عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



قرارگاه ضد صهیونیستی کمیل | روز غم‌انگیز



روز غم‌انگیز


من یک بار به حال شما گریه کردم و هزار بار به حال خودم، و در این جنگ ناخواسته به اندازه هزار سال بزرگ شدم. من بیش از بیست و پنج سال ندارم ولی جنگ با تمام نکبتی که برای ما دارد، تجربه و پختگی انسان را به طور معجزه‌آسایی بالا می‌برد. آنچه بنده عرض می‌کنم برای شما افسانه نیست. جنگ برای کسانی افسانه و داستان است که بوی باروت با شامه آن‌ها آشنا نیست.


بوی باروت مردساز است و زخم گلوله در تن انسان بیش از صد نشان و مدال ارزش دارد. اما همه این ارزش‌ها برای رزمندگان اسلام است. زخمی که می‌تواند شفیع باشد، در روز موعود، زخمی که برای خدا در پوست و گوشت آدم جا باز کرده باشد، نشانه جاودانگی است اما من این سعادت را نداشتم و آن‌قدر در تنگنا و حسرت بودم که تنها آرزویم تمام شدن جنگ بود یا اسیر شدن به دست نیروهای شما.

من کشور شما را یک کشور اسلامی می‌دانم و احساس غرور می‌کنم که بگویم در ایران اسلامی اسیر هستم. احساس غربت نمی‌کنم اما از این‌که ناخواسته به جنگ شما آمده بودم احساس شرم می‌کنم. اصلاً دلم نمی‌خواست در این جنگ کوچک‌ترین آسیبی ببینم و این ننگ را تا ابد برای خودم حفظ کنم و مردنم در جهت تحقق امیال شیطانی و حیوانی شخص صدام حسین باشد. حیات حقی است که خداوند به من عطا فرموده و باید در راه او صرف کنم نه در راه جنگ‌افروزی که بساط شیاطین را می‌خواهد رونق ببخشد.
متأسفانه من روزهای بسیار سختی را در جبهه‌ها گذرانده‌ام. بعضی از این روزها شاهد حوادثی بوده‌ام که هرگز قادر به فراموش کردنشان نیستم و به عنوان یک مسلمان مادامی که زنده‌ام یک گوشه از قلبم در سوگ عزیزان شما افسرده است.
شما شاید نام سرهنگ طالع الدوری را شنیده باشید. او فرمانده لشکر نهم عراق است. من در تیپ ... واحد تانک این لشکر خدمت می‌کردم و فرمانده یگان تانک بودم. این سرهنگ یکی از مهره‌های مزدور و کثیف شخص صدام حسین بود.

او جنایت بی‌شمار را در ایران مرتکب شده است، به خصوص در اوایل جنگ. خودم ناظر یکی از این جنایات هولناک بودم و دیگری را یک افسر دیگر برایم تعریف کرده است. او از دوستان من است. البته او افسر بسیار خوبی است و دو درجه از من بالاتر است و خوشبختانه او هم اسیر شده و زنده است.

دقیقاً هفته‌های اول جنگ بود. چند روستای سوسنگرد ـ ما این شهر را خفاجیه می‌نامیم ـ توسط واحدهای این لشکر، یعنی لشکر نهم، به فرماندهی سرهنگ طالع الدوری، به اشغال کامل درآمد. در یکی از این روستاهای اشغال شده که قسمتی از آن ویران شده بود هنوز عده‌ای از سکنه بودند. وقتی به این روستا رسیدیم و مستقر شدیم با سکنه کاری نداشتیم زیرا بسیاری از آنها افراد مسن و از کار افتاده بودند و جوانی در این دهکده نبود.

بیشتر پیرزن‌ها و پیرمردها و تعداد زیادی، بیش از حد معمول، کودک بودند. می‌دانید که عرب‌ها پراولادند. سکنه این روستا بسیار وحشت‌زده بودند. حضور ما آنها را ترسانده بود. ما بسیار کم احتمال می‌دادیم که خطری از جانب این سکنه بیچاره تهدیدمان کند و لذا کاری به کارشان نداشتیم.

این وضع تا روزی که سرهنگ طالع الدوری به این روستا نیامده بود برقرار بود. اما روزی که سرهنگ وارد روستا شد و اهالی روستا را دید دستور داد همه آنها در میدان روستا جمع شوند ـ همه، از مرد و زن و کوچک و بزرگ، حتی یک نفر هم غایب نباشد. حدود چهل و پنج نفر از پیرزن و پیرمرد و کودک و حتی مادرانی با طفل شیرخوار در بغل در میدان نیمه ویران جمع شدند. سرهنگ طالع الدوری دستور داد همه آنها همان‌جا که هستند بنشینند روی زمین، آنها با ترس و لرز نشستند. سرهنگ گفت جمع‌تر بشوند شدند. چندتایی همدیگر را بغل کرده بودند. پیش خودم فکر کردم سرهنگ می‌خواهد برای آنها خطابه‌ای بگوید؛ ولی عجب ساده بودم. افراد خودی دور تا دور میدان را خلوت کرده بودند. یک تانک در دهانه ورودی میدان و سرهنگ هم در کنار آن ایستاده بود. می‌دانید چه شد؟ سرهنگ طالع الدوری فرمان آتش صادر کرد و این جمع روستایی غیرنظامی و بی‌گناه و بی‌پناه با تیر مستقیم تانک تکه‌تکه شدند.


روز غم‌انگیزی بود و منظره‌ای وحشتناک گرد و غبار و دود زیادی به هوا بلند شد و تکه‌های بدن آنها هر کدام به طرفی پرتاب شد و خون میدان سرخ کرد. منظره جان کندن ندتایی از آنها هنوز در نظرم زنده است. آن روز گریه کردم ـ دور از چشم سایر نظامیان. اما می‌شد کسی را یافت که ناظر این جنایت هولناک تاریخی باشد و احساس سرور کند؛ سرهنگ طالع الدوری که این جنایت یکی از افتخارات اوست. من قبلاً شنیده بودم که برای این سرهنگ، اسیر جنگی معنا و مفهومی ندارد ولی باور نداشتم، تا این‌که دیدم و باور کردم.

خدا لعنت کند او را.



موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس
برچسب‌ها: روز غم‌انگیز , خاطرات جنگ , دفاع مقدس , جنگ ايران


تاريخ : ۱۳۹۱/۰۱/۱۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
.: :.