عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



قرارگاه ضد صهیونیستی کمیل | شعر

گاهی برای از تو نوشتن کم می آورم

باورکن

تمامی این شعرها بهانه است

تنها میخواستم بگویم :

دلم برایت تنگ شده …


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسب‌ها: از تو نوشتن , شعر , دلنوشته , دل تنگی


تاريخ : ۱۳۹۶/۰۱/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
http://komeil.info/wp-content/uploads/2017/02/photo_2017-02-11_10-09-25.jpg


موضوعات مرتبط: عکس
برچسب‌ها: مرغ باغ , ملوکت , عالم خاک , شعر


تاريخ : ۱۳۹۵/۱۱/۲۳ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

خون می چکید از سر و از روی حاجیان
آتش گرفت طره ی گیسوی حاجيان
در مسجد الحرام زمان طواف یار
آهن شکافت گوشه ی ابروی حاجیان
آل یهود هم به تلافی روضه ها
بستند راه های حرم روی حاجیان
مردی روان شده پی بانوی گمشده
طفلی تلف شده سر زانوی حاجیان
گویی بجای رجم شیاطین انس و جن
شیطان کشیده خنجر خود سوی حاجيان
فرجام کار گردن آل سعود را
خواهد شکاند قدرت بازوی حاجيان
جای سپاه ابرهه در مکه باز هم
خواهد نشست ذکر و هیاهوی حاجیان

يامين پور


برچسب‌ها: شعر , منا , حادثه , سياسي


تاريخ : ۱۳۹۴/۰۷/۰۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

به گزارش سرویس فرهنگی كميل نيوز ، نفیسه سادات موسوی برای همسرش

که در منا جان به جان آفرین تسلیم کرده

شعری سروده است.


چمدان را که جمع می‌کردیم ،

هرکسی یک نفس دعا می‌خواست

پسرت عاقبت به خیر شدن

دخترت اذن کربلا می‌خواست...

اسم‌ها را نوشته بودی تا،

هییچ قولی ز خاطرت نرود

مرد همسایه شیمیایی بود،

همسرش وعده‌ی شفا می‌خواست!

من که این سال‌ها قدم به قدم،

پا به پای تو زندگی کردم

در خیالم دمی نمی‌گنجید،

دل بی طاقتت چه‌ها می‌خواست...

تو شهادت مقدرت بوده،

گرچه از جنگ زنده برگشتی

ملک الموت از همان اول،

قبض روح تو را مِنا می‌خواست!

عصر روز گذشته در عرفات،

در مناجات عاشقانه‌ی خود

تو چه گفتی که من عقب ماندم؟؟

که خدا هم فقط تو را می‌خواست؟!!!

ما دوتن هر دو همقدم بودیم،

لحظه لحظه کنار هم بودیم

کاش با هم عروج می‌کردیم،

کاش می‌شد...

اگر

خدا

می‌خواست ...

 


موضوعات مرتبط: شعر
برچسب‌ها: شعر , منا , همسر , نفيسه السادات


تاريخ : ۱۳۹۴/۰۷/۰۴ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


مي شود با تو سفر كرد و به فردا نرسيد ؟
در عطش نام تو را برد و به دريا نرسيد ؟

يا كه دل سوي تو پر گيرد و از شوق حرم
همچو مجنون به گرفتاري ليلا نرسيد ؟

مرقدت كعبه مشهد در حرمت بود و به گرما نرسيد ؟
مي شود در حرمت بود و به گرما نرسيد ؟

نمك روضه گودالي و عباس و حسين
تو چه كردي كه جهاني به تو آقا نرسيد ؟

سالها در به در شب شدم و بي خبرم
كه سلامم به تو اي حضرت والا نرسيد ؟

شب و باران و حرم اوج تمناي دل است
باز هم نوبت اين عاشق رسوا نرسيد ؟

 

شاعر : امين ميرزائي


موضوعات مرتبط: شعر
برچسب‌ها: شعر , سفر , فردا , شوق حرم


تاريخ : ۱۳۹۴/۰۴/۳۰ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
.: :.