت درست میکند. نفس را رها کن و آن وقت همه چیز خلاقانه است. زن خانهداری که از چالاکی شاگرد بقالی خوشش آمده بود،از او اسمش را پرسید. پسرک جواب داد: «شکسپیر» زن گفت: «به، این اسم خیلی مشهور است» پسرک در جواب گفت:«باید هم باشد. من در این محله تقریباً سه سال است بستههای خرید مردم را دم در خانهشان تحویل میدهم.» من این را میپسندم! چرا باید دردسر شکسپیر شدن را به خود داد؟ سه سال تحویل بستهها در محله ـ این تقریباً به اندازهی نوشتن یک کتاب، یک رمان یا یک نمایشنامه زیباست.
زندگی از چیزهای کوچک تشکیل شده است که اگر عشق بورزی، به چیزهای بزرگی تبدیل میشوند. بعد همه چیز فوقالعاده عالی و بینظیر است. اگر خالی از عشق عمل کنی، آن وقت نفس مدام تلنگر میزند که «این از شأن تو به دور است. تو و نظافت؟ این در شأن تو نیست. یک کار بزرگ انجام بده. ژان دارک شو!» اینها همهاش جفنگیات است. همهی ژان دارکها یاوهاند. نظافت کردن کار بزرگی است! خودنمایی را بگذار کنار. دنبالهروی نفس نباش. هر وقت نفس آمد و تو را به انجام کارهای بزرگ تشویق کرد، فوراً به خودت بیا و نفس را رها کن و بعد کم کم در مییابی که چیزهای معمولی و پیش پا افتاده مقدساند. هیچ چیزی زشت نیست. هیچ کاری قبیح نیست. همه چیز مقدس و متبرک است. و تا وقتی همه چیز برایت مقدس نشده، زندگی تو نمیتواند الهی باشد. یک انسان مقدس، کسی که او را قدیس میخوانی نیست ـ چه بسا آن قدیس هوای نفس تو باشد، اما در نظرت قدیس بنماید، چون تو فکر میکنی کرامتهای بزرگی از او سر زده است. انسان مقدس، انسانی معمولی است که به زندگی معمولی عشق میورزد ـ به تکه تکه کردن چوب، حمل آب از چشمه، آشپزی ـ و به هر چه دست میزند قدسی میشود. نه از این رو که به کارهای بزرگی مبادرت میکند، بلکه هر کاری میکند،آن را به طرزی عالی انجام میدهد. عظمت به کار انجام شده نیست.
بزرگی، آگاهییی است که تو حین انجام آن کار به ارمغان میآوری. امتحان کن! یک دانه شن را با عشقی عظیم لمس کن تا به کوه نور ـ به قطعه الماسی بزرگ ـ مبدل گردد. لبخندی بر لبانت بنشان و در یک چشم به هم زدن شاه یا ملکهای هستی. بخند، شاد باش… باید هر لحظه از زندگیات را با عشق مکاشفه گرانهات دگرگون سازی. وقتی میگویم خلاق باش، منظورم این نیست که همگی بروید و نقاشان و شاعران بزرگی شوید. صرفاً منظورم این است که اجازه دهی زندگیات یک تابلوی نقاشی، یک غزل باشد. این را آویزهی گوش کن، و گرنه نفس تو را به مخمصه میاندازد. برو از جنایتکاران بپرس چطور شد دست خود را آلوده کردند ـ فقط به این دلیل که کار بزرگی پیدا نکرده بودند، که انجام دهند! نتوانسته بودند رئیس جمهور شوند ـ البته، همه که نمیتوانند رئیس جمهور شوند ـ بنابراین رئیس جمهوری را زدند و کشتند؛ این آسانتر است. آنها به اندازهی یک رئیس جمهور مشهور شدند و با تمام مشخصات و عکس و تفصیلات در صفحهی اول همه روزنامهها حضور پیدا کردند. همین چند ماه پیش از مردی که هفت تا آدم کشته بود، سوال کردند: «چرا دست به این کار زدی؟ تو که با این هفت نفر هیچ ارتباط خاصی نداشتی.» او گفت که میخواسته مشهور شود و هیچ روزنامهای حاضر نشده شعرها و مقالههایش را چاپ کند؛ همه جا با در بسته مواجه شده و هیچ کس حاضر نبوده عکس او را چاپ کند و مگر آدم چند بار به دنیا میآید؟ این بود که مجبور شد دستش را به خون هفت نفر آلوده کند.
آنها ارتباط یا نسبتی با او نداشتند، او هیچ خرده حسابی با آنها نداشت، فقط میخواست مشهور شود! معمولاً سیاستمداران و جنایتکاران از دو سنخ متفاوت نیستند. بیشتر جنایتکاران سیاسیاند و بیشتر سیاستمداران جنایتکارند، نه فقط ریچارد نیکسون. بیچاره ریچارد نیکسون، که از بدشانسی حین ارتکاب جرم مچش را گرفتند. ظاهراً بقیه حقهبازتر و زبر و زرنگتر بودهاند که تا به حال دم به تله ندادهاند! خانم مسکوویتس که از فرط خودپسندی و غرور داشت میترکید، از همسایهاش پرسید: «از پسرم لویی خبر تازهای نشنیدهای؟» «نه، پسرت لویی چی شده؟» «پیش روانپزشک میرود. دو بار در هفته جلسهی روانکاوی دارد.» «البته که مفید است. ساعتی چهل دلار میدهد ـ چهل دلار! و همهاش دربارهی من حرف میزند!» هرگز اجازه ندهید این میل در شما قوت بگیرد که آدم بزرگ و مشهوری شوید، آدمی بزرگتر از اندازهی طبیعی، هرگز. اندازهی طبیعی خودش عالی است. دقیقاً به اندازه طبیعی بودن و درست در حد متعارف و عادی بودن، به قدر کفایت خوب است. اما این عادی بودن را به شیوهیی غیر عادی زندگی کن. همهی داستان آگاهی نیروانایی هم همین است. حالا بگذار نکتهی آخر را با تو بگویم: اگر نیروانا به هدف بزرگی برای تو مبدل شود، آن وقت در کابوس خواهی بود. آن وقت نیروانا میتواند واپسین و بزرگترین کابوس تو باشد. اما اگر نیروانا در چیزهای کوچک و پیش پا افتاده باشد ـ شیوهای که تو هر فعالیت کوچک را به عملی مقدس، به یک عبادت، مبدل میسازی … خانهی تو به یک عبادتگاه و جسم تو به سرای خداوندی بدل خواهد شد و به هر کجا که نظر کنی و به هر چه دست بزنی فوقالعاده زیبا و مقدس خواهد بود ـ آن گاه نیروانا آزادی است. نیروانا یعنی زندگی عادی را زندگی کردن؛ چنان هشیار، چنان مملو از آگاهی و چنان سرشار از نور که همه چیز نورانی و درخشان میشود. این امری ممکن است. این را میگویم، چون من چنین زندگی کردهام و چنین زندگی میکنم. من ادعا نمیکنم، بلکه با قدرت این را میگویم. وقتی این را به زبان میآورم، از بودا یا مسیح نقل نمیکنم، از خودم آن را میگویم. این برای من میسر بوده است، برای تو نیز میتواند امکانپذیر باشد. در آرزوی نفس نباش. فقط زندگی را دوست بدار و به آن اعتماد کن. زندگی خودش همهی چیزهایی را که به آن نیاز داری به تو خواهد بخشید. زندگی برای تو به نعمت، به دعای خیر، تبدیل خواهد شد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
تکنیکهای خلاقیت در محیط زندگی و کار
خلاقیت، زندگی انسانها را زیبا نموده و طراوت و شادابی دلنشینی را بهوجود میآورد. انسانهای خلاق، هر روز با فکرهای نو و اندیشههای تازه، تجربهای جدید کسب میکنند و با هیجان بسیار زیبایی از زندگی خود لذت میبرند. آنان راههای قدیمی و کهنه را نمیپسندند و همیشه بهدنبال مسیرهای ناشناختهای میگردند. این افراد با فکرهای خلاقانه، میانبرهای کمهزینهای را کشف کرده و با سرعت، مسیری را که دیگران طی سالها رفتهاند، در زمان کوتاهتری میپیمایند. ذهن انسانهای خلاق، همواره بهدنبال کشف راهکارهایی است که دیگران به آنها نمیاندیشند.
اما شاید شما هم دوست داشته باشید از ذهنی خلاق و پویا برخوردار بوده و از زندگی خود لذت بیشتری ببرید. در این مقاله سعیمیشود برخی از تکنیکهای خلاقیت که به پویایی ذهن کمک شایانی مینماید، بیان شود تا با بهکار بستن آنها، شاهد دستاوردهای قابل توجهی در زندگی و کار باشیم.
1- تکنیک چرا:
«تکنیک چرا» بهطور دقیق مانند چراهای مکرر دوران کودکی است که کودکان برای گسترش فهم خود از دنیای اطرافشان از پدر و مادر و اطرافیان میپرسند با این تفاوت که در بزرگسالی، باید یادگرفتههایمان را زیر سؤال ببریم. اغلب، سادگی این تکنیک باعث شده بسیاری از مردم، متوجه اهمیت و نقش آن نشوند.
این تکنیک، هم برای حل مسائل و هم برای ایدهیابی و ایدهپردازی بهکار میرود. بهعنوان مثال برای شناسایی و تعریف درست و کامل مسأله میتوان از این تکنیک استفاده کرد و در حین پرسش و پاسخ نیز میتوان ایدههای جدیدی در رابطه با موضوع بهدست آورد.
البته نباید انتظار داشت بهوسیلهی این تکنیک، همهنوع مشکل و یا کل یک مشکل، همواره حلشود بلکه استفاده از این تکنیک به ما کمک میکند تا موقعیت و وضعیت را بهتر و روشنتر مشخص کنیم و در فرآیند آن، به ایدههای جدیدی دستیابیم.
مثال: فرض کنید فردی دارای اعتمادبهنفس پایینی است:
چرا؟ چون خود را قبول ندارد.
چرا؟ چون قابلیتهای خود را نشناخته است.
چرا؟ چون تاکنون در مورد خود فکر نکرده است.
چرا؟ چون در زندگی، اهدافش مشخص نشده است.
چرا؟ چون یاد نگرفته چگونه در زندگی، انسانی هدفمند باشد.
بههمینصورت ادامه میدهیم و پس از سؤالها و پرسشهای مکرر، متوقف میشویم و جوابها را مرور کرده و سعیمیکنیم دوباره پاسخهای دیگری را به همان چراها بیان کنیم تا راهحل جدیدی پیدا نماییم.
2- تکنیک درنگ خلاق:
یکی از دشوارترین مراحل خلاقیت، زمانی است که احساس کنیم لزومی برای توقف نیست ولی باید توقف کنیم! بهطور معمول ما انسانها در جایی که مشکلی نداریم، ترجیح میدهیم بهآرامی از کنارش بگذریم تا با فکرکردن بیشتر، کار دست خودمان ندهیم. به قول معروف: «سری که درد نمیکند، دستمال نمیبندند» اما در این تکنیک، درست وقتی که سرتان درد نمیکند، باید به آن دستمال ببندید. «درنگ خلاق»، وقتی اتفاق میافتد که میگوییم: «هیچ دلیل آشکاری برای درنگ در این نقطه وجود ندارد تا بهدنبال گزینههایی باشم ولی من این کار را انجام میدهم.» بسیاری از اوقات، مشکلی را حسنمیکنیم چون از ابتدا آنرا در چنان وضعی دیدهایم و بهعبارتی، به آن عادت کردهایم اما از طریق «درنگ خلاق» سعیمیکنیم مسأله یا مشکلی را کشف کنیم. بهعنوان مثال، دکوراسیون منزل شما هیچ مشکلی ندارد اما با این تکنیک، در مورد این موضوع فکر میکنید و با درگیر کردن ذهنتان، ایدههای جدیدی کشف کرده و درنتیجه با اجرایی کردن آنها، فضای منزلتان را زیباتر و دلنشینتر مینمایید.
3- تکنیک پی.ام.آی (P.M.I):
انسان میتواند بهطور ارادی توجه خود را کنترل و هدایت نماید در غیر اینصورت، «توجه» او بهطور ناخودآگاه، به تجارب گذشته و الگوهای ذهنی قبلی معطوف میشود؛ درست همانطور که ذهن رانندگان هنگام رانندگی در یک مسیر بهطور کامل آشنا، متوجه مسائل دیگر میگردد.
یکی از روشهای این تکنیک، آن است که انسان را مجبور میسازد تا دقایقی برخلاف قالبهای ذهنیاش تفکر کند و بهمرور نسبت به قالبهای ذهنی خود، آگاهتر و مسلطتر شود بنابراین آمادگی ذهنی بیشتری برای خلاقیت پیدا میکند. نام این تکنیک، برگرفته از حروف اول سه کلمهی «Plus» بهمعنی افزودن، «Minus» بهمعنی کاستن و «Intresting» بهمعنی جالب میباشد.
روش کار چنین است که ابتدا فرد، توجهش را به نکات مثبت (p) موضوع یا پیشنهادها و سپس به نکات منفی (m) و درنهایت، به نکات جالب و تازهی آن که نه مثبت است و نه منفی (I)، معطوف میکند و در پایان، نسبت به کلیهی لیست نکات مثبت یا آثار و مزایای موضوع، لیست موانع، محدودیتها و نکات منفی و لیست نکات جالب و تازهی موضوع، اقدام میکند. از آنجایی که افراد غیرخلاق، تمایلی به دیدن نکات مثبت و جالب موضوعات ندارند و بیشتر به نکات منفی توجه میکنند، این تکنیک، تمرین خوبی نیز برای مثبتاندیشی و دگراندیشی افراد میباشد. درواقع اینگونه ابزارها، در حکم عینکی هستند که فرد بهوسیلهی آن میتواند همهی زوایای موضوع را دقیقتر، کاملتر و شفافتر ببیند.
4- تکنیک حل مسألهی ناخودآگاه:
این تکنیک، متکی به شعور ناخودآگاه است؛ شعوری که مدام در حال وارد کردن اطلاعات متنوعی به حافظهی موقت و دائم میباشد. این تکنیک درواقع قصد دارد فرد را عادت دهد تا به ایدههای جدیدی که از ذهن ناخودآگاه به ذهن خودآگاه تراوش میشود، گوش فرادهد و آنها را ضبط کند تا از این طریق، ایدهها و راهحلهای تازهای برای مسائل و مشکلات خود پیدا کند. بسیاری از متفکران بزرگ جهان، افرادی خیالباف و بهعبارتی راحتطلب بودند البته راحتطلبی نه به معنی تنبلی و خیالبافی نه به معنی متعارف آن که دارای بار ارزشی منفی است. برای نمونه، «انیشتین» فردی خیالباف بود که اوقات استراحت خود را بیشتر با قایقرانی میگذارند.
درواقع افراد خلاق، به محیطهایی اینچنین آرام و روحانگیز، علاقهمند میشوند چون بهتر میتوانند اشارات و ندای روح یا ضمیر ناخودآگاه خود را بشنوند و از آنها الهام بگیرند. بنابراین درظاهر بهنظر میآید آنان افرادی راحتطلب هستند.
اگرچه برای خلاقیت، تقلا و کار شدید با فرجهی محدود و تعیین ضربالعجل، مفید و مؤثر است و بسیاری از افراد خلاق بهمنظور تحریک بیشتر ذهنشان، ضربالعجل تعیین میکنند اما از طرف دیگر، نقطهی مقابل آن یعنی استراحت و توقف کار و سپردن مشکل به ضمیر ناخودآگاه نیز در فرآیند حل خلاق مسأله، بسیار اهمیت دارد.
کاربرد اجرایی این تکنیک، به اینترتیب است که ابتدا باید ذهن را بهطور کامل مشغول موضوع نمود و سپس آنرا ترک کرد و اجازه داد تا ضمیر ناخودآگاه درگیر مسأله شود. به اینترتیب که شب، هنگام خوابیدن، مشکل را روی کارتی نوشته و آنرا بالای سرتان بگذارید و با صدای بلند بگویید: «امشب من خواب... را خواهم دید.» فردای آن روز، کارت را برداشته و شروع کنید به نوشتن هر آنچه که در مورد آن موضوع به نظرتان میآید.
بهمرور زمان، متوجه خواهید شد که بسیاری از مشکلاتتان در خواب حلمیشود. گفته میشود «ادیسون» برای توسعهی ایدههایش، از خوابهای کوتاه استفاده میکرده است. به اینشکل که مقداری سنگریزه در دست میگرفت و در مورد موضوعی شروع به تفکر میکرد. سپس اجازه میداد در حین تفکر، بهخواب رود. به اینترتیب، بعد از چند لحظه خوابیدن، سنگریزهها از دستش رها شده و به زمین میافتاد. لذا با صدای ریزش آنها از خواب پریده و دوباره به موضوع فکر میکرد. بنابراین با این شیوه، از ضمیر ناخودآگاه خود استفاده مینمود
موضوعات مرتبط: روان شناسی
همچنان که افراد بشر از نظر شکل و قیافه ظاهری با یکدیگر متفاوت هستند. از نظر خصایص روانی مانند هوش، استعداد، رغبت و دیگر ویژگی های روانی و شخصیتی نیز بین آنان تفاوت های آشکار وجود دارد.
هوش یک مفهوم انتزاعی است و در واقع هیچ گونه پایه محسوس و عینی و فیزیکی ندارد. هوش یک برچسب کلی برای گروهی از فرایندهاست که از رفتارها و پاسخ های آشکار افراد استنباط می شود. و کسلر در 1958 هوش را به عنوان یک استعداد کلی شخص برای درک جهان خود و برآورده ساختن انتظارات آن تعریف کرد. بنابراین از نظر وی هوش شامل تواناییهای فرد برای تفکر منطقی، اقدام هدفمندانه و برخورد مؤثر با محیط است.
ویژگی های دانش آموزان تیزهوش
حیطه توانایی های ذهنی و شناختی: آنان را دارای دقت و تنوع در ادراک، سرعت کسب اطلاعات، وسعت اطلاعات، رشد فوق العاده در حل مسأله و برتری در حل مسائل کلامی و فضایی معرفی می کنند.
حیطه عاطفی و شخصیتی و اجتماعی: انتظارات نابه جای جامعه که موجب تخریب شخصیتی افراد تیزهوش می گردد . تعامل اجتماعی فرد تیزهوش تحت تأثیر انتظارات اجتماعی وی و ویژگی های خانواده شکل می گیرد. زندگی اجتماعی مطلوب برای فرد تیزهوش در گرو ارضای انتظارات متقابل (تیزهوش و جامعه) است. که عمده ترین این انتظارات اجتماعی، پذیرش اجتماعی، تعدیل انتظارات جامعه، حمایت اجتماعی و امنیت محیطی است.
علاوه بر آن مشکلات آموزشی از قبیل خستگی ناشی از عدم رقابت در دوره تحصیلی و یا اقناع نشدن از نظر علمی و محرومیت از داشتن هم شاگردانی هم سطح خود، برنامه ریزی آموزشی بدون انگیزه و هدف، توقع بیش از حد و غیرمنطقی والدین و آموزگاران در توانایی یادگیری وی نیز می تواند به بروز مشکلاتی مشابه در میان این افراد منجر گردد.
به جای اسباب بازی های پیچیده، اسباب بازی های ساده ای تهیه کنید که با قوه تخیل کودکتان تکمیل شوند.
کودکان پرهوش و وظایف والدین
همه والدین در مرحله ای از رشد کودک خود تصور می کنند که کودکشان پرهوش است. بیشتر کودکان در زمان خاصی از لحاظ یک یا دو جنبه رشد جلوتر از سن خود می افتند ولی برتری در یکی دو زمینه به این معنی نیست که کودک استعداد درخشانی دارد. مشخصه یک کودک با هوش این است که تقریباً از نظر تمام جنبه های پیشرفت و کسب مهارت ها از سن خود جلوتر است و از هر لحاظ پیشرفته تر از کودکان دیگر است. کودک با هوش در رویارویی با موقعیت ها و اطلاعاتی که غیرمعمول است و در ظاهر تناسبی با یکدیگر ندارند احساس راحتی می کند و به آسانی سازگاری می یابد. او از هر گونه تمرین مغزی و چیستانی لذت می برد، به سرعت یاد می گیرد و آموخته ها را به طور وسیعی به کار می گیرد برخی والدین، کودک خود را درک نمی کنند و برخی از کودکان والدین را، و به این ترتیب کودک پرهوش درونگرا می شود.
از آنجا که استعداد سرشار استثنایی مثل توانایی هنری، موسیقی، ریاضی، تجسم فضایی و ... است که به کودک امکان می دهد مثلاً در سطح بسیار بالا به یک فعالیت ذهنی بپردازد، مشکلاتی را در فراهم کردن محرک های کافی برای کودک با هوش افزایش می یابد. تحقیقات گسترده نشان داده است کودکان با هوش غیر از وضعیت درسی از بسیاری جهات دیگر نیز برترند لذا شما از بابت گذاشتن کودک باهوش در کلاس بالاتر بدلیل احتمال عدم سازگاری با محیط نگران نباشید. پدر و مادر یک کودک پرهوش بودن انرژی بسیار زیادی را نیز می طلبد و لازم است همواره انرژی خود را تجدید کنند. انتظاری که از آنها می رود این است که شیوه جدیدی بیابند تا قادر به در نظر گرفتن تمام جنبه های رشد کودک اعم از جسمانی، احساسی، عقلی یا روحانی باشند. نکته مهم این است که کودک استثنایی شما یک بزرگسال کوچولو نیست. او عمدتاً از طریق نمونه و تقلید می آموزد و به همین دلیل باید به چگونگی محیط زندگی او و وقایعی که برای او رخ می دهد دقت کنیم.
چگونه مشوق استعداد سرشار در کودک خود باشیم
اوقات آزادی برای بازی کودک در نظر بگیرید و همیشه مزاحم او نشوید، بیشتر مشاهده و کمتر دخالت کنید.
زمینه های فعالیتی را فراهم آورید که در آنها بتوان ترتیبی داد تا کودک بیشتر تشویق به دخالت و درگیر شدن گردد.
به جای اسباب بازی های پیچیده، اسباب بازی های ساده ای تهیه کنید که با قوه تخیل کودکتان تکمیل شوند.
کودک خود را به بازی در بیرون از منزل تشویق کنید تا با دنیای طبیعت در تماس باشد و فرصتی برای بازی با شن، خاک، آب و هوا داشته باشد.
نمونه هایی از کارهای واقعی به کودک خود ارائه کنید تا بتواند از آنها تقلید کند. اجازه دهید در گردگیری شستن ظرف ها و پخت و پز به شما کمک کند. این فعالیت ها جزئی از بازی های او می شوند و به او کمک می کند چیزهایی در مورد زندگی بیاموزد.
به کودکتان بیاموزید، افکار، کشفیات و سئوال های خود را روی کاغذ یا نوارهای صوتی یا تصویری ضبط کند.
برای کودک داستان بخوانید، بخصوص داستان های خیالی، زیرا تصاویر خلاقه ای را که سنگ بنای قوه تخیل اوست مهیا می کنند.
امکان فعالیت های هنری را فراهم آورید که به کودکتان مجال می دهند احساسات خود را به راحتی اظهار کند، مثل نقاشی با انگشت، قلم مو، یا اسفنج، با استفاده از رنگ های جذاب و درخشان، این کار نه تنها به کودکتان کمک می کند احساسات خود را بیان کند بلکه چیزهایی در مورد رنگ ها نیز به وی می آموزد.
میزان وقتی را که کودک شما صرف تماشای تلویزیون، نوارهای ویدئوئی و فیلم می کند، محدود کنید
موضوعات مرتبط: روان شناسی
تکنیکهای خلاقیت در محیط زندگی و کار
خلاقیت، زندگی انسانها را زیبا نموده و طراوت و شادابی دلنشینی را بهوجود میآورد. انسانهای خلاق، هر روز با فکرهای نو و اندیشههای تازه، تجربهای جدید کسب میکنند و با هیجان بسیار زیبایی از زندگی خود لذت میبرند. آنان راههای قدیمی و کهنه را نمیپسندند و همیشه بهدنبال مسیرهای ناشناختهای میگردند. این افراد با فکرهای خلاقانه، میانبرهای کمهزینهای را کشف کرده و با سرعت، مسیری را که دیگران طی سالها رفتهاند، در زمان کوتاهتری میپیمایند. ذهن انسانهای خلاق، همواره بهدنبال کشف راهکارهایی است که دیگران به آنها نمیاندیشند.
اما شاید شما هم دوست داشته باشید از ذهنی خلاق و پویا برخوردار بوده و از زندگی خود لذت بیشتری ببرید. در این مقاله سعیمیشود برخی از تکنیکهای خلاقیت که به پویایی ذهن کمک شایانی مینماید، بیان شود تا با بهکار بستن آنها، شاهد دستاوردهای قابل توجهی در زندگی و کار باشیم.
1- تکنیک چرا:
«تکنیک چرا» بهطور دقیق مانند چراهای مکرر دوران کودکی است که کودکان برای گسترش فهم خود از دنیای اطرافشان از پدر و مادر و اطرافیان میپرسند با این تفاوت که در بزرگسالی، باید یادگرفتههایمان را زیر سؤال ببریم. اغلب، سادگی این تکنیک باعث شده بسیاری از مردم، متوجه اهمیت و نقش آن نشوند.
این تکنیک، هم برای حل مسائل و هم برای ایدهیابی و ایدهپردازی بهکار میرود. بهعنوان مثال برای شناسایی و تعریف درست و کامل مسأله میتوان از این تکنیک استفاده کرد و در حین پرسش و پاسخ نیز میتوان ایدههای جدیدی در رابطه با موضوع بهدست آورد.
البته نباید انتظار داشت بهوسیلهی این تکنیک، همهنوع مشکل و یا کل یک مشکل، همواره حلشود بلکه استفاده از این تکنیک به ما کمک میکند تا موقعیت و وضعیت را بهتر و روشنتر مشخص کنیم و در فرآیند آن، به ایدههای جدیدی دستیابیم.
مثال: فرض کنید فردی دارای اعتمادبهنفس پایینی است:
چرا؟ چون خود را قبول ندارد.
چرا؟ چون قابلیتهای خود را نشناخته است.
چرا؟ چون تاکنون در مورد خود فکر نکرده است.
چرا؟ چون در زندگی، اهدافش مشخص نشده است.
چرا؟ چون یاد نگرفته چگونه در زندگی، انسانی هدفمند باشد.
بههمینصورت ادامه میدهیم و پس از سؤالها و پرسشهای مکرر، متوقف میشویم و جوابها را مرور کرده و سعیمیکنیم دوباره پاسخهای دیگری را به همان چراها بیان کنیم تا راهحل جدیدی پیدا نماییم.
2- تکنیک درنگ خلاق:
یکی از دشوارترین مراحل خلاقیت، زمانی است که احساس کنیم لزومی برای توقف نیست ولی باید توقف کنیم! بهطور معمول ما انسانها در جایی که مشکلی نداریم، ترجیح میدهیم بهآرامی از کنارش بگذریم تا با فکرکردن بیشتر، کار دست خودمان ندهیم. به قول معروف: «سری که درد نمیکند، دستمال نمیبندند» اما در این تکنیک، درست وقتی که سرتان درد نمیکند، باید به آن دستمال ببندید. «درنگ خلاق»، وقتی اتفاق میافتد که میگوییم: «هیچ دلیل آشکاری برای درنگ در این نقطه وجود ندارد تا بهدنبال گزینههایی باشم ولی من این کار را انجام میدهم.» بسیاری از اوقات، مشکلی را حسنمیکنیم چون از ابتدا آنرا در چنان وضعی دیدهایم و بهعبارتی، به آن عادت کردهایم اما از طریق «درنگ خلاق» سعیمیکنیم مسأله یا مشکلی را کشف کنیم. بهعنوان مثال، دکوراسیون منزل شما هیچ مشکلی ندارد اما با این تکنیک، در مورد این موضوع فکر میکنید و با درگیر کردن ذهنتان، ایدههای جدیدی کشف کرده و درنتیجه با اجرایی کردن آنها، فضای منزلتان را زیباتر و دلنشینتر مینمایید.
3- تکنیک پی.ام.آی (P.M.I):
انسان میتواند بهطور ارادی توجه خود را کنترل و هدایت نماید در غیر اینصورت، «توجه» او بهطور ناخودآگاه، به تجارب گذشته و الگوهای ذهنی قبلی معطوف میشود؛ درست همانطور که ذهن رانندگان هنگام رانندگی در یک مسیر بهطور کامل آشنا، متوجه مسائل دیگر میگردد.
یکی از روشهای این تکنیک، آن است که انسان را مجبور میسازد تا دقایقی برخلاف قالبهای ذهنیاش تفکر کند و بهمرور نسبت به قالبهای ذهنی خود، آگاهتر و مسلطتر شود بنابراین آمادگی ذهنی بیشتری برای خلاقیت پیدا میکند. نام این تکنیک، برگرفته از حروف اول سه کلمهی «Plus» بهمعنی افزودن، «Minus» بهمعنی کاستن و «Intresting» بهمعنی جالب میباشد.
روش کار چنین است که ابتدا فرد، توجهش را به نکات مثبت (p) موضوع یا پیشنهادها و سپس به نکات منفی (m) و درنهایت، به نکات جالب و تازهی آن که نه مثبت است و نه منفی (I)، معطوف میکند و در پایان، نسبت به کلیهی لیست نکات مثبت یا آثار و مزایای موضوع، لیست موانع، محدودیتها و نکات منفی و لیست نکات جالب و تازهی موضوع، اقدام میکند. از آنجایی که افراد غیرخلاق، تمایلی به دیدن نکات مثبت و جالب موضوعات ندارند و بیشتر به نکات منفی توجه میکنند، این تکنیک، تمرین خوبی نیز برای مثبتاندیشی و دگراندیشی افراد میباشد. درواقع اینگونه ابزارها، در حکم عینکی هستند که فرد بهوسیلهی آن میتواند همهی زوایای موضوع را دقیقتر، کاملتر و شفافتر ببیند.
4- تکنیک حل مسألهی ناخودآگاه:
این تکنیک، متکی به شعور ناخودآگاه است؛ شعوری که مدام در حال وارد کردن اطلاعات متنوعی به حافظهی موقت و دائم میباشد. این تکنیک درواقع قصد دارد فرد را عادت دهد تا به ایدههای جدیدی که از ذهن ناخودآگاه به ذهن خودآگاه تراوش میشود، گوش فرادهد و آنها را ضبط کند تا از این طریق، ایدهها و راهحلهای تازهای برای مسائل و مشکلات خود پیدا کند. بسیاری از متفکران بزرگ جهان، افرادی خیالباف و بهعبارتی راحتطلب بودند البته راحتطلبی نه به معنی تنبلی و خیالبافی نه به معنی متعارف آن که دارای بار ارزشی منفی است. برای نمونه، «انیشتین» فردی خیالباف بود که اوقات استراحت خود را بیشتر با قایقرانی میگذارند.
درواقع افراد خلاق، به محیطهایی اینچنین آرام و روحانگیز، علاقهمند میشوند چون بهتر میتوانند اشارات و ندای روح یا ضمیر ناخودآگاه خود را بشنوند و از آنها الهام بگیرند. بنابراین درظاهر بهنظر میآید آنان افرادی راحتطلب هستند.
اگرچه برای خلاقیت، تقلا و کار شدید با فرجهی محدود و تعیین ضربالعجل، مفید و مؤثر است و بسیاری از افراد خلاق بهمنظور تحریک بیشتر ذهنشان، ضربالعجل تعیین میکنند اما از طرف دیگر، نقطهی مقابل آن یعنی استراحت و توقف کار و سپردن مشکل به ضمیر ناخودآگاه نیز در فرآیند حل خلاق مسأله، بسیار اهمیت دارد.
کاربرد اجرایی این تکنیک، به اینترتیب است که ابتدا باید ذهن را بهطور کامل مشغول موضوع نمود و سپس آنرا ترک کرد و اجازه داد تا ضمیر ناخودآگاه درگیر مسأله شود. به اینترتیب که شب، هنگام خوابیدن، مشکل را روی کارتی نوشته و آنرا بالای سرتان بگذارید و با صدای بلند بگویید: «امشب من خواب... را خواهم دید.» فردای آن روز، کارت را برداشته و شروع کنید به نوشتن هر آنچه که در مورد آن موضوع به نظرتان میآید.
بهمرور زمان، متوجه خواهید شد که بسیاری از مشکلاتتان در خواب حلمیشود. گفته میشود «ادیسون» برای توسعهی ایدههایش، از خوابهای کوتاه استفاده میکرده است. به اینشکل که مقداری سنگریزه در دست میگرفت و در مورد موضوعی شروع به تفکر میکرد. سپس اجازه میداد در حین تفکر، بهخواب رود. به اینترتیب، بعد از چند لحظه خوابیدن، سنگریزهها از دستش رها شده و به زمین میافتاد. لذا با صدای ریزش آنها از خواب پریده و دوباره به موضوع فکر میکرد. بنابراین با این شیوه، از ضمیر ناخودآگاه خود استفاده مینمود
موضوعات مرتبط: روان شناسی
● چگونه خلاق باشم-۱
▪ مراقب باش...
ـ مراقب افکارت باش، چون افکارت ، گفتارت را میسازد.
ـ مراقب گفتارت باش، چون گفتارت، اعمالت را میسازد.
ـ مراقب اعمالت باش، چون اعمالت، عادت هایت را میسازد.
ـ مراقت عادت هایت باش، چون عادت هایت ، شخصیتت را میسازد.
ـ مراقب شخصیتت باش، چون شخصیتت، سرنوشتت را میسازد.
▪ محدود نبین
«گناه نخست محدود کردن هست است. چنین مکن.»
نه... نمی شود... نمی توانم... امکانپذیر نیست... ممکن نخواهد بود... مگر می شود؟ روزی چند بار این جملات را می گوییم یا می شنویم؟
نمی توانی، چون فکر می کنی که نمی توانی. نمی شود چون تو باور داری که نمی شود. امکان پذیر نیست زیرا در نگاه تو ناممکن است و روح جهان همان را به تو می دهد که می بینی و باور داری. پرواز غیرممکن به نظر می رسید چرا که ذهن محدود آن را منحصر به پرندگان می دانست اما راههای بسیار بود و هست برای پرواز. محدود می بینی چرا که خود را جسم می دانی. جهان محدود است چرا که در این نگاه «من» محور همه چیز است. منی که در دیوارها وحصار های جسم و ذهن محدود شده و پتانسیلهای عظیم نهفته و قابلیتهای آشکار نشده روح آن همچنان چون گنجی هچنان بلا استفاده مانده است.
کارشناسان و مدرسین تفکر معتقدند: « ذهن بر اساس تجربیات گذشته خود مملو از موانع درونی و مقابله کننده با احیای مجدد توانایی خلاقیت است. انسان در ذهن خود تجربههایی از ناتوانی ها، سرخوردگیها، شکستها و گفتگوهای درونی منفی دارد. صحبتهایی که در هر بار اقدام مجدد فرد برای خلاقیت، به او یاد آور میشوند که: تو نمی توانی؟ دیدی که امکان پذیر نیست، چند بار میخواهی یک چیز را آزمایش کنی؟ تو برای این کار ساخته نشدی. چقدر میخواهی عمر و سرمایه را بیهوده صرف کنی تا به تو ثابت شود که نمیشود؟ شکل های بیرونی این نوع محاوره های غیر سازنده، می تواند، صحبتها و نصیحتهای پدر و مادر یا همسر و سایر اعضای خانواده و نزدیکان باشد.»
انیشتین میگفت: « آنچه در مغزتان میگذرد، جهانتان را میآفریند.» استفان کاوی (از سرشناسترین چهرههای علم موفقیت) احتمالا با الهام از همین حرف انیشتین است که میگوید: «اگر میخواهید در زندگی و روابط شخصیتان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایشها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان میخواهد قدمهای کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگیتان ایجاد کنید باید نگرشها و برداشتهایتان را عوض کنید.» و مولوی نیز این مسئله را در تمثیلی این چنین می گوید:
پیش چشمات داشتی شیشهی کبود لاجرم عالم کبودت مینمود
در همین رابطه داستان گویایی هم در حکایتهای سرخپوستان وجود دارد که به خوبی تصویر این وضعیت را نمایش می دهد. سرخ پوستی از تبار پاسیاه این داستان را تعریف میکند:
در حالی که از نواحی صخرهای یکی از مناطق بالا میرفت، سرخ پوست دیگری را دید که به لانه عقابی رسید. تخمهای زیادی در لانه بودند ولی او موفق شد تنها یکی از آنها را بدزدد و به دهکده خودش ببرد. او تخم [عقاب] را در لانه یکی از مرغ ها قرارداد و پس از اینکه جوجه سر از تخم در آورده، به دنبال مرغ مادر به راه افتاد و باور میکرد که خودش هم یک مرغ است. تمام روز را عقاب همانگونه که مرغان سر به زمین دانه میخوردند، راه میرفت و در میان آشغالها نوک میزد و کرمهایی برای خوردن پیدا میکرد.
یکی از روزها که، عقاب دیگر بزرگ شده بود، پرنده عظیم الجثهای را دید که در آسمانها پرواز میکند. به سوی مادر مرغها رفت که چیز های زیادی در مورد دنیا میدانست، و پرسید: "آن چه پرنده ای است؟" مرغ پیر گفت: "یک عقاب است." عقاب جوان گفت: "اینگونه پرواز کردن باید خیلی دلپذیر باشد، و به آن پرنده بزرگ خیره شد." مادر بزرگ گفت: "بله، ولی تو باید پرواز کردن را فراموش کنی، چون تو یک مرغ هستی." عقاب در میان مرغها و آشغالها به زندگیاش ادامه داد.
بنابر این دیدگاه جهان و هستی محدود است چون محدود می بینم و حدود را می بینم و دیوار می کشم یا در پناه دیوارهای پیش ساخته و سقفهای کوتاه می مانم. و محدود می بینم چون محدود می دانم و تا محدوده ای می دانم. آنگاه که من محور جهانم پس جهان محدود به من ، دانسته های من و تواناییهای ظهوریافته و نه حتی بالقوه من است. تا همانجایی گستره دارد که من می بینم و تا همانجا می رود که من می توانم بفهمم. حال از دیدگاه اعراب بیابانگرد زمین همان کویر بود و از دیدگاه علم، انسان همین جسم.
اما یک ذهن خلاق یک ذهن باز است. ذهنی که می داند واقعیت دارای محدودیتها، مسائل و تناقضات و نقایص است اما خود، به انها محدود نمی شود و باور دارد که ورای همه محدودیتها، نبودنها و نشدنها حقیقت بی نقص و نامحدودی هست و راههایی برای رسیدن به آن و بهره بردن از نیروی بی نهایتش که هر چیزی را ممکن می کند وجود دارد. او می داند و به تجربه و تفکر و مشاهده دریافته است که محدودیتها ساخته و پرداخته ذهنهای محدود و پر از دیوار است. باورهای در قفس و نگاههای شرطی شده محدودیتها را می سازند و در آن می زیند، همان را تجربه می کنند و همان را به سایرین می آموزند.
● ایمان داشته باشید که میتوانید
حتی متخصصین و کارشناسانی که تفکر خلاق را تنها یکی از روشهای تفکر می دانند و یک شیوه فکر کردن تعریفش می کنند معتقدند و توصیه می کنند که: «ایمان داشته باشید که میتوانید. یک حقیقت اساسی این است که برای انجام هر کار، باید اول ایمان پیدا کنیم که این کار، میتواند انجام شود. اعتقاد داشتن به این که کاری میتواند انجام پذیرد، ذهن را برای یافتن راه انجام آن به حرکت وا میدارد. وقتی به کاری ایمان داشته باشید، فکرتان راههای انجام آن را پیدا میکند.این آزمایش، تنها یک نتیجه دارد و آن این که وقتی ایمان بیاورید که چیزی ناممکن است، فکرتان در پی دلایلی میگردد که این مطلب را اثبات کند؛ ولی وقتی ایمان حقیقی داشته باشید که کاری شدنی است، فکرتان راههای انجام آن را مییابد. ایمان داشتن به امکان تحقق مسائل، در حقیقت، جاده را برای راهحلهای خلاق، هموار میسازد؛ در حالی که ایمان داشتن به عدم تحقق آنها، تفکری ویرانگر است. این نکته را میتوان به تمام موقعیتها - چه بزرگ و چه کوچک - تعمیم داد. آن دسته از اقتصاددانانی که اعتقاد دارند رکودهای اقتصادی اجتنابناپذیر است، نمیتوانند راههای خلاقی برای شکستن این دور باطل در اقتصاد، پیدا کنند. اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشید، میتوانید راههایی برای دوست داشتن یک فرد پیدا کنید.اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشید، میتوانید راهحلهایی برای مشکلات شخصیتان پیدا کنید. اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشید، میتوانید راهی برای خریدن خانهای بهتر که آرزوی خریدنش را دارید پیدا کنید. ایمان، نیروهای خلاق را آزاد میکند و فقدان ایمان، آن نیروها را به بند میکشد. برای نیل به تفکر خلاق، ایمان داشتن را یاد بگیرید »
● ایمان به نامحدود
از دیدگاه معنوی و باطنی این ایمان داشتن، تکیه به سرچشمه نامتناهی قدرت است و باوری خدشه ناپذیر و محکم به حضور فعال او در امور.
در واقع این نگاه به این حقیقت بازمی گردد که تو مخلوق خدایی هست که بی نهایت است. او تو را به صورت خود آفریده پس تو نیز نامحدودی اگر نامحدود ببینی. ایمان داشته باش اما نه به خود که به خدای قادر خود. ایمان داشتن به خود امروز هست اما شاید فردا نباشد اما او همیشه هست توانا و بی نقص و حاضر. همانطور که آناتول فرانس نیز معترف است که آرزو کردن با انسان و به آرزو رسیدن با خداست.
این نگاه که در ادامه خود روشی متفاوت با زندگی ماشینی و متکی به انسان را به ارمغان می آورد در کلام علی (ع) به خوبی به تصویر کشیده شده است:
« آرام باش، توکل کن، تفکر کن، سپس آستینها را بالا بزن، آنگاه دستان خدا را خواهی دید که زودتر دست به کار شده است.»
در نگاه متکی به قدرت فکر انسان، ایمان در واقع باوری محکم است به قابل انجام بودن خواسته و به تحقق رسیدن آرزو. اما در در این نگاه هیچ مکانیسمی برای این تاثیر تعریف نمی شود. قدرت باور، نیرویی ناشناخته را به میدان می اورد و خواسته به انجام می رسد اما در یک نگاه صرفا مادی که اندیشه را تنها منحصر به انسان می داند و ریشه و سرچشمه آن را به بشر منتهی می کند پاسخ به این سوال که این نیروی ناشناخته که قادر به انجام هر کاریست چیست و از کجاست، بی جواب می ماند و مگر نه آنکه « لا حول ولا قوه الا بالله».
موضوعات مرتبط: روان شناسی
در این زمینه، دو تا از مهمترین کارهایی که میتوانید بکنید، یکی اجتناب از حفظ کردن و با عجله آماده شدن برای امتحان و دیگری یک خواب خوب شبانه است. پژوهشها نشان می دهد که شب تا صبح درس خواندن، روش بسیار غیرموثری برای یادگیری معلومات جدید است و خواب میتواند به استحکام حافظه و عملکرد بهتر در امتحان کمک کند.
در حوزه روانشناسی شناختی، چند راهبرد مختلف برای تقویت حافظه وجود دارد که اثر بخشی آنها مورد آزمایش قرار گرفته و به اثبات رسیده است. در این مقاله با برخی از این روشها آشنا میشویم:
۱) توجه خود را بر روی آن چه مطالعه میکنید متمرکز سازید
توجه یکی از مؤلفههای عمده حافظه است. به منظور آن که اطلاعات از حافظه کوتاه مدّت به حافظه بلند مدّت منتقل گردند، شما باید به طور فعّال به آنها توجه کنید. سعی کنید در محیطهایی بدون سر وصدای موجب حواسپرتی مثل تلویزیون، موسیقی و ... مطالعه کنید.
۲) از حفظ کردن مطالب و با عجله برای امتحان حاضرشدن بپرهیزید
جلسات منظمی برای مطالعه در نظر بگیرید. مطالعه مطالب در طول چند جلسه، زمان کافی برای پردازش مناسب اطلاعات را در اختیار شما قرار میدهد. پژوهشها نشان میدهد که دانشآموزانی که به طور مرتب مطالعه میکنند بسیار بهتر از کسانی که تمام مطالب را در یک جلسه طولانی مطالعه میکنند، مطالب را به یاد میآورند.
۳) اطلاعاتی که مطالعه میکنید را سازماندهی کنید
پژوهشگران دریافتهاند که اطلاعات در حافظه به صورت خوشهای سازماندهی شدهاند. شما نیز میتوانید به بهرهگیری از این ویژگی به ساختاردهی و سازماندهی مطالبی که مطالعه میکنید بپردازید. سعی کنید مفاهیم و عبارتهای مشابه یا مرتبط را با هم گروهبندی کنید.
۴) از وسایل یاد یار برای به خاطر سپردن اطلاعات استفاده کنید
منظور از وسایل یادیار، روشی است که دانشآموزان معمولاً از آنها برای یادآوری مطالب کمک میگیرند. برای مثال، شما میتوانید عبارتی که باید به یاد آورید را به چیزی که خیلی برایتان آشناست مرتبط سازید. بهترین یادیارها آنهایی هستند که تصورات مثبت، شوخیها یا چیزهای تازه و ابتکاری را به خدمت میگیرند. مثلاً قافیه یک شعر، یک آواز و یا یک جوک ممکن است به شما در به یادآوردن بخش خاصی از اطلاعات کمک کنند.
۵) اطلاعات را در ذهنتان بسط دهید و مرور کنید
برای به خاطر آوردن اطلاعات، شما باید آنچه مطالعه کردهاید را در حافظه بلند مدّت خود قرار دهید. یکی از موثرترین روشها، بسط و مرور نام دارد. یک مثال از این روش این است که ابتدا تعریف عبارتهای کلیدی را بخوانید، سپس با دقت بیشتر آن تعریفها را مطالعه کنید و سرانجام به مطالعه تشریح جزئیات معنی آن عبارتها بپردازید. پس از چند بار تکرار این فرایند، یادآوری این اطلاعات بسیار بهتر و آسانتر خواهد شد.
۶) اطلاعات تازه را با چیزهایی که قبلاً میدانستید ارتباط دهید
هنگامی که مطالب ناآشنا و تازهای را مطالعه می کنید، مدتی را به فکر کردن در مورد این که این اطلاعات چه ارتباطی با دانستههای قبلی شما دارد اختصاص دهید. با ارتباط برقراری کردن بین ایدههای جدید و دانستههای موجود قبلی، احتمال به خاطر آوردن اطلاعات تازه به نحو چشمگیری افزایش خواهد یافت.
۷) مفاهیم را در ذهنتان مجسّم کنید
بسیاری از افراد با مجسّم کردن اطلاعاتی که مطالعه کردهاند، قدرت حافظه و به یادآوری خود را بهبود چشمگیری میبخشند. به عکسها، نمودارها و سایر تصاویر کتابهای درسیتان توجه کنید. حتی اگر چنین تصاویری وجود ندارد میتوانید خودتان ایجاد کنید. در حاشیه یادداشتهایتان شکل یا نمودار بکشید یا از ماژیکهای رنگی برای برجستهسازی و گروهبندی مطالب مرتبط استفاده کنید.
۸) مفاهیم جدید را به فرد دیگری آموزش دهید
پژوهشها نشان می دهد که خواندن مطالب با صدای بلند، در به خاطر سپردن آنها بسیار موثر است. روانشناسان همچنین دریافتهاند که در صورتی که دانشآموزان به «تدریس» مفاهیم جدید به دیگران بپردازند، درک و یادآوری آنها بهبود پیدا خواهد کرد. شما میتوانید با آموزش دادن مفاهیم و اطلاعات جدید به دوست یا همکلاس خود، این رویکرد را امتحان کنید.
۹) به اطلاعات پیچیده توجه بیشتری کنید
آیا تا کنون متوجه شدهاید که به یاد آوردن اطلاعات ابتدایی یا انتهایی یک فصل، گاهی چقدر آسانتر است؟ پژوهشگران دریافتهاند که موقعیت قرار گرفتن اطلاعات میتواند در به یادآوردن آنها نقش داشته باشد. در حالی که به یاد آوردن اطلاعات میانی ممکن است دشوار باشد، شما میتوانید با صرف وقت بیشتر و مرور اطلاعات از اوّل و یا تجدید ساختار اطلاعات، بر این مشکل فائق آیید. هنگامی که به یک مفهوم پیچیده و سخت برخوردید، زمان بیشتری را صرف به خاطر سپاری آن کنید.
۱۰) روش مطالعه خود را تغییر دهید
یک راه عالی برای افزایش قدرت یادآوری مطالب، تغییر گاه به گاه روش مطالعه است. اگر به مطالعه در یک مکان معین عادت کردهاید، سعی کنید جایتان را عوض کنید. اگر بعد از ظهرها مطالعه میکنید، هر روز صبح چند دقیقهای را به مرور اطلاعاتی که روز قبل مطالعه کردهاید اختصاص دهید. با افزودن یک عنصر جدید به جلسات مطالعه خود میتوانید اثربخشی تلاشهایتان را افزایش دهید و قدرت یادآوری خود را بهبود بخشید
موضوعات مرتبط: روان شناسی
به لیست کلمات زیر به مدّت 2 دقیقه نگاه کنید. سعی کنید آنها را به خاطر بسپارید.
سپس صفحه نمایشگر کامپیوترتان را خاموش کنید و یک صفحه کاغذ سفید بردارید و ظرف مدّت 2 دقیقه، هر تعداد از آن کلمات را که یادتان بود روی کاغذ بنویسید:
نُه |
مبادله |
سلول |
حلقه |
حرص |
درپوش |
لامپ |
سیب |
میز |
نوسان |
ارتش |
بانک |
آتش |
توقیف |
کرم |
ساعت |
اسب |
رنگ |
کودک |
شمشیر |
پذیرش |
نگهداری |
یافتن |
پرنده |
صخره |
خوب، چند کلمه را درست نوشتید؟ با وجودی که دو دقیقه وقت داشتید که کلمات را حفظ کنید امّا احتمالاً از این که تعداد کلماتی که یادتان مانده بود ازتعداد انگشتان دو دست تجاوز نکرده است متعجب شدهاید. این آزمایش، برخی از محدودیتهای حافظه کوتاه مدّت را نشان میدهد. به گفته جرج میلر، پژوهشگر، گنجایش حافظه کوتاه مدّت معمولاً هفت، به اضافه یا منهای دو، فقره اطلاعاتی است. اگر چه، با راهبردهای خاص تمرین و مرور ذهنی مانند قطعهبندی میتوان میزان به خاطر سپاری و به یادآوری را به نحو چشمگیری افزایش داد.
برای مثال، همان آزمایش قبلی را این بار با کلمات زیر تکرار کنید:
اسب |
گربه |
سگ |
ماهی |
پرنده |
پرتقالی |
زرد |
آبی |
سبز |
سیاه |
میزناهارخوری |
صندلی |
میزتحریر |
جلد کتاب |
تختخواب |
معلم |
مدرسه |
شاگرد |
تکلیف درسی |
کلاس |
سیب |
موز |
کیوی |
انگور |
خیار |
به دلیل آن که این کلمات را براساس ردههای مختلف میتوان در یک قطعه جا داد (قطعه بندی)، احتمالاً این بار تعداد بسیار بیشتری کلمه را به یاد آوردهاید.
شما میتوانید این آزمایش را بر روی افراد مختلف انجام دهید و نتایج به دست آمده را مورد ارزیابی قرار دهید. امّا پیش از آن، چند عبارت و مفهوم کلیدی هستند که باید درک درستی از آنها داشته باشید:
• حافظه
• حافظه کوتاه مدّت
• قطعهبندی
پرسشهای کلیدی برای پژوهش زمینهای
• به طور میانگین، یک فرد میتواند چند کلمه را به خاطر بسپارد؟
• آیا عوامل دیگری مانند جنسیت و سن بر روی حافظه تاثیر دارند؟
• آیا افراد بعضی کلمات بخصوص را بیشتر از بقیه کلمات به یاد میآورند؟
آزمایش به یادآوری کلمات را خودتان انجام دهید
رویکردهای متفاوتی وجود دارد که شما میتوانید برای انجام این آزمایش بر روی دیگران به کار بندید. برای مثال، به چند ایده زیر توجه کنید:
• مقایسه کلمات تصادفی با کلمات مرتبط. دو گروه از کلمات درست کنید. یک گروه، کلمات کاملاً تصادفی و گروه دیگر شامل خوشههایی از کلمات مرتبط (مثل آزمایش بالا). از شرکتکنندگان بخواهید که ابتدا آزمایش را با کلمات تصادفی انجام دهند و سپس با کلمات مرتبط. نتایج دو آزمایش را با هم مقایسه کنید.
• مقایسه نتایج بین شرکت کنندگان زن و مرد. پس از آن که گروهی از شرکتکنندگان، آزمایش به یادآوری کلمات را انجام دادند، میانگین تعداد کلماتی که مردان و زنان شرکت کننده به خاطر سپرده بودند را به تفکیک به دست آورید و با هم مقایسه کنید.
• انجام آزمایش با کلمات وابسته به جنسیت. برای مثال، لیستی از کلماتی که معمولاً به اشیاء یا مفاهیم مرتبط با زنان مربوطند را تهیه کنید. سپس لیستی از کلماتی که ارتباطی به جنسیت ندارند را نیز آماده کنید. حال هر دو دسته کلمات را بر روی یک گروه از شرکتکنندگان آزمایش کنید و نتایج مردان را با زنان مقایسه کنید. آیا برای زنان به خاطر سپاری کلماتی که به جنسیتشان وابسته بوده آسانتر بوده است؟ آیا برای مردان مشکلتر بوده است؟ یا نتایج تفاوتی را نشان نمیدهد؟
• مقایسه نتیجه آزمایش در گروههای سنی مختلف. برای مثال، یک مجموعه از کلمات را در اختیار گروهی از دانشآموزان، گروهی از دانشجویان، گروهی از میانسالان و گروهی از سالمندان قرار دهید و نتایج آنها را با هم مقایسه کنید. کدام گروه عملکرد بهتری داشتند؟ کدام گروه عملکرد بدتری داشتند؟ این نتایج درباره حافظه و سن چه چیزی را نشان میدهد؟
موضوعات مرتبط: روان شناسی
حتما شنیده اید که هر ایده جدید و کارا و هر کار خلاقانه ای زمانی تمسخر شده، به شدت انکار یا محکوم شده، مورد بی توجهی بوده اما بعدها علاوه بر پذیرفته شدن، مورد تشویق و تحسین نیز قرار گرفتند. در این مسیر موانعی سر راه خلاقیت و نواوری ایجاد می شود. در حوزه موانع فردی متخصصان از مواردی مانند ترس از شکست، رویگردانی از ابهامات، عادات، عدم اعتماد به نفس و عدم انعطاف پذیری نام می برند و در مورد موانع بیرونی به قوانین،شغل، آداب و رسوم، ترس از عدم استقبال اجتماعی و مطابقت اشاره می کنند. برخی از سدها معمولا توسط دشمنان خلاقیت تولید می شوند. در این فرصت به شکل اجمالی به برخی از این دشمنان و مسائلی که در مسیر خلاقیت ایجاد می کنند اشاره می کنیم.
▪ تنها همین راه درست و لاغیر.
▪ تنها همین حرف حق است و جز آن نیست.
▪ فقط همین که من می گویم، معتقدم یا به آن رسیده ام
▪ همین است و جز این نیست
▪ و ....
انحصارگراها، جزم اندیشان و متحجران و ذهنهای خشک، ذهنهایی غیرخلاقند. در دیدگاه و روش آنها جایی برای حضور، پیوند و تولد و آشکاری و رشد ایده ها و راههای جدید ، فکرها و حرفهای نو و دیدگاههای متفاوت و زاینده وجود ندارد. هر فکر جدیدی از نگاه انها محکوم است، هر راه حل جدید غلط به نظر می رسد و هر نوع خلاقیتی اشتباه محض، کاری حمقانه یا بیهوده تعریف می شود.
اساسا در این دیدگاه خلاقیت سلاحی خطرناک محسوب می شود چرا که راههای قدیمی و زیر ساختهای کهنه را خراب می کند یا در آنها تغییر و تحول ایجاد می کند. تغییر برای این گروه مرگ را در پی دارد چرا که حیات آنها ماندن و پوسیدن در قالبهای بسیار محکم و غیر قابل تغییر موجود است. این دیدگاه نگاهی تک بعدی و محدود را داراست که ثمره آن عقب ماندگی، عدم رشد و پیشرفت و مرگ در گذشته است. این گروه از بازکردن درهای جدید و ساختن راههای نو به شدت گریزان است . در تمثیلی می توان ذهن این گروه را به سنگ و صخره تشبیه کرد که هر تغییری به مثابه زلزله ای می ماند که ویرانی و نابودی آن را در پی دارد. همانطور که حرکت، تحول، رشد و در واقع زندگی و زایندگی در سنگ جاری نیست، در اذهان خشک و متحجر نیز تنها پیروی و تکرار مکرر قابل قبول است و مورد پذیرش واقع می شود.
قضاوت کنندگان گروه دیگری هستند که با قضاوتهای نابجا و عجولانه خود مانع بروز ایده های نو می شوند. قضاوت زود هنگام و حذف بی موقع راه حلهای جدید و ساختارشکن تنها به این دلیل که با معیارهای قبلی متناسب نیستند مانع از جریان یافتن و بارش ایده ها می شود. قضاوت زود هنگام یا نامناسب در واقع شبیه مانع و سد یا چتری عمل می کند که در هنگام بارش ایده ها مانع رسیدن آنها شده یا بهتر بگوییم به محض ورود آنها به ذهن آن را بیرون می اندازد. در سال ۱۷۸۸ میلادی، "فردریک شیلر"، شاعر و دراماتیست آلمانی، در نامه ای به یکی از دوستانش که از عدم توانایی خود در حصول ایده های ابداعی کافی شکایت داشت، این اصل را به او متذکر شد: " به نظر من شکایت شما، در محدودیتی است که فکر شما بر قدرت تصور شما تحمیل می کند". در این جا استنباطی را به نظر شما می رسانم و آن را با یک تمثیل شرح می دهم. ظاهرا درست نیست- و در واقع مانع از کار خلاق ما می شود- اگر مغز، ایده هایی را که بدان سرازیر می شوند، به اصطلاح در دَرِ دروازه، مورد آزمایش قرار دهد." " یک ایده وقتی به طور مجزا در نظر گرفته شود ممکن است به طور کامل خالی از اهمیت به نظر آید، لیکن امکان دارد در نتیجه ایده ای که پس از آن به دست می آید، اهمیت داشته باشد. شاید در جای جای ایده ای که خود آن نیز به همان اندازه بی معنی به نظر می رسد بتوان رابطه بسیار مفیدی فراهم آورد. مغز نمی تواند در بارۀ تمام این ایده ها قضاوت کند مگر آنکه آنها را تا زمان بررسی در ارتباط با ایده های دیگر، نگاه دارد.
به نظر من چنین می رسد که در مورد یک مغز خلاق، تفکر، دروازه بانان را از دروازه ها فراخوانده است تا ایده ها به نحو نامربوطی وارد شوند و فقط پس از آن، جمیع آنها را مرور و بررسی کند. شما منتقدین با ارزش یا هر چه که نام دارید، از آشوب آنی و گذرایی که در همۀ افراد خلاقِ واقعی یافت می شود، و بلندی یا کوتاهی مدت آن، هنرمندان متفکر را از خیالبافان متمایز می کند، شرمنده و هراسان هستید.این است دلیل شکایات شما از بی ثمری، زیرا زودتر از زمان لازم ایده ها را رد می کنید و با شدت بیش از حد لازم تبعیض قائل می شوید."
کارشناسان تفکر نیز معتقدند خطری که استعداد خلاق فرد را تهدید میکند، قضاوت یا ارزیابی تجربه فرد نیست بلکه پیشداوری است که به تبع آن تجارب بسیاری در حوزه دریافت را نمییابند. خطری که آموزشهای معمول چه در خانه و چه در مراکز آموزشی در بردارند این است که نظرات نو و احتمال وقوع اعمال جدید خیلی زود و بیش از اندازه مورد انتقاد قرار میگیرند.
ترسوها گروه دیگری از دشمنان خلاقیت هستند. یکی از توصیه های کلیدی در مسیر خلاقیت پرهیز از خطر و یا ترس از شکست است. روانشناسان معتقدند خطرپذیر نبودن زمانی خود را بروز میدهد که ما بیش از حد قانون گرا، ایرادگیر، وسواسی و یا نگران باشیم. برای اینکه ایدهای خلاقانه تحقق پیدا کند، نیاز به پایداری وجود دارد؛ ممکن است زمانی که خواهیم ایدهای را از رؤیای اولیه آن به بازار برسانیم، مجبور شویم، شکستهای اولیه را در چندین مرحله تجربه کنیم.
ماتسن (مدیر مرکز لئونارد- دانشگاه پنسیلوانیا) دریافت، دانشجویانی که در ابتدای پروژه اشتباهات بیشتری مرتکب میشوند، سرانجام موفقترین دانشجویان خواهند بود. ریچارد فارسون یکی از موسسان و رئیس انستیتو علوم رفتاری در کالیفرنیا معتقد است که مدیران میدانند که شکست بخشی جدایی ناپذیر نوآوری است. تا وقتی افراد شکست را نقطه مقابل موفقیت میدانند و نه مکملی برای آن ،هرگز قادر نخواهند بود خطراتی را که لازمه نوآوری است، بپذیرند. به فراسوی شکست بنگرید. البته شکست داریم تا شکست. بعضی شکستها کشنده هستند، مانند تولید و بازاریابی یک لاستیک نامرغوب. هیچ زمانی مدیریت نمیتواند در مورد مقولههای بهداشتی و ایمنی بیتفاوت باشد. اما تشویق شکست به مفهوم کنار گذاشتن نظارت، کنترل کیفیت یا احترام به اقدامات درست نیست، بلکه کاملا بر خلاف این است.
تقلید کنندگان و دنباله روها گروه بعدی هستند. این گروه از افراد در آسمان زندگی و اندیشه کوتاه می پرند یا اصلا نمی پرند که می خزند و زیر زمین می زیند و پرنده ذهن را اگر سرنبریده باشند برای همیشه در قفسی محبوس نگه می دارند. به دلایل مختلف این افراد از فکر کردن و ارائه ایده های جدید و فکرهای خلاقانه پرهیز می کنند. این جمع ترجیح می دهند تا از راههای ساخته شده توسط دیگران بروند و دیگران را هم به بهره گیری از این روش تشویق می کنند. این گروه آنقدر پشت یک مانع و مسئله می مانند تا کسی بیاید و زحمات حل مسئله را متحمل شده و راه را برای عبور انها باز کند. این گروه به طور معمول جز موفقان و برندگان نیستند در حالیکه معمولا در مورد افراد موفق عکس این مسئله صادق است. یکی از مولفین موفق و تئوری پردازان تفکر می گوید :« در تمام فعالیتهای انسانی، از ساختن موشک گرفته تا تربیت فرزند، کمال مطلق، حدی دست نیافتنی است و معنایش این است که برای پرواز فکر انسان، فضایی نامتناهی در پیش روست.
مردم موفق، این راز را میدانند و به همین دلیل، همیشه در جستوجوی راههای بهتری هستند. انسان موفق، نمیپرسد که آیا میتوانم این کار را بهتر انجام بدهم؟ زیرا او میداند که میتواند؛ پس از خود، چنین میپرسد: «چطور میتوانم این کار را بهتر انجام بدهم؟» موفقیتهای بزرگ، درِ خانه مردمی را میزند که معیارهای عالیتری برای خودشان و دیگران در نظر میگیرند؛ مردمی که در جستوجوی راههایی برای افزایش کارایی، به دست آوردن حداکثر نتیجه از حداقل هزینه و انجام کار بیشتر با زحمت کمتر هستند. پیشرفتهای عالی، نصیب افرادی خواهد شد که چنین میگویند: «میتوانم بهتر از این عمل کنم.» فلسفه «میتوانم - بهتر - عمل - کنم» معجزه میکند. وقتی از خود میپرسید که «چطور میتوانم بهتر عمل کنم»، دکمه قدرت خلاق، زده میشود و شیوههای بهتر برای انجام کارها، خودشان را معرفی میکنند.»
موضوعات مرتبط: روان شناسی
شواهد دلالت دارند که هم وراثت و هم محیط، در بالندگی و رشد خلاقیت مؤثر است اشاره آلفرد هیچکاک اغلب برای شخصیت پردازی قهرمانان قصه های خود از عنصر خلاقیت بهره می گرفت. به عبارت دیگر هر کدام از شخصیت های داستانی او یک ویژگی خاص داشتند.
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
با بررسی روابط موجود بین دو جنس مذكر و مؤنث در جامعه ما ، می توان دسته های مختلفی از رفتار را مشاهده كرد كه هریك از این نوع برخوردها ارتباط مستقیمی با عوامل تعیین كننده رفتار ، از جمله سطح تحول شخصیت، سطح تحول هوش،و تراز فرهنگی انسان دارد . دسته های مهم در برخوردهای بین دودختر و پسرعبارتند از:
1- برخورد مبتنی برشناخت و احترام متقابل :
این نوع برخورد بر اساس دركی كه انسان از شأن انسانی خود و نیز جایگاه و رفعت انسانی دیگران دارد ، صورت می گیرد . انسانی كه برای انسانیت و شأن خود ارزش والایی قائل است ، روابطش را با دیگران به گونه ای تنظیم می كند كه در آن احترام متقابل و ارزش گذاری متعالی و متعامل رعایت شده باشد . چنین برخوردی زمانی ایجاد می شود كه انسان به نیازهای روانی خود در كنار نیازهای زیستی خویش توجه داشته باشد و نوع برخورد او با دیگران،بیشتر از سطوح بالاتر نیازها نشأت گرفته باشد . این نوع برخوردِ احترام آمیز ، به دور از پرخاشگری ، به دور از نیات سود جویانه و اندیشه های مبتنی بر سوء استفاده انجام می گیرد . حال برای این كه جایگاه این نوع برخورد را بهتر نشان دهیم ، ضروری است به بررسی انواع دیگر برخوردها نیز بپردازیم .
2- برخورد مبتنی بر شرم افراطی :
بهتر است پیش از توضیح این بند به تفاوت دو اصطلاح" شرم" و" حیا" بپردازیم . شرم كه بیشتر مترادف با خجالت كشیدن و یا كناره گیری كردن است ، اصطلاحی است ناظر بر ناتوانی انسان در یك برخورد اجتماعی . فردی كه دچار شرم است ، در یك موقعیت اجتماعی خاص نمی تواندرفتارمناسب و مطلوبازخود نشان دهد . اصطلاح دیگر حیاست . حیا یك صفت پسندیده اخلاقی است و آن عبارت است از خویشتنداری ارادی فرد در انجام اعمالی كه خلاف قاعده و شأن شرعی و عرفی باشد . حیا در حقیقت نوعی توانایی است ، در حالی كه شرم یا خجالت،نوعی ناتوانی به شمار می آید . انسان وقتی می باید سخنی را در مقابل جمعی بگوید ، ولی خود را ناتوان از بیان آن می یابد ، دچار شرم است؛ در حالی كه وقتی انسان تمایل دارد مثلاً نسبت به بزرگتر خویش از جمله پدر ، مادر ، معلم و یا مربی خود رفتاری مبتنی بر بی حرمتی نشان دهد و از عهده انجام چنین كاری نیز برمی آید ، ولی به دلیل داشتن صفت حیا خویشتن داری كرده ، آن را انجام نمی دهد ، نوعی توانایی و قدرت را از خود به نمایش گذاشته است . با این توصیف می باید برخورد مبتنی بر شرم و برخورد مبتنی برحیابا جنس مخالف را از یكدیگر تفكیك كنیم . برخورد مبتنی بر شرم برخوردی از روی ناتوانی است ، در حالی كه برخورد مبتنی برحیا ،برخوردی خویشتندارانه و ارادی است .
كسانیهستندكه در مقابل جنس مخالف دچار خجالت زدگی شده ، از خود شرم افراطی نشان می دهند؛ دسته ای دیگرانواع برخوردهای اجتماعی بین دو جنس را می سازند . پسری كه به هنگام مواجهه با جنس مخالف دست و پای خود را گم می كند و نمی تواند بر اعصاب خود مسلط شود و یا دختری كه در مواجهه با جنس مخالف توانایی برخورد صحیح كلامی را از دست می دهد و نمی تواند مطالب را به درستی و مبتنی بر تفكر بیان نماید ، مصداق چنین برخوردی هستند . چنین فرد یا افرادی از این ناتوانی به نوعی دچار آسیب خواهند شد .
3- برخورد اضطراب آلود و هیجان زده:
در ادامهیبرخورد مبتنی بر شرم افراطی ، برخورد هیجان زدهیافراد در مقابل جنس مخالف را می توان یافت . این نوع برخورد به صور مختلف مانند عصبانیت ، سرخ شدن و بالارفتن ضربان قلب ، عجولانه رفتار كردن و رفتار مبتنی بر ترس و یا خوشحالی افراطی دیده می شود . هیجان كه یك حالت برانگیختگی روانی است شامل تمامی مواردی كه نام بردیم اعم از ترس ، خوشحالی ، عصبانیت ، عجله و امثال این هاست . هر چند كه هیجانات اجزای لاینفك رفتارانسانی هستند و لی می باید برای اتخاذ تصمیم صحیح و نشان دادن رفتارمناسب تحت كنترل در آیند .برخورد با جنس مخالف به شكل هیجان زده،می تواند تصمیم گیری و نیز انجام اعمال صحیح ما را تحت الشعاع خود قرار دهد . به طور كلی ، توصیه روان شناسان به انسان ، كنترل هیجان ها و حفظ خونسردی در تمامی موقعیت های زندگی است.این توصیه،از رفتار اجتماعی ما با جنس مخالف نیز جدا نیست .
4- برخورد خشك و محدود :
دستهیدیگری از انواع رفتارهای متقابل بین دو جنس در جامعه ما رفتار خشك و محدود است . در این نوع رفتار، زن و یا مرد به گونه ای با جنس مخالف مواجه می شود كه گویی از وی متنفر است و یا این كه بهشدت او را طرد می كند . هر چند كه حفظ حدود شرعی از جمله نحوه نگاه كردن به نامحرم می باید جزو صفات متعالی یك انسان به شمار آید .
5 - برخورد مبتنی بر پرخاشگری :
در توضیح این مطلب بهتر است به تفاوت موجود بین عصبانیت یا خشم ( كه نوعی هیجان است )و پرخاشگری(كه یك نوع رفتار و تمایل است ) ، اشاره ای داشته باشیم . پرخاشگری در اصل تمایل و یا عمل فرد است در جهت آسیب زدن به یك شیء و یا شخص دیگر . در حالی كه عصبانیت یك حالت برانگیختگی هیجانی است كه در آن تغییرات بدنی آشكاری دیده می شود . در حالت عصبانیت،فرد كنترل خود را بر اعمالش تا حدودی از دست می دهد . پرخاشگری ممكن است با عصبانیت همراه باشد و گاه بدون آن بروز كند . فردی كه با خونسردی تمام در گوشه ای نشسته ، چیزی را عمداً تخریب می كند و یا حتی در پرخاشگری های افراطی با خونسردی تمام جان فردی را می گیرد ، پرخاشگری را بدون عصبانیت از خود نشان می دهد . ولی فردی كه با عصبانیت دست به شكستن چیزی و یا ضرب و جرح دیگری می زند ، پرخاشگری را با عصبانیت تواماً دارد . برخی از برخوردهای بین دو جنس در جامعهیما از نوع برخوردهای پرخاشگرانه است . اما این نوع از برخوردها را به نحو آشكار از برخوردهای هیجان زده منفك و مجزا می كنیم . پسری كه برای نشان دادن توجه خود به یك دختر،با موتور و یا ماشین از كنار او بهسرعت می گذرد و او را دچار ترس می كند و رفتارهایی از این قبیل ، نشانگر رفتارهای پرخاشگرانه است . پرخاشگری نسبت به جنس مخالف می تواند مشكلاتی را در زندگی آتی انسان ایجاد كند . پرخاشگری كه سرچشمهیآن یك تمایل درونی برای آسیب زدن می باشد،ممكن است به صورت اعمالی كه به نحوی فرد مقابل را ناراحت می كند و یا می رنجاند و نیز گفتن كلماتی كه به نوعی آزار دهنده است ، تجلی داشته باشد .
6- روابط پنهانی :
برقراری روابط پنهانی با جنس مخالف پیش از ازدواج ، یكی دیگر از انواع رفتارهای بین دو جنس را در جامعه ما نشان می دهد . برقراری روابط پنهانی و مخفیانه در طبیعتِارتباط بین دو جنس نهفته است ، ولی باید بین ارتباطِ پنهانی قبل و بعد از ازدواج،تفاوتی آشكار و اساسی قایل بود . ازدواج نقطه ای است كه درآن می تواند عمیق ترین روابط فردی و پنهانی بین دو جنس شكل گرفته ، و به شكلی مطلوب استمرار پیدا كند . در حالی كه پیش از ازدواج ، این نوع روابط بهخصوص از جانب افرادی كه نمی توانند بر رفتار خود تسلط كافی داشته باشند ، می تواند مشكل ساز باشد . دختران و پسرانی كه بدون تسلط كافی بر اعمال و رفتار خود،اقدام به برقراری روابط پنهانی با یكدیگر می كنند ، معمولاً در این زمینه دچار نوعی آسیب و یا شكست می شوند .
7- برخوردهای غیر عادی و ناپخته :
این نوع برخوردها بیشتر توسط كسانی صورت می گیرد كه به لحاظ فرهنگی ، تحول هوشی و تحول شخصیتی،در سطحی بسیار پایین و مبتذل قرار گرفته اند . متلك گویی ، ایجاد مزاحمت های خیابانی و یا مزاحمت های تلفنی از جمله این نوع رفتارهای ناپخته است .
8- افراط در معاشرت :
این نوع رفتار كه معمولاً متأثر از فرهنگ غربی در زمینه ارتباط بین دو جنس است،بیشتر در میان خانواده هایی دیده می شود كه دارای یك فرهنگ منسجم و اصیل شرقی و اسلامی نیستند. اختلاط بیش از حد بین دختر و پسر،پیش از ازدواج با توجیهاتی مانند زمینه سازی برای شناخت بهتر دو جنس از یكدیگر و یا زمینه سازی برای كسب تجربیات عملی برای انجام یك ازدواج موفق صورت می گیرد . میهمانی ها ، جشن تولدها ، مراسم مختلف ورزشی و مسافرت های دسته جمعیكهمعمولاً بستر و محمل چنین روابطی است ، در میان این دسته از افراد به وفور دیده می شود . چنین اعمالی بدون توسل به عناصری از فرهنگ غرب اساساً امكان پذیر نیست و این نكته معمولاً مردم ما را دچار تعارض و آشفتگی می كند ، زیرا یك فرهنگ در درون خود دارای انسجام است وما نمی توانیم فرهنگ را به شكل مخلوط و بدون انسجام وبرگرفته از جوامع مختلف به كار گیریم . شاید گرفتاری بزرگ بشر در عصر حاضر دور افتادن از یك فرهنگ منسجم و سازمان یافته باشد.به این ترتیب ملاحظه می شود كه افراط در معاشرت ، یك پدیده غربی در جامعه ماست . ما برای برخوردهای مناسب بین دو جنس برنامه ،نظام و حدود معینی را به شكل مشخص در اختیار داریم.به منظور بررسی این مطلب به بحثی دیگر می پردازیم .
ب ـ وضع مطلوب در روابط دختر و پسر :
پس از بحث در مورد وضع موجود در روابط دختر و پسر می توانیم حدود ارتباط مناسب بین دو جنس را مورد بحث و بررسی قرار دهیم . برای نشان دادن وضع مطلوب در روابط بین دو جنس می توان به ویژگی ها و خصوصیات زیر اشاره كرد .1- شناخت واقعیت های جنس مخالف :در این زمینه بهتر است به گونه ای عمل كنیم كه واقعیت جنس مخالف را تا حد ممكن بشناسیم و بر اساس این شناخت ، اعمالمان را تنظیم كنیم . به نظر من بهترین راه شناخت جنس مخالف،در نظر گرفتن و شناخت دقیق تر واقعیت وجودی افرادی از جنس مخالف است كه با ما سالها زندگی كرده و ما آنها را در نشیب و فرازهای گوناگون زندگی از نزدیك آزموده ایم. برای جنس مؤنث شناخت پدر ، برادر ، عمو ، دایی و امثال این افراد می تواند تا حد زیادی واقعیت جنس مخالف را نشان دهد . برای جنس مذكر نیز واقعیات مشاهده شده از مادر ، خواهر ، خاله ، عمه و امثال این ها می تواند نشانگر واقعیات وجودی جنس مخالف باشد . در صورتی كه بدانیم و یقین داشته باشیم كه افراد جنس مخالف تا حد بسیار زیادی-بخصوص از آن جهت كه در زندگی ما عملاً مؤثر است-با یكدیگر مشابهت دارند ، دیگر دچار خیالپردازی و تصور رویایی در مورد جنس مخالف نخواهیم شد.
2- اجتناب از خیالپردازی و تصور رویایی در مورد جنس مخالف :
یكی از مشكلات موجود در روابط بین دو جنس،داشتن تصورات خیالی از یكدیگر است . گاه دختر و پسر از یك فرد بخصوص،تصویری خیالی و كاملاً غیر واقعی می سازند و با آن تصویر زندگی می كنند . برای دختر گاه یك پسر با تمام ضعف ها و محدودیت ها و همچنین ناپختگی ها و رشدنایافتگی ها به شكل شاهزاده ای كه سوار بر اسب سپیدی از راه رسیده و او را به سرزمین رؤیاها می برد ، تجلی پیدا می كند . و یا برای پسری سرخورده و ناتوان از هدایت و سامان دادن به عواطف ، افكار و احساسات دختری چنان تجلی پیدا می كند كه گویی فرشته ای مهربان از آسمان ها برای نجات او و برای ایجاد پناهگاه برای او به زمین آمده است . این تصورات رؤیایی بسیار زود از بین خواهند رفت و واقعاً مانند یك رؤیا در زندگی زایل خواهند شد . بنابراین در یك ارتباط مطلوب بهتر است از رؤیا پردازی در مورد جنس مخالف بهشدت اجتناب كنیم . این مطلب با عشق و دوست داشتن مغایرتی ندارد . انسان می تواند فردی را بسیار عمیق دوست بدارد و لكن این دوست داشتن نباید موجب كوری و كری انسان شود .
3- ا ز بین بردن ترس ها ، دلهره ها ، هیجان ها ، احساس خصومت و خشونت نسبت به جنس مخالف :
سومین ویژگی در یك برخورد مطلوب ، خالی كردن ذهن از عواطف منفی است . هرگونه احساسی كه می تواند جنس مخالف را در ذهن ما به شكل منفی جلوه دهد و یا موجب رفتار مخرب ما نسبت به او باشد ، می باید از ذهن حذف شده یا اصلاح گردد .
4- حفظ خونسردی و صلابت شخصیت ، به هنگام برخورد با جنس مخالف :
ما باید به هنگام برخورد با جنس مخالف ، خونسردی خود را حفظ كرده ، وهیجانات مختلف را از خود دور كنیم و چنین امری حداقل از دو طریق امكان پذیر است: اول اینكه تلاش كنیم جنبه های ارادی اعمالمان را افزایش دهیم و به عبارت دیگر با داشتن برنامه هایی در جهت تقویت اراده خویش گام برداریم . انسان هایی كه خود را به دست امیال و راحتی ها می سپارند معمولاً تسلط خوب و كافی بر اعمال خویش ندارند . دوم این كه از طریق تمرین و حفظ خونسردی به هنگام مواجه شدن با جنس مخالف ، تلاش كنیم به سطحی از كنترل رفتار دست بیابیم كه در آن خونسردی و صلابت كافی در برخورد با جنس مخالف را داشته باشیم .
5- برخورد مبتنی بر احترام با مراعات حدود شرعی در مورد محرم ، نامحرم ، حلال و حرام :
در فرهنگ ما برخورد مناسب بین دو جنس به شكل دقیق در چگونگی ارتباط بر اساس ملاك های چهارگانه محرم و نامحرم و حلال و حرام مشخص شده است . رعایت این حدود،نشانگر آشنایی ما با فرهنگ منسجم اسلامی است .برای شناخت این حدود لازم است به كُتب فقهی مناسب مراجعه گردد.
6- فقدان روابط پنهانی با جنس مخالف و مشورت با والدین در این گونه موارد :
برقراری روابط پنهانی پیش از ازدواج ممكن است تا بدان جا پیش رود كه به نوعی به هر یك از طرفین آسیب رسانده و آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد . بهتر است دختران و پسرانی كه تجربه و شناخت كافی از جنس مخالف ندارند و نیز تسلط كافی بر اعمال و افعال خویش نیافته اند ، از طریق مشورت كردن با والدین و احتمالاً در میان گذاشتن تمایل خود نسبت به كسی ، از آنان راهنمایی بخواهند و از این راه احتمال آسیب دیدگی روانی و تربیتی خویش را كاهش دهند .
7 – اجتناب از برقراری روابط صمیمانه با جنس مخالف قبل از عقد شرعی :
با این حال كه روابط ما با جنس مخالف می باید خالی از پرخاشگری و ناپختگی و به دور از بی احترامی باشد ، لكن نباید ارتباط صمیمانه ای بین ما برقرار شود و این مطلب را حتی به رغم وجود علاقه بین دو جنس نیز می باید رعایت كرد . 8ـ نداشتن رفتارسَبُك ، خود نمایی و جلب توجه جنس مخالف در مجامع مختلف : توصیه می شود كه دختران و پسران از داشتن رفتار سـَبـُك مبتنی بر جلب توجه جنس مخالف دوری گزینند . این مطلب به رغم این كه به صورت یك راهنمایی برای دختران و پسران ارائه می شود ، ولی گاهی اوقات از طرف برخی از دوستان نوجوان و جوان مورد اعتراض قرار می گیرد . بعضی از دختران در مقایسه خود با دیگران به این نكته اشاره می كنند كه آنهایی كه رفتار آنچنانی در پیش می گیرند و خود را به اشكال مختلف به جنس مخالف عرضه می كنند در زندگی موفق ترند ، بسیار زودتر ازدواج می كنند و تشكیل زندگی می دهند . در حالی كه ما به دلیل داشتن رفتار سنگین ، پیوسته دچار تنهایی و دورافتادن از ازدواج می شویم . چنین عباراتی به نوعی برای این دختران راهنمای عمل قرارمی گیرد و آنها را دچار تعارض بین حفظ حرمت ، عفت و رفتار موقر از یك سو،و داشتن یك رفتار خودنمایانه مبتنی بر جلب مشتری از سوی دیگر می سازد .
انسانی كه دارای اهداف و آرمان های شناخته شده و منسجم در جهت حفظ كرامت انسانی خویش است هرگز از این وضع دچار تعارض نمی شود . او به دنبال یافتن همسری پاك و عفیف است ، ولی كسی كه از طریق نمایش دادن اندام ها و ظاهر خود ، پسری را به سوی خویش جلب می كند ، قطعاً باید بداند كسی را شكار كرده است كه چیزی جز امیال حیوانی انسان نمی شناسد .در قرآن كریم آمده است:" زنان ناپاك ،از آن مردان ناپاكند و مردان ناپاك از آن زنان ناپاك،و زنان پاك از آن مردان پاك و مردان پاك از آن زنان پاك اند."اگر ارزش های عالی انسانی مانند عفت، ایمان ، پاكدامنی ، خوش قلبی و سلامت نفس برای كسی معنا پیدا نكرده باشد ، او می تواند زندگی خود را از طریق تمایلات سطح پایین تر مانند تمایلات جنسی ، سامان دهد . ولی كسی كه به سطوح بالاتر دسترسی پیدا كرده است هر چند كه مدتی ارضای تمایلات و نیازهای جسمانی او به تأخیر بیفتد ، حفظ ارزش های عالی انسانی او را كفایت می نماید .
ج ـ عشق و نقش آن در ازدواج :
یكی از مسائلی كه می باید در زمینه ازدواج مورد بحث و بررسی قرار گیرد ، جایگاه عشق در ازدواج است . بهراستی به سؤالاتی كه درباره عشق و نقش آن در زندگی وجود دارد چگونه باید پاسخ گفت ؟ سؤالاتی از قبیل:عشق چیست ؟ آیا عشق گناه است ؟ آیا ازدواج بدون عشق معنایی می تواند داشته باشد ؟ عشق باید قبل از ازدواج به وجود آید و یا بعد از آن ؟ آیا هر عشقی ضرورتاً باید منجر به ازدواج شود ؟ آیا عشق لزوماً باید انسان را به طرف انسانی دیگر سوق دهد ؟ عشق به چه عواملی بستگی دارد ؟ چگونه استمرار می یابد ؟ چگونه خاتمه می یابد ؟ و یا چگونه رشد پیدا كرده و به تعالی می رسد ؟
در ادامه ، به این گونه سئوالات پاسخ خواهیم داد، هر چند كه اذعان داریم این مطالب تمامی آنچه را كه در این زمینه می توان بیان داشت ، شامل نمی شود .
1ـ عشق عالیترین تجلی روح الهی انسان
بهراستی عشق چیست ؟ عشق را می توان جاذبه و كشش قلبی انسان به سوی كمال و جمال دانست . زیبایی یكی از كمالات است و زیبایی مطلق،خداست . عشق را جز با عشق نمی توان شناخت . عشق را جز عاشق نمی تواند درك كند .اما برای نزدیك شدن موضوع به ذهن،می توانیم از مثال های موجود در مراتب پایین تر موجودات زنده استفاده نماییم. شعرا و عرفا از جذب0 پروانه به سوی شمع بسیار استفاده كرده اند . هنگامی كه شاعر می گوید :
بلبل به چمن ز آن رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
اشاره به جذبه عاشق به سوی معشوق دارد . از این نوع رفتارها كه تنها می تواند نوعی تقریب به ذهن را در برداشته باشد ، می توان به كشش شاخ و برگ درختان به سوی نور اشاره كرد . انسان وقتی در تاریكی قرار میگیرد ، هر نقطه نورانی او را به سمت خود می كشد و این یك كشش به سوی نور است . حیواناتی از قبیل"سوسك"به طرف تاریكی كشش دارند و وقتی جایی روشن است،به تاریكی ها پناه می برند و در نقاط و زوایای تاریك پنهان می شوند . حیواناتی وجود دارند كه به طرف جریان ها و میدان های مغناطیسی كشش پیدا می كنند ، مانند ماهی هایی كه به كمك ایجاد حوزه های مغناطیسی در دریا به دام صیادان می افتند . در مورد كوچ پرندگان شواهدی وجود دارد كه نشان می دهدآنها به سمت و سوی خاصی كشش پیدا می كنند . كششی كه شناخت و ادراك ذهن در آن نقشی ندارد . به عبارت دیگر یك كشش ،بدون آن كه موجود زنده بداند به كجا می رود . این ها مثال هایی است كه تا حدودی معنای كشش به سمت یك هدف و تجهیز یك موجود زنده برای سوق یافتن به سوی آن را نشان می دهد .
عشق در مرتبه ای بسیار عالی تر و به عنوان عالی ترین تجلی عالم هستی ، قلب انسان را به سوی كمال و زیبایی مطلق سوق می دهد . خدا انسان را به گونه ای آفریده است كه وقتی به سوی نورووجود مطلق متمایل می شود با تمام وجود به سمت آن كشیده می شود . به این ترتیب عشق،كشش قلب انسان است به سوی خداوند . این تعبیر در قرآن كریم و در متون اسلامی باعباراتی مانند" حُب" نشان داده شده است .درقرآن كریمآمده است : اگر خدا را دوست دارید ، تبعیت من(پیامبر) را بنمایید كه در نتیجه خدا نیز شما را دوست خواهد داشت و یا زبانم را به یاد خودت گویا كن و قلبم را به عشق خودت شیفته ساز . حب یا عشق ماهیتی انسانی دارد و هدف اصلی آن نیز خداست . ولی "چرا عشقكهاصالتاً می باید متوجه خدا باشد ، به انسان ها تعلق پیدا می كند ؟"سئوالی است كه می توان به این طریق به آن پاسخ داد كه عشق در مراتب پایین تر انسانی،بهسمت نشانه هایی از جمال و كمال الهی كه در انسان ها بهعنوان خلیفه او به ودیعت گذاشته شده است متوجه می شود . انسانی كه هنوز نمی تواند دركی از جمال و كمال مطلق داشته باشد لاجرم به سوی جمال های عینی و قابل رؤیت كشیده می شود و به سوی كمالات و عواطف انسانی كه نشانه هایی از رأفت الهی در وجود انسان هستند ، سوق پیدا می كند . به عبارت دیگر عشق یك انسان به انسان دیگر، اگر خالی از هواها و امیال باشد نشانه ای از عشق به كمال مطلق است . با این دیدگاه است كه عشق،یك كمال برای انسان محسوب می شود . قلب عاشق،اشرف بر قلب غیر عاشق است . انسان عاشق،افضل بر انسان غیر عاشق است .
برای این كه بتوانیم این نكات را بیشتر و دقیق تر توضیح دهیم می باید محورهای دیگری نیز مورد بحث قراردهیم .
تفاوت عشق با هوای نفس :
عشق را باید عامل تكامل بخش انسان بدانیم . بنابراین باید آن را از ارضای نیازهای معمولی و مشترك حیوانی متمایز نماییم . اگر ما برای رفع نیازهای خود به چیزی یا به انسانی نیازمند باشیم ، این نیاز میان ما و آن شیء یا انسان ، نوعی وابستگی ایجاد می كند ، ولی این وابستگی را نباید با كشش عاشقانه یكی بدانیم . این را باید از نوع هوای نفس بدانیم ، حال آنكه عشق از جمله صفات برتر و متعالی انسانی است . هدف هوای نفس،ارضای خویشتن است ، ولی هدف عشق،بقا و حضور معشوق است ، حتی اگر به فنای عاشق بینجامد . بنابراین ملاك مشخص برای تمیز بین عشق و كشش امیال،در همین است كه عاشق درصدد رضایت معشوق است ، نه رضایت خویش . عاشق وقتی با معشوق كامل مواجه می شود ، می خواهد همه چیزش را ، حتی خود را از دست بدهد و عبارت معروف حافظ كه می گوید :
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی ، حافظ از میان برخیز
اشاره به این دارد كه می باید فردیت فرد و خود بودن او نیز زایل شود تا معشوق نزد وی تجلی كامل بیابد . با این توصیف باید عشق یك انسان به انسان دیگر را از تمایل و كشش مبتنی بر نیازهای وی منفك و مجزا كرد . به این ترتیب است كه اگر فردی نشانه ای از عشق را در دل خویش نسبت به فردی دیگر دارد ، می باید در درجه اول به معشوق خود بیندیشد نه به خویشتن خویش . اگر برای ارضای تمایل خود ، معشوق را بهطـُرق مختلف قربانی می كند و از آن جمله دست به عملی می زند كه آبروی وی را خدشه دار سازد ، باید مطمئن باشد كه این عشق نیست ، بلكه یك كشش از نوع حیوانی است .
3ـ عشق موجب تعالی و عفت است :
بایداین نكته رابدانیم كه عشق ، انسان را رو به رشد می برد و موجب كمال اخلاقی و عرفانی انسان می شود و از آن جمله عفت و پاكدامنی را در او افزایش می دهد . انسان عاشق می خواهد پاك زندگی كند ، به پاكی ها برسد و به سوی روشنایی ها سوق پیدا كند و شاید با همین تبیین از عشق است كه كلامی معروف از پیامبر گرامی اسلام نقل می شود كه فرمود : آن كه عاشق شود و عفت بورزد و از این عشق بمیرد ، او شهید مرده است .
4ـ عشق مكمل ازدواج است نه عامل آن :
با این بحث ، به موضوع جایگاه عشق در ازدواج وارد می شویم . سئوال این است كه اگر كسی فردی از جنس مخالف را دوست بدارد و بهراستی عاشق او باشد ، آیا این امر می تواند تنها عامل تعیین كننده ازدواج آن دو به شمار آید ؟ باید در پاسخ بگوییم : نه . زیرا ازدواج در حقیقت نوعی مشاركت اجتماعی است كه در آن دوانسان باید از جهات گوناگون با یكدیگر تناسب عملی داشته باشند ، از آن جمله تناسب اعتقادی ، تناسب اجتماعی ، تناسب عقلانی و تحصیلی و امثال این موارد . انسان در ازدواج تمامی نیازهای سطوح مختلف خود را از ابتدایی ترین نیازهای حیوانی تا عالی ترین نیازهای انسانی به مشاركت می گذارد. برای تشكیل یك خانواده می باید تناسب بین دو انسان برای برآوردن تمامی نیازها در حد بالایی وجود داشته باشد . بنابراین برای ازدواج ما باید به انسانی بیندیشیم كه بتواند قسمت اعظم نیازهای مختلف ما را مرتفع كند .
به این ترتیب عشق می تواند مكمل چنین ازدواجی باشد، نهفقط عامل تعیین كنندهآن . باید اذعان كنیم كه به رغم اهمیت و تعالی عشق در زندگی ، نیازهای واقعی انسان نیز حقیقتی انكارناپذیرند . انسان عاشق نمی تواند به عشق اكتفا كند و از نیازهای خود از این طریق چشم بپوشد . از این رو بهتر است كه برای ازدواج انسانی را انتخاب كنیم كه در برآوردن نیازهای مختلف ، ما را یار ، همراه و همسر باشد ، نه اینكه تنها به دلیل عشق ، انسانی را برگزینیم كه از جهات عدیده با ما تباین ( اختلاف ) داشته باشد. ازدواجی كه بدون توجه به نیازهای گوناگون انسان ، حتی نیازهای مربوط به خورد و خواب و... صورت پذیرد و تنها بخواهد عشق را تأمین نماید ،در واقعیتبسیار زود شكست خواهد خورد .
5ـ عشق در قلب سالم جوانه می زند و در آن رشد می كند :
با این عبارت وارد این موضوع می شویم كه عشق قبل از ازدواج اساسی تر و با دوام تر است یا عشق بعد از ازدواج ؟ باید به این نكته توجه كنیم كه عشق در بستر قلب سالم ، حقیقت جو و به دور از تعصبات و هواهای نفسانی جوانه می زند و رشد پیدا می كند . در صورتی كه ما انسان ها در تلطیف و تطهیر روح خود بكوشیم ، هر روز خویش را برتر و والاتر از روز قبل قرار دهیم و غل و غش را از درون خود برانیم، قلب را بستر جوانه زدن عشق و رشد روزافزون آن ساخته ایم . بدین ترتیب پس از آن كه انسان مناسبی را برای ازدواج برگزیدیم و با او در یك مشاركت انسانی وارد شدیم ، باید منتظر آن باشیم كه عشقی پاك میان ما زاده شود و به كمال برسد و در سایه لطف و مرحمت الهی به معشوق حقیقی متصل گردد . چنین عشقی در زندگی،روشنایی می آفریند و هر قدر زن و شوهر به پختگی و كمال نزدیكتر می شوند پاكی و خلوص این علاقه مندی را بیش از پیش در قلب خود احساس می كنند .
بنابراین بیاییم برای این كه عشق را زنده نگه داریم ، پاسدار حریم آن باشیم و آن را به عنوان گل سرسبد نعمت های الهی به انسان ها هدیه دهیم ، در كمال و صلاح درونی خویش بكوشیم و از این طریق دنیا را تبدیل به گلستان عشق كنیم
موضوعات مرتبط: روان شناسی
نگاهى به ویژگىهاى دوره جوانى
با پایان دوران نوجوانى و آغاز مرحله جوانى، بسیارى از مشكلاتى كه با آغاز بلوغ براى فرد بوجود آمده بود ، فروكش كرده و تا حدودى فرد توانسته است به ثباتى نسبى قدم بگذارد. جایگاهها، نقش و هویت جوان تا حدودى برایش روشن شده و از این پس مىرود تا شرایط و موقعیت خود را مستحكمتر و باثباتتر سازد، هرچند آثار مربوط به بحرانهاى مرحله قبل ممكن است هنوز وجود داشته باشد و برخى جوانان هنوز با مسائلى چون سردرگمى هویت روبهرو باشند.
عوامل مختلفى مىتواند گذر از مرحله نوجوانى به جوانى را متأثر سازد. برخى عوامل به صورت عوامل تأخیردهنده و برخى عوامل به عنوان تسهیل كننده گذر از این مرحله مىباشند. به هر حال جوانى آغاز مىشود و فرد وارد دورانى مىشود كه هرچند پختهتر و تواناتر از مراحل قبلى است، اما هنوز با مشكلاتى گریبانگیر است كه با سرنوشت او در مراحل بعدى زندگى ارتباط مستقیم دارند.
بنابراین جوان باید با دقت و احتیاط حركت كند تا بتواند در این دوره حساس از سردرگمىها رهایى یابد زیرا عمر آدمى به سرعت مىگذرد و اگر مرحله به مرحله آن را درك نكند و با غفلت و بىتوجهى فرصتها را از دست بدهد ، باید بداند كه دیگر عمر سپرى شده، به عقب باز نمىگردد تا جبران گذشته را بكند ، پس جوان باید مسائل ویژه روحى و فردى خود را بشناسد تا بتواند فرصتهاى عمر خود را دریابد و به گونهاى شایسته از آن استفاده كند.
خودشناسى لازمه كمالجویى
مسئله شناخت از «خود» از اقدامات آغازین و ریشهاى در مسیر تربیت است. انسان تا زمانى كه خود و ارزش خود را نشناسد قابلیت و ویژگىهاى خویش را نیابد و ناتوانى و نیازهاى خود را درك نكند نمىتواند در مسیر تربیتى قرار گیرد.
بنابراین «خودشناسى» لازمه تربیت و حركت به سوى كمالجویى است.
به مقام برتر انسانى نمىتوان دست یافت مگر اینكه واقعیتهاى نفسانى خود را بشناسیم. اولین و نزدیكترین واقعیت زندگى، واقعیت «خود» است. در درون واقعیت «خود» است كه بسیارى از مسائل و حقایق بزرگ جلوهگرى مىكند كه مهمترین این حقایق حقیقت «خدا» است. درباره اهمیت خودشناسى همین بس كه امام على(ع) مىفرمایند:
«افضل المعرفة معرفة الانسان نفسه؛
بهترین شناخت، شناخت انسان از خودش است».
جوان باید بداند چه ویژگىهاى اخلاقى و روحى دارد تا بتواند با استفاده از آنها راه هدایت را پیدا كند و در مسیر صحیح تربیتى قرار گیرد.
قابلیت و اثرپذیرى
انسان موجودى اثرپذیر و آموزشپذیر است و به طور غریزى و طبیعى دیدهها و شنیدهها را مىآموزد. طبیعت انسانى در دوران جوانى از قابلیت و توانایى بیشترى برخوردار است و از آنجایى كه فكر و دل جوان هنوز دچار دل مشغولىهاى روزگار و مسائل متنوع فردى و اجتماعى نگشته، از موقعیت بسیار مناسبى براى یادگیرى بهرهمند است و قلب و دل او مانند زمین آماده كشت ، هر دانهاى را پذیرفته و مىپروراند. امام على(ع) در وصیت خود به فرزندش امام حسن(ع) نوشتهاند:
قلب و دل جوان مانند زمین خالى از كشت است كه هرچه در آن انداخته شود قبول مىكند. از این رو قبل از اینكه دل تو سخت و فكر تو مشغول شود ، در تربیت تو سرعت گرفتم تا با تمام اندیشهات روى بكار آرى، و از آنچه خداوند تجربت در پى آن بودند و آزمودند بهرهبردارى، و رنج و طلب از تو برداشته شود و نیازت به آزمون نیفتد.»
برخى نكات مهمى كه در این گفته نهفته است عبارت از:
1ـ فكر و دل جوان، بدون انتخاب و گزینش، آماده پذیرش آموزههاست پس جوان باید بكوشد و بداند كه چه آموزشهایى مىخواهد یاد بگیرد.
2ـ جوان باید زودتر بكوشد تا روح تشنه خود را از آموزشهاى صحیح سیراب كند.
3ـ جوان باید تعالیم و آموزشهایى را كه مىخواهد یاد بگیرد اولویتبندى كند و در ابتدا به آموزشهاى اصلى و مهم بپردازد.
4ـ در صورت عدم اقدام به موقع ، روح جوان بر اثر مشغولیتهایى كه در او پدیدار مىشود كمتر اثرپذیر مىگردد و شاید دیگر آموزشها بر قلب و دل او اثرگذار نباشد.
5 ـ آموزشها باید صحیح و براساس مبانى اسلام باشد وگرنه موجب انحطاط جوان مىشود.
اثرپذیرى و شكلگیرى شخصیت
اگر بخواهیم خصلتها و ویژگىهاى جوان را طبقهبندى كنیم، اثرپذیرى جایگاه اول را داراست به موجب اثرپذیرى، شخصیت فرد نیز شكل مىگیرد. اثرپذیرى در جوانى، عنصر ذاتى و اصلى شخصیت را تشكیل مىدهد و در مراحل بعد این شخصیت شكل گرفته قابلیت تغییر را ندارد.»
درست است كه در شكلگیرى شخصیت، نقش كلیدى برعهده خود فرد است اما قبل از خود فرد، محیط تأثیر خود را گذاشته و جوان آن را تكمیل مىكند و شكل شخصیت فرد نقش مىبندد.
تأثیرات محیطى كه فرد در آن است، بیشتر از تأثیراتى است كه خود فرد بر روى خویش دارد، از این روست كه امام على(ع) مىفرمایند:
«لاتصحب الشریر؛ فان طبعك یسرق من طبعه شراً و أنت لاتعلم؛
با فرد بدكار و بدجنس دوستى و رفاقت نكن؛ چرا كه طبع و خوى تو از طبع و خوى او اثر مىپذیرد، بدون آنكه بدانى.»
در مقاله ی بعد راجع به ویژگی های «پاك دلى و رقت قلب جوان» ، « حقطلبى و فضیلتخواهى» ، « جوانى و دینگرایى »و شور و نشاط جوانى صحبت خواهیم کرد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
نکتههای حیاتی برای ایجاد محبت در زندگی زناشویی
جملههای کلیدی برای جذب همسر زندگی زناشویی را بايد چون نهالى دانست كه لازم است تمام تمهيدات را بهكار بست تا اين نهال سست و شكننده، حفظ و بارور شود و به درختى تناور تبديل گردد و ريشهی آن، در اعماق جان زن و مرد نفوذ كند.آنچه در این میان دارای اهمیت میباشد، محبت و شيوههاى صحیح ابراز آن است. محبت بين زن و مرد، اكتسابىست، بدين معنا كه هم زن و هم مرد، بايد شيوههاى ابراز آن را آموزش ديده، تمرين كنند و بهكار برند.
در این شماره به جملههای کلیدی که بیان آنها از زبان آقایان به همسرشان در ایجاد یک زندگی شاد و سالم، پراهمیت میباشد میپردازیم. و در شمارهی بعد به بررسی این مسأله در خصوص خانمها اشاره خواهیم داشت.
«روز خوبی داشتی؟»
هنگامیكه از همسر خود در مورد چگونگی گذراندن روزش پرسش میكنید، برداشت او این خواهد بود كه شما انسان بافكری هستید و مشتاقاید بدانید او ساعات كاری خود را چگونه سپری كرده است این سؤال، به همسر شما مجوز آن را خواهد داد كه مدتی در مورد كوچكترین اتفاقاتی كه برایش افتاده، صحبت نماید (پس برای مدت زمانی طولانی، آمادهی نشستن و شنیدن داستانهای او شوید!) همسر شما، به آنچه كه در فكر شما میگذرد، توجه زیادی دارد. با این عمل، به او فرصتی میدهید تا با گفتوگو، شما را بهعنوان محرم اسرار خود در نظر بگیرد.
اگرچه ممكن است بیش از زمانی كه انتظار دارید، مجبور به شنیدن صحبتهایش شوید، اما وقتی تمام شد، او علاقهمند به صحبت در مورد شما خواهد بود.
«تو زیباترینی!»
همانطور كه مشخص است، این جمله به او میرساند كه برای شما جذاب است. از طرف دیگر، باعث افزایش اعتمادبهنفس در او خواهد شد. شما به همسر خود اطمینان میدهید که به او علاقه دارید. این تحسین و تعریف بسیار مهمی در دنیای زنانه محسوب شده و امتیاز شما را در نزد همسرتان، ارتقای چشمگیری خواهد داد. همچنین بیان این جمله، به او تفهیم میكند كه شما تا چه حد برایش ارزش قائل هستید.
«در مورد (هرچیزی) چه احساسی داری؟»
پرسیدن این سؤال، به همسرتان نشانمیدهد كه شما خالصانه برای احساسات او اهمیت قائل هستید. زنها عاشق بیان احساساتشان در مورد هر موضوع قابل تصوری میباشند. این سؤال، بیانگر جنبهی مهربانی و دلسوزی یك فرد است. وقتی همسرتان درمییابد كه شما توجهتان را به او مبذول داشتهاید، او نیز متقابلاً احساسات خود را با شدت بیشتری، اهدا خواهد نمود.
«تو واقعاً زرنگ و باهوشی.»
با تصدیق نمودن هوش و ذكاوت او، این مفهوم را میرسانید كه علاوهبر محاسن ظاهری، متوجه ذهن و فكر توانمندش نیز شدهاید. همسر شما با شنیدن این جمله، در مورد همهی جوانب زندگی خود، احساس رضایت و خشنودی خواهد نمود. این سخن، نشانهی احترام از طرف شما برای همسرتان محسوب میگردد. زنها، عاشق مردان صمیمی و خوشقلب میباشند و هیچچیزی بهتر از بیان و تشخیص هوش و ذكاوت آنان، نمیتواند صفات عالی شما را آشكار نماید.
«میخواهم همهی عمرم را با تو سپری كنم.»
هنگامیكه این جمله را بیان میدارید، او را به تداوم تعهدتان، مطمئن میسازید و بهتبع، همدلی همیشگی او را خواهید داشت.
«تو بهترین دوست منی.»
به این معنی است كه برای رابطهتان ارزش قائل هستید و مایلاید كارهایی را به همراه او انجام دهید كه مردان دیگر ممكن است قادر به انجام آنها نباشند. همسرتان بعد از شنیدن این جمله، پیوستگی مقاومتناپذیری با شما پیدا خواهد نمود. این جملات، شما را در نظر او بهجای یك فرد عادی، به انسانی جذاب تبدیل میكند.
«تو یك مادر ایدهآل خواهی شد (يا هستي).»
اغلب زنها آرزو دارند كه روزی بچهدار شوند. همچنین بیشتر مواقع با خود كلنجار میروند كه آیا در این راه موفق خواهند بود یا نه. با گفتن این جمله، به او اطمینان میدهید كه بهطور حتم به هدفش خواهد رسید، بهعلاوه با ارضای نیازهای درونیاش، باعث آرامش و تسكین او میشوید. بیان این كلمات از زبان شما بهعنوان یك همسر، او را تبدیل به خوشحالترین انسان روی زمین خواهد نمود.
«تو زندگی منو كامل میكنی.»
این جمله میگوید كه او، تنها فرد مورد علاقهی شماست. همهی زنها دوستدارند این جمله را از زبان شوهرشان بشنوند. بیان این عبارت، به مفهوم آن است كه همسر خود را بهطور كامل پذیرفتهاید و او مکملی همیشگی برای شماست. به اینترتیب در همسرتان، احساسی لذتبخش و پایدار بهوجود خواهد آمد. این جمله تأکید میکند كه شما در زندگی، به او نیاز داشته و نمیتوانید بدون او به زندگی ادامه دهید. زنها از شنیدن چنین جملاتی، بسیار دلگرم میگردند.
«دوستت دارم.»
این جملهی دوكلمهای معروف و كوتاه كه همگی ما برایش اهمیت بسیار زیادی قائلایم، میتواند تأثیر شگرفی به همراه داشته باشد. هر روز چندینبار این جمله را برای همسرتان تكرار نمایید چراکه گفتن این عبارت به او، باعث روشن نگاه داشتن شعلههای آتشی میگردد كه همیشه نیاز به برافروزی دارند. اگر در بین شما، كسانی هستند که تا به حال این جمله را به همسرشان نگفتهاند، بدون تردید، آن را بیان كنید. وقتی اثر شگرف این جمله را در همسرتان ببینید، هرگز از تکرار آن کوتاهی نخواهید کرد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
نگاهی بر نقش تشابه فرهنگی در ازدواج؛
اگرچه فرهنگ به تنهایی نمی تواند در اختلاف سطح طبقات تاثیر گذار باشد و هم فرهنگ بودن در کل قضیه بین فردی، خانوادگی مناسب است و نمی توان گفت که افراد از فرهنگ های مختلف نمی توانند با هم ازدواج کنند. اما هم فرهنگ بودن می تواند به موفقیت ازدواج کمک کند.
ازدواج در روحیه انسان تاثیر بسیاری دارد و اگر ازدواج در چهارچوب درستی نباشد به جای اینکه آرامش دهنده باشد آرامش را در زندگی بر هم می زند بنابراین باید چهارچوب های اساسی انتخاب همسر را به خوبی بدانیم تا با انتخاب درست به نیازهای روانی خود پاسخ صحیح دهیم.
آنچه که در انتخاب همسر برای جوانان ضروری به نظر می رسد ، گزینه و معیار تشابه فرهنگی و سطح خانوادگی آنهاست که می تواند تاثیر زیادی بر بقاء و عمر یک زندگی مشترک داشته باشد.
به طور کلی فرد در بستر خانواده شکل می گیرد ، چهارچوب خانواده و آنچه که به عنوان شکل گیری شخصیت در خانواده وجود دارد از خانواده ای به خانواده دیگر فرق می کند. این بدان معنی است که هر خانواده بسته به زمینه فرهنگی و تربیتی که دارد در فرد تاثیر متفاوتی می گذارد و این نقش تربیتی در شکل گیری شخصیت مهم است.
فرهنگ هم که جزء لاینفک یک خانواده است و می تواند تاثیر بسزایی در روحیه و شخصیت فرد ایجاد کند و اینجاست که منطقه و محل زندگی، قوم و قبیله مجموعه ای از عقاید و باورها و آداب و رسوب، توقعات و انتظارات فرد و گروه است که در همه ی عرصه های زندگی جلوه و بروز پیدا می کند.
اگرچه فرهنگ به تنهایی نمی تواند در اختلاف سطح طبقات تاثیر گذار باشد و هم فرهنگ بودن در کل قضیه بین فردی، خانوادگی مناسب است اما نمی توان گفت که افراد از فرهنگ های مختلف نمی توانند با هم ازدواج کنند.
اما آنچه در این میان مهم است اینست که جوانان در انتخاب همسر باید هم سطح بودن فرهنگ و یا فرهنگ شبیه خودشان را در نظر بگیرند زیرا تشابه فرهنگی در ازدواج و در اجرای برگزاری مراسم و آداب و رسوم ها تاثیر گذار است.
علاوه بر برگزاری مراسم، در طول زندگی تفاوت های فرهنگی بیشتر نمایان می شود و اختلافات فرهنگی باعث درگیری و بحث در مورد مسائل زندگی می شود.
آنچه که در انتخاب همسر برای جوانان ضروری به نظر می رسد ، گزینه و معیار تشابه فرهنگی و سطح خانوادگی آنهاست که می تواند تاثیر زیادی بر بقاء و عمر یک زندگی مشترک داشته باشد.
یکی از عواملی که تاثیر بسیاری در متشنج کردن فضای خانواده دارد و باعث بروز بسیاری از درگیری ها و تلخی های زندگی است، اختلاف سلیقه و تفاوت علاقه هاست، به طوری که اگر زن و شوهر یادبگیرند در برخورد با این موضوع چه رفتاری پیش بگیرند بدون شک بسیاری از مشکلاتشان حل می شود و فضای خانوادگی مطلوبی خواهد داشت.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
پرسش:
خانم دكتر! فرزند من يكدقيقه آرامنميگيرد و بهاصطلاح، از ديوار راست بالا ميرود. ديروز مربي او در مدرسه به من گفت كه به احتمال زياد، او از جملهي كودكان «بيشفعال» است و بايد با انجام آزمايشهاي پزشكي، اين مسأله را بررسي كنيم. من از اين بابت بسيار نگرانم و خواهش ميكنم مشخصههاي اين نوع كودكان را براي من توضيح دهيد.
پاسخ:
سندرم بيشفعالي، اختلالي است كه بيشتر وقتها در اثر كمبود توجه در كودكان بهوجود ميآيد. اين نوع سندرم، بيشتر در پسران ديده شده و از 3سالگي شروع ميشود اما تشخيص جدي آن از زماني است كه کودک به محيط مدرسه پا ميگذارد و ميتوان رفتار او را در كلاس درس، مورد بررسي قرارداد. اينگونه رفتارهاي بيشفعالانه بهطور معمول با عدم تمركز همراه است و نشانههاي دارد كه مهمترين آنها به شرح زير میباشد:
ـ ناتواني از يكجا نشستن و بيقراري در لحظههايي كه بايد آرام بنشيند
ـ قطع پيدرپي گفتوگو و مكالمهي بزرگترها
ـ انجام رفتارها و اعمالي كه به آنها كارهاي نسنجيده ميگوييم
ـ پاسخ دادن به سؤال، پيش از آنكه جملهي سؤالكننده به پايان برسد
ـ بيصبري و بيتحملي شديد بهنحوي كه هر آنچه طلب كرد، بايد در همان لحظه نيز آن را دريافت كند
ـ ناتواني در پيگيري مطلبها بهنحوي كه بيشتر كارها را در ميانه رها ميكند
ـ بيتوجهي به نتيجهي عملي كه از او سرميزند
ـ ناتواني در كنترل احساسها، فکرها و کارها
ـ پرحرفي بهخصوص در كلاس درس
ـ مدام در حال حركت و جنبوجوش بودن
ـ بيصبري و نداشتن تحمل براي ايستادن در صف و رعايت نوبت
ـ عصبي و حساس بودن و مرتب پايين و بالا پريدن
ـ هل دادن بقيهي کودکان هنگامي كه قرار است در صف و با آرامش بايستد
- برهم زدن بازي بقيهي همكلاسيها و دخالت بيمورد در كار آنان
ـ انجام تكليفهاي مدرسه بدون توجه و دقت لازم
ـ بهاصطلاح «قاپيدن» وسايل و اسباببازيهاي کودکان ديگر
ـ بيتوجهي به قوانين و مقررات وضعشده در كلاس يا مدرسه
ـ نداشتن مهارتهاي لازم در برقراري ارتباطهاي اجتماعي با ديگران
ـ گمكردن وسايل شخصي بر اثر بيمبالاتي و بيدقتي
ـ از اين شاخه به آن شاخه پريدن در زماني كه بايد توجه خود را بر موضوعي متمركز كند و يا دربارهي آن موضوع بهدقت صحبت كند
براي تشخيص اين بيماري، انجام آزمايشهاي پزشكي از نوع بينايي و شنواييسنجي، آزمايش خون و بررسي مسائل ارثي و تاريخچهي زندگي پدر و مادر، نوع زايمان و تولد او، ضربههاي احتمالي مغزي، جراحي و بيهوشي در زمان کودکي و... بايد انجام شود.
نمرههاي مدرسهي او از ديگر نشانههایی است كه بهطور حتم بايد بررسي شود.
درضمن، فراموش نكنيد كه رفتار پدر و مادران و انتظارهاي بيجاي آنان از كودك و دادن لقبها و صفتهايي مانند تنبل، بيعرضه و... ميتواند از عاملهای بهوجودآورندهي اين خصيصه در كودكان باشد. امروزه اين اختلال بعد از آزمايش از سوي روانپزشكان، قابل معالجه است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
ازدواج نقطه آغاز شیرین زندگی مشترك دو نفر است
ازدواج احساسانه
این نوع ازدواج با جملاتی نظیر آه كه چقدر دوستت دارم! اگر تو نیایی منم بستنی نمی خورم! تو كجا بودی تو آسمونا دنبالت می گشتم رو زمین پیدات كردم و ... شروع میشن. بالاخره یكی از اون دو تا به دیگری میگه من از اولم تو رو نمی خواستم!...
هر كسی هم كه وضعیت اونا رو میبینه به فرزندش میگه : ببین عاقبت كنار خیابون با هم آشنا شدن و تو ماشین پراید نشستن و شماره دادن و شماره گرفتن همینه...
ازدواج عاشقانه
این نوع ازدواج كمی از احساسات بالاتر است. هر دو یكدیگر را دوست دارند و می خواهند و به یكدیگر اظهار علاقه می كنند و به عهد خود پایبندند. آنان سعی می كنند رفتارهای بچه گانه نشان ندهند و حالت های عاشقی را تمرین كنند. كمی لاغر می شوند . از خواب و خوراك می افتند و بالاخره با اصرار ، ازدواج انجام می شود.هر كسی هم كه می بیندشون میگه خدایی همدیگه رو می خوان اگه بدن برای خودشون بدن اگه خوشن برای خودشون خوشن.
ازدواج عاقلانه
این نوع ازدواج بر اساس اصول اعتقادی ، رعایت نظم اجتماعی و توجه به بافت جامعه و خانواده ای طرفین انجام می شود. معمولا اگر احساسی هم در این ازدواج باشد معمولا سمت و سوی عقلی میگیرد. ازدواج هم كه صورت گرفت به عنوان یك قرارداد اجتماعی و توجه به بافت جامعه و خانواده های طرفین انجام می شود. و بسیار پایبند و مقید به رعایت حقوق آن هستند. انتظار دتر و پسر از این ازدواج درك منطقی همدیگر است.
هر كسی هم كه این موضوع را میبیند می گوید: خوب ازدواجی بود به هم می خوردن. دیگه عاقل شده بودن! خدا كمكشون كنه هر آدمی كه برنامه ریزی كنه همین عاقبتو داره!
خلاصه بهترین ازدواج ازدواجیه كه عاقلانه و آمیخته از حس عاشقانه باشه. ازدواجی كه با عقل ممزوج شده و همراه با عشق و احساس باشه عالیه...!
موضوعات مرتبط: روان شناسی
موضوعات مرتبط: خوب زندگی کنیم ، روان شناسی
افسردگی، یک بیماری روانی ناشی از اختلالات مغزی و سیستم عصبی نیست، افسردگی، یک انحراف عاطفی است. به عبارت دیگر، افکار منحرف و فریبآلود، مجموعهای از احساسات: غم و اندوه، عدم اعتماد به نفس، بیتفاوتی و بیحوصلگی، خستگی و ضعف، ناامیدی و... را تحت عنوان افسردگی به دنبال میکشند و قربانی خود را به طرف خودکشی سوق میدهند.(1)
افکار غیرمنطقی، غیرواقعی و فریبآلود، میکروب و علت افسردگی هستند و چنانچه این افکار، تصحیح و اصلاح شوند، افسردگی نیز درمان خواهد شد.(2)
احساس طبیعی غم و اندوه
غم و اندوه ، یک عکسالعمل سالم و طبیعی در مقابل ضایعات، حوادث، ناامیدیها و تغییرات بد زندگی است که ما اغلب، آن را سرکوب میکنیم. ما برای حوادث اسفناک زندگی، برای بیماریها یا برای هر سختی و مشقتی که در زندگی با آن رو به رو میشویم دچار غم و اندوه میگردیم. ممکن است برای کاری که زمانی بر اثر ناپختگی و جوانی انجام دادهایم اکنون غصهدار شویم. متأسفانه بسیاری از ما نمیدانیم حالت صحیح و سالم غصه خوردن چگونه است و چهطور باید با آن برخورد کرد و چهطور آن را ارضا کرد ، و از دل بیرون راند؟ ما به خود ، اجازه گریه کردن نمیدهیم و غم و غصّه ی خود را انکار میکنیم. ما میترسیم اشکمان جاری شود و دردها را بیرون بریزیم. در نتیجه، این عواطف را در سینه حفظ کرده ، هیچ وقت از آنها فارغ نمیشویم. آنها با فشاری که روی فکر و قلب ما وارد میسازند، رفتار و اعمال روزمره ی ما را از مسیر طبیعی منحرف میسازند، بهگونهای که به عوارضی چون «افسردگی» دچار میشویم. روانشناسان معتقدند که راه سالم برخورد با غم و اندوه، این است که: «هیچ وقت، فرصت گریه کردن را از دست ندهید».(3)
نسخه قطعی درمان: خداباوری
بینش خداباورانه و توحیدی میگوید که اگر تنها شَوم، باز هم خدا هست. او جانشین همه نداشتنهاست. شخص خداباور میگوید: من دوستی شنوا، بینا، دانا و مهربان دارم که «بر هر چیز تواناست»(4) و آن دوست و یاور خوب، «برای ما کافی است».(5)
شناختدرمانی میگوید: «با پیش آمدن حادثهای ناگوار، آن را تعمیم ندهید و همیشه منتظر حادثه بدی نباشید. دلیلی ندارد که اتفاق گذشته، باز تکرار شود». اما بینش توحیدی میگوید:
«خداباوری ، حصار امنی است که هر که در پناه آن قرار گیرد، هیچ گزندی را توانای غلبه بر او نیست».(6)
شناخت درمانی میگوید: «کاملگرایی و همه چیز را در حد بهترین خواستن، مایه رنج است». و بینش توحیدی میگوید: «هر پدیده و شیء در جهان، نابودشدنی است مگر آن که رو بهسوی او دارد. هیچکس و هیچچیز جز او بهترین نیست و او تنها ربّ اعلی و سزاوار دوست داشتن و پرستیدن است».(7)
شناخت درمانی ممکن است نگرانی ما را از پارهای مسائل برطرف کند، ولی نمیتواند اضطراب و افسردگی را ریشهکن کند. تنها خدا، صاحب و ناخدای این کشتی توفانزده است که میتواند انسان، این مسافر بیقرار را ـ که گرفتار کشمکشهای درونی و بیرونی است ـ ، آرام کند. تنها برداشتن بینشهای غلط (نفی خدایان دروغین)، موجب رستگاری نیست، بلکه باید بینش خداباورانه به دنبال آن، مطرح و جایگزین شود ، یعنی ارزشهای فطری و خدایی، جانشین الههها و ارزشهای دروغین شود.
آنچه امروزه با عنوان برنامهریزی عصبی ـ کلامی تحت عنوان اداره مغز مطرح میشود، در اسلام، با فلسفه و مفهومی بسیار عمیقتر، عنوان شده است.
اسلام میخواهد ما ادارهکننده ی احساسات، عواطف، افکار و تمایلات خود باشیم، نه آنها مدیر ما.(8)
مذهب و خود ملامتگری
کلیه مذاهب میخواهند که ما انسانهایی شاد و سرشار از نشاط باشیم و یکدیگر را دوست بداریم. به هنگام خطاکاری، ایمان و اعتقادمان به ما میگوید ، چون انسانیم مرتکب اشتباه میشویم. ما باید خود و حتی کسانی را که علیه ما کارشکنی میکنند ، ببخشیم.در انجیل آمده: «همسایهتان را چون خود دوست بدارید». این عبارت در آنِ واحد به دو نکته اشاره میکند: دیگران را دوست بدارید : اما خودتان را نیز دوست بدارید. به تعبیری « نه دیگران را سرزنش کنید و نه خود را».
تمام مذاهب به این حقیقت پی بردهاند که آدمی، موجودی ضعیف است و با وجود تلاشهای فراوان، باز هم گاهی مرتکب گناه میشود. البته ممکن است بتواند رفتارهای اعتراض برانگیزش را به مقدار قابل توجهی کاهش دهد ، اما هرگز قادر نیست آن را کاملاً متوقّف کند. وقتی خداوند ، رفتار نادرست را بر ما میبخشد، آیا ما نباید با خویشتن مهربان و سخی باشیم؟
شما با پیروی از تعلیمات مذهبی خود هیچ گاه دچار افسردگی ناشی از خود ملامتگری نخواهید شد. این، الگوی کاملی از همسویی مذهب و روانشناسی است، زمانی که در کنار یکدیگر قرار میگیرند
موضوعات مرتبط: روان شناسی
1. اجتناب از دعوا به طور کل:
به جای صحبت کردن درمورد مشکلات در یک جو آرام و توام با احترام برخی افراد سعی می کنند هیچ چیز درمورد مشکلات و دلیل ناراحتی خود به طرف مقابل نگویند و بعد آن را یکباره به صورت عصبانیتی وحشتناک بیرون می دهند. این به نظر راهی کم استرس تر می آید-که بخواهید به طور کل از بحث و مشاجره دوری کنید—اما معمولاً استرس بیشتری برای هر دو طرف ایجاد می کند چون با آن انفجار عصبانیت، تنش، خشم و مشاجره بیشتری بین دو نفر ایجاد خواهد شد. پس بهتر این است که به راحتی و با آرامش خاطر درمورد مشکلات خود با هم بحث کنید.
بعضی ها به جای اینکه گله و شکایت های طرف مقابل را با دیدی منتقدانه و با میل شخصی مورد توجه قرار دهند و نقطه نظرات او را درک کنند، سعی می کنند هرگونه اشتباه و خطای خود را انکار کنند و به هیچ طریق زیر بار نمی روند که ممکن است خودشان موجب بروز مشکل شده باشند. شاید به نظر برسد که انکار مسئولیت استرس را در کوتاه زمان کمتر می کند اما در طولانی مدت موجب بروز مشکلات بسیاری خواهد شد.
3. تعمیم افراطی
بعضی ها وقتی اتفاقی می افتد که چندان به مذاقشان خوش نیست با عمومیت دادن آن مشکل را بیرون می دهند. هیچوقت جملات خود را با "تو همیشه...." یا "تو هیچوقت..." مثل "تو همیشه دیر میای خونه" یا "تو هیچوقت کارایی که من دوست دارم را انجام نمیدی" شروع نکنید. کمی مکث کنید، فکر کنید و ببینید آیا این جمله ها واقعاً صحت دارد. همچنین هیچوقت با پیش کشیدن مشکلات قدیمی سعی نکنید که مشاجره را بدتر کنید.
4. حق داشتن
اگر بخواهید فکر کنید که برای هر کاری روش "درست" و روش "غلط" وجود دارد، و روش شما همیشه "درست" است، رابطه تان خراب خواهد شد. هرگز نخواهید که طرفتان هم مثل شما به قضایا نگاه کند و اگر دیدگاه آنها متفاوت بود، جنگ و جدال راه نیندازید. همیشه به دنبال مصالحه باشید و یادتان باشد که هیچوقت یک روش "درست" یا "غلط" محض وجود ندارد و ممکن است هر دو نقطه نظر کاملاً صحیح باشند.
5. روانکاوی
بعضی ها به جای اینکه درمورد افکار و احساسات طرف مقابلشان سوال کنند، فکر می کنند که می دانند که طرفشان به چه چیز فکر میکند یا درمورد یک مسئله خاص چه احساسی دارد و معمولاً هم این تفسیرها منفی است. مثلاً وقتی طرفشان دیر سر قرار می آیند، پیش خودشان فکر می کنند که برای او اهمیت ندارند. این کار دشمنی و سوءتفاوم بین دو طرف ایجاد می کند.
6. گوش ندادن
بعضی افراد حرف به جای اینکه خوب به حرفهای طرف مقابلشان گوش کنند و حرفهای او را درک کنند، موقعی که طرفشان مشغول صحبت کردن است، حرف او را قطع می کنند، چشمانشان را اینطرف و آنطرف می گردانند یا به آنچه خودشان می خواهند در جواب بگویند فکر می کنند. اینکار باعث می شود نتوانید به خوبی از نقطه نظرات طرف مقابلتان مطلع شوید. هیچوقت اهمیت گوش دادن به حرفهای همدیگر را دست کم نگیرید.
7. تقصیر را گردن دیگری انداختن
بعضی افراد با انتقاد از طرف مقابل و مقصر دانستن او برای موقعیت حاضر با مشکل برخورد می کنند. هیچوقت ضعف های خود را قبول نمی کنند و به هر قیمتی که شده دربرابر آن ایستادگی می کنند چون فکر می کنند با قبول ضعف هایشان از اعتبارشان کم می شود. به جای این رفتارها باید سعی کنید هر دعوا و مشاجره را فرصتی بدانید برای بررسی منتقدانه وضعیت، ارزیابی نیازهای هر دو طرف و رسیدن به یک راه حل که به هر دو کمک کند.
8. سعی در برنده شدن در دعوا
هدف از بحث بین دو نفر باید درک متقابل و رسیدن به توافق نظر یا راه حل باشد که نیازهای هر دو طرف در آن ملاحظه شود. اگر سعی دارید نشان دهید که طرف مقابلتان چه اشتباهاتی انجام داده است، احساسات او را دست کم بگیرید و محکم روی نظر خودتان بایستید، بدانید که مسیر اشتباهی را انتخاب کرده اید.
9. حمله های شخصیتی
گاهی اوقات برخی افراد هر عمل منفی ازطرف مقابل را جدی گرفته و آن را نقص شخصیتی او قلمداد میکنند. مثلاً وقتی شوهری جوراب خود را اینطرف و آنطرف خانه می اندازد، زن آن را یک اشکال شخصیتی در او قلمداد کرده و برچسب تنبل بودن و بی ملاحظه بودن را به او می چسباند. این روش در هر دو طرف درک و احساس نادرست ایجاد می کند. یادتان باشد که درهر شرایطی برای شخصیت طرف مقابلتان احترام قائل باشید حتی اگر رفتاری از او را دوست نداشته باشید.
10. توپ را به زمین مقابل شوت کردن
وقتی یک طرف می خواهد درمورد مشکلی در رابطه صحبت کند، طرف مقابل حالت دفاعی به خود می گیرد و از صحبت کردن یا حرف زدن با او طفره می رود. این نوعی بی احترامی به فرد مقابل است و در برخی موقعیت های خاص، حتی اهانت آمیز است و موجب شدت گرفتن مشکل هم می شود. اینکار نه تنها هیچ مشکلی را حل نمی کند، بلکه موجب جریحه دار کردن احساسات طرف مقابل و خراب شدن رابطه هم می شود. پس بهتر است که با احترام و علاقه به حرفهای طرف مقابل خود گوش کنید.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
سالها پیش، خانمی را می شناختم که معمولاً درمورد زمینه کاری خودش مطلب چاپ می کرد. وی مقاله ای نوشت که خیلی مورد استقبال قرار گرفت. به همین خاطر از او دعوت شد در سخنرانی های زیادی شرکت کند و از آنجا که در همه این دعوت ها به او حقوقی داده می شد، خوشحال شده بود که می تواند از این راه یک منبع درآمد دومی برای خودش درست کند. اما بعد از چند مصاحبه و سخنرانی اول، این دعوت ها کمتر و کمتر شد.
واقعاً نفهمید که چه اتفاقی افتاد. بااینکه وانمود می کرد که اتفاق خاصی نیفتاده است اما همه میدانستند که همه چیز سر جای خودش نیست. متاسفانه، باوجود همه اشاراتی که به او شد، به هیچ طریق نمی خواست قبول کند که دلیل این مسئله، ساده ترین دلیل است: مسئله ظاهر او.
او با هیکل بسیار درشت و موهایی فرفری، ظاهری بسیار ترسناک داشت. اگر سعی می کرد از لباسهایی که اندام را کوچکتر نشان می دهد مثل رنگ های تیره، راه راه عمودی و جواهرات مناسب استفاده کرده و ظاهر خود را تقویت کند، مطمئناً هم توجه زیادی به او می شد و هم احترام زیادی کسب می کرد.
اما درعوض، طوری لباس می پوشید که شوهرش خوشش بیاید: کفش پاشنه بلند، دامن کوتاه، موهای بلند، و لباسهای تنگ.. اکثر لباسهایی که می پوشید خیلی برایش کوچک بودند. هیچکدام هم لباس درست و حسابی و گران قیمت نبود. ظاهرش واقعاً هیچ تناسبی با سنش، درآمدش و مقام شغلیش نداشت.
همین مسائل باعث شد که این کار دوم خیلی زود به نابودی کشیده شود. روی کاغذ به نظر عالی می رسید: توانا، تحصیلکرده، و کاملاً مطلع از زمینه کاری خود. اما وقتی او را از نزدیک می دیدید، واقعاً ظاهرش بد به نظر می رسید. مخاطبین او انتظار ظاهری حرفه ای و مناسب داشتند. اما چیزی که می دیدند تلفیقی بین اسکارلت اوهارا و آمازون بود.. باوجود پیشینه، تجربه و توانایی که در نوشتن داشت، به خاطر وضعیت ظاهرش همه اعتبار خود را از دست داد.
به نظرتان عادلانه نیست؟ شاید. اما باوجود تحصیلات، حرفه و مقام اجتماعی، او خودش باید بهتر می دانست. همه همکارانش خیلی محتاطانه تر از او لباس می پوشیدند و خیلی های آنها هم مستقیماً به او گفته بودند که تغییری در وضعیت خود ایجاد کند. اما او دوست داشت همان کاری را انجام دهد که خودش می خواهد.
البته این یک نمونه خیلی افراطی است اما چندان نادر نیست. اکثر افرادیکه چنین مشکلاتی دارند جزء سه دسته زیر هستند:
1. وقت یا پول کافی برای پوشیدن لباسهای خوب ندارند
2. ظاهر برایشان اهمیت چندانی ندارد.
3. قوانین شامل حال آنها نمی شود.
اگر خودتان را جزء یکی از این سه دسته می بینید، احتمالاً آنقدر که در توانتان است پول درنمی آورید. در زیر به بعضی علائم اشاره میکنیم که نشان می دهد وضعیت ظاهرتان، به کارتان صدمه می زند.
1. یکی از بالادستانتان در شرکت مستقیماً به شما گفته است که اگر می خواهید ترفیع بگیرید باید وضعیت ظاهرتان را درست کنید..
2. یک نفر در شرکتتان همیشه باید برای مراسم های مهم (میتینگ ها، سخنرانی ها و سایر مراسمات) به شما یادآوری کند که درست لباس بپوشید.
3. یکی از همکاران با مهارت های مساوی یا کمتر اما ظاهر بهتر، قبل از شما ترفیع گرفته است.
4. آن روزهایی که وقت بیشتری را صرف بهبود ظاهرتان کرده اید، همکارانتان اینقدر تعجب کرده اند که فکر کرده اند می خواهید برای یک مصاحبه شغلی بروید.
5. همیشه می خواهید که نقش مهمترین را در شرکت به شما بدهند اما تنها کارهایی که به شما واگذار می کنند، پادوگری مدیریت است.
هیچکدام از اینها به نظرتان آشنا نبود؟ اگر اینطور است، یعنی ظاهر شما تاثیری منفی بر زندگی کاریتان دارد. چه دوست داشته باشید بشنوید یا نه، مجبورید که تغییراتی را در کمد لباسهایتان ایجاد کنید تا در کارتان پیشرفت کنید.
همانطور که می بینید، برای موفقیت لباس پوشیدن به این معنا نیست که بهترین لباس، بهترین ساعت و بهترین مدل مو را داشته باشید. باید طوری لباس بپوشید که با کسانی که می خواهید با آنها کار کنید، مطابقت داشته باشد.
معمولاً آدمها دوست دارند با کسانی رابطه برقرار کنند که شبیه به خودشان باشد. اگر شما از نظر طریق لباس پوشیدن، رفتار و مقام به اندازه کافی شبیه آنها نباشید، یک خارجی تلقی خواهید شد و آنها هیچوقت علاقه ای به دانستن در مورد شما نخواهند داشت چه برسد به اینکه با شما کار هم بکنند.
ممکن است این را رد کنید و این کوته فکری آنها را مسخره کنید و خودتان را جدای آن بدانید...و از اینکه مردم همیشه آنطور که می خواهید با شما رفتار نمی کنند ناراحت و خسته شده باشید. می توانید هم از این اطلاعات به سود خودتان استفاده کنید و از آن درس بگیرید.
مثلاً فرض کنید که می خواهید در کارتان ترفیع بگیرید. چطور لباس می پوشید؟ مثل آنهایی که در همان سطح شما هستند؟ یا آنهایی که یک سطح از شما بالاتر هستند؟ وقتی بنابر شغلی که می خواهید به آن برسید، لباس بپوشید، برای کارفرمایتان راحت تر است که شما را در آن منصب ببیند.
منظور من از این حرفها این نیست که پول زیادی را صرف خرین چنین لباسهایی کنید. آنکار را می توانید برای وقتی بگذارید که حقوقتان بالا رفت. درعوض، به چیزهای خیلی کوچکی فکر کنید که می توانید بدون هیچ خرجی آن را تغییر دهید؛ مثل واکس زدن کفش ها، آرایش مناسب، یا حتی یک مدل موی بهتر و مناسب تر.
درمورد وضعیت ظاهری گروهی که می خواهید به آنها بپیوندید، اطلاعات جمع کنید. اگر لازم است لباسی بخرید، می توانید آن را از فروشگاه هایی که قیمت های مناسب تری دارند تهیه کنید. لازم نیست که بیش از حد خرج کنید. یک تغییر کوچک می تواند خیلی بزرگ به نظر برسد.
برای این کار باید به بودجه تان توجه کنید. نیاز به بودجه خیلی زیادی نیست. چند وقت با اتوبوس اینطرف و آنطرف بروید و پول سینماهایتان را پس انداز کنید و خیلی راحت پولی که لازم دارید را گیر میاورید.
درست است، خیلی ها بدون اینکه توجه چندانی به وضعیت ظاهرشان بکنند، در کارشان پیشرفت می کنند. اما باید بدانید که این نوع پیشرفت ها بیشتر در کارهایی است که ارتباط عمومی چندانی ندارد.
شما باید طوری ظاهرتان را آراسته کنید که اطرافیان پاسختان را بدهند و آنچه شایسته معلومات و دانش شماست به شما ببخشند. درغیر اینصورت، شاید هیچوقت آن توجهی که لایقش هستید را بدست نیاورید.
ظاهر نقش بسیار مهمی در نظر دیگران در رابطه با شما دارد. آنهایی که توجه بیشتری به ظاهر خود می کنند، همیشه بیشتر مورد پذیرش عموم قرار می گیرند تا آنها که توجهی به وضعیت ظاهر خود ندارند.
به نظرتان ناعادلانه است؟ شاید. اما وقعیت همین است. شما هم برای اینکه مورد توجه قرار بگیرید مجبورید که به وضعیت ظاهری خود بیشتر برسید. برای یکبار هم که شده امتحان کنید. چند هفته وضعیت ظاهرتان را بهتر کنید و ببینید که مردم چطور به شماتوجه می کنند. مطمئن باشید که این کار تاثیر خیلی زیادی روی درآمدتان هم خواهد داشت.
چطور؟ اجازه بدهید اینطور برایتان مطرح کنم:
آن خانمی که اول مقاله به او اشاره کردم را یادتان هست؟ سخنرانی هایی که او در آن چند جلسه اول انجام داد، به ازای هر یک ساعت 50 هزار تومان دریافت کرد. اگر این روند همینطور ادامه پیدا می کردمی توانست درآمدش را تا 4 میلیون تومان در سال بالا ببرد. این یعنی 50% بالا رفتن حقوق.
اما این اتفاق نیفتاد و علتش فقط وضعیت لباس پوشیدن او بود.
شما چطور؟ آیا فکر می کنید وضعیت لباس پوشیدنتان به کارتان صدمه می زند؟ نگاهی به آینه بیندازید و خودتان قضاوت کنید.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
یکی از دلایل شکست در زندگی زناشویی این است که افراد پیش از ازدواج مکالمه طولانی و جدی با یکدیگر ندارند. در اینجا سوالاتی را مطرح کردهایم که به شما در شناخت بهتر همسر آیندهتان کمک میکند. حقیقتا این سوالات کلید طلایی هستند و اگر شما و همسرتان این نکات را از یکدیگر بدانید امکان شکست در ازدواجتان کمتر خواهد بود.
● چه عادتهایی دارد؟
آیا شما سحرخیز هستید؟ همسر آیندهتان چطور؟ چند ساعت در شبانهروز تلویزیون تماشا میکنید؟ آیا طرف مقابلتان آدم ولخرج، مقتصد یا خسیسی است؟ چقدر کار میکند؟ بهتر است بدانید همسر آیندهتان چقدر زمان صرف حمام رفتن، خوابیدن یا کارهای شخصیاش میکند؟ آیا این زمانها با ساعت طبیعی زندگی شما در تداخل است یا نه؟
● زبان ابراز عشق طرف مقابلتان چیست؟
وقتی از صمیم قلب به کسی که دوستش دارید حرفهای دلتان را میزنید در او احساس عشق را بیدار میکنید. برخی افراد زمانیکه یک هدیه دور از انتظار از طرف مقابل دریافت میکنند به اوج عشق میرسند. روشی که به وسیله آن افراد به عشق میرسند «زبان عشق» آنهاست. این زبان میتواند تماس فیزیکی، سپری کردن اوقات فراغت با یکدیگر یا کلمات عاشقانه و هدیه باشد. مطمئن شوید که زبان عشق یکدیگر را پیدا کردهاید.
● نظر طرف مقابل در مورد فرزند چیست؟
آیا شما فرزند میخواهید؟ چند تا؟ آیا شما و همسر آیندهتان بر سر تعداد فرزندان موافق هستید؟ بسیار مهم است که هر دو موافق یک نوع روش تربیتی خاص باشید.
● روابط خانوادگی او چگونه است؟
خانواده او چگونه هستند؟ افراد خانواده چگونه با یکدیگر رفتار میکنند؟ دانستن این مطالب به این معنا نیست که شما حتما در آینده خانوادهای شبیه خانواده همسرتان خواهید داشت، اما به شما در شناخت بهتر و بیشتر او کمک میکند. بیشتر شخصیت او در همان خانواده شکل گرفته است. همه خانوادهها مشکلاتی دارند، از ابتدا موضع خود را مشخص کنید، آیا دوست دارید با آنها بیش از حد صمیمی شوید یا میخواهید فاصله را با آنها نگه دارید؟
● طرف مقابل چگونه از پس لحظات سخت بر میآید؟
ازدواج همیشه آسان نیست، اختلاف نظر همیشه وجود دارد. گاهی اوقات شما و همسرتان هر دو خستهاید و به کمی تنهایی نیاز دارید. در کنار مشکلات کوچک مشکلات بزرگ هم به وجود میآید. از دست دادن شغل، بارداری بدون برنامهریزی، سقط بی دلیل جنین، فوت یکی از اعضای خانواده، تصادف ماشین، بیماریهای جدی،... همه و همه مشکلات غیرقابل پیشبینی هستند. آیا شما و همسرتان در مواجه با این مشکلات دلسرد میشوید؟ آیا شما یا همسرتان برای کنترل امور به یکدیگر کمک میکنید؟ آیا یکدیگر را در شرایط سخت تنها نمیگذارید، حتی اگر زندگی آن طور که تصور میکردید پیش نرفته باشد؟
● آیا هر دو اعتقادات مذهبی یکسانی دارید؟
همسر آینده شما ممکن است یا بسیار مذهبی باشد یا اصلا مذهبی نباشد، اما به هر حال بیشتر افراد حد معقولی از مذهب را در زندگیشان دخالت میدهند. اگر شما و همسرتان اعتقادات مذهبی متفاوتی دارید، چگونه میخواهید فرزندانتان را تربیت کنید؟ حتما لازم نیست که بر سر کوچکترین مسائل دینی با هم موافق باشید، اما باید در اصل پیرو یک اعتقاد باشید.
● انتظار او از ازدواج چیست؟
از کار خانه گرفته تا حسابهای پسانداز، همسرتان از شما انتظار دارد در زندگی زناشویی چه مسوولیتی داشته باشید؟ شما از او چه انتظاری دارید؟ آیا انتظار دارید یک زندگی زناشویی عاشقانه داشته باشید یا فکر میکنید این کارها مربوط به پیش از ازدواج است؟
هر دو طرف باید منظور و انتظار واقعی خود از ازدواج را بدانند و برای درک انتظارات طرف مقابل کوشش کنند.
● اهداف زندگی طرف مقابلتان چیست؟
در لحظاتی که بسیار عاشق هستید و مطمئنید این دختر یا پسر همان است که میخواهید، فراموش نکنید هدفهای زندگی طرف مقابل را بشناسید. یک سوال قدیمی وجود دارد که همه باید از همسر آینده خود بپرسند: « تو در ۱۰ سال آینده خود را کجا میبینی؟» یا «میخواهی ۲۰ سال آینده چه زندگی داشته باشی؟»
● اهداف شغلی طرف مقابلتان چیست؟ کجا میخواهد زندگی کند؟ دوست دارد در جایی ثابت باشد یا هر جا باد میوزد برود؟
هر کس یک طرح یا آرزوی اصلی دارد. دریابید آیا شما میخواهید همسفر رویاهای همسر آیندهتان باشید یا نه!؟
البته نمیتوانید همه چیز را در مورد همسرتان بفهمید. گذر زمان شما را پختهتر خواهد کرد و مطالب بیشتری در مورد هم میفهمید. اگر مسائل اصلی و اولیه را از ابتدا درست کنار هم قرار دهید تا آخر عمر یک زندگی شاد خواهید داشت.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
چه دوستش داشته باشید و چه از وی متنفر باشید، کلید آینده شما در دست رئیستان است. این آینده شامل پیشرفت ها و ترفیع های کاری شما هم می شود. این اختلافات و ناسازگاری ها سر هر چه که باشد، چه بر سر یک پروژه کاری یا بگومگوهای قدیمی، یک چیز را باید همیشه به یاد داشته باشید: اگر این اختلاف و دشمنی زمان زیادی طول بکشد، این رئیستان است که انتقام گرفتن برایش خیلی آسان است.
راه های زیادی غیر از به دست و پا افتادن برای بازسازی پل های خراب شده بین شما و بهبودی رابطه تان وجود دارد. در این مقاله به چند مورد از این راهکارها اشاره می کنیم.
● جَو را آرام کنید
برای بهبود بخشیدن به رابطه با رئیستان، به دنبال فرصتی باشید که با او رودررو صحبت کنید. اگر می دانید که اول صبحها که به محل کار می آید بدخق است و آخر وقت ها هم آنقدر خسته است که با یک تلنگر عصبانی می شود، پس به هیچ وجه این دو زمان را برای صحبت کردن با او انتخاب نکنید. به هیچ عنوان درمورد دلیل اصلی این کدورت با همکارانتان صحبت نکنید. محل کار همانقدر که محلی برای انتقام، بهانه جویی و توطئه چینی است، به نوعی یک تراژدی شکپیری هم هست. پس وقتی مشکلاتتان را پیش خودتان نگه می دارید، حتماً شخصاً و تنها با رئیستان صحبت کنید. دلیل نارضایتی و شکایت خودتان را به او بگویید و درمقابل به حرفهای او هم گوش دهید. حتی اگر در آخر این بحث هنوز هم مرغش یک پا داشت، این شما هستید که باید جلوی زبانتان را بگیرید و خودتان را از نتیجه بحث راضی نشان دهید. اما مطمئن باشید که این اتفاق به ندرت پیش خواهد آمد. رئیستان خیلی خوشحال خواهد شد که کارمندش اینقدر رک و درعین حال محترمانه حرفهایش را با او درمیان می گذارد. این راهکار برای بازسازی رابطه بسیار موثر و کارامد است.
● به خودتان نگیرید
مطمئناً این اولین باری نیست که رئیستان روی یک نفر در شرکت دست گذاشته است. کمی به بالا و پایین های سابقه کاری خود فکر کنید: آیا تابه حال شده بود بدون اینکه خودتان بخواهید به شما مرخصی دهد؟ آیا آخرین پاداشتان خوب بوده است؟ آیا وقتی کاری را خوب انجام می دهید، تحسینتان می کند؟ اگر اینطور است، پس زیاد این حرف او را که باعث ناراحتیتان شده جدی نگیرید. بدانید که کار کردن همیشه بالا و پایین دشاته است. برای بازسازی رابطه تان از راهکاری که در بالا اشاره شد استفاده کنید و بگذارید بداند که برایتان نحوه رفتار او مهم است.
● بهترین باشید
پاداش هایی که رئیستان می دهد، گزارش های او از عملکرد کاری شما و از این قبیل بر مبنای این انجام می شوند که شما و گروهی که در آن کار می کنید چطور خودتان را در آن کار نشان داده باشید. اگر تلاش کنید و نتایج خوبی برای شرکت رقم بزنید، رابطه تان به خودی خود ترمیم می شود. دو صد گفته چون نیم کردار نیست! کسی که حرف می زند شاید وعده و وعیدهای پوچ و توخالی تحویل رئیس می دهد اما وقتی با عمل موفقیتتان را نشان رئیس می دهید، به او ثابت می کنید که فرد ارزشمندی برای آن شرکت هستید.
● کینه توزی نکنید
از قدیم گفته اند، افراد کمی هستند که فرق بین مانع و فرصت را می دانند و می توانند ازهر دو اینها بعنوان پلی برای پیشرفت استفاده کنند. کینه یک مانع است که بین شما و رئیستان قرار می گیرد، منتها این مانع تا زمانی آنجاست که خود شما بخواهید. رابطه را بهبود بخشید حتی اگر به غرورتان بر خورده باشد.
● رئیس کیست؟
خلاصه اینکه تنها راه برای بازسازی رابطه با رئیس این است که خودتان برای اصلاح آن دست به کار شوید. مطمئن باشید اگر خودتان اینکار را نکنید احتمال خیلی خیلی کمی دارد که رئیستان برای بازسازی رابطه پا پیش بگذارد. خوب کار کنید، آرام باشید و اگر اشتباهی کردید، آنرا بپذیرید و اگر هم اشتباه از شما نبوده جلوی زبانتان را بگیرید و هیچی نگویید. اجازه ندهید احساساتتان به شما غلبه کند چون دراینصورت اختلافات بین شما و رئیستان بیشتر خواهد شد .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بسیاری از انسانها تصویر درستی از زندگی ندارند. آنان برخلاف قانونمندیهای جهان هستی حرکت میکنند و روزها و شبها را با ناکامی طیکرده و در سرای آخرت، به جهنم خدا میروند.چه زیباست که ما در هر لحظه، در وادی خودآگاهی و خودهوشیاری و اشراف و بصیرت لحظهبهلحظه به خود، درست فکر کنیم و درست عمل کنیم و هر روز با خلق زندگی آرام و پرحاصل، از مواهب الهی استفاده کنیم و از لحظههای قشنگ زندگی لذت ببریم و در سرای آخرت به بهشت خدا برویم.حقیقت زندگی، رسیدن به رستگاری است که همانا در مسیر کمال و شناخت و معرفت انسان شکلمیگیرد. معیارهای ارزشی، انسان را به حقیقت زندگی هدایت میکند و آن مقولهای است که نشانمیدهد چهقدر در مسیر سعادت و رستگاری قدم برمیداریم.حقیقت زندگی در وجود خود ما شکلمیگیرد و در دنیای بیرون به واقعیت تبدیل میشود. حقیقت زندگی، اکسیر گرانبهایی است که گمشدهی انسانهای هوشیار میباشد؛ همان انسانهای سعادتمندی که مراقباند تا زندگی را درست زندگی کنند.حقیقت زندگی که ما آن را در مفاهیم الهی و اسلامی، رسالت انسان در عرصهی هستی معنا میکنیم، به کمک رهنمودهای دینی از طریق آیات و روایات، قابل دسترسی و شناخت است. پیامبران الهی و معلمان مصلح، همواره انسانها را به خودآگاهی، هشدار میدهند و اینکه انسانها قدر لحظههای عمر خود را بدانند و زندگی و عمر را که پدیدهای بیبازگشت است، پرحاصل طیکنند.خجستهترین و مبارکترین لحظهی زندگی، زمانی است که به خود قول میدهیم حقیقت زندگی را بشناسیم تا به بیراهه نرویم؛ همان حقیقتی که انسان را به سعادت واقعی میرساند. اما چگونه این حقیقت را بشناسیم؟شناخت حقیقت زندگی، مقولهایست که انسان را به یک استراتژی درست در زندگی میبرد. این استراتژی درواقع، استفاده کردن از مواهب الهی و لذت بردن از لحظهلحظههای زندگی است.درواقع زندگی، عبارت است از نحوهی گذران روزها و شبها. بنابراین آن روزی حقیقت زندگی را درست دریافتهایم که شبهنگام موقعی که به رختخواب میرویم، با قاطعیت و خوشحالی و رضایت بگوییم: «امروز، روز فوقالعادهای بود.» چنین احساسی در انسان، ایجاد آرامش و رضایت میکند و این خود، علامت این است که حقیقت زندگی را خوب دریافتهایم و واقعیت زندگیمان، به حقیقت زندگی نزدیک است. به یاد داشته باشیم که حقیقت زندگی، در ذهن ما شکلمیگیرد و واقعیت زندگی، در دنیای بیرون بهوجود میآید. آنجا که اندیشههای درست ما در دنیای بیرون به عینیت میرسند، احساس رضایت و شادمانی محقق میشود.زندگی، تبدیل رؤیاها به واقعیتهاست؛ یعنی رسیدن از حقیقت به واقعیت. خوشا به سعادت انسانهایی که رؤیاهای زیبایی در سر میپرورانند و آنها را هوشیارانه با عشق و تلاش در فضای زندگی عینیت میبخشند.حقیقت زندگی، خلق یک زندگی موفق در راستای معیارهای ارزشی با دنیایی از معنی و مفهوم و رسیدن به خوشبختی و سعادت است؛ همان زندگی که همواره آرزوی رسیدن به آنرا در سر میپرورانیم باوجود همهی سختیها، موانع و محدودیتها.حقیقت زندگی در چهارچوب قانونهای معنویت، معنا پیدا میکند که میتواند انسان را به آرامش و سعادت برساند و از ما، انسان رهایی بسازد. انسانهای رها و آزاد، فقط قانونهای خلق یک زندگی معنوی و پرحاصل را اجرا میکنند و به نتیجهی آن، کاری ندارند. آنان تلاش میکنند و حاصل را که درواقع رزق خداوند است، به خدای کریم واگذار میکنند.درواقع ما با کشف حقیقت زندگی، به موجودیت در زندگی خود در عالم خاکی، معنی و مفهوم میبخشیم. تمام عمرمان را صرف جستوجو برای یافتن میکنیم تا خوشحال شویم و احساس خوشبختی کنیم. درواقع حقیقت زندگی، برخاسته از تفکر ما، باورهای ما و ارزشهایمان است.
رازهایی برای رسیدن به حقیقت زندگی
راز اول:
تمامی آنچه به منظور خوشحالی و خوشبختی واقعی بدان نیاز داریم، در درون ماست.
راز دوم:
تصویر ذهنی درست از خود، ما را به حقیقت زندگی هدایت میکند. هر انسانی، یک تصویر ذهنی از خود دارد که من کیستم و چه میتوانم انجام دهم. تصویر ذهنی هر انسانی، پایهی اصلی شخصیت و رفتارهای اوست. بهعبارت دیگر، تصویر ذهنی ما از خود، نشانهای از احساس فضیلت و بزرگی ماست و نشانمیدهد که چه کارهایی از ما ساخته است و چه کارهایی از ما ساخته نیست. انسانها حقیقت زندگی را با تصویرهای ذهنی خود میسازند. آری تصویر ذهنی زیبا از خود، موفقیتها را میسازد و موفقیتها، باعث بهتر شدن تصویر ذهنی انسان از خود میگردد. تصویر ذهنی ما از خودمان، نمادی از مجموعهی باورهای ما در فضای زندگی است.
راز سوم:
هدف زندگانی، آن است که تمام تواناییهای بالقوهی خود را بهعنوان یک انسان خودشکوفا بشناسیم و آنها را شکوفا کنیم و بهترین خویشتن خویش را از خود ظاهر کنیم و به بیشترین رشد و شکوفایی برسیم.
راز چهارم:
تغییر در وجود، نهتنها ممکن و میسر است بلکه اجتنابناپذیر است زیرا تا ما تغییر نکنیم، زندگیمان تغییر نمیکند. انسانهای سعادتمند، مرتباً میشوند و میروند زیرا تا نشوی، نمیشود و تا نروی، نمیرسی.
راز پنجم:
تمام مشکلات، موانع و مصائب زندگی، درواقع درسهایی هستند که به انسان میآموزند و انسان را میسازند. آنها فرصتهایی در لباس مبدلاند. حتی گاهی مشکلات، الطاف خفیهی خداوند هستند که باعث رشد و شکوفایی انسان میشوند. پس آنها را گرامی بداریم و از آنها بیاموزیم.
راز ششم:
تلقی ما از واقعیت، ساخته و پرداختهی فکر و ذهن ماست. پس واقعیتهای زندگی ما میتوانند با اندیشههای ما تغییر کنند. بنابراین مراقب اندیشههای خود باشیم تا واقعیت زندگیمان را زیباتر کنیم.
راز هفتم:
ترس و تردید، سرزندگی و نشاط را از انسان میرباید. با باورهای عالی و توکل بر خداوند، هرگونه ترس و تردید را از فضای فکر خود دور کنیم و در وادی یقین و عشق، محکم و استوار به جلو برویم و زندگی پرحاصلی را در محضر خدا و کائنات خلق کنیم.
راز هشتم:
مادامی که خودمان را دوست نداشته باشیم و به خودمان عشق نورزیم، نمیتوانیم به کسی عشق بورزیم و از عشق دیگران نسبت به خود بهرهای ببریم. پس گوهر عشق را ابتدا به خود تقدیم کنیم تا بتوانیم مظهر عشقورزی برای دیگران باشیم.
راز نهم:
تمامی ارتباطات ما با کائنات و دیگران، آیینههایی هستند که خود ما را نشان میدهند و تمامی مردم، آموزگاران ما بهحساب میآیند. پس با خودباوری و اعتمادبهنفس، زیباترین رابطهها را برقرارکنیم و از کلید طلایی ارتباطات، برای باز کردن هر درِ بستهای در زندگی استفاده کنیم و موفق شویم.
راز دهم:
سعادت واقعی در زندگی، در نحوهی عکسالعمل ما در مقابل رخدادها و حوادث زندگی است نه در بخت و اقبال. بنابراین خود را مسؤول زندگی خود بدانیم و تقصیر را به عهدهی دیگران نیندازیم تا بتوانیم با عکسالعملهای مناسب، حقیقت زیبای زندگی را به واقعیت قابل قبول تبدیل کنیم و به خوشبختی و سعادت برسیم.
راز یازدهم:
حقیقت زندگی، بر مبنای عشق الهی استوار است. انسانهای موفق و کامیاب، وجود خود را با عشق الهی، جذاب و منور میکنند و با تقدیم عشق به انسانهای دیگر و به کل کائنات، به زندگی سعادتمندانهای میرسند.
راز دوازدهم:
از آنجایی که انسانها در مسیر زندگی گاهی از اجرای درست قانونمندیهای زندگی غافل میشوند و با اندیشههای غلط و القائات منفی دیگران، از مسیر درست زندگی به بیراهه میروند، بنابراین ارزیابی مستمر کیفیت زندگی و اصلاح لحظهبهلحظهی خود، میتواند انسان را در مسیر درست و رسیدن به حقیقت زندگی هدایت کند. زیباترین معیار ارزیابی کیفیت زندگی، این است که در پایان هر روز، از خود سؤال کنیم که آیا من روز پرحاصلی داشتم و از لحظههای زندگی خود لذت بردم؟
با اجرای درست رازهای حقیقت زندگی، به این نتیجه میرسیم که:
تمامی آنچه که برای خوشحالی و خوشبختی واقعی در زندگی به آن احتیاج داریم، هماکنون ازآنِ ما و در اختیار ماست و ما باید بهعنوان بندگان شایسته و شکرگزار در هر لحظه، هوشیارانه قانونمندیهای رسیدن به حقیقت زندگی را اجرا کنیم تا بتوانیم از مواهب الهی استفاده کنیم و از لحظههای زندگی در مسیر کمال لذت ببریم.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
1-خود را علت اصلی تمام رویدادهای زندگی تان بدانید. هر چه شما بیشتر خودتان را علت و عامل اصلی وقایع زندگی تان بدانید، بیشتر قادر خواهید بود تعیین كننده رویدادهای آینده زندگی خود باشید. دیگران نیز ممكن است در این مسئولیت سهیم باشند، اما هنگامی كه انگشت خود را به سوی آنها نشانه میروید تمام قدرت خود را از دست میدهید. تمام سرزندگی و كارایی شما محو شده و شما بایستی وابسته ی تصمیمات و اقدامات دیگران باشید.
2-از تمام تعلقات و وابستگی های خود رهایی یابید. چیزهایی كه توانایی رها كردنشان را ندارید باعث آزار و عذاب شما خواهند شد. شما میتوانید خود را وابسته هر چیزی بكنید: یك شخص، یك شیء، یك خوراكی، یك ماده مخدر، یك شرایط خاص و یا یك روش زندگی خاص. هنگامی كه شما نسبت به از دست دادن چیزی كه وابسته اش گردیده اید تهدید میشوید، ترس، اضطراب و جنون وجود شما را فرا میگیرد. وابستگی ها به لنگر كشتی می مانند، شما را در یك مكان ثابت نگه میدارند و دیگر قادر نخواهید بود آزادانه به اطراف حركت كنید. از تمام وابستگی های خود دل بكنید و به آنها اجازه رهایی دهید. وقتی چیزی برای از دست دادن نداشته باشید، هیچ چیز جلودار شما نخواهد بود.
3-هر رابطه ای را میسر و شدنی سازید. هنگامی كه رابطه ای غیر ممكن و با ناكامی مواجه میشود، شما هزینه گزافی را در درون خود می پردازید. هر قدر رابطه از اهیمت بیشتری برخوردار باش، رنج شما نیز بیشتر خواهد بود. برای اینكه رابطه ای را میسر سازید باید خود، شرایط، و شریك خود را مورد بخشش و پذیرش قرار داده و به شریك خود اجازه دهید همانگونه كه هست باشد. وی را دوست داشته باشید و به وی قوت قلب و اعتماد بنفس دهید. مسئولیت موفقیت رابطه را به تنهایی بعهده گیرید.
4-تمام دلخوریها و آزردگی ها را رها كنید. دلخوری ها نشانه آنست كه شما جلوی چیزی را سد كرده اید. آن را كشف كنید و به آن اجازه رهایی دهید، خواهید دید كه دلخوری و ناراحتی شما نیز محو میگردد. احساس نفرت و بیزاری را نیز از خود دور كنید. تا زمانی كه خود را از نفرت رها نساخته اید، طعم آزادی را نخواهید چشید. برای رهایی از احساس نفرت و خشم باید خود، دیگران و زندگی را برای آنگونه كه میباشند مورد بخشش و پذیرش قرار دهید.
5-بطور كامل در متن زندگی مشاركت داشته باشید. خود را كنار نكشید. در هر لحظه یا شما در متن زندگی حضور دارید و یا از آن كناره گیری میكنید. یا شما در مقام علت قرار داشته و یا در مقام معلول بسر می برید. هنگامی كه خود را از جریان زندگی كنار میكشید، از خلق كردن بازمی مانید و شروع به واكنش نشان دادن منفعلانه میكنید. بنابراین زندگی بر خلاف میل شما به سمت سراشیبی و ناكامی پیش میرود. برای آنكه زندگی با شما یار باشد بایستی در آن مشاركت كنید. هزینه كنار كشیدن همانا رنج كشیدن و حسرت خوردن است. مسئولیت زندگی خود را در دست گیرید. وقتی معلول وقایع زندگی باشید ناتوان و افسرده خواهید بود. طرز تفكر خود را تغییر دهید و اعتماد بنفس، انرژی و كارایی خود را بازپس گیرید. هر گاه خود را معلول شرایط یافتید، بلافاصله با قاطعیت خود را در مقام علت قرار دهید.
6-ما آموخته ایم كه مسئولیت دو فرد درگیر در یك رابطه بصورت 50/50 درصد است. اما این نسبت بایستی به 100/100 تغییر یابد. هر كدام از طرفین بایستی 100 درصد مسئولیت موفقیت و شكست در هر رابطه ای را بر دوش گیرند. نوع رفتار شما با شریكتان تعیین كننده نوع رفتار وی با شما خواهد بود. بنابراین شما 100 مسئول حضور و یا فقدان عشق و صمیمیت در رابطه خود میباشید. اما ما بندرت به رفتار خود توجه می كنیم و صرفا به نحوه رفتار فرد با خودمان دقت میكنیم. هنگامی كه شما بار مسئولیت رابطه را 100 درصد بر دوش شریك خود قرار میدهید، در واقع خود را قربانی، درمانده و منفعل می سازید. برای بازیابی قوای خود مسئولیت 100 درصد رابطه را بپذیرید.اگر مشكلی دررابطه وجود دارد بدنبال راه حل برای آن باشید، منتظر شریك خود باقی نمانید.
7-چرخه ناسازگاری را متوقف سازید. در ابتدا روابط به فرم ایده آل آغاز میگردند، اما این سرخوشی دیری نمی پاید. چرخه از آنجا آغاز میشود كه یكی از طرفین رنجیده خاطر میگردد. بنابراین شروع به كشیدن یك دیوار حفاظتی پیرامون خود میكند تا در پس آن بتواند حمله كند، مقاومت كند و یا خود را كنار بكشد. در مقابل شریك وی نیزاز نحوه برخورد وی رنجیده خاطر شده و مشابه همان دیوار حفاظتی را درمقابل خود بنا میكند. مجددا فرد نخست آشفته تر شده و شدید تر واكنش نشان میدهد. سرانجام هر دو شریك نادانسته وارد یك چرخه مقاومت، حمله و كناره گیری می شوند. برای حفظ این چرخه به دو نفر نیاز است و از لحاظ فیزیكی محال است كه یك چرخه تعارض تنها با شركت یك فرد منفرد قادر به تداوم باشد. بنابراین هر دو فرد به یك اندازه و 100 درصد مسئول آن میباشند. جای ملامت و انتقاد به شریك خود عشق بورزید و وی را مورد پذیرش بی قید وشرط قرار دهید، تا این چرخه از حركت بازایستد.
8-مقاومت كردن نه تنها توانایی درك شرایط و یافتن راه حل برای مشكلات را از شما سلب میكند، چه بسا همین مقاومت، آن چیزی كه شما در برابرش مقاومت میكنید را پر رنگ تر، قدرتمند تر و سرسخت تر میسازد. برای مثال تصور كنید یك بادكنك زرد رنگ از سقف اتاقتان آویزان است. اكنون در برابر آن مقاومت كنید و حضورآن را غیر قابل تحمل بیابید. همانطور كه می بینید شما غیر از بادكنك زرد رنگ چیزی دیگری را نمی توانید ببینید. چراكه تمام حواس خود را معطوف مقاومت كردن در برابر آن كرده اید. و یا برای مثال شما از اینكه شریكتان انسان قابل اتكایی نیست گله مند میباشید. هر وقت میخواهید به وی اتكا كنید وی شما را مایوس میكند. در نهایت شما از وی متنفر و بیزار میشوید. اما هنگامی كه به این باور میرسید كه وی واقعا غیر قابل اتكا است و به وی اجازه دهید همانگونه كه هست باشد و شما نیز بیاموزید كه تنها به خودتان اتكا كنید و از آن پس به شریك خود اتكا نكنید، دیگر این واقعیت كه وی قابل اتكا كردن نیست شما را آزار نخواهد داد. حقایق را بینید و آنها را بدون مقاومت كردن بپذیرید.
9-یكی از دلایلی كه شما شریك خود را مورد پذیرش قرار نمیدهید آنست كه وی یك احساس آزاردهنده ی درون شما را تحریك و برایتان یادآوری میكند. چنانچه شما آن جراحت درونی ای را كه یادآوری آن باعث رنجش شما میشود را التیام دهید و با آن كنار بیایید مقاومت و گریختن از آن نیز محو خواهد شد. مقاومت در برابر واقعیات افراد و زندگی عملی عبث و عذاب آور است. هنگام كه شما در مقابل جریان زندگی خود را قرار میدهید و یا فراتر از آن میكوشید برخلاف جهت سیل خروشان واقعیت حركت كنید، تنها خودتان را به رنجی ابدی گرقتار كرده اید. سوار زورق آرزوها و خواسته های خود شوید اما همسو با جریان واقعیات زندگی.
10-هنگامی كه شما وابسته به فردی میشوید و وی را از آزادی های مشروع خود منع میكنید، فرد را ناخودآگاه از خود دور می سازید. فرد در این وضعیت احساس خفگی میكند و باید برای یافتن فضایی برای تنفس، خود را از دستان شما خلاص سازد. بنابراین وی را به حال خود رها كنید. محبوب شما مانند بادبادكی در دستان شماست. چنانچه نخ بادبادك را رها كنید بادبادك از دستتان میرود. چنانچه نخ بادبادك را از ترس از دست دادن بادبادك بیش از اندازه به سمت خود بكشید و یا آن را محكم در دستان خود نگه دارید، دیگر بادبادك قدرت پرواز خود را ازدست داده و دیگر بادبادك نخواهد بود و به یك كاردستی كاغذی و یا پلاستیكی تبدیل میشود. بنابراین نه محبوب خود را كاملا به حال خود رها كنید كه از دستش بدهید و نه آنقد محدود و مقیدش سازید كه وی را از زندگی كردن بازداشته و تبدیل به یك زندانی دربندش سازید.
11-هر ویژگی اخلاقی و شخصیتی كه شما قادر به تحمل آن در شریك خود نمیباشید در واقع نمود و جنبه ای از درون شماست كه قادر به تحمل آن نیستید. وقتی در می یابید كه آن ویژگی در شما نیز موجود است، مقاومت در برابر آن فرد جایش را به محبت و دوستی خواهد داد.
12-از یك موجود منفعل كه صرفا نسبت به اطرافیان و محیط خود واكنش نشان میدهد، خود را رهایی بخشید. چنانچه تصمیم دارید امروز را به بهترین نحو سپری كنید و از روز خود نهایت لذت را ببرید، همین كار را بكنید. آنطور نباشد كه انتقاد و یا رفتار ناشایست دیگران فورا شما را اندوهگین، افسرده و ناراحت و تحسین و تمجید دیگران شما را از خود بیخود سازد.
13-عامل آزاردهنده ای كه شما از آن اجتناب می ورزید در واقع یك رنجش دیرینه است كه آن را سركوب كرده اید. از تجربه هر نوع رنجش كهنه ای ابا نداشته باشید اجازه دهید رنجش بروز یابد و آن را رها كنید. خواهید دید كه رنجش قدرت خود را از دست داده و محو میگردد. بالطبع هرشرایطی كه باعث یادآوری مجدد آن رنجش شود نزد شما یك تهدید محسوب شده و شما به هر قیمتی از آن شرایط اجتناب خواهید ورزید.برای حفاظت از خودتان در برابر تهدید شما بطور خودكار می جنگید، مقاومت میكنید و وابسته میشوید. جنگیدن و مقاومت كردن با ایجاد یك حالت هراس و استرس زندگی شما را به تباهی می كشاند. هر قدر شما بیشتر با این احساسات آزار دهنده بجنگید، آنها بیشتر بال وپرگرفته و در زندگی شما رسوخ خواهند كرد. اجتناب از این احساسات است كه به آنها قدرت میبخشد. برای مثال 4 بادكنك زرد رنگ آویزان به سقف اتاقتان را در ذهن مجسم كنید، اما به آن 4 بادكنك زرد فكر نكنید. هر كاری دلتان خواست انجام دهید اما به آن 4 بادكنك زرد رنگ نیاندیشید. اما گویا شما دارید به آن 4 بادكنك فكر میكنید! آیا میتوانید فكر خود را متوقف سازید؟ مشاهده میكنید كه هنگامی كه تلاش میكنید به بادكنك های زرد رنگ فكر نكنید، برعكس بیشتر ذهن شما را مشغول خواهند كرد. مقاومت و گریز، افكار ناخوشایند را زنده و پویا نگه میدارند. اكنون جای بادكنك ها میتوانید احساسات بی ارزش بودن، دوست داشتنی نبودن، نازیبا بودن، بی كفایت بودن و غیره را جایگزین كنید.اما باید آگاه باشید كه این رنجش ها و زخمهای كهنه تنها یك احساس و طرز تفكر نادرست صرف میباشند و نه واقعیت و ماهیت حقیقی شما. برای التیام این رنجش ها شما باید جنگیدن و اجتناب از آنها را كنار بگذارید. رنجش های درونی خود را كشف و با آنها آشتی كنید. اگر لازم بود گریه نیز بكنید. چنانچه احساس بی ارزشی میكنید با خود بگویید: "بله من بی ارزشم اما در عین حال با ارزش نیز هستم". هنگامی كه این كار را بكنید رنجش نیروی ویرانگر خود را از دست داده و بی اثر میشود. برای اغلب افراد احساس بی ارزشی در عمق رنجش های سركوب شده یشان قرار دارد. این احساس بی ارزش بودن خود را به انحاء گوناگون نمودار می سازد. برای مثال وقتی فردی شما را ترك میكند و شما بسیار سرخورده میشوید، در واقع این احساس بی ارزش بودن شماست كه برایتان یادآوری میشود. با رنجش های خود روبرو شوید و آنها را با آغوش گشوده بپذیرید.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
گروهی از روانشناسان براین باورند كه برای رسیدن به آنچه میخواهیم باید قبل از هرچیز، اعتقاد به پیروزی در دسترسی به هدف داشته باشیم
اما آیا به واقع، این نگاه واقعگرایانه و دقیق است؟
آنان میگویند خواستن، اعتقادداشتن، رسیدن و دریافتكردن، سه مرحله ساده اما اساسی برای ایجاد آن چیزی است كه خواستهاید؛ اگرچه مرحله دوم، یعنی اعتقاد داشتن به آن اتفاق مورد نظر، میتواند سختترین و مهمترین مرحله باشد.
چرا كه وقتی شما موفق میشوید معتقدات خود را مدیریت كنید، درواقع زندگیتان را مدیریت كردهاید. این نوع نگاه اهمیت و نقش ذهنیتهای مثبت را دردستیابی به هدف مطرح میكند[نقش تصویرهای ذهنی در زندگی]
و دراین مسیرهرچه بیشتر راسخ و پایدارباشیم و اجازه ندهیم این بیاعتقادیها و ذهنیتهای منفی، آنچه میخواهیم را درهالهای از ابهام و تاریكی فرو برده و پنهان سازد؛ قطعا درچارچوب شفافسازیها و روشنبینیها، میتوانیم مرحله عمدهای را برای رسیدن به هدف، پشت سرگذاریم.
اگر توجه كنید ارتباط قابل توجهی بین اساس بیشتر افكار، اظهارات و اعمال شما با میزان اعتقادپذیری و قانون جاذبه وجود دارد كه در نهایت جهتگیری آنها را سمت و سو میبخشد.
این اعتقادپذیری به گونهای است كه هیچ شك و تردیدی را در بر ندارد و همچنین به مفهوم چشمپوشی از واقعیات جاری و ساری نیست. به عبارت دقیقتر، اعتقاد و ایمان به پیروزی، به طور قطعی و غیرمشروط است.
اعتقاد مقولهای است كه به دوراز تاثیرپذیری از سایرمسایل، بخصوص آنچه دردنیای خارج اتفاق میافتد ثابت و استوار در ذهنها باقی میماند و در عمل نمود مییابد.
اما به نظرمیرسد یك نكته مهم دراین دیدگاه مورد تاكید قرارنگرفته است؛ اینكه هر اعتقادی بنا به ماهیت، كیفیت و كمیتی كه دارد، تلاش خاص خود را میطلبد تا به واقع، به ثمرنشیند. و هراعتقادی هراندازه هم كه راسخ و جدی باشد اگربا تلاش لازم همراه نباشد به بارنخواهد نشست.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
چرا بعضی افراد همیشه در هنگام درخواست، لحن و ژستی طلبكارانه داشته و از كلمات دستوری استفاده میكنند؟
چرا در درخواستها كمتر از كلمه لطفا استفاده میشود؟باید گفت این نوع رفتارها بهویژه استفاده از كلمات باید گونه و دستوری تا اندازه زیادی از نوع ساختهایی كه بر جامعه ما حاكم است سرچشمه میگیرد.ما دچار ساختهای قیم مآبانه هستیم و حوزه اجتماعی از این موضوع بیشتر تحتتأثیر قرار گرفته است و شما میتوانید این ساختار را در سطح روابط اجتماعی، خانواده، روابط فردی و نهادهای آموزشی بسیار ملاحظه كنید.
به تعبیر ماكس وبر، روابط سازمانی حاكم بر بنگاهها بر پایه نظام سلسله مراتبی، قفسی آهنی را برای روابط دمكراتیك و برابرساخته است واین آینده بدی را برای نظام بروكراتیك و دیوان سالارانه ترسیم كرده است.
امروزه اصل را براساس كار گروهی و رفتار برابر میگذارند تا ضمن رشد خلاقیتهای فردی، كارایی نیز بالا رود. روابط احترام آمیز نیز غیر از آن نیست؛تو به من احترام میگذاری، من به تو احترام میگذارم پس ما با هم برابریم. این در حالی است كه ساختهای جامعه این ارزشها را خاموش نگه میدارد و این ارزشها بروز پیدا نمیكنند مگر در دورههایی كه افراد مصلح ظهور پیدا میكنند.
دكتر علی اصغر سعیدی،جامعه شناس و استاد دانشگاه میگوید: اگر به ریشههای لاتین برگردیم، parentalism، به اقتدار قیم مآبانه والدین اشاره دارد . اگر دقت كنیم در هر جایی دنبال یك برتر میگردیم؛ در خانواده، دولت و... و اعلام اقتدار در هر زمینهای وجود دارد. بنابراین برای برتری طلبی و اعلام قدرت نیز از« باید» استفاده میشود.
تفكری در جامعه ما وجود دارد كه افراد فكر میكنند اگر زور وجود نداشته باشد كارها پیش نمیرود.مثلا در خانواده میگویند بچه باید زور بالای سرش باشد در غیراینصورت كاری كه به او محول شده است را انجام نمیدهد.
دكتر سعیدی در این زمینه میگوید: در حقیقت باید گفت تفكر قیم مآبانه ساده ساز است. در این نوع تفكر اولین چیزی كه باعث حل كردن مسائل میشود استفاده از زور است. در نحوه رابطه برابرانه درست است كه نتایج بهتر است اما خیلی پیچیدهتر بوده و در حقیقت به مهارت و دانش بیشتری نیاز است. در شیوه ارتباط برابرانه دیگر بهخود رابطه فكر نمیشود بلكه به نتیجه اش توجه میشود.
تعریف و تصویر اقتدار در جامعه ما به نوعی غلط بوده و شیوهای ناصحیح وجود دارد. رفتارهای باید گونه و امرگونه و در سطوحی نیز در دسترس نبودن، عاملی است كه فرد را مقتدر تصویر میكند. این جامعه شناس در این زمینه چنین اظهار نظر میكند:در جامعه ما مدیران در هر سطحی، خانواده و دوستان میخواهند زیاد دیده نشوند، پاسخگو نباشند، در دسترس نباشند تا به این صورت بگویند اقتدار دارند.مثلا اگر به استاد دانشگاه ایمیل بزنند جواب نمیدهد، چون تفكر او این است كه اگر به دانشجو جواب بدهد اقتدار ندارد و اقتدار به گونهای بافاصله داشتن با دانشجو معنا میشود و اتفاقا این قضیه مقبولتر میافتد و دانشجویان به استاد احترام میگذارند. به این علت كه این تفكر وجود دارد كه اگر استاد ایمیل جواب میدهد، در اتاقش باز و در دسترس است و این یعنی زیاد علم ندارد، كارایی ندارد و... .
عكس این قضیه مربوط به دوستان و استادان بنده در انگلستان است كه آنجا بیشتر اقتدار به دانش بر میگردد نه سلسله مراتب. یعنی هركه با دانشتر باشد از اقتدار بیشتری برخوردار است.
سحر محمد زاده،كارشناس ارشد مددكاری اجتماعی علت عدمتلطیف در بیان خواهشها را درست اجتماعی نشدن افراد و عدمیادگیری درست مهارتهای زندگی دانسته و میافزاید: تغییر در یك سری از ارزشهای قدیمی بهدلیل درست درونی نشدن آنهاست، مثلا در گذشته رعایت احترام در كلام بسیار اهمیت داشته اما در نسلهای بعد این اصل رعایت نمیشود. تناقض میان ارزشهای گفته شده و آنچه در عمل اجرا شده است، نیز عامل تأثیرگذار دیگر در ضدارزش شدن درخواست در بیان نیازهاست، خودمحوری افراد نیز عاملی دیگر به حساب میآید.
افسانه پورمحمدی (كارشناس مطالعات خانواده)، استفاده از جملات دستوری را به ساختار اجتماعی، تربیتی و فرهنگی جامعه وابسته میداند. بهنظر میرسد ریشه طلبكارانه رفتار كردن و عدمدرخواست در بیان خواستهها، به مسائل تربیتی و خانوادگی باز میگردد. ما در تربیتمان یاد نمیگیریم كه خواهش كردن و با لطف صحبت كردن، رعایت ادب و احترام به دیگران است نه احساس حقارت و ضعف. در این صورت وقتی افراد تصورشان این است كه با خواهش كردن كوچك میشوند، دائما تلاش میكنند كه از جملات امری استفاده كنند. ما به این صورت بار میآییم و طرز صحیح صحبت كردن و یا درخواست را یاد نمیگیریم و این قضیه در تمامی ارتباطها و در تمامی سطوح وجود دارد.
وی با بیان مثالهایی در نقشهای مختلف، میافزاید: وقتی رئیسی با كارمند خود با لحنی باید گونه و دستوری صحبت میكند، دایره اقتدار را در ذهن خود وسیعتر میانگارد و فكر میكند باید كارمندان سلسله مراتب قدرت را از یاد نبرند و با ذكر آن مرتبا این نكته را یادآوری میكند.بهنظر میرسد همكاران بهدلیل حس رقابتی كه نسبت به هم دارند با یكدیگر باید گونه برخورد میكنند. در این صورت هر كسی كه خواهش گونه برخورد كند فكر میكند رتبه اش پایینتر است. پس« باید» میگویند تا احساس برتری كنند. باید گفتن در نقش والدین و اساتید نسبت به فرزندان و شاگردان تا حدی كه فرزند به تمییز درست و نادرست و شاگرد به فهم آنچه باید بیاموزد برسد لازم است، ولی نباید ادامه یابد.
طولانی شدن اقتدارها در هر حوزهای باعث مشكلات میشود. مثلا لازم است والدین بچه تا سن 16 سالگی وی اعمال اقتدار داشته باشند و پس از آن كم كم دایره اقتدار را كمتر كنند اما متأسفانه در خیلی از موارد این وضعیت را ادامه میدهند. یكی از پیامدهای این طولانی شدن اقتدار، تحقیر شخصیت هاست و باعث ایجاد مشكل میشود.در روابط حرفهای، دانشگاهها و فضاهای آموزشی نیز طولانی شدن اقتدارها باعث ایجاد اشكال میشود.
انتظارات، تا چه حد منطقی اند؟
تا به حال به پاسخ این سؤال اندیشیدهاید كه در جامعه ما تا چه حد انتظاراتمان از هم منطقی اند؟
جامعه ما جامعهای پرتنش و پرچالش است. چالش در همه جوامع وجود دارد، اما تنش به ساختار جامعه مرتبط است. افزایش انتظارات در جامعه ما تا حدی ناشی از ورود ما به دوره جهانی شدن است؛ امری كه در زندگی همه تأثیر گذاشته است (وجود كالاهای مختلف، ادغام جوامع و نزدیك شدن حوزههای زندگی به هم).
در این زمان نسبت به نسل پیش اطلاعات افراد از هر چیزی افزایش یافته است و بدیهی است كه اطلاعات بر نوع رفتار و انتظارات بیش از حد تأثیرگذار است. میتوان گفت واقعیت موجود باعث بهوجود آمدن انتظارات شده است و انتظارات نیز بر واقعیت موجود تأثیرگذار است و شكاف بین واقعیت موجود و انتظارات باعث ایجاد چالش میشود. سعیدی میافزاید: اگر راه و شیوه درست را برای منطقی كردن انتظارات ندانید، كنشها برای رسیدن به انتظارات خشم آلوده میشود و حتی به درگیری فیزیكی و روانی میانجامد.بروز انتظارات غیرمنطقی به این علت است كه ما شیوههای كاهش چالشها را نمیدانیم. وی نوع ابراز خواستهها را در كسب نتیجه، ضروری میداند و در این زمینه میگوید: انتظارات یا منطقیاند یا غیرمنطقی. انتظارات منطقی اگر درست ابراز شود پذیرفته میشود و اگر درست ابراز نشود حذف میشود.
نتیجه دستور دادن
«باید» گفتن و دستور دادن باعث دوری، انزجار و لجاجت افراد میشود و نتیجه آن نیز سطحی و زودگذر است اما خواهش كردن نتیجه روانی مثبتی دارد. افسانه پور محمدی در این زمینه میگوید: اگر به جای«باید» از عبارت« بهتر است» استفاده شود نتیجه بسیار پایدارتر و مطلوبتر خواهد بود و بار منفی كلمه«باید» نیز گرفته میشود. وی همچنین معتقد است كه درصورت طلبكارانه و دستوری برخورد كردن افراد، جامعه دچار سیكلی معیوب از تنشها، فشارها، تقاضاهای برآورده نشده، ناكامیها و سركوب شدنها میشود كه اگر كسی در آن سیكل بیفتد، تلاش میكند احساس حقارت و خود كمتربینی خود را با فریاد كردن خواستهها التیام بخشد و با استفاده از بایدها بهدنبال شفای سطحی زخمهای درونی خویش باشد.
ما بر مكالماتمان حاكم نیستیم و این از بینشهایمان نشأت میگیرد. باید گفتن ناشی از جهان بینی است كه بر تعاملات و روابط جامعه ما حاكم است. سعیدی میگوید:بهنظر من اگر این قضایا را بهعنوان مكانیسمها در نظر بگیریم باعث میشوند كه چرخ جامعه كند حركت كرده و جامعهای پرتنش داشته باشیم.
برعكس آن رابطههای دوستانه و محترمانه در هر سطحی باعث سرعت و حركت روانتر چرخ جامعه میشود. وی در ادامه میافزاید: رفتار درست و استفاده از كلمات و جملات درخواست گونه و همراه با احترام در هر سطحی باعث سالمتر و بهتر شدن روابط شده و فعالیتها را كاراتر و نتایج آن را مثبتتر خواهد كرد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
۱ - مخاطب خود را از ته قلب دوست داشته باشیم : اگر میخواهیم در دیگران نفوذ کنیم باید به مخاطب خود عشق بورزیم. عشق و علاقه ذهنی و درونی همچون امواجی به مخاطب ما تابش میکنند. پیش از آنکه بخواهیم چیزی به زبان آوریم باید اورا شدیدا دوست داشته باشیم.
۲ - تاریخ تولد او را کشف کنیم :باید با تمام زیرکی که داریم تاریخ تولد او را جویا شده و یا حتی روزهای مهم زندگی اورا بدانیم و به او تبریک گوییم.
۳ - از هدیه دادن دریغ نکنیم : هدیه بمب صمیمیت است. هدیه هر چند کوچک باشد می تواند آثاری بزرگ به جای بگذارد. حتما نباید به مناسبتی خاص هدیه دهیم. بی مناسبت مخاطب خود را خوشحال کنیم.بسیاری از شرکتهای تبلیغاتی با همین هدیه دادنها بسیاری از مردم را جلب کرده اند.
۴ - مخاطب را به نام صدا بزنیم : نام اشخاص برایشان خیلی اهمیت دارد. سعی کنیم نام اشخاص را در همان برخورد اول جویا شده و همیشه به نام صدایشان بزنیم.
۵ - همدردی : اظهار همدردی و تسلیت گفتن نیز در نوع خود نوعی هدیه دادن است از نوع غمناک! حتی در مواقعی که برایمان میسر نیست حضوری ابراز همدردی کنیم، از تلفن و نامه و ایمیل و … غافل نشویم.
۶ - عیادت،نیاز صمیمیت : چه صمیمیت هایی که با عیادت میسر میشود. پرسیدن حال چه حضوری و چه غیر حضوری نشان از مهم بودن شخصیت مخاطب برای ما دارد. خصوصا اگر این کار از روی عشق باشد و نه اجبار.
۷ - کشف نیاز او : پیش از آنکه دوستانمان نیاز خود را به ما بگویند سعی کنیم نیاز آنان را یافته و برایشان برطرف سازیم. یک سی دی کارتون برای کودک خردسالش (با تشکر از آقای م.ج.م)، مبلغی پول بصورت قرض، راهنمایی در زمینه ازدواج و … بر طرف کردن هر نوع نیازی می تواند در نوع خود لطفی باشد که در حق مخاطب انجام داده و ایجاد استحکام در رابطه نموده ایم.
۸ - تحسین کردن نقاط مثبت و قوت مخاطب : سعی کنیم اعمال خوب و زیبای مخاطب را بزرگ جلوه داده ولی از یادآوری اعمال بد او غافل نشویم.
۹ - احترام، احترام، احترام : این واژه می تواند بعنوان یک ستون بتنی در روابط اجتماعی عمل کرده و باعث بالا بردن شخصیت اجتماعی افراد گردد.
۱۰ - علاقه مندیهای مخاطب را محترم بشماریم : سعی کنیم به آنچه مخاطبمان علاقه دارد احترام گذاشته و آنها را مهم بدانیم. شاید مخاطب ما عاشق فیلمهای رمانتیک است است ما اصلا به فیلم علاقه ای نداریم . این دلیل نمی شود که با او مخالفت کرده و نظرات اورا پایمال نماییم.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
براي اينکه روابط سالمتر و شادتري داشته باشيد روشي که با ديگران ارتباط برقرار ميکنيد را تغيير دهيد. اگر ميخواهيد همه روابط زندگي شما از جمله ارتباط با رئيس، همکاران، اعضاي خانواده، دوستان و همسر به خوبي پيش برود، يک نگاه عميق و دقيق به طرز برخورد خود با ديگران بيندازيد. از عاداتي که نادانسته و ناخواسته پيدا کردهايد تا طريقي که در محل کار خود به انتقادات پاسخ ميگوييد ميتوانند اثري عميق روي توانايي ايجاد يک ارتباط موفق پايدار داشته باشند.
1- شنونده بهتري باشيد
اغلب گفته ميشود که کليد يک رابطه سالم، گوش دادن است. اما اين فقط به معني باز نگاه داشتن گوشها نيست. ما اغلب از چيزهايي که در روند گوش دادن اختلال ايجاد ميکنند آگاه نيستيم، مثلا…
فکر کردن همزمان: از آنجاييکه جريان فکر ما سريعتر از صحبت کردن ماست پروسه فکر کردن اغلب با حرف زدن تداخل ميکند. بسياري از افراد متوجه ميشوند که در حالي که دوست يا همکارشان در حال صحبت کردن است، مغز آنان در حقيقت به جاي گوش دادن به صحبت فرد بيشتر روي تهيه يک جواب تمرکز کرده است. براي برطرف کردن اين حالت سعي کنيد مانند کارآگاهان باشيد. تصور کنيد که شغل شما اين است که دقيقا آنچه را که فرد مقابل ميگويد بفهميد. حتي در مورد نقطه نظرات خاص فرد از او سوال کنيد. اين به شما کمک خواهد کرد که فکر خود را روي صحبت فرد مقابل متمرکز کنيد.
رفتارهاي پيشداورانه: اگر اعتقاد قلبي شما اين است که نظر شما هيچگاه تغيير نميکند و يا شما فقط خود را قبول داريد و اهميتي به ديگران نميدهيد . اين طرز فکر نيز مانع از گوش دادن دقيق ميشود . شما در واقع قبل از اينکه چيزي را شنيده باشيد آن را مردود دانستهايد. راهحل اين است که به خود يادآوري کنيد که انتخاب شما اين است که گوش فرا دهيد و همينطور به ياد داشته باشيد که گوش دادن به ديگران خود موجب ميشود که آنها نيز بهتر به حرفهاي شما گوش دهند.
پرتشدن حواس: اگر ما به طور خاص به گفتههاي فرد مقابل علاقهمند نيستيم و يا اينکه واقعا نميخواهيم به حرف آنها گوش دهيم، خيلي راحت ممکن است به چيز ديگر توجه کنيم و يا حتي چشمهايمان را به سمت ديگر بچرخانيم و نطق طرف را کور کنيم . اما در اينجا هم حداقل ميشود يک نمايش توجه کردن را بازي کنيد و به چشمهاي طرف مقابل نگاه کنيد و سرتان را تکان دهيد و گاهي نيز اصوات تاييدکننده به کار ببريد.
2- بدانيد چه موقع ساکت شويد
آيا تا حالا متوجه شدهايد که شما داريد جملات ديگران را تمام ميکنيد؟! اين کار را متوقف کنيد. همه انسانها يکسري نيازهاي اوليه دارند از جمله اينکه احساس کنند که اهميت دارند و فهميده ميشوند وقتي شما اجازه نميدهيد که فرد حرفش را تمام کند و در يک گفتگو به ميان صحبت فرد مقابل ميپريد و جملات او را تمام ميکنيد در واقع تلاش او براي ارتباط برقرار کردن را ميرباييد و باعث مي شويد فرد احساس نااميدي و ناديده انگاشته شدن کند. ربودن مکالمه مانع از پيدايش عمق و صميميت درگفتگو ميشود و آن را تبديل به يک گفتگوي سطحي و يک طرفه ميکند . بخصوص افرادي که مکررا اين کار را انجام ميدهند احساس نخوت را منتقل ميکنند و به نظر ميرسد فرد رباينده مکالمه معتقد است که هميشه بهتر از همه ميداند.
و اما اگر شما کسي هستيد که گفتگوي شما ربوده ميشود چه بايد بکنيد :
عقبنشيني نکنيد. به جاي آن بگوييد: «اگر ميتوانستم حرفم را تمام کنم …»
خودتان نمونه خوبي باشيد. اگر موقعي متوجه شديد که شما خود کلام فرد رباينده مکالمه را قطع کرديد. بگوييد: «ببخشيد که حرف شما را قطع کردم. داشتيد ميگفتيد …».
منظور خود را از گفتگو بيان کنيد. قبل از شروع به صحبت بگوييد: «ببين من فقط ميخوام اين موضوع را با تو در ميان بگذارم. بنابراين لطفا به من جواب نده يا نصيحت نکن. من فقط ميخوام که تو گوش بدي.»
3- خواستههاي خود را بيان کنيد
آيا تصور ميکنيد که ديگران انتظارات شما از آنان را ميدانند؟ بخصوص همسر شما؟ حتما تاحالا پيش آمده است که به همسر خود گفتهايد: «من نبايد اين را به تو بگويم. تو خودت بايد بدوني …»
خيلي خوب ميشد اگر آدمها به صورت شهودي ميفهميدند که طرف مقابلشون دقيقا چي ميخواد و چه انتظاراتي داره اما در واقعيت اينطور نيست. اگر تصور شما اين است که ديگران دقيقا بايد بدانند که شما چه انتظاراتي داريد و چه فکر ميکنيد و يا دوست داريد ديگران چگونه با شما رفتار کنند، در اين صورت اغلب نااميد خواهيد شد. اگر شما از اين جهت فرد مقابل را سرزنش ميکنيد در واقع مسووليت بيان انتظارات و خواستههاي خود را نپذيرفتهايد.
از خودتان بپرسيد:
آيا انتظارات خود را واضح و شفاف بيان کردهايد؟
يا انتظارات شما از ديگران منطقي و واقعگرايانه است؟
آيا به طرف مقابل هم اين فرصت را دادهايد که انتظارات خود را از شما بيان کند؟
4- اعتماد به نفس بيان حرف خود را داشته باشيد
اگر شما از آن دسته افرادي هستيد که از مقابله پرهيز ميکنند، احتمال دارد که از کنار مشکلات بگذريد به اين اميد که خودشان برطرف شوند اما اين خطر وجود دارد که اين روش پرهيز از مقابله به صورتهاي اشتباه و مخربي تفسير شوند. مثلا ممکن است به عنوان نشانهاي از ضعف تلقي شود ضمن اينکه صلح کوتاه و موقتي ميتواند در درازمدت پيش زمينهاي براي يک مشکل مهم شود. براي اينکه در يک مقابله، گفتگو به صورت موفقيتآميزي پيش برود :
برروي حقايق تمرکز کنيد و نه انتقادهاي احساسي. نگوييد: «تو هيچ وقت گوش نميدي.» به جاي آن بگوييد: «قبل از اينکه شروع به صحبت کني، خوب به حرفهاي من گوش بده.»
مثالهاي محکم و قطعي ازحقايق ارائه دهيد و نه نتيجهگيري شخصي خود را . به جاي اينکه به همکار خود بگوييد: «انگيزه تو کم شده است.» بگوييد: «متوجه شدم که در جلسه کاري ساکتتر از هميشه بودي.»
صحبت خود را با يک جمله مثبت تمام کنيد. ميتوانيد به سادگي بگوييد: «متشکرم از اينکه وقتت را به من دادي.» يا «متشکرم که گوش دادي و مطمئنم که از حالا به بعد اوضاع بهتر خواهد شد.»
5- تحسين و تعريف کنيد
به راحتي از ديگران تحسين و تمجيد کنيد. تحسين همسر، دوستان و همکاران يکي از سريعترين راهها براي برقرار کردن پل ارتباطي است. اگر اين کار را به خوب انجام دهيد و مردم را از تواناييهايي که شما در آنها ميبينيد آگاه کنيد دستاوردهاي خوبي هم حاصل خواهد شد.
دلايل متعددي وجود دارد که مردم اين کار را زياد انجام نميدهند:
ما فکر ميکنيم که ديگران نيازي به اين کار ما ندارند.
احساس صميميت نميکنيم که بخواهيم از کسي تحسين و تعريف کنيم.
ميترسيم که ديگران نيت و هدف ما را اشتباه برداشت کنند.
اما اجازه ندهيد که هيچيک از اين موارد مانع از اين رفتار پسنديده شوند.
چند توصيه براي اينکه چگونه مهارتهاي تشويقي خود را بهتر کنيد عبارتند از:
تشويق و تحسين را يک عادت خود کنيد و نه يک تکنيک براي رسيدن به هدف. فردي باشيد که مشوق ديگران است.
از افراد تشکر کنيد. در زمان تشکر حتما به فرد نگاه کنيد و اگر فرد مقابل همسر يا خواهر و برادر شماست براي افزايش ارتباط احساسي او را لمس کنيد.
نوآوري داشته باشيد. اگر فرد مقابل از تحسين و تشويق چهره به چهره راحت نيست، روش ديگري را به کار ببريد مثلا فرستادن يک کارت، ايميل يا يک يادداشت.
اگر کسي در مورد فردي چيز خوبي گفت و تعريفي کرد، حتما اين گفته خوب را براي او بازگو کنيد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
دوستان عزیزم مواردی که در ذیل توضیح داده ام را فقط مطالعه نمائید . موارد قید شده در اکثریت خانمها وجود دارد و شما باید این مطالب را بدانید تا راههای بهتر را از قبل پیش بینی نمائید . تمام هدف این حقیر از بازگوی اینگونه مطالب صرفا رضایت خاطر و رفع مشکلات زندگی در بین همسران جوان و تازه خانمان می باشد .
اگر مطالبی را به صراحت عنوان می کنم مجبود به ادای کامل جملات هستم . گرچه مطمئنم بعضی از خانمها از موارد زیر ناراحت خواهند شد اما من هدفی را دنبال می کنم که برایم مقدس است و تنها نیت من رفع مشکلات از زندگی خانواده های جوان است . حالا تا چه اندازه در رسیدن به این هدف موفق هستم نمی دانم اما حتی اگر یک نفر از مطالب من استفاده نماید و تاثیر مثبت در زندگی زن و شوئی وی داشته باشد من به هدف خود رسیده ام .
مطالعه کنید و خوب در ذهن خود مطالب را تجزیه و تحلیل نمائید .
زن ها فقط در پی شادی و خوشی نیستند. سیم کشی مغز آنها نسبت به مردان کاملاً متفاوت است
آنها در جستجوی ناسازگاری، کشمکش، غم، و بی ثباتی نیز می باشند. دوست دارند به خاطر هیچ دعوا به پا کنند. و از آنجا که می خواهند دائماً قوت قلب پیدا کنند، عادت دارند اوضاع را نا آرام کنند. آنها موجوداتی بسیار احساسی هستند. و به خاطر همین خصوصیات است که دائماً تله هایی برای مردان درست میکنند تا وفاداری و تعهد و انگیزه و علاقه ی آنها را بسنجند.
اکثر این تله های به شکل سوالاتی معصومانه پرسیده می شود. معصومانه؟؟ فکرش را بکن! در واقع این سوالات به این دلیل طراحی شده اند تا مردها را درمانده کرده و به افسوس خوردن بیندازد، چون مجازات شکست و درماندگی، بیرحمی است. این تله ها، مثل بازیهایی کودکانه به نظر می رسد که زن ها، مردها را مجبور به شرکت در آن می کنند. هیچ راهی برای فرار شما از شر این تله ها وجود ندارد، و تنها راهی که پیش روی شماست این است که بتوانید از این تله ها جان سالم به در ببرید. این به آن معنی است که یاد بگیرید چطور از کنار حقیقت رد بشوید (یعنی دروغ بگویید!)، چون وقتی زنی این سوالها را از شما می پرسد، مسلماً به دنبال یک جواب صادقانه نیست. او خودش می خواهد که به او دروغ بگوئید—و وقتی شما این کار را می کنید، قادر خواهید بود که موقتاً او را ساکت کنید و کمی هم احترام و ارزش برای خودتان بخرید.
در اینجا به برخی از متداولترین این سوالها اشاره می کنیم. به همراه سوالات جواب های صادقانه و كودكانه بعضی از مردها و سوالاتی زیرکانه و دروغکی بعضی دیگر را برای شما آورده ایم. با ما همراه باشید.
* "به چه فکر می کنی؟"
خانمها كمي مغرور هستند هستند. آنها تصور می کنند ماه و خورشید به دور آنها میچرخند. پس وقتی زنی این سوال را می پرسد، منظور واقعیش این است که: "آیا الان داری به من فکر می کنی؟" روانشناسی زنانه اش، او را وادار میکند که تصور کند که بر فکر شما حکمفرما است.
پاسخ های نادرست:
"داشتم فکر میکردم بازی کی شروع می شود."
"اون دختر خوشگل که الان رد شد را دیدی؟"
"شام"
پاسخ های زیرکانه:
"داشتم فکر می کردم امروز چقدر خوشگل شدی."
"داشتم فکر می کردم چقدر مرد خوش شانسی بوده ام که با تو روبه رو شدم."
"داشتم درمورد اون روزی که پارسال رفتیم پارک فکر می کردم، چقدر خوش گذشت."
* "فکر می کنی من چاقم؟" (به نظرت تو این لباس چاق به نظر می رسم؟)
منظور واقعی او این است که، "با اینکه 5 سال است که دیگه پامو تو باشگاه نگذاشتم، فکر میکنی هنوز از نظر جنسی جذاب هستم؟" این سوالی بسیار پیچیده است، چون خودش می داند که چاق شده است. او از شما می خواهد که به او دروغ بگویید.
پاسخ های نادرست:
"آره، باید وزنت را بیاری پایین."
جدیداً متوجه شدم که رانها و شکمت چاق شده است."
"نسبت به کی؟"
پاسخ های زیرکانه:
او را با چنان حیرت و شگفتی نگاه کنید، . در شگفت باشید که چطور حتی به فکرش رسیده چنین سوالی بپرسد.
به طور مستقیم پاسخ ندهید، درعوض مثلاً بگویید، "تو زیباترین زنی هستی که به عمرم دیده ام."
* "تو مجذوب چه چیز من شدی، هوشم یا جسمم؟"
این یکی از کامل ترین تله های زنانه است. منظور واقعیش این است که، "آیا تو فقط از نظر جنسی مجذوب من شدی و منو فقط برای سکس می خواهی؟" اگر به او جواب بدهید که به خاطر زیرکی و هوشش مجذوب او شدید، ناراحت شده و خواهد پرسید "پس فکر میکنی که من زشتم؟" و اگر هم بخواهید از ظاهر زیبایش تعریف کنید باز هم جوابی دیگر برایتان دارد.
پاسخ های نادرست:
نگاه پر طمعی به بدنش بکنید و از آن تعریف کنید.
پاسخ های زیرکانه:
"می دانی عزیزم چی منو مجذوب تو کرده؟ تو ترکیبی عالی از زیبایی و هوش هستی. من همه چیزت را دوست دارم."
* "اگه میتونستی با یکی از دوستهای من رابطه داشته باشی، کدومو انتخاب می کردی؟"
این یکی از تله های قدیمی برای سنجش وفاداری شماست. خیلی باید دقت کنید تا با کله تو چاه نیفتید.
پاسخ های نادرست:
مشتاقانه جواب می دهید "ندا" و در ذهنتان صحنه هایی گرم و پرحرارت از دوستي با او را تصور می کنید.
بدتر اینکه جواب بدهید، "انتخاب سختیه. نمی دانم ندا را انتخاب کنم یا شيرين را."
پاسخ های زیرکانه:
تو آنقدر زیبا و جذاب هستی که من به هیچ وجه دوست ندارم با کس دیگری رابطه داشته باشم."
"تاحالا درمورد دوست های تو اینطوری فکر نکرده ام. نمی تونم کسی را انتخاب کنم."
* "دوسم داری؟"
منظور واقعی او این است که، "آیا این رابطه در آخر به ازدواج ختم می شود یا اینکه من دارم وقتم را تلف تو می کنم؟" یادتان باشد که خانمها به ازدواج و رابطه مثل کار و بیزينس نگاه می کنند و اگر ببینند رابطه ای هیچ فایده ای برایشان ندارد، راغب به ادامه آن نیستند.
پاسخ های نادرست:
"بهت انس گرفته ام."
"تا منظورت از دوست داشتن چی باشه."
"فکر می کنم."
پاسخ های زیرکانه:
در اینجا هم باید تا می توانید از پاسخ مستقیم طفره بروید. پس مثلاً بگویید، "تو کامل ترین زنی هستی که تا به حال دیده ام. خیلی خوشحالم که در کنار تو هستم."
* "تا حالا با چند تا زن رابطه داشته ای؟"
فکرهایی که در مغزش می گذرد سوالاتی هستند مثل، "چطور توانسته ای با زنی غیر از من رابطه داشته باشی؟"، "آیا هنوز به این زن ها فکر میکنی؟"، و "آیا آنها شریک های جنسی بهتر از من بوده اند؟"
پاسخ های نادرست:
شروع کنید به دونه دونه شمردن و نام بردن.
پاسخ های زیرکانه:
"یادم نمی آید عزیزم، چون از وقتی با تو آشنا شدم دیگه کسی برام اهمیت نداره."
از تله ها دوری کنید
دراینجا فقط به چند مدل از تله های خانم ها اشاره کردیم. تله های بیشمار دیگری وجود دارد که شما باید سعی کنید با احتیاط و دقت زیاد از آنها عبور کنید. یادتان باشد: اون به دنبال واقعیت نیست. تنها چیزی که از شما می خواهد این است که به او دروغ بگویید و او را از نظر روحی آرام کرده و اطمینانی دوباره به او بدهید. ولی حواستان باشد که اگر در جواب دادن دقت نکنید، به دام می افتید.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
هموطن-با رشد 40 درصدي آمار طلاق و رقم رو به فزوني آن و بـا در نـظر گـرفتن اين امر كه افراد تا سنين 70 – 80 سالگي و يـاشايد گـاهي 90 سالگي عمر مـي كنــند، ازدواج و تشكيـل زندگي مشترك يكي از مسائلي است كه اغلب افراد را به وحشـت مي اندازد. با اين وجود اگر بدانيد ازدواج مستـلـزم چه مواردي بـوده و هـمـچنين انتظارات شخصي خودتان رانيز معين نماييد، مي توانـيـد بـه راحـتــي به ترس از ازدواج غلبه كرده و با درك كامل تصميم بگيريد كـه آيـا قصد ازدواج داريد يا خير. مراحل:1- ابتدا بايد براي خودتان معين كنيد كه دقيقاً از چه چيز مي ترسيد. بيشتر افراد از خود ازدواج نمي ترسند، بلكه از حواشي و احتمال وجود شكست در آن وحشت دارند. احساس مي كنيد كه چه تغييري ممكن است ايجاد شود؟ بدترين تصوير ذهني كه شما را در مقابل ازدواج كردن خلع سلاح مي كند، در ذهن خود مجسم كنيد. 2- ترس هايتان را مخاطب قرار دهيد. اگر والدينتان ازدواج ناموفقي را تجربه كرده اند و تنها به اين دليل كه آنها زندگي خوبي با هم نداشتند، شما نمي توانيد نتيجه بگيريد كه در زندگي مشتركتان موفق نمي شويد. اگر احساس مي كنيد كه ممكن است در نهايت كارتان به جدايي ختم شود، ليستي از مواردي را كه مي توانيد انجام دهيد تا نتيجه موفقيت آميز گردد بر روي يك برگ كاغذ يادداشت نماييد. تمام صحنه هايي كه باعث ايجاد ترس در شما مي شود را مجسم كنيد و سپس به اين مطلب فكر كنيد كه براي بهبود اوضاع چه قدمي مي توانيد برداريد. 3- مشورت بخواهيد. از هر كسي كه در زندگي مشترك خود موفق است بخواهيد تا اسرار موفقيتش را با شما نيز در ميان بگذارد. معمولاً آنها در حرف هايشان به اين نكته هم اشاره مي كنند: "هميشه سعي مي كنيم از رفتار بد كوچك يكديگر چشم پوشي كنيم" ، اما توجه داشته باشيد كه نيازهايتان را پيش از هر چيز بايد با شريك زندگيتان در ميان بگذاريد. از اين طريق هم شريكتان متوجه نيازهاي شما مي شود و هم ميتوانيد در رابطه خود به موفقيت دست پيدا كنيد. 4- تصميم بگيريد كه آيا خودتان شخص مقابل را براي زندگي تا آخر عمر انتخاب ميكنيد و يا اينكه او فقط شما را انتخاب كرده و ديگران نيز شما را تشويق به انجام چنين كاري مي نمايند؟ شايد شما به راستي از ازدواج ترس نداشته باشيد بلكه از ازدواج با اين شخص بخصوص مي ترسيد. يك نكته بديع اين است كه هيچ گاه به فكر كسي نباشيد كه بتوانيد با او زندگي كنيد، بلكه دنبال كسي بگرديد كه بدون او قادر به زنگي نباشيد. 5- ببينيد كه كداميك از جنبه هاي ازدواج در نظر شما و در نظر طرف مقابل از اهميت خاصي برخوردار مي باشد. ممكن است كه شما با قبول تعهد نسبت به يكديگر وارد رابطه شويد و رابطه تان بدون اينكه هيچ گونه ازدواج رسمي در آن به وقوع پيوسته باشد، همچنان ادامه پيدا كند. دقت كنيد كه در صورت رسمي شدن رابطه، شما و همچنين شريك زندگي و افراد ديگر خانواده چه تغييراتي را از خود نشان خواهند داد. اگر در مورد اين مطلب كه وجود ازدواج و يا عدم آن چه مسائلي را براي شما ايجاد ميكند، صادق باشيد بهتر مي توانيد معنا و مفهوم ازدواج را درك كرده و ببيند كه با شرايط فعلي شما و فرد مورد نظرتان همخواني دارد و يا خير. 6- هيچ لزومي ندارد كه هر ثانيه و هر روز از زندگي مشترك خود را در صلح و آرامش كامل سپري كنيد. شما يك انسان كامل نيستيد و شريكتان نيز چنين خصوصيتي ندارد. اگر منتظر ازدواج با كسي هستيد كه هر روز در زندگي خود فقط رنگين كمان و طلوع خورشيد را مشاهده كنيد، آنگاه هيچ گاه نمي توانيد ازدواج كنيد چرا كه هيچ كس قادر به زندگي كردن با يك چنين خيالات خامي نيست. ازدواج موفق نيازمند تلاش سخت دو جانبه است و براي كامل كردن آن بايد از زندگي خود براي آن مايه بگذاريد. تعداد بسيار زيادي از افراد با اميدها و آرزوهاي واهي ازدواج مي كنند و زمانيكه مشاهده مي كنند كه اوضاع كمي دشوار شده و بر وفق مرادشان نيست درخواست طلاق را پر كرده و مجدد در پي يافتن فرد جديدي مي افتند. خودتان را براي عبور از دست اندازهاي خيابان آماده كنيد تا زمان مواجهه با آنها شگفت زده و متعجب نشويد. 7- براي زندگي خود برنامه ريزي كنيد. پيش از ازدواج بنشينيد و تكليف خودتان را با خودتان معلوم كنيد. آيا بچه مي خواهيد؟ چند تا؟ چه كسي مسئول تامين مالي خانواده است؟ آيا هر دوي شما كار مي كنيد؟ چه مقدار پول براي دوران بازنشستگي پس انداز مي كنيد؟ كجا زندگي خواهيد كرد؟ چه كسي مسئول چه كاري است؟ اگر آقا هنوز با دوستانش بيرون مي رود، آيا خانم هم مي تواند چنين كاري را انجام دهد؟ شايد مطرح كردن اين سؤالات قدري مشكل باشد، اما اين امر چيزي از اهميت قضيه را كم نمي كند، و شما موظفيد كه آنها را با كسي كه قصد داريد تا آخر عمر با او زندگي كنيد در ميان بگذاريد. اگر در حال حاظر حلقه ازدواج را به دست كرده ايد، ديگر نيازي نيست كه شرايط را براي خودتان سخت تر كنيد. در اين شرايط بايد مواقع بروز درگيري را پيش بيني كرده و از بروز آن جلوگيري نماييد. اگر شما رابطه سالمي داشته باشيد مرحله پرسش و پاسخ شما را بيش از پيش به يكديگر نزديك مي سازد. نكات سه دليل عمده طلاق را پول، روابط جنسي و فرزندان تشكيل مي دهند. پيش از مواجهه با اين مشكلات ببينيد كه آيا به اندازه كافي پيرامون اين مطالب با فرد مقابل مشتركاتي داريد يا خير. اگر بتوانيد بر سر اين مسائل با شريك زندگي خود به توافق برسيد آنوقت حل مشكلات بعدي چندان دشوار نخواهد بود. در گفتگوهاي صميمي از او بخواهيد كه پيرامون انتظارات، عقايد، باورها، زمانبدي و .... براي شما بيشتر توضيح بدهد. هر چه بيشتر يكديگر رابشناسيد و مسائل مبهم كمتري در ميان باشد، درصد موفقيت رابطه افزايش پيدا مي كند. مخالفت در هر رابطه اي كاملاً طبيعي است. اين امر يكي از ملزومات هر رابطه سالمي است و هر دو طرف مي توانند چيزهاي بسيار زيادي را از آن ياد بگيرند. تا آنجايي كه مي توانيد به حرف هاي طرف مقابل به دقت گوش دهيد و ديدگاههاي شخصي آنها را نيز منظور كنيد، همچنين در نهايت ادب و احترام نقطه نظر هاي شخصي خودتان را نيز به او انتقال دهيد. دقت داشته باشيد كه تمام ازدواج ها موفق نيستند. نميتوان اظهار كرد كه انتخاب تمام افراد صحيح است، اما به هر حال باز هم بايد انتخاب كرد.در نظر داشته باشيد كه اگر ترس از ازدواج به شما اجازه نمي دهد كه فرد ديگري وارد زندگي مشتركتان شود، اين احتمال وجود دارد كه تا آخر عمر خود مجرد باقي بمانيد. البته اين امر بد نيست؛ چيزي كه اهميت دارد اين است كه خودتان ترجيح مي دهيد چگونه زندگي كنيد. سعي كنيد حتماً پيش از تشكيل زندگي مشترك براي مشاوره هاي پيش از ازدواج به يك مشاور مراجعه كنيد. اطلاعات و گفتگوي رك و پوست كنده زير نظر يك شخص سوم حرفه اي، مي تواند به شما كمك كند كه تصميم نهايي خود را در مورد ازدواج با اطمينان بيشتري اتخاذ نماييد.در مورد قراردادهاي پيش از ازدواج فكر كنيد و پيرامون آنها با شريك خود گفتگو كنيد. به تمام نقاط منحصر بفرد و فوق العاده ازدواج فكر كنيد. به اين مطلب فكر كنيد كه مي توانيد با كسي كه دوستش مي داريد زندگي كنيد. ببينيد كه چقدر خوش شانس هستيد كه حق ازدواج كردن را داريد. افراد بسيار زيادي در سطح جهان هستند كه چنين حقي از آنها سلب شده است. به آثار فعاليت هاي جنسي و تاثير آنها برروي رفتار شما در مقابل ازدواج فكر كنيد. اگر بدون ازدواج رابطه جنسي داشته باشيد، با اين كار تعهد موجود براي ازدواج در نظرتان كاسته مي شود. اين اصل كه سكس در خارج از رابطه زناشويي وجود ندارد، به زوج ها كمك مي كند كه نسبت به هم متعهد باقي مانده و احساس كنند كه براي يكديگر بي همتا و منحصر بفرد هستند. اين امر به شما كمك مي كند كه ارزش هاي موجود در رابطه را بهتر دريافت كنيد و ترس هاي خارجي را به كمترين ميزان خود كاهش دهيد. توجه اگر به هيچ وجه قادر به غلبه بر ترس خود نسبت به ازدواج نيستيد، بايد اين موضوع را با فرد مقابل در ميان بگذاريد. با اين كار ممكن است خودتان را در معرض بر هم خوردن رابطه قرار دهيد، اما اگر همين حالا رابطه شما بهم بخورد، خيلي بهتر از اين است كه رابطه تان بعدها كه ازدواج كرديد به هم بخورد... هر كاري كه مي كنيد، هيچ گاه زمانيكه احساس مي كنيد از روي اجبار به سمت ازدواج سوق داده شده ايد و يا خودتان نميخواهيد اين كار را انجام دهيد، وارد زندگي مشترك نشويد. اين امر صرفاً باعث ايجاد بدبختي براي هر دوي شما مي شود. |
موضوعات مرتبط: روان شناسی
جایی که در آن می خوابید و صبح قرار است در آن بیدار شوید خودش می تواند یک عامل برای سحر خیزی باشد هر چند این عامل در افراد مختلف متغیر است اما مثلا داشتن یک اتاق خواب منظم و مرتب و تمیز می تواند بسیار در سحرخیز بودن شما موثر باشد و نظم این اتاق سبب شود که شما احساس کنید سر زمانی که با خود قرار گذاشته اید باید از خواب بیدار شوید. در ادامه ی این مقاله ۲۳ نکته برای رسیدن به این عادت ذکر شده بود که در نوع خودشان جالب هستند و به نظرم اگر کسی اراده کافی داشته باشد می تواند به این نکات این عادت بسیار خوب و مفید را در خود ایجاد کند: ۱) محیط خوابتان را برای بیدار شدن مساعد کنید: ۲) به اندازه کافی بخوابید: ۳) کارهای روز بعدتان را در شب قبلش مشخص کنید: ۴) در رختخواب مطالعه نکنید: ۵) بلافاصله قبل از خواب چیزی نخورید: ۶) استرس را در خودتان از بین ببرید: ۷) به خودتان جایزه بدهید: ۸) نرمش های صبحگاهی: ۹) در رختخواب به خودتان برای بیدار شدن دروغ نگوئید: ۱۰) با پنجره های باز بخوابید: ۱۱) سعی کنید با طلوع خورشید بیدار شوید: ۱۲) بر تمرین دادن بدن اصرار داشته باشید: سعی کنید همیشه راس یک ساعت خاص از خواب بیدار شوید بیدار شدن از خواب در یک ساعت خاص می تواند سبب ایجاد عادت برای بیداری در آن ساعت در بدن شود و فراموش نکنید سحرخیزی تنها یک عادت است. ۱۳) از خانه بیرون بزنید: ۱۴) به بدن خود گوش دهید: ۱۵) زنگ ساعت خود را تغییر دهید: ۱۶) برای فردا صبح آماده باشید: ۱۷) با رادیو بیدار شوید: ۱۸) از ساعات اضافی صبح بهره ببرید: ۱۹) قرارهای مهم خود را در صبح بگذارید: ۲۰) برای خودتان یک شریک مشابه پیدا کنید: ۲۱) به دیگران راجع به سحر خیزی خود بگوئید: ۲۲) خواب های روزانه را ترک کنید: ۲۳) عملکرد خود را دنبال کنید: |
موضوعات مرتبط: روان شناسی
پدر و مادرهای زیادی هستند كه از سرنوشتی كه فرزندشان پیدا كرده، راضی نیستند و آن را تنها نتیجه ذات و سرشت او میدانند.
مطالعات جدید نشاندهنده نقش مهم سرشت كودكان در سرنوشت رفتاری آنها در بزرگسالی است، اما در عین حال، نقش رفتار و برخوردهای والدین را هم در شكلگیری رفتار كودك، جدی و مهم میداند.
به این ترتیب كه وقتی مادران در دوران كودكی تعامل بیشتری با فرزندشان داشته باشند، بیشتر با او حرف بزنند، بیشتر او را بیرون ببرند و آنجا هم بیشتر با او حرف بزنند، همچنین با او بازی كنند، احتمال اینكه كودك در سنین مدرسه به مشكلات رفتاری دچار شود، كمتر میشود.
این نتایج، حاصل مطالعه جامعی است كه محققان دانشگاه شیكاگو روی بیش از هزار و 800 كودك و مادرانشان انجام دادهاند. خبرگزاری رویترز، گزارش داده كه در این مطالعه تحقیقاتی، به منزل خانوادههای مورد مطالعه رفتند تا از نزدیك شاهد فضای خانه و رفتار مادران با فرزندانشان باشند.
همچنین از مادران خواسته شد به پرسشنامهای در مورد اخلاق و روحیات بچهها، پاسخ دهند. این مطالعات، از سنین شیرخوارگی بچهها شروع شد و تا دوران مدرسه آنها ادامه پیدا كرد.
جمعبندی اطلاعات به دستآمده نشان داد بچههایی كه از دوران شیرخوارگی بهانهگیر و تحریكپذیرند یا نمیتوان واكنش آنها را در موقعیتهای مختلف پیشبینی كرد، بیشتر از سایر بچههای خوشاخلاق امكان دارد كه در مدرسه مشكل رفتاری پیدا كنند.
این مشكلات، شامل تقلب، دروغگویی، قلدری با سایر كودكان و نیز نافرمانی از والدین و اولیای مدرسه بود.
نكته مهم در این نتایج، این بود كه والدینی كه چنین بچههایی داشتند، اما در دورههای ویژه آموزشی شركت كرده بودند و رفتار درست با فرزند بهانهگیرشان را آموخته بودند، توانسته بودند احتمال بروز این مشكلات را در او به حداقل برسانند و این نشاندهنده نقش مهم آموزش والدین در شكلگیری شخصیت كودك است.
محققان در این مطالعه همچنین دریافتند وارد كردن محركهای فكری از سوی والدین، مانند كتاب خواندن، بیرون رفتن با كودك بهطور منظم و نیز بازی كردن با او، میتواند احتمال بروز این مشكلات را بسیار كم كند.
محققان البته اشاره میكنند كه شاید اینگونه تعامل با كودك، نشانه این حقیقت باشد كه این والدین راه برخورد با كودك را به خوبی میدانند؛ اما از سوی دیگر ممكن است وارد كردن اینگونه محركها، باعث تكامل بهتر مهارتها و رشد كلامی كودك شده و نهایتا ارتباط بهتر و مؤثرتر او را با محیط اطراف در دورههای بعدی و در فضای مدرسه، موجب شده باشد؛
چرا كه خبر از تاثیرگذاری وسیع رفتارهای ما بزرگترها روی بچهها دارد؛ تاثیری كه در كنار سرشت و ذات بچهها، كه عمدتا از راه ژنتیك به كودك میرسد، میتواند سرنوشت خوب یا بد او را رقم بزند.
نكته قابلتوجه اینكه مشكلات رفتاری بررسیشده در این مطالعه، به همین جا ختم نمیشود و میتواند سرمنشا بسیاری از مشكلات و حتی بیماریهای رفتاری كودك در آینده باشد.
بررسیهای پیشین در دانشگاه بریگام، نشان داده بود كه بچههای اول، یعنی بچههایی كه والدین وقت بیشتری برای آنها گذاشتهاند، كمتر در معرض گرایش به سمت رفتارهای پرخطر و خلافكاری و بزهكاری اجتماعی میروند.
در این مطالعه كه چند ماه پیش در نشریه «منابع انسانی» منتشر شده بود، مشخص شده بود وقتی والدین برای فرزندانشان وقت نمیگذارند و برای تفریح و موارد دیگر با آنها بیرون نمیروند، بچهها خودشان را با ابزارهای دیگری، مانند تلویزیون و رایانه سرگرم میكنند و میزان نشستن آنها پای این دستگاهها، بهطور نگرانكنندهای افزایش مییابد كه البته كاملا قابلانتظار است.
از جمع این نتایج میتوان این طور نتیجه گرفت كه اگر میخواهیم فرزندان سالمی، چه به لحاظ جسمی و چه به لحاظ رفتاری و اخلاقی داشته باشیم، بهتر است برای آنها بیشتر وقت بگذاریم و سعی كنیم برنامه تفریحات مشترك با هم داشته باشیم.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
در عمیقترین بخشهای دریا هم آشفتگی وجود ندارد؛ حتی موجی كوچك.وقتی در دریای وجودتان عمیق فرو روید و آرامش را به دست آورید، به نقطهای میرسید كه هیچ آشفتگی و ناآرامی هرگز در آن راه نداشته است. همانجا بایستید، هر تغییر و دگرگونی از آنجا میسر میشود.در آنجا خود استاد خویشتن هستید. اكنون هر آنچه غیر ضروری است میتواند دور انداخته شود، بدون هیچگونه درگیری و نزاع. با كمال تعجب میبینید كه تغیر كردهاید.
امروزه نقش مثبتاندیشی، داشتن افكار و امواج مثبت و دارا بودن عینك خوشبینی بر كسی پوشیده نیست. نتایج یك پژوهش نشان میدهد میانگین عمر افراد مثبتاندیش، 7 سال بیشتر از كسانی است كه از این ویژگی بیبهره هستند و با عینك تیره بدبینی به دنیا و امور آن مینگرند.
در زندگی شهرنشینی با توجه به استرسهای موجود در محیط پیرامون افراد، آلودگیهای صوتی و دیگر ناهنجاریهایی كه اثرات نامطلوب فراوانی به دستگاه روانی ما وارد میآورد؛ طبیعی است كه مقادیر فراوانی از انرژی ما از بین رفته و ما فاقد انرژی و توان لازم جهت مقابله با مسائل و كنار آمدن با مشغلههای زندگی روزمره میشویم.
بیتوجهیها و عدمآگاهی نسبت به ملزومات و مایحتاج دستگاه روانی ما را دچار مسائلی میكند كه بعضا ریشه و علت آنها را در بیرون از خود جستوجو میكنیم. خلق افسرده، حالات اضطرابی، پرخاشگری و بسیاری از بیماریهای روانتنی حاصل همین غفلت و بیتوجهی ما نسبت به خویشتن خویش است.
همواره مصایب و مشكلات حاد موجود در زندگی برهمزننده تعادل روانی ما نیستند؛ به عبارتی نرساندن سوخت لازم به دستگاه روانی هم میتواند علت بسیاری از كجخلقیها، اختلالات خواب، اختلالات جنسی و خلقی در ما باشد.
گاهی اوقات ما فراموش میكنیم كه ظرف درون خود را از آلودگیها بزداییم و یا به عبارتی دیگر از ورود آلودگیها به ظرف وجودی خویش جلوگیری كنیم؛ گویا از یاد میبریم كه ما فقط برای كار كردن و متحمل شدن استرسها و فرو خوردن خشم خویش در اثر مسائلی كه نمیتوانیم دخالت مستقیمی در جریان اجرایی آن داشته باشیم، به این دنیا نیامدهایم. رسالت ما درگیر شدن در تمام بازیهای زندگی و تلاش صرف جهت نباختن نیست.
جراحی روانی
ما معمولاً قبل از اینكه منزل را به سمت محل كار و یا رفتن به یك جلسه كاری و یا مهمانی ترك كنیم تداركات خاصی میبینیم از جمله اینكه ما خود را آراسته میكنیم ما با لباسهایی كه داخل منزل از آنها استفاده میكنیم و با همان وضعیت از منزل بیرون نمیرویم، بعید میدانم كسی این آراستگی را نكوهش كند، اما چگونه است كه ما برای رفتن به یك مهمانی ساده ساعتها وقت صرف میكنیم تا با وضعیت ظاهری مناسبی حضور به هم رسانیم ولی دقت و انرژی برای خویشتن خویش نداریم برای رفتن به یك كلاس آموزشی در زمینه مسائل ارتباطی – رفتاری و یا مراجعه به یك متخصص علوم رفتاری اعلام میكنیم كه فرصت نداریم یا پول نداریم!
بنابراین لزوم انجام جراحی روانی بیش از پیش نمایان میشود. آری ما در ابتدا نیازمند برداشتن بخشهای مسئلهدار ذهنمان هستیم، باید ابتدا برای افكار و باورهایمان فكری بیندیشیم چرا كه احساسات ما منتج از افكار ماست باید شروع به خارج كردن اضافات ذهنمان كنیم این خروج بهمراتب مهمتر از خروج چربیها از بدنمان است چرا كه اگر به زیبایی ذهن و روان برسیم و دستگاه روانی ما شرایط مناسبی داشته باشد چه بسا برای خود ارزش و احترام بیشتری قائل شویم و پذیرش مناسبی برای خویش داشته باشیم.
در اینجا میخواهم به اهمیت بیشتر بعد روانی اشاره كنم كه در واقع پیشنیاز بعد جسمانی است؛ احساس رضایت و دوست داشتن خود مستلزم انجام جراحیهای خاصی نیست همانطور كه احساس خوشبختی مستلزم رسیدن به یك وضعیت مطلوب اقتصادی – رفاهی نیست. خوشبختی یك وضعیت نیست بلكه احساسی خوشایند و درونی است و اگر ما بتوانیم در همین شرایطی كه هستیم به احساس خوشبختی و رضایت برسیم با رسیدن به اهداف و محقق شدن آرزوهایمان این احساس بیشتر و ماندگارتر از قبل خواهد بود.
در غیراین صورت هیچ تضمینی وجود ندارد كه ما با رسیدن به یك موقعیت اقتصادی مناسب یا قبولی در كنكور و غیره احساس خوشبختی و سعادتمندی كنیم وضعیت مالی مناسب به رفاه بیشتر و راحتی ما كمك میكند ولی بالقوه شادی و رضایت وارد زندگی ما نمیكند ما برای شاد بودن به ارتباط با آدمهای شاد، توجه به نیازهای كودك درون، دارا بودن عشق بدون قید و شرط به كل هستی و زدودن زنگارها از ظرف زیبای درون نیاز داریم.
آیا میتوانم بهتر از این باشم
ما در مسائلی كه برایمان روی میدهد نقش داریم این نقش برخی مواقع مستقیم و گاهی بهصورت غیرمستقیم است و چه زیباست هركدام از ما در رابطه با مسائلی كه برایمان ایجاد میشود نقش خود را بیابیم و از خود سؤال كنیم من در این موضوع یا این مشكل چه نقشی داشتم آیا میتوانم ایفای نقش بهتری داشته باشم؟
در روابط بین زوجین خیلی از مواقع یكی از آنها اقدام به اصلاح رفتارهای خود میكند این كار با كمك مشاور با مطالعه و امثالهم انجام میشود و تغییر شروع میشود این تغییر ابتدا در زمینه افكار سپس احساسات و در نهایت در رفتار صورت میپذیرد با گذشت زمان وقتی شریك زندگی و اطرافیان متوجه تغییرات خوب فرد میشوند رفتارهای آنها نیز معمولاً تحتتأثیر قرار میگیرد و تعامل مناسبتری برقرار میشود بنابراین بیاییم از خود شروع كنیم ما معمولاً بهدنبال تغییر دیگران هستیم و مشكل را آنها و رفتارشان میبینیم اگر این طرز فكر غالب باشد همواره باید تلاش كنیم و نقشه بكشیم كه چگونه دیگران را تغییر دهیم در حالی كه تغییر دادن خودمان بهمراتب راحتتر است اگر از تغییر خود شروع كنیم شاهد اتفاقات و رویدادهای جالبی در خود و پیرامون خود خواهیم بود.
تغییر معمولاً بار استرسی دارد تغییر محل كار، تغییر محل زندگی، تغییر شغل و تغییر رئیسمان در محل كار ما را كمی دچار اضطراب میكند؛ تغییرات درونی هم از این امر مستثنی نیست.
ما براساس بسیاری از عادات قهری و جبری خود زندگی میكنیم و برای ما آسودهتر است كه آنها دستنخورده باقی بمانند ما طبق عادات رفتاری خود در شرایط مشابه رفتارهای مشابهی انجام میدهیم بنابراین با شروع دستكاری این عادات كه زمینه تغییرات رفتاری ما را فراهم میكنند بعضاً با احساسات ناخوشایندی هم روبهرو میشویم بهعنوان مثال كسی كه همواره در اختلافات از موضع برنده – بازنده عمل میكند و میخواهد به هر قیمتی شده نبازد وقتی متوجه میشود كه برای حل اختلاف میتوان به گونهای دیگر نیز رفتار كرد و گاهی لازم است به خاطر دیگری مثلاً همسر، گذشت كرد و این به معنای باختن و بازنده بودن نیست ابتدا حالت خوشایندی نخواهد داشت او همواره با زور و فشار تلاش كرده موقعیت را به نفع خویش تغییر داده و به پایان ببرد و هماكنون باید جلوی این رفتار خود را بگیرد طبیعی است كه این كار راحت نخواهد بود ولی كافیست قدم اول برداشته شود و ما به لزوم تغییر پی ببریم و شروع كنیم با گذشت زمان و بررسی تعاملات و رفتارهای خود با دیگران و اثرات مطلوب ایجاد شده، این تغییر تقویت خواهد شد و مهر تاییدی خواهد بود كه نشان میدهد ما چقدر به تغییر كردن نیازمندیم.
نكته قابل توجه كه میتوان در اینجا بدان اشاره كرد این است كه اساس درمان بسیاری از رواندرمانگران و روانپزشكان معروف دنیا براساس همین تغییر است دكتر گلاسر درمان را تغییر در رفتار میداند؛ آدلر تغییر در انگیزش، راجرز تغییر در ادراك، الیس تغییر در باورها، بك تغییر در شناخت و پرز تغییر در نیازها و علایق را اساس درمان اشخاص میدانند.
اهمیت تغییر در اینجا بیش از پیش خود را نمایان میكند در بسیاری از مواقع تغییر سبك زنگی ما را از مبتلا شدن به بسیاری از بیماریها و مسائل روانشناختی مصون میدارد تصور كنید فردی كه مهارتهای حل مسئله، كنترل خشم، روابط بین فردی مؤثر و رفتار جراتمندانه را آموخته و آنها را به كار میبرد نسبت به كسی كه از این تواناییها برخوردار نیست در مقابله با مسائل زندگی و ناملایمات و یا در برقراری ارتباط مناسب با دیگران چقدر میتواند قدرتمندانه و موفقتر عمل كند.
همه چیز مهیاست برای یك شروع دیگر برای شروعی بهتر، ما نیازمند تغییرات وسیعی در همه ابعاد هستیم اما بیاییم این تغییرات را ابتدا از خود شروع كنیم ابتدا از درون نه از بیرون، تغییرات مناسب درونی شرایط را برای تغییرات بیرونی نیز مهیا میكند پس بیاییم گام اول را استوار برداریم و اعلام كنیم: غافل نخواهم بود و تغییر را شروع خواهم كرد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
افسردگی، خودكشی، اسكیزوفرنی، بیاشتهایی روانی، پرخوری روانی، اعتیاد و بزهكاری.
تا چند سال پیش تصور كلی در بین متخصصان بالینی این بود كه كودكان و نوجوانان به ندرت به افسردگی مبتلا میشوند، اما پژوهشهای جدید نشان میدهند كه درصد قابل ملاحظهای از نوجوانان به افسردگیهایی از نوع خفیف و یا شدید مبتلا هستند.
افسردگی رایجترین مشكل روانی نوجوانان است كه نزدیك به 20 الی 35 درصد از نوجوانان به افسردگی خفیف،12 الی15 درصد به افسردگی متوسط و نهایتا 5 درصد به افسردگی عمیق مبتلا هستند. افسردگی نوجوانان به عوامل مختلفی مربوط میشود :
1 - وراثت : افسردگی تا اندازهای جنبه ارثی دارد به طوری كه در بین اعضای یك خانواده شایع است.
2 -شكست: قطع یك رابطه یا شكست در یك واقعه مهم میتواند باعث افسردگی شود.
3 - استرس: افسردگی در بین نوجوانانی كه به دلیل فقر مالی، استرس روزمره و مداومی را تجربه میكنند بیشتر است.
4 - جنسیت: نرخ افسردگی دختران 2برابر بیشتر از پسران است.
5 - افكار بیهوده: رسیدن به درماندگی اكتسابی، یعنی این باور كه سختكوشی نمیتواند به بهبود اوضاع یا شرایط منفی زندگی منجر شود.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
2- مطمئن شويد هر دوي شما آمادگي داريد: پيـش از آنـكه پيـشنهاد ازدواج دهيد درباره آن كه در زندگي بدنبال چه اهدافي ميباشيد، حتــي اهداف 50 سال آينده خود با يكديگر صحبت كنيد. هر چه بيشتر بــا يـكديگر در مــورد آن چـه بــراي شـما حائز اهميت ميباشد گفتگو كنيد بيشتر متوجه آن ميگرديد كه آيا با يكديگر تفاهم و سازگــاري داريـد يــا خير. همچنين بايد از لحاظ مالي آمادگي داشته باشيد. اگر شما قادر نيستــيـد كــه مخارج خود را تامين كنيد، بهتر است نامزدي خود را به تعويق بياندازيد.
3- از پدر و مادر وي اجازه بگيريـد: شـما ابـتـدا بايد بدانيد كه آيا اگر پـيش از ازدواج با پدر و مادر وي مشورت كرده و اجازه بخواهيد، آنها را خوشنود ميسازد يا خير. ايـن نـكته شـايـد عـجيـب بـــنظر آيد اما شما كه نمي خـواهيد پـدر زن و مادر همسر آيـنـده خود را برنجانيد؟ اين عمل براي آنكه دلشان را بدست بياوريد بسيار موثر خواهد بود.
4- بطريقي پيشنهاد بدهيد كه خوشايند وي باشد: به پيـشنهاد ازدواج هـمچون يك هديه به بانوي زندگي خود بنگريد. آن را بـطريقـي طـرح ريزي كنيد كه باب ميل و سليقه وي بوده و مطابق با شخصيتش باشد. آيا وي رومـانتـيـك اسـت و يـا اهـل تـفريح و شوخ طبعي؟ آيا ميل دارد بطور محرمانه از وي خواستـگـاري كنـيـد و يا روي ديــوار درخـواست خود را بنوسيد؟
5- در باره هديه دادن به وي تصميم بگيريد: بـراي دختـرهـا و زنـان هيچ چيز مبهوت كننده تر از يك هديه غير منتظره و غافلگير كننده حلقه برليان نمي بـاشد. امـا اگـر تـوان مالي شما اجازه اين كار را به شما نميدهد، براي يك حلقه مناسب بودجه شما كفايت ميكند. اما حتما پيش از آنكه حلقه را خريداري كنيد از نوع سليـقه وي اطلاع يابـيد. ايـن كار را ميتوانيد با سوال كردن از دوستان و يا خانواده وي و يـا مشـاهـده نوع جواهرآلاتي كه وي استفاده مي كند انجام دهيد. اما بسياري از دختران تـمايـل دارند هنگام انتخاب حلقه خودشان حضور داشته باشند. بهرحال بايد به خواسته هاي وي احترام بگذاريد.
6- مطمئن گرديد پاسخ وي مثبت ميباشد: هنگاميكه پيشنهاد ازدواج ميدهيد، بـايد مطمئن باشيد كه پاسخ وي ''بله'' خواهد بود. شما ميباست از قبـل در مــورد ازدواج بـه انــدازه كافي صحبت كرده و كــامـــلا از آن چه طرف مقابل از يك شريك زندگي بلند مدت انتظار دارد، آگاهي يافته باشيد. درست است كه ميخواهيد پيشنهاد ازدواج شــما براي او سورپريز باشد اما نبايد بي مقدمه دست به اين كار بزنيد.
7- افراد زيادي را از قصد و تصميم خود آگاه نسازيد: شـما مـمكن اسـت وسوسه شويد كه قصد خود را با دوستان و خانواده خود در ميان بگذاريد. امـا عـاقلانه تر آن است كه اين خبر را تنها با يكي دو تا ازدوستان و يا نزديكان صميـمــي خود در ميان گذاشته و به آنها اطمينان داشته باشيد كه رازدار و محرم اسرار شما ميباشند.
8- پيشنهاد خود را از حفظ نكنيد: صرفنـظر از آنـكه كـجـا و چــگـونــه پــيشنهاد ازدواج مي دهــيد، بايد آن با نهايت صداقت و ابراز عشق حقيقي شما نسبـت بـه وي هـمــراه باشد. از قبل در مورد حرفهايي كه ميخواهيد به او بـزنــيد يادداشت برداريد اما دقيقا آنها را از بر نكنيد. در آن لحظه به وي بگوييد كه چرا وي يـك فرد استـثـنايي بـوده و چـرا شما خواهان آن ميباشيد كه باقي عمر خود را با وي سپري كنيد. بـايـد جملات شما از دلتان برآيد او ميخواهد با يك مرد ازدواج كند و نه يك ربات!
9- مكان و زمان مناسب را بيابيد: مكاني كـه پيـشـنهاد ازدواج مـي دهـيد مي تواند: رسـتوران، پارك، سينما و يا لب دريا باشد.اما بهتر است مكاني انتخاب گردد كــه بــراي هر دوي شما خاطره انگيز بوده و شما را به ياد خاطرات گذشته بيندازد. فـاكتور زمان نيز بسيار مهم مي بـاشــد اگر وي شرايط سختي را سپري مي كند، اگر خسته و يا گرفتار دغدغه هاي شخصي و شغلي خود ميباشد و يا آنكه از دست كسي عصبـانـي اسـت، زمان مناسبي براي اين كار نميباشد.
10- او را دستپاچه نكنيد: شما ممكن است بخواهيـد پيـشنـهاد خود را براي جهانيان فرياد بزنيد و يا حداقل براي همسايگان مجاور خود! امـا مـراقب باشيـد اشـتـياق بـي حد شما كار دستتان ندهد. اگر وي شخص درونگرا بوده و از آن كه مـركز تـوجـه ديـگـران واقع گرديد بيزار ميباشد، بهتر است اين كار را بطور خصوصي با وي در ميان بگذاريد.
11- انتظار همه نوع پيشامدي را داشته باشيد: صـرفنـظر از هـمـه نقشه ها و طرح ريزي ها، امكان دارد امور دقيقا آن طوري كه شما و يا وي تصور ميكرديد پيـش نرود. خود را براي واكنشهاي احتمالي آماده كنيد.او مـمكن است دستپـاچـه شـده و يا هيجان زده گـردد و يـا آن كه كاملا آرام و بي تفاوت باقي بماند. وي ممكن است بگويد: ''بله-خيـر'' و يــا ''شايد''. شمـا مـمكن است تصور كنيد وي را كاملا مي شناسيد امـا از پـيـش داوري و آنكه پاسخ وي چگونه خواهد بود پرهيز كنيد چون ممكن است مايوس گرديد.
12- اگر پاسخ وي منفي بود مايوس نشويد: هـمـواره احـتـمال آن كـه وي ''نه''بگويد وجود دارد. اما دلسرد نشويد با او صحبت كنيد و علت عــدم آمـادگـي وي را جـويا گرديد. وي ممكن است تـنـها بـه زمـان بـيشتـري نـيـاز داشتـه بـاشـد و يا آن كـه اصلا وي دختر مناسبي براي شما نباشد. اگر اين طور باشد بهتر است همين حالا پي بـه آن بـبـريد تا آنكه پس از ازدواج.
13- خيلي زود و يا خيلي دير پيشنهاد ندهيد: زمـان معـيـنـي براي پيشنـهاد ازدواج وجود ندارد اما بهتر است پس از تنها گذشت 2 هفته از آشنايي خـود بـا وي پـيشـنــهاد ازدواج ندهيد! زمان پيشنـهاد ازدواج هنـگامي اسـت كـه شـمـا بـــراي مــدتــي كافي به يكديگر متعهد شده باشيد. همچنين زياد وقت را تلف نكنيد شجاع باشيد و حـرف دلتان را بزنيد. اگر هم خيلي هم كمرو مي باشيد، مي تـوانـيد پيــشنهاد خود را در قالب نامه براي دختر مورد علاقه خود ارسال كنيد
موضوعات مرتبط: روان شناسی
یک منبع بسیار با اهمیت رضایت مندی در ازدواج عبارت است از پاداشهایی که طرفین به یکدیگر میدهند. بسیاری از عوامل باعث استحکام ازدواج میشوند اما پاداشهای ادراک شده مهمترین عامل است. پاداشهای زیادی برای این کار وجود دارد و برای افراد مختلف چیزهای متفاوتی از کار کرده پاداش دهنده برخور دارند. مصاحبت و دوستی یکی از پاداش است. سایر پاداشها عبارتند از داشتن یک همبازی مناسب در بازی یا کسی که با او بتوان به پیاده روی پرداخت، کسی که با او خاطرات مشترکی داشته باشیم و یا کسی که با او به تجربههای جدید دست یابیم. تحسین و تمجید نیز میتواند نقش پاداش دهنده داشته باشد و باعث حفظ ازدواج شود.
ادراک درست و دقیق
زوجهای شادکام در شناخت یکدیگر توفیق دارند. آنها یکدیگر را به درستی و با دقت ادراک میکنند. ولی زن و شوهرهای ناراضی چنین نیستند. بسیاری از موانعی که بر سر راه ادراک دقیق و درست قرار دارند میتوانند ادراک دقیق در ازدواج تداخل کنند. زوجهای معمولا در موقعیتهای مثل قرار ملاقات (خواستگاری) در پی شناخت یکدیگرند. در این موقعیتها هر دو نفر به مهمترین نحو رفتار کرده و ممکن است اختلافات عقاید خود را در آن دوره به حداقل ممکن برسانند. در نتیجه ممکن است در زمان ازدواج یکدیگر را نشناسند. حتی اگر زن و شوهرها واقعا در همان بدو ازدواج یکدیگر را بشناسند ممکن است از ادراک تغییرات همسر خود باز بمانند.
ارتباط و تبادل نظر
همسران چگونه میتوانند یکدیگر را بهتر بشناسند؟ اولین ابراز مسیر برای به حداقل رساندن کژفهمی در ازداوج ، تبادل پیام است. اگر زن و شوهرها در وضعیت گشوده و بیپرده با یکدیگر صحبت کنند، احتمال اینکه یک نفر بدون آگاهی طرف مقابل تغییر کند، وجود نخواهد داشت و طرفین از آنچه دیگری را خشنود یا ناشنود میسازد، بیشتر مطلع بوده و اگر همسر او درباره امری ناراحت باش متوجه این قضیه میشود. یکی از لازمههای تبادل پیام عبارت است از زمان ، تا وقتی زوجها ان قدر با یکدیگر به سرنبرند که از سطح روابط مصنوعی فراتر روند، این گفتگو نمیتواند سر بگیرد.
مهارت مسئله گشایی
بین دو نفر همیشه احتمال اختلاف نظر وجود دارد و شیوه ادار و حل این اختلافها با شادکامی ازدواج ارتباط دارد. زن و شوهرهای شادگام گرایش به آن دارند که به هنگام بروز مشکل به بحث راجع به آن بپردازند زوجهای ناراضی ظاهرا آن را نادیده میگیرند. اما این زوجها مشکلات خود را از یاد میبرند. در عوض آنها را همچون سندی لاک و مهر شده حفظ میکنند تا بعدها در یک مشاجره بزرگ مجددا آن را به جریان بیندازند.
زوجهای شادکام و ناراضی از لحاظ نوع راهحلهایی که در نظر میگیرند فرق میدارند. زن و شوهرهای ناموفق در اغلب اوقات به راهحلهایی میرسند که در آن یک نفر برنده و دیگری بازنده مطلق است. در زوجهای شادکام احتمال استفاده از مصاحبه بیشتر وجود دارد. در این حالت هر دو نفر تا حدودی تسلیم میشوند. و در عین حال به قسمتی از آنچه میخواستند میرسند. حالت دوم آن است به توافق دو جانبه دست یابند یعنی بکوشند پاداشهای هر دو طرف را به حداکثر برسانند. علاوه بر این ، زوجهای شادکام دریافتن راههای کاهش تنش یا حل مشکلات معزل غالبا ابتکار و خلاقیت بیشتری دارند.
کمک تخصصی به ازدواجهای مسئلهدار
زمانی به نظر می رسید راه حل یک ازدواج ناشاد کشتن همسر باشد. امروزه راهحلی که به ازهان همه میرسد طلاق است اما عشق سومی وجود دارد که همان مشاوره زنانشویی است که امکان حفظ ازدواج و در عین حال ، کوشش برای هر چه لذت بخشتر کردن آن را فراهم میسازد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
ویژگی طبیعی و فطری زن بر « ناز» است و مرد بر « نیاز» و ترکیب این دو چه زیبا و مستحکم میباشد.
شهید مطهری به بهترین وجه این روانشناسی دقیق زن و مرد را شایسته توجه معرفی کرده و اذهان را بدان معطوف ساخته است. توجه شایسته به این روحیه ذاتی زن و مرد و رعایت پیامدهای آن، در استواری بنیان ازدواج کمال تأثیر را دارد. استاد در بیان این ویژگی روحی و روانی زن و مرد میگوید:
« طبیعت، مرد را مظهر طلب، عشق و تقاضا آفریده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن. این یکی از تدابیر حکیمانه و شاهکارهای خلقت است که در غریزه مرد « نیاز و طلب» و در غریزه زن « ناز و جلوه » قرار داده است ... مرد خریدار وصال زن است، نه خریدار رتبه او [نمیخواهد بنده بخرد]. منتهای هنر زن این بوده که توانسته مرد را در هر مقامی و هر وضعی بوده است، به آستان خود بکشاند.»
آنگاه که حیا و عفاف و خویشتنداری زن از میان برود و بخواهد در نقش مرد ظاهر شود، اوّل به زن مُهر باطله میخورد ، بعد مرد مردانگی خود را فراموش میکند، سپس اجتماع فرو میپاشد.
زن توانسته مرد را به عنوان خواستگار به آستانه خود بکشاند و مردها را به رقابت با یکدیگر وا دارد و با خارج کردن خود از دسترس مرد ، وضعی رمانتیک به وجود آورد. مجنونها را به دنبال لیلیها بدواند و آنگاه که تن به ازدواج با مرد میدهد، هدیه و پیشکشی از او به عنوان نشانه صداقت دریافت دارد. زن همیشه مرد را میساخته و مرد اجتماع را. آنگاه که حیا و عفاف و خویشتنداری زن از میان برود و بخواهد در نقش مرد ظاهر شود، اوّل به زن مُهر باطله میخورد ، بعد مرد مردانگی خود را فراموش میکند، سپس اجتماع فرو میپاشد.
نقش هر یک از زن و مرد در مسئله عشق ناهمگون نقش دیگری است. عارفان این قانون را به سراسر هستی سرایت میدهند. میگویند قانون عشق و جذب بر سراسر موجودات و آفریدهها حکومت میکند ، با این تفاوت که موجودات و مخلوقات از لحاظ اینکه هر آفریدهای وظیفه خاصی را باید ایفا کند ، متفاوتند. سوز در یک جا و ساز در جای دیگر قرار داده شده است. به قول فخرالدین عراقی:
عشق است که هر دم به دگر رنگ در آید ناز است به جایی و به یک جای نیاز است
در صورت عاشق چه در آید همه سوز است در کسوت معشوق چه آید همه ساز است
قانون خلقت، جمال و غرور و بینیازی را در زن و نیازمندی، طلب، عشق و تغزل را در مرد قرار داده است. ضعف زن در مقابل نیرومندی مرد به این وسیله تعدیل شده است.
به حفظ و بالنده ساختن این ویژگی فطری و طبیعی باید توجه شود. اینکه اولیای دین به زنان دستور پوشش و حفظ حریم و دوری از آمیختگی و همنشینیهای دوستانه بین زن و مرد دادهاند ، نیز حفظ حریم در رفتار و گفتار را لازم شمردهاند، برای این است که عرضه زن و زیباییهایش در جامعه، بیضابطه، ارزان و به وفور نباشد و مردها جز با پرداخت ارزش و بهای مناسب و در چارچوبهای مشروع نتوانند از زیباییهای زن بهره گیرند تا هر گاه با زنی ازدواج کردند ، قدر او را بدانند و در استواری ازدواج بکوشند. حتی در دستورهای تربیتیِ دینی، به حفظ ناز در زن و پروردن نیاز در مرد توجه شده است.
ویلیام جیمز فیلسوف معروف آمریکایی میگوید:
حیا و خودداری ظریفانه زن غریزه نیست بلکه دختران حوّا در طول تاریخ دریافتند که عزت و احترامشان به این است که به دنبال مردان نروند [و ندوند] ، خود را مبتذل نکنند و از دسترس مرد خود را دور نگه دارند. زنان این درسها را در طول تاریخ دریافتند و به دختران خود یاد دادند.
شهید مطهری این حالت را هماهنگ با طبیعت زن در جهت حرمت او ارزیابی کرده و میگوید:
در روایات اسلامی وارد شده که مرد از زن پر تمایل تر نیست، بلکه بر عکس است لکن زن از مرد در مقابل تمایل خود، تواناتر و خوددارتر آفریده شده است. این خصوصیت همواره به زن فرصت داده است که دنبال مرد نرود و زود تسلیم او نشود و بر عکس مرد را وادار کرده است که به زن اظهار نیاز کند و برای جلب رضای او اقدام نماید ... جنس نر همواره حالت و نقش متقاضی را داشته، نه جنس ماده و جنس ماده همواره از خود نوعی بینیازی و استغنا نشان میداده است ...
آری، طبیعت زن را به عنوان مظهر « ناز» و مرد را به عنوان مصداق « نیاز » آفریده ، در رفتار زناشویی حفظ این روحیه، سبب شیرینی و لذت زندگی است، نیز به عنوان یک نکته مهم باید همیشه مورد توجه باشد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بسیاری از افراد در محیط كار استرس دارند. در نتیجه در خانه احساسات خود را سركوب میكنند. مثل زمانی كه همسرتان در گوشهای از اتاق مخصوص گذراندن وقت خویش است و یا زمانی كه تمایلی به انجام فعالیتهای جنسی ندارد. شما باید بتوانید چیزها و یا افرادی را كه موجب ایجاد استرس و تأثیرات بر روی شما میشوند را بشناسید. یك دفترچه یادداشت روزانه برای خود تهیه كنید و به مدت ۲ تا ۴ هفته مواردی را كه موجب استرس در شما میشود یادداشت نمایید.
دفتر یادداشت روزانه استرس :
اگر شما احساس میكنید كه استرس شغلی شما زیاد است حتماً دفترچهای برای یادداشت آن تهیه كنید. هر روز یادداشتی از موارد زیر تهیه كنید:
چه وظیفه و یا ملاقاتهایی را باید هنگام كار انجام دهید.
• آیا روز خود را با رضایت و خوشبینی آغاز كردهاید و یا با بیم و هراس به سر كار خود رفتهاید؟
• آیا زمانهایی بوده است كه خلق شما تغییر كند؟
• آیا كارها و یا افرادی هستند كه دلتان میخواهد از آنها دوری گزینید؟
• آیا بعضی اوقات احساس ناخوشایندی دارند.
• آیا مجبور هستید به سؤالات زیادی پاسخ دهید.
• آیا از این كه شغل خود را از دست بدهید میترسید؟
• آیا روز خود را با این فكر كه آیا پیشرفتی در كار كردهاید به پایان میبرید؟
• آیا قبل از اینكه كارتان را تمام كنید محیط كار خود را ترك میكنید و در خانه در مورد آن مشغولیت ذهنی دارید؟
آیا در محیط كار بیش از تواناییهایتان از شما انتظار دارند؟ مثلاً در مدت زمان كوتاهتر مسئولیتهای بیشتری از شما میخواهند؟
آیا برای پیشرفت فشاری وجود دارد كه باعث عدم راحتی شما میشود؟
و آیا یك تهدید ممتد در محیط كار وجود دارد طوری كه ممكن است از محیط كار خود اخراج شوید؟
نكات برتر
یاد بگیرید كه چگونه اثرات فیزیكی استرس را بشناسید.
• سعی كنید در محیط كار استرس نداشته باشید. قبل از اینكه استرس واقعاً شما را بیمار كند جلوی آن را بگیرید.
• توجه كنید كه استرس كار خود را به زندگی شخصیتان وارد نكنید.
• اگر فكر میكنید كه استرس شغلی شما دائمی است برای تغییر دادن شغل هرگز دیر نیست
در مورد روابط خود در محیط كار فكر كنید. آیا در محیط كارتان افرادی وجود دارند كه به نظر میرسد شغل شما را برایتان سخت نشان میدهند. آیا كار كردن با این افراد برایتان مشكل است. در مورد روابط خود خارج از محیط كار فكر كنید. آیا شغل شما روی تعادل زندگی خانوادگیتان اثر دارد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
رضایتمندی زنانشویی را نمیتوان صرفا بر اساس فشارهای روانی بیرونی تعیین کرد زیرا تمامی ازدواجها دست کم یا چند فشار روانی مواجه هستند. تفاوت ازدواجهای شادکام و ناشاد را حداقل تا حدودی میبایست در پرتو شیوهای تعیین کرد که طرفین به فشارهای روانی پاسخ میدهند و یا با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند.
یک منبع بسیار با اهمیت رضایت مندی در ازدواج عبارت است از پاداشهایی که طرفین به یکدیگر میدهند. بسیاری از عوامل باعث استحکام ازدواج میشوند اما پاداشهای ادراک شده مهمترین عامل است. پاداشهای زیادی برای این کار وجود دارد و برای افراد مختلف چیزهای متفاوتی از کار کرده پاداش دهنده برخور دارند. مصاحبت و دوستی یکی از پاداش است. سایر پاداشها عبارتند از داشتن یک همبازی مناسب در بازی یا کسی که با او بتوان به پیاده روی پرداخت، کسی که با او خاطرات مشترکی داشته باشیم و یا کسی که با او به تجربههای جدید دست یابیم. تحسین و تمجید نیز میتواند نقش پاداش دهنده داشته باشد و باعث حفظ ازدواج شود.
ادراک درست و دقیق
زوجهای شادکام در شناخت یکدیگر توفیق دارند. آنها یکدیگر را به درستی و با دقت ادراک میکنند. ولی زن و شوهرهای ناراضی چنین نیستند. بسیاری از موانعی که بر سر راه ادراک دقیق و درست قرار دارند میتوانند ادراک دقیق در ازدواج تداخل کنند. زوجهای معمولا در موقعیتهای مثل قرار ملاقات (خواستگاری) در پی شناخت یکدیگرند. در این موقعیتها هر دو نفر به مهمترین نحو رفتار کرده و ممکن است اختلافات عقاید خود را در آن دوره به حداقل ممکن برسانند. در نتیجه ممکن است در زمان ازدواج یکدیگر را نشناسند. حتی اگر زن و شوهرها واقعا در همان بدو ازدواج یکدیگر را بشناسند ممکن است از ادراک تغییرات همسر خود باز بمانند.
ارتباط و تبادل نظر
همسران چگونه میتوانند یکدیگر را بهتر بشناسند؟ اولین ابراز مسیر برای به حداقل رساندن کژفهمی در ازداوج ، تبادل پیام است. اگر زن و شوهرها در وضعیت گشوده و بیپرده با یکدیگر صحبت کنند، احتمال اینکه یک نفر بدون آگاهی طرف مقابل تغییر کند، وجود نخواهد داشت و طرفین از آنچه دیگری را خشنود یا ناشنود میسازد، بیشتر مطلع بوده و اگر همسر او درباره امری ناراحت باش متوجه این قضیه میشود. یکی از لازمههای تبادل پیام عبارت است از زمان ، تا وقتی زوجها ان قدر با یکدیگر به سرنبرند که از سطح روابط مصنوعی فراتر روند، این گفتگو نمیتواند سر بگیرد.
مهارت مسئله گشایی
بین دو نفر همیشه احتمال اختلاف نظر وجود دارد و شیوه ادار و حل این اختلافها با شادکامی ازدواج ارتباط دارد. زن و شوهرهای شادگام گرایش به آن دارند که به هنگام بروز مشکل به بحث راجع به آن بپردازند زوجهای ناراضی ظاهرا آن را نادیده میگیرند. اما این زوجها مشکلات خود را از یاد میبرند. در عوض آنها را همچون سندی لاک و مهر شده حفظ میکنند تا بعدها در یک مشاجره بزرگ مجددا آن را به جریان بیندازند.
زوجهای شادکام و ناراضی از لحاظ نوع راهحلهایی که در نظر میگیرند فرق میدارند. زن و شوهرهای ناموفق در اغلب اوقات به راهحلهایی میرسند که در آن یک نفر برنده و دیگری بازنده مطلق است. در زوجهای شادکام احتمال استفاده از مصاحبه بیشتر وجود دارد. در این حالت هر دو نفر تا حدودی تسلیم میشوند. و در عین حال به قسمتی از آنچه میخواستند میرسند. حالت دوم آن است به توافق دو جانبه دست یابند یعنی بکوشند پاداشهای هر دو طرف را به حداکثر برسانند. علاوه بر این ، زوجهای شادکام دریافتن راههای کاهش تنش یا حل مشکلات معزل غالبا ابتکار و خلاقیت بیشتری دارند.
کمک تخصصی به ازدواجهای مسئلهدار
زمانی به نظر می رسید راه حل یک ازدواج ناشاد کشتن همسر باشد. امروزه راهحلی که به ازهان همه میرسد طلاق است اما عشق سومی وجود دارد که همان مشاوره زنانشویی است که امکان حفظ ازدواج و در عین حال ، کوشش برای هر چه لذت بخشتر کردن آن را فراهم میسازد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
كسی كه از لفظ و معنای مثبت در سخن گفتن استفاده نمیكند، مانند این است كه از حق و حقوق خویش هیچگونه شناختی نداشته یا اینكه قدرت فهماندن صادقانه افكار و احساسات خویش را ندارد.
در این صورت به دیگران اجازه داده است كه به او احترام نگذارند. در واقع بدون این كه متوجه شود، عقاید مخالف دیگران را بر علیه خودش میشوراند. در حالی كه میتواند با زبان و بیان مثبت و پر كشش افراد و مسیر فكری و رفتاری آنها را به سوی خود جلب كند.
فهماندن افكار و عقاید خویش و درك احساسات و دیدگاههای دیگران به طور صادقانه و همچنین پذیرش احساسات و افكار دیگران.
پس نتیجه میگیریم كه مثبتاندیشی میتواند 2 نوع ارزشگذاری را در پی داشته باشد.
اول: ارزش دادن به خود با دفاع از حق و حقوق خویش و خواستهها و نیازهای معقول و منطقی خود.
دوم: ارزش قائل شدن برای دیگران و احترام به خواستهها و نیازها و همچنین حقوق آنها.
پیامی كه ارزشگذاری به خود و دیگران و به طوری كه نگرش مثبت دارند عبارتند از :
-این چیزی است كه من فكر میكنم.
-این است چیزی كه من احساس میكنم.
-اینگونه میتوانم وضعیت خودم را ارزیابی بكنم.
-من آمادگی شنیدن حرفهای شما و دیگران را دارم.
-سعی میكنم افكار و عقاید شما و دیگران را بفهمم.
یكی از مراحل مهم برای یادگیری، ارتباط برقرار كردن، ارزیابی مثبت كردن، و از همه مهمتر ارزش برای خویش قائل بودن است. درك و تصور مثبت از خویش داشتن، در ذهن رشد میكند و باعث میشود كه اینگونه اشخاص با خودشان و افكار و احساسات خودشان راحت و مثبت برخورد كنند.
برقراری ارتباط مثبت، باعث زیاد شدن اعتماد به نفس ما و دیگران میشود. اشخاصی كه در وضعیتهای مختلف به سختی اظهارنظر میكنند،كسانی هستند كه نسبت به خود احساس ضعیفی دارند و همیشه افراد افسرده و با اضطراب بسیاری با دیگران ارتباط دارند. آنها همیشه احساس میكنند كه مورد قبول دیگران نیستند و یا مورد سوءاستفاده آنها قرار گرفتهاند و به بیگاری كشانده شدهاند و به مرور زمان آنها علائم بیماری مانند: میگرن، زخم معده و غیره را احساس میكنند.
رفتارهای چاپلوسانه
پیامی كه رفتار افراد چاپلوس میدهد، این است:
- من مهم نیستم تو میتوانی از من استفاده بكنی.
یقینا افراد این چنینی قوه ابتكارشان را نمیتوانند نشان دهند زیرا این نوع رفتار بیهوده و كوركورانه، به دیگران اجازه میدهد كه در مورد او هرگونه تصمیمی را بگیرند و در هر مسیری كه میخواهند او را بكشانند.
چنین اشخاصی با رفتار كوركورانه خود، معمولا دچار اضطراب و پریشانی و خشم میشوند، اما نمیتوانند هیچ عكسالعملی از خود نشان دهند و نهایتا دچار افسردگی و اضطراب و ترس هستند.
شخص چاپلوس، برای حق و حقوق دیگران ارزشی قائل نیست و فقط به نیازها و حقوق خود اهمیت میدهد.
این چنین شخصی، به نظر میرسد كه ماسكی به صورت زده و به راحتی به خاطر منافع خودش تلاش میكند.او با جملات قشنگ و با زرنگی ماهرانه، دیگران را مجبور به حمایت ناآگاهانه از خودش میكند. مانند:
-تو باید قدرت بیشتری خرج میدادی.
- تو رئیس خوبی هستی و اگر بخواهی میتوانی...
-تو خیلی بزرگی و میتوانی...
تو پول خوبی جمع كردهای و ...
اما در مقابل این حرفهای زیبا، او فقط و فقط به دنبال یك چیز است، آن هم این است كه دیگران خواستههای او را بر آورده بكنند. برای به دست آوردن چیزی كه میخواهد، او حتی دیگران را فریب داده و آنها را عصبی و به حد جنون میرساند. او حتی باعث میشود شخصی به خاطر اعمال چاپلوسانه او در جامعه كنار گذارده شود.
این چنین رفتارهای چاپلوسانه معمولا برای رسیدن به هدف موثر واقع میشود. البته اگر این هدف و نیت به زرنگی تمام پنهان شود و دیگران نیز ناخودآگاه از آن اطاعت بكنند و از حقه بازی او بی اطلاع باشند، میتواند موجب پیشرفت او شود. این دسته از اشخاصی كه فریب خوردهاند، دچار نوعی اضطراب و پریشانی میشوند كه چرا به این سادگی گول خوردند و چرا دیگران توانستهاند ارزشهای آنها را پایمال كنند.
نگرش و رفتار مثبت داشتن
نگرش و رفتار مثبت داشتن، علاوه بر ابراز عقاید و خواستههای خویش، عقاید و حقوق دیگران را نیز رعایت میكند، در حقیقت او دارای احساس، رفتار و نگرش متعادل و متوازن است. شخصی كه این چنین رفتار مثبتی دارد، معمولا به راحتی ارتباط برقرار میكند. به آرامی و با سرعت بیشتر با دیگران به تفاهم میرسد و مورد تایید نیز قرار میگیرد. طبیعتا اینگونه رفتار برای رسیدن به هدف موثرتر است زیرا هم باعث رضایت خود و هم باعث رضایت دیگران میشود و برای خود و دیگران ارزش قائل است.
اینگونه رفتاری نتیجه خوب و رضایتبخشی را در پی دارد و خود و دیگران احساسات مثبت و افكار آزاداندیشانه را تشویق میكند. نتیجه اینكه ما میتوانیم یك نوع رفتار كودكانه در مقابل دیگران داشته باشیم یا رفتار عصبی یا چاپلوسانه و یا رفتار مثبت با دیگران داشته باشیم.
خود، دیگران و محیط زیست زندگی در تقویت و كاهش هر كدام از رفتارها موثرند. محیط نامناسب، رفتارهای چاپلوسانه و غیرانسانی را ترغیب میكند، اما زندگی در فضای سالم اجتماعی رفتارهای انسانی و معقولانه را تقویت میكند.در حقیقت تقویت كنندهها اعم از پولی و معنوی در شكلگیری مثبت یا منفی تاثیر گذارند.
فرزندانمان، والدینمان، دوستان و رئیس و همكارانمان میتوانند زمینهساز و تقویت كننده یا كاهش دهنده این رفتارها باشند.مثلا: میتوانیم مثبت باشیم وقتی كه شخصی مقابلمان قصد دارد چیز مورد نیازمان را به ما قرض بدهد.
-میتوانیم خشمگین باشیم، وقتی كه در محل كارمان كسی مزاحم ماست.
- گاهی مجبور میشویم رفتار كوركورانه را در دستور كار قراردهیم.
- گاهی مجبور میشویم رفتار چاپلوسانه را پذیرا شویم.
حالا سؤال این است:
- چگونه ما یادگرفتهایم كه اینگونه رفتارهایی را داشته باشیم؟
- نگرش و رفتار مثبت اكتسابی است و در محیط زندگی تقویت یا كاهش مییابد. بعضی از اشخاص بهخاطر اظهار نظر شخصی مورد تنبیه و بازخواست قرار گرفتهاند (تنبیه شدن)
- دیگری مورد تشویق قرار میگیرد كه تسلیم شده و بله بگوید بهجای نه. (فشار و زور)
- بعضی اوقات تنبیه كردن رفتار مثبت و همزمان فشار آوردن به رفتار منفی. (تنبیه و زور)
- اگر رفتاری مورد قبول قرار نگرفته و یا بهوسیله اشخاصی مهم كه در اطراف ما هستند مورد نگرش قرار گیرد. (الگوبرداشتن)
- دیگر اینكه افرادی كه در انزوا بودند و موقعیت پیشرفت و اجازه بروز رفتاری مثبت نداشتهاند. (نداشتن موقعیت)
- همچنین اگر نگاهی به عوامل فرهنگی بیندازیم، میبینیم كه به الگوهای سنتی زنانه و مردانه برمیخوریم. تشویق زنان به داشتن رفتارهای كوركورانه و تشویق مردان به داشتن رفتارهای خشمانه.
پس باید گفت كه گاهی اوقات اشخاصی از حق خود بیخبرند یا از آن محروم میشوند كه باید كوشید آنان را آگاه كرد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
امنیت روانی اعضای خانواده در محیط خانه و جامعه به آسایش و آرامش روان مربوط میشود.
میدانیم بهداشت روان چیزی فراتر از فقدان یا نبود بیماری است، بهگونهای دیگر میتوان گفت: بهداشت روان حالتی از رفاه است كه در آن فرد تواناییهایش را بازمیشناسد و قادر است با استرسهای معمول زندگی تطابق حاصل كرده و از نظر شغلی مفید و سازنده باشد و بهعنوان بخشی از جامعه با دیگران مشاركت و همكاری داشته باشد.بهداشت روان به همه ما مربوط است نه فقط به كسانی كه از بیماریهای روانی رنج میبرند.
بهداشت روانی افراد متأثر از عوامل متعددی است، اگرچه این عوامل بهصورت جداگانه مورد مطالعه قرار میگیرند ولی در واقع این موضوع چندوجهی متأثر از یكدیگر است. بدینمعنی كه افراد بهعلت شرایط محیطی یا عوامل فردی تعادل و آرامش روحیشان دچار تغییراتی میشود و هرچه شدت این عوامل زیادتر باشد، تأثیر و تهدیدش بیشتر خواهد بود. عواملی همچون عدمبرآورده شدن نیازهای اولیه، ناكامی، استرس، یادگیری، مسائل اجتماعی و رسانههای جمعی و... از عمدهترین تأثیرگذاران بر بهداشت روانی هستند.
تامین و ارتقای سلامت روان زنان نیاز به توجه جدی به سلامت و حقوق زنان دارد. تامین این سلامتی ابعاد متفاوتی دارد كه بخشی بهعهده جامعه، والدین و فرزندان و بخشی بهعهده مردان است و در این میان نقش مردان در ارتقای سلامت روان زنان از اهمیت خاص و چشمگیری برخوردار است. نقش مادری زن اگر به خوبی موردتوجه قرار گیرد زن را در جایگاهی بسیار بالاتر و مؤثرتر از مرد در جامعه انسانی قرار میدهد، اما تفكر مادی بهگونهای در به ابتذال كشاندن زنان تلاش كرده كه این موجود متعالی امروز به بازیچهای در دستان هوسبازان شیطانصفت تبدیل شده است. با تأسف و شرمساری باید گفت كه در دنیای مدرن، تجارت زنان و دختران پس از موادمخدر از سودآورترین انواع قاچاق بهشمار میآید.
مقام زن بهویژه نقش مادری او در پیشگاه خداوند و اولیای دین بسیار بلند و ارزشمند است. پیامبر گرامی(ص) میفرماید: (بهشت زیر پای مادران است) جالب آنكه این سخن نهتنها، یادآور یك وظیفه اختصاصی بلكه بیانی حقشناسانه و تشكرآمیز از زن، بهعنوان مادر است. این تشكر اختصاصی حضرت حق از زن در برابر مرد، نشان از تكریم مادر بودن و بزرگی منزلت وی در بارگاه قدس الهی است.
مردان اگر تمایل به ارتقای سلامت روان همسرشان و برخورداری از خانواده سرآمد، پایدار و مستحكم و كارآمد دارند و درصدد تربیت فرزندان شكوفا هستند و ایجاد رابطهای صمیمانه با او را در سر دارند، بایستی به نكات زیر توجه خاص داشته باشند:
- زنان را درك كنید: شما باید نیازهایشان، عواطفشان، شادی، ناراحتی، سرزندگی، كسالت و خوب و بدشان را درك كنید. بهویژه اگر مورد بیمهری قرار گرفتهاند، باید موقعیت آنان را درك و با آنان همدلی كنید.
- زنها گفتوگو را دوست دارند: زن با صحبت كردن تخلیه میشود. اگرچه بهنظر شما او در صحبت كردن افراط میكند، هرگز او را از گفتن باز ندارید.
- به حرفهای آنان گوش دهید: اولین نشانه درك شما از زن این است كه به صحبتهایش به دقت و باتوجه گوش دهید. هنگام صحبت او با دستهایتان بازی نكنید روزنامه نخوانید، سرتان را بالا بیاورید، صمیمانه نگاهش كنید و...
- از بیان راهحلهای كوتاه و قطع گفتار او خودداری كنید: با سرعت چارهجویی و تدبیر نكنید. زن نمیگوید كه شما چارهجویی كنید بلكه میگوید تا مسئله را بیان كرده باشد، برای مثال: میگوید سرم درد میكند. نگویید: برو دكتر. بگذارید به صحبتها ادامه دهد.
- از او بخواهید تا احساساتش را بیان كند: نهتنها از گوش كردن اجتناب نكنید، حتی از او پرسش هم بكنید تا بیشتر توضیح دهد و حرف بزند.
- زن به توجه نیاز دارد: به او توجه كنید، به نیازهایش، به لباسهایش، بهصورتش، به فعالیت روزانهاش. برای مثال وقتی او كفش تازه خریده و به شما میگوید چطوره؟ فقط با یك كلمه (خوبه) نظر خود را ندهید. این نادرست است. شما باید به وجد بیایید. بهدقت نگاه كنید و بگویید: برای پای تو زیباست.
- زن دوست دارد كه به او احترام بگذارید: احترام بهزن برای او خیلی لذتبخش است. مثلاً زمانی كه هر دو، پای در ایستادهاید بگویید اول خانمها و او جلو برود. هرگز زن را جلوی بچهها، فامیل و غریبهها خرد نكنید.
- زن از اینكه موردعلاقه است، لذت میبرد: اساساً زن بیش از مرد، به صمیمیت نیاز و توجه دارد، با او صمیمی شوید و احساس دوست داشتن خود را در گفتهها و رفتار به او نشان دهید. مثلاً با كلام و صورت زیبا او را صدا كنید. در خانه و در حضور او لباس تمیز بپوشید.
- زن به اعتبار نیاز دارد: احترام و توجه شما به او اعتبار میدهد؛ بهویژه در حضور دیگران و تا حد زیادی این شما مردانید كه به او اعتبار میدهید.
- به زن قوت قلب بدهید: به او بگویید كه دوستش دارید، بگویید كه همیشه حمایتش میكنید، بگویید كه تنهایش نمیگذارید، بگویید كه حجم عمدهای از مشكلات زندگی او را به دوش میكشد، بگویید كه او كانون محبت است و خانه بدون او روح ندارد.
- هرگز همسر خود را با دیگران مقایسه نكنید: در حضور همسرتان از زنان دیگر چه بهصورت تمجید، یا انتقاد و ایراد صحبت نكنید. این مسئله حساسیت آنها را برمیانگیزد.
- همسر خود را با القاب زیبا و پسندیده موردخطاب قرار دهید: چنان كه رسول خدا(ص) همسرش را حمیرا (گل سرخ) خطاب میكرد.
- ابراز محبت كنید: به شكل مستمر محبت خود را به او ابراز كنید و گاهی از طریق هدیه دادن به مناسبتهای مختلف (سالگرد ازدواج، تولد و...) به همسرتان، آن را عملاً تأیید كنید.
- فداكار باشید: در زندگی گذشت و از خودگذشتگی را پیشه كنید.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مشكلات احساسی و رفتاری ما كدامند، با این مشكلات چگونه مواجه میشویم و راهحل برخورد با این قبیل مشكلات كدام است و با آنها چه باید كرد.
مقاله زیر سعی دارد ضمن فهرست كردن برخی از عمدهترین این مشكلات راهحل برخورد با آنها را نشان دهد.
هر وقت میخواهم حرفی بزنم، صدایم میلرزد و لپهایم مثل توتفرنگی قرمز میشود. ترس از نگاه دیگران زندگیم را به جهنمی مبدل كرده است. جرأت نه گفتن را ندارم و حتی در بله گفتن هم تردید به خود راه میدهم. این ها از خصوصیات افراد كمروست.
كمرویی یا همان خجالت كشیدن نه یك بیماریست و نه یك شخصیت اخلاقی تلقی میشود. از نظر روانشناسان كمرویی یك نوع مشكل ذهنی و رفتاری است، نه چیزی بیش از آن. از نظر آنان كمرویی نوعی نگرش و عمل منفعلانه و پریشانی بیخطر و ملایم محسوب میشود، این حالت در طول زندگی و با درگیر شدن در مسائل اجتماعی و تجارب متنوع زندگی تا حدود زیادی برطرف میشود. بنابراین این كمرویی را نمیتوان یك نوع عیب و نقص واقعی نوجوانان و جوانان دانست.
یادمان باشد كه این مشكل در افراد مختلف و در سبكهای مختلف شخصیتی متفاوت و با شدت كم و زیاد بروز میكند.
«خجالتزدگی» افراد در دورههای مختلف كاری و زمانی خود را نشان میدهد. مثل در مواجه با دوستان و معلمها، ورود به محیط جدید در هنگام گذراندن یك امتحان، حرف زدن در جمع یا آشنایی با فرد یا جمع جدید و گفتوگو با افراد ناشناس كه گاه كار راحتی هم نیست. مخصوصا اگر این آشنایی یا حرف زدن یا رفتار دیگر، برای اولین بار باشد.
در گذر زمان و كسب تجربه، اعتماد به نفس شخصی بالا میرود و این دیو خجالت ناپدید میشود. زیرا توانایی خود را عرضه كردن و جزأت مقابله با نگاه دیگران نیاز به آموزش و یادگیری دارد.
این نوع خصوصیات در بعضی از اشخاص و در روابط اجتماعی به طور طبیعی آموخته میشود. اما در برخی موقعیتها افراد برای اجتماعی شدن و كاهش خجالتزدگی نیازمند به تغییر در نگرش و رفتارها و از بین بردن عادتهای غلط هستند.
نباید ناامید شد، اشخاص كمرو یا خجالتی معمولا این مرحله از مشكل را پشتسر میگذرانند و زندگی رضایتبخش و موفقی را خواهند داشت.
قبل از هر چیز، افراد دارای این حالت ویژگی نباید اجازه دهند دلسردی یا ناتوانی به آنها غلبه كند.
غلبه كردن بر اینكه دیگر در قبال اعمال و رفتار ما چه قضاوتها و برداشتی دارند یا چه حساسیتی نشان میدهند، قدم مهمی در حل مشكل خجالتزدگی است. زیرا وقتی ما عملی را در یك شرایطی انجام میدهیم، برای آن دلیل عقلانی یا احساسی داریم و لزومی ندارد از عملی كه لازم بوده انجام دهیم خجالتزده شویم یا با ترس بیجهت زمینه كنارهگیری خود را به وجود آوریم. شخص خجالتی دچار نوعی احساس ناخوشایند مداوم قرار گرفته است كه بیش از همه خود برای آن باید چارهای بیاندیشد.
البته شخص خجالتی همیشه سعی میكند كه زندگی خوشبختی را برای خودش فراهم بكند. او حتی در میان خانواده، دوستان، اطرافیان، محل كار و در اجتماع احساس خشنودی و خوشحالی میكند.حتی اگر در مقابل اشخاص ناشناس احساس ترس و نگرانی گریبانگیرش شود، سعی میكند حتیالامكان با مشكل مواجه شود.
مهمترین مسئله این است كه كمرویی و خجالتزدگی حالت مزمن به خود نگیرد كه در این صورت به یك ناراحتی درونی و تا حدودی پایدار تبدیل میشود و به سختی میتوان آن را كنار گذاشت و به طرز ملالانگیزی مانع رشد همهجانبه شخصیتی میشود.
خجالتیها چه ویژگیهایی دارند؟
آنان در مقابل خواستههای معقول یا نامعقول دیگران چه در خانواده و چه در محل كار، مقاومت چندانی ندارند. زیرا تنها خواسته درونی یك فرد خجالتی این است كه دیگران او را از صمیم قلب دوست داشته باشند.
اما با زندانی كردن خود و منفعلانه عمل كردن (Passeve)، باید هر نوع فشار روحی و روانی را تحمل كند. در این صورت است كه او افكار مورد علاقه خودش را به خوبی بیان نمیكند و خود را بیلیاقت و بیعرضه و ناتوان و در نهایت تنها احساس میكند. چنین اشخاصی دائم احساس میكنند كه بر روی چهارپایهای قرار گرفته و همه او را میبینند و همه به او توجه دارند و در شكل افراطی در حال تذكر دادن و محاكمه او هستند.
یك نگاه، یك لبخند یا یك سكوت باعث بر هم ریختگیاش میشود. هر بار احساس میكند كه مورد آزمایش و امتحان قرار میگیرد. او محكوم به چیزی است كه خودش هم بیاطلاع از آن است.
اشخاصی كه دچار این نوع مشكلات ارتباطی و روانی میشوند، معمولا از اینكه خود را درمقابل نگاه و نشانهگیری دیگران بیابند، ترس و بیم دارند. همیشه این احساس در آنها وجود دارد كه زیر نظر قرار گرفتهاند.
احساس ضعف و شكست
احساس میكند كه از نگاه دیگران نمیتواند فرار بكند. هر چقدر هم كه بخواهد از خودش دفاع كند. یا به خوبی خودش را جمع و جور كند، باز هم احساس میكند كه آدمی دست و پا چلفتی است. آرامآرام به این نتیجه میرسد كه هیچ وقت قادر به كنترل وضعیت زندگیاش نخواهد بود.
تصور میكند كه دیگران نسبت به او یك خشم پنهانی و قدیمی دارند. در نظر او دیگران خیلی از او قویتر و صلاحیتدارترند و هر لحظه میتوانند در گفتوگو یا عمل به او ضربه سختی وارد كنند. دائما به اضطراب و نگرانیهایش توجه میكند و مبدل به یك آدم محتاط میشود. محتاط درگفتار، محتاط در عمل و محتاط در ارتباط برقرار كردن با دیگران.
كمرویی و خجالتزدگی در نظر اكثر نویسندگان روانكاو، یك نوع اضطراب خاصی اجتماعی غیرمرضی میشود.
شخص خجالتزده میخواهد خودش را به یك حالت ماندگار و همیشگی جلوه دهد. معمولا در خودش فرو میرود و كمتر از قوه ابتكارش استفاده میكند و در تمام موقعیتهای اجتماعی خودش را غایب میداند.
با اینكه علاقهمند است كه تغییر و تحولاتی در خود ایجاد بكند، باز هم در روابط اجتماعیاش از خود بیاستعدادی نشان میدهد.
متخصصان و روانشناسان رفتارشناختی تكنیكهایی را ارائه میكنند كه به طور چشمگیری موجب كمك به این افراد برای كاهش یا از بین بردن حالتهای خجالتزدگی و كمرویی میشود. «به بعضی از این تكنیكها اشاره میكنیم»
با كار كردن برافكار منفی كه علت اصلی كمرویی و خجالت میباشد، میتوان تا حدودی شخصی كمرو را از گردابی كه خود برای خود ساخته است، بیرون كشید.
زندگی عاطفی، اجتماعی و حرفهای اشخاص خجالتی بر اثر حضور در موقعیتهای جدید تحصیلی و شغلی كاهش مییابد.
باید بتوانیم شخصی خجالتی را قانع كنیم كه در مقابل قضاوت دیگران هیچگونه ترس و واهمهای نداشته باشد. همچنین مبارزه با ترس كه شخص كمرو احساس میكند همیشه باید در مقابل دیگران مهربان و از خودگذشته باشد. احساس پوچی و ترس از قضاوت دیگران یكی از مسائل اصلی اینگونه افراد است. اگر یك آدم كمرو ایدههایش را پنهان نگه دارد، چطور میتوان آن را كشف كرد و به استعدادهایش پی برد؟ حتی خودش هم نمیتواند گنج پنهانیاش را بیابد.
او فكر میكند كه گوش دادن او به سخن دیگران امری كاملا طبیعی است تا اینكه دیگران به سخن او گوش كنند.
به مرور زمان او در تنهایی خودش فرورفته و احساس تو خالی بودن كند. در این وضعیت كه او از خودشناختی ندارد و هنوز از خواب بلند نشده است، همانطور تسلیم خواستههای دیگران میشود. انگار وجود او فقط در نگاه دیگران نهفته است. تنها نگاه دیگران است كه به او زندگی میبخشد.
اولین گام برای تغییر اساسی اینگونه افراد این است كه خود و دیگران اجازه بدهند افكار و احساسات ظهور و بروز یابد. در این صورت برای بهتر شناختن فرد، این شانس را به او میدهند كه فرد كمرو ظهور یابد. شخص كمرو همیشه میاندیشد كه حرف زدن یك ریسك است. ریسك از این كه دیگران شاید از او خوششان نیاید و درباره او قضاوتی ناعادلانه كنند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
چند روز قبل وقتی داشتم وارد یك كافیشاپ میشدم مرد جوانی ترشرو از در بیرون آمد و پشت سر آن زن جوانی كه دستانش را مشت كرده بود بیرون آمد و آن مشت را با ناامیدی به پشت مرد كوفت و فریاد كشید؛ «خدا تو را لعنت كند برگرد اینجا».
این تمنای تلخ، نشانگر وابستگی زن و عقبكشیدن مرد بود. این الگوی وابستگی – پسكشیدن در حالی است كه مرد از توقعات غیرمنطقی و انفجارهای ناگهانی زن گله دارد و ناله زن از بیتفاوتی مرد در مقابل حرفهای اوست.
ریشه این تفاوتهای احساسی را میتوان در كودكی و دنیای جداگانه احساسی پسرها و دختران در دوران رشد جستوجو كرد. تحقیقات بسیاری در مورد این 2 دنیای جداگانه به عمل آمده كه محدوده آنها نه تنها از طریق بازیهای متفاوتی كه دختران و پسران دوست دارند بلكه از روش ترس بچههای كوچك در مورد تمسخر و تهمت قرار گرفتن مشخص شده است.
لزلی برودی و جودیتهال كه تحقیقات مربوط به اختلافات احساسات را بین 2 جنس جمعبندی و خلاصه میكنند میگویند دخترها خیلی سریعتر و آسانتر از پسرها به روانی بیان میرسند و همچنین میتوانند تجربه بیشتری در جداسازی احساساتشان داشته باشند.
همچنین در كاربرد كلمات برای جایگزینی واكنشهای احساسی مانند جنگیدن مهارت بیشتری از پسرها دارند. پسرها تقریبا به نسبت وسیع به سادگی به برخوردهای خشمآلود خود ادامه داده و از سیاستهای پوشیده كاملا بیخبرند. اگر توجه به بازی دختران و پسران كرده باشید متوجه این موضوع شدهاید كه وقتی دخترها بازی میكنند تاكیدشان بیشتر به حداقل خصومت و حداكثر همكاری است در حالی كه وقتی پسرها بازی میكنند تاكیدشان بر رقابت است.
هاروارد كارول گیكان از این اختلاف عملكرد در بازی به عنوان تفاوت كلیدی بین 2 جنس یاد میكند؛ پسرها دارای غرور و عدم وابستگی هستند در حالی كه در دختران این وابستگی به صورت تارهای متصلكننده است بدین ترتیب خواندن احساسات از چهره یك زن بسیار آسانتر از چهره یك مرد است. این مطلب تا اندازهای اختلاف كلیدی دیگری را باز میتاباند و نشان میدهد كه زنان به طور متوسط تمام طیف احساسات را با شدت بیشتری از مردان تجربه میكنند. از این نظر زنها واقعا احساسیتر از مردان عمل میكنند.
میتوان اینگونه نتیجه گرفت كه زنان با آراستگی برای مدیریت احساسات وارد حیطه ازدواج میشوند و در حقیقت مهمترین عامل برای زنان در رضایت از ارتباطشان یك گفتوگوی خوب است كه باید بین آنها وجود اشته باشد.
بنابراین چگونگی بحثكردن زوجها روی این نكات حساس است كه بیشتر در سرنوشت ازدواج آنها تاثیر میگذارد. رسیدن به توافق در مورد چگونگی مخالفتكردن میتواند كلید پایدارماندن ازدواج باشد و در صورتی كه در این زمینه غفلت كنند، شكافهای احساسی در نهایت ممكن است رابطه را بگسلد توسعه این شكافها هنگامی است كه یكی یا هر دو زوج از نظر هوشمندی احساسی، كمبودهایی داشته باشند.
خطوط غلط در ازدواج
«مرد:لباسهایم را از خشكشویی گرفتی؟ زن: مگر دفعه قبل لباسهای مرا گرفتی كه لباسهای تو را بگیرم. من كلفت كسی نیستم. مرد: معلوم است كه نیستی، اگر بودی لباس شستن بلد بودی.»
این متن یك فیلم یا سریال تلویزیونی نیست بلكه یك تبادل به شدت زننده بین زوجی است كه بعد از چند سال از هم طلاق گرفتهاند. دقیقترین تحلیلی كه میتوان در مورد این متن به كار برد، چسب یا جاذبه احساسی است كه زوجها را به هم وصل میكند. در مقابل، وجود احساس تباهكنندهای است كه میتواند ازدواجها را از هم بپاشد.
در اینجا نكتهای كه مهم است تفاوت ساده بین گلهكردن و انتقاد شخصی است. در گلهكردن، زن مشخصا آن چیزی را بیان میكند كه او را ناراحت كرده است و از عمل شوهرش انتقاد میكند نه خود شوهر و میگوید عمل شوهر چگونه احساسی را برای او به وجود میآورد.
مانند متن بالا كه باعث شده زن احساس كند كه شوهر به او اهمیتی نمیدهد، این بیان اساس هوشمندی احساسی است اما در یك انتقاد شخصیتی تاكید زن مخصوصا بر یك حمله گازانبری به شوهرش است، این نوع انتقاد باعث میشود شخصی كه آن را دریافت میكند احساس خجالت، مورد بیمهری قرارگرفتن، تحقیر و بیعرضگی كند كه نتیجه تمام آنها به احتمال زیاد پاسخی دفاعی است نه برداشتن قدمهایی در جهت بهتركردن اوضاع.
مرد؛ جنس آسیبپذیر
همانطور كه در ابتدا گفته شد، تفاوت جنسها در زندگی احساسی دارای اهمیت است ولی در زندگیهای كنونی چندان به آن اهمیت داده نمیشود زیرا این مطلب ثابت شده كه تفاوت انگیزه پنهان عامل بسیاری از همپاشیدنهای زندگی مشترك است. یك نمونه از اتفاقات چگونگی برداشت زن و شوهر از برخوردهای احساسی را ذكر میكنیم. به طور متوسط زنان چندان به درگیرشدن در نزاعهای خانوادگی اهمیت نمیدهند لااقل نه تا آن حد كه مردان در زندگی به آن اهمیت میدهند.
لونسون یكی از محققان دانشگاه كالیفرنیا دریافت كه شوهران همگی از اختلافات خانوادگی ناراحت و حتی منزجر بودند، در حالی كه همسرانشان زیاد به آن اهمیت نمیدادند. گاتمن میگوید دلیل اینكه مردها به قهر پناه میبرند این است كه میخواهند خود را از طغیان احساسات حفظ كنند.
او به این نتیجه رسید كه وقتی آنها قهر را شروع میكنند تعداد ضربان قلبشان حدود 10 ضربه در دقیقه آرامتر میشود و نوعی احساس انفعالی رهایی به وجود میآورد اما تناقضی كه اینجا وجود دارد این است كه زنان ضربان قلبشان با نشاندادن این علائم بالا میرود.
این واكنش احساسی كه هر كدام از 2 جنس از راههای متضادی در جست و جوی راحتشدن هستند باعث جهتگیریهای كاملا متفاوت در مقابل برخوردهای احساسی در هر یك از 2جنس میشود.
اما به خاطر داشته باشید وقتی شوهران قهر میكنند باعث تحریك طغیان در زنان میشوند كه كاملا احساس بیچارگی به آنها دست میدهد و چون تكرار دوره جنگهای خانوادگی این حالت را به آسانی بالا میبرد، ممكن است خیلی زود از كنترل خارج شود.
نصایح مخصوص ازدواج
وقتی بعضی از اعمالی را كه در نهایت منجر به طلاق شده است بررسی میكنیم، میبینیم كه زوجها چه كارهایی میتوانند انجام دهند تا از عشق و عواطفی كه هر كدام نسبت به دیگری دارند حفاظت كنند و خلاصه چه چیزهایی ازدواج را حفظ میكند؟
مردها و زنها عموما نیاز به میزان شدنهای دقیق، احساسی متفاوت دارند. برای مردان نصیحت این است كه از اختلافنظر و مناقشه كنار نكشند بلكه تشخیص دهند كه وقتی همسرشان مسئله یا سوءتفاهمی را پیش میكشد ممكن است كارش از روی عشق باشد و میكوشد سلامت و روال درست رابطه خود را حفظ كند گو اینكه ممكن است برای ابراز خصومت زن انگیزههای دیگری هم وجود داشته باشد، وقتی به آنها مجال داده شده و روی آنها كار شود از فشارشان كاسته میشود اما شوهران بهتر است تشخیص دهند كه عصبانیت یا عدم رضایت مترادف با حمله شخصی نیست. احساسات همسران آنها مشخصكننده قدرت حساسیت موضوع برای آنهاست.
نصیحتی كه برای زنان وجود دارد در همین جهت است، از آنجا كه اصلیترین مشكل مردان این است كه زنانشان در بیان شكایتشان شدت عمل زیادی نشان میدهند، لازم است زنان با اراده قوی سعی كنند و مواظب باشند به شخصیت شوهرانشان حمله نكنند، از عملی كه آنها انجام دادهاند شكایت كنند، نه اینكه ازشخصیتشان انتقاد كرده یا آنها را تحقیر كنند. گلهكردن، حمله به شخصیت نیست بلكه بیان روشنی است در مورد ناراحتكننده بودن یك عمل بخصوص.
گوشدادن غیرتدافعی
مرد: داری داد میزنی. زن: البته كه دارم داد میزنم، تو یك كلمه از چیزهایی را كه من میگویم نشنیدهای. تو اصلا گوش نمیدهی! گوشدادن مهارتی است كه زوجها را با هم نگاه میدارد. حتی در گرماگرم یك بگومگو وقتی هر دو كنترل احساسی خود را از دست دادهاند، یكی از آنها و گاهی هر دو میتوانند خود را وادار كنند كه از ورای خشم گوش بدهند و سخنان ترمیمكننده زوج را بشنوند و به آنها پاسخ دهند.
زوجهایی كه در سرازیری طلاق افتادهاند كسانی هستند كه جذب خشم شده و روی نقاط مخصوصی از موضوع دعوا گیرمیكنند. حتی نمیتوانند خود را وادار به گوشدادن كنند تا چه برسد به اینكه به هر گونه پیشنهاد صلحی كه ممكن است در حرفهای شریكشان نهفته باشد، پاسخ دهند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
آیا شما در برخورد با كوچك ترین اختلاف نظر، جوش میآورید یا فرد خودداری هستید كه معمولا خود را كنترل میكنید؟
تاكنون روش برخورد خود را در مناسبات و اختلافات زناشویی كشفكردهاید؟ در این مقاله، پائولا هال(paula hall) روانپزشك، روش هایی را كه معمولا از سوی خانمها در این مواقع، اعمال میشود را مورد بررسی قرار می دهد.
برخوردمسالمت جویانه: شما مشاجره را دوستندارید و آرام بودن و دستهبندی مسایل را در جهت كمك به این وضعیت وظیفه خود میدانید؛ حتی اگر این برخورد، این مفهوم را تداعیكند كه نسبت به احتیاجات شخصی خودتان یا نداشتن دیدگاههای خاص خودتان، بیتوجههستید و آنها را نادیدهمیگیرید.
تهاجم تدافعی: شما معتقدید كه سریعتر عمل كنید بهتراست و خود را تا حد امكان خیلی با عدم توافقها، هماهنگ میكنید و می خواهید قاعدهها را رعایت كنید و یا مشكل را برای جلوگیری از ایجاد یك جبهه كامل حلكنید.این كار اغلب بی اثراست و حتی وقتی نگرانی از بین می رود تازه، موضوع دوباره برای شما مطرح میشود.
مهاجم هوشمند و نكتهسنج: در این روش، شما باتدبیر هستید و در ساختن آگاهانه احساستان پافشاری میكنید.شما دوست ندارید كه كاملا در خط حمله باشید.
ترجیح میدهید منتظرباشید تا همسرتان به چیزی توجه نادرست نشان دهد.شما ممكن است سكوت كنید، نقبزنید و شكایت و گریه و زاریكنید و یا در رابطه با برخورد او عكسالعمل مشخصی نشاندهید.
شما اغلب نهایتا به این مرحله میرسید. اما این پروسه، آهسته و خسته كننده طی میشود.
مملو از مخالفت و دشمنی: شما احتمالا میخواهید برای دفاع از همه حقوقتان در كل زندگی بجنگید و این حقوق را به همان ترتیبی كه به آنها رسیده اید، درخواست میكنید.اگرچه شما خشن به نظر میرسید اما احتمالا از صدمهدیدن میترسید و برای شما روبروشدن با هر مخالفتی، یك تجربه پردرد و زنج ایجاد میكند.
به شیوه "ضربهگیری": شما از هرنوع بحث و درگیری میترسید و هر كاری برای اجتناب از رسیدن به چنین وضعیتی، میكنید.بهتر از دفاعكردن از حقوق تان یا كوشش برای گذشتن از اصل موضوع مورد نظرتان، این است كه كاملا آمادگی داشته باشید كه اگر طوفانی بپاشد،از آن بگذرید.اما ممكن است این برخورد در شما عصبانیت، رنجشخاطر و خشم بوجودآورد.
گفتگو كننده: در این شیوه، شما به طور واقعی به دنبال این هستید كه یك راهحل مسالمتآمیز برای مشكلات پیداكنید؛ بدون اینكه به هیچكس صدمه ای واردآید. شما با آرامش به نقطه نظرات همسرتان گوش میكنید و مطمئن هستید كه در زمان مناسب، سهم واقعی خود را در بكارگیری این نقطه نظرات و تصمیمگیریها دارید.
در این روش شما میخواهید كه به بهترین نتیجه ممكن در مناسبات زناشویی برسید و در تجربه خودتان، این روش یعنی"توجه و ملاحظه واقعی مسایل" و "توافق" بهترین راه رسیدن به این نوع مناسبات است.
واضح است كه آخرین روش برخورد با اختلافنظرها كه مطرح شد، ماراباهمه اهداف هماهنگ میكند. برخورد و رویایی در یك ارتباط؛ در یك حد قابل قبولی، طبیعی است.اما این برخورد میتواند سودمند باشد نه مخرب.
برای چگونگی حل برخوردها، به راههایی كه صلح و آرامش ایجاد میكنند توجه داشتهباشید.
زوجهایی كه مشاجره نمیكنند
برخی زوجها هرگز مشاجرهنمیكنند.ترس از برخورد به قدری برای آنها زیاد است كه از هرگونه چیزی كه حتی میتواند یك موج مبهمی از رویایی، ایجادكند دوری و صرف نظر می كنند.
برای ناظرین این روابط، این نوع مناسبات میتواند در حد یك روابط كامل و مناسب نمود پیداكند؛ اما بهرحال خطر نیز میتواند در زیر سطح آرامش موجود، همچنان در كمین باشد.اختلاف ها میتوانند موجب سركوبشدن افراد ناآگاه و غیرمنعطف شوند.زیرا مكانیزم ثابتی برای هماهنگی مخالفتها وجودندارد.
این خطر وجود دارد كه خشم و رنجشها زمانی كه فردی رابطه را ترك میكند شكلبگیرد.جلوگیری از مواجهه با چنین مسئلهای، می تواند واقعا به رهایی از نگرانیهای زیادی منجر شود.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
یكى از استادان رشته ى فلسفه ، در یكى از دانشگا هها وارد كلاس درس مى شود و به دانشجویان می گوید می خواهد از آنها امتحان بگیرد ، بعدش صندلى اش را بلند می كند و می گذارد روى میزش ، و می رود پاى تخته سیاه ، و روى تابلو ، چنین مى نویسد :
ثابت كنید كه اصلا این " صندلى " وجود ندارد !
دانشجویان ، مات و منگ و مبهوت ، هر چه به مغز شان فشار می آورند و هر چه فرضیه ها و فرمول هاى فلسفى و ریاضى را زیر و بالا می كنند ، نمى توانند از این امتحان سر بلند بیرون آیند . تنها یك دانشجو ، با دو كلمه ، پاسخ استاد را می دهد . او روى ورقه اش می نویسد :
كدام صندلى ؟؟
موضوعات مرتبط: روان شناسی
چرا که خانم ها تصور می کنند که با در اختیار گذاشتن مسائل جنسی تمام مشکلات به راحتی قابل حل شدن می باشد. تا زمانی که یک چنین دیدی نسبت به زندگی داشته باشید همه چیز بر وفق مراد پیش خواهد رفت، اما...
بدون توجه به اینکه چنین نقطه نظری درست است و یا اشتباه باید توجه داشته باشیم که مردهای امروزی، با تلاش هر چه بیشتر در پی یافتن جایگاه واقعی خود در اجتماع هستند. خانم هایی را داریم که به عضویت ارتش و پایگاه های فضایی در آمده اند و به خوبی از انجام وظایفی که بر گردن آنها نهاده می شود بر می آیند. آنها در سایر مشاغل
صنعتی دیگر هم در حال پیشرفت و ترقی می باشند. رفته رفته قلعه مستحکم مردها در حال ویران شدن است و آنها احترام و ارج و قرب گذشته خود را کم کم از دست رفته می بینند.
اگر یک خانم این مقاله را بخواند شاید با خود بگوید که خوب این مشکل مردهاست و خودشان هم باید به فکر پیدا کردن راه حلی برای آن باشند. بله درست است اما نباید انتظار داشت که به یک باره معجزه روی دهد و همه چیز مطابق میل آنها شود. تاریخ برای سالیان دراز جایگاه و عملکرد مردها را در جامعه معین کرده و شما به راحتی نمیتوانید
در عرض چند سال آنرا تغییر دهید. شاید کمتر افرادی بتوانند در مقابل پیشرفت ها و موفقیت های خانم قد علم کنند اما یک چنین وضعیتی به طور قطع با خود مشکلاتی را نیز به همراه می آورد. یکی از مشکلات همانطور که قبلا نیز به آن اشاره داشتم این است که مرد قرن بیستم چه انتظاراتی دارد.
آقایون کم کم متوجه می شوند که جایگاه آنها چنان که در گذشته بوده، نیست. دیگر هیچ رد پایی از زمانیکه مردها نان آور خانه بودند و خانم ها هم باید در خانه مینشستند و فرزندان خود را بزرگ می کردند، نمانده است. شاید چنین تغییر شگرفی مستلزم سپری شدن مدت زمان بسیار زیادی باشد اما همانطور که مشاهده می کنید این امر در جوامع
غربی با روند چشم گیری در حال پیشروی است. این روزها مردها می دانند که اگر بخواهند برای خود همسری پیدا کنند باید سخت تر از گذشته کار کنند و خانم ها سنگ های بیشتری در جلو پایشان می اندازند.
خوب، حالا مردها واقعا به دنبال چه چیز هستند؟
* اول از همه مردها به دنبال کسی هستند که تشنه عشق و محبت باشد. شاید این حرف بسیاری از خانم ها را غافلگیر کند اما مردها دوست دارند مورد دوست داشتن قرار بگیرند و خودشان نیز کسی را دوست بدارند. مشکل اینجاست که خانم ها برخورد بی احساس و سردی با آنها دارند. پیدا کردن خانمی که قابل دوست داشتن باشد کمی
مشکل است و مردها از اینکه بفهمند دختر رویاهایشان را پیدا کرده اند خوشحال می شوند.
* مردها دنبال خانمی می گردند که در نظرشان جذاب باشد. خانم ها اغلب تصور میکنند که مردها خیلی سطحی نگر بوده و تنها چیزی که برایشان اهمیت دارد وضعیت ظاهری خانم می باشد. مردها لزوما به دنبال خانم های کمر باریک نمی گردند و اکثر آنها از خانم های چهل کیلویی خوششان نمی آید، بلکه آنها می خواهند کسی را داشته
باشد که به وضعیت ظاهری خود افتخار کند (البته این کار را نباید بیش از اندازه انجام دهد). مردها از داشتن نامزدی که قیافه خوبی داشته باشد لذت می برند و من فکر نمی کنم که مردی چیزی جز این به شما بگوید.
* مردها به دنبال خانم هایی هستند که بتوانند به آنها اعتماد کنند. کسی که آنها را به خاطر خودشان بخواهد، کسی که بتوانند به او ایمان داشته باشند. شاید برایتان عجیب باشد اما برخی از خانم ها قابل اعتماد نبوده و بسیار بی وفا هستند. همین امر باعث می شود که مردها محتاط تر عمل کنند. بوسه روز عید و یا عشق بازی ها اصلا به
حساب نمی آیند و این جزئی از خصوصیات خانم هاست. آقایون به شدت از بی وفایی و بد قولی بیزار هستند و به دنبال کسی می گردند که بتوانند از صمیم قلب به او اعتماد کنند.
* مردها می خواهند برای خود تشکیل زندگی خانوادگی دهند و به دنبال شریکی هستند که بتواند با او در خانه زندگی کند. خانم هایی که در محیط های اجتماعی فعالیت می کنند برای مردها قابل قبول تر هستند چرا که آقایون تصور می کنند خیلی بهتر می توانند با این گونه افراد ارتباط برقرار کنند و ارتباطشان پایدار تر خواهد بود.
* مردها به دنبال خانم هایی با روحیه زنانه و مهربان می گردند زیرا چنین خصوصیاتی باعث می شود که یک زن بتواند مادر بهتری برای بچه هایش باشد. البته این امر بدان خاطر نیست که مردها انتظار دارند خانم ها آنها را نیز تر و خشک کنند بلکه بدان خاطر است که دوست دارند فرزندانشان در آغوش مادر مهربان و دلسوزی پرورش پیدا
کنند.
* مردها به دنبال خانم های خوش مشرب هستند. بعضی از خانم ها خیلی سخت گیر بوده و برای جزئیات اهمیت بیش از اندازه ای قائل می شوند. آیا تا به حال دختر هایی را دیده اید که دارای خلق و خوی پسرانه هستند؟ مردها می خواهند از در کنار هم بودن با همسر خود لذت ببرند و احتیاج به محبت دارند به همین دلیل همیشه به دنبال
فرد خوش طبعی هستند که بتوانند در کنار او به آرامشی که آرزوی آن را دارند دست پیدا کنند.
* مردها به دنبال زن هایی هستند که حس و ظرافت زنانه خود را حفظ کرده باشند. البته منظور ما آن دسته از خانم هایی نیست که دائما به دنبال مد می روند و چهره خود را به انواع و اقسام اشکال مختلف در می آورند. خانمی که بادگلو می زند و از خود گاز معده خارج می کند هیچ گاه برای یک مرد قابل قبول نخواهد بود. این روزها
خانم ها ممكن است از مشروبات الکلی استفاده کنند که این کار نیز به نوبه خود باعث میشود که نظر جنس مخالف به آنها جلب نشود. بعضی از خانم ها هستند که در زمان عصبانیت هر چه که دلشان می خواهد بار طرف مقابل می کنند که این کار به هیچ وجه به مزاج آقایون سازگار نیست. مردها نمی خواهند رفتار همسرشان به اندازه خودشان
بی شرمانه و توهین آمیز باشد.
* مردها کسی را می خواهند که حامی و پشتیبانشان باشد. خیلی از خانم ها منتظر هستند که اشتباه کوچکی از آقا سر بزند که آنها را به باد انتقاد بگیرند و در مسائل خصوصی و حتی شغلی شان دخالت کنند. آقایون به ارتباط خود به عنوان یک سیستم محافظ نگاه می کنند زمانیکه خانم نتواند یک چنین حسی را در آنها به وجود آورد و از این
گذشته تا آنجا که می تواند از آنها انتقاد هم بکند، چیزی نمی گذرد که آقا از او جدا می شود.
* مردها از خانم های عصبی که تمام مدت داد و فریاد می کنند خوششان نمی آید. آنها خانم هایی را می پسندند که اهل بحث و گفتگو باشند و قادر باشند که مشکلاتشان را از راه های منطقی حل کنند. شاید خلق و خوی آتشین شما را در همان روزهای اولیه اندکی جذاب باشد اما در روز 500 به هیچ وجه به شما افتخار و قدرت نخواهد
بخشید.
* مردها از خانم هایی که آنها را به چالش وا می دارند خوششان می آید. دوست میدارند که خانم ها، آنها در انتظار بگذارند. مردها معمولا زمانی که احساس امنیت کنند اندکی در رابطه تنبل می شوند اما زمانیکه آنها را به چالش وا می دارید، حداقل کاری برای انجام دادن دارند. اگر می خواهید مرد خود را همواره به خود علاقمند نگه
دارید باید او را همیشه به چالش وادار کنید.
* معمولا آقایون در مورد مسائل جنسی اندکی خود دار تر از خانم ها هستند. باور کنید که حقیقت دارد. مردها می دانند که در رخت خواب چه می خواهند و به همین دلیل توجه خود را بر روی آن معطوف می کنند. شما به هیچ وجه آن همه شور و اشتیاقی که به مردها نسبت می دهند را نمی توانید در دنیای واقعی در وجودشان پیدا
کنید. مردها در جهان واقعی بسیار محافظه کار هستند. آنها با هر کسی می توانند اوج لذت و خوشی خود را تجربه کنند و نیازی به داشتن همسران متفاوت ندارند. در بسیاری از آزمایشاتی که انجام شده نتیجه بر این اصل استوار بوده که مردها دوست دارند در تخت خود به راحتی بخوابند و این خانم ها هستند که بهانه گرفته و اظهار می دارند
که از این نوع رابطه خسته می شوند.
* مردها به دنبال همسری می گردند که به آنها متعهد باشد. هر چند پیدا کردن چنین شخصی مشکل است اما می توانید حداقل آرزوی داشتن یک چنین همسری را داشته باشید. مردها نامزدی را دوست دارند که بتوانند به او اعتماد کنند و مشکلات و ناراحتی هایشان را با او در میان بگذارند. تعهد مثل یک خیابان یکطرفه نیست و باید از
جانب هر دو طرف رعایت شود. چنین نیازی برای همیشه در وجود تمام مردها باقی خواهد ماند.
* مردها دوست ندارند که تنها زندگی کنند.
مقاله این دفعه بسیار بحث بر انگیز است و ممکن است من را به جرم اشتباهات فاحش دستگیر کنند! اما زیبایی نظر و عقاید شخصی، این است که هر کس هر چیزی را که دوست داشته باشد می تواند بگوید. حقیقت این است که مردهای امروزی به دنبال یک خانم مجرد قابل اطمینان و جذاب هستند که بتوانند رابطه بلند مدتی را با او آغاز کنند.
آنها می خواهند با او از زندگی خود لذت ببرند و دقایق خود را با او تقسیم کنند تا آرام و قرار بگیرند. افراد مجرد کمی وجود دارند که خواهان ارتباط بلند مدت هستند. مشکلی که مردها با آن مواجه هستند این است که دنیا به طور کلی عوض شده. زمانی که انتظار هیچ چیزی را ندارند به سرعت برایشان زن می گیرند و طوری که متوجه
نشوند بچه دار می شوند. آنها فقط و فقط به دنبال ارزش و احترام از طرف شریک زندگی خود هستند و بس.
در حالیکه خانم ها در نقشهای اجتماعی خود بسیار موفق هستند خوب است که هیچ گاه از یاد نبریم که جایگاه اصلی آنها به خانه و خانواده شان تعلق دارد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
آگاهی از معانی رنگ گلها، تعداد شاخه های گل در یک دسته می تواند ما را در اهدای درست و افزایش تاثیرگذاری آنها یاری دهد
فراموش نکنید که لازم نیست حتما منتظر موقعیت و اتفاق خاصی برای هدیه گل به کسانی که دوستشان دارید باشید، در حقیقت گل هدیه ایست که اگر به صورت غیر منتظره تقدیم شود ارزش بیشتری دارد.
آگاهی از معانی رنگ گلها، تعداد شاخه های گل در یک دسته می تواند ما را در اهدای درست و افزایش تاثیرگذاری آنها یاری دهد
فراموش نکنید که لازم نیست حتما منتظر موقعیت و اتفاق خاصی برای هدیه گل به کسانی که دوستشان دارید باشید، در حقیقت گل هدیه ایست که اگر به صورت غیر منتظره تقدیم شود ارزش بیشتری دارد.
● معنی تعداد شاخه گلها بصورت کلی در یک دسته
- ۱ شاخه گل نشانه توجه یک فرد به طرف مقابل
- ۳ شاخه گل نشانه احترام به طرف مقابل
- ۵ شاخه گل نشانه علاقه و محبت به طرف مقابل
- ۷ شاخه گل نشانه عشق
● معنی تعداد شاخه گل های رز در یک دسته
- ۱ شاخه رز : یک احساس عاشقانه فقط برای تو
- ۳ شاخه رز: دوستت دارم
- ۵ شاخه رز: بی نهایت دوستت دارم
- ۱۲ شاخه رز : عشق ما به یک عشق دو طرفه تبدیل شده است
- ۳۶ شاخه رز : احساس وابستگی رمانتیک
- ۹۹ شاخه رز : عشق من برای تو جاودانه و تا ابد می باشد.
- ۳۶۵ شاخه رز : هر روز سال به تو می اندیشم و دوستت دارم.
- همچنین ۱۰ شاخه گل لاله عمومآ به نشانه یک عشق بی نظیر است بکار برده می شود.
● معنی رنگ رزها
- رز قرمز : رز قرمز کم رنگ به نشانه " دوستت دارم" می باشد و رز قرمز پر رنگ به معنی زیبایی بی انتهاست.
- رز زرد : امروزه رز زرد به معنی شادی و خوشحالی می باشد ولی در گذشته این رنگ رز معنی کاهش میزان علاقه و وفاداری را داشت.
- رز سفید : رز سفید به معنی عشق روحانی و پاک است و در دسته گل عروس به معنی احساس عاشقانه شادی آور می باشد.
- رز ارغوانی : این رز به معنی تمایل و اشتیاق فرد به طرف مقابل است.
و رز نارنجی به معنی "من فریفته و دلباخته تو هستم" می باشد.
- رز معطر : بدین معنی است که عشق در نگاه اول بوجود آمده است.
- رز صورتی : رز صورتی کم رنگ به معنی تحسین ، ستایش ، وقار و شایستگی و زیبایی می باشد و رز صورتی پر رنگ به معنی تشکر از طرف مقابل است.
- به طور کلی تمام رزهای کم رنگ به معنی دوستی با طرف مقابل می باشند.
● ترکیب رنگهای مختلف رز در یک دسته گل
- ترکیب رز زرد و قرمز در یک دسته گل به معنی" تبریک " در هر مناسبتی می باشد.
- ترکیب رز زرد و نارنجی در یک دسته گل به معنی علاقه زیاد به طرف مقابل است.
- ترکیب رز قرمز و سفید به معنی یگانگی و اتحاد با طرف مقابل می باشد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
هرگز گره ای را که می شود باز کرد، نبر ; هنگام مواجهه با کار سخت ، طوری عمل کن که انگار شکست غیر ممکن است.
- مردم دار باش ، هرگز کسی را از خود نرنجان
- خود را با معیار های خودت بسنج ، نه با معیار های دیگران
- فراوان بخند ، شوخ طبعی درمان تقریبا همه دردهای زندگی است
- از زمان یا کلمات با بی توجهی استفاده نکن ، هیچکدام قابل بازگشت نیستند.
- برای کسانی که از دست رنج خود ارتزاق می کنند- هر قدر هم کارشان پیش پا افتاده باشد- احترام قائل باش
- هیچ فرصتی را برای ابراز محبت از دست نده.
- نگو وقت نداری ، تو دقیقا همان تعداد ساعت در روز را در اختیار داری که پاستور ،میکل آنژ ،مادر ترزا، هلن کلر ، لئوناردو داوینچی ،توماس جفرسون و آلبرت انیشتین در اختیار داشتند.
- حال و هوای بچگی را فراموش نکن
- خود را به "خود بهسازی" دائم متعهد کن
- به افکار بزرگ فکر کن ، اما از شادی های کوچک لذت ببر
- شریک زندگیت را با دقت انتخاب کن ، نودوپنج درصد خوشبختی ها و بدبختی های زندگی ات از همین یک تصمیم خواهد بود
موضوعات مرتبط: روان شناسی
اگر دقت كرده باشيد حتما تا بهحال متوجه شدهايد كه خواب دختر يا پسر نوجوان شما بطور قابل ملاحظهاي زياد شده و مثل يك گربه خانگي از هر فرصتي براي لميدن يا چرت زدن استفاده ميكند
نوجوانها در سنيني قرار دارند كه خواب صحيح و درست نقش مهمي در سلامت روحي و جسمي آنها ايفا ميكند. اثرات مخرب اختلال دائمی در خواب فقط منحصر به دوران نوجوانی نمیشود و قطعا تا سالهای بعد ادامه خواهد داشت. البته تنها كميت خواب نيست كه بايد مورد اندازهگيري قرار گيرد، شايد كيفيت خواب از آن هم مهمتر باشد.
بدخوابي خيلي بدتر از كمخوابي است و علاوه بر تاثيرات منفياي كه در طول روز بر كارايي و عملكردهاي اجتماعي ميگذارد، منجر به ايجاد اختلالات روانشناختي در فرد ميشود.
افسردگيهاي دوران نوجواني ممكن است در قالب كم خوابي و يا پرخوابي خود را نشان دهند. البته به ندرت پيش ميآيد كه نوجواني طبق يك برنامه منظم بخوابد و بيدار شود.
همه بچههايي كه در اين سنین قرار دارند عادات رفتاري مشابهي دارند، همه تا آخرين لحظه انجام تكاليف خود را به تعويق مياندازند، دوست دارند تا ديروقت پاي برنامههاي تلويزيوني بنشينند و صبح براي يك دقيقه خواب بيشتر به هر ترفندي متوسل ميشوند.
اما اگر از اين وضعيت خسته شدهايد بهتر است به نوجوانتان كمك كنيد تا وضعيت خوابي خود را تغيير دهد تا سلامت جسمي و رواني او بيش از اين در معرض خطر قرار نگيرد (بين خودمان باشد اگر شما هم دست كمي از فرزندتان نداريد بهتر است با دقت بيشتري اين مطالب را بخوانيد و خودتان را مخاطب آن فرض كنید)
• خواب هم حساب و كتاب دارد:
حتما براي خوابيدن و بيدار شدن خود برنامه زماني مشخصي داشته باشيد. سعي كنيد هر روز ساعت مشخصي بيدار شويد و هر شب هم سر ساعت مشخصي بخوابيد. اينكار باعث ميشود بدن شما و خود شما عادت كنید فقط هنگامي كه واقعا به خواب احتياج داريد به رختخواب برويد و صبحها هم به محض تكميل شدن خوابتان بيدار شويد.
• چرت زدن ممنوع:
فرقی نمیكند در چه شرايطي هستيد، اگر شب قبل فقط به اندازه يك پلك بر هم زدن خوابيدهاید، حق نداريد در طول روز حتی 5 دقیقه هم چرت بزنيد.
چرت نیمروزی فقط كارتان را سختتر كرده و باعث ميشود شب به سختی بخوابید. اگر واقعا تحمل اين كم خوابي برايتان عذابآور بود، تنها راهحل ممكن اين است كه شب زودتر به رختخواب برويد، آن هم فقط به اندازهاي كه شب قبل كمتر خوابيدهايد.
• با چشم باز در رختخواب ماندن ممنوع:
اگر شبها مدتی طول ميكشد تا خوابتان ببرد، به هیچوجه این مدت را در رختخواب نمانید و وقت خود را صرف خیره شدن به ساعت و شمردن تیكتاكهای آن نكنید. بهجای این كارها از جایتان بلند شده و به اتاق دیگری بروید و آنقدر كتاب، روزنامه یا مجله بخوانید كه احساس كنید بالاخره خوابتان گرفته است. سپس خیلی سریع به رختخواب برگردید و تا خواب دوباره از چشمانتان نپریده، آنها را ببندید.
• یك لیست بلند بالا:
اگر فكر ميكنید علت بیخوابی شما كارهای عقب افتادهای است كه ذهنتان را بهخود مشغول كرده، بهتر است برای خلاص شدن از فكر و خیال، لیستی از كارهای انجام نداده خود تهیه كنید. وقتی افكار مزاحم را بهصورت فیزیكی به روی كاغذ منتقل ميكنید، از لحاظ ذهنی نیز ميتوانید آنها را از خود دور كنید .
• از كافئین پرهیز كنید:
هیچ چیز به اندازه یك استكان چای یا یك فنجان قهوه كه آخر شب خورده شود شما را بیخواب نخواهد كرد. كافئین موجود در چای و قهوه خیلی سریع خستگی و خواب را از میدان بهدر كرده و دست كم مانع از این ميشود كه خوابی خوب و عمیق داشته باشید.
• ورزش كنید:
هرچه قدر كه در طول روز بیشتر از بدن خود كار بكشید، شب هنگام وقتی كه سرتان را روی بالشت بگذارید، یا بهتر بگوییم هنوز سرتان به بالشت نرسیده، سریعا خوابتان خواهد برد. اگر كارتان به گونهایست كه از تحرك لازم برخوردار نیستید بهترین راه برای خسته شدن، ورزش كردن است.
هر چقدر كه در طول روز بیشتر انرژی مصرف كنید، خواب شبانه عمیقتر و بهتری خواهید داشت و روز بعد سرحالتر و سرزنده تر از خواب برمیخیزید.
• مثبت فكر كنید:
اگر فكر ميكنید هیچ كدام از این روشها مشكل بیخوابی شما را حل نمی كند، اصلا نگران بیاعتبار شدن توصیههای ما نباشید. آخرین راه حل رد خور ندارد ! چگونه ؟
اصلا چرا به بیخوابیهایی كه هر چندوقت یكبار به سراغتان ميآید به دید مشكل نگاه ميكنید، دید خود را عوض كنید و این بار به چشم یك راهحل به آن نگاه كنید. شاید بیخوابی چهره مثبتتری هم داشته باشد.
از این فرصت استفاده كرده و شبهایی كه خوابتان نمیبرد به انجام كارهایی بپردازید كه باید انجام شوند. اگر مثبت فكر كنید، بیخوابی زمان اضافهای است كه فقط در اختیار شما قرار داده شده، پس تا ميتوانید از این موقعیت استفاده كنید
موضوعات مرتبط: روان شناسی
شما هم شب ها تا دیوقت بیدار می مانید و نگران این هستید که رقیب، عشقتان را از چنگتان درآورد؟ مظنون هستید که همسرتان، نامزدتان یا عشقتان به جز شما با کس دیگری هم رابطه دارد؟ می خواهیم به شما آموزش دهیم که چطور بر رقیبتان پیروز شوید و عشقتان را برای همیشه به دست آورید.
1) به او نشان دهید که برای انتخاب او بیشتر از هر چیز دیگری احترام قائلید.
کاری نکنید و چیزی نگویید که طرفتان را مجبور کند آنطور که شما می خواهید زندگی کند و همه چیز را مثل شما ببیند. اگر او دوست دارد که خودش انتخاب کند، حال این انتخاب شما باشید یا کس دیگری، به او نشان دهید که برای نظرش احترام قائلید. اگر بتوانید به او ثابت کنید که آزادی انتخاب به او می دهید و برای نظر او احترام قائلید، مطمئن باشید که انتخاب او شما خواهید بود.
2) سعی نکنید رقابت کنید.
سعی نکنید با رقیبتان رقابت کنید. وقتی رقابت می کنید یعنی با او وارد مبارزه شده اید و وقتی وارد مبارزه شوید، انرژی منفی خیلی زیادی تولید می کنید و منجر به تجربه های ناخوشایندی با اطرافیانتان می شود. درعوض، سعی کنید فرصت هایی ایجاد کنید که منجر به تجربه های مثبت شوند، به ویژه با عشقتان. اجازه بدهید طرفتان وقتی باشماست احساس راحتی بیشتری کند.
3) از بحث کردن درمورد مسائل مربوط به رقیبتان خودداری کنید.
وقتی کنار عشقتان هستید، سعی نکنید مداوماً از او درمورد مسائل مربوط به رقیبتان سوال کنید: مثلاً دیروز کجا رفتی؟ چرا فلانی اینکار را می کند؟ چرا فلان چیز را به او دادی و ...پرسیدن چنین سوالاتی فقط او را به حالت دفاعی می کشاند و پاسخ هایی که می دهد هم صادقانه نخواهد بود. چنین بحث هایی اکثر اوقات تجربه های ناخوشایندی ایجاد می کند و باعث می شود هر دو شما سر یک موضوع کوچک و بی ارزش به بجث و جدل بپردازید. پس به طرفتان آزادی انتخاب بدهید. اجازه بدهید هر کاری که دوست دارند انجام دهند و بعد می بینید که از این درک شما قدردانی خواهند کرد. اگر طرفتان متوجه شود که وقتی با شماست می تواند راحت تر از وقتی که با رقیبتان است نفس بکشد، مطمئن باشید که به سمت شما می آید، بدون اینکه تلاشی برای آن کرده باشید.
4) سعی نکنید مثل سیریش به طرف مقابلتان بچسبید.
خودتان را به یاد بیاورید که تازه با طرفتان آشنا شده بودید. آن فردی که آنموقع بودید همان کسی است که طرفتان عاشقانه و عمیقاً دوست می دارد. پس همان آدم باشید. وقتی آن آدم بودید، کسی بودید که مثل سیریش به طرفش نمی چسبید. فردی مستقل، بی خیال، و سرشار از انرژی زندگی بودید. این خود واقعی شماست که طرفتان عمیقاً دوستش دارد و می خواهد که با او باشد. پس همه آن وابستگی ها را دور بریزید و سعی کنید استقلال فردیتان را حفظ کنید. اگر رابطه تان رو به انهدام است، افراد دیگر به شما خواهند گفت، "طرفت عوض شده" یا "آدم ها عوض می شوند، زندگی همینه". درعوض لحظه ای مکث کنید و از خودتان بپرسید ایا طرف من واقعاً تغییر کرده است؟ یا این خودم هستم که تغییر کرده ام؟ آیا به کسی تبدیل شده اید که خیلی از رابطه تان توقع دارید؟ عشق شما، شما را به خاطر آن که هستید دوست دارد، پس همان آدم مستقلی باشید که یک روز بودید.
نکات بالا را همیشه در خاطر داشته باشید و با رعایت این نکات مطمئن باشید که قلب کسی را که دوستش دارید به دست خواهید آورد، بدون اینکه تلاش زیادی کرده باشید.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
در شك و ترديد به سر ميبرند، باور كن.
سرگرم بازي هستند، برنامهريزي كن.
در خواب هستند، مطالعه كن.
تعلل ميورزند، تصميم بگير.
خيالپردازي ميكنند، آماده شو.
امروز و فردا ميكنند، شروع كن.
در حسرت به سر ميبرند، تلاش كن.
وقت را تلف ميكنند، كاري كن.
حرف ميزنند، گوش كن.
اخم ميكنند، لبخند بزن.
ايراد ميگيرند، ابراز خشنودي كن.
نااميد ميشوند، استقامت و پشتكار از خود نشان بده.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
اين شك از آن نوع شكهايي است كه بخصوص در برخي موارد به نتايج بسيار مثبت منجر ميشود. البته ميدانيد كه در مرحله شك نبايد زياد باقي ماند...
وقتي رابطه شما به عنوان پدر و مادر با بچهها در هر رده سني بهخصوص در دوران بلوغ، بسيار بحراني و بغرنج است كه به هيچ وجه نميتوانيد يك ارتباط خوب و سازنده ايجاد كنيد و اساسا حرف يكديگر را نميفهميد...
وقتي با همسرتان هميشه اختلاف داريد به صورتي كه در بسياري موارد، كوچك و بياهميت بودن مورد اختلاف به شدت شما را ميآزارد اما به هر تقدير، برخوردها همواره به تلخي به پايان ميرسند...
وقتي با دوستان يا همكاران خود در محيط كار و يا همكلاسيهايتان در مراكز آموزشي و يا در ديگر موارد با مردم كوچه و بازار نميتوانيد يك رابطه مثبت و دوجانبه براي رشد و پيشرفت و گذران زندگي اجتماعي رضايتبخش برقرار كنيد؛ با خود فكر كردهايد چرا؟... ريشه اين ناكاميها و عدم موفقيتها چيست؟]
اگر ارزيابيهاي بيطرفانه از چند مورد مشكل ارتباطي را در كنار هم بگذاريد حداقل به اين نكته ميرسيد كه جزئينگري و حساسيتهاي بياساس، يكي از مسايلي است كه اجازه نميدهد شما با ديگران ارتباط مثبت و سازندهاي برقرار كنيد.
نكته اساسي ديگر بيتوجهي به يك سري قوانين و واقعيات عاطفي- انساني است. براي مثال انسان در هر سني نياز به "نوازش" دارد. اين يك قاعده كلي است.
اما آيا نوازشي كه يك نوزاد ، كودك 2ساله يا 7ساله، نوجوان 15ساله، جوان 25 ساله، مرد 40 ساله و زن 60 ساله نياز دارند از ويژگيهاي يكساني برخوردار است؟
امروزه، برخي روانپزشكان كه معتقد به تاثيرگذاري عوامل محيطي بر روح و روان انسان، بويژه از دوران نوزادي تا پايان دوران كودكي هستند؛ در كليه اين زمينهها راهحلهاي قابل توجهي ارائه ميدهند كه مبتني بر همين واقعيات پيچيده عاطفي- انساني است.
بنابراين ميتوان مشاوره با آنها را جدي گرفت همان گونه كه براي درمان يك بيماري جسمي، راهي جز مشاوره با پزشك متخصص وجود ندارد.
خوشبختانه در سالهاي اخير به درمان مشكلات رواني- روحي عنايت بيشتري شده است كه قطعا با توجه به تاثيرگذاري مثبت و تعيينكننده اين نوع مشاورهها، روند گستردهتري پيدا خواهد كرد. اميد آن كه روزي اين نگاه در فرهنگ جامعه ما جايگاه واقعي خود را بيابد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
رازهاي او را هيچ گاه به کسي نگوييد ، آن رازها تنها براي گوشهاي شما هستند.
زوج هاي ازدواج کرده اي که به يکديگر عشق مي ورزند، هزاران پيام به يکديگر مي دهند، بدون اينکه حرف بزنند، گاهي سکوت بيانگر خيلي حرفهاست.
گاهي به او بگوييد که عاشقش هستيد و بدون او کامل نبوديد.
وقتي که راجع به دوستان قديمي اش صحبت مي کند، با دقت گوش دهيد، آن دوستان براي او خيلي عزيز هستند و او با شما بخشي از گذشته اش را که براي او مثل گنج است، قسمت مي کند.
به او کمک کنيد آن چه را که مورد علاقه شماست بياموزد.
وقتي راجع به او صحبت مي کنيد، وي را بالا ببريد (به او شخصيت دهيد) و هرگز او را کوچک نکنيد.
براي او چتري بخريد و آن را در جايي بگذاريد که او بتواند آن را پيدا کند.
اگر با بچه ها مشغول بازي کردن است ، تو هم به آن ها ملحق شو و به او اجازه بده که با آنها، بازيهاي پر صدا بکند. اگر اين کار او را شاد مي کند، حرفي نيست.
تنها بيان کردن مسئله اي درست در مکاني درست هنر نيست، بلکه خودداري از بيان مطالب مسئله ساز در موقعيت هاي نادرست هنر است.
آقايان :
شما بايد براي همسرتان آن طور آماده شويد که دوست داريد او براي شما آماده شود.
بعضي از زنان تصور مي کنند که مردان، آن ها را براي کامجويي مي خواهند، اين تصورات را در هم شکنيد.
بيشتر زنان به خاطر احساس رضايت مي خواهند کار کنند، زيرا بيکاري، بطالت و افسردگي مي آورد.
کمتر زني که نيازهاي عاطفي و مالي او بر آورده مي شود، نياز به کار کردن در خود مي بيند.
تفکر« شوهر خداي دوم در عصر توسعه و فرهنگ»، جواب نمي دهد. دوباره سنجي بعضي از باورها لازم است.
مشکلات شغلي خود را با همسرتان در ميان بگذاريد اگر نتوانست راهنماييتان کند، حداقل شرايط شما را درک مي کند.
اگر کار مي کند سعي نکنيد از ميزان درآمدش مطلع شويد، اجازه بدهيد کم کم خودش راه شريک شدن در مخارج زندگي را مي آموزد.
گاهي اجازه بدهيد کنترل تلويزيون را او در دست بگيرد، در اين صورت احساسش به شما بهتر مي شود.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
روانشناسان خاطر نشان میکنند که سبکهای متفاوتی برای فرزندپروری وجود دارد. آنها عقیده دارند که سبکهای فرزندپروری را میتوان بر حسب دو عامل محبت و کنترل پدر و مادر، به چهار دسته تقسیم کرد.
1- نوع A (کنترل زیاد، محبت کم)
برخی از والدین عقیده دارند که سختگیری نسبت به فرزندان، بهترین شیوه تربیتی و ضامن موفقیت آنها در آینده است. در این راستا، برخی از والدین سختگیری را از اندازه میگذرانند. آنها فراموش میکنند که هر کودکی به طور طبیعی تمایل به آزادی و استقلال عمل دارد. سختگیری بیش از حدّ، روح آزادی را در کودک از بین میبرد و این ایده غلط را در او به وجود میآورد که آزاد و مستقل بودن، نامطلوب است. در دنیای پر رقابت امروز، کودک باید دارای اعتماد به نفس باشد. و این نیز تنها از طریق پشتیبانی والدین به دست میآید. در شرایطی که پدر و مادر تنها سختگیری و کنترل و نه عشق و محبت را به کار گیرند، فرزندان شخصیت فردی خود را از دست میدهند و در تصمیمگیریهای مناسب در زندگیشان ناکام میمانند زیرا همیشه این پدر و مادر بودهاند که تصمیمات لازم را برای آنها گرفتهاند. روانشناسان به این پدیده، فرزندپروری قدرت طلبانه میگویند. کودکانی که دارای والدین قدرت طلب باشند، استقلال لازم را به دست نمیآورند و در شرایطی که نیازمند تصمیمگیری باشند، دچار اضطراب میگردند. آنها تمایل پیدا میکنند که در تمام فعالیتها نقش دوم را بازی کنند. این کودکان در بزرگسالی نمیتوانند نقش رهبری را بر عهده بگیرند. همیشه این احتمال وجود دارد که آنها در کلیه زمینهها احساس زیردستی نسبت به دیگران داشته باشند. در واقع، این کودکان هرگز نخواهند توانست به اهداف مورد نظر خود در زندگی دست یابند.
2- نوع B (کنترل کم، محبت زیاد)
این نوع دیگری از فرزندپروری است که در آن، والدین عشق و محبت بیش از اندازه، بدون اعمال کنترلهای لازم را ابراز میدارند. این گونه پدر و مادرها، تحت تأثیر این کجفهمی و سوء برداشت که «روانشناسان با تنبیه مخالفند»، از به کار بردن هر نوع تنبیهی اجتناب میکنند. در واقع، کودکان بر حسب رفتار و اعمالشان، به تنبیه متناسب نیاز دارند. تشویق و تنبیه تنها شیوهای است که باعث میشود کودک بین آنچه درست و آنچه نادرست است فرق قائل شود. از طریق تشویق و تنبیه والدین است که ارزشهای فرهنگی فرا گرفته میشوند. اگر شرایط ایجاد کند کودک به تنبیه نیاز دارد. اشتباه عمومی این است که از یک طرف، بسیاری از والدین در تنبیه کردن رفتارهای ناسازگار و ناهمخوان نشان میدهند. کودکی در یک موقعیت برای کاری که کرده است توبیخ میشود و در موقعیت دیگر، انجام همان کار یا نادیده انگاشته میشود و یا حتی مورد تشویق قرار میگیرد. این کار، کودک را گیج میکند و مورد مخالفت روانشناسان قرار دارد. از طرف دیگر، برخی از والدین، حتی در شرایطی که کودک باید تنبیه گردد، از این کار سرباز میزنند و یا با او مخالفت نمیکنند. روش صحیح و متعادل، پذیرش فرزند و محبت به او، و در عین حال تنبیه او به خاطر برخی کارهاست. این رفتار به کودک این حس را القاء میکند که والدین دوستش دارند امّا برخی رفتارها و اعمال او را تائید نمیکنند.
در شرایط نوع B ، کودک احتمالاً لوس بار میآید و الگوهای رفتاری ضداجتماعی و مجرمانه از خود نشان میدهد.
3- نوع C (کنترل کم، محبت کم)
کودک نمیتواند در خلاء عاطفی رشد یابد. اگر والدین هیچگونه عشق و محبتی نشان ندهند، زندگی برای کودک بیارزش و بیثمر میشود. کودکان به طور طبیعی بیشتر هیجانی و احساسی هستند تا عقلانی و منطقی. رشد صحیح شخصیت از ترکیب هماهنگ این دو صورت میگیرد. هنر این ترکیب، تنها در صورتی که والدین بتوانند محبت و کنترل را به نسبت صحیح به فرزندشان نشان دهند، به دست میآید. هنگامی که والدین رفتار فرزند را کنترل کنند، او درک میکند که کنترل کردن برای یک زندگی اجتماعی آرام، کاملاً ضرورت دارد.
به همین ترتیب، فرزندان نیاز به محبت دارند. هنگامی که فرزند احساس خطر میکند، آغوش مادر به او اطمینان و آرامش میبخشد. تماس بدنی بین مادر و کودک، مطمئناً نخستین شاخص عشق و محبت نزد فرزند است. همچنان که کودک بزرگتر میشود، کلمات اطمینان بخش مادر، جای آغوش او را میگیرد. نیازی به ذکر این نکته نیست که بیان عشق و محبت، ضرورت قطعی برای رشد سالم فرزند دارد و در غیاب آن، شخصیت کودک دچار اختلال خواهد شد. کودکانی که دچار فقر و محرومیت هیجانی و عاطفی باشند نمیتوانند شریک خوبی در زندگی زناشوئی باشند زیرا پیوند موفق بین زندگی دو فرد از طریق عشق برقرار میگردد. بنابراین، هیجانات باید به شیوه قابل قبولی تنظیم و کنترل گردند. کنترل والدین، راهنمایی لازم برای بیان احساسات و هیجانات را در اختیار فرزندان قرار میدهد. همچنین ساختار لازم که احساسات در چهارچوب آن بروز داده شوند را در اختیار میگذارد. فرزندپروری بدون کنترل و محبت، مطلوب نیست. به این دلیل است که روانشناسان این نوع فرزندپروری را «غافل و بیمبالات» مینامند.
4- نوع D (کنترل زیاد، محبت زیاد)
از آنچه تا کنون گفته شد کاملاً روشن است که بهترین شیوه فرزندپروری آن است که همراه با کنترل مناسب و محبت کافی باشد. والدین باید بین کودک به عنوان یک انسان از یک سو و رفتارهای کودکانه او از سوی دیگر، تفاوت قائل شوند. والدین نوع D این فرق را بین کودک و اعمالش قایل میشوند. آنها کودک را به خاطر رفتارهای پسندیدهاش تشویق و به خاطر اعمال ناپسندش تنبیه میکنند. این والدین رفتار سازگار و همخوانی در ارتباط با فرزندانشان دارند. آنها فرزندشان را با تنبیه به خاطر رفتاری در یک روز و تشویق به خاطر همان رفتار در روز دیگر، گیج نمیکنند. کودکان نیز همانند همه ما، رفتارهای سازگار را بسیار آسانتر از رفتارهای نامتعادل درک میکنند.
مهمترین نکته در اینجا این است که هنگامی که کودک برای رفتارش تنبیه شد درک میکند که پدر و مادرش هنوز به او عنوان یک فرد عشق میورزند. نقطه مقابل این، هنگامی است که والدین به طور کلّی فرزند را طرد کنند. هنگامی که فرزند حس کند که والدین او را به طور کامل از خود راندهاند، احساس تنهایی و درماندگی خواهد کرد. این امر میتواند باعث کاهش اعتماد به نفس کودک گردد و به افسردگی، پرخاشگری، قطع عضو و حتی خودکشی او بیانجامد. روانشناسان، فرزندپروری نوع D را «موثق» مینامند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
ما چه بخواهیم چه نخواهیم، تا حدودی مصرفکننده مطالب روانشناسی هستیم. تقریباً هر روز گزارشهای تازهای درباره یافتههای جدید روانشناسی در تلویزیون، رادیو و روزنامهها منتشر میشود و هر مجله خانوادگی را که ورق بزنید حاوی آزمونهای روانشناسی یا مقالاتی درباره راههای مقابله با افسردگی، اضطراب، استرس و هراس ... براساس آخرین پژوهشهای روانشناسی است.
چگونه تشخیص دهیم که این مطالب از اعتبار علمی برخوردارند یا نه؟ برای استفاده هوشمندانه از مطالب روانشناسی باید چگونگی ارزیابی گزارشهایی را که از پژوهشهای روانشناسی منتشر میشود، یاد بگیریم. با درک چگونگی تشخیص اطلاعات قابل اعتماد و با ارزش، ما به صورت مصرف کننده آگاه مطالب روانشناسی در میآئیم. این مقاله به شما راههای ارزیابی را نشان میدهد و کمک میکند که بتوانید مطالب معتبر را از نامعتبر تشخیص دهید.
1. منبع مقاله را در نظر بگیرید
هرگاه در رسانههای عمومی، مطلبی درباره یافتههای پژوهشهای روانشناسی خواندید یا شنیدید، همیشه باید منبع اصلی اطلاعات را در نظر بگیرید. مطالعات منتشر شده در مجلات علمی و حرفهای روانشناسی، فرایند بررسی دقیقی را طی کردهاند. این مطالعات معمولاً توسط یک یا چند پژوهشگر صاحب صلاحیت علمی صورت گرفتهاند و معمولاً از سوی یک مرکز، بیمارستان یا سازمان آموزشی و پژوهشی پشتیبانی شدهاند. ویراستاران علمی مجله نیز آنها را خوانده و تأیید کردهاند. یعنی روانشناسان دیگری که در روشهای پژوهشی و آماری مهارت دارند، قبل از چاپ شدن مطلب، آن را بررسی کردهاند.
دلیل دیگری که برای در نظر گرفتن منبع وجود دارد این است که در بسیاری از گزارشهایی که در مجلاّت معمولی چاپ میشوند، عناصر کلیدی یافتههای پژوهشی یا غلط تعبیر میشوند و یا به دقت توضیح داده نمیشوند. نویسندگان و گزارشگرانی که فاقد تجربه در روشهای پژوهشی هستند ممکن است به طور دقیق متوجه نشوند که مطالعه چگونه صورت گرفته و تأثیرات احتمالی نتایج پژوهشی چیست. بنابراین بامطالعه اصل مقاله، درک کاملتر و بهتری از معنی یافتههای پژوهشی کسب خواهید کرد.
2. به ادعاهای عجیب و غریب و کاملاً غیرمنتظره شک کنید
به هنگام ارزیابی و بررسی هر نوع اطلاعات علمی, هیچگاه «شک کردن» را فراموش نکنید. خصوصاً به ادعاها یا یافتههایی که احساسی یا غیرواقعی به نظر میرسند شک کنید. یادتان نرود که هدف رسانههای عمومی، جلب توجه، فروش بیشتر و بالا بردن تیراژ است. گزارشگران ممکن است روی عناصر خاصی از مطالعه تمرکز کنند و از اطلاعات مهمی که برای درک نتایج پژوهش ضرورت دارند غافل بمانند. خطر دیگری که وجود دارد این است که ادعاها واظهارات پژوهشگران ممکن است خارج از بافت و متن مورد نظر مورد استفاده قرار گیرد به نحوی که کاملاً مغایر با نتایج اصلی مطالعه باشد.
3. روشهای پژوهش را ارزیابی کنید
برای آن که مصرفکننده هوشمند مطالب روانشناسی باشید، درک برخی از پایههای یک پژوهش روانشناسی ضرورت دارد. عناصری نظیر تعاریف عملیاتی، نمونهگیری تصادفی و طراحی پژوهش، برای درک نتایج نهایی یک مطالعه، اهمیت دارند. برای مثال، یک مطالعه خاص ممکن است فقط افراد خاصی از یک جمعیت را در نظر گیرد و یا تعریف خاصی از یک موضوع بخصوص را مورد نظر قرار دهد. هر دوی این عوامل میتوانند در این که یافتههای پژوهشی برای کلّ جامعه چه معنی میدهند و چگونه نتایج را میتوان برای درک بهتر یک پدیده روانشناسانه به کار بست، اهمیت داشته باشند.
4. داستانها را از واقعیتها تشخیص دهید
به داستانها یا گزارشهایی که برای پشتیبانی از یک ادعا ارائه میشوند زیاد بها ندهید. این که گروه کوچکی از افراد به نتیجهگیری مشابهی دست یافتهاند بدین معنی نیست که کلّ جامعه دیدگاه مشترکی با آنان داشته باشد. پژوهشهای علمی از نمونهگیری تصادفی و سایر روشهای پژوهشی استفاده میکنند تا بتوانند نتایج مطالعه را به کل جمعیت تعمیم دهند. هر گزارشی با این توجیه که «این در مورد من صدق میکند پس برای بقیه هم باید صادق باشد»، باید با دیده شک و تردید نگریسته شود.
5. ببینید سرمایهگذاری برای این پژوهش از سوی چه کسی یا سازمانی صورت گرفته است
برای ارزیابی پژوهشهای روانشناسی، در نظر گرفتن این که پشتیبان مالی انجام مطالعه چه کسی یا سازمانی بوده است نیز اهمیت دارد. سرمایهگذاری ممکن است از منابع مختلف نظیر بنگاههای دولتی، گروههای غیرانتفاعی و یا سازمانهای بزرگ صورت گرفته باشد.
هنگامی که نتایج یک مطالعه کاملاً در جهت منافع و برنامههای سازمانی باشد که هدفش فروش محصولات یا متقاعد کردن مردم به داشتن یک دیدگاه مشترک است، برخورد محتاطانهای با آن داشته باشید. هر چند اینگونه سرمایهگذاری لزوماً به معنی بیاعتبار بودن نتایج مطالعه نیست امّا شما باید همواره مطمئن باشید که مطالعه، جهتگیری خاصی نداشته و به طور علمی و بیطرفانه صورت گرفته باشد.
6. توجه داشته باشید که ارتباط داشتن به معنی رابطه علت و معلولی نیست
در بسیاری از گزارشهای پژوهشهای علمی که در مجلات معمولی به چاپ میرسند، یک راست به سراغ نتیجهگیریها رفته و رابطه علت و معلولی بین متغیرها برقرار میسازند. در صورتی که رابطه بین دو متغیر، لزوماً بدین معنی نیست که تغییر در یکی، باعث تغییر در دیگری میشود. در اغلب موارد رابطه علّت و معلولی بین متغیرها وجود ندارد. معمولاً در پژوهشهای علمی عباراتی وجود دارد نظیر «پژوهشگران موفق به کشف ارتباطی بین ...»، «پژوهشها نشانگر ارتباطی بین ...» یا «به نظر میرسد ارتباطی وجود داشته باشد بین ...»
روزنامهها، مجلات، کتابها و منابع اینترنتی پر از اطلاعاتی درباره آخرین یافتههای پژوهشی در زمینه روانشناسی هستند. به منظور تعیین میزان قابل اعتماد بودن این گزارشها، دانستن چگونگی ارزیابی آنها اهیمت دارد. بهترین راه برای کسب اطلاعات صحیح، مراجعه به نسخه اصلی مطالعه است امّا چنانچه این کار امکانپذیر نباشد باید عقل سلیم علمی خود را به کار گیرید. مواظب ادعاهای احساساتی و غیرمنطقی، نتیجهگیریهای اشتباه از ارتباط بین متغیرها و ... باشید و هیچگاه فراموش نکنید که به هنگام ارزیابی هر گزارش علمی، شک داشتن جزء قواعد کار است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
خداوندا شاکرم که بهترین زندگی را در کنار همسر مهربانم بمن هدیه کردی !
تقدیم به همسر عزیزم
شاد باشید ! دنیا پر از آفتاب است !
غالباً در زندگی اتفاق هایی می افتد كه واقعاً از اختیار ما خارج است. فعالیت شركتی كه ما در آن كار می كنیم محدودتر می شود و ما را كنار می گذارد، همسرمان از ما جدا می شود، یكی از اعضای خانواده بیمار می شود، یكی از نزدیكانمان می میرد و یا دولت جلو یكی از طرح های ما را می گیرد و ...
در چنین شرایطی است كه حس می كنیم كاری از دستمان ساخته نیست و نمی توانیم بهبودی در وضع خود ایجاد كنیم.
وقتی راه تازه ای را امتحان می كنیم تمام توانایی های خود را به كار می گیریم و باز به هدف خود نمی رسیم، غالباً از این كه به كوشش تازه ای دست بزنیم می ترسیم. چرا؟
علتش این است كه از رنج گریزانیم! هیچ كس دلش نمی خواهد شكست بخورد. اغلب ما پس از چندبار تلاش و تقلا نومید می شویم و دست از كوشش می كشیم! و در این وقت است كه شما خود را درمانده می پندارید. اما در اشتباهید. شما قادر به انجام كارهایی هستید كه می توانید از همین امروز شروع كنید. توماس ادیسون می گفت: «من دلسرد نمی شوم زیرا هر اشتباهی كه می كنم مرا یك قدم به جلو می راند.»
اغلب اوقات اشخاص به این دلیل می گویند قادر به انجام كاری نیستند كه در گذشته كارهایی را انجام داده و نتیجه نگرفته اند. اما به خاطر داشته باشید كه گذشته شما با آینده تان فرق دارد. كاری كه دیروز كرده اید مهم نیست، بلكه كاری كه هم اكنون انجام می دهید، دارای اهمیت است.
«جین وبستر» در كتاب «بابالنگ دراز» می نویسد:
«باید برای حال زندگی كرد ؛ نباید به خاطر گذشته ها افسوس خورد و نباید چشم به راه آینده ماند. بلكه باید از همین لحظاتی كه داریم حداكثر استفاده را ببریم. بیشتر مردم زندگی نمی كنند بلكه فقط با سرعت می دوند . آنها سعی می كنند به هدفی دست یابند كه در افقی دور دست قرار گرفته و در گرما گرم تلاش خود به حدی هیجان زده و خسته می شوند كه تمام مناظر زیبای محیط آرامی كه در آن عبور می كنند از نظرشان دور می ماند و بعد وقتی به خود می آیند كه پیر و فرسوده شده اند و در آن زمان دیگر رسیدن یا نرسیدن برای آدم فرقی نمی كند.
برای این منظور كافی است مطالعه ای بر روی زندگی افراد موفق كه در گوشه و كنار ما زندگی می كنند انجام دهید.
بیشتر افراد موفق چندین و چندبار شكست خورده اند ولی با نیروی عظیمی به نام «پشتكار» باز هم دست از تلاش برنداشته اند و موفق شده اند.
یك تصمیم واقعیخیلی از مردم فكر می كنند افراد ثروتمند و موفقی كه در زمینه ای صاحب شهرت شده اند از اول ثروتمند بوده اند اما این یك فكر منفی است. خیلی ها با وجود داشتن ثروت بی شمار، بدون فكر و عمل ، تمام دارایی خود را از دست می دهند. افراد موفق یك تصمیم واقعی گرفته اند.
تصمیم می تواند زندگی همه را تغییر دهد. می تواند رؤیاهای ما را به واقعیت تبدیل كند. امور نامریی را به امور مریی تبدیل كند و این كه می تواند ما را به عنوان یك انسان به بیش از آن چیزی كه هستیم تبدیل كند.
از تصمیم گیری غلط نباید بترسیم. هر كسی حتی بهترین افراد هم همیشه تصمیم درست نگرفته اند.بلكه گاهی آنها هم تصمیم اشتباه گرفته اند. به علت این كه موفقیت نتیجه قضاوت صحیح است و قضاوت درست ناشی از تجربه است و تجربه غالبا چیزی به جز قضاوت غلط نیست.
متأسفانه عده ای وقتی دچار مشكل می شوند دنیا در نظرشان به پایان می رسد و مثلاً تصمیم به خودكشی می گیرند . ولی هیچ شخص یا هیچ مشكلی ارزش آن را ندارد كه به خاطرش دست به خودكشی بزنیم. زندگی همیشه ارزش زیستن دارد و همیشه چیزی هست كه می توان به خاطرش سپاسگزار بود چون می دانیم خداوند بندگانش را دوست دارد. بنابراین چیزی به نام شكست وجود ندارد اگر دست به كاری بزنید كه ظاهراً هیچ نتیجه ای نگرفته اید، دست كم نكته ای می آموزید كه در آینده به دردتان خواهد خورد و آن وقت واقعاً موفق خواهید شد.
پس همه چیز به خود ما بستگی دارد. ما یك زندگی ارزشمند و واقعی در اختیار داریم كه با هیچ چیز دیگر قابل معاوضه نیست. به ما امتیازات و فرصت هایی اعطا شده است كه مسئولیم با توسعه وجود خود بخشی از دینی را كه به گردن داریم ادا نماییم.
«آنتونی رابینز» در كتاب «یادداشت های یك دوست» می نویسد:
دوست من «دابلیو میچل» در یك حادثه وحشتناك موتورسیكلت دو سوم بدنش سوخت. هنگامی كه در بیمارستان بستری بود تصمیم گرفت به هر قیمتی كه شده، راهی برای كمك به اطرافیان خود پیدا كند، صورت او چنان سوخته بود كه شناخته نمی شد. معذلك اعتقاد داشت كه لبخندش می تواند دنیای دیگران را روشن كند و چنین شد. او معتقد بود كه می تواند موجب شادمانی دیگران شود، به درددل مردم گوش كند و به آنان آرامش ببخشد و چنین كرد. چند سال بعد حادثه دیگری برایش اتفاق افتاد. در یك سانحه هوایی از كمر به پایین فلج شد. آیا امید خود را از دست داد؟
خیر. بلكه توجه او به پرستار زیبایی كه در بیمارستان خدمت می كرد جلب شد. از خود پرسید:«چگونه می توانم دل او را به دست آورم؟»
دوستانش او را ابله خواندند. شاید در دل خود حرف آنها را تصدیق می كرد، با وجود این هرگز از رؤیاهای خود دست برنداشت. دابلیو میچل آینده خود را در كنار این زن بسیار تابناك می دید. بنابراین از فنون جلب توجه و هوش و شوخ طبعی، روح آزاده ، و شخصیت پویای خود برای جلب توجه او كمك گرفت و سرانجام با وی ازدواج كرد.
بیشتر مردم اگر در شرایط او باشند برای رسیدن به چنین هدفی كمترین تلاشی هم نمی كنند ، اما او بخت خود را آزمود و زندگیش برای همیشه تغییر كرد.
پس تعلل نكنیم و بدانیم كه ما بهترین افراد برای داشتن یك زندگی عالی هستیم. بنابراین نباید خود را محدود كنیم. با خودتان دوست شوید، بابت اتفاق هایی كه در گذشته رخ داده خود را مجازات نكنید بلكه خود را از مشكلات برگیرید و به راه حل ها فكر كنید. اهداف و آرزوهای خود را در برگه سفیدی بنویسید و برای آنها زمان معین كنید. باور كنید اگر روزی دوبار در جای آرامی بنشینید و چند دقیقه ای به هدفتان فكر كنید حتماً به آنها دست می یابید. لذت، غرور، هیجان ناشی از رسیدن به آرزوها را احساس كنید و در صفحه ذهن خود جزئیات شگفت انگیز آن موفقیت را به چشم ببینید و به گوش بشنوید. لازم نیست تنها به خودتان فكر كنید بلكه كسان دیگری را هم كه در زندگیتان نقشی دارند در نظر بگیرید. اگر دلیل كافی برای نیل به هدف های خود داشته باشید واقعاً می توانید هر كاری را در این جهان انجام دهید.
پس به امید آرزوهای شاد برای همه شما عزیزان
موضوعات مرتبط: روان شناسی
خانواده، نهادي مقدس است كه از پيوند ازدواج زن و مرد، هسته اوليه آن شكل ميگيرد.
اين دو موجود، هر كدام با سرشت و ويژگيهاي منحصر به فرد خويش، توافق ميكنند تا طرحي نو دراندازند و در كنار يكديگر، مسير حيات خود را به گونهاي مشترك و متفاوت با حال و هواي دوران مجردي سپري كنند.
برخي اختلاف نظرها و تفاوت سليقهها، ممكن است كشتي زندگي زناشويي را دچار تب و تاب كرده و مخاطراتي را متوجه زندگي مشترك كند.
قدر مسلم آن است كه هر پسر و دختري ازدواج ميكنند به اميد خوشبختي. ولي واقعا اين سعادت و خوشبختي چيست؟ و چگونه حاصل ميشود؟
هر چقدر فهم، درك، گذشت، بينش و خداترسي طرفين (زن و شوهر) بيشتر باشد، قدرت و توان مقابله و رويارويي آنان با حوادث و ناملايمات و اختلافات بيشتر ميشود. به ديگر سخن، ضعف شخصيتي، كوتهفكري، تك روي، تنگ نظري و در نظر نگرفتن رضاي خداوند و... عواملي ميشوند براي كاهش علاقهو در نهايت به دلسردي، بيتفاوتي و سست شدن و فرو ريختن پايههاي خانواده منجر مي شود.
بدين ترتيب، اگر نگاهمان به همسر و زندگي،نگاهي عميق و واقعبينانه و نگرشمان به ازدواج و روابط زناشويي،نگرش الهي و انساني، مبتني بر احترام و گذشت و عشق و ايثار باشد، خواهيم ديد كه طعم شيرين و لذت بخش زندگي، ساليان سال در دل و جانمان ماندگار خواهد ماند.
به راستي چگونه ميتوان يك زندگي و خانواده خوشبخت داشت؟ و معيارهاي سعادت و خوشبختي كدامها هستند؟
اين نوشتار سعي دارد با بررسي لايههاي مختلف مرتبط با زندگي زناشويي، در نهايت راهها و شيوهها و شاخصهاي خانواده خوشبخت را معرفي كند . چرا كه اگر پدر و مادر خوشبخت نباشند، فرزندان آنان هم طعم خوش خوشبختي را نخواهند چشيد و چه بسا در جامعه با خطرات و تهديدات فراواني روبهرو شوند كه حل و فصل آنها بسيار مشكل و هزينهبر است.
اگر زن و مرد بلد نباشند كه به هم عشق بورزند، فرزندانشان هم در زندگي آينده نصيب و بهره مناسبي از عاطفه و عشق و محبت نخواهند داشت. پس اگر مرد و زن(پدر و مادر) روش زندگي خوش و خرم و عاشقانه را ياد بگيرند، خوشبختي بچههايشان هم تا حدود زيادي تضمين شده است.
زنده بودن يا زندگي كردن
حقيقت امر آن است كه اغلب ما زنده هستيم ولي زندگي نميكنيم. مثالي هست كه مي گويند « از يك نفر پرسيدند چقدر درآمدداري؟ گفت 30هزار تومان. گفتند راضي هستي؟ گفت: آري. از فرد ديگري پرسيدند: چقدر حقوق ميگيري؟ گفت 300هزارتومان.
گفتند راضي هستي؟ گفت: نه!!؟؟ گفتند نفر قبلي با 30هزار تومان راضي ولي تو با 300هزار تومان ناراضي. چگونه ممكن است؟ گفت: او ميخواهد زنده بماند و من ميخواهم زندگي كنم؛ و فرق است بين اين دو.» پس بياييد اول اين موضوع را با خودمان حل و فصل كنيم.
زندگي براي چه؟
بياييد بگوييد كه شما براي چه كسي و براي چه چيزي زندگي ميكنيد؟ پاسخها ممكن است به قرار زير باشد:
زندگي براي : خدا،فرزندانمان، همسايهها، فاميل،پدر و مادرمان، مردم و دوستان.
به راستي اگر ما براي خدا و با توكل بر خدا و بنا بر دستورات خدا زندگي كنيم آيا خوشبخت نخواهيم بود؟ پس بياييد براي خدا زندگي كنيم نه براي خواست مردم، ميل فاميل و دستورات و خواستههاي نابجا بچهها و دوستانمان.
استراتژيهاي زندگي
نگاه شما به طرف مقابل (همسر) چگونه است؟ ما سه نوع نگاه يا استراتژي را براي روابط فيمابين زن و شوهر ذكر ميكنيم!
1 - استراتژي برد- برد(برنده- برنده)
در اين نوع استراتژي، هر دو طرف (زن و شوهر) به دنبال تاييد، تقويت و تكامل و موفقيت هم هستند. مرد ميگويد: عزيزم من قصد دارم به تو كمك كنم تا ادامه تحصيل بدهي و زن ميگويد: من هم براي موفقيت تو در كار جديد تا جايي كه مقدور باشد حداكثر تلاشم را ميكنم كه تو مشكلي در زندگي نداشته باشي.
من با صرفه جويي كمك ميكنم تا مثلا اقساط ماشين را سر موقع بدهي. به اين ميگويند برنده- برنده. يعني هر دو طرف ميخواهند پيروز و برنده ميدان زندگي باشند. اين حالت چيزي شبيه بهشت است. اگر اينگونه ميانديشيد و تلاش ميكنيد، پس بهشت گوارايتان باد و صفايش را ببريد.
2 - استراتژي برد- باخت (برنده-بازنده)
در اين نوع استراتژي،يكي از طرفين دنبال تقويت و تاييد و تكامل است و طرف ديگر نميخواهد پيروز باشد. فرد ميگويد:خانم! شما در امور من دخالتي نكن و سرگرم بچهها و مدرسه آنها و مسائل خانه باش، فلان جا و فلان جا هم نرو، با در و همسايه هم كاري نداشته باش، آموزشگاه و آرايشگاه هم نميخواهد بروي، از فلان هنر ميخواهي سر در بياوري كه چه بشود؟ و...
در اين نوع استراتژي، مرد علاقه مند است در جامعه فرد موفقي باشد و هر كجا خواست برود و در فلان جلسه و برنامه شركت داشته باشد ولي زن او نه.
اين حالت در خانوادهها بسيار اتفاق ميافتد و شايد بتوان گفت كه حالت برزخي و عدم اطمينان كامل در زندگي است. انگار دچار نوعي شك و ترديد هستيم.
3 - استراتژي باخت- باخت( بازنده- بازنده)
در اين نوع نگاه، مرد نميخواهد زن در جامعه برنده و موفق باشد و زن هم متقابلا كاري ميكند كه مرد آنچنان كه بايد و شايد آب خوش از گلويش پايين نرود و به هر چه كه ميخواهد نرسد. در اين نوع زندگي، حالتي كجدار و مريض ديده ميشود. در واقع آنان براي خود جهنمي ميسازند و كارشان ميشود سوختن و ساختن. تفاهم، عشق و محبت در اين نوع استراتژي بسيار كمرنگ است و هر دو طرف دچار نوعي لجبازي و تك روي و غرور كاذب هستند.
پس بياييد، نوع نگاه و نوع استراتژي زندگي مشتركمان از نوع برنده - برنده باشد.
31 جمله سازنده
در اين قسمت 31 جمله كوتاه، مفيد و مختصر عاشقانه و سازنده را براي شما ميآوريم باشد كه براي تقويت زندگي ما و روابط مناسب و عاشقانهمان خوب و مؤثر باشند. اين 31 جمله مشت نمونه خروار است.
1 - ياد خدا باش – با خدا باش – شاد باش.
2 - سينه خود را پر از انرژي مثبت كنيد.
3 - در پشتبام ذهن خود سبزه و گل بكاريد.
4 - به تمام اعضاي بدن خود بگو فرياد بزنند: الهي شكر.
5 - مسير زندگي را از وجود تيغها و خارها پاك كنيد.
6 - تانكر عشق و محبت را هميشه پر نگه داريد.
7 - دشمني و كدورت را ذوب كنيد و در چاه بريزيد.
8 - هواي پاك تنفس كنيد. فكر منفي سينه شما را مريض ميكند.
9 - هميشه در كوچه زندگي، دنبال خانه مهرباني باشيد.
10 - ورد زبانتان كلمه: دوستت دارم، عاشقتم، باشد.
11 - با چشم خود همسرتان را شيفته كنيد.
12 - هر كسي پرسيد: حالت چطوره؟ بگوييد: خيلي خوبم.
13 - همواره تصور كنيد خوشبختترين آدم دنيا هستيد.
14 - خوب گوش كن: كسي در دوردست برايت دعاي خير ميكند كه سلامت و موفق باشي. جوابش را بده.
15 - توجه كن! دلت ميگه تا دوستي هست چرا دشمني؟
16 - سعي كن براي همسرت، زيباترين باشي.
17 - گاهي اوقات فكر ما نياز به سمپاشي داره تا سالم و خوب باشيم.
18 - بگذار ديگران هر چه ميخواهند بگويند مهم اين است كه ما با هم هستيم.
19 - هرشب فكر ميكنم كه آيا فردا زنده هستم كه باز هم تو را ببينم.
20 - اگر بگويي بمير، نميميرم. چون ميخواهم تا انتها با تو باشم.
21 - تا وقتي خنده و شادي هست چرا گريه و غم. پاشو به دنيا بخند پاشو.
22 - چه بوي خوبي ميدي، چه دست مهربون و گرمي داري.
23 - چقدر مزرعه دل شما سبز و خرم است. باغت آباد.
24 - ميدوني چيه؟ تا حالا از گل نازكتر به من نگفتي. ممنون تو هستم.
25 - نميدونم اگر تو نبودي چه كسي ميتوانست مرا خوشبخت كند.
26 - پدر و مادرم به خاطر زحمات و محبتهاي تو هميشه دعايت ميكنند.
27 - راستي چرا آماده نميشوي برويم پارك، قدري قدم بزنيم. به ياد گذشتهها.
28 - آدم وقتي وارد اين خونه ميشود. همه ناراحتيهاش برطرف ميشه.
29 - خدايا! زندگي از اين زيباتر و بهتر ديگه نميشه. شكر شكر شكر...
30 - ميدوني عزيزم، خيلي دوستت دارم، خيلي زياد. ما بيشتر.
31 - بيخيال غم دنيا، بيا چند دقيقه با هم از ته دل بخنديم و براي زندگي بهتر برنامه ريزي كنيم!
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بهار... زندگی ... رویش! جذابیت این کلمه ها را باور نکنید! وقتی صبح، صبح یک روز بهاری در گوشه یک بیمارستان روانی باشد، «زندگی» و «رویش» حسرتی می شوند، تمام ناشدنی! بهار می آید؛ اما تنها تا پشت پنجره بیمارستان... این طرف، دخترک نگاهش را دوخته به درختان پر از جوانه خیابان.. به آدمهای پیاده رو، که می آیند و می روند... سبز شدن دوباره زمین، دل همه را می لرزاند، اما دخترک انگار دیگر دلی ندارد برای لرزیدن!
مادرش می گوید: «لعنت به مهر... لعنت به روزهای اول دانشگاه!» و لعنت را آنقدر غلیظ تلفظ می کند که انگار همه چیز زیر سرماه مهر است و سال تحصیلی جدید! اما دنبال مقصر نگردید... هیچ کس چیزی نمی داند... دختر حرف نمی زند... غذا نمی خورد... راه نمی رود. چند ماه است که فقط یک گوشه می نشیند و زل می زند به روبه رو! حتی اگر آن رو به رو، «تو» نشسته باشی، باز هم، نگاهش روی صورت تو نمی نشیند... روی چشمهای تو زوم نمی کند. انگار مسخ شده، عبور می کند از تو... زن دوباره به حرف می آید: «اگر به حال خودش بگذاریم، نه غذا می خورد و نه حتی نفس می کشد...». صدایش گرفته و خش دار است ، وقتی می گوید: «این آخری عذابش از همه بیشتر است... فقط نشسته ایم در انتظار یک چیزی مثل معجزه... اتفاقی که بهبودی اش را سریعتر کند!»
از لحاظ پزشکی، بیماری دختر، یک نوع خاص از افسردگی است؛ همین و نه بیشتر! اما زن از بیماری دخترش می ترسد... مثل همه فامیل! می گوید: «باور می کنید حتی خواهرم هم از بیماری دخترم خبر ندارد... می ترسیم وقتی که خوب بشود، انگ دیوانگی رویش بماند...» زن حرف می زند و دختر، بی تفاوت روی تخت، نشسته است... حوصله مان را ندارد... این را از چشم هایش می شود فهمید... مادرش می گوید: «اوایل مضطرب بود... وسواس داشت... یک روز یا چند ساعت شاد شاد بود... منبع انرژی مثبت... باور می کنید؟!» و دخترک حتی حوصله مادرش را هم ندارد!
«افسردگی» یکی از شایع ترین بیماری های عصر ماست که آن را به سرماخوردگی روانی هم تشبیه کرده اند و همچنان که زمان شیوع سرماخوردگی تمام اقشار جامعه، در هر سن و سال و هر موقعیتی ، در معرض مبتلا شدن به آن قرار دارند، افسردگی نیز، بیماری است که هر فرد را تهدید می کند!
عوامل متعددی در ابتلاء افراد به بیماری های روانی دخیل هستند. مکانیسم های پیچیده ای که تاکنون شناخته نشده اند. در این میان، روان شناسان، مراحل روانی، اجتماعی و عوامل زیستی بسیاری را در ابتلاء افراد مختلف به افسردگی موثر می دانند از این نظر ساختار ژنتیکی و یا زیستی برخی افراد به گونه ای است که در محیط های محرک بیماری و دارای عوامل اجتماعی و محیطی بالای بیماری زا، زمینه ساز گرایش آنها به سمت افسردگی است.
شواهد نشان می دهند که اختلال در ترکیبات شیمیایی مغز یک عامل مهم در اختلالات افسردگی به شمار می رود. به عنوان مثال افرادی که دچار بیماری افسردگی اساسی هستند، معمولاً در ترکیبات شیمیایی مغز آنها، یعنی انتقال دهنده های عصبی که باعث شادی، آرامش، غم و ... می شوند، بی نظمی پیدا می شود.
با تمام این تفاسیر، علل روان شناختی منجر به افسردگی، گروه وسیع تری را شامل می شوند. برخی کارشناسان بر این باورند که استرس و فشارهای عصبی ناخواسته، اولین محرک به سوی بیماری افسردگی است؛ رویدادهای بزرگ برنامه ریزی نشده ای که فرد ناگهان خود را در حصار آن زندانی می بیند! وقایعی مانند: مرگ یکی از اعضای خانواده، یک دوست یا یک همکار.
استرس های زندگی براساس شدت تاثیررا درجه بندی کرده است : این مقیاس، مرگ همسر را 100، طلاق را 75، بیماری شخصی را 53، ازدواج را 50، بارداری را 35، تغییر مسوولیت کار را 29، موفقیت چشمگیر را 28، تغییر اوضاع زندگی را 25، مشکل داشتن با کارفرما را 22و تغییر فعالیت اجتماعی را 18 ارزیابی کرده است.
دکتر شیما مجدفر، روانپزشک، در این زمینه می گوید: «یکی از دلایل عمده افسردگی در ارتباط مستقیم با زندگی خصوصی افراد قرار دارد. وقایعی که در زندگی آنها اتفاق می افتد و منجر به وجود آمدن احساس بی پناهی، ناامیدی و بی ارزشی در آنها می شود، این احساسات به مرور زمان به استرس تبدیل می شوند و در صورتی که فرد نتواند آنها را کنترل کند، مستعد افسردگی می شود. مساله دیگر، تنها شدن و از دست دادن یک شخص مهم در زندگی است؛ شخصی مثل پدر یا مادر. البته در اینجا تغییرات ناشی از این فقدان، اختلال را به وجود می آورد، تغییراتی مثل از دست دادن حمایت های روحی، تغییر در شیوه زندگی و موفقیت اجتماعی، اقتصادی و ...».
این روانپزشک در ادامه می گوید، «خطر ابتلا به افسردگی در افرادی که در خانواده آنها این بیماری دیده می شود نیز وجود دارد، چرا که آنها از نظر بیولوژیکی ممکن است این آسیب پذیری را به ارث برده باشند».
افسردگی؛ بیماری قابل درمان
از نظر علم پزشکی «روان درمان» و «دارو درمانی؛ استفاده از داروها ضد افسردگی» از انواع متداول درمان بیماری افسردگی هستند، اولین قدم در این راه، معاینه توسط یک روانپزشک است.
دکتر فیروزه حناچی، متخصص دیگری است که معتقد است: «در بسیاری از موارد افسردگی غلط تشخیص داده می شود و بیمار گاهی باید به بیش از 5 پزشک مراجعه کند تا بیماری اش تشخیص داده شود. گرچه بسیاری هم خودشان را بیمار تلقی نمی کنند و حالتهای عصبی خود را به ضعف های جسمی و روزمره ربط می دهند؛ در نتیجه برای درمان اقدامی نمی کنند!»
در هر حال، مهمترین عامل در طول درمان افسردگی، نوع و شدت این بیماری است. بررسی ها حاکی از این است که در بسیاری از آزمایش های بالینی 50 تا 60 درصد بیماران طی چهار تا شش هفته و گاهی دو تا چهار هفته به درمان پاسخ مثبت می دهند و درمان کامل از هفته های چهارم تا ششم صورت می پذیرد.
همچنین طول درمان افسردگی از طریق روان درمانی طولانی تر است؛ تا جایی که نشانه های بهبودی در هفته های ششم تا هفتم نمایان می شود و بیمار برای سلامت کامل به 12هفته وقت نیاز دارد؛ در صورتی که روان درمانی موثر در واقع نشود، دارو درمانی شروع می شود. دکتر حناچی به علایم مختلف افسردگی اشاره کرده و می گوید: «کم خوابی، بدخوابی و یا حتی خواب های طولانی، غمگین، کاهش وزن در نتیجه کم اشتهایی و نخوردن غذا، عدم تمرکز فکری، احساس پوچی و ناامیدی و ... از علایم آشنای ابتلا به بیماری افسردگی هستند.»
اما متخصصان علم روان پزشکی، بستری کردن بیماران افسرده را تنها در چند حالت توصیه می کنند: زمانی که بیمار قصد خودکشی دارد، زمانی که چندان دلمرده شده است که میلی به غذا خوردن در او باقی نمانده و وقتی که بیمار نشانه هایی از روان پریشی با خود دارد و ... .
با این حال از متداول ترین درمان ها جهت بیماری افسردگی، دو روش دارو درمانی و روان درمانی هستند، که بیشترین نتیجه را نیز به همراه دارند.
در هر حال، ایسنا از نتایج جالب توجه تحقیق یک عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز در زمینه کاهش افسردگی در دختران جوان خبر می دهد:
مهوش نوربخش در پژوهش خود با عنوان «بررسی تاثیر فعالیت ها ی جسمانی بر میزان افسردگی دختران دانشجوی دانشگاه شهید چمران اهواز» آورده است: «اختلالات بهداشت روانی از قبیل افسردگی و اضطراب بر زندگی میلیون ها نفر از مردم جهان تاثیر گذاشته و با افزایش مرگ و میر و هزینه مراقبت های بهداشتی ارتباط مستقیم دارد، اگر چه به نظر می رسد که روش های درمانی متعددی از قبیل دارو درمانی و روان درمانی نیز در درمان اختلالات موثرند.
باید توجه داشت که فعالیت های جسمانی اثرات مثبتی بر بهداشت و سلامت جسمی و روانی افراد دارند. برخی محققان بر این باورند که فعالیت جسمانی وسیله مهمی در پیشگیری و درمان افسردگی است.»
براساس نتایج این تحقیق، پیشنهاد می شود که از فعالیت های جسمانی به عنوان وسیله ای موثر جهت کاهش میزان افسردگی دختران دانشجو استفاده شود. چرا که ورزش یا هر گونه فعالیت بدنی مشابه منجر به آزاد کردن ترکیبات شیمیایی مانند اندرفین در بدن می شوند که نشاط آور و آرامش بخش هستند.
دکتر حناچی در ادامه می گوید: «باید دقت کرد افرادی که زیر چتر حمایتی دوستان و افراد خانواده خود قرار دارند، گرایش کمتری به سمت افسردگی پیدا می کنند، در نتیجه دلسوزی و رفتار گرم و صمیمانه اطرافیان با اشخاص در معرض بیماری، به عاملی برای ایجاد انگیزه و امیدواری در آنها تبدیل می شود.»
ساعت روی دیوار، خیلی وقت است که شده است آینه دق! عقربه هایش تند و تند می چرخند. زمان را هر روز جلوتر می برند... اما دختر زمان را نمی فهمند... نمی شناسد... مثل همه روزهای قبل... امروز و دیروزش یکی است... مادرش می گوید: «دلم می خواهد زودتر خوب شود.» برای زن، حرف، حرف پایان بیماری است... و این دلتنگی پایان ندارد...
چرا دختران بیشتر افسرده می شوند؟
در دوران کودکی میزان افسردگی بین دختران و پسران تفاوت چندانی ندارد. ولی در دوران نوجوانی و جوانی تعداد دختران افسرده به مراتب بیشتر از پسرهاست و مشابه الگوی افسردگی بزرگسالی است و تقریباً میزان آن دو به یک است که این را ناشی از تاثیر استرس و مکانیسم های سازگاری بدن انسان می دانند. این میزان در تمامی جوامع صرف نظر از سوابق قومی و نژادی و یا موقعیت های اقتصادی آنها یکسان است. دکتر مجدفر معتقد است: «قبل از بلوغ اختلاف قابل توجهی در میزان افسردگی بین دختران و پسران دیده نمی شود. اما در سنین بین 11 تا 13سال میزان افسردگی در دختران افزایش می یابد و تا سن 15 سالگی در دختران 2 برابر پسران می شود. تا جایی که دختران به علت وضعیت اجتماعی خاصی که در این سنین در آن قرار می گیرند، نسبت به افسردگی آسیب پذیرتر می شوند. برای مثال تحقیقات نشان می دهد. درحالی که بسیاری از پسران از تغییر اوضاع بدنی خود در سن بلوغ خرسند می شوند، دختران غالباً از تغییرات جدیدی که در بین آنها رخ می دهد دچار ناآرامی می شوند»
در هر حال، فشارهای دوران بلوغ شامل شکل گیری هویت جنسی، جدا شدن از الگو ها همراه با دیگر تغییرات هورمونی ذهنی و جسمی باعث تمایل به افسردگی می شود که در دختران بیشتر نمود افسردگی را به همراه دارد. حتی برخی کارشناسان معتقدند که تربیت سنتی دختران در رابطه با نقش جنسی و بلوغ می تواند موجب بروز این گونه خصوصیات شده و احتمالا عاملی در جهت افزایش ابتلاء دختران به افسردگی باشد.
در مراحل بالاتر، دختران جوان باز هم وقایع استرس زای بیشتری را نسبت به مردها تجربه می کنند. در بیشتر موارد آنها دارای درآمد کمتر، موقعیت شغلی پایینتر و کنترل کمتر بر سرنوشت خود هستند؛ برحسب مکانیزم های سازش، مردان جوان براحتی از مسائل چشم پوشی می کنند در حالی که دختران بیشتر به مساله می اندیشند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
آیا گمان می كنید كه خوشبخت بودن آرزویی دور و دست نیافتنی است؟ آیا معتقدید كه حوادث خارجی، خوشبختی را به شما هدیه می كنند؟ در این صورت ، احتمال دارد كه از زندگی خود رضایت نداشته باشید. برعكس اگر گمان می كنید كه خوشبختی در اندیشه و ذهن شما پنهان شده است ، فرصت برای ساختن یك زندگی مملو از شادی و رضایتمندی در پیش روی شما قرار دارد . گی ماتسون ، مشاور خانواده از رهنمودهای زیر را برای كسب رضایت از زندگی فردی و اجتماعی ارائه می دهد:
1) نعمت هایی را كه خداوند به شما عطا فرموده است ، بشمارید .
حق شناسی و قدردانی لازمه خوشبختی است . پس بهتر است كه هر روز برای كمترین چیزی كه در اختیار دارید، سپاسگزار باشید.
2) ازخود بپرسید :" چه چیزی برای من بیشترین اهمیت را دارد؟"
سعی كنید كه به ارزش های خود توجه بیشتری داشته باشید ، ( مثل جنبه اخلاقی كار خود). به ارزش هایی بها بدهید كه در زندگی به كار می روند . توقعات و انتظارهای غیرقابل كنترلی را كه نمی توانید بر آنها مسلط شده و آنها را عملی و قابل اجرا سازید ، برای خود ایجاد نكنید .
3) به واقعیت ها بیندیشید.
بررسی ها نشان داده است كه موش های آزمایشگاهی وقتی در مسیری ناشناخته ( پازل ) به دنبال پنیر می روند، اگر فقط دوبار، با نبودن پنیر، رو به روشوند از تكرار آزمایش خود داری می كنند یا مسیر حركت خود را تغییر می دهند، در حالی كه ما انسانها، بارها و بارها به دیوارهای غیر واقعی تكیه می كنیم و راه های تكراری را می پیماییم حتی اگر " پنیری" وجود نداشته باشد!
براساس نظر متخصصان ، شادترین مردم ، كسانی هستند كه امیدها و آرزوهایشان بر پایه " واقعیت " استوارست .
( كسانی كه اگر جای خالی " پنیر" را ببینند مسیر خود را عوض می كنند.) پس با خود رو راست باشید و سعی كنید آنچه كه دارید و آنچه را كه دنبال می كنید ، واقعی باشد. درغیر این صورت به سوی یأس و ناامیدی سوق خواهید یافت .
4) از مسیری كه آغاز كرده اید و به پیش می روید ، لذت ببرید.
موفقیت خود را از طریق " شایدها" و " ممكن ها" ارزیابی نكنید . بلكه درراه درست قدم بردارید تا بتوانید میزان كسب موفقیت خود را بسنجید.
5) یك فعالیت تازه را شروع كنید .
در فعالیتی كه حتی ممكن است نتوانید آن را به خوبی انجام دهید، به طور منظم و با برنامه ریزی شركت كنید. دراین صورت آنچه به دست می آورید مهارت تازه ، اعتماد به نفس بیشتر و سرگرمی است .
و آنچه از دست می دهید زمانی است كه صرف شده است ( لطفاً به شماره 9 توجه كنید)
6) از وسواس بیش ازحد دوری كنید .
آیا تا به حال با فرد وسواسی ای رو به رو شده اید كه خوشحال و راضی باشد؟ احتمالاً خیر، زیرا درزیر ماسك وسواس، ترس پنهان شده است . ترس از اشتباه كردن و پاسخگویی به عواقب ناشی از آن.
متخصصان معتقدند كه وسواس یكی از بزرگ ترین موانع تحقق آرزوهاست .
7) مثبت فكر كنید .
مثبت فكر كردن، كلیدی است كه می تواند جهانی از تغییرات را شكل بدهد. نگویید : " سعی خودم را می كنم ." بگویید: " من انجام خواهم داد."
8) با آنچه كه در اختیار دارید كار كنید.
حتی زمانی كه اوضاع ، امیدوار كننده نیست ، بهتر است فهرستی از آنچه كه در اختیار دارید تهیه كنید. مانند یك شغل ، یك دوست خوب ومهارت های اجتماعی و آنها را برای پیشرفت خود به كار ببرید .
9) توجه خود را به موضوعات بی ارزش معطوف نكنید.
اگرخود را به دست رسانه ها و آگهی ها بسپارید ، طبق آنچه كه " دارید" ارزشیابی می شوید ، نه آنچه كه " هستید" . این ملاك ارزشیابی ، رفته رفته جوانترها را نیز متأثر می سازد . درحالی كه ارزش انسان از محیط خارج به او اضافه نمی شود، بلكه ارزش فردی انسان را ، توانایی پذیرفتن مسئولیت گزینش ها، مقابله ی اندیشمندانه با مشكلات ، شناختن اهداف و برنامه ریزی برای رسیدن به آنها و پذیرفتن مسئولیت اندیشه ها و احساسات مشخص می سازد . هندیها معتقدند كه هر گزینش و انتخاب تازه ای كه می كنید همانند دانه ی گیاهی است كه می كارید ، گزینش شما رشد می كند و به بار می نشیند. اگر احساس " كم ارزشی " ، می كنید ، بهتراست به جای این كه وسوسه شوید به خرید بروید و به آنچه كه " دارید " بیفزایید ، پیاده روی كنید ، یا با یك دوست خوب به گفت و گو بنشینید .
10) با توكل به آفریننده جهان ، آرامش پیدا كنید .
همواره به یاد داشته باشید كه :" یاد خدا آرامش بخش دلهاست ".
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مسکن؛ (1)
وسائل زندگی (2)
هزینه های رفاهی و معیشتی.(3)
هر یک از امکانات فوق در زندگی نقش مهمی دارد که نبود یا کمبود آنها می تواند عامل اختلاف و ناخشنودی گردد.
نکته مهم در اینجا آن است که اختلاف سطح اقتصادی در دو خانواده که قصد ازدواج دارند، باید مورد توجه قرار گیرد. پسر جوانی که در یک خانواده فقیر بزرگ شده و فرضاً تحصیلاتی هم دارد، نمی تواند دختری از یک خانواده مرفه را اقناع کند. این دختر در یک زندگی با امکانات زیاد بزرگ شده و توقعاتی که در خانه شوهر دارد در همان سطح است و چون چنین وضعیتی در خانه شوهرش نخواهد داشت، احتمال بروز اختلاف و ناراحتی وجود دارد. بنابراین باید در زمینه امکانات مالی و رفاه خانواده در زمان انتخاب همسر توجه خاص مبذول گردد.
نقش مسکن در زناشویی (1)
نخستین عاملی که در مسئله ازدواج مطرح می شود ، عامل مسکن است. هر خانواده به یک واحد مسکونی مستقل نیاز دارد. داماد یا عروس سرخانه شدن ، یا زندگی مشترک با خانواده پدر و مادر نتیجه اش دخالت های آنها و دیگر خویشاوندان ، و در نهایت اختلاف و ناسازگاری است. از این رو قبل از ازدواج، باید موضوع مسکن حل شود. بیشتر زوج های جوان و پسران ترجیح می دهند، ولو در یک اطاق ، مستقل زندگی کنند. بنابراین منظور از مسکن، داشتن آپارتمان یا خانه ی مجلل نیست. البته اگر امکان مالی باشد، مانعی ندارد. اما در حالتی که وسع مالی نباشد، آنچه مهم است استقلال در مسکن است؛ ولو یک آپارتمان بسیار کوچک و یا به صورت استیجاری.
بعضی از همسران جوان اصرار دارند با پدر و مادر و یا اقوام دیگرشان در یک خانه زندگی کنند و برخی از آنها حتی این مورد را جزء شرایط ازدواج خود قرار می دهند. در این مورد باید بررسی لازم به عمل آید و به این مسئله توجه شود که در نهایت چنین وضعی به ناراحتی و اختلاف منجر خواهد شد. بنابراین طرفین باید سعی کنند این سنت ها یا شرایط را بشکنند و از گام اول چنین مشکلی پیش پای همسر آینده خود قرار ندهند و او نیز باید از قبول چنین شرایطی، امتناع ورزد.
(2)وسائل زندگی
برابر رسم معمول ، دختر جهیزیه ای شامل وسایل زندگی با خود به خانه بخت می برد. چنانچه شوهر روی مسئله کم بودن جهیزیه پافشاری کند و آن را وسیله ای برای تحقیر همسرش قرار دهد ، زمینه ناسازگاری را فراهم می آورد. باید ازدواج را با سادگی شروع کرد و صرفاً وسایل اولیه را تهیه نمود. آنچه مهم است صفا و صمیمت و هماهنگی اخلاقی و فرهنگی است. درست است که اقتصاد در زندگی نقش مهمی به عهده دارد، ولی نباید اساس و پایه زندگی زناشویی قرار گیرد.
وسایل زندگی را می توان به دو بخش تقسیم کرد. وسایل اولیه و ضروری و وسایلی که جنبه رفاهی و تجملی دارد. بعضی خانواده ها با وسایل عادی نظیر یخچال و تلویزیون و فرش های ارزان یا متوسط قیمت و سایر وسایل مورد نیاز، زندگی را می گذرانند. ولی برخی دیگر زندگی لوکس و مرفه و وسایل مدرن و گرانبها در اختیار دارند و همیشه از آخرین مدل لباس ، اتومبیل و مبلمان ، فرش های گران قیمت و وسایل خارجی و تجهیزات تفریحی و ورزشی استفاده می نمایند. دختر و پسر جوانی که در دو زندگی متفاوت بزرگ شده اند، سازش آنها در زندگی جنبه تصادفی دارد و احتمالاً با مشکلاتی مواجه خواهند بود. پسر جوانی که درآمد کافی برای تهیه وسایل پر هزینه ی زندگی برای دختر چنین خانواده ای ندارد؛ دیر یا زود مورد اهانت و اعتراض همسر خود قرار می گیرد و چه بسا که زن، خانه و کاشانه خود را ترک کند و شوهرش را تنها بگذارد یا او را در فشار روانی یا عدم سازش قرار دهد و یک عمر زندگی را بر او و خود تلخ و ناشاد سازد. بنابراین قبل از ازدواج، در انتخاب همسر باید شرایط زندگی او مورد توجه قرار گیرد.
.
هزینه های رفاهی و معیشتی (3)
در جامعه ما غالباً تامین هزینه های زندگی به عهده شوهر است. بعضی از دختران ملاک ازدواج را میزان درآمد پسر قرار می دهند تا بتواند هزینه های زندگی را در یک سطح عالی تأمین نماید. گاه توقع زیاد موجب می شود که شوهر با وجودِ داشتن شرایط مناسب ، از ازدواج منصرف شود. بنابراین توقع دختر باید در حد توانایی پسر و وسع مالی او باشد و دختر و پسر قبل از ازدواج ، شرایط شغلی و درآمد و توقع همسر خود را در نظر بگیرند و در انتخاب همسر با آگاهی و بصیرت تصمیم گیری نمایند
.
● ریشه اقتصادی اختلاف های زوجین
(1)نداشتن مسکن و ناراحتی زوجین از اجاره نشینی یا سکونت در محل های نامناسب.
(2)درآمد زنان که در دنیای صنعتی و یا نیمه صنعتی وارد بازار کار شده اند، برای خانواده مطرح است؛ و از آنجا که تأمین هزینه خانواده و نفقه زن بر عهده مرد است، اکثر اوقات بین زن و مرد در هزینه کردن درآمد زن اختلاف وجود دارد ؛ و گاه مشاجره و ناسازگاری در پی می آورد.
(3)چون زن بیشتر وقت خود را در خانه می گذراند و به علاوه کار آشپزی و نظافت و سایر امور خانه به عهده اوست لذا رغبت زیادی به استفاده از وسایل مدرن نشان می دهد و فشار زیادی برای خرید آنها به شوهر وارد می کند و چون غالباً تهیه آنها برای شوهر میسر نیست، اختلاف و ناسازگاری پیش می آید.
بالا بودن هزینه های زندگی و احتمالاً مهمانداری از خانواده های وابسته. (4)
(5)شوهرانی که به خاطر ثروت زن با وی ازدواج کرده اند و در عمل زن ثروت خود را در اختیار آنان نمی گذارد.
(6)رفاه طلبی بعضی زنان که بدون توجه به درآمد شوهر به خریدهای غیر ضروری می پردازند.
(7)زنان اسراف کاری که قناعت و صرفه جویی برای آنان مطرح نیست و در مهمانی و مصرف آب و برق و تلفن و سایر موارد هزینه های زیادی به خانواده تحمیل می کنند، موجبات نارضایتی و در نتیجه ناخشنودی همسر خود را فراهم می کنند.
(8)شوهری که زیر بار هزینه های خانواده، کمرش خم می شود؛ مجبور است به شغل دوم و سوم روی آورد و در نتیجه همیشه خسته و عصبانی است ؛ و ممکن است در خانه با اندک بهانه ای به رفتارهای خشونت آمیز متوسل گردد. این امر اثرات سوء تربیتی روی فرزندان می گذارد. در خانواده های دو شغله اعم از این که زن شاغل دو شغل باشد یا مرد ، مشکلات زندگی بیش از خانواده یک شغله است.
(9)تعادل بودجه و کنترل مخارج خانواده در زندگی زناشویی نقش مهمی ایفا می کند. زیاد خرج کردن و قرض و گرفتاری های ناشی از آن ، صمیمت را در خانواده از بین می برد و باعث از هم گسیختن خانواده می گردد. بنابراین باید هزینه ها تحت کنترل باشد. این که چه کسی این کار را انجام دهد، زن یا مرد، به توافق و قدرت مدیریت اقتصادی آنان بستگی دارد.
مخفی نگاه داشتن درآمد زن و شوهر از یکدیگر. (10)
(11)در کشور ما پدر و مادر تا پایان عمر به فرزندان خود وابسته اند. یکی از موارد وابستگی آن است که چنانچه در زمان پیری از کار افتاده و از نظر مالی در مضیقه باشند، از فرزندان خود توقع کمک دارند؛ و شرعاً نیز نفقه پدر و مادر نیازمند و از کار افتاده به عهده فرزند پسر است. در چنین حالتی پسر یا دختر موظف است هزینه زندگی پدر و مادر پیر خود را تأمین کند. گاه همسران تازه به دوران رسیده و یا کم ایمان ، در قبال این کمک بنای ناسازگاری می گذارند و اظهار می دارند که همسرشان نباید از دهان بچه ها بگیرد و خرج پدر و مادر خود کند. در این موارد باید حد تعادل حفظ گردد و در صورت ضرورت برای قانع کردن و توجیه همسران از مشاوران کمک گرفته شود.
● وظایف مشاوران در قبال مشکلات اقتصادی خانواده
مشاوران در قبال مشکلات ازدواج و مسائل اقتصادی خانواده پیش از هر چیز باید جنبه های روانی امر را در نظر بگیرند و واقعیت ها و شرایط موجود را مورد توجه قرار دهند. اهم فعالیت هایی که مشاوران در این زمینه می توانند انجام دهند به شرح زیر است:
(1)دختر و پسری که قصد ازدواج دارند ، باید در جریان مسائل مالی و قدرت اقتصادی یکدیگر قرار گیرند. آنچه در وهله اول اهمیت دارد وضع مسکن و میزان درآمد ماهانه پسر می باشد که دختر باید اطلاعات لازم را در این مورد کسب کند. یکی از مواردی که دختران را به ناسازگاری می کشاند،آن است که پسر قبل از ازدواج ، خود را صاحب امکانات معرفی کند و بعد ازازدواج مشخص می شود که پسر آه در بساط ندارد. از همان زمان، پایه ناسازگاری و عدم اطمینان گذارده می شود. زندگی که بر پایه عدم صداقت گذاشته شود؛ فرجام خوبی نخواهد داشت. مشاوران باید در مورد اهمیت بررسی وضعیت مالی پسر و میزان صداقت او اطلاعات لازم را به دختر بدهند و به آنان متذکر شوند که با تحقیق کافی در این زمینه تصمیم بگیرند.
(2)خانمی که شاغل است و درآمد ماهانه دارد قبل از ازدواج باید وضعیت خود را با همسرش روشن کند. او باید مشخص سازد که درآمد شخصی خود را در اختیار شوهر خواهد گذاشت یا خیر. این موضوع موجب خواهد شد که همسرش پس از ازدواج در این مورد توقع بی جا نداشته باشد. بعضی از شوهران حاضر به ادامه تحصیل یا کار همسرشان در خارج از خانه نیستند. این مسائل باید قبل از ازدواج مشخص ، و جزء شرایط عقد ملحوظ گردد. دراین زمینه مشاوران باید اطلاعات لازم را به مراجعان خود بدهند.
(3)بعضی از خانواده ها اولین عاملی را که در زندگی زناشویی مورد توجه قرار می دهند، میزان درآمد و ثروت طرف مقابل است. توجه افراطی به این عامل و نادیده گرفتن عوامل دیگر ، سنگ بنای ازدواج را بر مادیات استوار می سازد و به احتمال زیاد ناهماهنگی های اخلاقی و فرهنگی را پدید می آورد و موجب اختلاف و ناشادی در زندگی زناشویی می شود. وظیفه مشاوران این است که به مراجعان خود در مورد مسائل اقتصادی ازدواج ، آگاهی دهند و در عین حال اهمیت عوامل دیگر را نیز به آنان تفهیم نمایند ؛ و متذکر گردند که مسائل اقتصادی نباید موجب شود که اهمیت عوامل دیگر را مورد غفلت قرار دهند.
(4)مشاوران باید اطلاعات لازم را در مورد عوامل اقتصادی که موجب اختلاف و ناسازگاری می شود ، در اختیار زوجین قرار دهند. از جمله مواردی که باید خانمها بدان توجه نمایند عبارت اند از:
- پایین آوردن سطح توقع در حد درآمد خانواده؛
- جلوگیری از اسراف و هزینه های غیر ضروری؛
- تنظیم هزینه ها براساس درآمد بدون تحمیل شغل دوم و سوم به همسر.
مشاوران باید قبل از ازدواج حدود توقعات و شرایط زوجین را از نظر مالی بررسی نمایند و توصیه انجام ازدواج را محدود به مواردی نمایند که فاصله در این زمینه زیاد نباشد. در این حالت با تشکیل جلسات مشاوره ای و توجیهی ، امکان هماهنگی وجود خواهد داشت.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بحث مهم دیگر سلامت جسم ( از نظر بیماری و معلولیت) است. ممکن است مرد یا زنی معلول (مثلاً لـَنگ ، کر، کور ، بی دست) باشد یا به بیماری های قلبی ، کمردرد و غیره مبتلا باشد. در این موارد ممکن است ازدواج با معلول دیگر با وضع مشابه مشکلی ایجاد نکند؛ ولی چنانچه فرد سالمی بخواهد با فرد معلول یا بیمار ازدواج کند باید وضعیت بیمار با تمام خصوصیات برای طرف مقابل بازگو شود ، تا قبول ازدواج با آگاهی و بصیرت کامل انجام گیرد. در غیر این صورت پس از مدتی احتمال سرد شدن روابط و بالاخره از هم گسیختن خانواده می رود.
▪ نمونه هایی از ازدواج های ناموفق در این زمینه ذکر می شود:
_ بعضی از دختران و پسران شیفته وضعیت ظاهر طرف مقابل می شوند و سایر عوامل را نادیده می گیرند. این حالت نیز پس از مدتی که عوامل دیگر اهمیت خود را نشان می دهند و عامل زیبایی در مرحله بعد قرار می گیرد، خوشی و نشاط را از خانواده می گیرد و چه بسا که زندگی گرم و پرشور اولیه به سردی گراید. خطر دیگری که در مورد تکیه بر زیبایی وجود دارد آن است که زیبایی جنبه ثابت و دایمی ندارد؛ و می تواند در اثر یک حادثه و یا در طول زمان یا بر اثر وجود یک بیماری از بین برود و به زندگی شاد زناشویی آسیب برساند.
_مشکل دیگری که در زیبا رویان وجود دارد آن است که آنان ممکن است به اتکاء جمال خود ، از خود راضی و خودپسند بار آیند و چه بسا فرصت های مناسبی را که در ازدواج برای آنان پیش آید، از دست بدهند و یا در زندگی زناشویی زیبایی خود را به رخ همسر خویش بکشند و احیاناً او را تحقیر کنند و خود را در مرتبه بالاتری قرار دهند. این حالت ممکن است برای شوهر زجرآور باشد و زندگی را به سردی و ناشادی سوق دهد.
● مشاوره ازدواج در رابطه با عوامل جسمانی و ژنتیکی
مُراجعانی که در زمینه عوامل جسمانی و ژنتیکی به مشاور مراجعه می کنند، نمونه هایی از مسائل زیر را مطرح می کنند:
- مردی با قیافه معمولی دختری بسیار زیبا را برای ازدواج در نظر می گیرد ، و دختر نیز با این وصلت موافق است. آیا این ازدواج پایا و عاقبت بخیر خواهد بود؟
- مردی قد بلند، زنی کوتاه قد انتخاب می کند؛ به این امید که بچه هایش متوسط القامه شوند. آیا این انتخاب با این هدف مناسب است؟
- دختری قد بلند، پسری کوتاه قد را برای ازدواج انتخاب می کند؛ تا او در برابرش احساس حقارت کند و دختر در خانه، تعیین کننده باشد.
- پسری چاق در جستجوی ازدواج با دختری باریک اندام است؛ تا به آرزوی خود ( لاغری) در همسرش نایل گردد.
- پسرعمو با دخترعمو و دخترخاله با پسرخاله به این اعتقاد که عقد فامیل های نزدیک در عرش بسته می شود، قصد ازدواج دارند. از نظر ژنتیک چه مشکلی وجود دارد؟
- دختر یا پسری که از نظر ارثی مرض قند دارد، قصد ازدواج دارند. آیا چنین انتخابی مناسب است؟
● مشاور در مقابل موارد فوق چه باید بکند؟
هر یک از این موارد نیاز به بررسی دارد؛ بررسی از نظر شرایط و مقتضیات و از نظر خصوصیات فردی. از این رو نمی توان برای همه آنها حکم واحدی صادر کرد. حکم عمومی درباره مشکلات انسانی نظیر پزشکی است که بیماران زیادی داشت ؛ آنها را دسته بندی کرد؛ به همه تب دارها، یک نسخه و به شکم دردها نسخه دیگری داد و خلاصه آن که همه بیماران را با پنج نسخه ویزیت کرد!
در برابر هر یک از موارد مطروحه بالا باید به طور ویژه عمل نمود:
- مردی که در قبال زیبایی بی حد زن آینده اش حساسیت دارد و چنین فکر می کند که این ازدواج به علت امتیاز زیبایی همسرش پایا و عاقبت به خیر خواهد بود : باید موضوع از جهات مختلف بررسی و با موارد موفق مشابه مقایسه شود تا در مُراجع این حساسیت از بین برود و بتواند عاقلانه تصمیم بگیرد.
- راجع به مردی قد بلند که زن کوتاه قد انتخاب کرده تا بچه هایشان متوسط القامه باشند : باید از او سؤال کرد که علم و اطلاع در زمینه این موضوع را از چه منبعی دریافت نموده است. وانگهی آیا هدفِ ازدواج ، داشتن بچه متوسط القامه است؟
- دختر قد بلندی که قصد دارد با پسر کوتاه قد به خاطر تسلط بر او ازدواج کند. آیا هدفش حاصل خواهد شد و اصولاً غرض از ازدواج "تسلط بر شوهر" است؟
مشاور باید این موارد را با مشارکت مُراجعان از جهات مختلف بررسی کند تا آنها بتوانند با آگاهی ، تصمیم بگیرند.
- در برابر پسر چاقی که می خواهد با دختری باریک اندام به خاطر ارضای آرزوهای خود ازدواج کند: مشاور باید با مُراجع موضوع را ارزیابی کند و بگوید ارضای این آرزو چه نفعی برای او دارد. وانگهی این عمل چنانچه با رعایت جوانب دیگر انجام نشود، ممکن است زندگی وی را به تباهی بکشاند.
- ازدواج پسرعمو با دخترعمو و دخترخاله با پسرخاله به علل ژنتیکی بهتر است انجام نگیرد ولی چنانچه عشق و عاشقی انجام امر را ضروری سازد ، باید قبل از ازدواج با مراجعه به یک متخصص، مشاوره ژنتیکی صورت گیرد و سپس مُراجع تصمیم خود را بگیرد.
- در مورد دختر یا پسری که مریض است، یا بیماری ارثی دارد: اولاً مشاور باید ببیند آیا بیماری او خطرناک است؟ ثانیاً این بیماری به بچه ها نیز منتقل می شود یا خیر؟ به هر حال بهتر است در مورد ازدواج چنین دختر و پسری بررسی پزشکی و تحقیقات لازم انجام گیرد. چنانچه بیماری برای خود فرد خطری نداشته و قابل انتقال به بچه ها نباشد؛ از نظر ازدواج مشکلی وجود نخواهد داشت.
- نظر به این که قیافه ظاهری عاملی عینی است و زیبایی جاذبه بسیاری برای ازدواج دارد، بنابراین احتمال دارد که پسر یا دختر با عشق و علاقه افراطی، دیگر عوامل مؤثر در ازدواج را کنار بگذارند و تنها با توجه به زیبایی به سوی زناشویی کشیده شوند. در این موارد وظیفه مشاور آن است که با تشکیل جلسات مشاوره و بررسی های همه جانبه و مواجه کردن مُراجع با ازدواج های مشابه ناموفق، عشق غیر واقعی وی را تعدیل نماید. چشم واقع بین را برای دیدن عوامل مختلف مؤثر در زناشویی، فعال نماید تا تصمیم گیری در انتخاب همسر، عاقلانه و با توجه به جهات مختلف انجام گیرد.
ماحصل کلام آن که مشاور باید هر مورد را با مشارکت مُراجع از جمیع جهات بررسی کند، با موارد دیگر مقایسه کند و نتایج کار را در هر اقدام پیش بینی نماید. تا بالاخره مراجع با کسب اطلاع و تفکر و بصیرت به تصمیم گیری مناسب نائل گردد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
زندگی زوجین مانند یک بازی است که مهره های آن دائم در حال جابجایی هستند. در بهترین حالت آن دو نفر مانند چراغ مه شکن هستند و راه یکدیگر را روشن میکنند. همچنین نقاط ضعف هم را آشکار میکنند که موجب رشد دوطرف و پایداری علاقه میشود. اما این تعادل را چگونه میتوان حفظ کرد؟ خیلی ساده و با رعایت قواعد بازی میتوان این کار را انجام داد
مهمترین قواعد دوست داشتن به قرار زیر است:
1. خود را دوست بدارید
کسی که اعتماد کافی به خود ندارد نمیتواند از احساسات طرف مقابل به درستی قدرشناسی کند. بدین ترتیب موفق میشوید: دست از کارکردن مانند سیندرلا بردارید. این در صورتی است که خود را به درستی ارزیابی نکرده باشید. برنامه خود را تغییر دهید. شعارتان این باشد، بهترین چیزها برای خودم! برای خود چیز تازه ای بخرید، به سینما بروید، کسی که با خودخواهی به برآورده کردن خواسته ها و اهداف خود بیندیشد، نتیجه عکس آن را می گیرد. علاقه به خود در اثر ارتباط عاطفی و روحی با «همسر» به دست می آید، نه در حل کردن مشکلات به تنهایی
2. مسئولیت خود را برعهده بگیرید
هرکس طراح خوشبختی خود است. بدین ترتیب موفق میشوید: اگر فکر میکنید خوشبختی در دوستی خودبخود بوجود می آید در اشتباه هستید. علاقه هم مانند یک غذای لذیذ باید درست شود... فعال شوید! دوستی ایده آل محصولی از عقاید، اهداف و همکاری است. باید سوالات زیر را برای خود مطرح و آن را حل کنید، آیا اصلاً به زندگی زناشویی علاقه ای دارید؟ همسر شما باید دارای چه ویژگی هایی باشد؟ در کجا میتوانید او را بیابید؟ و ... هنگامی که او را یافتید باید بین واقعیت و تصورات خود تعادلی برقرار کنید
3. به خود وقت بدهید
زن و شوهر باید با صرف وقت و صبر زیاد، نخ های زندگی خود را به هم گره بزنند، بدین ترتیب موفق میشوید: زندگی زناشویی خود را در خانه ای ببینید که باید آن را بسازید و عشق یکی از مصالح اصلی آن است. برای این که ساختمان محکم ساخته شود، باید پایه های محکمی برای آن بریزید. شما باید برای کشیدن نقشه و پیاده کردن آن در ساختن این خانه آرامش و زمان زیادی صرف کنید. این موضوع در مورد ارتباط دو نفر هم صدق می کند. اگر شما برای رسیدن به علاقه ای عمیق، عجله بخرج دهید، در خاتمه چیزی بدست خواهید آورد که فقط شبیه یک ارتباط است. اما معلوم نیست که این ارتباط در مواقع بحرانی هم دوام پیدا کند، بنابراین در بیان نظرات خود و پذیرفتن نیازهای طرف مقابل رک و صریح باشید
4. بر ترس های خود غلبه کنید
آیا گمان میکنید که رشد، تکامل و سرزندگی در درازمدت جایی در زندگی زناشویی شما نخواهد داشت؟ دوستی واقعی، رد و بدل کردن دائمی افکاراست. بدین ترتیب موفق میشوید: لیستی از مسائل مهم تهیه کنید. ترس های خود را بشناسید. شما در کجا جلو خود و همسر خود را میگیرید و مانع پیشرفت رابطه میشوید؟ چه چیزی موجب رنجیدگی شما میشود؟ در چه مواردی میتوانید باگذشت باشید؟ با همسر خود صحبت کنید که چگونه می توان با موانعی که در ارتباط شما وجود دارد، مبارزه کرد
5. از کلمات صحیح استفاده کنید
لحن صحبت در یک ارتباط ناشویی نقش مهمی دارد. پس از سپری شدن دوران اولیه زندگی، باید با همسر خود گفتگوهای زیادی داشته باشید تا بتوانید یکدیگر را بهتر درک کنید. هنگام صحبت با همسر خود توجه داشته باشید که زمان و مکان صحیحی را انتخاب کرده اید. نباید با طعنه یا خشونت صحبت کرد. احساسات خود را هنگام گفتگوهای منطقی زیاد به بازی نگیرید. از گله کردن بپرهیزید. به یک توافق برسید. تشویق و تحسین در زندگی های موفق نقش بسیار مهمی برعهده دارند. برای هر انتقاد باید 5 نکته مثبت را هم درنظر بگیرید
6. رفتاری قاطع و در عین حال منصفانه داشته باشید
آیا شما در بن بستی قرار دارید و نمیدانید چگونه باید از آن خارج شوید؟ همواره در زندگی زناشویی وضعیت هایی وجود دارند که با توافق دو طرفه، هیچکس احساس مغبون شدن نمیکند. بدین ترتیب موفق میشوید: اولین قدم «قبول داشتن همسر» است. بعد باید نتیجه موردنظر خود را تعیین کنید. همواره در تمام مسائل توافقی وجود دارد که هر دو طرف را راضی کند
7. در تغییرات با یکدیگر همکاری کنید
هیچ چیز ثابت نیست. در زندگی زناشویی تغییرات غیر قابل اجتناب هستند. تغییر شغل، تولد فرزند و ... مسائلی هستند که زن و شوهر باید با هم بر آن غلبه کنند. بدین ترتیب موفق میشوید: انعطاف پذیری علاوه بر این که یکی از پایه های مهم زندگی است، یکی از مهمترین خصوصیات افرادی است که برخورد بهتری در حل مشکلات دارند. پذیرفتن تغییرات با انعطاف پذیری یعنی وداع با چیزهایی که در گذشته وجود داشته است. تغییرات همواره موجب تغییر روند بازی میشوند. حال باید رفتاری جدید در پیش گرفت
تغییرات سه مرحله دارند: 1- هنوز همه چیز آشناست و هرکس می داند چه باید بکند. 2- چیزهای آشنا شروع به از بین رفتن می کنند و حال باید فعال بود. 3- هریک از افراد خانواده در چارچوب موردنظر خود را تطبیق میدهد
8. جمع بندی رابطه
همانطور که اتومبیل خود را نزد تعمیرکار میبرید، باید از رابطه خود هم مراقبت بعمل آورید. کنترل دائمی ارتباط موجب حل راحتتر مشکلات و اختلافات احتمالی میشود. بدین ترتیب موفق میشوید: هر روز کاملاً آگاهانه برای همسر خود وقت بگذارید. از او بپرسید که روز خود را چگونه گذرانده و به چه فکر میکند. ارتباط مانند یک باغچه است. باید از آن مراقبت کرد، در غیر اینصورت پژمرده می شود
9. ارتباط خود را تازه و شاداب نگهدارید
راز داشتن ارتباط خوب و دراز مدت این است که دائم به آن رسیدگی کنید. بدین ترتیب موفق میشوید: گاهی اوقات او را به طرز مطبوعی غافلگیر کنید. به پیک نیک بروید، تا جایی که امکان دارد با هم بخندید ... نه به هم. اتفاقاتی را بخاطر بیاورید که هر دو در آنها نقش داشته اید. در برخی موارد موضوعات کوچک را همواره رعایت کنید. بعضی از این مسائل همیشه ثابت، مانند لنگری هستند که کشتی احساسات را در دریای توفانی نگه میدارند و شما را به آرامش میرسانند
10. آرامش خود را حفظ کنید
باید آگاهانه قواعدی را رعایت کنید، زیرا زمانی میرسد که شما به زندگی روزمره خود باز میگردید. بدین ترتیب موفق میشوید: این هنر بزرگی است که هویت همسر خود را بپذیرید و به آن احترام بگذارید و در عین حال خود را هم فراموش نکنید. به ایده آل های خود وفادار بمانید و ارتباط صمیمی و عمیق خود را قطع نکنید
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مطمئنا همه ما نيازهاي برآورده نشده اي در زندگيمان داريم، مهم نيست درچه زمان و چگونه. اين نيازها ممکن است جسمي، رواني و يا روحي باشند.
اين نيازها هر نوع زندگي اي را تحت تاثير قرار مي دهند. از ثروتمندان گرفته تا فقرا، از دينداران گرفته تا ماديون و از کودکان گرفته تا بزرگسالان، همه وهمه با اين نيازها مواجه اند. پس چه چيز درون ماست که ما را به بيشتر خواستن وا مي دارد و چطور مي توان آن را درموقعيتي مثل ازدواج کنترل کرد؟
اول ازهمه بايد درک کنيم که هيچ يک از ما کامل نيستيم، زيرا که انسانيم و گاهي اوقات ممکن است با طبيعت انساني خود بر سر خواسته هاي بيشتر درگير شويم. اين موضوع موجب مي شود که ما تامين نيازهايي را که تنها بايد توسط خودمان برآورده شوند در ديگري بينيم. اگر شخصي نيازهاي خود را خود برآورده نسازد، با ديگري هم نمي تواند آنها را برطرف ساخته و احساس بي نيازي کند.
وقتي ما ازدواج را مشارکت دو فرد کامل و رضايتمند ببينيم، تا اينکه دو نيمه که قرار است يک کل را تشکيل دهند، مطمئنا رضايت بيشتري در رابطه بدست آمده و زوجين بهتر مي توانند مکمل هم باشند. البته اين مطلب درست است که گاهي اوقات نبود يکي از زوجين مي تواند مشکلاتي را ايجاد کند و در چنين شرايطي است که تامين اين نيازها بيش از هر زمان ديگري احساس مي شود.
اگر از خود احساس رضايت داريد، اما احساس مي کنيد که همسرتان به دليل يک حس پوچي و نارضايتي در ازدواج، ازنظراحساسي و روحي دچار مشکل شده است، يقينا زمان آن رسيده که بطورجدي با او صحبت کنيد. در مورد انتظارات، علائق و کمبودها بحث کنيد. اجازه بدهيد طرف مقابل هم مشکلات خود را مطرح کند، آنگاه مي بينيد که چطور نيازهاي يکديگر را برطرف مي کنيد.
به ياد داشته باشيد که هميشه با همسرتان ارتباط برقرار نمائيد و موضوعات حساس را با عشق و مهرباني حل کنيد تا با رنجش و سرزنش. اگر احساس مي کنيد که در رابطه خود نيازهاي تامين نشده به شما فشار مي آورد و از طرفي حرفهايتان ديگر بي اثر بوده و کارهاي همسرتان نيز واکنشي در بر ندارد، شايد زمان آن رسيده که تدابيري جدي بينديشيد. مراجعه به يک مشاورشايد راه حل نخست باشد. به همسرتان بگوئيد که نمي توانيد رابطه اي را که در آن تنها سهيم هستيد و هيچ رشدي وجود ندارد ادامه دهيد.
از طرف ديگر اگر همسرتان وظايف خود را به خوبي انجام مي دهد و شما هنوزهم احساس رضايت نمي کنيد، شايد نه همسرتان مشکل دارد و نه رابطه تان، بلکه مشکل از خود شماست. آيا ازعزت نفس پايين خود رنج مي بريد؟ آيا سرگرمي هاي کافي و يا کارهايي داريد که به تنهايي از آنها لذت ببريد؟ آيا هميشه مجبوريد همسرتان يا فرد ديگري را در کنار خود داشته باشيد؟ به خاطر بسپاريد، تا وقتي ازخود احساس رضايت و کما ل نداشته باشيد، با ديگري نيز نمي توانيد چنين احساسي را بدست آوريد. روي خود و زندگيتان کارکرده و تحليل کنيد، آنگاه مي بينيد که چيزهاي بيشتري براي اشتراک گذاشتن با ديگران داريد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
کارشناسان مسائل خانواده معتقدند که واقعیت این است که در آغاز زندگی مشترک ساعات زیادی وجود دارد که زوجین فارغ از کارهای دیگر صرفا با یکدیگر خلوت می کنند. این موضوع موجب توجه بیشتر به یکدیگر و ابراز محبت و علاقه نیز می شود اما پس از ورود فرزندان به دلیل افزایش حجم مسئولیتها و مشغولیتها وقت خود را با فرزندان می گذرانند و عموما یک یا نهایتا دوساعت آن هم پس از خوابیدن فرزندان وقت برای خود دارند که در آن زمان نیز خسته از امور روزانه به استراحت می پردازند و توجه و زمان خاصی برای با هم بودن ندارند.
همین امر موجب کاهش ابراز علاقه و بعضا توجه به یکدیگر می شود.
اما می توان سعی کرد تا شادابی روابط هم چنان حفظ شود و زوجین توجهی را که از یکدیگر طلب می کنند به واقع نیز حق آنهاست دریافت کنند تا با انگیزه و رضایت بیشتری به کارها و مسئولیتهای روزانه بپردازند.
● چگونه؟
▪ وقت خاصی برای یکدیگر بگذارید
مهم نیست که هردوی شما شاغل هستید یا خیر اما مطمئن باشید چنانچه با برنامه ریزی و زمان بندی صحیح به کارهایتان برسید خواهید توانست حداقل یک ساعت در شبانه روز برای همسرتان وقت بگذارید. راجع به مسائل و اتفاقات درطول روز با یکدیگر صحبت کرده و به مشورت و همدلی با هم بپردازید تا در پایان روز با احساس سبکی و علاقه بیشتر به خواب بروید. درضمن از نیازها و احتیاجات یکدیگر نیز مطلع می شوید تا در صورت بروز رفتارها و گفتارهای حاکی از ناراحتی و خستگی با قضاوت نادرست و سوءتفاهم روبه رو نشوید و همسرتان را بیشتر و بهتر درک کنید.
▪ همه جای خانه سرای کودکمان نیست
قرار نیست که اسباب بازیها و امور و لباسهای مخصوص کودک در تمام جاهای منزل پراکنده باشد. باید هر چیزی سرجایش باشد و بتوان در منزل به مطالعه یا استراحت هم پرداخت. دربرخی از موارد چنان تمام خانه در اختیار کودک است که والدین وقتی برای امور مورد علاقه خود نمی یابند و صرفا مشغول رسیدگی به فرزندان می شوند. وقتی پدر خسته از کار روزانه به منزل می رسد اما هیچ استقبالی از او نمی شود درهمه جا وسایل فرزندان است و حتی در آشپزخانه نیز چیزی سرجایش نیست و همه چیز به هم ریخته است. در چنین فضایی امکان آرامش و توجه همسران به یکدیگر وجود نخواهد داشت.
▪ قدردانی و ابراز کلمات محبت آمیز در حضور فرزندان
بسیاری از همسران تصور می کنند اگر در حضور فرزندان از زحمات یکدیگر تشکر کنند یا یک جمله محبت آمیز به همسرشان بگویند در حالی که دست او را در دست می فشرند کاربدی انجام داده اند. درصورتی که این طور نیست.
فرزندان باید در خانواده قدردانی و سپاسگزاری و محبت را بیاموزند. وقتی والدین به یکدیگر محبت نکنند نمی توان انتظار داشت که فرزندان راه محبت و قدردانی از دیگران را نیز بیاموزند. وقتی فرزندان احساس کنند که والدینشان یکدیگر را دوست داشته و به هم اعتماد دارند احساس امنیت بیشتری در منزل کرده و خانه را محیطی امن برای زندگی می یابند.
لازم به ذکر است چنانچه هیچ محبتی را بین والدین احساس نکنند حس ناامنی وجودشان را گرفته و امار نشان داده این فرزندان بیشتر به دنبال محبت در خارج از منزل و میان غریبه ها می گردند.
▪ امور مربوط به فرزندان مهمترین امور نیست
بسیار خوب است که والدین با محبت و دلسوزی به فرزندان رسیدگی کنند. اما نکته ای که صاحب نظران نیز به آن اشاره دارند این است که قرار نیست تمام صحبتها و فعالیتها پیرامون مسائل فرزندان باشد.
باید تمام افراد در خانواده حق و حقوقی داشته باشند و در مورد مسائل و نیازها و احساسات تمام اعضای خانواده صحبت و هم فکری شود.
همچنین در مورد مخارج نیز باید همگان حق داشته باشند. قرار نیست که همواره والدین کار کنند تا هزینه های مربوط به فرزندان را بپردازند.
قرار نیست که مرتب مادر یا پدر از خواسته های خود و هزینه های خود بگذرند تا فرزندان خرج کنند.
مادر یا پدر نیز حق دارند که هر ماهه بودجه ای مختص خود داشته باشند و آن را صرف نیازهای لازم خود کنند.
بدین ترتیب احساس شادی و رضایت بیشتری در خانواده ایجاد می شود و نیازهای والدین قربانی نیازها و یا خواسته های به حق یا بعضا نابجای فرزندان نمی شود.
▪ در فعالیتهای گروهی شرکت کنید
لازم نیست که مرتب مادر با فرزندان یا پدر با فرزندان بیرون یا به دنبال کارها باشند. بهتر است در صورت امکان همه افراد خانواده با هم باشند و این امر به خصوص در مورد تفریحات و گردشهای دسته جمعی مهمتر می باشد.
بهتر است درتعطیلات با دوستان یا آشنایانی که هماهنگی بیشتری ازنظر روحی با خانواده دارند دسته جمعی برنامه های گردش و تفریح گذاشته شود تا تمام افراد خانواده در موقعیتهای اجتماعی و دسته جمعی شرکت کنند و به تبادل افکار و نظرات بپردازند. بررسی ها نشان داده خانواده هایی که ارتباطات جمعی و اجتماعی بیشتری دارند از نظر امور داخلی نیز موفق تر عمل می کنند و شادابی بیشتری دارند.
در ضمن فرزندان نیز راضی تر خواهند بود. زیرا آنها نیز نیازمندند تا به جز والدین با افراد قابل اعتماد دیگری ارتباط سالم داشته باشند.
▪ نوآوری را فراموش نکنید
برای خارج کردن زندگی از یکنواختی بهتر است با استفاده از رنگهای مختلف در گوشه و کنار منزل به خانه روح جدیدی بدهید یا حداقل با تغییر جای وسایل و به عبارتی تغییر دکوراسیون فضای خانه را تغییر دهید. گاهی اوقات قراردادن یک گلدان گل یا یک ظرف زیبا با رنگ شاد می تواند موجب روحیه بهتر در اعضای خانواده شود.
سعی کنید هرچند وقت یکبار وسایلی را که در انباری گذاشته اید با وسایل درحال استفاده داخل منزل عوض کنید تا احساس بهتری پیدا کنید.و نهایتا اینکه سعی کنید در زمان حال زندگی کرده و از هر لحظه زندگی استفاده کرده و آن را زیباتر و لذت بخش تر نمایید!
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بسیاری از ما، رسیدگی نكردن به وضع بچه و بيتوجهی به او را از سوی پدر، چندان مهم نميدانیم و گمان ميكنیم كه تاثیر زیادی بر سلامت و رشد او نميگذارد؛ در حالی كه نتیجه تحقیقات گوناگون، خلاف این را نشان ميدهد.
یكی از تازهترین این مطالعات كه نتايج آن چند روز قبل منتشر شد، مطالعهای است كه نشان ميدهد افسردگی پدران باعث ميشود رشد كلامی كودكان عقب بیفتد. به گزارش بيبيسی، مطالعه انجام شده توسط محققان دانشگاه ویرجینیا این نتایج را به همراه داشته است.
در این مطالعه مشخص شده وقتی پدران افسرده هستند، كودكان 2 ساله آنها، به اندازه 5/1 كلمه كمتر از بقیه همسنوسالهايشان، كلمه بلدند. این در حالی است كه متوسط تعداد كلماتی كه كودكان مورد مطالعه به كار ميبردند، تنها 20 كلمه بود.
توجیه این محققان این است كه پدران افسرده، كمتر برای حرف زدن و قصه گفتن برای بچههايشان وقت ميگذارند و این موضوع سبب عقبماندگی رشد كلامی آنها نسبت به بقیه ميشود. نكته جالب اینكه در این مطالعه، افسردگی مادران نقشی در رشد كلامی كودكان نداشت.
نتایج این مطالعه در آخرین شماره نشریه نیوساینتیست منتشر شده است و بهنظر ميرسد اولین و آخرین مطالعهای نباشد كه تاثیر پدران را در رشد فرزندانشان نشان ميدهد.
بهعنوان مثال چندی پیش یافتههای مطالعهای منتشر شد كه نشان ميداد پدران كمسنوسال، احتمال بیشتری دارد كه صاحب نوزادانی با وزن كم موقع تولد شوند؛ شاخصی كه می تواند تا حدود زیادی نشاندهنده سلامت و رشد ناكافی دوران جنینی باشد.
براساس این مطالعه كه در دانشگاه اوتاوا انجام شده، مشخص شده كه اگر پدری 20 سال و كمتر داشته باشد، احتمال تولد نوزاد با وزن كم 13 درصد، نوزاد با قد كوتاه 17درصد و تولد نوزاد پیش از موعد 15درصد افزایش خواهد یافت. همچنین در این مطالعه مشخص شده است كه پدران با سن و سال كم، 41 درصد بیشتر از سایرین احتمال دارد كه نوزادشان را در همان ماه اول زندگياش از دست بدهند.
این مطالعه كه در نشریه «باروری انسانی» منتشر شده، تاكید دارد كه مردان كمتجربه، كمتر ميتوانند همسرشان را از لحاظ عاطفی حمایت كنند و شاید همین امر، دلیلی باشد بر رشد كمتر فرزندشان و عقب ماندن او از نظر شاخصهای رشد و سلامت. مطالعه دیگر، در مورد تاثیر رفتار پدران بر عادات غذایی بچههاست.
در این مطالعه، نقش سبكهای پدر و مادر در تربیت فرزندانشان، با نسبت وزن به قد آنها، یا همان نمایه توده بدنی(BMI)، مقایسه شده است. نتیجه كلی آن به این ترتیب بوده است كه پدرانی كه در مورد تربیت فرزندانشان آسانگیرتر یا بيقیدترند، فرزندانی دارند كه به نسبت قدشان چاقترند؛ یعنی ناسالمترند.
جالب اینكه سبك رفتار مادران، بسیار كمتر از پدران در چاقی و اضافهوزن كودكان مؤثر بود. این نتایج، بخشی از مطالعه جامعی است كه در بیمارستان رویال در ویكتوریای استرالیا انجام شده بود.
تمامی این مطالعات تاكید دارند كه با وجود نقش مهم مادران در رشد، سلامت و تربیت مناسب كودك، نباید از اهمیت تاثیر پدران بر این نكات غافل شد. موضوع وقتی جديتر ميشود كه توجه كنیم گاهی اوقات فرزندان از پدرشان حرفشنوی و الگوپذیری بیشتری دارند و گاه یك اشاره یا دستور پدر، ميتواند تاثیری معادل ساعتها حرص خوردن مادران را داشته باشد!
موضوعات مرتبط: روان شناسی
خانواده، نهادي مقدس است كه از پيوند ازدواج زن و مرد، هسته اوليه آن شكل ميگيرد.
اين دو موجود، هر كدام با سرشت و ويژگيهاي منحصر به فرد خويش، توافق ميكنند تا طرحي نو دراندازند و در كنار يكديگر، مسير حيات خود را به گونهاي مشترك و متفاوت با حال و هواي دوران مجردي سپري كنند.
برخي اختلاف نظرها و تفاوت سليقهها، ممكن است كشتي زندگي زناشويي را دچار تب و تاب كرده و مخاطراتي را متوجه زندگي مشترك كند.
قدر مسلم آن است كه هر پسر و دختري ازدواج ميكنند به اميد خوشبختي. ولي واقعا اين سعادت و خوشبختي چيست؟ و چگونه حاصل ميشود؟
هر چقدر فهم، درك، گذشت، بينش و خداترسي طرفين (زن و شوهر) بيشتر باشد، قدرت و توان مقابله و رويارويي آنان با حوادث و ناملايمات و اختلافات بيشتر ميشود. به ديگر سخن، ضعف شخصيتي، كوتهفكري، تك روي، تنگ نظري و در نظر نگرفتن رضاي خداوند و... عواملي ميشوند براي كاهش علاقهو در نهايت به دلسردي، بيتفاوتي و سست شدن و فرو ريختن پايههاي خانواده منجر مي شود.
بدين ترتيب، اگر نگاهمان به همسر و زندگي،نگاهي عميق و واقعبينانه و نگرشمان به ازدواج و روابط زناشويي،نگرش الهي و انساني، مبتني بر احترام و گذشت و عشق و ايثار باشد، خواهيم ديد كه طعم شيرين و لذت بخش زندگي، ساليان سال در دل و جانمان ماندگار خواهد ماند.
به راستي چگونه ميتوان يك زندگي و خانواده خوشبخت داشت؟ و معيارهاي سعادت و خوشبختي كدامها هستند؟
اين نوشتار سعي دارد با بررسي لايههاي مختلف مرتبط با زندگي زناشويي، در نهايت راهها و شيوهها و شاخصهاي خانواده خوشبخت را معرفي كند . چرا كه اگر پدر و مادر خوشبخت نباشند، فرزندان آنان هم طعم خوش خوشبختي را نخواهند چشيد و چه بسا در جامعه با خطرات و تهديدات فراواني روبهرو شوند كه حل و فصل آنها بسيار مشكل و هزينهبر است.
اگر زن و مرد بلد نباشند كه به هم عشق بورزند، فرزندانشان هم در زندگي آينده نصيب و بهره مناسبي از عاطفه و عشق و محبت نخواهند داشت. پس اگر مرد و زن(پدر و مادر) روش زندگي خوش و خرم و عاشقانه را ياد بگيرند، خوشبختي بچههايشان هم تا حدود زيادي تضمين شده است.
زنده بودن يا زندگي كردن
حقيقت امر آن است كه اغلب ما زنده هستيم ولي زندگي نميكنيم. مثالي هست كه مي گويند « از يك نفر پرسيدند چقدر درآمدداري؟ گفت 30هزار تومان. گفتند راضي هستي؟ گفت: آري. از فرد ديگري پرسيدند: چقدر حقوق ميگيري؟ گفت 300هزارتومان.
گفتند راضي هستي؟ گفت: نه!!؟؟ گفتند نفر قبلي با 30هزار تومان راضي ولي تو با 300هزار تومان ناراضي. چگونه ممكن است؟ گفت: او ميخواهد زنده بماند و من ميخواهم زندگي كنم؛ و فرق است بين اين دو.» پس بياييد اول اين موضوع را با خودمان حل و فصل كنيم.
زندگي براي چه؟
بياييد بگوييد كه شما براي چه كسي و براي چه چيزي زندگي ميكنيد؟ پاسخها ممكن است به قرار زير باشد:
زندگي براي : خدا،فرزندانمان، همسايهها، فاميل،پدر و مادرمان، مردم و دوستان.
به راستي اگر ما براي خدا و با توكل بر خدا و بنا بر دستورات خدا زندگي كنيم آيا خوشبخت نخواهيم بود؟ پس بياييد براي خدا زندگي كنيم نه براي خواست مردم، ميل فاميل و دستورات و خواستههاي نابجا بچهها و دوستانمان.
استراتژيهاي زندگي
نگاه شما به طرف مقابل (همسر) چگونه است؟ ما سه نوع نگاه يا استراتژي را براي روابط فيمابين زن و شوهر ذكر ميكنيم!
1 - استراتژي برد- برد(برنده- برنده)
در اين نوع استراتژي، هر دو طرف (زن و شوهر) به دنبال تاييد، تقويت و تكامل و موفقيت هم هستند. مرد ميگويد: عزيزم من قصد دارم به تو كمك كنم تا ادامه تحصيل بدهي و زن ميگويد: من هم براي موفقيت تو در كار جديد تا جايي كه مقدور باشد حداكثر تلاشم را ميكنم كه تو مشكلي در زندگي نداشته باشي.
من با صرفه جويي كمك ميكنم تا مثلا اقساط ماشين را سر موقع بدهي. به اين ميگويند برنده- برنده. يعني هر دو طرف ميخواهند پيروز و برنده ميدان زندگي باشند. اين حالت چيزي شبيه بهشت است. اگر اينگونه ميانديشيد و تلاش ميكنيد، پس بهشت گوارايتان باد و صفايش را ببريد.
2 - استراتژي برد- باخت (برنده-بازنده)
در اين نوع استراتژي،يكي از طرفين دنبال تقويت و تاييد و تكامل است و طرف ديگر نميخواهد پيروز باشد. فرد ميگويد:خانم! شما در امور من دخالتي نكن و سرگرم بچهها و مدرسه آنها و مسائل خانه باش، فلان جا و فلان جا هم نرو، با در و همسايه هم كاري نداشته باش، آموزشگاه و آرايشگاه هم نميخواهد بروي، از فلان هنر ميخواهي سر در بياوري كه چه بشود؟ و...
در اين نوع استراتژي، مرد علاقه مند است در جامعه فرد موفقي باشد و هر كجا خواست برود و در فلان جلسه و برنامه شركت داشته باشد ولي زن او نه.
اين حالت در خانوادهها بسيار اتفاق ميافتد و شايد بتوان گفت كه حالت برزخي و عدم اطمينان كامل در زندگي است. انگار دچار نوعي شك و ترديد هستيم.
3 - استراتژي باخت- باخت( بازنده- بازنده)
در اين نوع نگاه، مرد نميخواهد زن در جامعه برنده و موفق باشد و زن هم متقابلا كاري ميكند كه مرد آنچنان كه بايد و شايد آب خوش از گلويش پايين نرود و به هر چه كه ميخواهد نرسد. در اين نوع زندگي، حالتي كجدار و مريض ديده ميشود. در واقع آنان براي خود جهنمي ميسازند و كارشان ميشود سوختن و ساختن. تفاهم، عشق و محبت در اين نوع استراتژي بسيار كمرنگ است و هر دو طرف دچار نوعي لجبازي و تك روي و غرور كاذب هستند.
پس بياييد، نوع نگاه و نوع استراتژي زندگي مشتركمان از نوع برنده - برنده باشد.
31 جمله سازنده
در اين قسمت 31 جمله كوتاه، مفيد و مختصر عاشقانه و سازنده را براي شما ميآوريم باشد كه براي تقويت زندگي ما و روابط مناسب و عاشقانهمان خوب و مؤثر باشند. اين 31 جمله مشت نمونه خروار است.
1 - ياد خدا باش – با خدا باش – شاد باش.
2 - سينه خود را پر از انرژي مثبت كنيد.
3 - در پشتبام ذهن خود سبزه و گل بكاريد.
4 - به تمام اعضاي بدن خود بگو فرياد بزنند: الهي شكر.
5 - مسير زندگي را از وجود تيغها و خارها پاك كنيد.
6 - تانكر عشق و محبت را هميشه پر نگه داريد.
7 - دشمني و كدورت را ذوب كنيد و در چاه بريزيد.
8 - هواي پاك تنفس كنيد. فكر منفي سينه شما را مريض ميكند.
9 - هميشه در كوچه زندگي، دنبال خانه مهرباني باشيد.
10 - ورد زبانتان كلمه: دوستت دارم، عاشقتم، باشد.
11 - با چشم خود همسرتان را شيفته كنيد.
12 - هر كسي پرسيد: حالت چطوره؟ بگوييد: خيلي خوبم.
13 - همواره تصور كنيد خوشبختترين آدم دنيا هستيد.
14 - خوب گوش كن: كسي در دوردست برايت دعاي خير ميكند كه سلامت و موفق باشي. جوابش را بده.
15 - توجه كن! دلت ميگه تا دوستي هست چرا دشمني؟
16 - سعي كن براي همسرت، زيباترين باشي.
17 - گاهي اوقات فكر ما نياز به سمپاشي داره تا سالم و خوب باشيم.
18 - بگذار ديگران هر چه ميخواهند بگويند مهم اين است كه ما با هم هستيم.
19 - هرشب فكر ميكنم كه آيا فردا زنده هستم كه باز هم تو را ببينم.
20 - اگر بگويي بمير، نميميرم. چون ميخواهم تا انتها با تو باشم.
21 - تا وقتي خنده و شادي هست چرا گريه و غم. پاشو به دنيا بخند پاشو.
22 - چه بوي خوبي ميدي، چه دست مهربون و گرمي داري.
23 - چقدر مزرعه دل شما سبز و خرم است. باغت آباد.
24 - ميدوني چيه؟ تا حالا از گل نازكتر به من نگفتي. ممنون تو هستم.
25 - نميدونم اگر تو نبودي چه كسي ميتوانست مرا خوشبخت كند.
26 - پدر و مادرم به خاطر زحمات و محبتهاي تو هميشه دعايت ميكنند.
27 - راستي چرا آماده نميشوي برويم پارك، قدري قدم بزنيم. به ياد گذشتهها.
28 - آدم وقتي وارد اين خونه ميشود. همه ناراحتيهاش برطرف ميشه.
29 - خدايا! زندگي از اين زيباتر و بهتر ديگه نميشه. شكر شكر شكر...
30 - ميدوني عزيزم، خيلي دوستت دارم، خيلي زياد. ما بيشتر.
31 - بيخيال غم دنيا، بيا چند دقيقه با هم از ته دل بخنديم و براي زندگي بهتر برنامه ريزي كنيم!
موضوعات مرتبط: روان شناسی
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بهترین بخشش ، ادب و تربیت
وظایف اساسی پدر
یك پدر نمونه و شایسته دارای وظایف اساسی است كه در اینجا به سه وظیفه اشاره می كنیم:
1- مدیریت زندگی و تعیین مشی و نظام آن.
2- تأمین نیازها.
3- مسئولیت تربیت.
مدیریت زندگی و تعیین مشی و نظام آن
:یكی از وظایف اساسی پدر، مطلب بالا می باشد. پدر رهبر یك خانواده است و كارهایی كه یك پدر در خانواده انجام می دهد عبارتند از
:الف ) سازمان دهی تقسیم وظایف
ب ) تعیین برنامه برای زندگی
ج ) تنظیم اوقات
د ) صیانت و مراقبت
ه ) تعیین قواعد انضباطی و
...تأمین نیازها
:دومین وظیفه پدر تأمین نیازهاست. رئیس خانواده مدیر و مدبر خانه است. او با اندیشه و آگاهی خود موجبات سعادت و نیكبختی افراد را فراهم كرده و امكانات و رفاه و آرامش را برای همه مهیا می سازد. البته مادران در رفع نیازمندیهای كودك، سعی و تلاش می كنند، ولی طفل در اكثر اوقات چشم به دست پدر و اقدامات او دارد
.حقوق كودك
اول: حق فرزند برگردن پدر
امام سجاد (علیه السلام) در مورد حق فرزند بر پدر می فرمایند:
بدان كه او پاره ای از وجود تو است
.در دوران حیات در رابطه با خیر و شرش، تو باید از او مراقبت كنی
.تو مسئول ادب و تربیت نیكویش هستی
.تو باید او را به سوی پروردگارش جهت دهی
.این تو هستی كه باید او را كمك كنی تا به اطاعت خدا بپردازد
.اگر درباره اش احسان كنی، پاداش می بری
.اگر درباره اش بدی كنی، معاقب و مورد كیفر واقع می شوی
.دوم: اساس و دامنه حقوق كودك
پدر در رابطه با كودك مسئول است. مسئول سلامت جسم، روان، ذهن و... باید او را نیكو پرورش دهد، نیكو ادبش كند و هیچ بخششی بهتر از ادب و تربیت نیست.
در دامنه و اساس حقوق كودك می توان موارد زیر را نام برد
:1- حق آموزش
2- حق پرورش
3- و سایر حقوق...
دامنه پرورش نیز بسیار وسیع و شامل همه ابعاد وجودی انسان است و شامل موارد زیر است
:1- در جنبه بدن
2- در جنبه ذهن
3- در پرورش روان
در جنبه بدن:
والدین وظیفه رشد و پرورش بدن فرزند، تقویت عضلات و ماهیچه ها، حفظ كردن فرزند از بیماریها و... را به عهده دارند
.در جنبه ذهن
:والدین وظیفه پرورش ذهن، تخیل، هوش فرزند را به عهده دارند. این مسأله پرورش، با خرید كتابهایی در مورد هوش آزمایی كودك صورت می گیرد
.در پرورش روان
:والدین وظیفه دارند كه مسائل مربوط به اندیشه های عالی مثل ایثار، عدالت و... را به كودك یاد دهند. یكی دیگر از مسائلی كه پدران در پرورش فرزندان باید به آن توجه كنند، زمینه سازی برای هدفداری هاست. اصولاً در اسلام همه كارها بر اساس نیت و هدف مشخصی می باشد كه این اهداف خود باید مبتنی بر فلسفه حیات باشد
.باید پدران به فرزندان این نكته را بیاموزند كه انسانها كیستند و چرا زنده اند. چرا كار می كنند، چرا می میرند و راز و رمز زندگی در چیست
.داشتن هدف در زندگی باعث می شود كه آدمی اندیشیده گام بردارد، نیكو پیش رود، حركت و تلاشش نیز جهت دار باشد. از دیگر حقوق كودك می توان حق پذیرش، حمایت، كنترل، بهداشت، امنیت، پوشاك، مسكن مناسب و...را نام برد و پدر باید این شرایط را فراهم كند تا كودك از آن استفاده ببرد
.موضوعات مرتبط: روان شناسی
فطرتی که خدایی است
حقوق فرزندان
یكی از حقوق فرزندان تعلیم و تربیت است. هر كودكی كه متولد می شود همچون آینه ای زلال و شفاف است. پدر و مادر می توانند با تربیت صحیح، فرزندان را به سعادت برسانند و مواظب این باشند كه فرزندان باعناصر غلط آشنا نشوند.
خداوند در سوره روم آیه 30 می فرمایند
:«...
فطرت الله التی فطرالناس علیها...»...
خداوند مردم را بر اساس فطرت خدایی آفریده است ...بنابر فطرت توحیدی، سعادت و هدایت در وجود طفل به ودیعه نهاده شده است و والدین گرامی نباید اجازه دهند كه این فطرت از مسیر اصلی خویش كه همان سعادت و هدایت است خارج شود. حق فرزند بر پدر این است كه نام نیك برایش انتخاب كند، اورا خوب تربیت كند و به او قرآن یاد دهد
.نقش پدر در رابطه با فرزند
پدر در رابطه با فرزند دارای نقشهای فراوانی می باشد كه ما این نقشها را بطور اجمال در اینجا ذكر می كنیم اما بعداً این نقشها در فصلی قرار می گیرند و نقش پدر به قبل از تولد كودك و حتی قبل از انتخاب همسر برمی گردد. آن نقشها عبارتند از :
1- نقش مذهبی
2-
نقش فرهنگی3-
نقش اجتماعی و اخلاقی4-
نقش سیاسی5-
نقش اقتصادی.نقش مذهبی پدر
از ضروری ترین نیازهای هر فرد، نیاز به مذهب است. پرورش مذهبی از حقوق كودكان و از وظایف و مسئولیتهای پدر می باشد. پرورش مذهبی عاملی برای سعادت افراد و بازدارنده او از عوامل جنائی است. پدر باید شوق به كمال را در نهاد فرزند قرار داده و موجبات تثبیت آن را فراهم كند. پدر از راه عرضه عقاید و افكار می تواند فرزند خود را با آداب دینی آگاه نماید و با عملكرد خود، فرزند را متدین بارآورد. پدر در رابطه با نقش مذهبی، وظایفی داردكه عبارتند از:
1 – ارتباط و معرفی خدا
2 – واداشتن فرزند به عمل
پدر در این زمینه مسئولیت سنگینی را به عهده دارد. غفلت و سهل انگاری او در مورد رفتار كودك در آینده مشكل ساز خواهد بود.
اگر پدری پای بند به اصول مذهبی باشد فرزندش نیز مقید به اصول مذهبی می شود و اگر پدری لاابالی باشد و بخواهد كه فرزندش پای بند به اصول باشد، این امكان پذیر نیست زیرا فرزند از پدر ومادر الگو برداری می كند. وقتی الگوهایش نامناسب باشند مسلماً راهش صراط مستقیم نخواهد بود
.البته در همه موارد اینچنین نیست. اگر فرزند این اراده را داشته باشدكه در صراط مستقیم قدم بردارد می توان با توكل به خدا و استقامت و اراده محكم و پابرجا در این راه قدم بگذارد
.نقش فرهنگی پدر
پدر مسئول دادن آگاهی لازم و پرورش فرهنگی فرزندان است. در این جا این سؤال مطرح می شو دكه پدر تا چه میزان به كودك چیز می آموزد؟
پدر معلم و راهنمای فرزنداست. وقتی كودك در خانه باشد، همه اطلاعات مورد نیا ز را به كودك می دهد. وقتی هم به مدرسه می رود، به ترمیم نقص ها و جبران كمبودها در این رابطه می پردازد.
وظایف عمده و اساسی پدر در نقش فرهنگی عبارتند از
:1-
معرفی دنیا2-
معرفی و توضیح فلسفه زندگی3-
آداب و رسوم4-
در جنبه ادبیات و هنر5-
در جنبه ارزشها و...در معرفی دنیا
:دنیای اطراف كودك سرشار از شگفتی هاست و كودك مشتاق این است كه از همه چیز سر در آورد. پدر این مسئولیت را دارد كه قدم به قدم با كودكان همراه گردد، با آنها مكالمه و صحبت كند و پدیده های جهان را به كودك بشناساند و راه بهتر استفاده كردن از پدیده ها را به كودك یاد دهد
.معرفی و توضیح فلسفه زندگی
:اگر پدر همه فكر و ذكر خود را صرف رفع نیازهای جسمی كودك كند، وظیفه خود را ادا نكرده است.از وظایف عمده و اساسی پدر این است كه به فرزند خود كمك كند تا هدف زندگیش را بشناسد و برای اعمال و رفتارش دلایلی بیابد تا بداندكه چرا زنده است؟ چرا می میرد؟ مشكلات چیست و چگونه می توان آنها را حل كرد
.در جنبه آداب و رسوم
:آداب و رسوم سازنده انسان و فكر و اندیشه فرد می باشد. پدر وظیفه دارد كه طفل را در معرض آداب و رسوم سازنده قرار دهد. آداب و رسوم باید برای كودك درس باشد تا او براساس آداب و رسوم جهت روشنی را در زندگی پیدا كند و به آنها عمل نماید
.در جنبه ادبیات و هنر
:پدر در جنبه ادبیات وظیفه دارد كه شعر، نظم، كنایات و... را برای كودك به گونه ای انتخاب كند كه بر اساس مصالح و مبانی فطرت او در طریق خیر و سعادت كودك باشد. در جنبه هنر پدر وظیفه دارد كه هنر متعهد را به كودك آموزش دهد و ذوق هنری را در او زنده سازد
.در جنبه ارزشها
:در هر جامعه ای یكسری ارزشهای سازنده و یكسری ارزشهای مخرب وجود دارد. پدر وظیفه دارد كه ارزشهای سازنده را در ذهن كودك تثبیت كند. پدر می تواند زندگی خوبی را بر اساس قبول و پیروی از ارزشهای راستین در كودك ایجاد كند
.موضوعات مرتبط: روان شناسی
دختران خود را بهتر درک کنیم !
پدری میگوید: «چگونه با دختر هفدهسالهام رفتار کنم؟»
مادری میپرسد: «چگونه با دختر پانزده سالهام حرف بزنم؟»، «چگونه میتوانم به دخترم کمک کنم که بهدرستی با احساسها و عواطفش روبهرو گردد؟» و ...
محبت، بال پرواز در کودکان
کودک از زمانی که به دنیا میآید، دارای غریزهها و تمایلهایی میباشد که برخی از آنها، بالقوه هستند و مانند آتش زیرخاکستر به وقت خود، فعلیت پیدا میکنند . مانند ثروتاندوزی، امورجنسی و ...
برخی دیگر از تمایلهای کودک، بالفعل هستند یعنی پس از تولد، رشد ونمو میکنند مانند خوردن، گریه کردن، خوابیدن و ...
کودک در رحم مادر، بهطور کامل، متوجه کردار، گفتار و هیجانهای بیرون، از طریق شریانهای حیاتی مادر میباشد. پس از تولد نیز بهطور کامل، در معرض کردار و رفتار اطرافیان قرار میگیرد و از سن دو سالگی به بعد، آمادهی بهرهبرداری میشود . بنابراین، دست نوازش پدر و مادر بهویژه پدر برای او، دارای اهمیت است.
توصیه میشود مادران و پدران، کودکان را بر سینه بفشارند تا ضربان قلب آنان با ضربان قلب کودک، درهم آمیخته شود و گرمی و حرارت محبت را لمس کنند.
آیا روشهای تربیتی دختران با پسران تفاوت دارد؟
پدر و مادر باید بدانند از آن جایی که تمایل پسران با دختران فرق میکند، در برخی مسائل هم تفاوت دارند . نباید فراموش کرد که پسران، رفتار با جنس مخالف را از مادر میآموزند و دختران از پدر یاد میگیرند. بنابراین، اگر پدری طبیعت وجودی دختر خردسالی را نشناسد و آنطور که خودش میخواهد، با او رفتار کند، این مساله بین پدر و دختر، فاصله میاندازد.
دختران نیاز دارند کسی به صحبتهایشان گوش دهد نه اینکه بدون شنیدن احساسهایشان، از ابتدا راهحل ارائه شود. دربارهی پسران نیز مادران با مشکل مواجه میشوند زیرا پسران حتی اگر کوچک باشند، اعتماد به نفس را در این میبینند که خودشان از عهدهی مشکلهایشان برآیند و نیاز به کمک بیش از حد یا ناز و نوازش ندارند.
درک رفتار
برخی از ما بهطوركلی انتظار داریم که دختران در کارها همراهیمان کنند و پسران، یاغی و تنبل باشند، دختران را همیشه تشویق میکنیم که به مادرانشان کمک کنند اما از پسران، انتظار کمک نداریم .
فرزندانتان را آنطور که هستند، بپذیرید، نه آنگونه که میتوانند باشند .
اگر میخواهیم فرزندانمان، خود را انسانهایی با ارزش تصور کنند ، باید آنان را با تمام کاستیهایشان بپذیریم. ما باور داریم که برای فرزندانمان، ارزش قائلیم و گاهی نیز آن را بازگو میکنیم اما بیشتر وقتها، رفتار ما با گفتارمان تناسب ندارد. ما باید به آنان ثابت کنیم بدون توجه به اینکه چگونه عمل میکنند، برای آنان به عنوان یک فرد، ارزش قائلیم.
روبهرو شدن با یک دختر خشمگین
وقتی دختری از روی خشم، مادرش را بیارزش میخواند، به احتمال زیاد به علت خشمی است که او نسبت به خود، احساس میکند. از اینرو، این احساس را روی مادرش، فرافکنی میکند. بیشتر مواقع، وقتی یک دختر نوجوان، عصبانی میشود، نه تنها با آشوب هورمونها و احساسهایش روبهروست، بلکه احساس بیارزشی میکند. دختر نوجوان در این سن و سال، با یک به همریختگی درونی و بیرونی روبهورست. این احساس را که به او دست داده، دوست ندارد و به همین دلیل، احساس خود را روی مادرش، فرافکنی میکند. مادری که به او اعتماد دارد، او را میشناسد و به شکلی عمیق، او را درک میکند.
مادر یک دختر نوجوان باید صبر و شکیبایی زیادی داشته باشد . باید دیدگاهی وسیع داشته باشد و او را به شکلی که لازم است، درک کند. مادر میتواند اعتماد و اطمینان دخترش را نسبت به خود، بیشتر کند و برای رسیدن به این مهم، لازم است که سرنخهای احساسی و عاطفی او را پیدا کند.
مادر مدیر و دانا، خشم دخترش را در این مرحله از زندگی، به حساب در حال رشد بودن او میگذارد. البته گاهی وقتها مادر باید به دخترش بیاموزد که خشمش را کنترل کند. اینکه بیاموزیم خود را کنترل کنیم، بخشی از برنامهی رسیدن به بلوغ و بزرگی است.
مواقعی هست که باید بگذارید دخترتان فریاد بکشد. احساسهای ناخوشایندش را آنقدر تخلیه کند تا به آرامش برسد. در بسیاری از مواقع، وقتی دختر به شدت خشمگین میشود، بهتر است مادرش از صحنه بیرون برود و بگوید: «من نمیتوانم حرفهای تو را تحمل کنم. بهتر است که نیم ساعت، تنها بمانم.» اگر ترک کردن اتاق، امکانپذیر نباشد، شاید چند ثانیه سکوت، نتیجهی دلخواهی بدهد.
تغییر کردن با دخترانمان
برای آنکه در دوران نوجوانی دخترمان، به او نزدیکتر بمانیم، باید در کنار او و با او تغییر کنیم. این بدان معناست که
برای آنکه به دخترانمان نزدیکتر شویم، لازم است به آنان، آزادی بیشتری بدهیم و مسوولیتهای جدیدی را به آنان واگذار نماییم.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
روابط نا موفق(1)
بعضی اوقات به این می اندیشید که آیا انتخاب درستی کرده اید؟ چگونه می توانید اطمینان حاصل کنید که او همان شخصی است که شما می خواهید؟ چگونه می توانستم بفهمم که سر انجامی نخواهد داشت؟ مطمئن بودید که او همسر ایده ال شماست؟
با توجه به خلقت دو گانه انسان همواره مسائل ارتباطی بین زن و مرد جزء مباحث مهم و بحثانگیز روانشناسی بوده است. ما در چند مقاله پی در پی ده نوع رابطه را که به درد و یأس میانجامد مورد بحث و بررسی قرار میدهیم . تا با آگاهی افزون تر، از وقوع آن ها پیشگیری کنید ویا در بهبود آن بکوشید.
1- رابطهای که در آن بیش از آنچه همسرتان به شما عشق میورزد، به او عشق میورزید.
احتمالا این احساس برایتان آشنا است. وقتیکه در کنارتان نیست، مدام به او فکر میکنید.
در صورتی که یکی از طرفین در اکثر اوقات به لحاظ روحی تعقیب کننده احساسات باشد رابطه سالم نخواهد بود و محکوم به شکست.
چگونه بدانید که همسرتان به شما عشق میورزد یا نه؟
این شمایید که از لحاظ فیزیکی مبادرت به ابراز محبت میکنید، نهایت تلاشتان را میکنید کارهایش را انجام دهید.
این شمایید که اکثر برنامهریزیها را بر عهده دارید، هدیههای شما شخصی بوده و روی آنها فکر شده در حالی که او هدیههایش غیرشخصی است، وقتی درباره رابطهتان و احساستان صحبت کنید، سکوت اختیار میکند،
این شمایید که خود را با عادت و برنامههای او وفق میدهید.
چرا بیش از آنچه به شما عشق میورزند، عشق میورزید؟
- الگویی را از دوران کودک خود باز تکرار میکنید. اگر یکی یا هر دو والدتان عشق و توجهی را که بدان نیاز داشتید به شما نمیدادند و تصمیم گرفتید باید سخت تلاش کنید تا دوستتان بدارند.
- نقشی که یک والدتان در قبال دیگری بازی میکرد را بازی میکنید.
2- رابطهای که در آن بیش از آنچه عشق میورزید به شما عشق میورزند.
در این نوع رابطه وقتی همسرتان از احساسات شما جویا میشود، آن را انکار میکنید. از درون میدانید آنگونه که او به شما عشق میورزد نسبت به او احساس علاقه نمیکنید. در این نوع رابطه در قبال اعتراضات همسرتان حالت تدافعی میگیرید. احساس میکنید او متکی و محتاج است و نیاز به آزادی بیشتر دارید.
راهحل: از همان ابتدا رابطه به این موضوع که آیا به همان میزان که عشق میورزید عشق نیز دریافت میکنید یا نه، با خود صادق باشید.
3- رابطهای که در آن ماموریت نجات همسرتان را بر عهده دارید.
معتادین به نجات دیگران نه از آن رو که با همسرشان تفاهم دارند، بلکه به این دلیل که احساس میکنند مجبورند به او کمک کنند، به روابط وارد میشوند. احساس اجبار در محبت به کسی که شکننده است و یا او را دوست نداشتهاند شما را به یک مامور نجات افراد مبدل میکند.
اگر ...
علاقمند به فردی با مشکلات جدی روحی، جسمی یا اقتصادی شدید هستید.
مدام در حال دلداری و آرام کردن کسی هستید که احساس سردرگمی، ناتوانی و عجز میکند.
او به ندرت نقش حماتیگر را در حق شما ایفا میکند و بیشتر شمایید که در این نقشها ظاهر میشوید.
خود را در دام این روابط انداختهاید و همان احساس گناهی که در ابتدا شما را به رابطه کشاند میتواند شما را مدتها بعد از آنکه میدانید باید او را ترک کنید، در رابطه نگاه دارد.
کسانی که ماموریت نجات دیگران را به عهده دارند، غالبا «ترحم» را با عشق اشتباه میگیرند.
راهحل: رمز موفقیت کلمه «احترام» است. شما نه تنها باید به همسر خود عشق بورزید بلکه باید نسبت به او احساس «احترام» داشته و به او افتخار کنید.
موضوعات مرتبط: روان شناسی

خدایا!من آموخته ام با تو بودن چه قدر آسان است.
خدایا!من آموخته ام در کنار تو بودن یعنی همه چیز.
خدایا!من آموخته ام با یاد تو بودن یعنی اندیشیدن در عمق.
خدایا!من آموخته ام تو را صدا کردن یعنی آرامش خاطر.
خدایا! کمکم کن تا بیاموزم این زندگی را که تو به من هدیه کرده ای، شاداب تر و سالم تر بسازم.
خدایا! من آموخته ام که در هر لحظه به درگاه تو نیایش کنم و شکر گزار دریای بی کران رحمت تو باشم.
من آموخته ام که در درون لحظه ها زندگی کنم، نه برای لحظه ها و حتی به دنبال لحظه ها بروم.
من آموخته ام که به خود نگاه کنم و از عقل بی کرانم استفاده نمایم و عشق را در خود و دیگران ببینم و زندگی را یک راز بدانم زیرا به دنبال راز رفتن، به من زیبایی می دهد.
من آموخته ام که زندگی مانند یک پازل است که به موقع باید قطعه های آن را کنار هم بگذارم و در نهایت از شاهکاری که در حال ساختن آن هستم، لذت ببرم.
این پازل، مال من است و منحصر به فرد است از تولد تا مرگ.
من خودم را با خود، مقایسه می کنم چون پازل من با دیگری فرق دارد حتی با فرزندم، همسرم، اطرافیانم و انسان های دیگر.
مسأله های دوران زندگی ام که تا به امروز گذشته و قطعه های پازل آن را چیده ام، در زندگی ام نقش بسته است، پس نمی توانم همان پازل را برای دیگران و حتی برای فرزندم بخواهم، چون با تولد فرزندم در پازل زندگی ام، او هم دارای یک پازل می شود و هرچه این پازل توسط اطرافیان، کم تر دستکاری شود، او با رشد خود و تصمیم به موقع و برخوردار بودن از خلاقیتش، پازل زیباتری نسبت به زمان خود می سازد و از شاهکار خود لذت می برد. چون در درون لحظه ها می تواند با فکر خود و انتخاب صحیح قطعه ها حتی با کم ترین اشتباه، شاهکار زندگی زیبایش را بسازد.
این شاهکار به طور دقیق مشخصه ی تعهد ریشه دار و پایدار اوست که باعث می شود بر زندگی تسلط یابد. در حقیقت، من با آموختن زندگی زیبا و خود را عامل حرکت دانستن، قطعه های پازل را کنار هم می چینم. در واقع صحیح چیدن قطعه هاست که مرا ساخته و پرداخته می کند.
بگذارید داستانی از دو برادر دوقلو برای تان بگویم:
دو برادری که یکی در فقر و اعتیاد و دیگری در تحصیلات، ثروت و زندگی زیبا به سر می بردند، در یک مصاحبه از آنان سؤال شد که عامل بدبختی و خوشبختی شما چه بوده است؟
اولی گفت پدرم، دومی گفت پدرم.
در حقیقت، پدر آنان، یک فرد فقیر و معتاد بود.
اولی با مقصر دانستن پدر و سرزنش خود و دیگران، پازل پدر را تکرار کرد.
ولی دومی با اراده ی خود و عدم مقصر دانستن فردی، پازل منحصر به فرد خود را نقش بست.
موضوعات مرتبط: روان شناسی

فرياد کشيدن تقريباً صداي عادي صحبت کردنشان شده بود. وقتي با آن ها، جلوي آپارتمانشان رو در رو مي شدي، نمي توانستي باور کني، اين مادر و پدر آرام همان هايي هستند که در طول روز صداي فريادشان را مي شنوي. همان هايي که با داد و فرياد دستورات تربيتي صادر مي کنند تو گويي فرياد و بلندگويي در حکم تخليه اي براي بخار ديگ جوشان اعصابشان است و شايد گاهي اوقات هم بي اثر نبوده است.
باور کنيد که جيغ زدن اشتباه است و نه تنها رفتار کودک را کنترل نمي کند، اکثراً واکنش منفي داشته و باعث برانگيختگي بيشتر کودک مي شود. تحقيقات دکتر ناتان بلوم در دانشگاه پنسيلوانيا(1) نشان مي دهد «فرياد کشيدن حس هيجان زدگي بيش از حد را در کودکان ايجاد مي کند». در واقع کودکان بيش از پيش رفتار ناهنجار را از خود نشان مي دهند.
چنانچه بخاطر کشمکش دو کودک 3 يا 4 ساله سر فرزندتان فرياد بکشيد، او مي تواند چنين برداشت کند که شما را برانگيخته (به او توجه کرده ايد) پس کارش را ادامه مي دهد و گاهي رفتارش شديدتر نيز خواهد بود. در صورتيکه عدم توجه شما مي توانست مشکل را زودتر حل نمايد .داد و فرياد شما در اين حالت نيز خاتمه نمي يابد زيرا کودک به اين نتيجه خواهد رسيد که اگر مادر يا پدر بخواهند مقصودشان را به ما بفهمانند، حتماً فرياد خواهند کشيد؛چرا که هميشه اين کار را کرده اند. پس اگر فريادي نمي زنند حتماً موردي نيست و کارم را مي توانم دنبال کنم. باز هم قصه تربيتي ما در اينجا پايان نمي يابد، کودکان مي آموزند که تنها راه منطقي براي ارتباط فرياد است و بس.
چنانچه کسي بخواهد ديگران به او و خواسته هايش توجه کند، بيشتر بايد فرياد بکشد و خواسته هايش را به صورت امري و دستوري با صداي بلند مطرح کند.
همسايه هاي عزيز ما، شايد هرگز باور نکنند که اين خشم مهار نشده و افسار گسيخته تا چه حد به کودک صدمه مي زند. اصلاً مهم نيست که چه مي گويند، نکته اصلي و قابل تعمق عدم رفتار توام با احترام ما نسبت به کودکان است که اعتماد به نفس را در آن ها تضعيف مي کند. دکتر چارلز- شافر معتقد است «فرياد زدن تجاوزي است به حس ايمني کودک»
شايد شما به کرات کودکي را ديده ايد که در قبال فريادهاي مادر يا پدر پاهاي او را گرفته ، به گريه افتاده و عذرخواهي کرده است. گويا با اين حرکات مي خواهد حفاظي براي خود ايجاد کند و پدرومادر را آرام نمايد. بيائيد تصميم بگيريد در رفتار خود تجديد نظر کنيد. بياد داشته باشيد در غير اينصورت اين عادت در ما توسعه مي يابد و از کانون خانواده به محيط جامعه سرايت مي کند.
*بپذيريد که داد کشيدن يک عادت و اعتياد است. پس بايد بدنبال راهکارهاي مهار خشم باشيم، قبل از آنکه از حد متعادل خارج شود.
*نقطه هاي جوش را پيدا کنيد (منطقه مين گذاري را شناسايي کنيد). به مدت يک دقيقه، روزهايي را که عصباني شده ايد و علل آن را بنويسيد. بعد از يکهفته شما نموداري داريد که نقاط جوش را مشخص کرده است.
مثلاً:
سرويس مدرسه آمده ، بچه هنوز حاضر نيست. آخر شب متوجه شده ايد که تکاليفش را انجام نداده. شام حاضر است اما او پاي تلفن است. همسرم قرار بود چيزي بخرد اما فراموش کرده. بايدها، شايدها... فراموش شده ها و ...
با توجه به اين نمودار متوجه مي شويد که مشکل شما (فريادها) در نتيجه يک ناهماهنگي در برنامه ريزي خانوادگي است، نه مشکل روحي رواني شما، با يک برنامه ريزي دقيق تر، مي توانيد ميزان فريادها را کاهش دهيد.
* از دريچه چشم کودکان به خودتان نگاه کنيد.
از فرزندتان بخواهيد تصويري از شما در حالت فرياد کشيدن رسم کند. زن و مردي با ابرواني درهم کشيده، چشماني درشت و سوراخي سياه و بزرگ به نام دهان. بد نيست به جاي برچسب هايي که به درب يخچال مي زنيد، اين تصوير را بچسبانيد.
"آگاهي و ادراک شخصي اولين گام به سوي کنترل رفتار است" دکتر شافر.
بنابراين با ديدن تصوير خودتان، حتماً تغييري در رفتارتان به وجود خواهيد آورد. امتحان کنيد.
* گمان کنيد يک تماشاچي خيالي داريد.
آيا در حضور ديگران باز هم فرياد مي کشيد. گمان کنيد معلم فرزندتان يا والدين شما، نظاره گر رفتارتان هستند. در لحظه انفجار افکارتان را به سوي اين تماشاچي هاي خيالي معطوف کنيد.
* به علائم شروع طوفان توجه نمائيد.
وقتي علائم انفجار را احساس کرديد، (دستهايتان تبديل به مشت شده، احساس خفقان مي کنيد، ضربان قلبتان بالا رفته) براي بازي نقش دير شده است در اينجا بايد به خودتان فرصتي براي فکر کردن بدهيد (Time out) و 5 تا 10 دقيقه به اتاقتان برويد و چند نفس عميق بکشيد (60 ثانيه اي) و با خودتان تکرار کنيد «اين نيز مي گذرد». فضاي حمام هم براي تنها بودن مفيد است.
* پيامتان را يکبار بگوييد نه چند بار
گاهي در قبال رفتاري چشمهايمان را مي بنديم و گاهي براي کاري جزئي تر فرياد مي زنيم. براي رفتاري که به آن اعتقاد داريد، هميشه يکسان برخورد کنيد. ديوار براي نقاشي کردن نيست. قبل از غذا خوردن بايد دستهايت را بشوئي. و … بنابراين به جاي استفاده از جملات متفاوت يکبار براي هميشه نظر خود را بيان کنيد.
* براي صحبت کردن فاصله را کم کنيد.
در ارتباط کلامي بهتر است به جاي فرياد زدن براي شنيده شدن پيام ، فاصله را کم کنيد. نزديک بودن برخورد چشمي و ديدن عکس العمل ديگران را به دنبال دارد، در نتيجه رفتارتان کنترل شده تر است.
* قاطع صحبت کنيد نه بلند
در اين مرحله بجاي استفاده از پاراگراف هاي بلند به جمله اي کوتاه بسنده کنيد. يک جمله حتي يک کلمه که مفهوم را برساند کافي است، در صورتيکه صداي شما يک درجه از تُن صداي نرمال شما بلندتر باشد، مي تواند تاثير خود را بگذارد. شنونده فرياد به جاي پيام به رفتارهايتان خيره مي شود.
* دستورات را با تقاضا مخلوط نکنيد.
بيان يک امر، شايد به صورت تقاضا مودبانه به نظر برسد. اما براي کودک اين سوءتفاهم به وجود مي آيد که مي تواند انتخاب کند و اين زمينه ساز اختلاف خواهد شد. «ميشه سفره را بچيني؟» نه مامام کار دارم. «لطفاً سفره را بچين» آيا اين جمله بهتر نيست و شما را به مقصود نمي رساند؟
* بگذاريد اعمالتان بلندتر از صداي شما عمل کنند.
چند بار به علت رفتاري خاص کودکتان را تهديد به تنبيه کرده ايد؟ معمولاً از هشدارهاي ساده «لطفاً بس است» «ديگه اين کار را نکن» شروع مي کنيم تا محروم سازي «دوچرخه ات را از تو مي گيرم» «حق نداري يکهفته تلويزيون نگاه کني» و ... ادامه پيدا مي کند. چند درصد تهديدات اجرا مي شوند. معمولاً ما در يک لحظه بحراني تصميماتي مي گيريم که نه فقط منطقي نيست بلکه کاملاً نادرست است. به خود زماني براي فکر کردن بدهيد و راه حلي صحيح پيدا کنيد و به اشتباه خود اعتراف کنيد.
آيا بهتر نيست به جاي سرزنش کودک در هنگام رفتار نادرست، کارهاي خوب او را ببينيم، ستودن کارهاي خوب و رفتارهاي مناسب علاوه بر ترغيب آن ها به انجام رفتار مناسب، مي تواند علتي براي کنترل رفتار شما باشد.
صداي فرياد همسايه دوباره بلند شده است. نفس عميقي بکشيد، چشمهايتان را ببنديد، صورت زيبا و نگاه مهربان فرزندتان را مجسم کنيد. حتماً صدايش را خواهيد شنيد که به شما مي گويد«چقدر دوستتان دارد»
چهره تان با لبخند زيباست نه با فرياد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
وقتى بدن ما اهميت موضوعى را احساس كند، تابعى مطلق از روان مىشود .بدن تربيتپذير است و حتى در زمان ناهوشيارى نيز در خدمت روان قرار مىگيرد; از جمله موارد عجايب جسم كه در هماهنگى با روان ، خود را مطيع مىنماياند ؛ ساعتبيولوژيك است .
ساعت بيولوژيک گاه چنان قابليت آموزش و برنامه ريزى و مرتب شدن دارد كه در صورت استفاده درست از آن، مىتوانيم شاهد شگفتىها باشيم .
نمونهاى كه براى خيلى از افراد اتفاق افتاده و به سادگى از كنار آن گذشتهاند، ساعات بيدارى است . وقتى قرار استبه علت ضرورت و پيش آمدن امرى مهم مثلا ساعت 5 صبح بيدار شويم و جالب اينكه ساعت را هم تنظيم مىكنيم، درست اندكى پيش از صداى زنگ ساعتبيدار مىشويم . گويا كسى يا عاملى ما را بانگ مىزند . اين همان ساعتبيولوژيك است .
روان شناسان معتقدند، گاه اين ساعت در مورد برنامههاى ديگر نيز به كار مىافتد; براى مثال، اگر شما دانشجوييد و قرار است فردا استاد از مطالب هفته گذشته بپرسد و عادت داريد هميشه 2 ساعت از وقتتان را با آرامش و سكوت به مطالعه اختصاص دهيد; وقتى ناگزير فرصت مطالعه به دست نمىآوريد و با خانواده در ميهمانى به سر مىبريد، تا هنگامى كه دو ساعتبه زمان استراحت و خواب باقى است، چندان اضطراب نداريد; ولى كافى است كه زمان بگذرد، ميهمانى طولانى شود، كم كم تاخير نمودار گردد و جبران آن غير محتمل به نظر رسد .
امروزه اين حالت را ترس، شرم يا اضطراب مىخوانند; ولى ممكن است همكلاسى ديگرتان اين حالت را تجربه نكند . چرا براى شما اين اتفاق مىافتد؟ جواب ساده است; بدن و روان شما در تنظيم زمان لازم ، به يقين رسيده است. بدين سبب، احساس ترس و واهمه به شما دست مىدهد; حتى در ارتباط با ديگران تمركز را از دست مىدهيد و دوست داريد فورا مجلس پايان پذيرد .
براى مقابله با اين حالت و اسارت در دامهاى متوالى مشكلات ، بايد زود و قبل از آنكه فشار روحى از دسترس خارج شود، به هشدارهاى بيولوژيك بدن توجه كرد .
وقتى احساس مىكنيد فكرتان خيلى با سرعتحركت مىكند، وقت آن است كه عقبگرد كنيد و دوباره تحملتان را به دست آوريد .
وقتى برنامه زمانى از دسترس خارج مىگردد، نشانه آن است كه بايد كمى آهستهتر حركت كنيد; فهرست كارها را ديگر بار ارزيابى كنيد; به آنچه واقعا مهم است، پردازيد و نيروى خود را صرف تمام كردن فهرست نكنيد . وقتى حس مىكنيد آنچه بايد انجام دهيد، در حال حاضر از كنترل شما خارج شده و از انجام دادن همه آنها دلسرد و نوميديد، به جاى آنكه دستها را بالا بزنيد و «وارد عمل» شويد، بهتر است آرام باشيد، چند نفس عميق بكشيد و به يك پياده روى كوتاه برويد .
خواهيد ديد كه ساعتبيولوژيك بدن به تامل نياز دارد . وقتى فشار روحى خود را زود دريابيد و مچ خود را همان ابتداى كار بگيريد - قبل از آنكه از كنترل شما خارج شود - فشار روحىتان متوقف مىشود .
فشار روانى چون گلولهاى برفى است كه از دامنه يك كوه بلند به پايين مىلغزد . هنگامى كه گلوله كوچك است، به راحتى مىتوان آن را مهار كرد; اما پس از آنكه نيرويى فزاينده مىيابد، متوقف كردن آن - اگر ناممكن نباشد - بسيار دشوار خواهد بود .
نياز نيست درباره ي عدم توفيق در انجام دادن كليه كارها نگران باشيد . وقتى فكرتان پاك و آرام شود و ميزان فشار در شما كاهش يابد، كاراتر مىشويد و لذت بيشترى خواهيد برد . وقتى ميزان تحمل خود را در مقابل فشار روحى پايين بياوريد، خواهيد ديد كه با فشار كمترى روبهرو مىشويد و براى از بين بردن فشار باقى مانده، ايدههاى نو و خلاق در خود خواهيد يافت .
همت، تلاش، پشتكار و شناخت هر چه بيشتر ما از خود و ساختار وجودى جهان پيرامونمان ، ما را به بسيارى از شگفتىها و حيرتها رهنمون مىشود .
بسيارى از ما سالها عمر مىكنيم و اين توانهاى بالقوه را دست نخورده و بكر با خويشتن به زير خاك مىبريم .
پس هيچ گاه نبايد اين سه اصل را در برنامه ريزىها فراموش كنيم:
1 . اعتنا نكردن به افكار منفى
2 . شناختبيشتر خود و تفكر در آنچه داريم نه آنچه مىخواهيم .
3 . تغيير رابطه خود با مشكلات
موانع و مشكلات بخشى از زندگىاند شادى واقعى زمانى است كه از دست آنها خلاص شويم كه معمولا پيش نمىآيد يا كمتر حاصل مىشود . پس بايد رابطه خود را با مشكلات تغيير دهيم . و نوعى هماهنگى برنامه ريزى شده بين توان بيولوژيك بدن و امور برقرار سازيم .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
خدا می گوید :همه چیز امکان دارد .
تو می گی : من خسته شده ام .
خدا می گوید : من به تو آرامش می دهم .
تو می گی : من نمی توانم ادامه بدهم .
خدا می گوید : من با تو خواهم آمد .
تو می گی : من توانا نیستم .
خدا می گوید : من به تو هر آنچه را که نیاز داری داده ام .
تو می گی : من نمی توانم آن را تصور کنم .
خدا می گوید : من آن را به تو نشان می دهم .
تو می گی : من نمی توانم آن را انجام بدهم .
خدا می گوید : تو می توانی هر چیزی یا کاری را انجام بدهی .
تو می گی : هیچکس مرا حمایت نمی کند .
خدا می گوید : من تو را دوست دارم و حمایت می کنم
موضوعات مرتبط: روان شناسی
از خداوند نیرو خواستم ،
ضعیفم آفرید که تواضع بندگی را بیاموزم
ناتوانم آفرید که کارهای بهتری انجام دهم .
فقرم بخشید که عاقل باشم .
شکستم بخشید که بدانم پیوسته به او نیازمندم .
از او همه چیز خواستم که از زندگی لذت ببرم ،
زندگیم بخشید که از همه چیز لذت ببرم .
آنچه خواستم به من نداد ،
آنچه بدان امید داشتم را به من بخشید .
و دعاهای ناگفته ام را مستجاب کرد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
1-
پنهان کردن اطلاعات مهم از ترس طرد شدن
2- خود خواهی احمقانه
آزادی و حق خود را برای انجام کارهای مورد علاقه مهم تر از احساسات و نیازهای طرف مقابل دانساتن
3- ریز بینی احمقانه
از کاه کوه ساختن
4- قدرت طلبی احمقانه
در هیچ بحثی بازنده نشدن و هیچ چیز را فدا نکردن . همیشه مسلط بودن
5- اولویت های احمقانه
تمام وقت و انرژی خود را صرف کار ، سرگرمی ها و ماموریت ها کردن رابطه زناشویی را در درجه چندم قرار دادن
6- خوشبختی احمقانه
توسل به هر چیزی برای ارضای نیاز بچگانه خود برای احساس خوبی داشتن و نه واقعا خوب بودن
7- بهانه های احمقانه
به جای پذیرش خطاهای خود و به عهده گرفتن مسئولیت آنها ، به بهانه ها متوسل شدن که نتیجه ای جز خسارت بیشتر ندارد .
8- روابط احمقانه
چسبیدن به فامیل و دوستانی که آشکارا تاثیرات بد و مخربی به خودتان و رابطه تان دارند . اجازه دادن به این افراد برای آزردن همسرتان
9- ناهمگونی احمقانه
علائم خطر را به وضوح دیدن ، اما باز هم ماندن و تلاش کردن برای انجام ماموریت ناممکن . نداشتن این که چه موقع باید رفت و جلوی ضرر بیشتر را گرفت
10- جدایی های احمقانه
قطع ارتباط به دلایل یکسر نادرست
موضوعات مرتبط: روان شناسی
در بين عامه مردم باورهاي غلطي شكل گرفته كه تعدادي از اين باورها ناشي از اعتقاد غلط گذشتگان و تعدادي از آنها ناشي از فقر دانش و ميزان همنوايي بالا در ميان مردم است كه البته اين باورهاي غلط در زمينه هاي گوناگون به چشم مي خورد و زمينه ساز بسياري از كج انديشي ها و تصميم هاي غلط در زندگي بسياري از ماست.
وقتي عامه مردم درباره همه چيز و خارج از حيطه تخصص خود حكم صادر كنند، بستر بي اعتمادي فراهم مي شود.اين مقاله درباره تعدادي ازاين باورهاي غلط در ارتباط با روانشناسان توضيح مي دهد.
1 - روانشناسان عصباني نميشوند!
در باور فوق، ما به كلمه هيچ وقت برميخوريم كه يك كلمه مطلق است و اين خود اولين نكته منفي درباره اين باور است. چون درباره خصايص رواني و هيجاني انسانها هيچ كلمه مطلقي نميتوانيم استفاده كنيم، چون انسان موجودي بسيار پيچيده، متفكر و انتخابگراست. ضمن اين كه عصبانيت جزو مكانيزمهاي متعادلساز روانآدمي است كه توسط خداوند در ذهن انسانها به وديعه نهاده شده است ،چرا كه اگر همين عصبانيت وجود نداشت انسان به مثابه ديگ بخاري بودكه سوپاپ اطمينان نداشت و بنابراين پس از گذشت چندين ساعت از كار اين ديگ بخار ،ما شاهد انفجار اين ديگ ميبوديم.
و مهمتر از همه اين كه اگر خشم و عصبانيت به هر دليلي ابراز نشوند خود ميتواند زمينهساز كينه، نفرت، دشمني و انواع و اقسام بيماريهاي رواني و جسماني در آينده شود كه به مراتب بدتر از ابراز خشم بهوجود آمده در آن موقعيت مشخص است. بنابراين چگونه ميتوان انتظار داشت كه يك روانشناس كه خود به خوبي از عملكرد اين فعاليت در ذهن و بدن خويش آگاه است خشم خود را فروخورد تا به او مهر تأييد روانشناس زبده را بزنند. در حالي كه او قادر است با مكانيزمهاي دفاعي پخته و پيشرفته همچون شوخطبعي باور فوق را به اين شكل اصلاح كند.
روانشناسان هم همچون ديگر مردم عصباني ميشوند، اما از شيوههاي سالم براي ابراز آن بهره ميگيرند.
2 - خودشان ديوانهاند!
اين هم يك باور غلط شايع در ميان مردم است كه به هيچ عنوان علمي و منطقي نيست، چرا كه اگر ما بخواهيم يك حكم كلي در ارتباط با گروهي از مردم بدهيم نيازمند آنيم كه تحقيق علمي در سطحي وسيع انجام دهيم و با انجام روشهاي آماري ادعاي فوق را اثبات كنيم.
همانطور كه يك مكانيك اتومبيل هنگامي كه خودرواش در معرض نقص فني احتمالي قرار دارد زودتر از ديگر افراد مطلع ميشود اين قاعده در ارتباط با روانشناسان نيز صادق است، چرا كه آنان به دليل آگاهي از بيماريهاي رواني بسيار زودتر مطلع شده و به دليل اطلاع از مشكلات پيش آمده احتمالي بر اثر بيماريهاي رواني خيلي زودتر به سمت و سوي درمان و حل مشكل خويش روان ميشوند.
ما نميتوانيم بگوييم چون روانشناسان با بيماران رواني بسياري درگيرند خود نيز قطعاً از اين بيماريها بيبهره نخواهند ماند، به همان دليل كه اشخاصي كه در بيمارستانها در بخش مراقبت از بيماران عفوني كار ميكنند اگر مراقب خودشان نباشند قطعاً به اين بيماريها مبتلا خواهند شد. بنابراين باور فوق را به شكل زير اصلاح ميكنيم.
روانشناسان هم همچون ديگر مردمان اگر مراقب خود نباشند در معرض بيماريهاي رواني قرار دارند.
3 - ما خودمان روانشناسيم
بله اين جملهاي است كه كارل راجرز، يكي از روانشناسان بزرگ و پايهگذار روانشناسي انسانگرا بر آن معتقد بود. او اعتقاد داشت كه هر كس خودش بهترين درمانگر خويش است اما سئوالي كه پيش ميآيد اين است، پس چرا همه روزه تعداد كثيري از مردم به كمك و دخالت روانشناسان نيازمند هستند؟ جواب اين است به همان دليل كه همه ما بالقوه ميتوانيم به قله دماوند صعود كنيم اما به شرطي كه شخصي نتواند راهنمايي ما را به عهده بگيرد. يعني راه را به ما نشان دهد و تجهيزات لازم را به ما معرفي كند.
براي حل مشكلات شخصي هم ما نياز به كمك يك روانشناس زبده داريم كه نه براي ما بلكه با ما حركت كند تا به حل مشكلاتمان نائل شويم و از همه مهمتر اين كه ذهن انسان از3 بخش عمده هشيار، نيمههشيار و ناهشيار تشكيل يافته است كه اگر ما خيلي توانا باشيم حداكثر به نيمه هشيار ذهنمان دسترسي پيدا ميكنيم كه البته براي حل مشكلات كافي نيست.
بنابر اين نيازمند كمك كسي هستيم كه بتواند به ناهشيار ذهن ما وارد شده و از اين انبار متروكه پروندههاي دردناك بايگاني شده گذشته را بيرون آورده و از نو رسيدگي كند.بنابراين باور فوق را به شكل زير اصلاح ميكنيم.
هيچ كس بيشتر از خود انسان به احوالات خودش آگاه نيست اما بدون كمك يك روانشناس هرگز بدان احوالات دسترسي نخواهد داشت. روانشناسان با يك نگاه ميتوانند همه چيز را درباره ما بدانند.
4 - روانشناسان حلال مشكلاتند
اين باور، روانشناسان را به جادوگراني مبدل ميسازد كه قادرند فكر ما را بخوانند شود، كه اين موضوع به هيچ عنوان صحت ندارد، چرا كه براي شناختن افراد در روانشناسي روشهاي گوناگوني همچون مشاهده تجربي يعني در نظر داشتن رفتار افراد بدون آنكه خودشان متوجه باشند، مصاحبه با نزديكان و خويشاوندان ،اجراي آزمونهاي رواني همچون پرسشنامه، تست و آزمونهاي فرافكني و در نهايت مصاحبه با خود شخص كه از انواع مختلفي برخوردار است در نظر گرفته مي شود.
در نهايت ميتوان گفت پس از انجام اين آزمايشها و آزمونها شايد با احتياط بتوان گفت از شخص مورد نظر نيمرخ رواني بهدست آوردهايم. كه باز هم در پارهاي از موارد بي نقص نخواهد بود. بنابراين باور فوق را به شكل زير اصلاح ميكنيم.
روانشناسان هرگز با يك نگاه نميتوانند همهچيز را درباره ما بدانند.
5 - نياز به مشورت ندارند
اين هم يك باور غلط ديگر است، چرا كه روانشناسان هم همچون آرايشگران قادر به اصلاح سر خويش نيستند، هرچند كه آرايشگر قابلي باشند. به اين دليل كه مشكلات رواني هميشه صرف نظر از داشتن لايههاي منطقي از لايهاي هيجاني نيز برخوردارند، بنابراين با توجه به اصل نيروگذاري رواني (يعني مقدار مشخصي انرژي رواني ميتوان در ذهن به فعاليتي خاص صرف شود) وقتي بخشي از نيروهاي ذهني ما در هيجانات ما صرف شده است نميتوانيم انتظار داشته باشيم كه با آگاهي و اشراف كامل دست به حل مسئله بزنيم، بنابراين، نياز داريم از شخص ديگري كه البته رابطه خويشي و دوستي با ما ندارد كمك بگيريم تا او با صددرصد توان به كمك ما براي حل مسائل بيايد. البته اين قاعده شامل حال تمام افراد ميشود؛ چه مشاوران و چه روانشناسان. پس باور فوق را به شكل زير اصلاح ميكنيم. روانشناسان هم نياز به مشورت دارند.
6 - روانشناسان داناي كل هستند
اين باور غلط و غيرمنطقي در بين مردم شايع است. البته متأسفانه اين به دليل ضعف حرفه روانشناسي در ايران است كه اگر شما به اكثر روانشناسان شاغل در ايران مراجعه كنيد قادرند از مشكل شب ادراري كودكتان تا لكنت زبان همسرتان، دعاوي خانوادگي، ترس و اضطراب و وسواس و... همگي آنها را درمان كنند.
در صورتي كه در كشورهاي پيشرفته شايد هر روانشناس حداكثر در 2-3 موضوع مرتبط تخصص دارد و داوطلبانه اعلام ميكند كه فقط قادر به حل مشكل ترس و اضطراب شماست، نه به عنوان مثال مشاوره شغلي و تحصيلي هم انجام دهد. ضمن اينكه در باور فوق زندگي كردن واژهاي كلي و مصاديق آن وسيع است، بنابراين باور فوق به شكل زير اصلاح ميشود.
هر روانشناسي قادر به حل بعضي از مشكلات خاص و مشخص مراجعانش ميباشد.
7 - سرنوشت را تغيير مي دهند
اين هم يك باور عجيب ديگر كه اصلاً نميتواند درست باشد. بزرگي ميگفت: مراقب افكارت باش چون به حرفهايت بدل ميشود. مراقب حرفهايت باش چون به اعمالت تبديل ميشود. مراقب اعمالت باش چون به عادتهايت مبدل ميشود. مراقب عادتهايت باش چون به شخصيت تو تبديل ميشود. مراقب شخصيت خود باش چون به سرشت تو تبديل ميشود و مراقب سرشت خويش باش چون به سرنوشت تو تبديل ميشود.
فكر ميكنم اين بزرگ بهخوبي حق مطلب را ادا كرده، چرا كه تا انسانها خود نخواهند، به هيچ تغيير پايداري در زندگيشان نخواهند رسيد. مگر آنكه دست خويش را در دست راهنمايي دلسوز چون يك روانشناس زبده دهند تا او را از كوره راههاي زندگي به سرمنزل خوشبختي و سعادت رهنمون كند. روانشناسان قادر به پيشگويي و تغيير سرنوشت افراد نيستند مگر با همكاري و مساعدت خود آنها.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
يكى از نيازهاى اساسى انسان، شاد زيستن است، زيرا انسان متعادل، خود و جامعه خود را در پرتو آن مىسازد؛ از اين رو همه به دنبال شادى اند. البته اگر ما به اطراف خود بنگريم، صحنه هايى از غم و شادى را به وضوح مشاهده خواهيم كرد كه هر كدام در جاى خود لازمه زندگى بشر است.
بهار طربانگيز، آبشارهاى زيبا، گلهاى رنگارنگ، سرخى طلوع خورشيد، صبح زيبا، نغمه خوانى پرندگان قشنگ، رويش گياهان، و از طرف ديگر، فصل خزان و برگ ريزان، لحظه غروب خورشيد، پژمرده شدن گلها و ريزش شكوفهها، بيمارى و مرگ، تنگ دستى و حوادث تلخ، دو روى سكه زندگى انسان را تشكيل مىدهند.
گاهى غم، و زمانى شادى به سراغ انسان مىآيد، اما او فطرتاً از غم گريزان و به شادى متمايل است. در اين ميان، جوانى كه به مرحله شكفتگى، پويايى و نشاط دوران بلوغ پا نهاده، بيش از ديگران به شادى مىانديشد و آن را با خود آرايى و... ظاهر مىسازد. اين حق جوان است كه در جامعه شاد باشد و از زندگى خود لذت مشروع ببرد.
قطعاً اسلام كه دينى فطرى و تأمين كننده صلاح دنيا و آخرت انسان است، مخالف شادى نيست، بلكه حامى و پشتيبان آن نيز مىباشد.
نظر به اهميت اين موضوع، در اين شماره، نقش شادى در همه عرصههاى زندگى، عوامل فرحانگيز و شادى آفرين و ديدگاه اسلام را در باره شادى به بحث مىنشينيم. اميدواريم مورد استقبال جوانان قرار گيرد.
معناى شادى
شاد در لغت، به معناى خشنود، خوش حال، خوش وقت، بى غم، خوش و خرم زيستن، زندگى كردن، و زندگانى كردن، و شادى به معناى شادمانى، خوش حالى، و خوش دلى آمده است.(1) علم روانشناسى تعريفهاى مختلفى از نشاط ارائه كرده است، اما به طور اجمال مىتوان گفت: يكى از جنبههاى هيجان، شادى است كه با واژه هايى چون: سرور، نشاط و خوش حالى هم معناست. در اين جا به چند تعريف از شادى اشاره مىكنيم:
«شادى، احساس مثبتى است كه از حس ارضا و پيروزى به دست مىآيد. شادى، عبارت است از مجموع لذتها منهاى دردها. شادى، تركيبى از عاطفه مثبت بالا و عاطفه منفى پايين است.»(2)
شادكامى و نشاط، حالتى است كه از آن به سرزندگى و آمادگى براى پيشرفت ياد مىشود. استاد مطهرى در اين باره مىگويد: «سرور، حالت خوش و لذت بخشى است كه از علم و اطلاع به اين كه يكى از هدفها و آرزوها انجام يافته يا انجام خواهد يافت، به انسان دست مىدهد. و غم و اندوه، حالت ناگوار و دردناكى است كه از اطلاع بر انجام نشدن يكى از هدفها و آرزوها به انسان دست مىدهد.»(3)
ضرورت شادى
شادى براى انسان، يك امر ضرورى است. در سايه شادى و نشاط، زندگى معنا و مفهوم خاصى پيدا مىكند و دلها به هم نزديك، و ترس و بدگمانى و ناكامى و نگرانى بى اثر مىگردد. شادى، نه تنها بر روح و روان انسان تأثير مىگذارد، بلكه جسم او را نيز تحت تأثير قرار مىدهد، به طورى كه گفتهاند: حتى قادر است از رشد و نماى بيمارى سرطان (كه در حالت كمون است) پيشگيرى كند.(4) ارسطو مىگويد: شادى، بهترين چيزهاست و آن قدر اهميت دارد كه ساير چيزها براى كسب آن هستند.(5)
در شرايطى كه آمار مبتلاين به افسردگى و بيمارىهاى روحى رو به تزايد است، به طورى كه گفتهاند: در جهان 415 ميليون نفر از بيمارىهاى روانى رنج مىبرند و در كشور ما پنج ميليون نفر به افسردگى مبتلا هستند(6) و تعداد زيادى از جوانان، به ويژه دانشجويان با اين بيمارى دست به گريبان اند، همگان را متوجه رويكرد جديد به موضوع شادى نموده است.
ويژگىهاى افراد با نشاط
در بحث نشاط، اين سؤال مطرح است كه ويژگىهاى افراد شاد چيست؟ آيا تنها لبخند زدن، نشانه شادى است يا شادى علائم و نشانههاى ديگرى نيز دارد؟
برداشتهاى گوناگونى از شاد زندگى كردن مطرح شده است. ارسطو مىگويد: مردم عادى، لذت را شادى فرض مىكنند. افراد موفق، عملكرد خوب را برابر با شادى مىشمارند و دانشمندان، زندگى متفكرانه و جست و جو گرانه را معادل شادى مىدانند. زنوسيتيومى، بنيان گذار فلسفه رواقى مىگويد: شادى معادل با برآورده شدن آرزوهاست. جان لاك معتقد است كه شادى بستگى به تعداد لذات زندگى دارد. همچنين پرفسور مك گيل، شادى را به لذتهاى تمايلاتِ ارضا شده مربوط دانسته است. برتراند راسل مىگويد: رغبت، همگانىترين نشانه انسان شاد است. برخى از مردم هم، خنديدن دائمى و بگو مگو نداشتن در زندگى را شادى مىدانند.(7)
شايد بتوان گفت قدر مشترك همه تعابير فوق، احساس خوش بختى در زندگى شخصى و رضايت مندى از زنده بودن است كه در اصول زير تجلى مىكند:
1 . قدردانى كردن از خوبى ديگران؛ 2 . ديگران را به خوبى ياد كردن؛ 3 . اعتراف به ارزشهاى خود؛ 4 . دوست شدن با مردم خوب و شاد؛ 5 . لذت بردن از مواهب الهى؛ 6 . زندگى در حال؛ 7 . انتظار شادى از خود و ديگران؛ 8 . دوست داشتن ديگران؛ 9 . چهره گشاده داشتن؛ 10 . خودآرايى و آراستگى ظاهر؛ 11 . وقت شناس بودن؛ 12 . مسئوليت پذيرى؛ 13 . انتقاد پذيرى؛ 14 . رضايت از زندگى؛ 15 . عفو و گذشت.
دين دارى و شادى
بعضى تصور مىكنند نمىتوان هم دين دار بود و هم شادمان، از اين رو ناگزير بايد يكى را انتخاب كرد. استاد مطهرى مىگويد: بعضى از مقدس مآبان و مدعيان تبليغ دين، به نام دين با همه چيز به جنگ بر مىخيزند؛ شعارشان اين است: اگر مىخواهى دين داشته باشى، به همه چيز پشت پا بزن، دنبال مال و ثروت نرو، حيثيت و مقام را ترك كن، زن و فرزند را رها كن، از علم بگريز كه حجاب اكبر و مايه گمراهى است، شاد مباش و شادى نكن، از خلق بگريز و به انزوا پناه ببر و امثال اينها.(8) وى اين نظر را خلاف منطق اسلام مىداند و مىگويد: يكى از مختصات دين اسلام اين است كه همه تمايلات فطرى انسان را در نظر گفته و هيچ كدام را از قلم نينداخته است، و معناى فطرى بودن قوانين اسلامى، هماهنگى آن قوانين و عدم ضديت آنها با فطريات بشر است.(9)
برداشت نادرست از آيه «فليضحكوا قليلاً و ليبكوا كثيراً جزاءً بما كانوا يكسبون؛(10) آنها بايد كمتر بخندند و بسيار بگريند؛ اين جزاى كارهايى است كه انجام مىدهند»، باعث شده كه عدهاى تصور كنند اسلام با خنده و مظاهرشادى، مخالف و طرفدار گريه و اندوه است؛ در حالى كه آيه فوق در مورد شادى خاصى است كه منافقان به منظور تضعيف اراده مسلمانان از خود نشان مىدادند؛ كسانى كه از شركت در جنگ تبوك سرپيچى كردند و با عذرهاى واهى در خانههاى خود نشستند و ديگران را هم دلسرد و منصرف مىنمودند و مىگفتند: در اين گرماى سوزان تابستان به سوى ميدان نبرد حركت نكنيد. آنان از اين عمل خود، خوش حال بودند و قهقهه سر مىدادند و بسيار مىخنديدند. قرآن مجيد به منافقان اخطار مىكند كه بايد كم بخندند و بسيار بگريند؛ گريه براى آينده تاريكى كه در پيش دارند. از اين رو در آخر آيه مىفرمايد: اين جزاى اعمالى است كه آنها انجام مىدادند.(11) نتيجه اين كه آيه فوق، در صدد نفى شادى به صورت مطلق نيست.
آيه ديگرى كه ممكن است شاهدى براى مذمت شادى تلقى شود، درباره داستان قارون است كه از زبان قومش مىفرمايد: «اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين؛(12) به خاطر بياور هنگامى كه قوم قارون به او گفتند: اين همه شادى مغرورانه مكن كه خداوند شادى كنندگان را دوست ندارد»، در حالى كه اين آيه نيز، شادى خاصى را مذمت كرده و آن، شادى مستانه و مغرورانه است كه با گناه، غفلت و فساد همراه است.
شادى در سيره معصومان
موضوع شادى به عنوان يكى از نيازهاى اساسى آدمى و عنصرى تأثير گذار در زندگى، همواره مورد توجه پيشوايان دينى قرار گرفته است، به طورى كه امير مؤمنانعليه السلاماين حالت عاطفى را به «فرصت» تعبير كرده است: «اوقات السرور خلسة؛(13) مواقع شادمانى، فرصت است»؛ يعنى فرصتِ اندوختن توانايى و نشاط بيشتر. آن حضرت يكى از صفات مؤمنان را چهره بشاش و شاد داشتن دانسته و فرموده است: «المؤمن بِشره فى وجهه و حزنه فى قلبه؛(14) شادى مؤمن در چهرهاش و اندوهش در دلش است.»
امام علىعليه السلامخود به اين صفت آراسته بود. استاد شهيد مطهرى در اين باره مىگويد: «على، مردى بود بشاش، بر خلاف مقدس مآبهاى ما كه هميشه از مردم ديگر بهاى مقدسى مىخواهند، هميشه چهرههاى عبوس و اخمهاى در هم كشيده دارند و هيچ وقت حاضر نيستند يك تبسم به لبشان بيايد؛ گويى لازمه قدس و تقوا، عبوس بودن است. مؤمن، اندوه خودش را در هر موردى در دلش نگه مىدارد، وقتى با مردم مواجه مىشود، شادىاش را در چهرهاش ظاهر مىكند. علىعليه السلامهميشه با مردم با بشاشت و با چهره بشاش رو به رو مىشد؛ مثل خود پيغمبر. علىعليه السلامبا مردم مزاح مىكرد مادام كه به حد باطل نرسد؛ همچنان كه پيغمبر مزاح مىكرد. يگانه عيبى كه براى خلافت به علىعليه السلامگرفتند اين بود كه گفتند: عيب علىعليه السلاماين است كه خنده روست و مزاح مىكند؛ مردى بايد خليفه شود كه عبوس باشد و مردم از او بترسند.»(15)
پيشوايان دين در تقسيم بندى اوقات و نظم روزانه، براى مسرت و شادى جايگاه خاصى در نظر گرفتهاند. امام رضاعليه السلاممىفرمايد: كوشش كنيد اوقات روز شما چهار ساعت باشد: ساعتى براى عبادت و مناجات با خدا، ساعتى براى تأمين معاش، ساعتى براى معاشرت با برادران مورد اعتماد و كسانى كه شما را به عيبهايتان آگاه سازند و در باطن به شما خلوص دارند، و ساعتى را هم به تفريحات و لذايذ اختصاص دهيد و با اين بخش از زندگى، قادر خواهيد بود آن سه بخش ديگر را به خوبى انجام دهيد.(16)
در اين حديث، به نكته مهم تربيتى و روان شناختى اشاره شده و آن، تأثير نشاط و شادمانى در آمادگى روحى و روانى انسان است، زيرا آدمى در پرتو شادمانى، با نيرويى مضاعف به فعاليتهاى روزمره خود مىپردازد.
آن حضرت در حديثى ديگر مىفرمايد: از لذايذ دنيوى (كه قطعاً يك مورد از آنها شادمانى است) نصيبى براى كام يابى خويش قرار دهيد و خواهشهاى دل را از راههاى مشروع و حلال بر آوريد، اما در اين كار به مردانگى و شخصيت شما آسيب نرسد و زياده روى نكنيد. در اين صورت با استفاده از لذايذ دنيوى، بهتر به امور دنياى خويش موفق خواهيد شد.(17)
اقسام شادى
نكته مهم و اساسى آن است كه اسلام هر گونه شادى را تأييد نمىكند، بلكه براى آن حد و مرزى قائل است. هر چند شادى يك هيجان طبيعى براى انسان قلمداد مىشود و از اين حيث نمىتوان آن را نوع نوع كرد، اما با توجه به عامل پديد آورنده، انگيزه شادى، موقعيت زمانى و مكانى و عوارض ديگر، چه بسا بار مثبت و منفى پيدا مىكند. از اين رو با نگرش دينى، شادى به دو قسم پسنديده و ناپسند تقسيم مىشود:
الف) شادى پسنديده
از نگاه دين، شادى پسنديده آن است كه جهتگيرى الهى داشته باشد و يا مقدمهاى براى انجام وظايف شرعى باشد، چون طبق نظام ارزشى اسلام، مطلوب واقعى، تقرب به خداست و همه حركات و سكنات و افعال انسان بايد در راستاى آن انجام گيرد تا تكامل حاصل گردد. با توجه به معيار كلى گفته شده، مىتوان براى شادى پسنديده ويژگىهاى ذيل را بر شمرد:
1 . همراه با گناه نباشد؛ 2 . با غفلت از خدا مقرون نشود؛ 3 . اعتدال و ميانه روى در آن رعايت گردد.
اينك به چند نمونه از شادىهاى پسنديده اشاره مىكنيم:
1 . شادى در وقت اطاعت خدا: بهترين شادى براى مؤمن، لحظهاى است كه خدا را بندگى و اطاعت كرده و از اين كه توفيق انجام تكاليف را به دست آورده، احساس خوش حالى مىكند. امام علىعليه السلاممىفرمايد: سرور المؤمن بطاعة ربّه و حزنه على ذنبه؛(18) شادى مؤمن به طاعت پروردگارش، و غمش بر گناه و عصيان است». پيامبر اكرمصلى الله عليه وآلهدر وصيت خود به امام علىعليه السلامفرمود: اى على! براى مؤمن در دنيا سه خوش حالى است: ديدار با برادران دينى، افطار از روزه، و شب زنده دارى در آخر شب.(19) شخصى شادمان و مسرور خدمت امام جوادعليه السلامرسيد، حضرت فرمود: چيست كه تو را شاد مىبينم؟ عرض كرد: از پدرت شنيدم كه مىفرمود: بهترين روزى كه سزاوار است بنده خدا در آن روز شاد باشد روزى است كه توفيق خدمت و دستگيرى از برادران مؤمن نصيب او گردد و امروز من موفق شدم به ده نفر از برادران فقير بخشش نمايم. حضرت فرمود: «به جان خودم سوگند، تو شايسته اين شادى هستى. اگر آن انفاق خود را به وسيله منت گذاشتن نابود نكرده باشى.»(20)
2 . شادى براى احياى حق: امام علىعليه السلامدر نامه خود به عبد الله بن عباس مىفرمايد: «شادى تو بايد براى احياى حق يا نابودى باطل باشد.»(21)
3 . شاد كردن ديگران: اگر كسى بتواند با چهره گشاده و لبخندى صميمى، غمى را از دل دوستش بزدايد، با اين كار، علاوه بر اين كه خود به نشاط رسيده، عبادت خدا را نيز به جا آورده است. امام كاظمعليه السلامبه يكى از كارگزاران مىنويسد: «به درستى كه زير عرش خدا سايهاى است كه ساكن نمىشود در آن مگر كسى كه كار خيرى را براى برادر دينى اش انجام دهد، يا گرفتارى او را رفع و يا قلبش را شاد نمايد.»(22)
امام صادقعليه السلاممىفرمايد: «كسى كه از چهره برادر دينى اش رنج و اندوهى را بردارد، خداوند به پاداش آن، ده حسنه در نامه اعمالش مىنويسد».(23) در روايتى ديگر امام باقرعليه السلاممىفرمايد: «در نزد خدا، عبادتى محبوبتر از شاد كردن مؤمنان نيست».(24) روايات در اين باره زياد است، به طورى كه در كتابهاى روايى باب مخصوصى به اين موضوع اختصاص يافته است.
البته شاد كردن ديگران از راههاى مختلفى انجام مىگيرد؛ گاهى با توجه كردن، نگاه كردن، محبت ورزيدن، كلامى را به زبان آوردن و يا دادن هديهاى، مىتوان شخصى را مسرور كرد و گاهى با قرض دادن و كمك مالى كردن، مىتوان خاطرى را خرسند ساخت. احاديث فوق، تمام مراتب را در بر مىگيرد.
خواهى چو خليل كعبه بنياد كنى
وان را به نماز و طاعت آباد كنى
روزى دو هزار بنده آزاد كنى
بِه زان نبود كه خاطرى شاد كنى
البته واضح است كه شاد كردن ديگران وقتى عبادت است كه از راه گناه و غير مجاز انجام نگيرد.
4 . شادى در روزهاى شادى معصومان: يكى از شادىهاى پسنديده، تشكيل مجالس جشن و سرور به مناسب مواليد ائمه معصومينعليهم السلاماست. امام رضاعليه السلامبه ريان بن شبيب فرمود: «اگر دوست دارى در درجات عاليه بهشت با ما باشى، به حزن ما محزون و به شادى ما شاد باش.»(25)
ب) شادى ناپسند
بعضى شادىها كه با هدف تكاملى انسان سنخيت ندارد و يا با گناه، لهو و لعب، اتلاف وقت، هيجان كاذب و اذيت و آزار ديگران توأم است، از نظر شرع مقدس، مذموم و ناپسند است. در اين جا به مهمترين آنها اشاره مىكنيم:
1 . شادى از طريق گناه: كسى كه با گناه و معصيت خدا به شادى بپردازد، با اين كار دو عمل زشت انجام داده است: يكى، خودِ معصيت، و ديگرى شادى به گناه. امام علىعليه السلاممىفرمايد: «شادى به گناه، از انجام آن زشتتر است.»(26)
2 . شادى در برابر افراد محزون: شادى در برابر فرد مصيبت زده و غصهدار، دور از ادب و جوانمردى است. امام حسن عسكرىعليه السلاممىفرمايد: «از ادب انسانى دور است كه آدمى در برابر افراد محزون، اظهار شادى كند.»(27)
گر لب پر خنده دارى شادمان باش ولى
ترك شادى كن چو ديدى چشم گريان كسى
3 . شادى تمسخرآميز: يكى از شيوههاى مستكبران در برابر حق طلبان، شادى تحقيرآميز به منظور تضعيف روحيه آنان است؛ همان گونه كه فرعون در مواجهه با معجزات روشن حضرت موسىعليه السلامخنديد و شادى ظاهرى خويش را اظهار كرد.(28)
4 . شادى در برابر لغزش ديگران: بعضى افراد با ديدن لغزش ديگران يا وقوع حادثهاى مانند زمين خوردن يا تپق زدن فرد در سخن گفتن، خوش حال و شاد مىشوند. اين شادى از نظر اسلام، مردود است. امام علىعليه السلاممىفرمايد: «به لغزش ديگران خوش حال مشو، زيرا تو نمىدانى كه زمانه با تو چه خواهد كرد».(29) تجربه نيز اين موضوع را ثابت كرده است كسى كه به ديگران خنديده، ديگران نيز بر او خنديدهاند.
5 . شادى مغرورانه: افراد كم ظرفيت، با دست يابى به مال و ثروت و مقام، چنان به شادى مىپردازند كه از خود بى خود مىشوند. اين نوع شادى، ناپسند است، چون حاكى از غرور و غفلت مىباشد. قرآن كريم مىفرمايد: «اگر آدمى را پس از محنت، به نعمتى رسانديم، مىگويد: دوران زحمت و رنج به سر آمد و در اين حال، سرگرم شادمانى و فخر فروشى مىگردد.»(30)
6 . شادى با حركات موزون: يكى از شادىهاى ناروا، شادى با رقص و سوت و دست زدن در مجالس لعو و لهب و شهوتآميز همراه با مفاسد و گناهان ديگر است. البته به نظر اكثر فقها، اگر كف زدن به نحو غنايى نباشد؛ مثلاً تشويق كردن كسى، اشكال ندارد؛ اما اگر شكل غنايى به خود بگيرد، از نظر شرع، گناه محسوب مىشود. رقص نيز اَشكال مختلفى دارد؛ مانند: رقص مفسدهانگيز و بدون مفسده، رقص مختلط با نامحرم و رقص مردان در جمع مردان و زنان در جمع زنان و...، كه هر يك احكام جداگانهاى دارند و بايد هر كس نظر مرجع تقليد خود را در مورد آن جويا شود.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
رنگ، رنگ و باز هم رنگ. این بار هم به سراغ رنگ در منازل میرویم. چه کار کنیم تا فضایی شادتر و متنوعتر داشته باشیم؟ تحقیقات شگفتانگیز جدید نشان میدهند که رنگ در خانه و در قسمتهای مختلف آن کمک میکند تا محیطی سالمتر و شادابتر داشته باشیم. محققان دریافتهاند که استفاده از رنگهای مختلف میتواند تأثیر مثبتی بر روی فشار خون، کاهش استرس و افزایش انرژی داشته باشد. همچنین رنگها میتوانند موجب یک خواب راحت برای ما باشند.
برای مثال، رنگ قرمز توانایی انتقال سلولهای انرژیزا را افزایش میدهد. یکی دیگر از ویژگیهای این رنگ افزایش نفس برای ورزشکاران و دوندگان است. حالا حتماً علت استفاده از زمین قرمز در بیشتر مسابقات دوومیدانی را متوجه شدهاید.
اما در مورد رنگ آبی، در مورد این رنگ تحقیقات نشان میدهد که موجب کاهش درد مخصوصاً در بیمارانی که از رماتیسم رنج میبرند، میشود.
● رنگهای گرم، رنگهای انرژیزا
در میان هفت رنگ موجود در رنگین کمان (قرمز، زرد، نارنجی، سبز، آبی، بنفش و نیلی) رنگهای گرم قرمز، نارنجی و زرد، سرشار از انرژی هستند. از این رنگهای گرم در آشپزخانهتان استفاده کنید. اگر در اتاقی صبحها و هر موقع دیگری ورزش میکنید، در آن میتوانید از این رنگها بهره بگیرید.
در دیگر قسمتهای خانه که در آنها فعالیت و آمد و شد زیاد است، میتوانیم از این رنگها استفاده کنیم. به طور مثال رنگ زرد در آشپزخانه میتواند القاکننده یک روز آفتابی و پرنور باشد. قطعاً کسی وجود ندارد که مایل به استفاده از این فضا نباشد.
● رنگهای خنثی و دقت در بینایی
رنگ سبز برای چشم از بهترین رنگهاست. این رنگ موجب میشود که شما در زمان خواندن قدرت بیشتری پیدا کنید و زیاد به چشمانتان فشار نیاید. رنگ سبز باعث متمرکز شدن چشم به نقطه دلخواه میشود و این امر سبب آرامش و افزایش توانایی چشم خواهد شد. برای اتاقها و یا قسمتهایی از خانه که در آن قصد مطالعه کردن و نوشتن دارید، از این رنگ بهره بگیرید. همچنین برای انجام کارهایی که در آن نیاز به تمرکز در جزئیات است، پیشنهاد میشود رنگ سبز را به کار بگیرید.
● آرامش با رنگهای خنک
رنگهای سرد و خنکی مثل آبی، نیلی و بنفش به ایجاد آرامش در فضای خانه کمک خواهند کرد. پس از یک روز کاری سخت ورود به خانه و استراحت در قسمتی که با این رنگها تزیین شده، باعث فراهم شدن محیطی آرام میشود. رنگهای خنک که به آن اشاره شد را سعی کنید در قسمتهایی از خانه به کار ببرید که میخواهید در آن فعالیتی نداشته باشید و استراحت کنید. بیشتر کاربرد این قبیل رنگها به اتاقهای خواب بزرگسالان و یا کودکان معطوف میشود.
قابلیت دیگر استفاده از این رنگها به حمام مربوط میشود. هنگامی که میخواهید بعد از یک روز کاری طولانی به حمام بروید، حتماً نیاز به آرامش دارید. این رنگها به شما این اجازه را میدهند که در فضایی آرام قرار بگیرید.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
محتواي گفتگو
صحبتهاي رد و بدل شده بين آنها چيزي شبيه ايـن بـود: ( توجه داشته باشيد كه آن دو پسر افرادي نابغه و بسيار تيزهوش نبودند.)
امير: جون من علي، خواهش مي كنم، ازت درخواست ميكنم، بيا امشب با من بريم، تو آخرين اميد مني.
علي: بهت كه گفتم خستم، ميخوام برم خونه بگيرم بخوابم.
امير: بيا ديگه، خوش ميگذره مثل روزاي قبل. من خيلي دوست دارم برم.
علي: من خيلي بيحالم. يك روز ديگه ميريم.
امير: دوست خوبي باش ديگه، اين لطف بمن بكن. من امشب ميخوام با همسر آيندم آشنا بشم اما دوست ندارم تنها باشم.
علي: بيخيال شو من ميرم خونه بخوابم.
امير: ببين 2 ثانيه گوش كـن. اون يه دوسـت خوشـگل بـنـام مـريم داره. من تورو به اون معرفي ميكنم. مطمئن باش از اون خوشت مياد.
علي: باشه پس من ميرم خونه حاضر شم. كي مياي دنبالم؟
هنر متقاعد كردن
از شما خانم ها و آقايون باهوش آيا كسي مي داند كه امير با وجود خستگي زياد و يك دندگي علي چگونه توانست او را متقاعد كند كه همراهش به ميهماني بيايد؟
دوستان من، پاسخ اين است: بوسيله هنـر ظريف ( البته در اين مورد نه چندان ظريف) متقاعد سازي. قبل از توضيح بيشتر مايلم بـدانيد كه چرا امير در ابتدا نتوانست علي را متقاعد كند.
به عبارتي ساده، امير چيز ارزشمند و جالبي كه بـتـوانـد بـاعـث آمدن علي شود، به او پيشنهاد نكرد. امير مي خواست عـلي فـقط به عنوان يك همراه با او به ميهماني بيايد. او سعي كرد به علي بگويد كه خـوش خـواهد گذشت. علي خسته بود - به او در تخت خواب بيشتر خوش ميگذشت.
سپس او از علي خواست كه به او لطف كند. دوبـاره علـي بدليـل خـسـتگي زيـاد، قبول نكرد. لطف كردن به امير براي علي چه سـودي خـواهد داشـت؟ تـخت خـواب و بالـش او جالب تر از ميهماني رفتن در آن شب بود.
پس در نهايت امير چگونه علي را متقاعد كرد؟
چه نفعي براي من دارد؟
امير مطمئن ترين راه را براي متقاعد كردن علي براي انجام خواسته اش برگزيد. او علي را نه ازطريق يادآوري عواطف، رفاقت، احساس مسئوليت و ماجراجوييش، بلكه بوسيله روي آوردن به منافع و مصالح شخصيش توانست او را متقاعد نمايد.
مردم دوسـت نـدارند بـپذيـرند كه در اغلب موارد، افراد خود خواهي هستند. در واقع اكثر انسانها راهي طولاني را طي مـي كنـنـد تا بـتوانند "بازيگر نقش يك شخص پرهيزگار" شوند و به اين وسيله به ديگران نشان دهند كه افرادي فارق از نفس بوده و آماده اند به سهم خود اعمال پسنديده بزرگتري را انجام دهند.
نكته ظريف درهمين "نقش" است كه اغلب مردم تصورميكنند اين طبيعت فارق ازنفس، شخصيت واقعي فرد ميباشد. سپس متقاعد كننده سعي مينمايد "بازيگر" را بر اساس خصيصه هاي كاذب شخصيتي كه او فقط "تظاهر" به داشتن آنها ميـكنـد، قانـع كـنـد در حالي كه در واقعيت فردي كاملا" متفاوت ميباشد. بنابراين متقاعدكننده روي به مواردي مي آورد كه اهميت چنداني براي "بازيگر" ندارد و در نتيجه شكست خواهد خورد.
هرگاه فردي عملي را پيشنهاد دهـد كه بـراي نـفر دوم داراي منفعت شخصي باشد، آن فرد دوم گير مي افتد. به محض اينكه امير به علي گفت كه او را با دوسـت هـمسر آينده خود آشنا مي كند، او را در اختيار خود گرفت. او به هدف زد. پيشنهاد امير دقيقا" چيزي بود كه علي به دنبالش بود، ولي از ابرازش خودداري ميكرد بنابراين بمحض اينكه امير او را در آن مسير قرار داد، تقاضايش را پذيرفت.
پس ديديد دوستان، وقتي امير ميخواست كه علـي را از طـريق بيان خواسته هاي خود متقاعد كند، موفق نشد ولي بمحض اينكه تاكتيك خود را تغيير داده و اين كار را بوسيله بيان خواسته هاي علي بانجام رساند، بسرعت نتيجه گرفت و پيروز شد.
در تجارت نيز همانند زندگي
نكته موجود در اينجا اين است كه در كار و تـجـارت نـيـز هـمـانـنـد زنـدگي شخصي، هنر واقعي متقاعدسازي در اين نهفته است كه نيازها و خواسـتـه هـاي حـقيـقي ديگران را شناخته و همين خواسته ها را به آنها پيشنهاد دهيد. به محض اينكه آنها به خواسته هايشان رسيدند، همگام و همسو با شما حركت خواهند كرد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
اگر به آدمهاي گوناگوني كه از كنار شما در خيابان مجاور و شلوغ عبور ميكنند، اندكي تأمل كنيد، دربارة هر كدام كه داراي تيپ و شكل و شمايل خاصي هستند، چه قضاوتي ميكنيد؟
افراد با كت و شلوار، پيراهنِ آستينكوتاه، چادر يا روسري، كفش كتاني، در حال جويدن آدامس، با لباس تعميركاري و يا اتوكشيده، كرواتي و اُدكلاني، همراه با كيف دستي پارچهاي و يا سامسونت، موهاي بلند از پشت بسته يا كوتاه همراه با تهريش، قيافه عبوس و اخمو و يا شاداب و خندان، صورت و چهره زمخت با سبيل كلفت و يا باوقار و آرام، لباسهاي تنگ و چسبان و كوتاه، رنگارنگ و يا تيره و... بهراستي درباره هر يك از اينها چه قضاوتي ميكنيد؟
آيا ژوليدگي ظاهر و آشفتگي و برافروختگي چهره، و يا وقار و طمأنينه ظاهر و آراستگي آن، در نوع شخصيت آدمي تأثيرگذار است؟ آيا ميتوان گفت نوع پوشش آدمي برگرفته از جهانبيني اوست و انسانهاي ماديگرا و يا وابسته به مكاتب نهيليسم با دينداران و مؤمنان الهي در نوع پوشش متفاوتند؟! آيا پوشش برگرفته از فرهنگ آدمي است؟
اين قلم بر آن است كه به پرسشهايي از اين دست در قالب چند نكته پاسخ دهد.
الف) پوشش و شخصيت
1. نوع پوشش آدمي ميتواند بيانگر نظام فكري و جهانبيني و ارزشها و افقهاي فكري حاكم بر او باشد. در هر جامعهاي نوع پوشش آدميان، علاوه بر اينكه تابع شرايط اقليمي و محيطي است، حكايت از جهانبيني، ارزشها و هنجارهاي حاكم بر فرهنگ آن جامعه دارد. زنان مسلمان در يك جامعه ديني با پوشش مناسب در اجتماعات ظاهر ميشوند.
2. نوع و سبك پوشش و آرايش و رويآوري به تنوع پوششي و نوآوري در پوشش و بهرهگيري از مدهاي متنوع ميتواند حاكي از شخصيت آدمي و خط فكري او ميباشد. آدمهاي دمدميمزاج و مدپرست و كساني كه هر روز به دنبال مد و پوشش خاصي ميروند و دائماً پوشش و سبك آرايش ظاهر خويش را تغيير ميدهند، معمولاً از ماهوارهها و آن سوي آبها آرمان خويش را جستوجو ميكنند و بهنوعي، افرادي وابسته به فرهنگ بيگانه، غريبه و خودباخته تلقي ميشوند. دمدمي مزاجي، تقليد افراطگونه، فقدان ثبات رأي و ... از ويژگيهاي اين گونه افراد است.
3. در همه جوامع، تغيير و تحول و نوآوري همواره امري پسنديده و واپسگرايي، تحجر، كهنهگرايي و ركود، امري مذموم و ناپسند است و آراستگي ظاهري روزانه، تغيير سبك مو، ظاهر و اُتوي لباسها، پيرايش موها در حد اعتدال، چينش اثاثيه منزل و محل كار به سبك زيبا، بهرهگيري از رنگهاي جديد، نو و شاد و بهطور كلي آراستگي خود و محيط زندگي و كاري، و تغيير، تحول و نوآوري در آن، حكايت از برخورداري فرد از انضباط دروني، غريزه فطري، وقار، شادابي و خوشسليقگي او دارد. از سوي ديگر، تحجر، آشفتگي، ژوليدگي، بينظمي، عدم تغيير، يك شكلي و بيشكلي و ... نشان از انزواگزيني، ركود و رخوت فرد دارد.
4. تغيير، تحول و نوآوري بايد متعادل باشد. اگر نوآوري به معناي گرايش به ايجاد راههاي جديد و نوين، و اصلاح راههاي پيشين، براي دسترسي سريع به اهداف مورد نظر باشد، امري پسنديده است. اما اگر نوآوري و تغيير و تحول بر اساس معيارهاي عقلاني و منطقي صورت نگيرد، به انحراف كشيده شده، موجب ساختشكني، شكستن هنجارهاي موجود و پذيرش افراطي و بيحد و حصر هر نوع تغيير و تحولي در جامعه ميشود.
5. نوع پوشش آدميان بيانگر تعلق خاطر آنان به فرهنگ دارد. استفاده و بهرهگيري از پوشش مناسب با فرهنگ ملي و ديني ايراني تناسب دارد. استفاده از رنگهاي شاد و لباسهاي مناسب، نشانه شخصيت ايراني و ديني مستقل و حكايت از عزت نفس و وابستگي به فرهنگ اين مرز و بوم دارد. همانگونه كه استفاده از كروات، بهرهگيري از لچكهاي كوتاه، لباس تنگ و چسبان و پوشش ناكافي براي مردان و زنان و اهميت ندادن به نوع پوشش و حضور در اجتماعات با پوشش نامناسب، حاكي از عدم تعلق خاطر چنين فردي به فرهنگ بومي، ملي و ديني دارد و نشانه وابستگي او به فرهنگهاي بيگانه است.
ب) آثار و پيامدهاي پوشش
علاوه بر آنچه گذشت، پوشش افراد، پيامدها و آثاري نيز در پي دارد و تأثيرگذار بر شخصيت و حاكي از هيمنه آدمي است؛ به برخي از آنها در اينجا اشاره ميگردد:
1. آراستگي ظاهري و خودآرايي فرد و نظافت ظاهري و پاكيزگي او، نقش بهسزايي در جاذبة ظاهري او داشته، او را از شخصيتي با ثبات و باوقار برخوردار كند.
2. همواره ظاهر آدمي تا حدود زيادي برگرفته و حاكي از باطن او دارد. ظاهر جذاب، شيك، آراسته، نظيف و ... ميتواند حكايت از دروني آرام، منظم و فاقد هرگونه آشفتگي باشد.
3. خودآرايي و آراستگي، عاملي براي آرامش روحي و رواني آدمي است. در مقابل، آشفتگي ظاهري و به هم ريختگي، عاملي در بيثباتي و عدم آرامش خاطر و طمأنينه روحي او دارد. آدمهاي باوقار، آراسته و نظيف كه فرصت رسيدگي به ظاهر خود دارند، حداقل غافل از پردازش باطني نخواهند بود اينان از آرامش دروني برخوردارند و افرادي صبور و با حوصلهاي خواهند بود كه كمتر عصباني ميشوند.
4. اگر خودآرايي و آراستگي ظاهري، توأم با رسيدگي باطني فرد باشد و فرد همزمان با آراستگي ظاهري، اصلاح و آراستگي دروني را بياغازد، اين امر موجب تعادل شخصيت آدمي، يكرنگي ظاهر و باطن او خواهد شد. يكرنگي، پرهيز از دورويي و ريا و عدم تعادل شخصيت فرد و دمدمي مزاجي، از آفات يكبعدينگري است.
اگر خودآرايي و آراستگي ظاهري توأم با خودآرايي و رسيدگي به درون باشد، موجب نفوذ فرد در دل ديگران ميشود. به عبارت ديگر، محبوبيت و نفوذ در دل و جذابيت ظاهري، ناشي از خودآرايي و رسيدگي به درون و تهذيب نفس است.
5. لباس زيبا و پوشش مناسب، موجب تقرب به خدا نيز هست. امام صادق عليهالسلام ميفرمايند: «خود را به وسيله لباس، زيبا كنيد؛ زيرا خداوند زيباست و زيباييها را دوست دارد.[1]» بنابراين، وقتي آدمي احساس ميكند با پوشيدن لباس زيبا رضايت محبوب را جلب نموده، زمينه شادابي و نشاط روحي خود را فراهم كرده است. اين امر تأثير فراواني بر شخصيت او دارد.
6. لباس تميز و زيبا و آراستگي ظاهري، غم و اندوه را از انسان ميزدايد؛ چرا كه تميزي و زيبايي، شادابي و نشاط ميآورد و جايي در دل انسان براي غم و اندوه باقي نميگذارد. در مقابل، استفاده از لباسهاي تيره، تنگ و چسبان، دل را سياه ميكند و آدمي را غمدار. اين نكته ، در بسياري از روايات نيز بیان شده است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
هر چند ممکن است بعضیها خلاف این را به شما بگویند امّا واقعیت این است که علم روانشناسی و کاربردهای بالینی آن در رواندرمانی، دارای محدویتهای خاصی است که در زیر به برخی از آنها اشاره شده است:
1- میل
روان درمانی میتواند امیال ناخودآگاه یا ناهشیار شما را برایتان آشکار سازد امّا حق ندارد به شما بگوید که به چه چیز باید تمایل داشته باشید.
2- سیاست
سیاست یک سیستم خصمانه است که در آن، افراد مانع برآورده شدن اهداف رقیبان خود میشوند و آرزوی از میان برداشتن و حذف همه رقیبان را دارند. امّا روانشناسی باید بر پایه امید برقراری صلح و آرامش با «دشمنان» درونی به منظور شفایابی باشد. به این جهت، هیچ چیز در روانشناسی نیازی به بیان کردن با عبارتهای سیاستمدارانه ندارد زیرا روانشناسی میخواهد به شما کمک کند که «دریابید» چکار میخواهید بکنید، نه این که به شما «بگوید» چکار کنید. یا به عبارت دیگر، در حالی که سیاست تلاش می کند که رفتار «دیگران» را دیکته کند، روانشناسی به شما کمک میکند که با میل و رغبت به تغییر رفتار «خودتان» بپردازید. بنابراین به یاد داشته باشید که با استفاده از سرزنش، نفرت و پرخاشگری نمیتوان کس دیگری را وادار به رفتار مهربانانه کرد. و به همین دلیل، رفتارهایی که ممکن است از نظر سیاسی درست باشند در مطب رواندرمانگر جایی ندارند. در این اتاق فقط برای سه نفر جا هست: شما، رواندرمانگر شما و ذهن ناخودآگاه یا ناهشیار شما.
3- مشاوره
باید بین «مشاوره» و «رواندرمانی» فرق قائل شد زیرا این دو فرایند، جنبههای مختلف روانشناسی را در بر میگیرند و دارای فلسفههای متفاوتی هستند. هیچکدام «بهتر» از آن دیگری نیست امّا باید تفاوت آنها را درک کرد. مشاور، چه مشاور مدرسه و چه مشاور ترک اعتیاد و چه هر نوع مشاور دیگر، فردی است که تلاش میکند شما را به انجام کاری وادارد. مثلاً اگر اعتیاد دارید، مشاور سعی میکند که شما را وا دارد تا آن را ترک کنید. اگر در محل کارتان اخلال میکنید، مشاور سعی میکند که شما را وادارد تا قوانین و مقررات را رعایت کنید. بنابراین، «لصول اخلاقی و حرفهای» مشاور درباره واداشتن شما به سازگاری و عمل مناسب در نقشهای اجتماعی خاص است.
هر چند روان درمانگری که آموزش کافی ندیده باشد از نظر «اصول اخلاقی و حرفهای» تفاوت چندانی با مشاور ندارد، امّا یک روان درمانگر ورزیده و خوب آموزش دیده باید به شما کمک کند تا به جای آن که پایبند و دنبالهروی تمایلات روان درمانگر باشید، خود را از تمایلات دنیای پیرامونتان رها سازید.
بدنیست مثالی را در این مورد در نظر بگیریم. فرض کنید فردی در کنار آمدن با مرگ یکی از نزدیکانش با مشکل روبروست. رویکرد مشاور، سعی در کاهش عوارض این حادثه به منظور برگشت هر چه سریعتر فرد به محیط کار است. در حالی که رویکرد روان درمانگر ممکن است در ابتدا بر روی استوارسازی فرد متمرکز باشد. امّا میتواند به کار بر روی جنبههای نهفته (و غالباً ناخودآگاه) مانند احساس گناه یا مشکلات ارتباطی نیز بیانجامد. در این رویکرد، فرد ممکن است جنبههایی را کشف کند که در تمام این سالها برای او مخفی مانده بود و اکنون مشکل ساز شدهاند و همچنین فرد با آموزش چگونگی قبول آنها و پذیرش صادقانه محدودیتهای خود و با اعتماد به تواناییهای خود ممکن است در انتها به کشف یک شیوه جدید برای زندگی کردن نائل شود.
البته از این مثال نباید چنین نتیجهگیری کرد که روان درمانی میتواند رازهای درونی و عمیق یک «زندگی واقعی» را برای شما آشکار سازد. بلکه روان درمانی میتواند به شما نشان دهد چگونه به عنوان یک انسان، با شخصیتی یکپارچه و سازگار و با صداقت زندگی کنید. آنچه از آن بعد میکنید دیگر کاملاً به خودتان مربوط است.
4- تمایل روان درمانگر
روانشناسی یک حرفه است و روان درمانگر باید تنها یک خواسته داشته باشد: کمک به شما برای نزدیک شدن به انگیزههای ناخودآگاهتان و تغییر آنها در صورتی که برایتان مشکل ساز شده باشند. روان درمانگر نباید از شما بجز حقالزحمه عادلانه برای کار شایستهای که انجام داده است، چیز دیگری بخواهد. گاهی اوقات روان درمانگر برای یک سازمان یا نهاد دولتی کار میکند و بیشتر نگران نیازهای خود است تا شما. توصیه میشود شرایط را تشخیص دهید و دقیقاً درک کنید که درمان شما، تمایلات چه کسی را ارضاء میکند.
این حق شماست که بدانید روان درمانگر یا مشاور درباره این نکات چگونه فکر میکنند. شاید کسی نخواهد برای راهنمایی زندگی خود به کسی که درباره طبیعت و محدودیتهای کارش دید روشنی ندارد، اعتماد کند.
یک نکته را فراموش نکنید: دنیای ما دنیای تبعیضآمیز و ناعادلانهای است و روان درمانگر یا مشاور شما باید به شما کمک کنند که با این دنیا کنار بیائید، نه این که ادعا کنند که میتوانند دنیا را «عادلانهتر» سازند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
شاد باش! دنیا پر از آفتاب است
غالباً در زندگی اتفاق هایی می افتد كه واقعاً از اختیار ما خارج است. فعالیت شركتی كه ما در آن كار می كنیم محدودتر می شود و ما را كنار می گذارد، همسرمان از ما جدا می شود، یكی از اعضای خانواده بیمار می شود، یكی از نزدیكانمان می میرد و یا دولت جلو یكی از طرح های ما را می گیرد و ...
در چنین شرایطی است كه حس می كنیم كاری از دستمان ساخته نیست و نمی توانیم بهبودی در وضع خود ایجاد كنیم.
وقتی راه تازه ای را امتحان می كنیم تمام توانایی های خود را به كار می گیریم و باز به هدف خود نمی رسیم، غالباً از این كه به كوشش تازه ای دست بزنیم می ترسیم. چرا؟
علتش این است كه از رنج گریزانیم! هیچ كس دلش نمی خواهد شكست بخورد. اغلب ما پس از چندبار تلاش و تقلا نومید می شویم و دست از كوشش می كشیم! و در این وقت است كه شما خود را درمانده می پندارید. اما در اشتباهید. شما قادر به انجام كارهایی هستید كه می توانید از همین امروز شروع كنید. توماس ادیسون می گفت: «من دلسرد نمی شوم زیرا هر اشتباهی كه می كنم مرا یك قدم به جلو می راند.»
اغلب اوقات اشخاص به این دلیل می گویند قادر به انجام كاری نیستند كه در گذشته كارهایی را انجام داده و نتیجه نگرفته اند. اما به خاطر داشته باشید كه گذشته شما با آینده تان فرق دارد. كاری كه دیروز كرده اید مهم نیست، بلكه كاری كه هم اكنون انجام می دهید، دارای اهمیت است.
«جین وبستر» در كتاب «بابالنگ دراز» می نویسد:
«باید برای حال زندگی كرد ؛ نباید به خاطر گذشته ها افسوس خورد و نباید چشم به راه آینده ماند. بلكه باید از همین لحظاتی كه داریم حداكثر استفاده را ببریم. بیشتر مردم زندگی نمی كنند بلكه فقط با سرعت می دوند . آنها سعی می كنند به هدفی دست یابند كه در افقی دور دست قرار گرفته و در گرما گرم تلاش خود به حدی هیجان زده و خسته می شوند كه تمام مناظر زیبای محیط آرامی كه در آن عبور می كنند از نظرشان دور می ماند و بعد وقتی به خود می آیند كه پیر و فرسوده شده اند و در آن زمان دیگر رسیدن یا نرسیدن برای آدم فرقی نمی كند.
برای این منظور كافی است مطالعه ای بر روی زندگی افراد موفق كه در گوشه و كنار ما زندگی می كنند انجام دهید.
بیشتر افراد موفق چندین و چندبار شكست خورده اند ولی با نیروی عظیمی به نام «پشتكار» باز هم دست از تلاش برنداشته اند و موفق شده اند.
یك تصمیم واقعی
خیلی از مردم فكر می كنند افراد ثروتمند و موفقی كه در زمینه ای صاحب شهرت شده اند از اول ثروتمند بوده اند اما این یك فكر منفی است. خیلی ها با وجود داشتن ثروت بی شمار، بدون فكر و عمل ، تمام دارایی خود را از دست می دهند. افراد موفق یك تصمیم واقعی گرفته اند.
تصمیم می تواند زندگی همه را تغییر دهد. می تواند رؤیاهای ما را به واقعیت تبدیل كند. امور نامریی را به امور مریی تبدیل كند و این كه می تواند ما را به عنوان یك انسان به بیش از آن چیزی كه هستیم تبدیل كند.
از تصمیم گیری غلط نباید بترسیم. هر كسی حتی بهترین افراد هم همیشه تصمیم درست نگرفته اند.بلكه گاهی آنها هم تصمیم اشتباه گرفته اند. به علت این كه موفقیت نتیجه قضاوت صحیح است و قضاوت درست ناشی از تجربه است و تجربه غالبا چیزی به جز قضاوت غلط نیست.
متأسفانه عده ای وقتی دچار مشكل می شوند دنیا در نظرشان به پایان می رسد و مثلاً تصمیم به خودكشی می گیرند . ولی هیچ شخص یا هیچ مشكلی ارزش آن را ندارد كه به خاطرش دست به خودكشی بزنیم. زندگی همیشه ارزش زیستن دارد و همیشه چیزی هست كه می توان به خاطرش سپاسگزار بود چون می دانیم خداوند بندگانش را دوست دارد. بنابراین چیزی به نام شكست وجود ندارد اگر دست به كاری بزنید كه ظاهراً هیچ نتیجه ای نگرفته اید، دست كم نكته ای می آموزید كه در آینده به دردتان خواهد خورد و آن وقت واقعاً موفق خواهید شد.
پس همه چیز به خود ما بستگی دارد. ما یك زندگی ارزشمند و واقعی در اختیار داریم كه با هیچ چیز دیگر قابل معاوضه نیست. به ما امتیازات و فرصت هایی اعطا شده است كه مسئولیم با توسعه وجود خود بخشی از دینی را كه به گردن داریم ادا نماییم.
«آنتونی رابینز» در كتاب «یادداشت های یك دوست» می نویسد:
دوست من «دابلیو میچل» در یك حادثه وحشتناك موتورسیكلت دو سوم بدنش سوخت. هنگامی كه در بیمارستان بستری بود تصمیم گرفت به هر قیمتی كه شده، راهی برای كمك به اطرافیان خود پیدا كند، صورت او چنان سوخته بود كه شناخته نمی شد. معذلك اعتقاد داشت كه لبخندش می تواند دنیای دیگران را روشن كند و چنین شد. او معتقد بود كه می تواند موجب شادمانی دیگران شود، به درددل مردم گوش كند و به آنان آرامش ببخشد و چنین كرد. چند سال بعد حادثه دیگری برایش اتفاق افتاد. در یك سانحه هوایی از كمر به پایین فلج شد. آیا امید خود را از دست داد؟
خیر. بلكه توجه او به پرستار زیبایی كه در بیمارستان خدمت می كرد جلب شد. از خود پرسید:«چگونه می توانم دل او را به دست آورم؟»
دوستانش او را ابله خواندند. شاید در دل خود حرف آنها را تصدیق می كرد، با وجود این هرگز از رؤیاهای خود دست برنداشت. دابلیو میچل آینده خود را در كنار این زن بسیار تابناك می دید. بنابراین از فنون جلب توجه و هوش و شوخ طبعی، روح آزاده ، و شخصیت پویای خود برای جلب توجه او كمك گرفت و سرانجام با وی ازدواج كرد.
بیشتر مردم اگر در شرایط او باشند برای رسیدن به چنین هدفی كمترین تلاشی هم نمی كنند ، اما او بخت خود را آزمود و زندگیش برای همیشه تغییر كرد.
پس تعلل نكنیم و بدانیم كه ما بهترین افراد برای داشتن یك زندگی عالی هستیم. بنابراین نباید خود را محدود كنیم. با خودتان دوست شوید، بابت اتفاق هایی كه در گذشته رخ داده خود را مجازات نكنید بلكه خود را از مشكلات برگیرید و به راه حل ها فكر كنید. اهداف و آرزوهای خود را در برگه سفیدی بنویسید و برای آنها زمان معین كنید. باور كنید اگر روزی دوبار در جای آرامی بنشینید و چند دقیقه ای به هدفتان فكر كنید حتماً به آنها دست می یابید. لذت، غرور، هیجان ناشی از رسیدن به آرزوها را احساس كنید و در صفحه ذهن خود جزئیات شگفت انگیز آن موفقیت را به چشم ببینید و به گوش بشنوید. لازم نیست تنها به خودتان فكر كنید بلكه كسان دیگری را هم كه در زندگیتان نقشی دارند در نظر بگیرید. اگر دلیل كافی برای نیل به هدف های خود داشته باشید واقعاً می توانید هر كاری را در این جهان انجام دهید.
پس به امید آرزوهای شاد برای همه شما
موضوعات مرتبط: روان شناسی
کافی است بیش از حد احساس راحتی کنید و خودمانی شوید، قوانین پنهان اجتماعی را زیر پا بگذارید و در نتیجه به راحتی خود را نابود کنید، در حالی که هیچ وقت نمی فهمید چرا؟ در متن زیر ده دستور آداب معاشرت آورده شده، که توصیه می کنیم به دقت آنها را بخوانید و سعی کنید به اندازه بیماری وبا از آنها دوری کنید. اگر همکاران بی احتیاطتان می خواهند به این محدوده ممنوعه پا بگذارند، به خودشان مربوط است ولی بهتر است شما حواستان را جمع کنید که درگیر چنین دردسرهایی نشوید.
ـ عدم توجه:
روی برگرداندن از شخصی که در حال صحبت با شماست، نشانه بی ادبی است. بذل توجه یکی از اصلی ترین نشانه های آداب معاشرت، و بهترین تمجید از طرف مقابل است. برای کسب نتیجه بهتر، می توانید با حالت های مختلف صورت و بدن حرکات بدن نشان دهید که به بحث علاقه مند هستید.
ـ شـُل دست دادن:
این حرکت نشان دهنده عدم اطمینان شما به خود است. به نرمی دست بدهید. این کار بیانگر اعتماد به نفس، خونگرمی، گشاده رویی و صداقت است. ولی مراقب باشید زیاده روی نکنید و دست طرف مقابل را خیلی محکم نفشارید، چون آن وقت فکر می کند که شما آدمی سلطه جو و طالب برتری هستید.
ـ پشت کردن به دیگری:
زبان بدن (ایما و اشاره ها) شما می تواند شخصیتتان را نشان دهد. اگر به خوبی با همکار خود برخورد نکنید، اعلام کرده اید که هیچ علاقه ای به صحبت ندارید. این کار به نوعی توهین است و می تواند منجر به ایجاد احساسات و تفکرات منفی و حتی خصمانه دیگران نسبت به شما شود.
ـ سیگار کشیدن:
امروزه، در بیشتر قرارملاقات های عمومی از سیگار کشیدن به شدت اجتناب می شود. امتحانش مجانی است؛ در جمع سیگار آتش بزنید تا چه غیر سیگاری ها و چه سیگاری های مطیع قانون از شما بیزار شوند!
ـ برداشتن ظرف نوشیدنی با دست راست:
همیشه نوشیدنی خود را با دست چپ بردارید. این طوری می توانید هنگام برخورد با دیگری، بدون دردسر و ریختن نوشیدنی روی لباس های خود یا طرف مقابل، با او دست بدهید. به علاوه دست راستتان گرم می ماند، چرا که نگهداری نوشیدنی با یخ، دستتان را سرد و مرطوب می کند.
ـ نپوشیدن کت:
هیچ وقت لباسی مانند کت را در نیاورید یا اگر فرضاً برای کلاس گذاشتن کراوات زده اید، گره کراوات خود را شل نکنید مگر این که میزبان پیش از شما، چنین کاری بکند. به طور کلی، لباس نامرتب در نشست های عمومی بسیار ناپسند است.
ـ بیش از حد نزدیک ایستادن:
هر یک از ما برای خود یک «حد آسودگی» داریم (که درافراد مختلف، متفاوت است) و دوست نداریم دیگران بدون اجازه به این فضای شخصی تجاوز کنند. اگر هم کسی این کار را بکند سعی داریم از او دوری کنیم و از متجاوز به خاطر نزدیکی بیش از حد بیزار می شویم.
ـ بلند صحبت کردن:
با صدای بلند صحبت نکنید. این کار شما را مغرور و از خود راضی جلوه می دهد. صدایتان باید آرام و یکنواخت باشد و لحنتان باید با زمان و موقعیت حاضر در آن هماهنگ باشد.
ـ زمان پایان میهمانی:
یک مهمانی رسمی هیچ وقت نباید بیشتر از دو ساعت طول بکشد. ساعت ۶ بعدازظهر شروع شود و حداکثر تا ساعت ۸ به پایان برسد. تا نیم ساعت پس از ساعت پایان مهمانی باید آنجا را ترک کرده باشید.
ـ صحبت همزمان:
وقتی شخص دیگری صحبت می کند، بهترین روش اهانت کردن پریدن وسط حرف اوست! قبل از پاسخ دادن، اجازه دهید حرفش را تمام کند. به این ترتیب نشان می دهید که فرد مؤدبی هستید و طرف مقابل هم بهتر می تواند گفته های شما را بشنود و بفهمد. در ضمن راز سخنور خوب شدن، خوب گوش کردن است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
اعتماد به نفس با ارزش و اعتبار شما رابطه مستقيم دارد. اولين قدم براي ساختن زندگي بهتر و شادي اعتماد به نفس است.
اعتماد به نفس باعث ميشود اطمينان و آرامش شما افزايش يابد.اگر به خود اطمينان داشته باشيد به خود احترام ميگذاريد.اگر به خود احترام بگذاريد ميتوانيد به ديگران احترام بگذاريد و روابط خود با ديگران را ارتقاء دهيدو در نتيجه دستاوردها و شادي روحي خود را افزايش دهيد.
اعتماد به نفس پايين باعث افسردگي، احساس بدبختي، ناامني، اطمينان پايين ميشود كه ممكن است سبب شود خواسته هاي ديگران را بر خواسته هاي خود مقدم بدانيد.سرزنش هاي دروني مدام شما را آزار ميدهند، باعث زمين خوردن شما در هر رقابتي ميشود و آنها را براي شما غير ممكن نشان ميدهد.
چگونه اعتماد و اطمينان را افزايش دهيم
ميخواهيد اعتماد به نفس خود را در محل كار افزايش دهيد. از رويارويي با ديگران و ارائه نظراتتان لذت ببريد و در روابطتان با ديگران موفق باشيد.
با ترس خود روبرو شويد. آنها به آن بدي كه فكر ميكنيد نيستند. روبرو شدن با آنچه از آن ميترسيد باعث افزايش اعتماد به نفس ميشود.
خطاهاي خود را فراموش كنيد. واز آنها درس بگيريد و از تكرار دوباره همان خطا جلوگيري كنيد. اما خود را به خاطر اشتباه خود و اينكه ممكن است موفق نشويد محدود نكنيد. دوباره سعي كنيد، حالا شما باتجربه تر قوي تر و عاقل تر هستيد. خود را در تله گذشته نيندازيد.
بدانيد چه ميخواهيد و آن را بدست آوريد. براي به حقيقت پيوستن رويايتان بايد خود را سزاوار آن بدانيد.
وقتي موفقيت كسب ميكنيد به خود پاداش بدهيد. هيچ كس ديگري اين كار را نخواهد كرد! هيچ كاري از اين آسانتر نميشود وقتي كه شما براي كمك به خود وقت ميگذاريد.
صحبت كنيد. اغلب اوقات در مورد يك موقعيت يا يك شخص دچار توهماتي ميشويم كه درست نيستند اگر شك و ترديدو سؤالي براي شما پيش بيايد و آنرا رفع نكنيد اين شك و ترديد روي رفتار شما تأثير منفي ميگذارد.
مغلوب نشويد! چيز ديگري را انتخاب كنيد. شما كه با يك تجربه ناموفق مغلوب نميشويد؟ آياهيچ كس قبل از موفقيت شكست نخورده است؟ تنها چيزي كه احتياج داريد يك راه متفاوت است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
هر ازدواجی لحظات خوب و بد و شیرین و تلخی دارد؛ ولی آنچه باعث خوشبختی و یا شكست یك ازدواج در طولانی مدت می شود، چیست؟
در دو دهه اخیر، محققان در حال تحقیق و بررسی عواملی هستند كه باعث می شود یك ازدواج به خوبی و تفاهم متقابل بینجامد و در مقابل، ازدواج دیگر شكست بخورد.
گروهی از محققان، تحقیق خود را روی زوجهایی انجام دادند كه آنها را در لابراتوارهای زوجین از نزدیك ، مطالعه و بررسی كردند، به طوری كه تمام عمل و عكس العمل های آنان مطالعه شد. (این شیوه تحقیق، بررسی یا شیوه دلیل خوانی نامیده می شود.)
یكی از محققان، گروهی از زوجین عادی را از جامعه انتخاب كرد و با این شیوه، راه مطمئنی برای مطالعه درباره علل شكست یا موفقیت ازدواج ها یافت. این آزمایش ها معمولاً به صورت اندازه گیری ضربان قلب همسر و یا چگونگی نشان دادن احساسات با تغییرات چهره و این كه با چه زبانی با یكدیگر و اطرافیان صحبت می كنند، صورت گرفته است. در حال حاضر محققان با تقریبی بیش از 90 درصد می توانند تخمین بزنند كه كدام زندگی موفق ، و كدام ناموفق است. در متن زیر شما می توانید تعدادی از پیشنهادهایی كه براساس تحقیقات بسیار معتبر به دست آمدهبرای راهیابی به یك زندگی زناشویی موفق و محكم بخوانید:
خیلی زود در جستجوی كمك بر آیید
یك زوج عادی معمولاً در حالت عادی، 6 سال پس از ازدواج به فكر كمك خواستن از دیگران می افتند (این در حالتی است كه بیشتر طلاقها در 7 سال اول ازدواج اتفاق می افتد) بدین ترتیب در مدت 6 سال اول ازدواج، بیشتر زوجین با ناراحتی ها و مشكلات مكرر، به زندگی زناشویی خود ادامه می دهند.
خودتان را اصلاح كنید
بنا به توصیه محققان ، ما باید بتوانیم احساسات خود را بیان كنیم و بگوییم چه چیزی در درجه اول برای ما اهمیت دارد. زوجهای موفق و خوشبخت احساسات خود را در مواقع حساس به راحتی بیان می كنند.
مواظب لحن خود در مشاجرات باشید
بیشتر درگیری ها زمانی آغاز می شوند كه یكی از زوجین با لحن منتقدانه از دیگری ایراد می گیرد. ذهنیات خود را بیان كنید، ولی به صورتی كه شنیدنش، هم برای شما و هم برای طرف مقابلتان راحت باشد.
تأثیر پذیر باشید
یك ازدواج زمانی موفق است كه شوهر بتواند از همسرش تأثیر بپذیرد. تأثیرپذیری شوهر از همسرش (برخلاف زن از شوهرش) بسیار مهم است. تحقیقات نشان داده است كه زنان در حالت عادی آماده تأثیر پذیری از شوهرانشان هستند. پس ازدواجی موفق است كه هر دو طرف به یك میزان از دیگری تأثیر بگیرند.
استانداردهای خودتان را بالا ببرید
زوجهایی كه تازه ازدواج كرده اند و یا زوجهای خوشبخت معمولا توقع بالایی از یكدیگر دارند. خوشبخت ترین زوجها معمولاً توقع رفتارهای زننده از یكدیگر را ندارند، هر چه میزان تحمل رفتارهای زشت طرفین در اول ازدواج كمتر باشد، در طولانی مدت، زوجین در مسیر ازدواج خوشبخت ترند.
یاد بگیرید چگونه یك مشاجره را آرام كنید و یا آن را خاتمه دهید
زوجهای موفق می دانند یك مشاجره را چگونه خاتمه دهند و می دانند چگونه می توان یك مسئله پیچیده را ترمیم كرد پیش از آن كه مشاجره به طور كامل از كنترل خارج شود.
شیوه ترمیم یك مشاجره به این شرح است:
موضوع بحث را با یك موضوع كاملاً بی ربط عوض كنید. از طنز استفاده كنید. طرف مقابل را با یك جمله كه نشان دهنده اهمیت دادن به اوست، متوجه كنید؛ مثلا من می دانم این مسئله برای تو سخت است و به این ترتیب او را متوجه این نكته كنید كه هر دوی شما در این مورد وضع مشابه دارید. مثلاً بگویید این مشكل هر دوی ماست. از مشاجره عقب بكشید. در زندگی زناشویی گاهی شما باید كوتاه بیایید تا برنده شوید. اهمیت دادن و قدردانی از احساسات همسر بسیار مؤثر است؛ مثلاً من می خواهم از تو تشكر كنم. اگر یك مشاجره خیلی به بن بست رسید، 20 دقیقه به خود فرصت دهید و پس از این كه هر دو خونسردی خود را به دست آوردید، دوباره گفتگو كنید.
بر نیمه روشن تمركز كنید
در یك ازدواج موفق، زوجین معمولاً 5 بار بیشتر از دیگران از جملات مثبت استفاده می كنند، (مثلاً ما زیاد می خندیم) به جای به كار بردن جمله منفی (به ما اصلاً خوش نمی گذرد).
نكته آخر
یك ازدواج خوب باید شامل منبع غنی ای از موجهای مثبت باشد. در بانك احساسات خود بیشتر پس انداز كنید تا وزن نكات مثبت زندگی از منفی های آن بیشتر شود. از ازدواج باید مراقبت كرد و به آن اهمیت داد تا محكم و پر معنا بماند
موضوعات مرتبط: روان شناسی
هرفكرخوب، كلمه و عبارت دلنشين و هراحساس و عمل نيك و محبتآميز، همه محمل و هدايتكننده وضعيت فعلي و جهتگيري "بودن" شما به سوي افقها وچشماندازهاي جديد و تازه است
به عبارتي، همه تصويرسازيهاي ذهني شما براي ايجاد ارتباط با خود و ديگران به صور مختلف؛ ابراز احساسات و كليه ارتباطات ميانفردي و اجتماعي، در واقع نقشهايي است كه خودتان آگاهانه و يا ناخودآگاه برقالي شفاف وجودتان به تصويرميكشيد.
پس اگرامروز اين گلها پلاسيده، بيآب و رنگ و آويزانند و همه چيز بوي تكرار و كهنگي و درماندگي ميدهد و خلاصه بدجوري يخ زدهايد...ترديد نكنيد كه خود نقش اول را داريد.
مراقب باشيد كه سريع بايد يخشكنهاي مناسب پيدا كنيد چرا كه اين يخها ازنوع معمولياش نيستند كه به خودي خود آب شوند، بايد راهها و وسايلي براي ذوبكردنش تدارك ديده باشيد كه بهرحال قابل دسترسي باشند و تازه، نه تنها خودشان آب نميشوند؛ بلكه با گذشت زمان، هرچه محكمتر شده و شكستن و ذوبكردن آنها سختترميشود.
واقعيت اين است همان قدركه شما به رفتار و گفتارخوب و دلنشين روي ميآوريد و بيشتر بر ديدن زيباييها و لطافتهاي انساني تاكيد داريد و تحرك و پوياييتان را بالاتر ميبريد؛ زندگي و دنياي جديدي در برابر شما ظاهر ميشود كه سرشاراز راههاي متنوع براي رشد و حركت به سوي افقهايياست كه شايد قبلا غيرقابل دسترسي به نظرميرسيد.
ميدانيد هيچ محدوديتي براي افزايش تحرك شما نيست، زيرا هيچ محدوديتي براي آنكه شما بتوانيد افكارخوب را دنبال كنيد و يا با كلمات و عبارتهاي دلنشين و محبتآميز صحبت كنيد، وجود ندارد.
اين نوع نگاه و رفتارباعث ميشود كه نه تنها بتوانيد زندگي خودتان را دگرگون كنيد بلكه قادرخواهيد بود بررشد و پويايي زندگي ديگران نيز تاثيرجدي و قابل توجه داشته باشيد.
انرژي تحرك مثبت شما، مانند سنگي كه وقتي داخل آبي انداخته ميشود و موج ايجاد ميكند؛ سياره ما و هرموجود زندهاي كه درحال زندگي برروي آن است را تحت تاثيرقرارميدهد. به عبارتي، هرچقدر شما به افقهاي بلندتري دست يابيد، درواقع دنيايي را حركت داده و با خودتان بالا خواهيد كشيد.
بنابراين نقش تصويرسازيهاي ذهني خود را كه منجربه رفتارو بيان متفاوت ميشوند؛ جدي بگيريد تا رويدادهاي زندگي آن گونه كه علاقهمنديد رخ نشان دهند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
یکی از راه هایی که موجب پیشرفت نظام خانواده در اجتماع می شود، وجود اخلاق نیکو در بین اعضای خانواده است. اخلاق حسنه متضمن سعادت و خوشبختی و باعث دلگرمی بیش تر افراد و اعضای کانون خانواده است.
رسول اکرم ص فرمود: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛
به درستی که من برای تکمیل مکارم اخلاق به پیامبری مبعوث شدم. نیز می فرمود: احبکم الی الله احسنکم اخلاقا؛ محبوب ترین شما نزد خدا کسی است که اخلاقش بهتر و نیکوتر باشد.
با وجود عشق و اخلاق در زندگی بشر، تمام نارسایی ها و کمبودها و کاستی ها در زندگی روزمره حل می شود. از این جهت، وجود اخلاق نیکو در خانواده موجب نشاط و دلگرمی اعضای خانواده به زندگی است.
عشق و اخلاق معجونی شفا بخش و التیام دهنده دردها و ضعف ها و کاستی های موجود در نظام خانواده می باشد.
لذا در کلام ائمه ع، صاحبان اخلاق پسندیده مورد تمجید و تعریف واقع شدند، چنانچه در روایت آمده است:
کسی که خلق و خوی پسندیده دارد مانند کسی است که همیشه در حال نماز و روزه باشد. بر عکس، صاحب اخلاق بد و زشت اگر نماز و روزهای مستحبی به جا بیاورد از فیض درک ثواب آنها محروم خواهد بود.
روایت ذیل موید همین مطلب است:
در مدینه، اصحاب پیامبر نزد آن حضرت از زنی که بسیار عبادت می کرد، تعریف کردند آن حضرت فرمود:
لاخیر فیها لانها توذی جیرانها بلسانها؛
خیری در او نیست؛ چون او با زبانش همسایگان را آزار می دهد.
خانمی که برای گرفتن طلاق و شکایت از شوهرش به دادگاه مراجعه کرده بود،می گفت:
در آمد ماهیانه شوهرم به 5 میلیون تومان می رسد، ولی چون اخلاق ندارد خانه برایم جهنم شده. از او متنفرم و از زندگی سیر شده ام. حاضرم بمیرم ولی چنین مردی را نبینم. او فاقد اخلاق است.
امام حسن ع در جواب شخصی که برای انتخاب داماد با آن حضرت مشورت کرده بود، فرمود:
و ان کان سوء الخلق لا تزوجه،
اگر خواستگار دختر تو شخصی بداخلاق است دخترت را به ازدواج او در نیاور.
پیامبر ص فرمود: مهریه ها را سنگین نگیرید، زیرا مهر و محبت را خدا باید به وجود بیاورد.
دیل کارنگی در مورد اخلاق و احترام متقابل بین زوجین می نویسد:
تحقیر و قدرنشناسی زن نسبت به شوهر یا شوهر نسبت به زن، خیانت به شمار می رود.
وی همچنین اضافه می کند: وظیفه زن و شوهر نسبت به همدیگر این است که یکدیگر را در انظار بالا ببرند و در این صورت است که خودشان احترام خود را حفظ می کنند.
مادری می گفت:
به خانه دخترم زنگ زدم، ولی دیدم کسی گوشی را بر نمی دارد. دلواپس شدم و سراسیمه به طرف خانه او دویدم. هر چه در زدم، کسی در را باز نکرد. بالاخره با کلیدی که داشتم، در را باز کردم. وارد خانه شدم دیدم از داخل حمام صدای آب می آید.
دخترم را صدا زدم دخترم گفت: مادر، وضع لباسم مناسب است، بیا داخل. داخل حمام شدم، دیدم تمام بدن دخترم سوراخ سوراخ است.
گفتم: مادر چه شده؟ بدنت چرا این جور است. دخترم گفت:
مادر، چیزی نیست. اصرار کردم، دخترم گفت: مادر این ها جای نوک سیگار شوهرم است می گوید:
من خوشم می آید نوک سیگار را به بدن تو بگذارم و تو بسوزی و چیزی نگویی؛
و گرنه باید به خانه پدرت بروی و من هم برای حفظ آبرو و زندگی ام، می سوزم ولی حرف نمی زنم.
ناپلئون در مورد وجود اخلاق در اجتماع می گوید:
هیچ جامعه ای بدون اخلاق نمی تواند به زندگی خود ادامه دهد.
ملک الشعرای بهار در این مورد می سراید:
اقوام روزگار به اخلاق زنده اند
قومی که گشت فاقد اخلاق آن قوم مردنی است
در مورد جایگاه والای اخلاق به سخنی از امام صادق ع بسنده می کنیم که فرمود:
ما یقدم المومن علی الله عزوجل بعمل بعد الفرائض احب الی الله تعالی من ان یسع الناس بخلقه
مومن در روز قیامت، هیچ عملی پس از واجبات، به پیشگاه خداوند متعال نمی آورد که از خوش خلقی فراگیر همه مردم، نزد خداوند متعال محبوب تر باشد
موضوعات مرتبط: روان شناسی

در روانشناسی رنگها میخوانیم كه رنگ سیاه نمایانگر مرز مطلق است . (1) لذا كسی كه رنگ سیاه میپوشد، میخواهد نشان دهد كه مرزی را ایجاد كرده است . اما این كه این مرز برای چیست، در موقعیتهای مختلف ممكن، است متفاوت باشد . گاه لباس سیاه را در ماتم و عزا میپوشند، برای آن كه نشان دهند بین آنها و عزیزشان فاصله افتاده و مرز زندگی آنها را از هم جداكرده است و یا برای آن كه نشان دهند كه در حریم خانه و خانوادهی آنها حادثهای رخ داده است كه انجام برخی از كارهای معمولی كه سایر خانوادهها انجام میدهند، برای آنان میسر نیست .
اما گاهی هم سیاه میپوشند، نه برای عزا و ماتم بلكه برای مشخص كردن مرزها و حریمهای اجتماعی و حجاب یك خانم مسلمان با چادر سیاه از این دسته است .
وقتی كه خانمی چادر مشكی به سر میكند و با وقار و متانت تمام قدم به عرصهی اجتماع میگذارد، با این نحوهی پوشش میخواهد نشان دهد كه هركسی حق ندارد به این حریم پاك، مقدس و خصوصی وارد شود . این حریم، حریم حرمت، حیا و احترام است، نه جای هرزگی، آلودگی و هوس بازی . در واقع او با حجاب مشكی و چادر سیاه، بین خود و مردان نامحرم موزی عاقلانه ایجاد میكند، او با این سیاهی ظاهری اما ریشه دار در درون خود میخواهد نگاه تیز و برندهی هرزگی و ابتذال را بشكند و نگذارد در حریم عفاف، پاكی و نجابت اونامحرمی وارد شود و حرمت او را از بین ببرد . لذا چادر مشكی به منزلهی حرمت و احترام است . مرز ادب، كرامت، حیا و عفت است . مرز آداب است و نشان میدهد كه در این محدوده باید حریم را نگه داشت و به صاحب حرم بادیدهی احترام و ادب نگریست .
از نظر روانی نیز وقتی انسان پارچهی سیاهی را میبیند، دیگر چندان رغبتی به نگاه كردن پیدا نمیكند و خود به خود نظر را بر میگرداند . نگاه به رنگهای روشن چشم ار باز و رغبت مشاهده و تمركز بردیدن را دوچندان میكند، به عبارت دیگر از دیدگاه روانشناسی رنگها، نگاه به رنگهای تیره، به ویژه رنگ سیاه كه بی رنگی مطلق است، تقریبا تمام رغبتها را از بین میبرد .
روان شناسان امروز میگوید: «سیاه به معنای «نه» بوده و نقطهی مقابل «بله» یعنی سفید است» (2) با این نگاه باید گفت: آن كس كه در مقابل نامحرم سیاه میپوشد، در واقع میخواهد به او «نه» بگوید و آن كسی كه رنگ جذاب میپوشد، در واقع خواسته یا ناخواسته خود را در معرض نگاههای هرزه و آلوده قرار میدهد و وسیلهی آلودگی و انحراف خود و جامعه را فراهم میكند .
در روانشناسی رنگها میخوانیم كه «سفید به صفحهی خالی میماند كه داستان را باید روی آن نوشت، ولی سیاه نقطه پایانی است كه در فراسوی آن هیچ چیز وجود ندارد» (3) بنابراین زنی كه در برابر نامحرم و در بیرون از خانه لباس سفید و رنگارنگ میپوشد، از ایمنی كمتری برخوردار است، ولی زنی كه چادر سیاه میپوشد، حداكثر ایمنی را برای خود ایجاد كرده است و نشان میدهد كه اینجا نقطهی پایان نگاههای نامحرمان است و در فراسوی این حجاب، جایی برای نفوذ نگاهها و نیتهای ناپاك نیست .
در جای دیگری در بحث روانشناسی رنگها میخوانیم كه: «سیاه، نشانگر ترك علاقه یا انصراف نهایی بوده ... و از تاثیر قوی برهر رنگی كه در همان گروه (دركنارآن) قرار گرفته باشد، برخوردار است و خصلت آن رنگ را مورد تاكید و اهمیت قرار میدهد . . » (4)
از این رو كسی كه چادر مشكی میپوشد، میخواهد با رنگ سیاه چادر دائما جلوه و نمای خود را نفی كند و خود را از نگاههای دیگران دورنگه دارد . آن كس كه چادر مشكی میپوشد، رنگ مشكی چادر او نشان گر ترك علاقه یا انصراف نهایی است، یعنی چادر مشكی به نگاههای نامحرم میگوید هیچ جایگاهی برای نگاه شما در من وجود ندارد .
بنابراین باید به روانشناسی و جامع نگری زن ایرانی آفرین گفت كه برای حفظ حرمت، عفت و پاكی خود و همچنین پاسداری از مرزهای خویش و جامعهی خویش و برای سالم سازی محیط اجتماعی خود، بهترین حجاب، یعنی چادر و مناسبترین رنگ یعنی مشكی را انتخاب كرده است .
زنان و دختران نجیب ایرانی برای حفظ حرمت و احترام خود و برای سالم سازی محیط اجتماعی خویش و برای دورماندن خود و جامعه از آلودگیها، وقتی كه از خانه بیرون میآیند، چادر مشكی برسر میكنند و پس از انجام كارهای روزمره و ضروری خود با قلبی آرام و فكری آزاد و سالم وقتی كه به خانه بر میگردند، یا در محیطی كه از نگاههای مشكوك و آلوده به دور است قرار میگیرند، چادر مشكی را از سر بر میدارند و در حدود مرزها و مملكتخویش با پوشیدن بهترین لباسها و با جذابترین رنگها، طراوت، زیبایی، گرمی و شادابی خود را برای اهل خانه، برای همسر و همدم و مونس خویش به نمایش میگذارند و به محیط خانه صمیمیت، صفا و آرامش میبخشند و به شریك زندگی خود و یا به والدین خود با كمال سرافرازی و صداقت اعلام میدارند كه امانت وجودم را در صیانت صدف محكم چادر مشكی بدون دستبرد نگاههای آلوده به خانه برگرداندهام و منتظر دریافت نگاههای گرم و محبتآمیز صاحبان حرم خود هستم .
بنابراین بهترین حجاب زنان در بیرون از خانه و در محیط اجتماع به طور كل در برابر نامحرمان، چادر مشكی است كه علم تجربی روان شناسان روز نیز آن را تایید میكند . باید صمیمانه از مادران و والدین تشكر و سپاسگزاری كنیم كه به بركت تقوای الهی و نورانیت تعالیم دین مبین اسلام، این گونه زیبا، به جا و دقیق، چادر مشكی را برای حجاب خود و دختران عفیفشان برگزیدهاند و در آن زمان كه هنوز علم روانشناسی به شكل امروزی خود از مادر علم متولد نشده بود، با دیدی كارشناسانه و به عبارت دقیقتر با دیدی الهی، روان شناختی و جامعه شناسانه با ما رفتار كرده و رفتار كردن را به ما آموختهاند .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
قدرت بزرگي دروجود شماست كه قويتر و دربرگيرندهتر از هرقدرت ديگري است
اين قدرت درواقع، نيرويي را در شما برميانگيزد كه ميتواند به عنوان بزرگترين قدرت وجودي شما عمل كند. به گونهاي كه وقتي آن را بكارميگيريد، همه آشفتگيها و همه منفيديدنها را ازميان ميبرد. و آنچنان پايدار و تمامنشدني است كه هيچ نوع منفيگرايي و فردگرايي، قدرت نمود و ظهورنمييابد.
به عبارتي، هرموقعيت و اتفاق منفي درزندگي شما، دربرابر اين قدرت نامحدود و سرشار از زيبايي، مهرو محبت و انسانيتي بسيارعميق و غني، امكان ايستادگي ندارد و به سادگي ازبين ميرود و كمرنگ ميشود.
نكته اينجاست كه خاصيت اين نيرو همچون معنا و ذات وجودياش، اين است كه هرچه بيشتر بكارگرفته ميشود؛ قدرتمندتر و اصيلتر ميشود.
شايد ملموسترين و فراگيرترين نمود اين نيرو و به عبارتي اوج اين قدرت، درارتباط بين انسان و خدايش نمود يابد. آن گونه كه دربيان مولانا متبلورميشود؛ چرا كه غرق درعالم معني بود.
به قول استاد ابراهيم ديناني، "هيچ وقت نميخواست قافيه بگويد و تصنع شعري به كارببرد و نميخواست درقيد وزن گرفتارشود... در كلام مولانا معنا ميجوشد و لفظ متناسب با خودش را پيدا ميكند و طبيعي است آن لفظي كه به طور طبيعي و متناسب با معني آمده است اثرگذار خواهد بود. به همين سبب سخن او ساده و همه كس فهم است. هم درزمان مولانا زبان او را مي فهميدند و هم امروز ميفهمند.
خلاصه آنكه دركلام مولانا معني برلفظ غلبه دارد، خشونت در كلامش نيست و پيامش پيام صلح است، پيام دوستي است؛ بنابراين حتي درزمان خودش مسلمان، يهود و نصارا اين پيام را ميفهميدند."
اين قدرت، همان نيروي عشق است كه وقتي فوران ميكند شكوفههاي زيباي آن به پهنايي غيرقابل تصور، زمان ومكان را درمينوردد و به زندگي با همه سختيها، مرارتها، نامردميها، منفعتجوييها و خودگراييها معنا و لطافت انساني ميبخشد.
پس ترديد نكنيم و اين نيرو را درخود كشف كنيم و آن را آگاهانه با تمرينهاي مختلف بارور سازيم. از هرفرصتي استفاده كنيم و با جاري كردن آن در درون و خارج از خودمان، آثار گرانبهايش- كه قابل مقايسه با هيچ اثرمادي نيست- را در زندگي خود ببينيم.
اما ديدن اين نتايج نيز آمادگي خاص خود را ميطلبد. اينكه از كليه وابستگيها و تعلقات دروغين و بيمايه خود را پاك سازيم و به قول سهراب سپهري، چشمهايمان را بشوئيم تا بتوانيم نظاره گر اتفاقهاي جديد پرشور، پرهيجان و بالنده درزندگي باشيم.
درواقع ما بايد "خودمان" را پيدا كنيم و به آن عشق بورزيم و به زايش نيرويي دست يابيم كه چيزي براي بخشيدن به ديگران داشته باشيم. چرا كه به واقع،بخشش نيز توشه و تواني ميخواهد.
وقتي توانستيد انرژيهاي منفي اطراف خود را كه همچون ابري برآسمان زندگي شما سايه افكنده، ببينيد؛ جا نزديد ، ايستاديد و خودتان را پذيرفتيد؛ قطعا جواب خواهيد گرفت. چراكه خودتان بهتراز هركسي ميدانيد؛ بهرحال اين تجربه را درمواردي داشتهايد و اين اشاره تنها از باب يادآوري است.
روانپزشكان و راويان زندگي، آنها كه پرتلاش، مصمم، بيريا و صبورند، همچنين بريك نكته تاكيد ميكنند اينكه اين كار تداوم ميخواهد؛ اگريك روز سراپا عشق باشيد و يك روز سراپا خشم، به جواب نميرسيد.هم زمان با تقويت نيروي عشق، خشم را كاهش دهيد تا آن قدر كم رنگ شود كه تنها عشق بماند... تنهاي تنها... تا لذت و شيريني زندگي را دريابيد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بنام خدا
با توجه به یافته های روانشناسان که در رابطه با رشد انجام داده اند وآن را از لحظه انعقاد نطفه تا لحظه مرگ در نظر گرفته اند ،می توان رشد اجتماعی را نیز همانند تمامی ابعاد رشد (جسمی ،شناختی ،عاطفی )در همین محدوده در نظر گرفت ، البته رشد اجتماعی بیشترین نمود خود را پس از تولد نشان می دهد از زمانی که نوزاد در می یابد که وجود مادر برای ارضای نیازهایش ضروری است وهمچنین با اولین تماس چشمی که با مادر برقرار می کند اولین زمینه های آگاهی از عوامل اجتماعی شکل می گیرد .
در حدود سه چهار ماهگی با هیجانهای خوشایند شادی وخنده وصداهای مخصوص سعی در پاسخگویی به عوامل محیطی وبرقراری ارتباط می کند .سال دوم زندگی از نظر رشد اجتماعی اهمیت بسیار دارد ،کودک در این سن باید ضمن احساس امنیت وآرامش در محیط ، براحتی احساسات وتمایلات خود را نشان دهد تا تدریجا"استقلال واتکای به نفس در او رشد کند . همانطور که توجه بیش از اندازه به کودک باعث متکی شدن وعدم رشد استقلال وتأخیر دررشد هیجانی کودک می شود ،طرد کودک وعدم توجه به او نیز برای کودک بسیار خطرناک و دردناک است و واکنش های متفاوتی از جمله بی تفاوتی ،پرخاشگری ونارضایتی را به دنبال دارد .روابط اولیه کودک ومادر اهمیت فوق العاده ای در چگونگی اجتماعی شدن ورشد شخصیت او دارد .
در سال سوم زندگی ارتباط با همسالان کودک وسعت بیشتری می گیرد وبیشتر دوست دارد که با کودکان دیگر ارتباط برقرار کند ودر او تمایل به همکاری آشکار می شود گروه همسالان نیز همچون خانواده می تواند در شکل گیری شخصیت کودک مؤثر باشد همیشه مو.ردی برای تقلید وهمانند سازی در گروه وجود دارد از سن دبستان به بعد کودک بیشتر از مصاحبت همسالان لذت می برد.
در دوره پیش از بلوغ همساللان محبوب با معیارهایی ازقبیل فعال بودن ،مهارت دربازی ها ،داشتن شوق وذوق ،شوخ طبعی وجرات داشتن و...
مشخص می شوند که این معیارها در دوره بلوغ وپس از آن تغییر می یابد .
دردوره پیش از بلوغ میل به گروه همسالان به شدت افزایش می یابداز دیدگاه روانشناسی رشد وروانشناسی اجتماعی گروه نقش مهمی در رشد اجتماعی کودک ونوجوانان بازی می کند ،تأثیرات گروه برکودکان می تواند به صورمثبت ومنفی باشد ازجمله تأثیرات مثبت :1- زمینه های استقلال کودک را ازبزرگسالان فراهم می کند .2- تعاون وهمکاری با دیگران را آموزش می دهد .3- نحوه رقابت با دیگران رایاد می دهد .
4- پذیرش مسؤلیت وانجام دادن آن را یادمی دهد و...البته از جمله تأثیرات منفی آن می توان به 1- کودک از پذیرش ارزشهاو اصول والدین سر پیچی می کند .2- وقت زیادبه ارتباط با همسالان واعضای گروه صرف می کند .3- گرایش بیشتر کودک به گروه همسالان وتعصبات او به بافت اجتماعی –فرهنگی گروه نیز بیشتر می شود .و...
به خاطر چنین تاثیراتی خانواده ها باید دراین سنین خاص توجه زیادی
نسبت به گروههای دوستی فرزاندانشان داشته باشند وبه صورت
غیر مستقیم تحت نظارت و کنترل داشته باشند . البته به گونه ای
که شخصیت کودک ونوجوان خود را زیر سوال نبرند.
رشد اجتماعي در دورهء نوجواني
بلوغ قبل از هر چيز سبب افزايش فاصله عاطفي بين نوجوان والدين مي شود وبه تدريج استقلال بيشتري را براي او به بار مي آورد . فاصله گرفتن از والدين وكم توجهي نوجوان به خواست والدين و بزرگسالان نشانه اي از خود مركز بيني او هست كه دلايل زيادي دارد كه اولين آنها بروز تواناييهاي جديد مغزي وخودآگاهي نوجوان است وديگري اشتغالات ذهني نوجوان به تغييرات نا گهاني جسمي خود است ،اما اين خود مركز بيني به تدريج كم مي شود و نوجوان به تجديد مناسبات اجتماعي خود مي پردازد وبه رشد اجتماعي مي رسد .
تغيير رفتار اجتماعي در نوجواني :رفتار اجتماعي پسران نوجوان در برخي قسمت ها با دختران تفاوت دارد بنابراين به ذكر تفاوتهاي جنسي در رشد اجتماعي مي پردازيم :الف)دگرگوني رفتار اجتماعي در پسران :1- مرحله تقليد : اين دوره از 12 سالگي شروع وتقريبا"در 15 سالگي پايان مي يابد . 2- مرحله افتخار به شخصيت : اين مرحله بعد از 15 سالگي شروع مي شودو مشخصات آن اين است كه نوجوان مي كوشد در بازيها ورقابت ها پيروز شود و در اين كار زياده روي مي كند .
3- مرحله تعادل اجتماعي : از اواخر نوجواني آغاز مي شود ،نوجوان از سركشي وتهور خود مي كاهد وآن رفتار ها را نشانه عجز وبچگي تلقي مي كند .
ب)دگرگوني رفتار در دختران نوجوان : 1- مرحله اطاعت :اين دوره پيش از نوجواني آغاز وتا اوايل آن ادامه مي يابد مشخصات اصلي آن تابع نظرات بزرگان خانواده وخويشاوندان بودن وتظاهر به خجالتي و كمرو بودن مي كنند .
2- مرحله اضطراب وتشويش : از اوايل نوجواني تا 15 سالگي ادامه مي يابد ،با اضطراب واختلال تعادل مشخص مي شود مثل زياده روي در واكنش به انگيزه هاي ساده وپرداختن به خود وظاهر آرايي افراطي .
3 - مرحله تقليد از پسران :اين دوره از 15 سالگي آغاز وگاهي تا 16-17 سالگي ادامه مي يابد . در اين دوره دختران از حيث رفتار وروش گفتگو از پسران تقليد مي كنند .
4- مرحله تعادل اجتماعي :كه دراواخر نوجواني واوايل جواني ظاهر مي شود ،به اين صورت كه دختران نوجوان رفتار صحيح زنانه پيدا مي كنند ودر گفتار وكردار خود حالت زنانه دارند.
عوامل مؤثر در رشد تكامل اجتماعي نوجوان :الف)اثر خانواده در رشد اجتماعي نوجوان ،1- ارتباط كودك با والدين واثر آن در نوجواني :حمايت بيش از حد وعدم توجه به كودك در نوجواني در رفتار اجتماعي او از جمله از جمله اعتماد به نفس واستقلال او تأثير مي گذارد .
2- فضاي روحي موجود در خانواده :شخصيت سالم ،جز در محيطي كه اطمينان ،وفاداري ،محبت والفت در آن معمول وحكمفرماهستند ايجاد نمي شود .تشويش واضطراب مانع رشد صحيح نوجوان مي شود .
3-از شير گرفتن روانشناختي :وظيفه اصلي خانواده در دوره نوجواني فرزندشان اين است كه سعي كنند به آزادي واستقلال او كمك كنند و در رعايت وحمايت از او زياده روي نكنند واجازه دهند كه احتياجات شخصي خود را به تنهايي انجام دهندوحتي گاهي آنها رادر حل بعضي مسايل خانوادگي شركت دهند وعقايد آنان رامحترم شمارند .
4- وضع ومؤقعيت اجتماعي واقتصادي خانواده :محيط خانواده در تعيين فعاليتهاي افراد آن بسيار مؤثر است .رفتار فرد با اختلاف در خانواده مختلف مي شود وهر طبقه از طبفات اجتماعي ،روش خاص ومعيني در زندگي دارد.
ب)اثر مدرسه در رشد اجتماعي نوجوان :وظيفه مدرسه است كه با ايجاد وتشكيل فعاليتهاي اجتماعي گوناگون نوجوان را در رشد وكمال و نضج كمك كند. به همكاري وفعاليتوكارهاي دسته جمعي كمك كند ،وبدين ترتيب راه ورسم رقابت هاي مطلوب را بشناسد وياد بگيرد .نوجوان در رشد وتكامل اجتماعي خود از چگونگي ارتباط وعلاقه اش نسبت به معلمان وميزان نفرت يا محبت خود به آنها متأثر مي شود .
ج)اثر همسالان در رشد اجتماعي نوجوان :گروه همسالان در نوجواني از افرادي تشكيل مي شود كه از حيث زماني وعقلي به هم نزديك هستندوميان خود يك وحدت ناگسستني ايجاد مي كنند .گاهي اثر اين گروه دراين دوره از زندگي بيش از اثر خانه ومدرسه مي شود . به تدريج كه نوجوان به رشد وكمال نزديك مي شود از گروه خود كمتر پيروي مي كند واز شدت انتصابش بدان كاهش مي يابد .
در حالي كه رشداجتماعي دوره نوجواني اساسا"متمركز برصميميت با دوستان وتجديد ارتباط اجتماعي با خانواده وبزرگسالان است .مسايل رشد اجتماعي در دوره جواني به اموري بسيار فراتر از ملاحظات شخصي در ارتباط با ديگران گسترش مي يابد . انديشه ها واستدلالهاي مربوط به امور اجتماعي ومدني در ميان جوانان برسه موضوع اساسي ،ايده ا لهاي اجتماعي ،ادراك انتزاعي از مسايل اجتماعي ومدني وواقعيتهاي زندگي اجتماعي ومدني متمركز است .
از جمله پرسش هاي مطرح شده در دوره جواني اين است كه چرا جامعه به صورت كنوني سازمان يافته است ؟ براي بهبود مناسبات اجتماعي وتمدني چه مي توان كرد ؟ چگونه مي توان خود را به رعايت موازين اخلاقي ملزم كرد در حالي كه اين همه رفتار هاي غير اخلاقي در جامعه وجود دارد؟ هر فردي با توجه به رشد شناختي خود به اين پرسش ها پاسخهاي متفاوتي خواهد دادكه رسيدن به پاسخ اين پرسش ها به رشد اجتماعي فرد نيز كمك خواهد كرد .
نظريه ها
از جمله نظريه هايي كه به اجتماعي بودن انسان اشاره كرده است نظريه روان شناسي فردي آلفرد آدلراست كه برجنبه اجتماعي بودن انسان تأكيد مي ورزد . از بين اصول نظريه آدلربه اصل علاقه اجتماعي مي توان اشاره كرد ،آدلراعلام كرد كه آدمي اجتماعي به دنيا مي آيد وبه اجتماعي بودن خود علاقه مند است . اين علاقه اجتماعي در نوع آدمي فطري وذاتي است اما مانند بسياري از غرايز فطري ديگر نياز به تماس داشتن با عالم بيرون وراهنمايي وتربيت دارد .تماس كودك با عالم خارج در آغاز از طريق مادر و خانواده ءخود ،بعد از طريق مدرسه ومعلمان وهمكلاسيها وبالاخره در جامعه با مردمان ديگر صورت مي گيرد .مجموعه اين تماسها سبب پرورش حس اجتماعي وآموختن احساس مسؤليت وهمكاري مي شود از سوي ديگر ،احساس برتري جويي او كه در آغاز شخصي وفردي بود كم كم جنبه اجتماعي پيدا مي كند ،مثلا"فرد ديگر در جريان زندگي به مصالح اجتماعي وبه همنوع دوستي مي انديشد وكمال خود را در اين زمينه ها مي جويد .
- در نظريه ديگري كه به رشد اجتماعي اشاره شده است نظريه ياد گيري اجتماعي آلبرت بندورا است كه معتقد است ياد گيري از طريق مشاهده ،تقليد والگو برداري صورت مي گيرد .ورشد اجتماعي را از يك سو به محيط فيزيكي ،خانواده ،گروه همسالان وساير تأثيرات اجتماعي مربوط مي داند واز سوي ديگر معتقداست كه تواناييها ي شناختي ،خصوصيات جسمي وباورها ونگرش ها ي كودكان ونوجوانان تأثير متقابل خود را برمحيط باقي مي گذارند واين دو عامل محيطي وشناختي در ارتباط متقابل با رفتارهاي فرد است .
- رابرت سلمان نيز از ديگر نظريه پردازان يادگيري اجتماعي است كه نظريه ايفاي نقش اجتماعي را مطرح كرده است ولي معتقداست كه ياد گيري هويت بزرگسالي از طريق تجربه نقشها در موقعيتهاي گوناگون اجتماعي (مدرسه ،فعاليت ورزشي ،ارتباط خانواده و...)در نوجواني صورت مي گيرد . نظريه پرداز ديگر يادگيري اجتماعي ،ديويد الكيند ،براين باوراست كه نوجواني عبارت است از يادگيري اجتماعي گذار از خود مركزي به جامعه مركزي .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
برای رسيدن به آنچه توانايیاش را داريد هيچگاه دير نيست. جرج الويت
در لحظاتی که زندگی خويش را مرور میکنيم، معمولا به خودمان، به ويژه به توانايیهای جسمی يا ذهنيمان فکر میکنيم. در برخی موارد شخصيت ما تنها بر يک کيفيت استوار است: «من يک دانشجو هستم»، «من يک مهندس هستم». چيزی که برای ما ثبات به همراه دارد حقيقتی قابل اطمينان است که در اين دگرگونی سريع و نامنظم جهان از آن آگاهی داريم. حال چه اتفاقی میافتد اگر دانشجو بينايیاش را از دست بدهد يا دستهای مهندس به دليل ورم مفاصل ناتوان گردد؟ يا هر يک از ايندو و به بيماری سخت دچار شوند و به بيمارستان چنان گسارش بايد که بر که بر کارشان اثرگذارد؟ شخصی به طور ناگهانی با بيماری مواجه میگردد نه تنها فقدان کنترل برای او ناتوانی جسمی بهبار میآورد، بلکه مرگ هويت و منزلت کاری او نيز فرا میرسد. چه اتفاقی میافتد هنگامی که بدنمان بيمار میشود و از اينرو ديگر ميلی به خواستههايمان يا حتی انجام حرکات ساده نداريم؛ علمی که خود باعث تشديد درد روانی در ما میگردد؟ فقدان خود را بهصورت پيامدهای هيجانی و روانشناختی متجلی میسازد. همگی دير يا زود خواهيم مرد. هنگامی که با مرگ مواجه میشويم، راههای بسياری برای مواجه با آن داريم. میتوانيم بهترين استفاده را از زمان باقيمانده ببريم يا اينکه چه زاری و افسوس خوردن آن را از دست بدهيم. اگر بتوانيم هر حسی را بهطور طبيعی حفظ کنيم يا باورهای دينی خود را از دست ندهيم، قطعا به انتخابی روشن دست زدهايم. با اين وجود ترس میتواند بر منطق يا عقيده ما غلب آيد. ترس میتواند ما را از باثباتترين عقايدمان دور نمايد. بنابراين در برخورد با بيماری و مشکلات خاص يا فقدان ترس نقشی کليدی ايفا میکند. توزيع جهانی بيماريها به تدريج در حال تغيير است. اين تغيير از دهه ۹۰ ميلادی آغاز شده و هم اکنون در حال شتاب گرفتن است. جهت اصلی اين تغيير تبديل عوامل اصلی مرگومير از بيماریهای واگيردار عفوني و سو تغذيه به بيماریهای غير واگير نظير افسردگی و بيماریهای قلبی است. انتظار اين است که در ظرف ۲۰ سال آينده بيماریهای غير واگيردار در کشورهای رو به توسعه عامل ۷ مرگ از هر ۱۰ مرگ باشد. در کشور ما نيز چنين انتظاری بديعی است. به تدريج در سطح جامعه اين احساس تبديل به يگ اعتقاد میگردد که همراه با ناپديد شدن بيماریهای خطرناک و کاهش انواع بيماریهای عفونی شناخته شد، بيماریهای قلبي، اختلالات روانی و رفتاری در حال افزايش است. دليل اين امر البته افزايش سطح خدمات بهداشتی درمانی در سطح کشور است. سهم عمدهای از افزايش بار بيماریهای غير واگير و افزايش اختلالات روانی به عهده دارد. يافتههای مطالعات سازمان بهداشت جهانی حاکی است که از تلفات ۵ ميليون نفر ناشی از صدمات در سال ۱۹۹۰ «جوان» بيشترين سهم را داشته و پس از حوادث رانندگی خودکشی و --- علت اين مرگها بوده است. در همين سال، در ميان زنان پانزده تا چهلوچهار ساله به عنوان مهمترين علت مرگ تنها سل جلوتر از خودکشی قرار دارد و فقط در چين ۱۸۰،۰۰۰ زن خود را کشتهاند.
تعريف خودکشی
خودکشی از دو لغت داراي ريشه لاتين Sui به معنی «خود» و Caedere به معنی «کشتن» مشتق شده است و در حال حاضر نه به صورت «خودکشتن» که بهصورت خودکشی استعمال میشود. اولين با اين اصطلاح در سال ۱۷۳۷ توسط دفونن فرانسوی بهکار گرفته شد.
بر اساس تعريف مورد توافق جهانی خودکشی تنها راه و آخرين راه از بين بردن خودآگاهی فرد در مورد خود است.
اصطلاح خودکشی تنها زمانی مورد استفاده قرار میگيرد که اولا شخص آگاهانه اقدام کرده باشد و ثانيا منجر به از دست رفتن خود گردد. اما در صورتی که فردی اقدام به خودکشی نموده اما نتيجه مرگباری نداشته باشد به آن «اقدام به خودکشی» يا «شبه خودکشی» (ParaSuicide) میگويد.
در شبه خودکشی انگيزه اصلی معمولا مرگ نيست بلکه فرد برای انتقامجويی، قدرتنمايی، اعمال فشار يا جلب توجه به اين کار میپردازد، ولی ممکن است منجر به مرگ هم شود.
علل خودکشی
الف- عوامل اجتماعی
مشکل تنها زندگی کردن، فقدان حمايت خانوادگی و وجود عوامل فشار (مانند طلاق، بيکاری --، از دست دادن نزديکان، شکست در تصحيل و زندگی، سو استفاده جنسی، از دست دادن آبرو و حيثيت و ...)
ب- عامل روانشناختی و پزشکی
افکار و احساس پوچی، نوميدی، احساس گناه، افسردگی، اعتياد، احساس شکست، بحرانهای حاد عاطفی، بيماریهای شديد روانی بيماریهای جسمی مانند سرطان، ايدز و هپاتيت و ...
گروههای در معرض خودکشی
افراد زير بيشتر در معرض خطر خودکشی قرار دارند کسانی که:
- افسردهاند و افکار نوميد کننده دارند.
- سابقه اقدام به خودکشی دارند.
- سابقه اقدام به خودکشی در يکی از اعضای خانواده آنها وجود دارد.
- والدين آنها طلاق گرفته و يا از هم جدا شدهاند.
- در خانواده آنها درگيری و اختلافات خانوادگی وجود دارد.
- مشکلات قانونی در امور مربوط به خود دارند.
- در زندگی و يا تحصيل شکست خوردهاند.
- مورد سو استفاده عاطفی و يا جنسی قرار گرفتهاند.
- از بيماری جسمی مزمن و طولانی رنج میبرند.
- اعتياد به مواد مخدر دارند.
- شکايت از سير شدن از زندگی خود داشته و از خودکشی صحبت میکنند.
- اتفاقات ناگواری برای آنها رخ داده باشد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
آیا به هنگام تغییر فصول از تابستان به پاییز زمستان تغییرات عاطفی قابل پیش بینی داشته اید؟1-آیا متوجه شده اید که در طی زمستان وپاییز نیرویی کمتر از معمول دارید ؟ 2-آیا در طی زمستان وپاییز بیشتر خوابیده ولی هنوز به هنگام بیداری احساس خستگی می کنید؟3-آیا تغییرات خلقی را تجربه کرده اید ؟آیا به هنگام زمستان وپاییز احساس اضطراب وتحریک پذیری ،غمگینی ویا افسردگی را بیشتر احساس می کنید؟4-آیا در طی زمستان وپاییز فعالیت های ثمر بخش وخلاقانه ی شما کاهش مییابد.5-آیا در طی زمستان پاییز دریافته اید که کنترلتان بر اشتها ورفتارتان کمتر شده است ؟6-آیا به هنگام زمستان وپاییزمشکلات حافظه ای وتمرکز بیشتری پیدا می کنید؟
اگر پاسخ شما به دو یا بیشتر از دو مورد از موارد فوق بله باشد شاید شما نیز یکی از بسیار افرادی باشید که گرفتار اختلال خلقی فصلی می باشید.اختلال خلقی فصلی یک نوع دوره ای از افسردگی است که معمولا"در پاییز وزمستان تجربه می شود و علت آن نور نا کافی است به موازات کوتاهتر وابری شدن هوا در پاییز وزمستان بسیاری از مردم افزابش در نشا نه های اختلال خلقی فصلی راتجربه میکنند علت این اختلال هنوز مشخص نشده است اما فکر میشود که تغییرات فصلی در نور ودما ،نقش کلیدی را در آن بازی می کند .مشخص شده است که نور روشن تغییرات فیز یولوژيكي در بدن شما ایجاد میکند قرار گرفتن بیشتر در معرض نور روشن سطوح خونی هورمون حساس به نور ملاتونین را کاهش میدهد این هورمون در دوره های بخصوصی از روز بصورت غیر عادی بالاست همچنین بدن دارای یک ساعت درونی است که توسط آن ریتمهای روزانه ی درمانی بدن ،ترشح هورمون والگوی خواب را کنترل می کند نور روشن ،بسته به زمان استفاده از آن می تواند ساعت درونی را دچار تاخیر ویا شتاب کند.
شیوع الگوی فصلی نوع زمستان با توجه به اقلیم سن وجنسیت متفات است میزان شیوع در اقلیم های مرتفع(نواحی کوهستانی) بیشتراست سن نیز یک پیش بینی کننده ی قوی افسردگی فصلی است افراد جوان در معرض خطر بیشتری برای ابتدابه دوره های افسردگی در زمستان قرار دارد .زنان شصت تا نود درصد مبتلایان به افسردگی فصلی را تشکیل میدهند ولی هنوز مشخص نیست که جنسیت مونث یک عامل خط ویژه برای عود مجدد افسردگی اساسی میباشد .
پیشنهاد هایی برای مقابله با اختلال خلقی فصلی
تفاوت اختلال عاطفی فصلی با(دل گرفتگی زمستانی )چیست؟ دل گرفتگی ناشی از زمستان معمولا"با افزایش فعالیت جسمانی وافزایش مقدار نور در محیط کار وزندگی برطرف میشود ،مبتلایان به اختلال عاطفی فصلی به درمان بیشتری نیاز مندند به ویژه درمان از طریق ضد افسردگی ها ونور درمانی .
1-نشانه های خود را با پزشك یا مشاور بهداشت روانی خود مورد بحث قرار دهید.ضد افسردگیها،در درمان بعضی از افراد مبتلا می تواند موفق باشد .
2-جهت بدست آوردن حمایت وتوجه خانواده ودوستان نزدیک خودتان وآنها را در مورد ماهیت اختلال عاطفی فصلی آموزش دهید.
3-در فصل زمستان تا آنجا که ممکن است از نور استفاده کنید درساعات روزازمکانهای تاریک اجتناب نمایید .
4-وقتی دما مناسب است اجازه دهید تا دنور طبیعی از درها وپنجره های باز بتابد سعی کنید شاخ وبرگها ار از جلو پنجره دور کنید دیوارها را با رنگهای روشن نقاشی کنید ،از لامپهای روشنتر استفاده کنید ،پرده های زخیم را بردارید .
5-بطور روزانه جهت استفاده از نور طبیعی ترجیحا"در بیرون از منزل ورزش کنید اگر مجبور به ورزش در فضای بسته هستید سعی کنید آن را در محیطهای برخوردار از نور روشن وطبیعی آفتاب و با مکانهای دارای روشنایی درخشنده انجام دهید .
6-سعی کنید بطور کوتاه ومکرر در طول روز جلوی پنجره ی جنوبی که نور گیر است بنشینید تا آنجا که میتوانید از نور خورشید استفاده کنید.
7- فضای کاری خود را در منزل واداره در نزدیک پنجره قرار دهید ویا محیطها ی کاری خودتان را با نور براق روشن کنید.
8-هر گاه ممکن باشد در غذا خوریها ،کلاس درس ،ماشین وغیره در نزدیک پنجره بنشینید .
9-چرخه ی خواب وبیداری منظمی داشته با شید افراد دارای اختلال عاطفی فصلی که در مواقع شخصی در صبحها بیدار شده وموقع مشخصی نیز می خوابند در مقایسه با افرادی که در اوقات متغیر بیدار شده ویا می خوبند در طول روز هوشیارتر بوده وکمتر احساس خستگی می کنند .
10-نسبت به دمای بیرون هوشیار بوده واز لباسهایی استفاده کنید که سرما وگرما را حفظ کنند.افراد دارای اختلال عاطفی فصلی به هوای سرد شدید حساسیت دارند .
11-اواخر پاییز ودر طی زمستان به هنگام رفتن به بیرون از عینکهای آفتابی استفاده کنید .
12-فعالیتهای اجتماعی وبیرون رفتنهای خود در طی فصل زمستان در طول روز یا اوایل عصر انجام دهید از بیرون ماندن زیاد که ممکن است برنامه ی خواب یا ساعت زیست شناختی بدنتان را مختل کند خودداری نمایید .
13-اگر برایتان مقدور باشد تعتیلات زمستانی خود را در نواحی کرم وآفتابی بگذرانید .
14-ریتمهای زیست شناختی بدن خود رابه هنگام پاییز وزمستان یاداشت کنید .دفترچه ی یادداشت روزانه در مورد تغییرات آب وهوا ،سطح انرژی "خلق ،اشتها،وزن ،اوقات خواب وفعالیتهای خود داشته باشید.
موفق باشید
موضوعات مرتبط: روان شناسی