عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



قرارگاه ضد صهیونیستی کمیل | دل نوشته ها

به‌ خود قول‌ بدهيد كه‌:
آن‌ قدر قوي‌ باشيد كه‌ هيچ‌ چيز نتواند آرامش‌ فكري‌تان‌ را بهم‌ بزند
.
با هر فردي‌ كه‌ مواجه‌ مي‌شويد، درباره‌ سلامتي‌، خوشبختي‌ و سعادت‌ حرف‌ بزنيد
.
كاري‌ كنيد كه‌ همه‌ دوستانتان‌ احساس‌ كنند كه‌ نقطه‌ قوتي‌ منحصر به‌ فرد در آنان‌ وجود دارد
.
به‌ جنبه‌ مثبت‌ قضايا بنگريد و خوشبين‌ باشيد
.
فقط به‌ چيزهاي‌ خوب‌ بينديشيد، فقط براي‌ رسيدن‌ به‌ بهترين‌ها تلاش‌ كنيد و فقط در انتظار بهترين‌هاباشيد
.
نسبت‌ به‌ موفقيت‌ و پيشرفت‌ ديگران‌ همان‌ اندازه‌ از خود شور و شوق‌ نشان‌ دهيد كه‌ در موردموفقيت‌ها و پيشرفت‌هاي‌ فردي‌تان‌ خوشحال‌ مي‌شويد
.
اشتباهات‌ گذشته‌ را فراموش‌ كنيد و به‌ سوي‌ موفقيت‌هاي‌ بيشتر در آينده‌ گام‌ برداريد
.
ظاهري‌ بشاش‌ و متبسم‌ داشته‌ باشيد و با هر موجود زنده‌اي‌ با لبخند مواجه‌ شويد
.
براي‌ بهتر شدن‌ خود آن‌ قدر وقت‌ اختصاص‌ دهيد كه‌ وقتي‌ براي‌ انتقاد كردن‌ از ديگران‌ نداشته‌ باشيد،

در دل‌ آن‌ قدر شاد باشيد كه‌ جايي‌ براي‌ نگراني‌، خشم‌ و وحشت‌ وجود نداشته‌ باشد
.
طرز تلقي‌ مثبتي‌ نسبت‌ به‌ خود داشته‌ باشيد و اين‌ حقيقت‌ را نه‌ با صداي‌ بلند، بلكه‌ با اعمال‌ ورفتارتان‌ به‌ دنيا نشان‌ دهيد
.
با اين‌ باور زندگي‌ كنيد كه‌ تا زماني‌ كه‌ تمام‌ ويژگي‌هاي‌ نيك‌تان‌ را به‌ دنيا اختصاص‌ مي‌دهيد، همه‌ دنيادوستدار شما هستند.


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۴/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

سال‌ها سال‌ قبل‌، هندي‌هاي‌ شجاع‌ براي‌ افزايش‌ توان‌ و بنيه‌ جسماني‌شان‌، مدتي‌ را در انزوا سپري‌مي‌كردند. طي‌ اين‌ مدت‌ در دره‌هاي‌ زيبا و جنگل‌هاي‌ انبوه‌ و سرسبز پياده‌روي‌ مي‌كردند و با سختي‌زندگي‌ را مي‌گذراندند تا قدرت‌ جسماني‌ خود را افزايش‌ دهند. روزي‌ يكي‌ از اين‌ مردان‌ كه‌ در دره‌اي‌راهپيمايي‌ مي‌كرد، سرش‌ را بلند كرد و با ديدن‌ كوهستان‌هاي‌ سر به‌ فلك‌ كشيده‌، هوس‌ كرد كه‌ نوك‌قله‌اي‌ را فتح‌ كند كه‌ پوشيده‌ از برف‌ بود. با خود فكر كرد: “با تلاش‌ براي‌ فتح‌ آن‌ قله‌، خودم‌ را امتحان‌خواهم‌ كرد”. سپس‌ زره‌ خود را پوشيد، شال‌ گردنش‌ را دور خود پيچيد و به‌ سمت‌ قله‌ برف‌ پوش‌ به‌ راه‌افتاد. وقتي‌ پس‌ از تلاش‌ فراوان‌، سرانجام‌ به‌ قله‌ رسيد، آنجا ايستاد و به‌ دنياي‌ زير پايش‌ خيره‌ شد. همه‌جا را مي‌توانست‌ ببيند و احساس‌ مي‌كرد كه‌ كل‌ جهان‌ را تصرف‌ كرده‌ است‌. قلبش‌ مالامال‌ از غرور وافتخار شده‌ بود و خود را تحسين‌ مي‌كرد. ناگهان‌ صداي‌ خش‌ خشي‌ را از زير پاهايش‌ شنيد. نگاهي‌ به‌ آن‌سمت‌ انداخت‌ و ماري‌ را ديد. قبل‌ از آنكه‌ بتواند حركتي‌ بكند، مار فش‌ فش‌ كنان‌ با او حرف‌ زد: “من‌دارم‌ مي‌ميرم‌. اينجا خيلي‌ سرد است‌ و غذايي‌ پيدا نمي‌شود. مرا زير زره‌ ات‌ بگذار و پايين‌ ببر”.مردجوان‌ گفت‌: “نه‌، امكان‌ ندارد. من‌ جنس‌ شما موجودات‌ موذي‌ را خوب‌ مي‌شناسم‌. تو يك‌ مار زنگي‌هستي‌. به‌ محض‌ آنكه‌ تو را زير زره‌ام‌ بگذارم‌، نيشم‌ مي‌زني‌ و مرا مي‌كشي!” مار التماس‌ كنان‌ گفت‌: “نه‌اين‌ طور نيست‌. قول‌ مي‌دهم‌ نيشت‌ نزنم‌ و رفتار خوبي‌ با تو داشته‌ باشم‌. اگر كمكم‌ نكني‌، اينجا از سرما وبي‌غذايي‌ مي‌ميرم‌.” مرد جوان‌ مدتي‌ در برابر خواسته‌ مار زنگي‌ مقاومت‌ كرد و بعد مار آن‌ قدر چرب‌زباني‌ و التماس‌ كرد تا سرانجام‌ او را راضي‌ كرد.
مرد جوان‌ مار زنگي‌ را زير زره‌اش‌ قرار داد و از كوه‌ پايين‌ رفت‌. بعد به‌ آرامي‌ مار زنگي‌ را روي‌ زمين‌گذاشت‌. يك‌ دفعه‌، مار حلقه‌ زد، فش‌ فشي‌ كرد، جستي‌ زد و پاي‌ مرد جوان‌ را نيش‌ زد. مرد جوان‌ كه‌ ازفرط درد به‌ خود مي‌پيچيد داد زد: “ولي‌ تو به‌ من‌ قول‌ داده‌ بودي‌
”.
مار در حالي‌ كه‌ فش‌ فش‌ كنان‌ مي‌خزيد و از مردجوان‌ دور مي‌شد، گفت‌: “تو هم‌ وقتي‌ مرا زير زره‌ات‌قرار دادي‌، جنس‌ مرا خوب‌ مي‌شناختي!”


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۴/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

تمام افرادي كه ما با آنها در ارتباطيم به دنبال گمشدة خود در اين دنياي بزرگ مي‌گردند. خود ما نيز به دنبال كسي هستيم كه اگر اوقاتي را با او سپري مي‌كنيم اين دقايق از بهترين‌ها و به ياد ماندني‌ترين لحظات زندگي مان باشد و هر چه شناخت ما از خود و سپس از اطرافيان بيشتر باشد ارتباطمان شكل بهتري به خود مي‌گيرد. اگر بتوانيم در چند برخورد اول مخاطب‌مان را بشناسيم شايد بتوانيم از تنش و درگيري‌هاي بعدي جلوگيري كرده باشيم و يا شايد سرعت برقراري ارتباطمان بيشتر باشد.
افراد را از نظر روحي مي‌توانيم به سه دسته 1 - بصري 2 - سمعي 3 - لمسي تقسيم كنيم و اين از ضروري‌ترين دانستني‌ها مي‌باشد. ممكن است كسي هر سه حالت را داشته باشد اما به طور حتم يكي از اين حالتها غالب است‌. حالا ببينيم كه اين كيفيت‌ها چگونه‌اند
:
افراد بصري‌
:
اين افراد بيشتر به كيفيت‌هاي ديداري توجه دارند و تصاوير براي آنها اهميت بيشتري دارد. سريع صحبت مي‌كنند و... از حركات دست بسيار استفاده مي‌كنند و هر آنچه را تعريف مي‌كنند به گونه‌اي مي‌گويند كه مخاطب تصوير آن را در ذهن خود ببيند
.
افراد سمعي‌:اين افراد بيشتر به شنيده‌ها توجه دارند. كلام و طنين و آهنگ را به خاطر مي‌سپارند. هيجان كمتري دارند. آهسته صحبت مي‌كنند و سعي مي‌كنند كه بيانشان شيوا و رسا باشد
.
افراد لمسي‌: اين افراد بيشتر به كيفيت‌هاي لمسي توجه دارند و از آنچه لمس كرده‌اند صحبت مي‌كنند. خيلي آرامند حتي يك نوع رخوت و سستي را مي‌توان در آنها ديد. احساس آنها از ديگران عميق‌تر است‌. براي شناخت اين افراد تنها كافيست اين قصه را به دقت بخوانيد
:
سه دوست با كيفيت‌هاي حسي متفاوت با هم به باغي مي‌روند و هنگامي كه برگشتند كافي است كه از هر يك از آنها بپرسيم كه گردش چطور بود؟ نفر اول مي‌گويد: آنقدر زيبا بود كه حد نداشت‌. آسمان آبي و درختها سرسبز، آب آنقدر زلال بود كه كنار رودخانه معلوم بود. كاش با خودمان دوربين برده بوديم‌... آفرين‌، او يك فرد بصري است‌. نفر دوم اينگونه تعريف مي‌كند: آدم واقعاً نياز دارد گاهي از سر و صداي شهر دور باشد و به صداي طبيعت گوش دهد. صداي رودخانه آنقدر لذتبخش بود. باور كن پرنده‌ها قشنگ‌تر مي‌خواندند... درست حدس زديد، او يك فرد سمعي است‌. نفر سوم مي‌گويد: در آن سايه خنك كه روي پوستمان وزش نسيم را كاملاً حس مي‌كرديم و از همه بهتر وقتي بود كه پاهايمان را در آب خنك فرو مي‌برديم‌... اين كه ديگر از همه راحت‌تر بود. او يك فرد لمسي است‌. متوجه شديد كه به راحتي مي‌توان اين حالتها را در افراد مختلف تشخيص داد. حال دانستن اين موضوع شما را در ارتباط قوي‌تر و صميميت و تأثير گذاري بيشتر كمك مي‌كند. با هر تيپي از افراد بايد مثل خودش و براساس كيفيت حسي خودش رفتار كرد. اين به معناي خلاف ميل خود عمل كردن نيست‌، بلكه براي تأثيرگذاري بيشتر است‌. اگر لازم است از رئيس خود چيزي بخواهيد، فرزندتان را در مورد موضوعي نصيحت كنيد و يا همسر خود را راهنمايي كنيد با دانستن اين كه با هر كسي با كيفيت حسي متفاوت چگونه رفتار كنيد، بهتر مي‌توانيد ارتباط برقرار كنيد و اطلاعات لازم را انتقال دهيد
.
با بصري‌ها چگونه رفتار كنيم‌؟ افراد بصري به هر آنچه به چشم آيد بيشتر توجه مي‌كنند. بصري‌ها عاشق گل اند. دوستدار هديه دادن و هديه گرفتن هستند. به كاغذ كادو و هديه علاقه‌مندند. به اين كه از ديد ديگران چگونه‌اند، خيلي اهميت مي‌دهند. با بصري‌ها بايد پرشورتر و پرهيجان‌تر بود. بايد خلاصه صحبت كرد. توضيح و تفسير زياد حوصلة آنها را سر مي‌برد. از حركات دست و چهره در هنگام صحبت بهره ببريد. براي بصري‌ها كادو ببريد. رفتاري مؤدبانه و محترمانه داشته باشيد به احترام آنها بلند شويد، آنها از آدم‌هاي شُل و وِل متنفرند و عاشق هيجان‌اند
.
با سمعي‌ها چگونه رفتار كنيم‌؟ سمعي‌ها به شنيده‌ها توجه دارند. به گفتار مؤدبانه و محترمانه‌. به اظهار علاقه گفتاري «به دوستت دارم‌.» به موسيقي و صداي خوش توجه نشان مي‌دهند. با سمعي‌ها كمي آرام‌تر از بصري‌ها صحبت كنيد. شمرده و متين باشيد. تشويق‌تان بيشتر كلامي باشد. يك «آفرين‌» و «دوستت دارم‌» براي يك سمعي هزار مرتبه بيشتر از «يك هديه‌» مي‌ارزد. تند صحبت كردن با آنها بي‌ادبي تلقي مي‌شود
.
با لمسي‌ها چگونه رفتار كنيم‌؟

لمسي‌ها بسيار ملايم اند. آنقدر كه به نظر بعضي‌ها شل و ولند. اما در ملايمت آنها متانت است‌. لمسي‌ها به آنچه با دست حس مي‌كنند خيلي ميانه گرمي دارند. لمسي‌ها را بايد در آغوش كشيد. دستانشان را به گرمي فشرد. آنقدر كه با نوازش و در آغوش كشيدن و بوسيدن مي‌توان محبت را به لمسي‌ها ابراز كرد با «دوستت دارم‌» و «هديه‌» اين كار ميسر نيست‌. با لمسي‌ها ملايم صحبت كنيد
.
مثل اين كه ديگه بهتر از اين نميشه‌، همة عزيزانمان را مي‌توانيم شاد كنيم‌. اما مواظب باشيد درست تشخيص دهيد.


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۴/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

خانم جوانی در سالن فرودگاه منتظرنوبت پروازش بود .

از آن جایی که باید ساعات بسیاری را در انتظار می ماند ، کتابی خرید . البته بسته ای کلوچه هم با خود آورده بود . او روی صندلی دسته داری در قسمت ویژه فرودگاه نشست تا در آرامش استراحت و مطالعه کند.

در کنار او بسته ای کلوچه بود ، مردی نیز نشسته بود و مجله اش را باز کرد و مشغول خواندن شد. وقتی او اولین کلوچه را برداشت ، مرد نیز یک کلوچه برداشت . در این هنگام احساس خشمی به او دست داد ، اما هیچ نگفت . فقط با خود فکر کرد : " عجب رویی داره ! اگر امروز از روی دنده چپم بلند شده بودم چنان نشانش می دادم که دیگه همچین جراتی به خودش نده!"

هر بار که او کلوچه ای بر می داشت مرد نیز با کلوچه ای دیگر از خود پذیرایی می کرد . این عمل او را عصبانی تر می کرد اما نمی خواست از خود واکنشی نشان دهد.

وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود ، با خود فکر کرد :" حالا این مردک چه خواهد کرد ؟" سپس ، مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نیمه آن را به او داد . " بله ؟! دیگه خیلی رویش را زیاد کرده بود."

تحمل او هم به سر آمده بود . بنابراین ، کیف وکتابش را برداشت و به سمت سالن رفت .

وقتی که در صندلی هواپیما قرارگرفت ، در کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد ، ودر نهایت تعجب دید که بسته کلوچه اش ، دست نخورده ، آن جاست .

خیلی از خودش خجالت کشید !! متوجه شد که کار زشت در واقع ازجانب خود او سر زده است . مرد بسته کلوچه اش را بدون آن که خشمگین ، عصبانی یا دیوانه شود با او تقسیم کرده بود ،... درست موقعی که او از این فکر که مرد از بسته کلوچه او برمی دارد کاملا آتشی شده بود ، و اکنون دیگر زمانی باقی نبود که او در مورد رفتار خود توضیحی دهد ... یا عذرخواهی کند!

چهار چیز هرگز قابل جبران نیست :

سنگی که پرتاب شده باشد .

حرفی که از دهان خارج شده باشد .

فرصتی که از دست رفته باشد .

زمانی که سپری شده باشد .


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۴/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

یادمون نره یه روز خیلی ساده و بی ادعا پا به این دنیا گذاشتیم تا شوق زنده بودن رو تجربه کنیم . وقتی تازه شروع کردیم بی خیال بی خیال خیلی بهمون خوش می گذشت . اما هر چی جلوتر رفتیم و بزرگ تر شدیم ، دیدیم داره پستی ها وبلندی های زندگی بیشتر می شه . دیگه نمی شه مثه قبل قدم به قدم جلو رفت بدون این که تو مسیر ، سنگ های جاده پاهاتو آزار نده . به هر ایستگاهی که رسیدیم وهر مانعی که پشت سر گذاشتیم کلی تجربه ازش کسب کردیم و کوله بارمون رو پرتر از قبل روی شونه هامون گذاشتیم و پیش به سوی آینده . آ ره اگه تا الان نمی دونستی از همین حالا بدون ، تمام عمرت در حال امتحان دادن بودی وتا وقتی هم که برسی به آخر خط در حال امتحان دادن باقی می مونی . اینا اهمیت نداره ، مهم اینه که از چندتا امتحام سربلند بیرون امدی و در چندتا رد شدی . امیدوارم جزء اون دسته از آدمایی باشی که کلی از امتحاناشونو با نمره های خوب پاس کردن اما اگه خوب هم ندادی دلگیر نشو همیشه هر شکست پلی برای پیروزی های بعدیه . خلاصه این که حواستو خیلی جمع کن تا امتحانای بعدی رو خراب نکنی و آخر این راه بازنده بازی تو نباشی و بتونی با نمره قبولی از دانشگاه زندگی فارغ التحصیل بشی . به قول دوستی زندگی مثه یه امتهان دیکته اس مدام غلط می نویسی و پاک می کنی هی می نویسی و پاک می کنی غافل از این که یه روز می گن ورقا بالا!!!


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۴/۰۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

دوستان عزیزم :

دیدید گاهی اوقات آدم که دلش میگیره و می دونه که هیچ کس نیست به دادش برسه ؟

دیدید وقتی آدم دلش میشکنه چه احساسی به همه داره ؟

دیدید که وقتی از همه جا ناامید میشه فقط یکی هست که صداشو بشنوه ؟

دیدید وقتی کمک نیاز داری همه به نوعی کنار می کشن و بهانه میارن ؟

دیدی وقتی ک یکی در حقت نامردی میکنه چه حالی می شی ؟

دیدی وقتی ک تنهایی و هیچ کس از حالت خبر نداره چه احساسی پیدا می کنی ؟

دیدی وقتی به یکی دل می بندی بعدش می بینی . . . ؟

دیدی . . . ؟

تنها یک نفر هست که به دادت برسه . و اون یک نفر دوست داره . فراموشت نمی کنه .

کمکت می کنه .

همراهته و تنهات نمی زاره .

منم می خوام با اون یک نفر حرف بزنم و بهش بگم :

هر گاه تو سينه ام دنيايي از ناگفته ها سنگيني مي کنه به خاطر مي آرم که در پيشگاهت

نا گفته اي ندارم چرا که تو ناگفته هامو مي دوني وننوشته هامو مي خوني واين ياد

از سنگيني سينه ام کم می کنه و باز آرام مي گيرم.


مي دونم که مي دوني ! اما دوست دارم برات بگم .دلم مي خواهد با تو حرف بزنم .

مي دنم که ميدوني چی مي خوام بگم هر چند خودم نمي دونم.

مي خوام با تو از تو بگم .از بزرگيت . از اينهمه لطف و کرمت . از عشقت
.

معبود من
!


به زبان ناتوونم قدرت بده تا در مقابل اينهمه احسانت ذره اي شکر گزار باشم.


بذار ازعشقت بگم . از اينکه چقدر دوستت دارم . از اينکه چقدر خرسندم که تو رو دارم

که بنده توام

اما گفتن از عشق تو آسون نيست .

ادعاي عاشقي در برابر تو وعشق سرشارت برمخلوقاتت دور از ادب است

ومن شرمسارم از اينکه تو اينقد عاشقي و من ......

بار الهي
!


به خودت قسم هميشه تو رو شکر مي کنم که تو رو دارم که ايماني هرچند سست وضعيف و

کم دارم.


تو رو شکر مي کنم که فقط و فقط به خاطر خودت . مي دونم که مي دوني!

عزيزا
!


در هر حالي در خوشي و ناخوشي در گرفتاري و آسايش در شادي و غم در سختترين لحظات

زندگيم

زماني که با تمام وجود رو به درگاهت آوردم وگریه کردم تو رو شکر گفتم .مي دونم که

مي دوني!


حتي آون زمان که بنده اي از بندگانت به بدترين وجه منو آزرده خاطر کردن دم نزدم و تنها تو رو

شکر گفتم . مي دونم که مي دوني ! ومي دونم که مي بيني!

پس باز م مي گم
:


خداوندا شکرت . راضيم به رضاي تو .

( ادامه داره )

 


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

بچه که بودم فقط بلد بودم تا 10 بشمارم نهایت هر چیزی همین 10 تا بود از

بابام بستنی که می خواستم 10 تا می خواستم مامانم رو 10 تا دوست داشتم

خلاصه ته دنیا همین 10 تا بود و این 10 تا خیلی قشنگ بود . و حالا نمی دونم

ته دنیا چه قدره ؟ نهایت دوست داشتن چند تاست ؟ انگار خیلی هم

حریص ترشدم ...10 تا بستنی هم کفافمو نمی ده ...اما می خوام بگم دوستت

دارم .. میدونی چقدر؟ به اندازه همون 10 تای بچگی


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

عشق در لحظه اي پديد مي آيد ، دوست داشتن در امتداد زمان ،

اين اساسي ترين تفاوت ميان عشق و دوست داشتن است


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

به چشمي اعتماد كن كه به جاي صورت به سيرت تو مي نگرد

به دلي دل بسپار كه جاي خالي برايت داشته باشد 

و دستي را بپذير كه باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

دیروز می رفتیم و خاکی بودیم امروز ماندیم و خاکستری شدیم ..........

راستان رفتند تا راستی نرود چپ ها هم راست نرفتند....

از سیم های خار دار گذشتیم اما از زر و سیم های روزگار هرگز ؟

دیروز تیپ و لشکر می زدیم. امروز مانده ایم چه تیپی بزنیم !!!.....

دیروز روز فدا شدن بود امروز روز فدایت شوم


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

ابر بارنده به دريا مي گفت من نبارم تو کجا دريايي ؟

در دلش خنده کنان دريا گفت : ابر بارنده تو خود از ما یی


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

تو 1 لحظه میشه 1 نفر رو خورد کرد…

تو 1 دقیقه میشه 1 نفر رو دوست داشت..

تو 1 روز میشه عاشق شد ..

 ولی 1 عمر طول میکشه ۱ نفر رو فراموش کرد !


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

درمورد خودتان بنویسید :

آیا دوست دارید درددل کنید ؟

آیا نیاز دارید حرفی را که در دلتان مانده و سنگینی می کند را بگوئید ؟

آیا از مردم بیزارید ؟

آیا نیاز به یک نفر همفکر دارید ؟

آیا تنها هستید ؟

آیا به کسی اعتماد ندارید ؟

آیا ؟ . . .

در نظر خواهی بنویسید و یا اس ام اس بدهید .

شاید راهی پیدا شود . همه به همکاری یکدیگر نیاز دارند .


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

محبوب من!ا

 

عاقلان عشق ِ مرا ممنوع می خوانند

 

خودم را گناه کار !ا

 

زیرا که

 

دستان ِ تو از آنِ ِ من نیستند

 

و هیچ گاه نخواهند شد

 

مگر عشق تملک و تعلق می شناسد؟

 

من عاشقم .....همین

 

آیا خدایی که می گویند لطیف است و سراسر نور

 

مرا در روز پرسش، به جرم عاشقی بر تو

 

مجازات می کند ؟؟!

 

تقدیم به همسر مهربانم

 


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

من از تمامی هستی بريده ام مادر

حرير عشق تو بر خود تنيده ام مادر

به زير دستان پر مهرت

ز آفتاب مصيبت رسيده ام مادر

به عمق بی پر و بالی تو بال من شده ای

به بال عشق تو آخر پريده ام مادر

شنيده ام که بهشت است زير پاهايت

به زير پای تو کشيده ام مادر

چه گويمت سخن از عشق چون تو خود عشقی

و از نهال تو من عشق چشيده ام مادر

در آستانه ی مردن دوباره زنده شدم

چون سر به پای تو من آرميده ام مادر

هميشه کوشش من در رضايت توست

که من رضايت حق در تو ديده ام مادر

تقدیم به مادرم که هر چه دارم از اوست


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

عشق است ، بياييد خيانت نكنيم !

با غير رفيق خود رفاقت نكنيم ...

عشق است ، نه عادتي كه هر روزه شود !

عادت بكنيم به عشق عادت نكنيم


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

اگه میدونستی که چقدر تنهام برام اشک میریختی ! 

اما اگه میدونستی که چقدر اشک میریزم !

هیچوقت تنهام نمیزاشتی !


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

يکی ميدونه كه دوستش داری،

يکی نميدونه دوستش داری!

بيچاره اونی که فکر ميکنه دوستش داری!!


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

حکايت عجیبی است که فراموش شدگان

فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمي کنند !!!


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

تو+ عشق = زندگی

زندگی+ تو = آرامش

من- تو = دیوونگی

عشق+ دیوونگی = تو

زندگی- تو = مرگ

تقدیم به همسر مهربانم


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۵ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

هيچ کس ويرانيم را حس نکرد...

  وسعت تنهائيم را حس نکرد...

  در ميان خنده هاي تلخ من...

  گريه پنهانيم را حس نکرد...

  در هجوم لحظه هاي بي کسي...

  درد بي کس ماندنم را حس نکرد...

 آن که با آغاز من مانوس بود...

 لحظه پايانيم را حس نکرد

 


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۵ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

به چشمان مهربان تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را

تا بدانی که محبت و عشق را در چشمان تو آموختم و با تو آغاز کردم

به پاکی چشمانم قسم که تا ابد...

.....دوستت دارم !

تقدیم به همسر مهربانم


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۵ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

بپذيريم که سرنوشت تابع انديشه هاي ماست

و

باور کنيم که خدا عاشق ماست

و

هيچ عاشقي معشوق خود را رنج نميدهد


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۵ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

هنگامی که اندوه من به دنیا امد از او پرستاری کردم و

با مهر و ملاطفت نگاهش داشتم

اندوه من مانند همه چیزهای زنده بالا گرفت و نیرومند و

زیبا شد و سرشار از شادی های شگرف

من و اندوهم به یکدیگر مهر می ورزیم و جهان گرداگردمان را

هم دوست می داشتیم زیرا که اندوه دل مهربانی داشت

و دل من از اندوه مهربان شده بود هرگاه من واندوهم با هم سخن

می گفتیم روزهامان پرواز می کردند و شب هامان آکنده از رویا بودند

زیرا که اندوه زبان گویایی داشت و زبان من هم از اندوه گویا شده بود

هرگاه من و اندوهم با هم آواز می خواندیم

همسایگان ما کنار پنجره هاشان می نشستند و گوش می دادند

زیرا که آوازهای ما مانند دریا ژرف بود و اهنگ هامان پر از یادهای

شگفت هرگاه من و اندوهم با هم راه می رفتیم مردمان مارا با

چشمان مهربان می نگریستند و با کلمات بسیار شیرین با

هم نجوامی کردند بودند کسانی که از دیدن ما غبطه می خوردند

زیرا که اندوه چیز گرانمایه ای بود و من از داشتن او سرافراز بودم

ولی اندوه من مرد چنان که همه چیزهایی زنده می میرند و

من تنها مانده ام که باخود سخن بگویم و با خود بیندیشم

اکنون هرگاه سخن می گویم سخنانم به گوشم سنگین می آیند

هرگاه آواز می خوانم همسایگانم برای شنیدن نمی آیند .

هرگاه هم در کوچه راه می روم کسی به من نگاه نمی کند.

فقط در خواب صداهایی می شنوم که با دلسوزی می گویندببینید

این خفته همان کسی ست که اندوهش مرده است


جبران خلیل جبران


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۵ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
دوستان عزیزم :

من سعی دارم به نوعی با همکاری و همفکری دوستان بتوانم برخی از مشکلات که به نوعی گریبان همنوعانمان را گرفته رفع و یا کمرنگ نمایم .

به نظر من می توان با گفتگو و تبادل نظر به نوعی مشکلات روحی و گرفتاریهایی که عقلب اوقات دیگران باعث آن هستند را رفع و یا کم رنگ نمود .

پس خواهش می کنم آنچه را که در دل دارید بیرون بریزید و بگذارید همه به شما کمک کنند . ما هیچگاه به تنهایی نمی توانیم با تمام مشکلات خصوصا مشکلات درونی مقابله کنیم . و چاره درست تر را بکار گیریم .


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۳/۲۵ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
.: :.