عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



قرارگاه ضد صهیونیستی کمیل | مطالعه

کاش در کنار

این همه باشگاه زیبایی اندام،

یک باشگاه زیبایی افکار هم داشتیم !!

 مشکل امروز ما اندامها نیستند،

" افكارها " هستند ...


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسب‌ها: افکار , مطالعه , پرورش اندام , پرورش افکار


تاريخ : ۱۳۹۸/۰۲/۱۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

یکی از زمانهایی که باعث اتلاف وقت و عمر و جوانی میشه دیدن فوتباله.
حالا بعضیا نمیتونن نبینن. مخصوصا بازی‌های حساسی مثل بازی امروز

یک راه خوب برای حل این مشکل اینه که بشینی جلوی تلویزیون و هندزفری بذاری تو گوشت و سخنرانی گوش بدی و فوتبال ببینی. خوردن تخمه هم جایز است. ولی خوردن بادم هندی مکروهه😭 کیلو ۲۰۰ تومنه لامصب

حالا صدای گزارشگر رو نشنویم. چیزی نمیشه.

یه کار دیگه هم‌می‌تونید بکنید.
جلوی تلویزیون کتاب بخونید و صدای گزارشگر هم باز باشه. البته اگه تمرکزتون بالاس.

اصلا بگیرید ۹۰ دقیقه بخوابید. بعد بلند شید از اخبار نتیجه رو ببینید.

روش‌های زیادی وجود داره


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسب‌ها: اتلاف وقت , جوانی , فوتبال , راه کار


تاريخ : ۱۳۹۷/۰۸/۲۰ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

صبح یک روز ابراهیم وارد دفتر بازرسی شد و سؤال کرد: چیکار میکنی؟ گفتم: هیچی، دارم حکم انفصال از خدمت می زنم. پرسید: برای کی!؟ ادامه دادم: گزارش رسیده رئیس یکی از فدراسیون ها با قیافه خیلی زننده به محل کار می‌یاد. برخوردهای خیلی نامناسب با کارمندها خصوصا خانم ها داره.حتی گفته اند مواضعی مخالف حرکت انقلاب داره. تازه همسرش هم حجاب نداره!

ابراهیم پرسید: می تونم گزارش رو ببینم؟ گفتم: بیا این گزارش، این هم‌ حکم انفصال از خدمت! گزارش را با دقت نگاه کرد. بعد پرسید: خودت با این آقا صحبت کردی؟ گفتم: نه، لازم نیست، همه میدونند چه جور آدمیه!
جواب داد: نشد دیگه، مگه نشنیدی: فقط انسان دروغگو، هر چه که میشنود را تأیید می‌کنه
گفت: آدرس منزل این آقا رو داری؟ گفتم: بله هست.
ابراهیم ادامه داد: بیا امروز عصر بریم در خونه اش، ببینیم این آقا کیه، حرفش چیه
من هم بعد چند لحظه سکوت گفتم: باشه. عصر بعد از اتمام کار آدرس را برداشتم و با موتور رفتیم.

آدرس او بالاتر از پل سید خندان بود. داخل کوچه ها دنبال منزلش می گشتیم. همان موقع آن آقا از راه رسید. از روی عکسی که به گزارش چسبیده بود او را شناختم
اتومبیل بنز جلوی خانه ای ایستاد. خانمی که تقریبا بی حجاب بود پیاده شد و در را باز کرد. بعد همان شخص با ماشین وارد شد.
گفتم: دیدی آقا ابرام! دیدی این بابا مشکل داره. گفت: باید صحبت کنیم. بعد قضاوت کن.
موتور را بردم جلوی خانه و گذاشتم روی جک. ابراهیم زنگ خانه را زد. آقا که هنوز توی حیاط بود آمد جلوی در.
مردی درشت هیکل بود. با ریش و سبیل تراشیده. با دیدن چهره ما دو نفر در آن محله خیلی تعجب کرد! نگاهی به ما کرد و گفت: بفرمائید؟! با خودم گفتم: اگر من جای ابراهیم بودم حسابی حالش را می گرفتم. اما ابراهیم با آرامش همیشگی، در حالی که لبخند می زد سلام کرد و گفت: ابراهیم هادی هستم و چند تا سوال داشتم، برای همین مزاحم شما شدم.
آن آقا گفت: اسم شما خیلی آشناست! همین چند روزه شنیدم، فکر کنم تو سازمان بود. بازرسی سازمان، درسته؟!
ابراهیم خندید و گفت: بله.
 بنده خدا خیلی دست پاچه شد. مرتب اصرار می کرد بفرمائید داخل. ابراهیم گفت: خیلی ممنون، فقط چند دقیقه با شما کار داریم و مرخص می‌شویم.
ابراهیم شروع به صحبت کرد. حدود یک ساعت مشغول بود، اما گذشت زمان را اصلا حس نمی کردیم.
ابراهیم از همه چیز برایش گفت. از هر موردی برایش مثال زد.

می گفت: ببین دوست عزیز، همسر شما برای خود شماست، نه برای نمایش دادن جلوی دیگران. می دانی چقدر از جوانان مردم با دیدن همسر بی حجاب شما به گناه می افتند!
یا اینکه، وقتی شما مسئول کارمندها در اداره هستی نباید حرف های زشت یا شوخی های نامربوط، آن هم با کارمند زن داشته باشید!
شما قبلا توی رشته خودت قهرمان بودی، اما قهرمان واقعی کسی است که جلوی کار غلط رو بگیره.

بعد هم از انقلاب گفت. از خون شهدا، از امام، از دشمنان مملکت. آن آقا هم این حرف ها را تأیید می کرد.
ابراهیم در پایان صحبت ها گفت: ببین عزیز من، این حکم انفصال از خدمت شماست.
آقای رئیس یکدفعه جا خورد. آب دهانش را فرو داد. بعد با تعجب به ما نگاه کرد.

ابراهیم لبخندی زد و نامه را پاره کرد. بعد گفت: دوست عزیز به حرف های من فکر کن! بعد خداحافظی کردیم. سوار موتور شدیم و راه افتادیم.
گفتم: آقا ابرام، خیلی قشنگ حرف زدی، روی من هم تأثیر داشت.
خندید و گفت: ای بابا ما چیکاره ایم. فقط خدا، همه اینها را خدا به زبانم انداخت. انشاء الله که تأثیر داشته باشد.
بعد ادامه داد: مطمئن باش چیزی مثل برخورد خوب روی آدم ها تأثیر ندارد. مگر نخوانده ای، خدا در قرآن به پیامبرش می فرماید:
《اگر اخلاقت تند(و خشن) بود، همه از اطرافت می رفتند. پس لااقل باید این رفتار پیامبر را یاد بگیریم.》

یکی دو ماه بعد، از همان فدراسیون گزارش جدید رسید؛ جناب رئیس بسیار تغییر کرد! اخلاق و رفتارش در اداره خیلی عوض شده. حتی خانم این آقا با حجاب به محل کار مراجعه می کند.

📚کتاب سلام بر ابراهیم


موضوعات مرتبط: معرفی کتاب
برچسب‌ها: معرفی کتاب , ابراهیم , سلام بر ابراهیم , مطالعه


تاريخ : ۱۳۹۷/۰۷/۰۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
.: :.