با شناخت کودک خود و با دانستن و تشخيص مسائل و مشكلاتي كه كودكان با آنها رو به رو هستند به آنها احترام بگذاريد و بدین ترتیب آنها را بردبار و مقاوم بار بیاورید.
--------------------------------------------------------------------------------
'' الينور روزولت '' مي گويد: « حقوق جهاني بشر از مكانهاي كوچك نزديك به خانه شروع مي شود. »
براي پرورش روحيه استقامت در كودكان، اوليا مي بايستي حس خوشبختي، احترام گذاشتن و مسئوليت پذيري نسبت به خود و ديگران را با تشخيص اين موضوع كه هر فردي در روي كره زمين يك نعمت است، در بچه ها تقويت كنند.
والدين مي توانند با به كار بستن راهكارهاي ذيل روحيه استقامت در برابر حوادث را در ميان كودكان خود بالا ببرند:
1- در مورد استقامت صحبت كنيد
تعليم استقامت يك مرحله در حال اجراست و اين كاري نيست كه در يك لحظه بتوان به آن دست يافت. به صحبت كردن در مورد تفاوتها و درك و فهم آنها هر روز علاقه نشان دهيد. يك راه تسلي بخشيدن به كودكان صحبت كردن در مورد مسائل اجتماعي است. بگذاريد كودكان بدانند كه هيچ موضوعي غير قابل گفتگو نيست.
2- نداشتن استقامت را در كودكان تشخيص دهيد
مسائل كليشه اي و ناآگاهيهاي فرهنگي را كه در فيلمها، برنامه هاي تلويزيوني، بازيهاي كامپيوتري و بقيه موارد ديده مي شود متذكر شويد. در مورد تعصبات و پيش داوری هایی که گاها بين افراد خانواده پيش مي آيد، بحث كنيد. هيچ لحظه اي را از دست ندهيد. با مطالب مناسب شروع كنيد و اجازه دهيد كودكان بيشتر صحبت كنند و همينطور شما شنونده خوبي براي آنها باشيد.
3- وقتي از جانب كودكتان بي استقامتي مي بينيد، درباره آن بحث كنيد
هنگامي كه كودك حرفي مي زند يا كاري مي كند كه منعكس كننده تعصبات و گرايش ها و يا رفتاري كليشه اي است، به او تسلي خاطر دهيد. موضوع بحث را به سمت موضوعاتی از قبيل خوشبختي، احترام و ... سوق دهيد.
4- به هنگام نابردباري و بي استقامتي كودكان خود، از آنها حمايت كنيد
با دانستن و تشخيص مسائل و مشكلاتي كه كودكان با آنها رو به رو هستند، به آنها احترام بگذاريد. اين تجربه را كوچك نپنداريد و از نظر عاطفي كودكان را حمايت كنيد.
5- در كودكان خود درك درست داشتن از هويت هاي گروهي و همسالان آنها را تشويق كنيد
به آنها يادآور شويد كه داشتن غرور در گروه همسالان آنها نبايد باعث بي احترامي و بي توجهي به گروههاي ديگر شود و در آخر بايد از تحقير و پايين آوردن گروههاي ديگر به منظور بالا بردن گروه خود اجتناب شود.
6- استقامت و بردباري در فرهنگ هاي مختلف را به كودكان خود نشان دهيد
با تهيه و خواندن كتاب هايي در مورد استقامت و بردباري در فرهنگ هاي مختلف، ديدن سايت هاي اينترنتي مفيد در اين مورد، گوش دادن به موسيقي ملل و مطالعه ادبيات كشورها و فرهنگ هاي مختلف بسيار مفيد است.
7- فرصتهايي را براي كودكان ايجاد كنيد تا به تفاوتهاي ميان خود و ديگران پي ببرند
خوب نگاه كنيد ببينيد كودك چگونه واژه '' عادي '' (normal) را تعريف مي كند، تعريف آن را پر و بال دهيد. به نشانه ها و علائق ديني كه در انواع اماكن مذهبي وجود دارد، توجه كنيد. از زمينهاي بازي كه در آن كودكان متفاوتي ديده مي شود، ديدن كنيد ... در اين اماكن مردم از اخلاق و نژاد متفاوت، پيش زمينه هاي اقتصادي – اجتماعي – ساختار خانوادگي و غيره وجود دارند. كودك را تشويق كنيد كه وقتش را با بزرگترها مثل پدر بزرگ و مادر بزرگها بگذراند.
8- كودكان را تشويق كنيد كه در اجتماع حضور بيشتري داشته باشند و به همنوعان خود كمك كنند.
9- در مقابل تفاوتها صادق باشيد
به بچه ها نگوييد كه ما همه مثل هم هستيم. همه ما دنيا را از جهات مختلف تجربه مي كنيم و اين تجارب ما هستند كه اهميت دارند.
10- نمونه رفتاري شويد كه انتظار دارد همان رفتار را از آنها ببينيد
به عنوان يك ولي و به عنوان اولين مدل براي كودكتان در رفتارتان با ديگران ثابت باشيد. مثلاً: شما چطور در موارد عاطفي با دختر و پسرتان رفتار مي كنيد؟ آيا پسرتان را از گريه كردن منع مي كنيد و به دخترتان كه گريه مي كند قوت قلب مي دهيد؟ آيا تن صداي شما در صحبت كردن با يك گروه خاصي از افراد فرق مي كند؟ به ياد بياوريد كه ممكن است بگوييد: هر كاري را كه مي گويم انجام بده و آن كاري را كه مي كنم انجام نده، اما در واقع، اعمال و رفتار شما بيشتر از سخنان شما تاثيرگذار خواهد بود. داشتن تحمل و بردباري نه تنها يك مزيت بلكه يك ضرورت است
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، کودک
چطور ميتوان با شخصي كه بسيار حساس، كسل و بي حوصله يا خشك و جدي است زندگي كرد؟ اگر گاهي اوقات چنين افكاري در مورد همسرتان داريد، به معناي پشيماني شما از ازدواج و عهد و پيمان با همسرتان نيستشما فقط اين طور احساس كردهايد كه تركيب و جور شدن شخصيتها و اصالتها هميشه باعث آسودگي خيال و آرامش نميشود و متوجه ميشويد كه بين شخصيت شما و او تفاوتهايي وجود دارد.
هنگامي كه او قلب شما را ميشكند يا با رفتارهاي نادرست خود قوانين اجتماعي را ناديده مي گيرد، ممكن است احساس كنيد كه تقصير از شما بوده است و از انتخاب خود متعجب شويد.
يكي از علل ناراحتي و آشفتگي ما به طرز تفكر ما بر ميگردد. بدين معني كه ما فكرميكنيم همسرانمان بايد در قبال رفتار زشتشان جريمه شوند و ما هيچ گاه چنين رفتارهاي ناشايستي انجام نميدهيم. هنگامي كه شما فكر ميكنيد هيچ كس به اندازه كافي از رفتار و كردار همسرتان خبر ندارد و هيچ كس مانند كارهاي همسر شما را انجام نميدهد ، يا گفته هاي او را فرد ديگري بر زبان نمي آورد و تنها او به چنين اعمالي دست ميزند، قوانين اجتماعي و معاشرتي در حال تغيير و دگرگونياند . اين طور نيست كه تمام دنيا به دنبال اجراي قوانين اجتماعي باشد و تنها همسر شما از قوانين پيروي نكند. هنگامي كه همسرتان شما را آشفته يا ناراحت مي كند ، ناخودآگاه شما در معرض عيب جويي و انتقاد قرار مي گيريد و اين باعث ميشود شما به او معترض شويد.
همسران رنجيده خاطر و ناراحت هنگام عصبانيت از رفتارهاي يكديگر انتقاد ميكنند و خطاهاي طرف مقابل را به رخش مي كشند . مثلاً مي گويند: چرا با اين لحن در حضور مادرم صحبت كردي؟ آيا تو عقلت را از دست دادهاي؟ و همسر خطاكار با زور و قدرت ، خودش را تبرئه ميكند و مي گويد: تو چه قدر حساس و جدي و بد اخلاقي ! اين گونه كشمكشها ، روابط همسران را بدتر مي كند. اگر مقايسه و مقابله با يكديگر به نتيجه دلخواه منجر نشد چه بايد كرد؟
به طور كلي، از تركيب اين دو قاعد پيروي كنيد: ١- شما بايد وجه تمايز عقلاني بين خود و همسرتان را به طور جدي و ثابت مشخص كنيد و بدانيد كه رفتارهايتان قابل تفكيك و تشخيص است . ٢- شما فقط بايد مسووليت رفتارها و عكسالعملهاي خودتان را به عهده بگيريد. اين موضوع را بارها و بارها در ذهنتان مرور كنيد كه همسرتان انعكاس دهندهي شخصيت و رفتار شما نيست و نميتواند همچون آيينه، رفتار درست شما را منعكس كند. او رفتاري را از خود بروز ميدهد كه به نظرش درست است و حتي براي حماقتهاي خودش احترام قائل است، اما بدانيد كه در نظر مردم هر كدام از شما فردي مستقل هستيد و هيچ كس شما را به خاطر رفتار زشت همسرتان سرزنش نميكند...
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بعد از 21سال زندگي مشترك، در پي راهي نو براي حفظ جرقههاي عشق و صميميت زندهتر و تازهاي در رابطه با همسرم بودم.
روزي به من گفت: «متوجه شدهام كه اين اواخر بيشتر به ملاقات آن زن ميروي! تو او را دوست داري...» و من بسيار متعجب به حرفهاي او گوش ميدادم: «زندگي بسيار كوتاه است و تو بايد زندگيات را با كساني كه دوستشان داري بگذراني.» و من با لحن اعتراضآميز گفتم: «اما من تو را دوست دارم.»
- «ميدانم. اما اين را هم ميدانم كه او را نيز دوست داري. شايد باور نكني اما فكر ميكنم اگر شما دو نفر زمان بيشتري را با هم سپري كنيد، من و تو هم به يكديگر نزديكتر خواهيم شد!»
و البته طبق معمول، او درست ميگفت و درست حدس ميزد. پس اين زن- همسرم- مرا به ديدن آن زن- مادرم- همچنان تشويق و ترغيب ميكرد.
مادرم، زن 71 سالهاي بود كه از 19 سال پيش كه پدر فوت كرد، تنها زندگي ميكرد و درست بعد از مرگ پدر، من هم كيلومترها از او دور شدم و به شهر ديگري رفتم. از سال پيش كه محل كارم به زادگاهم نزديكتر شد، با خود تصميم گرفتم زمان بيشتري را با مادرم بگذرانم. اگر چه به خاطر شغل و فرزندانم باز هم چندان فرصت اين ديدارها را نداشتم و ملاقات ما به همان تعطيلات و روزهاي خاص محدود شد.
وقتي به او زنگ زدم كه «آماده باش تا من و تو شام را با هم صرف كنيم، با شك و تعجب به من گفت: «آيا اتفاقي افتاده است؟ ميخواهي خانواده و فرزندانت را ترك كني؟...»
مادر من از آن دسته زناني است كه در چنين مواردي اولين چيزي كه به فكرش ميرسد، اتفاقي غيرعادي است. يك تلفن شبانه ديرهنگام و دعوت به شام از طرف پسربزرگ خانواده، مقدمه ي يك خبر بد خواهد بود.
- «نه من فقط فكر كردم بد نيست زمان بيشتري را من و تو، با هم سپري كنيم.»
- «حتماً حتماً خيلي هم دوست دارم.»
جمعه، بعد از كار وقتي داشتم به سوي خانهاش رانندگي ميكردم، عصبي و مضطرب بودم و وحشت و دلهره ي پيش از ملاقات او را داشتم و البته اين همه دلهره براي اين بود كه داشتم به ملاقات مادرم ميرفتم. آه خداي من! در مورد چه چيزي با هم صحبت كنيم؟ اگر رستوراني را كه انتخاب كردهام، دوست نداشته باشد چه؟ اگر فيلم را دوست نداشته باشد چطور؟ اگر از هيچ كدام خوشش نيامد؟ وقتي به خانهاش نزديك شدم ديدم او هم بيرون خانه منتظر ايستاده است. با ظاهري آراسته و مرتب و با لبخند گفت: «به دوستانم گفتهام كه ميخواهم با پسرم بيرون بروم. همهشان متعجب شده و تحت تأثير قرار گرفته بودند.» و همچنان كه سوار ماشين ميشد ادامه داد: «بيشك تا فردا نميتوانند صبر كنند تا در مورد برنامه ي امشب من و تو خبردار شوند.»
ما هيچ جاي خاصي نرفتيم، در همان نزديكي جاي كوچكي را انتخاب كرديم تا بتوانيم با هم حرف بزنيم. مادر دستم را گرفته بود، نيمي از آن از روي محبت و نيمي براي اينكه به كمك من از پلهها بالا برود. وقتي پشتميز نشستيم، من فهرست غذا را براي هر دويمان خواندم. چشم او فقط نوشتههاي بزرگ را ميبيند. در حين خواندن فهرست غذا، نيم نگاهي به بالا انداختم. مادر آن سوي ميز ساكت نشسته بود و فقط به من نگاه ميكرد و لبخندي زيبا و پر مهر بر لبانش بود. گفت: «زماني كه تو كوچك بودي من فهرست غذا را براي تو ميخواندم.» منظور او بيان چرخه ي روابط بود. گفتم: «بله و اكنون زمان استراحت تو و باز گرداندن الطاف و مهربانيهاي توست.»
من و مادر گفت و گو و شام خوبي داشتيم. هيچ چيز نميتوانست حواسمان را پرت كند. آنقدر كه حتي سينما را از ياد برده بوديم و فقط با هم صحبت ميكرديم. آن شب وقتي به خانه رسيدم، همسرم پرسيد: «ملاقاتتان چطور بود؟» گفتم: «خوب. بهتر از آنچه تصور ميكردم.» و از آن به بعد مرتب به ديدن مادر ميروم. من در مورد اتفاقات روزمره و خانوادهام با او صحبت ميكنم، او هم از گذشتههاي خود و پدر ميگويد.
همسرم راست ميگفت. ملاقات من و مادر، روابطم را با همسرو فرزندانم هم به طرز زيبايي تغيير داده بود. حالا ديگر اين دو زن زندگي من، در كنار هم، در خانهاي پرعشق و محبت و با وجود فرزندان خوبم، تمام آرزوهاي مرا به حقيقت نزديك كردهاند
موضوعات مرتبط: روان شناسی
معمولاً خريـدن كادو براي آقـايـون كــار ساده اي نيست؛اما همچـنان كه تعطيلات نزديك مي شـود و زمان تهيه كـادو فــرا مي رسد (چه آنرا دوست داشته بــاشيم چه نداشته باشيم) بايد به اين فكر باشيم كه معماي "چه چـيز مي تـوانـم بـه او هـديـه بـدهـم كـه دوسـت داشته باشد؟" را به هر نحوي كه شده حل نماييم. اگر همسري داريد كه هر چيزي كه فكرش را مي كنيد، دارد (البته بجز يك لامبورگيني نيم ميليون دلاري)، يا يك برادر كه هر روز سرگرمي هايش را تغيير مي دهد، و يا پدري كه به شما مي گويد هيچ چيز نمي خواهد برايش بخريد – به ويژه چيزهايي كه خيلي دوست مي دارد – بنابراين در اين شرايط، تهيه كادوي مورد علاقه هر يك از افراد مذكور، كار واقعاً چالش آميزي است. هر چند هيچ هديه مناسبي وجود ندارد كه به وسيله آن بتوان تمام آقايون را راضي نگه داشت، اما اين 6 نكته شما را با ذهنيت خريد هديه آشنا مي كند و به شما كمك ميكند هديه اي را برايشان انتخاب كنيد كه از ته دل آنرا دوست بدارند. 1- به كارايي فكر كنيد نه به احساستي كه القا مي كنند پروفسور "مارگارت راكر" داراي دكتراي روانشناسي و متخصص در امورد هدايا، معتقد است كه: "در روابط ميان جنس هاي مخالف، بايد به اين نكته توجه داشت كه آقايون تصور مي كنند كادو تنها يك مبادله اقتصادي است." در حالي كه ممكن است يك خانم از خانه اي پر از گل رز حيرت زده شود، يك مرد، بيشتر از هديه اي خوشش مي آيد كه بتواند آنرا نگهداري كرده و از آن استفاده كند. حالا به نظرتان چوب هاي بيلياردي كه ستاره هاي زيبا روي آن نقاشي شده باشند، و يا يك جفت دمپايي رو فرشي جديد چطور است. 2- ببينيد چه مي خواهد همانطور كه مي دانيد خانم ها زماني كه كادويي را مي خواهند معمولاً در لفافه به آن اشاره مي كنند و سعي مي كنند با اشاره غير مستقيم توجه آقايون را به سمت آن جلب كنند، اما آقايون هيچ علاقه اي به انجام اين كار ندارند، آنها دقيقاً چيزي را كه ميخواهند، به زبان مي آورند. به جاي اينكه وقت خود را تلف كنيد و به دنبال يك "سورپرايز" براي آنها باشيد، فقط چيزي كه آنها مي خواهند را برايشان تهيه كنيد و خواهيد ديد كه اين مطلب آنها را بيش از پيش خوشحال مي كند. نكته اصلي در اينحا اين است كه ببينيد او چه مي خواهد و همان را برايش تهيه كنيد، نه چيزي كه خودتان دوست داريد را بخريد. (يا چيزي كه فكر مي كنيد برايش مناسب است) 3- به علايق او توجه كنيد ما به دنبال خريد كادويي كاربردي براي آقايون هستيم به همين دليل بايد مطمئن شويم كه او به آن علاقه دارد. اگر احساس مي كنيد به ورزش علاقه دارد، مي توانيد برايش بليت هاي يك مسابقه ورزشي را كه ديگر در بازار موجود نيستند را خريداري كنيد و يا وسايل ورزشي خاطره آميز (مثلا توپ فوتبالي كه عكس تيم قهرمان مورد علاقه اش روي آن حك شده باشد) را برايش تهيه كنيد. مردي كه باغباني را دوست داشته باشد، يك وسيله باغباني و يا يگ گياه كمياب، او را بيش از پيش خوشحال خواهد كرد. آيا او به تماشاي فيلم علاقمند است؟ شايد يك DVD Player و يا سيستم صوتي دالبي و يا حتي چند تا CD و DVD برايش جالب تر از هر وسيله ي ديگري باشد. 4- از هداياي معمولي پرهيز كنيد اين قانون همانطور كه براي خانم ها كاربرد دارد، در مورد آقايون نيز صحت دارد. بيشتر مردم، از جمله آقايون، هيچ ارزشي براي كادوهاي رايج و پيش پا افتاده قائل نيستند. اين قبيل هدايا، مانند: جوراب و لباس زير كه هر سال به او مي دهيد به عنوان كادوهايي " كم ارزش" شناخته مي شوند و طرف مقابل احساس مي كند كه شما براي تهيه آنها هيچ تلاشي نكرده و هيچ زحمتي به خودتان نداده ايد؛ به گفته "راكر" همه اين نوع كادوها به يك چشم ديده مي شوند. راكر مي گويد: "اگر هديه مورد نظر شما، همان كادويي باشد كه در جا رختي نگهداري مي كنيد، مي توانيد آنرا به هر كسي كه مي خواهيد بدهيد و ارزش خاصي نخواهد داشت." 5- چيز جالبي در آن وجود داشته باشد هر چند تعداد بسيار زيادي از آقايون براي يك كادوي كاربردي ارزش بسيار زيادي قائل مي شوند (يك دست لباس كار جديد، لوله آبياري، و ...) اما اگر بخواهيم كلي صحبت كنيم، آقايون بيشتر كادويي را دوست مي دارند كه برايشان جالب باشد. (البته اينجا يك استثنا هم وجود دارد و مربوط مي شود به كسانيكه داراي درآمد ثابتي هستند و سن و سالي از آنها گذشته؛ كه در اين مورد آنها بيشتر چيزي كه در حال حاضر به آن نياز دارند را ترجيح مي دهند.) بايد چيزي را پيدا كنيد كه آقايون از آن استفاده كنند، اما در عين حال استفاده كردن از آن نيز برايشان جالب باشد. هديه شما نبايد چيزي باشد كه تنها به درد كار بخورد؛ براي مثال اگر براي يك مرد، يك ست كامل جعبه ابزار بخريد، مثل اين است كه براي يك خانم جارو برقي بخريد، مگر اينكه آقا عاشق مكانيكي باشد و شما هم همان جعبه ابزاري را برايش تهيه كنيد كه مدتها به دنبالش بوده. 6- از عقلتان هم كمي استفاده كنيد آقايون هم بدشان نمي آيد كه احساس دوست داشته شدن بكنند؛ يك هديه متفكرانه به راحتي مي تواند در آنها احساس عشق و پشتيباني را بيدار كند. اما به راستي چه چيز باعث مي شود يك كادو متفكرانه جلوه كند؟ پيدا كردن چيزي كه او دوست مي دارد و به آن علاقمند است. هر چند وقت يكبار هم مي توانيد كادويي به او هديه دهيد كه خودتان برايش درست كرده باشيد، مثل تابلويي كه بر روي آن تصوير مورد علاقه اش را نقاشي كرده ايد، و يا يك جعبه پر از شيريني هاي خانگي كه دوست مي دارد
موضوعات مرتبط: خوب زندگی کنیم ، روان شناسی
برخي از رفتارهايي كه والدين بايد در مورد فرزندان خود به آنها توجه ويژهاي داشته باشند:
1- به كودك خود برچسب نزنند.
2- او را با كودكان ديگر مقايسه نكنند.
3- بيش از حد توان او از او انتظار نداشته باشند.
4- طبيعت كودك خود را (درونگرا و برونگرا) ، نفي نكنند.
5- از حمايت بيش ازحد كودك خود بپرهيزند.
6- به جاي او تصميم نگيرند و به جاي او مشكلاتش را حل نكنند.
7- از احساس دلسوزي، ترحم و مداخلهي حمايتگرانه پرهيز كنند.
8- از محكوم كردن او در نزد ديگران به ويژه همسالان اجتناب كنند.
9- همهي خواستهها و توقعات فرزند خود را برآورده نكنند.
10- تا حد امكان او را تنبيه بدني نكنند.
11- از كلمات توهينآميز و سبك پرهيز كنند.
12- حس انتقام و كينهتوزي را به او القا نكنند.
13- قوانين و مقررات مدرسه را در نزد كودك به تمسخر نگيرند.
14- مشكلات عاطفي كودك را در نزد او بيان نكنند.
15- از پاداشهايي كه جنبهي رشوه و باجخواهي دارد، پرهيز كنند.
16- از آموزشهاي زودرس و يا ديررس، به ويژه در مسائل جنسي، به كودكان پرهيز كنند.
17- از سركوب نيازهاي كودكان خودداري كنند.
18- با همهي فرزندان خود با روش يكسان برخورد نكنند و انتظار يكسان نيز نداشته باشند.
19- در برابر كودك از نزاع و درگيري بين خود و همسرشان خودداري كنند.
20- از ياري كردن دائمي كودك در انجام تكاليف درسي او خودداري كنند.
21- از جهت دادن و برجسته كردن استعدادهاي خاص او زودتر از موعد خودداري كنند.
22- سوالات و كنجكاويهاي مربوط به مسائل جنسي او را سركوب نكنند
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، کودک
اگر در خود حسادتي مي بينيد، اول سعي كنيد آن را پيش خود اعتراف كنيد، سپس در صورت امكان با دوستي كه حافظ اسرار شماست در ميان بگذاريد، همين كار باعث آرام شدن شما مي شود.اگر حدس شما در خصوص رفتار شوهرتان درست بود، اول ان را با همسرتان در ميان بگذاريد و به او بگوييد كه اين كارهاي تومراA« آزرده خاطرA» كرده است، اما هرگز به او نگوييد كه اين كار تو مراA« خشمگينA» كرده است! در اين صورت او هرگاه كه بخواهد شما را خشمگين كند آن عمل را تكرار خواهد كرد و نقطه ضعف خود را بدون جهت افشا نكنيد.
هرگز شخصيت خود را آن قدر پايين نياوريد كه از شوهرتان بپرسيد، فلان زن در فلان مجلس به نظ رتو چطور بوده؟ بيان همين مطلب، حساسيت و آسيب پذيري شما را به همسرتان نشان خواهد داد.
در صورتي كه هنوز با مردي ازدواج نكرده ايد، هرگز براي از ميدان به در كردن رقيب، به مبارزه بر نخيزيد. از حيله هاي معمول زنانه، هرگز استفاده نكنيد و براي او دام نگذاريد!
ممكن است مردي در اثر اين عمل با شما ازدواج كند، ولي مطمئن باشيد كه پس از ازدواج، به اصل موضوع پي خواهد برد، آن وقت است كه به شما وفادار نخواهد ماند.
احساس عدم منيت خود را به او نفهمانيد كه در اين صورت بازنده هستيد! دوست شما نبايد به خاطر شما از همه كس دست بشويد. به او فرصت بدهيد تا خودش تصميم بگيرد، پا فشاري شما كار را خراب تر مي كند.
سعي كنيد A«صاحب اختيارA» مرد خويش نباشيد و به خودنباليد كه همسرتان بدون اجازه شما آب نمي خورد. تملك يك مرد، با عشق اصيل و سالم فرق دارد.
حسادت، اگر تبديل به رفاقت شود، نابود كننده ي شما است! پس در گردونه ي رقابت نيفتيد. در صورتي كه از روي حسادت به ديگران، همسر كسي بشويد. ممكن است بعداً پشيمان شويد، زيرا حسادت، قضاوت رت تيره و تار مي كند. ئاگر ادامه دوستيتان در مخاطره است، با حسادت شما او بر نمي گردد. اگر اوضاع تغيير نكرد، صبور باشيد، با حسادت كار خراب تر مي شود. به خود متكي بودن توأم با اندكي حوصله، و نداشتن از اين كه داريد او را از دست مي دهيد. به موقعيت شما كمك بيشتري مي كند.
اگر مردي را دوست داريد. اعم از اينكه در دوره هاي نامزدي هستيد يا با او ازدواج كرده ايد و سال هاي اوليه زندگي را سپري مي كنيد. سعي كنيد به او حسادت نكنيد براي اينكه به اين مرحله برسيد. بيشتر به ارزش ها و توانايي هاي خود بها بدهيدو دايم بر روي آنها تكيه كنيد. اگر ممكن است در يك زمينه كاري، هنري و يا حرفه و فني فعاليت كنيد تا حس احترام شما نسبت به خودتان بالا رود در اين صورت ميزان حسادت شما كمتر خواهد شد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
* با كسي ازدواج كنيد كه شما را به خاطر خصوصيت خودتان برگزيده باشد، نه با كسي كه ميل دارد شما را از چنگال سيل خواستگارانتان درآورد. چنين مردي وقتي به شما دست يافت همه چيز را فراموش مي كند. او در واقع در پي ازدواج نيست. بلكه در پي پيروزي است. او فقط به دست آوردن را مي خواسته، نه زندگي كردن را. * با مرداني كه به خاطر حسادت، با زنان با خشونت رفتار مي كنند و اين را جزء افتخارات خود مي دانند، ازدواج نكنيد. اين آدم ها از احترام، اعتماد و اطمينان چيزي نمي دانند.* وقني مردتان به شما حسادت كرد، اگر با صحبت و مذاكره بخواهيد ثابت كنيد كه به او وفاداريد، بي فايده است. مذاكره و نرمش نشان دادن، گاهي كار را خراب تر مي كند، زيرا مرد به اشتباه اين طور استنباط مي كند كه پس حق داشته است حسادت كند، لذا با وي قاطع باشيد، A« نهA» بگوئيد و سكوت موقرانه خود را حفظ كنيد.
* اگر به كسي يا جايي نگاه مي كرديد و او از اين كار ناراضي شد و از شما پرسيد كه به كجا نگاه مي كرديد؟ دروغ نگوييد و هول نشويد، بي درنگ حقيق را به او بگوييد.
* وقتي حسادتش گل كرد، همان لحظه به او محبت نكنيد زيرا با اين ترتيب شرطي مي شود. چون به ذهنش اين گونه خطور مي كند كه از پس هر حسادتي محبت است! پس هر بار كه حسادت كند، محبت خواهد ديد!
* وقتي حسادت مي كند او را مسخره نكنيد. اگر احساس او را به بازي بگيريد، عواقب خطرناكي در انتظار شماست. بعضي از زنان، به نادرست از اين كار مرد خوششان مي آيد و از مرد خود سوء استفاده مي كنند.
* وقتي به شما حسادت كرد براي رفع آن، با او لجبازي نكنيد. چون در چنين مواقعي عاقبت اين شما هستيد كه فدا مي شويد! ابتدا سعي نماييد تا با شيوه هاي معقول با او مذاكره كنيد.
* وقتي در محلي هستيد كه متوجه شديد دارد حسادتش گل مي كند و ممكن است با شما يا با ساير ميهمانان درگير شود، بهتر است جاي خود را عوض كنيد، يا به بهانه ي كمك به صاحبخانه، به آشپزخانه برويد و خود را مشغول كنيد.
* صداقت داشته باشيد، يعني اگر قرار است كاري انجام بدهيد كه فكر مي كنيد او را دلخور خواهيد كرد، قبلاً آن را با وي در ميان بگذاريد. اگر قرار است جايي برويد و ميدانيد كه مايل نيست به آنجا برويد، با او لجبازي نكنيد. اگر ديديد با يكي از كارهاي شما شديداً مخالف است، حتاالمقدور آن را انجام ندهيد.
بيشتر مردها به يكي دونفر از اطرافيان حسادت مي كنند. اين افراد ممكن است باجناقشان، پسر خاله يا پسر عموي شما باشند، يا گاهي ممكن است اين حسادت به يكي از خويشان و يا در نهايت به يكي از دوستان مشترك شما باشد. پس از اينكه حساسيت او را نسبت به افراد خاصي تشخيص داديد، سعي كنيد تحت هيچ عنوان با آنها خودماني نشويد و حتي از شوخي هاي معمولي نيز درگذريد. تا رفته رفته شوهرتان خوش بين شود و نسبت به شما اعتماد كافي پيدا نموده و خودش هم داراي اعتماد به نفس بيشتري بشود. آن وقت است كه همه چيز به سير طبيعي خود خواهد افتاد.
شعر فكاهي
دختري كرد سؤال از مادر
كه چه طعم و مزه دارد شوهر؟
اين سخن تا بشنيد از دختر
اندكي كرد تأمل، مادر:
گفت با خود، كه بدين لعبت مست
گر بگويم مزه اش A« شيرينA» است
يا غم شوي، روانش كاهد
يا بلافاصله شوهر خواهد
وربگويم مزه آن A« تلخA» است
تا ابد مي كشد از شوهر، دست
لاجرم گفت بدو: اي زيبا
A«ترشA» باشد مزه شوهرها
دخترك در تب و در تاب افتاد
گفت مادر دهنم آب افتاد
و از نشانه هاي خداوند آن است كه براي شما از نوع خودتان همسراني آفريد كه با آنان آرام گيريد و در ميان شما مهرباني افكند، و در اين امر ، براي انديشه و روان مايه هاي عبرت است.
قرآن كريم ( روم-21)
موضوعات مرتبط: روان شناسی
تمام افرادي كه ما با آنها در ارتباطيم به دنبال گمشدة خود در اين دنياي بزرگ مي گردند. خود ما نيز به دنبال كسي هستيم كه اگر اوقاتي را با او سپري مي كنيم اين دقايق از بهترين ها و به ياد ماندني ترين لحظات زندگي مان باشد و هر چه شناخت ما از خود و سپس از اطرافيان بيشتر باشد ارتباطمان شكل بهتري به خود مي گيرد. اگر بتوانيم در چند برخورد اول مخاطب مان را بشناسيم شايد بتوانيم از تنش و درگيري هاي بعدي جلوگيري كرده باشيم و يا شايد سرعت برقراري ارتباطمان بيشتر باشد.
افراد را از نظر روحي مي توانيم به سه دسته 1 - بصري 2 - سمعي 3 - لمسي تقسيم كنيم و اين از ضروري ترين دانستني ها مي باشد. ممكن است كسي هر سه حالت را داشته باشد اما به طور حتم يكي از اين حالتها غالب است . حالا ببينيم كه اين كيفيت ها چگونه اند:
افراد بصري :
اين افراد بيشتر به كيفيت هاي ديداري توجه دارند و تصاوير براي آنها اهميت بيشتري دارد. سريع صحبت مي كنند و... از حركات دست بسيار استفاده مي كنند و هر آنچه را تعريف مي كنند به گونه اي مي گويند كه مخاطب تصوير آن را در ذهن خود ببيند.
افراد سمعي :اين افراد بيشتر به شنيده ها توجه دارند. كلام و طنين و آهنگ را به خاطر مي سپارند. هيجان كمتري دارند. آهسته صحبت مي كنند و سعي مي كنند كه بيانشان شيوا و رسا باشد.
افراد لمسي : اين افراد بيشتر به كيفيت هاي لمسي توجه دارند و از آنچه لمس كرده اند صحبت مي كنند. خيلي آرامند حتي يك نوع رخوت و سستي را مي توان در آنها ديد. احساس آنها از ديگران عميق تر است . براي شناخت اين افراد تنها كافيست اين قصه را به دقت بخوانيد:
سه دوست با كيفيت هاي حسي متفاوت با هم به باغي مي روند و هنگامي كه برگشتند كافي است كه از هر يك از آنها بپرسيم كه گردش چطور بود؟ نفر اول مي گويد: آنقدر زيبا بود كه حد نداشت . آسمان آبي و درختها سرسبز، آب آنقدر زلال بود كه كنار رودخانه معلوم بود. كاش با خودمان دوربين برده بوديم ... آفرين ، او يك فرد بصري است . نفر دوم اينگونه تعريف مي كند: آدم واقعاً نياز دارد گاهي از سر و صداي شهر دور باشد و به صداي طبيعت گوش دهد. صداي رودخانه آنقدر لذتبخش بود. باور كن پرنده ها قشنگ تر مي خواندند... درست حدس زديد، او يك فرد سمعي است . نفر سوم مي گويد: در آن سايه خنك كه روي پوستمان وزش نسيم را كاملاً حس مي كرديم و از همه بهتر وقتي بود كه پاهايمان را در آب خنك فرو مي برديم ... اين كه ديگر از همه راحت تر بود. او يك فرد لمسي است . متوجه شديد كه به راحتي مي توان اين حالتها را در افراد مختلف تشخيص داد. حال دانستن اين موضوع شما را در ارتباط قوي تر و صميميت و تأثير گذاري بيشتر كمك مي كند. با هر تيپي از افراد بايد مثل خودش و براساس كيفيت حسي خودش رفتار كرد. اين به معناي خلاف ميل خود عمل كردن نيست ، بلكه براي تأثيرگذاري بيشتر است . اگر لازم است از رئيس خود چيزي بخواهيد، فرزندتان را در مورد موضوعي نصيحت كنيد و يا همسر خود را راهنمايي كنيد با دانستن اين كه با هر كسي با كيفيت حسي متفاوت چگونه رفتار كنيد، بهتر مي توانيد ارتباط برقرار كنيد و اطلاعات لازم را انتقال دهيد.
با بصري ها چگونه رفتار كنيم ؟ افراد بصري به هر آنچه به چشم آيد بيشتر توجه مي كنند. بصري ها عاشق گل اند. دوستدار هديه دادن و هديه گرفتن هستند. به كاغذ كادو و هديه علاقه مندند. به اين كه از ديد ديگران چگونه اند، خيلي اهميت مي دهند. با بصري ها بايد پرشورتر و پرهيجان تر بود. بايد خلاصه صحبت كرد. توضيح و تفسير زياد حوصلة آنها را سر مي برد. از حركات دست و چهره در هنگام صحبت بهره ببريد. براي بصري ها كادو ببريد. رفتاري مؤدبانه و محترمانه داشته باشيد به احترام آنها بلند شويد، آنها از آدم هاي شُل و وِل متنفرند و عاشق هيجان اند.
با سمعي ها چگونه رفتار كنيم ؟ سمعي ها به شنيده ها توجه دارند. به گفتار مؤدبانه و محترمانه . به اظهار علاقه گفتاري A«به دوستت دارم .A» به موسيقي و صداي خوش توجه نشان مي دهند. با سمعي ها كمي آرام تر از بصري ها صحبت كنيد. شمرده و متين باشيد. تشويق تان بيشتر كلامي باشد. يك A«آفرين A» و A«دوستت دارم A» براي يك سمعي هزار مرتبه بيشتر از A«يك هديه A» مي ارزد. تند صحبت كردن با آنها بي ادبي تلقي مي شود.
با لمسي ها چگونه رفتار كنيم ؟
لمسي ها بسيار ملايم اند. آنقدر كه به نظر بعضي ها شل و ولند. اما در ملايمت آنها متانت است . لمسي ها به آنچه با دست حس مي كنند خيلي ميانه گرمي دارند. لمسي ها را بايد در آغوش كشيد. دستانشان را به گرمي فشرد. آنقدر كه با نوازش و در آغوش كشيدن و بوسيدن مي توان محبت را به لمسي ها ابراز كرد با A«دوستت دارم A» و A«هديه A» اين كار ميسر نيست . با لمسي ها ملايم صحبت كنيد.
مثل اين كه ديگه بهتر از اين نميشه ، همة عزيزانمان را مي توانيم شاد كنيم . اما مواظب باشيد درست تشخيص دهيد.
موضوعات مرتبط: نفوذ ، روان شناسی
چيزي وجود دارد كه هر مردي لازم است درمورد همسرش از آن مطلع باشد: گفتن چه حرفهايي باعث خوشحالي او ميگردد. وقتي سخن از تعريف و تمجيد بميان مي آيد زنان تـبـديل به هيولاي خـون آشـام گـرسـنـه اي مي گـردند كه هميشه بيشتر و بيشتر و بيشتر طلب ميكنند! و اگر شما خواسته شان را برآورده نماييد، در عـوض بـسيـار بـيـشتـر از طرف همسرتان مورد محبت و توجه قرار خواهيد گرفت و آنها خوب مي دانند كه چطور اين كار شما را جبران كنند.
چه ازدواج كرده باشيد و چه در دوران نامزدي بسر ميبريد، اين قانون را بياد داشته باشيد: براي آمـاده نـگاه داشـتـن يك زن جهت ابراز مهر و محبت به شما، كافي است نكات مثبت بسياري از او را به وي يادآوري نماييد.
در ادامه به 10 مطلبي كه همسر شما عاشق شنيدن آنها است اشاره ميكنيم:
شماره 10
"روز خوبي داشتي؟" هـنـگاميـكه از همسر خود در مورد چگونگي گذراندن روزش پرسش ميكنيد، برداشت او اين خواهدبود كه شما انسان با فكري هستيد و مشتاقيد بدانيد وي ساعات كاري خود را چگونه سپري كرده است. اما يـك هشـدار: ايـن سـؤال بـه هـمـسـر شـمـا مجوز آن را خواهد داد كه چند ساعتي در مورد كوچكترين اتفاقاتي كه برايش افتاده صحبت نمايـد. پس براي مدت زماني طولاني آماده نشستن و شنيدن داستانهاي او شويد.
چرا باعث زيبا شدن وجهه شما ميگردد: زنها به آنچه كه در فكر شما ميگذرد، توجه زيادي دارند. پرسش در مورد چگونگي روز او نشان مي دهد كـه شمـا پذيرا، مشتـاق و علاقمند به گوش دادن حرفهاي همسرتان هستيد. با اين عمل به او فرصتي مي دهيـد تا خودش را خـالي نـموده و شما را به عنوان همراز و محرم اسرار خود در نظر بگيرد. اگر چه ممكن است بيش از زماني كه انتظار داريد مجبور به شنيدن صحبتهايش شويد، اما وقتي تمام شد، او شروع به صحبت در مورد شما خواهد كرد.
شماره 9
"نمي تونم بگم چقدر دلربا و زيبا هستي" همانطور كه مشخص است، اين بـه او مـي رسـاند كه شما وي براي شما جذاب بوده و فرد ديـگري بـه چشمتان نمي آيد. از طرف ديگر باعث افزايش اعتماد بنفس در او خواهد شد.
چرا باعث زيبا شدن وجهه شما ميگردد: اين جمله بخصوص در روابط زناشويي بلند مدت مؤثر واقع مي شود چرا كه شما به همسر خود اطمينان ميدهـيد هنوز به او علاقه داريد. در عوض همسرتان نيز سعي خواهد كرد اين زيبايي و دلربايي را با شما تقسيم نماييد. سؤالي هست؟ اينجوري فكر نميكنيد؟
شماره 8
"در مورد [ هر چيزي ] چه احساسي داري؟" پـرسيدن اين سؤال به همسرتان نشان مي دهد كه شما خالصانه براي احـساسـات او اهميت قائل هستيد. زنها عاشق بيان احساسات خود در مورد هر موضوع قابل تصوري مي بـاشند. با اين حـال بـدانيد كه خود را در دام گفـتگويـي طولاني و عميق در مورد آن موضوع گرفتار خواهيد كرد. بنابراين اگر شب تصميم ديدن مسابقه فوتبالي را داريد، اين سؤال را مطرح نكنيد.
چرا باعث زيبا شدن وجهه شما ميگردد: اين سؤال بيانگر جنبه مهرباني و دلسوزي يك فرد است. وقتي همسرتان در مي يابد كه شما توجهتان را به وي مبذول داشته ايد، او نـيـز متقابلا تمام احساسات خود را با شدتي بسيار بيشتر، اهدا خواهد نمود. يعني اگـر قـبـلا فـقـط فردي جذاب بشمار مي آمديد، اكنون همانند جواهري در چشم او جلـوه خواهيد كرد. متوجه منظورم مي شويد؟
شماره 7
"تو زيبا تر از دوستان ديگرت هستي" قرار دادن او از بين همتاهايش بر سكوي نخست زيبايي باعث بالا رفتن اعتمـاد بـنفـس وي شـده و سـبـب مي گـردد تا هـمـسر شمـا در تـصـوراتش بر دوستان هم جنس خود بتواند فرمانروايي كند. اين تحسين و تعريف بسيار مهمي در دنياي زنانه محسوب شده و امتياز شما را در نزد همسرتان ارتقاي چشمگيري خواهد داد.
چرا باعث زيبا شدن وجهه شما ميگردد: گذشته از اينكه باعث مي گـردد او از لحاظ زيبايي ظاهري خود را برتر از اطرافيانش تصور كند، اين جمله كوتاه به همسرتان تفهيم ميكند كه شما تا چه حد براي وي ارزش قائل هستيد. بعلاوه زماني كه دوستانش پيش شـما هستند، كمتر احساس نگراني خواهد كرد. او در مـورد خـودش احـسـاس خـوبـي نموده و پاداش سليقه بخرج دادن شما را خواهد داد. با اينحال يك احتمال جانبي بالقوه وجود دارد: يك همسر حسود اين سخن را مدركي براي متهم نمودن شما به اينكه قصد برانداز نمودن و چشم دوختن به دوستانش را داريد، بشمار خواهد آورد.
شماره 6
" تو واقعا زرنگ و باهوشي" با تـصـديـق نـمودن هـوش و ذكـاوت وي، ايـن معـني را مي رسانيد كه علاوه بر محاسن ظاهري، متوجه ذهن و فكر توانمندش نيز شده ايد. هـمـسر شـما بـا شنيدن اين جمله در مورد همه جوانب زندگي خود احساس رضايت و خوشنودي خواهد نمود. اين سخـن نشانه احترام از طرف شما براي همسرتان محسوب ميگردد.
چرا باعث زيبا شدن وجهه شما ميگردد: همسرتان اين مسئله را كه شما فقـط بـه فـكر روابط جنسي نيستيد و قادريد ماوراي چنين موضوعات فكر كنيد را تحسين خواهـد كرد. زنها عاشق مردان صـمـيمي و خـوش قـلب مـي بـاشند و هيچ چيزي بهتر از بيان و تشخيص هوش و ذكاوت آنها نمي تواند صفات آقا منشانه شما را آشكار نمايد.
شماره 5
"در روابط زناشويي بسيار خوب هستي" بيان اين جمله باعث مي گـردد هـمـسرتان احساس كند كه يك الهه است. شنيدن اين عبارت به همسر شـما تفهيم مي كنـد كـه روابـط جنسي و زناشويي او به چشم شما بي عيب و نقص بوده و باعث مي گردد كه احساس نمايد واقعا مي داند كـه چگـونه بايد مرد خود را راضي نگاه دارد.
چرا باعث زيبا شدن وجهه شما ميگردد: تحسين و تمـجيد از عملكرد او نشانگر اين است كه شما به روابط جنسي فقط به عنوان ابزاري براي ارضا نــمودن خود نگاه نكرده، بلكه همه جنبه هاي آنرا مورد ستايش قرار ميدهيد.
شماره 4
"مي خواهم همه عمرم را با تو سپري كنم" ايـن جمله اي سنگين است؛ معني آن فاصله زيادي با دادن پيشنهاد براي ازدواج نـدارد. بنابراين پيش از گفتنش به نامزدتان مراقب عواقبش باشيد. اما بخاطر داشته باشيد كه ريسك كردن اغلب پاداش و نتيجه مطلوب به دنبال خواهد داشت. هنگاميـكه اين جـمله را بيان مي داريد، او از لحاظ رواني بسيار سركيف مي گردد. جـمـلات ديـگـري كـه تقريبا همين نتيجه را داشته ولي تعهدآوري آنها كمتر مي باشد، عبارتند از: " فقط تو ميتوني تا اين حد منو خوشحال كني" و " من دوست ندارم با هيچ كس ديگري جز تو باشم."
چرا باعث زيبا شدن وجهه شما ميگردد: همـه زنـها عاشق شنيدن جملاتي حاكي بر سرسپردگي ديرپا و با دوام از همسرشان هستند. مطمـئـن بـاشيـد كـه بـعد از گفتن اين جمله سلامي هميشگي را از او خواهيد شنيد.
شماره 3
"تو بهترين دوست مني" به او مي گوييد كه چگونه ماورا و فراسوي مسائل جنـسي مي انديشيد و به اين معني اسـت كه براي رابطه اتان ارزش قائل هستيد و مايليد كارهايي را بـهـمراه او انجام دهيد كه مردان ديگر ممكن است رغبتي به آن نداشته باشند. همسرتان بعد از شنـيـدن ايـن جمله پيوستگي مقاومت ناپذيري با شما پيدا خواهد نمود.
چرا باعث زيبا شدن وجهه شما ميگردد: اين جـملات شـما را در نـظر وي بـجاي يـك فرد عادي كه مجبور به گذراندن وقتش با او است، به انساني معني دار و جذاب تـبـديـل ميكند. اين شما را به ابتداي ليست خواسـتگـاران پرتاب ميكند چراكه شما به مهمترين نكته اشاره كرده ايد: دوستي و رفاقت.
شماره 2
"تو يك مادر ايده آل خواهي شد" اغلب زنها به دنبال اين هستند كه روزي بچه دار شونـد. هـمـچـنين اكـثـرا با خود كلنجار مي روند كه آيا در اين راه مـوفـق خـواهد بـود يـا خـير. بـا گفـتن اين جمله به او اطمينان مي دهيد كه حتما به هدفش خواهد رسيد. به علاوه با ارضـاي نيازهاي دروني او باعث آرامش و تسكين وي مي شويد. بيان اين كلمات از زبان شما به عنوان يك همسر، او را تبديل به خوشحال ترين انسان روي زمين خواهد نمود.
چرا باعث زيبا شدن وجهه شما ميگردد: اينـگونه بطور غير مستقيم به همسر خود مي فهمانيد كه مايليد از او بچه دار شويد. واضح است كه اين نوايي بسيار خوشايند در گوش او مي باشد. از اين نقطه، همسرتان بيشتر پذيراي پيشرفت و ترقي شما خواهد شد.
شماره 1
"تو زندگي منو كامل مي كني" اين به او مي گويد كه تنها فرد مورد علاقه شما است. همه زنها دوست دارند اين جمله را از شوهرشان بشنوند. بـيـان ايـن عبـارت بـه مفهوم آن است كه شما همسر خود را بصورت كامل پذيرفته ايـد و ايـنـكه او به صـورت موجودي اجتناب ناپذير و هميشگي براي شما در آمده است. در همسرتان احساس لـذت بـخش غير قابل تصوري بوجو آمده و تا چندين روز لبخند از لبانش جدا نخواهد شد.
چرا باعث زيبا شدن وجهه شما ميگردد: اين جـمـله اسـاسـا مـي گـويد كه شما در زندگي به او نياز داشته و نميـتوانيد بدون او به زندگي ادامه دهيد. زنها از شنيدن چنين جملاتي بسيار مشعوف ميگردند.
اشاره باشكوه
"دوستت دارم" اين جمله "دو كلمه اي" معروف و كوتاه كـه هـمگي ما برايـش اهـميت بسيار زيادي قائل هستيم، مي تواند تاثير شگرفي به همراه داشته بـاشد. اگر ازدواج كرده ايد خوب است هر روزه چندين بار براي همسرتان تكرارش نماييد.
چرا باعث زيبا شدن وجهه شما ميگردد: گفتن اين عبارت بهـمسرتان بـاعث روشن نگاه داشتن شعله هاي آتشي مي گردد كه هميشه نياز به برافروزي دارند. اگـر در بـين شما كساني تـا حال اين جمله را به همسرشان نـگفـتـه انـد، هر گاه احساس آمادگي نموديد، ترديد به خود راه نداده و آن را بيان كنيد. هيچگاه از گفته خود پشيمان نخواهيد شد وقتي كه عكس العمل او را مي بينيد ( يا احساس مي كنيد ).
گفتگوي عشق
اكنون كه آموختيد كه چگونه مي توانيد همسر خود را خوشنود كرده و صورتش را سـرخ نماييد، اينكار را انجام دهيد! فقط به اين نكته فكر كنيد كه او در جواب كار شما در آينده چطور جبران خواهد نمود.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
تنها چيزي که از زندگي مي خواهم اين است که بتوانم روزي عاشق شوم و از آن به بعد تا آخر عمر خود به خوبي و خوشي زندگي کنم. پايان.
اما اين مطلب آنقدرها هم که شما تصور مي کنيد ساده و پيش پا افتاده نيست. در حدود چهل و خورده اي سالم بود و يک زندگي کاملاً عادي را دنبال مي کردم. در زندگي شخصي خود متاسفانه دو مرتبه طلاق را تجربه کرده بودم و همين امر باعث ايجاد شک و ترديدهاي فراواني در من شده بود. به اين دليل که چنين تجربه هاي تلخي را چشيده بودم، مشکلات ديگري نيز برايم بوجود آمده بود: من ديگر نمي توانستم به جنس مخالف خود اعتماد کنم، دليلش هم اين بود که نمي خواستم مجدداً آسيب ببينم. حدس بزنيد چي شد؟ يک خانمي را ملاقات کردم که هم سن و سال خودم بود و همانند خودم شکست هاي عاطفي متفاوتي را تجربه کرده بود و نتيجه: تصور ميکردم با تمام اين تفاصيل هيچ گاه به هم علاقمند نخواهيم شد! هيچ انساني توقع ندارد هنگاميکه روي يک زمين سيماني دانه مي کارد، فردا با کشتزار گندم مواجه شود.
همانطور که مي دانيد دنياي اينترنت سرشار از افراد زخم خورده است. سايت هاي قرار ملاقات بسيار گسترده شده اند و هزاران هزار نفر از سراسر جهان داخل اين سايت ها گرد هم جمع مي شوند و به دنبال عشق حقيقي خود مي گردند. البته به ندرت ميتوان قصه هاي موفقيت آميز، همراه با پايان خوب و خوش را هم دورن آنها پيدا کرد، اما تعدا کثيري از آنها همچنان نااميدانه به زندگي خود ادامه مي دهند. براي چند لحظه مي توانيد به اين سايت ها بپيونديد (من براي سه ماه اين کار را انجام دادم و همين امر باعث شد که تا سه سال نتوانم آنرا رها کنم) و مي بينيد که چهره هاي مشابه بارها و بارها به سوي شما مي آيند. انسان هايي را که ملاقات مي کنيد به هيچ وجه زشت، شرور، و يا خطرناک نيستند. آنها انسانهاي عادي درست شبيه به من و شما هستند. فقط تا به حال عشق به سراغ آنها نرفته است.
چرا؟
براي پاسخ به اين پرسش ابتدا بايد از خودتان بپرسيد که چرا يک نفر در وهله اول به دنبال برقراري ارتباط است. شايد پاسخ اين پرسش به وضوح، آشکار نباشد، اما بسيار ساده است. از دهه 90 به بعد، در هر نسل، همه انسانها به سوي برقراري رابطه هاي جديد گرايش پيدا کردند؛ چرا که از تاريخ فوق، برقراري رابطه به صورت يک امر اجتناب ناپذير در آمده است. دير يا زود مسئله توليد مثل هم مطرح مي شود و حاملگي به اين معناست که خانم ها نياز به حمايت اقتصادي دارند، و نتيجتاً پدر خانواده اين وظيفه را به عهده مي گيرد. نقش افراد کاملاً روشن است؛ طبيعت کار خود را انجام مي دهد. حتي اگر رابطه '' شاد'' باشد و دو نفر ''عاشق'' يکديگر باشند، بازهم مسائل ديگري به وجود مي آيد که دوري از آنها اجتناب ناپذير خواهد بود. ايجاد رابطه يک امر حياتي است و رابطه سالم به رابطه اي گفته مي شود که تنها مرگ قادر باشد شرکاي آن را از يکديگر جدا کند.
به مشکلاتي که در بالا به آنها اشاره شد، قضيه مذهب و فشارهاي اجتماعي را نيز اضافه کنيد، آنوقت مي بينيد که کنار هم ماندن تا چه اندازه دشوارخواهد شد. به همين دليل است که مادر بزرگ ها و پدر برگ ها و اجداد و نياکان ما خيلي راحت تر ميتوانستند تا آخر عمر در کنار يکديگر باقي بمانند.
اين روزها وضعيت ما با گذشته فرق کرده است. همه چيز به اين مطلب ختم مي شود: ما تنها به اين دليل در يک رابطه باقي مي مانيم، و يا حتي وارد آن مي شويم، چون اين کار بهتر از انجام ندادن آن است.
به عبارت ديگر يک رابطه بايد موجب ايجاد خوشحالي در ما شود در غير اينصورت هرگز حاضر به تحمل آن نخواهيم بود.
اين مسئله بسيار مهمي است، اما مشکل بزرگتري که وجود دارد، هيچ ربطي به خود رابطه ندارد. بلکه مشکل اين است که مردم اين کار را بدون وجود هيچ گونه دانشي انجام مي دهند. جامعه همچنان ارزش هاي پيش پا افتاده را مرکز اصلي توجه خود قرار مي دهند و ما هم با همان مقياس هاي قديمي، رفتارهاي خودمان را تخمين مي زنيم. هنوز تصور ميکنيم اگر رابطه ما بهم بخورد، بازنده ميدان خواهيم بود و متحمل شکست شده ايم، به ويژه اگر طرفي باشيم که ديگري اين کار را در حق ما انجام داده باشد. اگر رابطه شما بهم خورد بايد به آن درست مانند عوض کردن خانه، تغيير شغل، مهاجرت کردن به يک کشور ديگر و.... نگاه کنيد. تاکنون براي خود شما چند مرتبه اتفاق افتاده که کارهاي بالا را انجام داده باشيد؟ اما عوض کردن شريک زندگي؟! حتماً شما خودتان يک مشکلي داريد!!
راه حل چيست؟
حقيقتاً مي توان گفت: دو چيز؛ اول اينکه عاشق خودتان باشيد. اگر خودتان را دوست داشته باشيد هيچ کس نمي تواند به شما آسيب بزند چراکه به يک قدرت دروني مصلح مي شويد. اگر به آرنولد شوارتزنگه بگويند که تو انسان ضعيفي هستي، اين امر اصلاً برايش مهم نيست، چون اعتماد به نفس دارد، خودش را دوست مي دارد، و از همه اين حرف ها گذشته به درستي مي داند که اينچنين نيست.
دوم اينکه چيزهايي را که از رابطه و زندگي خود مي خواهيد، به طور کامل براي خودتان روشن کنيد، و با طرف مقابل خود نيز در مورد آن موارد صادق باشيد. آيا واقعاً ميخواهيد با کسي ارتباط برقرار کنيد که داراي فرزند است؟ آيا برايتان اهميت دارد که فرد زيبايي که به تازگي با او آشنا شده ايد، فاقد هر گونه تحريک پذيري جنسي باشد؟ و يا بالعکس يک انسان سيري ناپذير باشد؟
همچنين شما بايد بتوانيد که با خودتان نيز در مورد اين مسائل با انعطاف پذيري بيشتري برخورد کنيد. خواست ها و نيازهاي انسان، به مرور زمان تغيير پيدا مي کنند. تمايلات افراد، سه ماه پس از بهم خوردن رابطه، درست مثل همان روز اول نيستند، و سه سال بعد نيز باز هم نسبت به روز اول دگرگون شده اند. بنابراين به اين نتيجه ميرسيم که شما بايد همواره به درون خود گوش کنيد، و نه تنها به او آسيب وارد نسازيد، بلکه به او اعتماد کرده و دقيقاً مطابق توصيه هاي او عمل کنيد!
اما به راستي چه چيزي مي تواند يک فرمول ساده و عملي را به شما به منظور يافتن و نگه داشتن يک عشق حقيقي ارائه کند؟ واقعاً مي خواهيد بدانيد؟
بايد فردي را که هر روز با او هستيد با تمام وجود دوست داشته باشيد. (براي اينکه بدانيد اين شخص چه کسي است، بهتر است نگاهي به داخل آينه بيندازيد!)
فقط همين! با اين کار شما حامل توده هاي عظيمي از عشق مي شويد که مي توانيد به راحتي به ديگران نثار کنيد. (و اين امر از شما يک انسان فوق العاده جذاب و جالب مي سازد)؛ در طول زمان هايي که خودتان را يک فرد تنها تصور مي کنيد، مطمئن باشدي که زندگي چندان بد نخواهد گذشت، چون براي مدتي با درون خودتان همنشين مي شويد.
به هر حال کيست که اين کار را انجام نداده باشد؟
موضوعات مرتبط: روان شناسی
آيا ميدانيد عادت چيست؟ عادت تكرار ميآورد و به دنبال تكرار، كسالت و روزمرگي! چگونه ميتوانيم هميشه تازه و نو و همسري نمونه باشيم.
زن ميگويد: صبح كه همسرم ميخواهد سر كار برود، همراه او بلند ميشوم و يه صبحانه كامل با هم ميخوريم، اين امر باعث ميشود كه مرد احساس تنهايي نكند، بنابراين همانطور كه اون زود از خواب بلند ميشود و به خاطر آسايش و رفاه خانه از خوابش ميگذرد، من هم با او همراهي ميكنم تا احساس نكنه همه بار زندگي رودوش اونه، اگر من صبحها بيدار نشوم و او را بدرقه نكنم، زندگي براش يكنواخت ميشود و كمكم عادت ميكند كه زن خود را نبيند و احساس يكي بودن و همراه بودن رو از دست بدهد.
اگر محيط كارش طوري باشد كه بتوانم به اون زنگ بزنم، وقت ناهار باهاش تماس ميگيرم كه ببينم غذا شو خورده يا نه؟
اما اگر مدام به او زنگ بزنم، تمركز كاري خود را از دست ميدهد و حس ميكند كه درمحيط كار هم آزادي فكري نداره و هم زمان بايد دو مسئوليت متفاوت را به دوش بكشد و گاهي هم حس ميكند كه نگاهي اونو زيرذرهبين گذاشته و كنترل ميكنه و بايد براي هر ساعت خودش جوابي بدهد! اين امر باعث ميشود كه كمكم به صداي زنگ تلفن حساسيت پيدا كند و دچار اضطراب شود. وقتي به خونه بر ميگرده، به استقبالش ميروم و بعد از سلام واحوالپرسي ساده و كوتاه وسايلشو از دستش ميگيرم و بعد در محيطي آرام و پر از سكوت يه چايي داغ با هم ميخوريم، تا بتواند از محيط و مشغلههاي كارياش جدا و خودشو با محيط خانه هماهنگ كند، زيرا ما زنها ميتوانيم درعين حال كه به كارهاي شخصي و حتي اداري خود ميرسيم به چيزهاي ديگر هم فكر كنيم و تصميم بگيريم. به تاريخ به ادبيات به مسائل بچهها وحتي ميتوانيم در ذهن خودمان اسباب خانه رو جابجا كنيم و دكوراسيون را تغيير دهيم!تا وقتي كه احساس نكنم به آرامش وهماهنگي لازم رسيده، حرفي نميزنم.
تا اينكه با پرسيدن (چه خبر)؟ اعلام حضور و آمادگي براي شنيدن مسائل روز را بكند، اول موضوعات شاديآور را براش تعريف ميكنم و مشكلات و مسائل قابل بررسي را براي ساعتهاي بعدي ميگذارم تا بتواند همراهيام كند و تصميمهاي بهتري را با هم بگيريم.
وقتي كه همسرم ميخواهد از مسائل بيرون برايم حرف بزند بدون هيچ عجلهاي كنارش مينشينم و به چشماش نگاه ميكنم تا علاقه و دقت مرا متوجه شود حتي اگر به نظرم بيايد كه از اون حرفها سر در نميآورم و يا برايم جالب نيست به دغدغههايش احترام ميگذارم و به او گوش ميكنم، چرا كه اگر براي من كه همراه و همسر او هستم حرف نزنه، احساس ميكنه كه برام اهميتي نداره و كمكم از من دور ميشه و چون آدمها در هر موقعيت اجتماعي و شغلي كه باشند، نياز به يك همدم و مونس دارند، اگر اين نيازشان برطرف نشود، كمكم در خودشان فرو ميروند و تمام حرفهاشونو در درون خودشان زنداني ميكنند و وقتي روزي لبريز شد ممكن است كه دوست يا همدم ديگري را براي خودشان در نظر بگيرند... زن جوان ميگويد: من هيچوقت خودمو با همسرم مقايسه نميكنم چرا كه دنياي ما با هم متفاوت است، مردان درعمل و سكوت محبتشونو ابراز ميكنند و زنان در كلام و بيان!
اينگونه عاشق همسرتان شويد
چه چيزي باعث ميشود تا به فردي علاقمند شويد؟
ظاهر ميتواند يكي از فاكتورهاي علاقهمندي باشد، كارشناسان بر اين باورند كه گاهي ذهن ناخودآگاه دنبال خصوصياتي ميگردد كه شايد ما از آن بياطلاع باشيم.
اصولا مردان به طور ناخودآگاه دنبال زناني هستندكه چهره متناسبي دارند و زنها دنبال مرداني هستند كه توانايي حمايت و تامين امرار معاش را داشته باشند. گاهي اوقات نيز افراد دنبال آدمهاي شبيه والدين خود ميگردند. يك دختر، مردي با خصوصيات و رفتارهاي پدر را به عنوان شوهر دوست دارد و يك پسر نيز همسر خود را در قالب مادرش تصور ميكند. محققين بر اين باورند كه برخي از خصوصيات ژنتيكي است و حتي تداوم ازدواجها نيز گاهي ژنتيكي است. حال ببينيم كه:
چرا ما عاشق يك نفر ميشويم و او با بقيه چه فرقي دارد؟ انسانها در ضمير ناخودآگاه خود دنبال فردي ميگردند، تا توسط او تجربيات خود را كامل كنند. گاهي اوقات با فردي كه كاملا شبيه خود ماست ميتوانيم تجربيات را كامل كنيم و گاهي نيز دنبال كسي ميگرديم كه بتوانيم از او چيزهايي ياد بگيريم و روحيات و خلقياتش كاملا با ما تفاوت داشته باشد.
آيا زوجين خواستههاي يكساني دارند؟ معمولا داشتن عقايد و خواستههاي يكسان نخستين عامل ايجاد جذابيت است. به همين دليل است كه برخي افراد، كسي را درست مثل خود انتخاب ميكنند و هر چه يك رابطه فراتر ميرود اين امكان براي طرفين فراهم ميشود تا متوجه شوند كه آيا با هم همدرد هستند؟ احساسات يكساني دارند؟ در انتخاب موزيك توافق دارند؟ هر دو با هم با شنيدن يك لطيفه ميخندند؟ و...
وقتي ما با همسر خود در مورد آرزوها و آرمانهاي خود صحبت ميكنيم يعني اينكه خواسته قلبي خود را بر زبان ميآوريم، اگر تاييدي شنيديم يا خواستههاي ما با خواستههاي او تطابق داشت، رابطه، شيريني خاصي پيدا ميكند، هدفها مشخص و ميسر و معين ميشود. البته بايد بدانيد كه هر چه سن انسان بالاتر ميرود، عاقلتر ميشود و اعتماد به نفس بيشتري پيدا ميكند، بنابراين آرزوها و خواستههايش نيز تغيير ميكند.
گاهي اوقات اين تغييرات باعث ميشود تا احساس كنيم نقاط مشترك كمتري با طرف مقابل خود داريم و آنطور كه تاكنون فكر ميكرديم او را نشناختهايم اما اين دليل نميشود تا نتوانيد آينده بهتري در كنار او داشته باشيد.
چيزي كه در اين ميان بايد به آن توجه داشت صحبت كردن در مورد آمال و آرزوها و عقايد شخصي با طرف مقابل است، زيرا وقتي زوجين در مورد نيازها و علاقههايشان با هم صحبت ميكنند، متوجه ميشوند كه هر كدام از زندگي چه ميخواهند؟
موضوعات مرتبط: خانه و خانواده ، روان شناسی
تـعداد کمي از اصـول و عقـايـد رفتاري وجود دارد که در طول زمان هـا و با گـذشت قــرن ها همچنان جاودان باقي مانده اسـت. ايـن اصـول و عـقايد، در همه ي فرهنگ ها، مذاهب و تـمدن هـا وجـود دارد. وجـه مشـتـرک هـمه ي اينها، فقط جـلوگيري از رفتـارهـاي بـد و نـاشـايسـت نيست، بلکه اين اصول و عقايد، جامعه اي را به وجود مي آورد که در آن بچه هـا نـه تـنها لوس، خودخواه، جسور و بي عاطفه نيستند، بلکه فارغ از خود پسـندي، بسيـار مـهربان، مؤدب و همدل ميـباشند، يعني همان کودکاني که ما در خيالاتمان آرزوي داشتنشان را داريم.
مـذاهب، فـرهنـگ هـا و مـکـتب هاي معنوي براي بيان اين اصـول و عـقايد زنــدگي، راه مخصوص به خود دارند. در اين مقاله قصد داريم، شما را با اصلي ترين و بنيادي ترين اين عقايد آشنا کنيم، تا با بكار گيري آنها و انتقال آن به رابطه ها و فعاليت هايتان، به جامعه آرماني خود دست يابيم.
1. با محبت باشيد. محبت بزرگترين نعمت خداوندي است که پايه و بنياد همه ي روابط و اخلاقيات به آن وابسته است. هرچه شما بيشتر به اطرافيانتان محبت کنيد، در عوض محبت بيشتري نيز دريافت خواهيد کرد. اين بهترين هديه اي است که مي توانيد تقديم فرزندتان کنيد.
2. ثابت قدم باشيد. نظم، قاعده و محدوديت هاي مشخص، ايجاد اعتماد مي کند. اين همان چيزي است که فرزندتان براي احساس امنيت و آرامش به آن نياز دارد.
3. الگوي خوبي باشيد. اگر ميخواهيد فرزندتان به کاري که شما دوست داريد گرايش پيدا کند، شما خود الگويي براي آن رفتار باشيد. فرزند شما به کسي نياز دارد تا از او سرمشق بگيرد.
4. قابل اعتماد باشيد. دروغ نگوييد و سعي کنيد رفتارهاي ساختگي از خود نشان ندهيد. فرزندان بايد خودِ واقعي شما را ببينند و بشناسند.
5. حضور داشته باشيد. سعي کنيد وقتي کودکتان به شما نياز دارد، کنار او باشيد و به خواسته هاي او رسيدگي کنيد. نگذاريد کار يا مسائل ديگر بين شما و فرزندتان فاصله بيندازد.
6. خوش بين باشيد. مسائل با نوع نگرش شما به آنها تغيير مي کنند. اگر مثبت گرا و به آينده خوشبين باشيد، از زندگي لذت بيشتري خواهيد برد.
7. صبور باشيد. آرام تر و همگام با فرزندانتان جلو رويد. زندگي به خودي خود سيع مي گذرد، پس چرا خودتان هم سعي مي کنيد سرعت آن را بيشتر کنيد؟ و يادتان باشد، تغيير زمان مي برد.
8. ايستادگي کنيد. زندگي دويدن در مسيري بسيار طولاني است. پشتکار و استقامت از لزومات پيمودن اين راه است. پس هيچوقت دلسرد نشده و دست از کار نکشيد، به خصوص در کمک کردن به فرزندانتان.
9. خودپسند نباشيد. از لاک خودپسنديتان بيرون آييد و انرژيتان را صرف ديگران کنيد. و فرزندانتان را در اين راه طولاني با خود همسفر کنيد.
10. فعال باشيد. فقط يکجا ننشينيد. اگر ايده خوبي داريد، يا فکر مي کنيد کاري اشتباه است، دست به فعاليت بزنيد. عملکردهاي شما به فرزندانتان نشان مي دهد که تنها راه انجام کارها، اقدام به عمل کردن به آنهاست.
11. ساده باشيد. کودک شما براي خوشبخت بودن نياز به چيزهاي زيادي ندارد. در واقع، هرچه کمتر باشد بهتر است. اين کار باعث مي شود او ياد بگيرد براي داشتن کوچکترين وسيله اش هم قدرشناس و سپاسگذار باشد.
12. بااعتقاد باشيد. هر انساني براي زندگي کردن نياز به مجموعه اي از اصول و قوانين دارد که از طريق آن خوب را از بد تشخيص دهد. شما بايد جايگاه اعتقاديتان را محکم کنيد، تا فرزندتان هم فرصت پيروي از شما را داشته باشد.
13. سازگار باشيد. انعطاف پذيري امر بسيار مهمي در زندگي است. ياد گرفتن چيزهاي تازه، داشتن ايده هاي جديد و کشف ديدگاه هاي مختلف، را بايد تجربه کنيد و به فرزندانتان نيز منتقل کنيد.
14. همدل باشيد. فراي همه ي اين مسائل، يکي از مهمترين فضيلت هاي انساني، توانايي درک ديگران و فهميدن احساسات آنهاست. همدلي پادزهري براي رفتارهاي خودپسندانه، بيرحمانه و عاري از عاطفه و احساس است. و بهترين راهي که فرزندانمان مي توانند اين خصوصيت برجسته را بياموزند، از طريق همدلي کردن ما با آنهاست.
با اينکه گفتن اين مسائل آسان است، اما عمل کردن به آنها در اين زمانه نامطمئن و خطرناک ساده نيست. رفتارهايي که ما در کودکانمان مشاهده مي کنيم، فقط انعکاسي از آنچه در خانواده خود مي بينند نيست، بلکه انعکاسي از دنياي بزرگ پيرامون آنهاست. خطرات بسياري پيش پاي آنهاست، خطراتي که گاهي ما توانايي کنترل آنها را نداريم. تنها کاري که مي توانيم بکنيم اين است که پدر يا مادراني صالح باشيم.
هر کاري که ما انجام مي دهيم، تاثيري مستقيم بر فرزندانمان و دنياي آنها دارد. پس دست از بهانه تراشي و انداختن تقصير بر گردن همديگر برداريم و همه ي انرژيمان را صرف تربيت آنها کنيم. موفق شدن آنها در زندگي به اين نيست که هميشه در مدرسه نمره بيست بگيرند، يا تحصيلات دانشگاهي کنند يا در کار و تجارت موفق شوند. موفقيت آنها، نفسِ خوشبخت زندگي کردن در اين دنياي پر هرج و مرج و شلوغ است .
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، کودک
اگر تلويزيون تماشا مي كنيد از بچه ها بخواهيد هنگام پخش آگهي هاي بازرگاني بلند شده و با موسيقي آن ورزش كنند.در نقطه سر خط امروز، چند كاري را كه مي تواند نقش مؤثري براي شادابي خانواده داشته باشد پيشنهاد مي كنيم:
1-اگر خانه تان حياط دارد، باغچه ها را همراه هم آبياري كنيد و با خلاقيت خود آنها را آراسته و گل ها و سبزي هاي مختلف در آن بكاريد.
2-قايم باشك بازي كنيد.
3-اگر تلويزيون تماشا مي كنيد از بچه ها بخواهيد هنگام پخش آگهي هاي بازرگاني بلند شده و با موسيقي آن ورزش كنند. اين كار آنها را از نشستن صرف پاي برنامه ها به انجام فعاليت بدني تشويق مي كند.
4-همراه بچه ها واليبال، فوتبال و بدمينتون بازي كنيد.
5-اگر مسابقه ورزشي اي نزديك خانه تان برگزار مي شود، همراه بچه ها براي تماشا برويد.
6-رفتن به سينما را از ياد نبريد.
7-خريد كتاب را در برنامه خود قرار دهيد و خود فرزندان را هم براي انتخاب كتاب مورد علاقه شان همراهتان ببريد.
8-به جاي رفت و آمد با ماشين، كمي از كارهاي خود را بدون ماشين و پياده انجام دهيد. بعضي از روزها بچه ها را همراه خود پياده به مدرسه ببريد و از مدرسه بياوريد.
9-اگر فرزند خردسالي داريد با او بازي حيوانات انجام دهيد. او را با حيوانات مختلف آشنا كنيد و حتي همراه هم صداي آنها را در بياوريد.
10-همراه فرزندان خود به سفر دور دنيا برويد! زياد خرجي ندارد چون فقط يك نقشه نياز است. در خصوص كشورها و آداب و رسوم مردمان مختلف صحبت كنيد تا فرزندتان را از چهارچوب محدود دور خودش به جهاني وسيع تر ببريد.
11-درباره افراد موفق و رموز موفقيت با هم صحبت كنيد.
12-همراه همه اعضاي خانواده بازي فكري كنيد.
13-به خردسالان اجازه دهيد در گوشه اي از خانه كه برايشان در نظر گرفته ايد راحت غلت بزنند و هر بازي اي كه دلشان مي خواهد انجام دهيد. به خاطر داشته باشيد گرايش كودكان به اضافه وزن از همين سنين شكل مي گيرد.
14-معلم هم شويد. اگر هريك از اعضاي خانواده مهارت خاصي را مي دانند، سعي كنند آن را به ديگران نيز آموزش دهند.
15-ورزش هايي چون يوگا را نيز در برنامه تان بگنجانيد. اين كار آرامش را به همه خانواده هديه مي دهد.
16-زماني را انتخاب كنيد و همه دور هم بنشينيد. حالا فرصت خوبي است كه از هم انتقاد كنيد و كارهاي خوب و بد يكديگر را ذكر نماييد تا با اين كار قدمي هم براي اعتلاي شخصيت خانواده تان برداشته باشيد.
17-يك زنگ مطالع در نظر بگيريد و پس از آن زنگ تفريحي را نيز در نظر بگيريد.
18-اگر خانه تان آسانسور دارد، بعضي از روزها را به پله نوردي اختصاي دهيد. بله! بگذاريد فعاليت بدني جزئي از برنامه زندگيتان شود و مطمئن باشيد همين كارهاي به ظاهر ساده هم بسيار مفيدند.
19-به كارهي خانه چاشني سرگرمي بيفزاييد. مثلا گردگيري اتاق ها را به فعاليتي مفرح تبديل كنيد.
20-از فعاليت هنري نيز غافل نشويد. همراه هم شعر بخوانيد، نقاشي بكشيد و فيلم و عكس بگيريد. اگر هم از دانش هنري برخوردار نيستيد، چه اشكالي دارد كه سعي كنيد آن را فرا بگيريد؟
21-اگر مي توانيد سري هم به استخر بزنيد و شنايي بكنيد.
22-با همسايه ها و يا ديگر اقوام مسابقه اي ترتيب دهيد و با هم رقابت دوستانه اي داشته باشيد.
23-و در آخر اين كه از خودتان قدرداني كنيد. منتظر موقعيت و فرصت نباشيد. هر موقع كه دلتان خواست به همديگر هديه بدهيد و از هم قدرداني كنيد.
موضوعات مرتبط: خانه و خانواده ، خوب زندگی کنیم ، روان شناسی
حتماً بارها از زن هاي اطراف خود و گاهي از مادرتان شنيده ايد که مي گويند نبايد کل واقعيت زندگي را با شوهر در ميان بگذاري منظور از اين جمله چيست؟ آيا مفهوم اين است که مردها آنقدر ضعيف و ناتوانند که نمي توانند واقعيت هاي زندگي خود را تحمل کنند. اگر چنين است پس چگونه توانسته اند تمامي صفحات تاريخ را پر کنند و حادثه و حماسه ها بيافرينند. اغلب گفته مي شود مردها نمي توانند قبول کنند که اشتباه کرده اند. اغلب گفته مي شود مردها نمي توانند قبول کنند که اشتباه کرده اند. پس چگونه توانسته اند حاکمان پهن دشت علم و صنعت شوند. زيرا که گفته شده است که کارهاي بزرگ نتيجه خطاهاي بي شمار است. پس مي توانيم به اين نتيجه برسيم که اين عقيده که يک زن هميشه بايد شوهرش را از حقايق زندگي دور نگه دارد مربوط به دوران جاهليت مي شود. اگر مرتکب چنين اشتباهي در زندگي زناشويي شويد، زماني فرا خواهد رسيد که احتياج مبرمي به حضور شوهرتان در صحنه زندگي زناشويي داريد ولي او را فرسنگ ها دور از خود مي يابيد و نمي توانيد انتظاري غير از اين داشته باشيد. زيرا او را از حقايق زندگي دور نگاه داشته و شايد غريبه هايي باشيد که در زير يک سقف زندگي مي کنيد.
زني مي گفت: «پس از بيست سال زندگي زناشويي واقعاً دريافتم تنها و بي کس هستم و داستان غم انگيز او از آنجا شروع مي شود که بر اثر دردها به دکتر مراجعه مي کند. دکتر پس از معالجه در مي يابد که او احتياج به عمل جراحي دارد. وقتي به خانه بر مي گردد جريان را با شوهرش در ميان نمي گذارد و سعي مي کند تمام جريان را يک موضوع فوق العاده کوچک و پيش پا افتاده تلقي کند. زيرا مادرش هميشه به او گفته بود هرگز نگذار شوهرت بفهمد که تو بيمار هستي زيرا هيچ مردي از يک زن بيمار خوشش نمي آيد. قرار مي شود روزي در بيمارستان بستري شود و تحت عمل جراحي قرار گيرد. در بيمارستان قبل از اينکه شوهرش به ديدنش آيد از دکتر مي خواهد که شوهرش را در جريان بيماري او قرار ندهد و پس از عمل جراحي مشخص شد که بيماري او يک نوع سرطان بوده است و احتياج به جراحي مجدد داشته است. بار دوم هم دور از چشم شوهر تحت عمل جراحي قرار مي گيرد و قاعدتاً هر آدمي در آستانه بيماري روحيه اش را از دست مي دهد و احتياج به کسي دارد که از او دلجويي کند. اما اين زن تنها بود زيرا دخترش ازدواج کرده بود و در شهري ديگر زندگي مي کرد. و شوهرش هم از ماجرا به طور کلي خبر نداشت در اينجا لازم است يادآور شوم که اين گونه زنان خود چنين زندگي را براي خود رقم مي زنند. گرچه گاهگاهي با بعضي از مردان سنگدل و بي رحم برخورد مي کنيم، اما نبايد فراموش کرد که در وجود همه آنها احساس و عاطفه وجود دارد. و اگر آنها را هميشه در ميان حقايق زندگي نگاه داريم مي توانند يار و ياور زنان خود باشند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
او به زبان فارسي صحبت ميكند، شما هم فارسي صحبت ميكنيد. اما باز هم حرفهاي يكديگر را نميفهميد. چرا همسرتان زبان شما را نميفهمد؟ اصولاً چطور بايد صحبت كنيم تا منظور را درست به همسرمان برسانيم و او كلمه به كلمه حرفهايمان را درك كند؟ براي چندمين مرتبه به همسرتان يادآوري ميكنيد كه پاركينگ را تميز كند. اما فرداي همان روز باز ميبينيد تمام آشغالها و خرتوپرتهاي دور ريختني را روي زمين پخش كرده و جمع نكرده است... چند بار اشاره كردهايد كه از عروسكهاي كوچولوي دوست داشتني و موزيكال خوشتان ميآيد ولي باز هم براي تولدتان يك آدم آهني زمخت و خشن كه از آن نفرت داريد خريده است! در اين مواقع هميشه زنها از خود ميپرسند مگر او صداي مرا نميشنود؟ يا اينكه حرفهاي مرا نميفهمد؟
در واقع مشكل اصلي اينجاست كه لحن شما در گفتن جملات، با سبك ارتباط برقرار كردن همسرتان تفاوت دارد. دكتر لوري پان، نويسنده كتاب <لحن كلام چگونه زندگي را تغيير ميدهد> ميگويد: <مردم براي بيان حالات و درخواستهاي خود از روشهاي متفاوت استفاده ميكنند.> اگر همسر شما با رفتار و نوع گفتار شما آشنايي كافي نداشته باشد، بعد از هر گفتگويي سوءتفاهمها آغاز ميشود. براي اين كه شكاف ميان اين فاصلههاي رفتاري و گفتاري برطرف شود، اين تست را با دقت مطالعه كنيد و در هر وضعيتي كه شرح داده شده، نزديكترين پاسخ را انتخاب كنيد. سپس با توجه به پاسخهايتان، راه حلهاي مشكل را بخوانيد تا ديگر لحظههايتان را با دعوا بر سر سوءتفاهمها هدر ندهيد.
)1 وقتي از كار منزل خسته ميشويد...
الف) همسرتان را متهم ميكنيد كه بار مسوِوليت خودش را به دوش نميكشد. ب) با طعنه و كنايه نشان ميدهيد كه ديگر توان نداريد و در دل اميدواريد همسرتان متوجه منظورتان شود و در كار خانه كمكتان كند. ج) هيچ چيز نميگوييد و خودتان كارها را انجام ميدهيد. چون معتقديد اگر خودتان كارها را بكنيد، راحتتر است تا اين كه 2 ساعت وقت بگذاريد و به او ياد بدهيد چطور با ماشين ظرفشويي كار كند. د) از همسرتان خواهش ميكنيد چند روز در هفته كارها را انجام دهد تا شما هم كمي استراحت كنيد.
)2 همسرتان از شما ميخواهد روز تعطيل آخر هفته را به سينما برويد و فيلم علمي - تخيلي مورد علاقه او را ببيند، در حالي كه شما از اين نوع فيلمها متنفريد...
الف) او را سرزنش ميكنيد و ميگوييد اين بدترين پيشنهادي است كه او ميتوانسته بدهد و بهتر است به كار خودش برسد. ب) ميگوييد: <آ... نميدانم...اما اگر واقعاً دوست داري برويم،...> و در دل آرزو ميكنيد كاش نظرش عوض شود. ج) با او ميرويد. شايد فيلمش خيلي هم بد نباشد. د) به او ميگوييد هرگز اين فيلمها را دوست نداريد و بهتر است كه فيلم ديگري انتخاب كند...
)3 همسرتان عادت بدي دارد كه شما را آزار ميدهد. يكبار، وقتي كه دوباره آن عادت را انجام داد...
الف) از كوره در ميرويد. مثلا ميگوييد چند بار گفتم طوري مسواك بزن كه كف خمير دندان به آينه دستشويي نپاشد؟ ب) خود شما هر بار پس از مسواك زدن با دستمال آينه را پاك ميكنيد و اميدواريد او نيز ياد بگيرد. ج) به خود ميقبولانيد كه هيچ انساني ايدهآل نيست و بيعيب و نقص آفريده نشده است. د) صبر ميكنيد تا كارش تمام شود. سپس مشكل را مطرح ميكنيد و پيشنهاد ميدهيد وقتي شبها دوش ميگيرد، زير دوش مسواك بزند يا هر راهحل ديگري كه خودش فكر ميكند از آن راه مشكل حل ميشود، را انجام دهيد.
)4 همسرتان از شما ميپرسد براي هديه تولدتان چه هديهاي ميخواهيد؟...
الف) تمام مشخصات، رنگ، مدل و مارك يك قهوهجوش را به او ميدهيد و تا‡كيد ميكنيد مبادا چيزي مغاير با سليقه شما بخرد. ب) ميگوييد <هرچه خودت ميخواهي> و بعد با اشاره به او ميفهمانيد كه دوست داريد به كنسرت خواننده محبوبتان برويد. ج) ميگوييد <هر چه خودت انتخاب كني و بخري، قبول دارم> و بعد به خودتان ميگوييد كه توي اين سن و سال ديگر كادوي تولد چيز بيمزهاي است و نيازي به آن نيست. د) به او ميگوييد خواننده محبوبتان در سالن اصلي شهر كنسرت دارد و خيلي دوست داريد كه بليت كنسرت به عنوان كادوي تولد از او هديه بگيريد.
)5 شما درباره مشكلاتي كه در محلكار برايتان پيش آمده صحبت ميكنيد. همسرتان يك پيشنهاد ميدهد كه زياد مورد پسند شما نيست...
الف) او را متهم ميكنيد كه هميشه فقط مشكل را بيشتر ميكند و پيشنهادش بسيار بد است و بهتر است ديگر راجع به آن صحبت نكند. ب) در طول شام، ساكت ميمانيد و با او صحبت نميكنيد تا خودش متوجه شود اشتباه كرده است. ج) از او به خاطر پيشنهادش تشكر ميكنيد و ميكوشيد به طريقي آن پيشنهاد را عملي كنيد. د) ميگوييد پيشنهادش را انجام دادهايد، اما فايدهاي نداشته است.
)6 همسرتان با پساندازي كه از حقوقش جمع كرده، بدون مشورت با شما يك تلويزيون مدل جديد و بزرگ خريده است.
الف) به او ميگوييد برود و آن را پس بدهد. ب) شما هم يك مرتبه وقتي با او به خريد ميرويد، حسابي ولخرجي ميكنيد تا او هم به فكر فرو رود و بفهمد اسراف و ولخرجي كار بدي است. ج) چيزي نميگوييد و با خود ميانديشيد او براي پول درآوردن زحمت زيادي كشيده است وحق دارد گاهي پولش را هر طور كه دوست دارد خرج كند. د) به او ميگوييد دفعه بعد اگر خواستي چيزي بخري، با من مشورت كن و اگر پول زيادي پسانداز كردي و نميدانستي چكارش كني، بهتر است با هم برويم اوراق مشاركت بخريم.
)7 تعطيلات فرا رسيده و ميخواهيد با خانواده به مسافرت برويد. شما ميگوييد شيراز و همسرتان ميگويد كيش.
الف) پيشنهاد بدي داده است. چون در كيش بايد پول كلان خرج كرد و زياد هم خوش نميگذرد. ب) موقع راهرفتن سرتان را پايين مياندازيد و پاهايتان را طوري روي زمين ميكشيد تا نشان دهيد از رفتن به كيش ناراضي هستيد و دوست داريد به شيراز برويد. ج) به اين فكر ميكنيد كه كيش چه منظرههاي زيبا و خاطرهانگيزي دارد، ميتوانيد از ساحل زيباي آن استفاده كنيد و به خريد برويد. پس در آنجا هم خوش خواهد گذشت. د) با همسرتان قول و قرار ميگذاريد كه امسال به كيش برويد و سال بعد به شيراز.
)8 او روز تولد شما را فراموش ميكند.
الف) با ناراحتي فراوان ميگوييد به جهنم كه فراموش كرد! ب) به او ميگوييد اشكالي ندارد، اما با خودتان فكر ميكنيد ماه آينده هم من سالگرد تولد او را فراموش ميكنم تا ببينم خوشش ميآيد يا نه! ج) با خود عهد ميبنديد سال ديگر خودتان حتما به يادش بيندازيد فردا روز تولدتان است. د) به او ميگوييد بسيار ناراحت و نااميد شدهايد و براي اين كه فراموش كنيد، پيشنهاد ميدهيد به يك رستوران چيني كه در آن خاطرات زيادي داريد، برويد.
)9 همسرتان تصميم دارد براي خواهرش كه تازه ازدواج كرده، يك كادو بخرد. از صبح به بازار رفتهايد و او هنوز چيزي نخريده است. از خستگي عرقتان در آمده ...
الف) اعصابتان خرد ميشود و خودتان با عصبانيت يك چيزي ميخريد. ب) مرتب به دستهاي خالي همسرتان اشاره ميكنيد و طعنه ميزنيد تا شايد بهش بربخورد و بالاخره چيزي بخرد. ج) پشتسر او به آرامي ميآييد و صبر ميكنيد تا بالاخره چيزي پيدا كند و بخرد. د) به او ميگوييد اگر با من مشورت كرده بودي، به تو ميگفتم كه جمعهها مغازههاي بازار اكثراً تعطيل است و يك روز ديگر با هم به خريد ميرفتيم.
)10 احساس ميكنيد مدتي است روابط عاشقانه و رمانتيك در زندگيتان كمرنگ شده است...
الف) از همسرتان انتقاد ميكنيد كه هيچوقت كاري نكرده تا شما احساس خاص و رمانتيكي پيدا كنيد. ب) به او ميگوييد شوهر <نازنين> بدون هيچ دليلي براي همسرش يك سبد گل خريده است و اميدواريد او منظور شما را درك كند. ج) به خودتان نهيب ميزنيد بيدار شو! رمانتيك بودن براي نوجوانان و شخصيتهاي رمانهاي دانيل استيل است، نه براي تو. د) به او ميگوييد احساس ميكنم روابطمان كمي سرد و بيروح شده است. بهتر است براي اين كه از اين كسالت بيرون بياييم، هفتهاي يك شب برويم بيرون و تفريح كنيم. پاسخهاي خود را علامت زديد؟ حالا تعداد دفعاتي كه الف، ب، ج يا د را انتخاب كردهايد، با هم جمع كنيد و ببينيد كدام بيشتر امتياز ميآورند. سپس كليد پاسخها را بخوانيد. براي هر پاسخ، يك توضيح كامل ارائه داده شده است. در هر توضيح، خصوصيات خوب و خصوصيات بد شما ارائه ميشود و نيز اين كه چطور صحبت كنيد تا همسرتان دركتان كند و حرفهايتان را بفهمد.
ارزيابي خودآزمايي:
اگر گزينه <الف> را بيشتر انتخاب كردهايد: شما همسري جسور و ركگو هستيد
خصوصيات مثبت: شما ميدانيد چه ميخواهيد و از بيان خواستههايتان هيچ واهمهاي نداريد. در اظهار حرفهايتان تا‡مل نميكنيد و انتظار داريد يك مرد خوب، به خواستههاي شما احترام بگذارد. شما آنقدر جسور و بيباك هستيد كه بسيار رك حرفهايتان را به زبان ميآوريد. جسارت و پر دل و جرا‡ت بودن، خصوصيات خوبي است، در صورتي كه...
خصوصيات منفي: اگر اين قدر رك باشيد و حرفهايتان را بيپرده بيان كنيد، همسرتان احساس ميكند نميتواند هيچ كاري را درست انجام دهد. دكتر پان در اين خصوص معتقد است: <زني با اين خصوصيت، احساس ميكند با رابطه نزديكي كه با همسرش دارد، ميتواند به راحتي تمام ظرافتها و تدابير را از پنجره دور بيندازد و جسورانه تمام حرفهايش را بر زبان بياورد.> به طور مثال، در حالي كه زن ميتواند بگويد: <عزيزم امشب لطف ميكني ظرفها را بشويي؟>، ميگويد: <چند ماه است هيچكاري توي خونه نكردهاي. امشب همه ظرفها رو تو بشور>! در جواب اين دستور، مرد ميگويد چشم! اما انگيزهاش را براي انجام دادن هر كاري از دست ميدهد. مثلا موقع شستن، ظرفها را تميز نميشويد و طي چند دقيقه همه كار را تمام ميكند. اما اين، بهترين حالتي است كه ميتواند اتفاق بيفتد، چون احتمال اين هم وجود دارد كه مرد بدترين پاسخ را بدهد و بگويد: <واي كه چقدر غرغر ميكني؟ ساكت باش>!
چطور صحبت كنيم تا منظورمان را درك كنند؟ پيش از اينكه با همسرتان اين گونه صحبت كنيد، با خود فكر كنيد آيا با دوست صميميتان هم اين طور صحبت ميكنيد؟ يا اگر كسي با شما اين طور صحبت كند، ناراحت نميشويد؟ پاسخ كاملا واضح است. پس بهتر است رويهتان را تغيير دهيد و حرفهايتر برخورد كنيد. همسرتان حتما از يك درخواست بيشتر استقبال خواهد كرد تا يك دستور! مثلا به جاي اينكه به او بگوييد: <يادت نره حتما بالكن رو جارو بزن>! بهتر است بگوييد: <زحمتي نيست بالكن رو جارو بزني؟> دكتر پان ميگويد: <مرد، هرچند ازدواج كرده باشد، اما باز قدرت انتخاب بين 2 گزينه را دارد كه كاري را بكند يا نكند. اگر با لحني خوب و زيبا از او درخواست شود، حتما آن كار را انجام خواهد داد.> بياييد صحبتهايمان را با اين نگرش و ديدگاه تغيير دهيم و لحن كلاممان را اصلاح كنيم. ب
به برنامههاي همسرمان اهميت دهيم نيازي نيست كه صدبار به همسرتان بگوييد پاركينگ را تميز كن. كافي است يكبار به او بگوييد كي وقت داري به نظافت پاركينگ برسي؟ اين جمله نشان ميدهد كه شما براي برنامههاي همسرتان ارزش قائل هستيد و انتظار نداريد همان موقع از جا بپرد و پاركنيگ را تميز كند. او به صبر و شكيبايي شما احترام ميگذارد و حتما در برنامه اين هفتهاش تميز كردن پاركينگ را نيز قرار ميدهد و مثلا ميگويد: <الان كار ديگري دارم. اما آخر هفته حتما اين كار را انجام ميدهم.> بهتر است از او قول بگيريد. نه به خاطر اين كه ضربالاجلي براي او تعيين كرده باشيد تا به قولش عمل كند، بلكه اگر آخر هفته اين كار را انجام نداد، به او بگوييد مرد پاي قولش ميماند. مطمئن باشيد او ثابت خواهد كرد مرد است.
نگوييد چطور
هرچه ميخواهيد، با لحن درخواستي از او بخواهيد، اما نگوييد چطور آن كار را انجام دهد. مثلا بگوييد <بيزحمت امشب ظرفها را ميشويي؟> اما به دنبال آن نگوييد <مواظب باش ليوانها نشكند يا بشقابها لب پر نشود.> مرد، احتياج به اطمينان و اعتماد شما دارد و از شما ميخواهد اگر كاري از او خواستهايد، به او اعتماد كنيد. او تمامي سعي خود را خواهد كرد تا كارش را تمام و كمال و بينقص انجام دهد. اگر گزينه <ب> را بيشتر انتخاب كردهايد: شما زن اسرارآميزي هستيد ظ خصوصيات مثبت: شما علاقه داريد با روش رمز و كد و اشاره با ديگران ارتباط برقرار كنيد. مثلا وقتي ميگوييد خستهايد، منظورتان اين است كه همسرتان متوجه شود و ظرفها را بشويد. يا وقتي با ايما و اشاره ميگوييد چه چيزي دوست داريد، انتظار داريد همسرتان بفهمد و همان را براي روز تولدتان بخرد. پس او بايد به تمام حرفها و رفتار و حركات شما دقت كند تا خواستههايتان را بفهمد. اين روش براي شما جالبتر است زيرا با هديه گرفتن وسيله مورد علاقهتان، سورپريز ميشويد. خصوصيات منفي: تا هنگامي كه از او بخواهيد آرزو و خواسته شما را از ميان مه ترديد و شك متوجه شود و آن را كشف كند، كلي فرصتها را از دست ميدهد كه در اين فاصله ممكن است شما عصباني شويد و از كوره در برويد. دكتر پان ميگويد: <مردهايي كه با اين نوع زنها ازدواج ميكنند، بايد هميشه يك سپر همراه داشته باشند تا از تير كنايات و ايما و اشارههاي همسرشان در امان باشند.>
چطور صحبت كنيم تا منظورمان را درك كنند؟
)1 خواستههايتان را با سوال مطرح نكنيد. وقتي واقعاً چيزي را ميخواهيد، تعارف بيجا نكنيد. مثلا اگر دوست داريد امشب به رستوران برويد و يك غذاي چيني بخوريد، به همسرتان نگوييد: <دوست داري امشب شام برويم بيرون؟> چون احتمال دارد او بگويد: <از غذاي ظهر باقي مانده است. بهتر است همان را بخوريم تا اسراف نشود.> شما هم كه غذاي ديگري هوس كردهايد، شام نميخوريد و گرسنه ميخوابيد. اگر حرف دلتان را واضحتر بيان كنيد، حتما او به خواسته شما اهميت ميدهد...
)2 روز خود را شب نكنيد. سالگرد ازدواجتان است. اگر همسرتان گفت: <چه چيز دوست داري برايت بخرم؟> و شما پاسخ داديد: <هر چه خودت فكر ميكني...>، منتظر باشيد كه روزتان تيره و غمناك شود. چون او كدها و رمزهاي شما را نفهميده است كه اين سوال را كرده و حالا ميرود و چيزي برايتان ميخرد كه از آن متنفريد. شما با اميد سورپريز شدن، غيرمستقيم به او گفتهايد چه ميخواهيد اما او هم تقصيري ندارد كه متوجه نشده است. براي حل اين مشكل ميتوانيد چند پيشنهاد بدهيد، اما واضح بگوييد. بالاخره او ميفهمد و يكي را انتخاب ميكند. البته شما نميدانيد او كدام را انتخاب كرده است و موقع گرفتن هديه، حتما شگفتزده و سورپريز خواهيد شد. مثلا بگوييد: <دوست دارم به يك هتل 5 ستاره جديد بروم، يا يك تكه جواهر زيبا برايم بخري يا ... هر كدام را كه خودت انتخاب كردي.>
به جاي كنايه، يك پيشنهاد بدهيد
همسرتان يك آكواريوم ماهي خريده است. اما شما مجبوريد هر 2 هفته يكبار حسابي آن را تميز كنيد تا بوي بد نگيرد. ديگر خسته شدهايد. با كنايه و طعنه ميگوييد: <اين آكواريوم پيشنهاد خودت بود و خودت دوستداشتي آن را بگيري.> و منظورتان اين است كه خودش هم بايد آن را تميز كند نه اين كه همه كارهايش را بر دوش شما بيندازد. به جاي اين همه نيش و كنايه ميتوانيد پيشنهاد بدهيد كه <يكبار من آن را تميز ميكنم و دفعه بعد تو به نظافت آن برس. كار را نوبتي كنيم.> اگر گزينه <ج> را بيشتر انتخاب كردهايد: شما همسري بردبار و با گذشت هستيد ظ خصوصيات مثبت: معمولا جمله <هرچه تو بگويي عزيزم> ورد كلام شماست! هدف شما از ازدواج، داشتن يك زندگي آرام، بيدغدغه و شاد بوده است. به همين دليل، صرف شام در رستوراني كه شما دوستش داريد يا هر چيز بياهميت ديگر باعث نميشود از كوره در برويد، غرغر كنيد يا طعنه و كنايه بزنيد. همسر شما از اين كه به خاطر مسائل پيش پا افتاده اوقاتتان را تلخ نميكنيد، بسيار خوشحال است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
افراد دروغگو معمولا از نظر نوع رفتاري با يكديگر شباهت بسياري دارند كه دانستن برخي از خصوصيات به ما كمك مي كند كه تا حدودي انسان دروغگو را بشناسيم برخي از علائم و روشهايي كه باعث شناهخت دروغگو مي شود عبارتند از
چشمان كساني كه دروغ مي گويند يا بازتر از حد معمول است يا دائما چشمهاي آنان به نقاط مختلف حركت مي كند. در عين حال آنها معمولا از نگاه مستقيم به شما احساس ناراحتي مي كنند و سعي مي كنند مستقيما به شما نگاه نكنند
گاهي اوقات افراد دروغگو بخشي از صورت يا دهانشان را هنگام حرف زدن مي پوشانند
وقتي از آنها سوال مي شود دماغ يا گوششان را به حالت عصبي مي خارانند
فرد دروغگو معمولا هنگام حرف زدن حركت اضافي زيادي از خود بروز مي دهد
در هنگام حرف زدن زياد تپق مي زنند و اشتباهات فراوان گفتاري را سعي مي كنند به گونه اي بپوشانند
آنها هميشه كلي گويي مي كنند و بارها اين كليات را تكرار مي كنند و با اين كار تلاش مي كنند تا خودشان را قانع كنند
آنها سعي مي كنند به گونه اي گيج و مبهم سخن بگويند و با اين كار به شما اجازه نمي دهند تا حرفهاي آنان را تجزيه كنيد
هنگامي كه سعي داريد در مورد موصضوع مورد بحث از آنها سوال كنيد بلافاصله موضوع بحث را عوض مي كنند
حتي سوال شما را متوجه شوند چنين وانمود مي كنند كه سوال شما را نشنيده اند و با اين كار به بحث خاتمه مي دهند
اگر مي خواهيد مطمئن شويد مه او دروغ كفته است چند روز بعد راجع به موضوعي كه در مورد آن دروغ گفته است از او سوال كنيد تا برايتان يك داستان با مظالب متفاوت تعريف كند
اگر قدري به صحبت آنها شك داريد شما را متهم به بي اعتمادي مي كند و خيلي سريع با اين كار به بحث خاتمه مي دهد
آدم هاي دروغگو معمولا پر حر ف هستند و در مورد هر چيزي اظهار نظر مي كنند
افراد دروغگو معمولا كساني هستند كه در زندگي شخصي يا خانوادگي دچار مشكل هستند. پس در مورد حرفهاي چنين افرادي بيشتر دقت نماييد
خنده هاي بي دليل و بي گاه در هنگام صحبت كردن يكي ديگر از علائم افراد دروغگو است
آدمهاي دروغگو هميشه سعي مي كنند حرفهاي زيبا و جذاب به زبان بياورند و با اين كار مي خواهند امكان كشف حقيقت را از ما سلب كنند
نكته پاياني اين كه اگر چه كه شايد افراد دروغگو در كوتاه مدت بتوانيد حقيقت را از ديگران پنهان كنند اما زمان باعث خواهد شد كه هميشه افراد دروغگو رسوا شوند و هيچ گاه حقيقت پنهان نخواهد ماند, اگرچه شايد مدت زمان طولاني پنهان بماند
موضوعات مرتبط: روان شناسی
فرزندان ما مهم ترين ارثيه در جهان هستند و عشق ما نسبت به کودکانمان با اهميت ترين ارثيه ما براي آن ها محسوب مي شود. اين هفت روش به فرزندان ما کمک مي کند تا زندگي آينده خود را محکم تر بنا کنند.
1- زماني را با کودکان خود بگذرانيد.
زمان بهترين هديه اي است که مي توانيم به کودکان خود تقديم کنيم.
اين با هم بودن باعث مي شود احساسات، فعاليت ها و اعتقادات را با يکديگر مبادله کنيم. با اين کار فرزندانمان ارتباط برقرار کردن و گفت و گو کردن با ديگران را مي آموزند و به طور حتم از لحاظ ارتباطات اجتماعي پيشرفت مي کنند. به کودکان خود کمک کنيد تا روش هاي جديدي خلق کرده و آنها را در کنار خانواده خود تجربه کنند و لذت ببرند.
2- الگويي براي فرزندان خود باشيد.
رفتار ما بيش از گفتارمان فرزندان را تحت تاثير قرار مي دهد. ما قهرمان دنياي آنها هستيم.
3- به حرف هاي فرزندان خود گوش دهيد.
پيغام هاي کودکان هديه هاي با ارزشي هستند. زماني که مشتاقانه به حرف هاي آنها گوش مي دهيم اعتماد به نفس کوکان خود را تقويت مي کنيم.
هنگامي که با کودکان خود هستيد هم سطح آنها باشيد و با تمام وجود به آنها گوش دهيد.
احساسات و حالات زيباي آنها از طريق چشم هايشان بيان مي شود اگر ما به حرف هاي آنها دقت کنيم کودکانمان نيز به سخنان ما عميقاً و با تمام وجود، گوش مي دهند.
4- شيوه تربيتي مناسبي براي کودکان خود در نظر بگيريد.
فرزندان ما بايد بياموزند که در مقابل کارها و انتخاب هايشان پاسخگو باشند. آنها بايد بدانند که با کارهاي آزاردهنده آنها مخالفت مي شود اما والدين هميشه به آنها عشق مي ورزند.
5- کودکان خود را تشويق کنيد.
کلمه هاي اميدبخش و تشويق آميز، اعتماد به نفس را به کودکان هديه مي دهد. موفقيت ها و استعدادهاي کودکان خود را به زبان بياوريد.
زماني که فرزندانتان کار مهمي انجام مي دهند حتماً به آنها بگوييد که موفق بوده اند.
کودکان ما احتياج دارند، بدانند که اميدها و آرزوهاي آنها رادرک مي کنيم و به طور حتم حامي آنها هستيم.
فرزندانتان را تشويق کنيد تا از لحاظ روحي و معنوي رشد کنند تا زندگي متعادلي داشته باشند.
6- تجربه هاي خود را با کودکانتان تقسيم کنيد.
هر کدام از ما داستان هاي ارزشمندي براي گفتن داريم. اين داستان ها مشخص مي کنند که عکس العمل ما در مقابل اين حوادث، زندگي کنوني ما را به وجود آورده است.
با تجارب خود مي توانيم کودکان مان را راهنمايي کنيم. شايد روي فرزندان شما نيز با بعضي از شرايطي که براي شما پيش آمده، روبه رو شوند و به طور حتم از تجارب شما بهره مي گيرند و از اشتباهات دوري مي کنند.
فرزندان ما در زندگي احتياج به الگويي دارند تا آن را سرمشق خود قرار دهند. ارزش هاي وجودي را به طور عملي به فرزندان خود آموزش دهيد. اشتباه هاي خود را قبول کرده و عذرخواهي کنيد.
7- به فرزندان خود بي قيد و شرط عشق بورزيد.
عشق هديه بي چون و چراست. به کوکان خود نشان دهيد که آنها را در هر شرايطي دوست داريد و حمايتشان مي کنيد. در اين صورت آنها هنگام سختي ها و مشکلات با آرامش و احساس امنيت به شما پناه مي آورند.
فرزندان شما براي تصميم گيري و تجربه موارد جديد نياز دارند که آزاد باشند. آنها بايد بياموزند که در زندگي مسوولتي پذير و مقاوم باشند.
آنها اجازه دارند شکست بخورند و يا پيروز شوند بدون اين که قضاوتي در مورد آنها صورت گيرد. اگر همه نيازها، اميدها و انتظارات فرزندان خود را در يک کلمه خلاصه کنيم، آن کلمه عشق است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی ، کودک
همه ي شما حتماً مي دانيد که وقتي صحبت از شيوه ي برقراري ارتباط مي رسد، خانم ها و آقايان کاملاً روي طول موج هاي مختلفي قرار گرفته اند. يك مجله در ماه اين مشکل ديرينه را از ديدگاهي بسيار جديد و جالب بررسي کرده است. نويسنده ي اين مطلب با يك روانشناس مصاحبه اي انجام داده است. تحقيقات وي نشان مي دهد که تفاوت هاي بين روش ها و سبک هاي برقراري ارتباط در خانم ها و آقايان، فراتر از اجتماعي شدن محض است، و به نظر مي رسد که ريشه در ساخت جنسيتي آنها داشته باشد.
او اولين بار وقتي متوجه اين مسئله شد که نوارهاي ويدئويي را که توسط محقق ديگري گرفته شده بود و در آن از دوستان نزديک خواسته شده بود که با هم گفتگويي را آغاز کنند، بررسي ميکرد. برخلاف دخترها، پسرها از اين درخواست احساس ناراحتي ميکردند. دخترها در تمام گروههاي سني وقتي با هم روبه رو مي شدند، فوراً شروع به صحبت ميکردند، و گفتگو را با حل مشکل يکي از دخترها به پايان مي رساندند. از طرف ديگر پسرها، به موازات هم مي نشستند و از يک بحث به بحث ديگري مي پريدند و همه ي گفتگوها حول قرارهايي که مي خواهند با هم بگذرانند مي چرخيد.
وي مشاهده کرد که، ''براي مردها، گفتگو راهي براي استحکام بخشيدن به وضعيت و مقام خود در گروه است. آنها براي حفظ آزادي و استقلال خود گفتگو مي کنند. از طرف ديگر خانم ها، براي ايجاد صميمت و نزديکي صحبت و گفتگو ميکنند. براي آنها حرف زدن ذات و جوهره ي صميميت است، از اينرو دوستي نزديک و صميمي براي آنها به معناي نشستن کنار هم و صحبت کردن است. براي پسرها، فعاليت ها و انجام کارها با يکديگر مهم است. نشستن و حرف زدن تنها جزء ضروريات دوستي نيست.''
حتي از اين مشاهدات ساده نيز، کاملاً مشخص است که چرا زن ها و مردها در صحبت کردن با يکديگر اينقدر مشکل دارند. زن ها با صحبت کردن با دوستان و عاشقان خود، احساس نزديکي و صميميت ايجاد مي کنند. مردها از گفتگو در اين راه بهره نميگيرند، به همين خاطر است که نمي فهمند که خانم ها چرا اينقدر پشت سر هم حرف ميزنند و حرف مي زنند و ...در نتيجه بسياري از مردها به روشي صداي زنها را قطع مي کنند.
مردها از روش ها گفتگوي مختلفي که زن ها براي ايجاد صميمت بين خود استفاده ميکنند، کاملاً گيج و مبهوت هستند. يکي از اين روش ها ''گفتگوي مشکلات'' است. او ميگويد، ''براي خانم ها صحبت درمورد مشکلات جوهر ارتباط است. من مشکلاتم را با شما درميان مي گذارم، و شما نيز همينطور، درمورد مشکلات خودتان با من صحبت مي کنيد. و اين دليل نزديکي ماست. اما مردها، حرف زدن درمورد مشکلات را براي گرفتن توصيه مي دانند. از اينرو با يک راه حل به آن پاسخ مي دهند.'' و پيداست که وقتي مردها با چنين روشي به دردل خانم ها درمورد مشکلاتشان پاسخ مي دهند، زن تصور خواهد کرد که او قصد کوچک کردن مشکل او و يا کم کردن شر او از سرش را داشته است.
در چشم زن، مرد از درِ حمايت و پشتيباني برمي آيد، چون مردها فقط براي گرفتن راه حل درمورد مشکلاتشان با هم بحث مي کنند. مرد فکر نمي کند که زن با مطرح کردن مشکلاتش براي وي قصد نزديک شدن بيشتر به او را داشته است. به خاطر اين تفاوت ها، بيشترين شکايتي که مردها از زن ها دارند اين است که، ''زن ها مدام شکايت ميکنند، و اصلاً هم کاري براي حل آن نمي کنند. مردها ذات شکايت کردن خانم ها را درک نکرده اند.''
از اين شيوه هاي مختلف، نکته ي جالبي برداشت مي شود: زن، که به دنبال ايجاد نزديکي و صميميت با مرد خود است، با او درمورد مشکلات خود صحبت مي کند. او از آن مرد انتظار دارد همانطور پاسخگو باشد که دوستان دخترش پاسخگو بودند و با او درمورد مشکلات خودش حرف بزند. اما مرد، اين گفتگوها به خاطر گرفتن توصيه و راه حل تلقي مي کند، نه صميميت. او مشکل را بررسي کرده و يک راه حل ارائه مي دهد، همانطور که دوستان پسرش سابقاً براي او مي کرده اند. اما وقتي زن باز هم صحبت درمورد اين مشکلات را ادامه مي دهد، گويي توصيه ي او را ناديده گرفته است، ابتدا کاملاً گيج و مبهوت و بعد عصباني مي شود. مرد مطمئن مي شود که زن ها فقط درمورد هيچ و پوچ حرف مي زنند. و زن هم تصور خواهد کرد که مردش هيچ احساسي به او ندارد چون طوري با او صحبت نمي کند که احساس نزديکي کند.
زن ها بايد بدانند که گفتگوي مردها فقط به خاطر موقعيت است. يکي از اصلي ترين اهداف حيوانات نر در زندگي زوج گيري است. براي اين منظور آنها بايد آنقدر قوي و نيرومند باشند تا بتوانند با رقيبان ديگر برخورد کنند و آنها را شکست دهند. همينطور که بزرگتر مي شوند، با اولويت بندي کارها زمان را مي گذرانند. و وقتي اين نر آنقدر بزرگ شد که بتواند در برابر حريفان نر ديگر بايستد، خواهد توانست که ماده ي مورد علاقه ي خود را انتخاب کند.
جنس نر انسان نيز به طريقي کاملاً مشابه عمل مي کنند. پسرها براي گرفتن درجات اجتماعي بالا، دستور مي دهند. آنها براي ايجاد نفوذ و تسلط دستور مي دهند نه براي اينکه واقعاً مي خواستند آن عمل انجام گيرد. و آن پسرهايي هم که مجبور به انجام آن دستورات بودند، شان و مقام پاييني داشتند.
اين موضوع در مشاهده ي يکي ديگر از اختلافات زن ها و مردها با يکديگر نيز اهميت دارد. زن ها نمي توانند پايداري مردها را در مواقع درخواست کمک متوجه شوند. زن ها بايد مطالب بالا را به خاطر آورده و بفهمند که، براي مردها انجام کارهايي که از آنها خواسته شده، به معناي از دست دادن شان و مقام خود در آن رابطه است. مردها معمولاً فکر ميکنند که زن ها قصد کنترل کردن آنها را دارند. آنچه از نظر زن ها فقط يک درخواست کوچک است، از نظر مردها شيوه اي براي کنترل کردن به شمار مي رود.
محقق اين موضوع را گسترده تر بررسي مي کند:
''زنها مي خواهند که مردها هر چه آنان مي خواهند انجام دهند. اگر زني بداند که کاري که انجام مي دهد واقعاً مرد را مي آزارد، انجام آن کار را متوقف ميکند. اگر بداند که مرد مي خواهد او کاري را انجام دهد، سعي در انجام آن کار خواهد کرد. او اين را معناي عشق مي داند و تصور مي کند که مردش هم بايد مثل او فکر و عمل کند. اما مردها در برابر کارهايي که از آنها خواسته مي شود، بسيار مقاوم و پايدار هستند. يعني دقيقاً متضاد با خانم ها!'' او يادآور مي شود که، البته مردهايي هم وجود دارند که بسيار براي زنهايشان کمک کننده هستند.
کاملاً متغاير با شيوه ي گفتگوي مردها، که در پي ايجاد و حفظ مقام و رتبه است، گفتگوهاي خانم ها بسيار تساوي طلبانه تر است. وقتي زن ها به هم مي رسند، درمورد مشکل يکي از خودشان به بحث مي نشينند و نتيجه ي بحث را بر مبناي خواست همه مي گيرند. اين نوع گفتگو بسيار مهمتر و تقريباً شبيه به سبک مديريت ژاپني هاست . مردهايي که با بازرگانان ژاپني در دادوستد هستند، بايد به کلي شيوه گفتگوي خود را تغيير دهند و مجبور مي شوند نزديکتر و صميمانه تر برخورد کنند.
خوانندگان اين مقاله احتمالاً اين احساس را پيدا خواهند کرد که شيوه ي زنان برتر از شيوه ي مردان است. درواقع، از شروع جنبش هاي زنان، افراد بسياري اعلان داشته اند که مردها اصلاً شيوه ي گفتگو را بلد نيستند (چرا؟ چون به شيوه ي خانم ها گفتگو نمي کنند). آموزش هاي زيادي براي تعليم دادن روش هاي گفتگو به مردان انجام گرفته است. اما هيچ گونه آسيب و اشکالي متوجه شيوه و سبک گفتگوي مردان نيست، و شيوه ي گفتگوي زنها هم البته اشکالات خاص خود را دارد.
يکي از حقايق جالبي که من کشف کردم مربوط به شيوه ي گفتگو با توافق عموم خانم هاست. براي خانم ها موافقت و رضايت عموم به معناي مطابقت و يکساني آنهاست. اگر يکي از زنان در جمع بخواهد که نظر خود را پيش ببرد، هميشه مشکلي وجود خواهد داشت. ''اگر دختري کاري را انجام دهد که دختر ديگر نپسندد، مورد انتقاد قرار گرفته و گاهي طرد مي شود...'' من فکر ميکنم دخترهاي زيادي تا به حال با چنين طرد شدگي از جمع دوستان خود روبه رو شده باشند.
در خاتمه، هر دو جنسيت بايد بتوانند اختلافات و تفاوت هاي موجود در شيوه ي گفتگوي يکديگر را بدانند، و انتظار غيرممکن نداشته باشند. زن ها بايد ياد بگيرند که آن نوع گفتگوي صميمي که با دوستان همجنس خود دارند را فقط بايد با همانها حفظ کنند و انتظار داشته باشند. اينکه بخواهند مردشان را هم به يکي از دوستان دخترشان تبديل کنند، غيرممکن خواهد بود و شکست مي خورند، چون مردان به طور کلي احساس صميميت و نزديکي را به آن شکل ايجاد نمي کنند. مردها نيز بايد بفهمند که وقتي زنشان صحبت ميکند، سعي دارد که با او ارتباط برقرار کند، حرف نمي زند که فقط حرفي زده باشد، و همچنين مثل دوست هاي پسر او براي تحکيم موقعيت خود صحبت نمي کند. اگر او هم بتواند آنچه در خود دارد با او تقسيم کند، زن متوجه خواهد شد که مردش او را کنار نمي زند، و نيز دوستش دارد و مي خواهد تا به او نزديک شود.
پس از خواندن اين مقاله، ديگر آسان است که بفهميم يکي از منابع اصلي جنگ و جدل هاي بين جنسيت هاي مختلف، به خاطر تفاوت در شيوه ي گفتگو و ارتباط برقرار کردن آنهاست. شايد اگر مردها ديگر انتظار نداشتند که زن ها هم مثل آنها گفتگو کنند، ما انرژيمان را صرف بررسي نحوه ي تحسين کردن دو جنسيت از يکديگر مي کرديم. البته اگر زنها و مردها دقيقاً مثل هم بودند، زندگي بسيار کسل کننده و يکنواخت مي شد .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
راز شماره 1
مردان حقيقي از عدم پذيرش وحشت دارند -- واقعا!
اين درست است. اغـلب مـردها احساس مي كنند كه زنها در مورد آنها بسيار منتقدانه رفتار مي نمايند، و نگران اين هستند كه نكند بعد از بيـان آنچـه كـه در ذهنشان ميگذرد توسط همسرشان مورد استهزاء قرار گرفته و به عـلت عـدم پذيش او تحقير شوند. براي زنها مهم اسـت بدانند كـه نفس و شخصيت يك مرد شكننده تر از نفس و شخصيت آنها بوده و آسانتر مورد تهديد قرار ميگيرد.
اين موضوع بخصوص زمانيـكه يك مرد در رابطه اي نـزديـك و صمـيـمانه بـا هـمسرش قـرار گرفته است بيشتر نمود پيدا مي كند: او مشتاق تصديق و عكس العملهاي مثبت همسرش بوده و دوست داردبداند كه موجب خشنودي او شده است.بنابراين اگر مردي احساس نمايد كه شما تصميم داريد در موردش قضاوت كنيد، و يا بدليل گفتـه هـايش به گونه اي متفاوت به او نگاه كنيد، مطمئن باشيد كه وي صحبت نخواهد كرد.
داوري كردن در مورد شريك زندگي به معناي اجازه دادن به او بـراي بيان ذهنياتش نبوده و شما را مشتاق براي شنيدن حرفهاي او نشان نخواهد داد.منـظور اين نيست كه شما نظر و ايده اي نداشته باشيد و يا نتـوانيد آن را در فرصـتي بيان كنيد.
يك مرد جهت بازگو نمودن درونش لازم است احساس كند بدليل آنچه كـه هست مورد پذيرش حقيقي قرار گرفته، نه به دليـل آنـچه كه ممكن است شما دوست داريد باشد. صبر و بردباري نماييد. اگـر عـجـولانـه تـوسط پيشنهاد دادن نقطه نـظرات خـود با گفتن جملاتي از قبيل ''خوب، اشتباه ميكني، من قبول ندارم'' يا ''از كجا اين فكر مسخره بـه ذهنـت رسيــده''، در برابر عقايد او عكس العمل نشـان دهيـد، هـر مـردي از سـخـن گفـتن بـاز خواهد ايستاد.
آنها نگران آن هستند كه مبادا حرفي بسيار خصوصي از دهانشان خارج شـود كـه مطابق با تصور ذهني شما از آنها نبوده و يا تصويري كه بروز از خودشان در ذهن شما ايـجاد كرده اند را مخدوش كند.
يـك مرد داراي ايده هاي متفاوت بسياري در موضوعات مختلف زندگيش اسـت -- حتـي در طـول يـك هفـتـه و يـا يـك روز مي تواند بسيار متفاوت عمل نمايد.
به او اجـازه دهـيـد جنبه هاي مختلف خود را بشما نشان دهد.اگر بتوانيد از انتظارات خود صرفه نظر نموده و حقيقتا سعي در شناخت هويت و ماهيت او نماييد،وي فورا اين موضوع را حس كرده، احساس راحتي زيادي نموده و از صحبت كردن با شما لذت خواهد برد.
راز شماره 2
شما نيز درون خود را آشكار كنيد
بين زوجين بيان احساسات دروني بايد به صـورت متقـابـل انـجام بگيرد. هر فردي داراي مشكلات، دغدغه ها و مسائل پنهاني در صندقچه قلبش مي بــاشد.
بسياري از مردان تصور مي كنند '' اگر اين مسـائـل را به او بگويم، تركم خواهد كرد.'' شما مجبوريد نشان دهيـد كـه جـريان ايـن نيست. به اين منظور براي او از خود چيزي را فاش كنيد كه نشان دهد به همان اندازه اي كه او به شما اعتماد دارد، شما نيز به او اعتماد داريد.
هنگاميكه او شروع بـه بـيان احساسات دورني خود ميكند، به آنچه كه ميگويد گوش فرا داده، قدمي به جلو بـرداشته و در عـوض پيشنهادي مثبـت ارائـه دهيـد.
بعد از اينكه وي مسئله اي خصوصي را ابراز نمود، چيزي شبيه اين بگويد ''خوب، اينكه چيز بدي نيست من بدتر از اينها بودم.'' يا ''من واقعا آن چيزي كه اتفاق افتاده را تحسين مي كنـم.'' و آن چيزي از داستان را كه واقعا مي پسنديد انتخاب كنيد. ( از مسائل ساختگي دوري كنيد چون موضـوع لوس شده و تبديل بـه دست انداختن خواهد شد.
مردم هميشه ميتوانند متوجه شوند كه كسي آنها را دسـت انـداخـته و اين موضوع هيچ گاه ثمر بخش نخواهد بود.) به او اجازه دهيد بداند كه شما جانبدار او هستيد و با تجربياتش تنها نخواهد ماند.
در حاليكه عملا نشان ميدهيد، مطمئن شويد كه از او طرفداري ميكنيد. بسياري از زنها فقط به اين دليل به داستانهاي شوهرشان گوش مي دهند كه به او بگويند كه چقـدر در مورد آن در اشتباه بوده است. آنها طرفداري شخص ديگري را ميكنند. با ايـن حـال مـهـم است كه موضوع را از اين نقطه نظر بنـگريد: اكنـون زمـان درس دادن بـه او نـيست، بلكه زمـان ''ايـجاد دوستي و مودت'' است.
وقتي دو نفر پيمان دوستي مي بندند، بـه تـبـادل متقابل تجربيات خود پرداخته، و به همين دليل احساس نزديكي و آسودگي مي كنــند. اين جـا شـما در حال ايجاد سازگاري و تفاهم مي باشيـد، احساسي كه هر دوي شما سياره اي يكسان را اشغال نموده و در دنيايي متشابه زندگي مي كند.
اينكه چه تعدادي از مردان احساس تنهايي شديد مينمايند، شگفت انگيز است. نه تنها بـه آنهـا آمـوزش داده شـده اسـت كـه هـميشه سـاكـت بـاشـنـد، ايـن تـصور غلط نيز در ذهـنشان پـرورانده شـده كه صحـبـت نـمودن در مورد احساسات دروني عملي به دور از شان و منزلت مردان بشمار ميرود.عـكس العملهاي مثبت و صادقانه شما بسيار ضروري است.
اگر بـه ايـن نـحو رفـتـار نـماييد، شـوهر شما احساس خواهد كرد كه كسي وجود دارد كه او را درك كند، و آنگاه حتي بيشتر و بيشتر از ذهنياتش برايتان خواهد گفت.
راز شماره 3
گذشته را فراموش كنيد
آيـا تـا بـه حـال بـا شـوهـر خـود ''گـفـتـگويي'' داشـتـه ايـد كه به بگو مگوهاي مـربـوط بـه نارضايتي هاي گذشته،اشتباهاتي كه انجام داده،اذيت و آزارهايي كه بشما روا داشته، و آنچه كه اكنون مديون شما است، منتهي شده باشـد؟ چنـيـن مـوضوعي تقريبا در هر رابـطـه اي اتــفاق مي افتند اما واقعيت باقي مي مـاند؛ مـردها وقـتـي آمـدنـش را حـس ميكنند، آشفته حال شده و عقب مي نشينند.
وقتي مردي از اين وحشت دارد كه صحبتهايش در آينده تـحـريف و سـوء تـعبـير شده، به ديـگران گــفته شده و يا عليه خودش مورد استفاده قرار گيرد، بيان احسـاسـات بـرايـش غير ممكن مي شود. و تنها راه عبور از اين تله ارتباطي اين اسـت كـه بدانيد آنچه كه در گذشته اتفاق افتاده، و هــر آنچه كه او انجام داده و يا گفته، شما نيز درگـيـرش بوده ايد. روابط همگي مانند رقص هستند. هيچكس خوب مطلق و يا بد مطلق نيست.
در واقـع، بجاي در نظر گرفتن يك فرد به عـنـوان شخصي بد يا خوب، بهتر است كه نقشهاي بازي شده در روابط و نحوه گرفتار شدنمان در نـقشهايـي كه قدرت رها ساختن خود را از آنها نداريم، مورد توجه قرار داده شوند.
بـراي مثـال بـرخـي از زنـها عـاشق بازي نمودن با قرباني عشق خود هستند. آنها براي اعتبار بخشيدن و توجيه كردن احساسـات خودشان و نيز احساس قدرتـمندي در بـرابـر شريك زندگي خود، اشتباهات و خطاهاي گذشته او را بهانه ميــكنند. در حقيقت ممكن است با اين روش مدتي او را براي خود نگه دارند ولي آنچه كه مشخص است اين رابطه متزلزل بوده و در آستانه شكست قرار دارد.
اگر ميخواهيد اين وضعيت تاسف بار زندگي زناشويي را تغيـيـر داده و يـا از آن پيشگيري كرده و به شوهرتان كمك نماييد تا راحت با شـما حـرف بـزند، اين راه را امتحان كنيد: به سهم خود در شرايطي كه پيش آمده مسئوليتي را بعهده بگيريد و ببينيد كه به چه نحو در مورد اتفاقي كه روي داده مـمكن است دخيل بوده باشيد. البته اين موضوع به معناي مقصر دانستن خود نيست. به شرايـط با ديدي باز بـنـگريد. به روي تمام مسـائلي كه او ''درست،'' و نه ''غلط'' انـجـام داده، تمركـز كـنـيـد.
اگـر نــياز به راهنمايي بيشتر داشتيد، ليستي از آنچه كه در رابطه تان عايد شما شده است، و آنـچـه كه شما در عوض نصيب شـوهـرتـان نـموده ايد، تـهيه كنيـد. بـه زمان هـايي كـه شما نيز مرتكب كوتاهي و قصور شده ايد، و به راه هايي كـه هـر دوي شـما تـوسـط آن رشد يافته و تغيير كرده ايد، توجه نماييد.
توانايي بخشش ديگران ممكن است فقط بـسادگي دانستن اين باشد كه آنچه در مورد او يكسال پيش حقيقت داشته ( و نيز در مورد خـود شما ) شايد اكنون حقيقت نداشته باشد. در زمان حال متمركز باشيد. يك ارتباط ماندگار و راستين مستلزم داشتن قابليت ماندن در زمان حال و فراموش كردن گذشته ميباشد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
گله گذاري خوب فقط با به كار بستن مهارت هاي كلامي قابل اجراست:
1- با زيباترين و بهترين عبارت ها همسرتان را مخاطب قرار دهيد.اين كار روح او را از شادماني لبريز مي كند. متأسفانه ما عادت داريم به هر كه نزديك تر شويم، بيشتر حرمتش را بشكنيم. پس با همسرمان با همان احترامي حرف بزنيم كه با فرد بيگانه يا آشنايي صحبت مي كنيم؛ زيرا احترام، احترام مي آورد و فرد هر چه به ما نزديك تر باشد، به اين احترام بيشتر نياز دارد تا ركود و سردي بر رابطه مان سايه نيفكند.
2- هنگام صحبت مراقب باشيد غرور همسر را جريحه دار نكنيد. اين گونه زخم ها خيلي عميق اند و عامل بسياري از اختلافها و درگيريهاي بعدي مي شوند. حتي اگر جلسه مذاكره به ظاهر ختم به خير شود.
3- در گفتار و كردارتان صادق باشيد؛صداقت واقعيتي است ملموس كه همگان به راحتي متوجه آن مي شوند. فريب، دورويي و رياكاري نتيجه سوء دارد و از عوامل مهم شكست مذاكرات است.
4- هنگام گفتگو جانب منطق و انصاف را نگه داريد. براي اين كار هم لازم است خود را جاي طرف مقابل بگذاريم. در اين صورت شرايط و حال او را درك مي كنيم و از ميزان رنجش ما كاسته مي شود؛ زيرا درمي يابيم او در آن لحظه كاري غير از اين نمي توانسته بكند.
5- سهم خود را در مشكل پيش آمده ببينيد و صادقانه به آن اعتراف كنيد. آدم عاقل كسي است كه اشتباه خود را متوجه شود و شهامت بيان آن را داشته باشد. به اين ترتيب طرف مقابل نيز وادار به فكر كردن مي شود تا سهم خود را در آن مشكل ببيند؛ يا حتي بينديشد كه آنچه رخ داده سوءتفاهم بوده است. به ويژه اگر يك بار بگوييد «مرا ببخش» يا «عذر مي خواهم، اشتباه از من بود»، كافي است كه طرف اگر سوار خر شيطان هم باشد، پايين بيايد و دريچه قلبش را به روي شما باز كند.
6- لحنمان هنگام گفتگو بايد مهربانانه باشد.وقتي لحن خصومت آميز داريم يا مي خواهيم طرف را محاكمه كنيم و يا سرجايش بنشانيم، به يقين مذاكره را به شكست خواهيم كشاند. بايد به طرف ثابت كنيم كه قصد ما مچ گيري نيست يا به اصطلاح نمي خواهيم او را خيط كنيم. چنين لحني ما را به هدف اصلي مان مي رساند؛ چنان كه گفته مي شود «محبت غيرممكن را ممكن مي سازد».
7- در حين مذاكره از زخم زبان، گوشه و كنايه، تحقير، تمسخر و تخطئه بپرهيزيد. تهديد نكنيد و خط و نشان نكشيد. اين رفتارهاي منفي گفتگو را مسموم مي كند.
8- از مقايسه همسر با ديگران بپرهيزيد. بر كارهاي خوب او انگشت بگذاريد و تأكيد كنيد كه اين اختلاف ها ناشي از اختلاف سليقه است و به راحتي حل مي شود. او را همان طور كه هست بپذيريد تا اعتماد به نفس پيدا كند و راغب شود كه در خودش دگرگوني به وجود آورد.
9- از لجاجت و يكدندگي بپرهيزيد. اگر نتوانستيد به نتيجه مطلوب برسيد، ادامه مذاكره را به جلسه بعد موكول كنيد و هرگز نخواهيد در همان لحظه از طرف مقابل اعتراف بگيريد كه مقصر است. اين رفتار هم خطاست و هم نشانه عاري بودن ما از ظرفيت؛ همواره به ياد داشته باشيم براي رسيدن به هر هدف راه هاي متعدد وجود دارد و لازم نيست حتماً چيزي به همان زبان و با همان كلمههايي كه ما مي خواهيم بيان شود. يكدندگي و لجاجت شرط عقل نيست.
10- هنگام مذاكره به بيش از يك يا دو مسئله نپردازيد و در آن واحد، صد مشكل از ديروز تا فردا را مطرح نكنيد.وقتي موضوع يا مشكلي را حل كرديد و بر سر آن به توافق رسيديد، به مسئله بعدي بپردازيد.
11- اگر مذاكرهتان ختم به خير شد، جشن كوچكي بگيريد و از اين كه يك بار ديگر در كنار هم هستيد و تفاهم داريد لذت ببريد.
موضوعات مرتبط: خانه و خانواده ، روان شناسی
تأثيرپذيرى يا تأثيرگذارى و حدود و كيفيت آن، بستگى به توانايىها و قابليتهاى انسان در ابعاد مختلف دارد. مهمترين امورى كه در اثرگذارى دخالت دارد، ويژگىهاى معنوى و روحى - از قبيل اراده استوار، اخلاق نيكو، حسن معاشرت - و آگاهىها و توانشهاى علمى بالا است. اثرپذيرى مثبت نيز به ميزان انعطافپذيرى و حقيقتطلبى شخص، ارتباط دارد. تأثيرپذيرىهاى منفى، برخاسته از ضعف آگاهى و اراده است. بنابراين هر اندازه در تقويت اراده خود و گسترش صفات حسنه و خلق و خوى پسنديده و افزونسازى آگاهىها ودانشهاى خويش به ويژه در زمينه مسائل دينى، فرهنگى و اجتماعى - تلاش كنيد، به تدريج توان تاثيرگذارى بيشترى خواهيد داشت.
با رعايت اصول و نكات زير، مىتوانيد ميزان تأثيرگذارى خود را افزايش دهيد:
1. صميميت و ابراز آن؛ صميمانه ديگران را دوست داشته باشيد و محبت قلبى خود را به آنان اظهار داريد. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم فرموده است: «هرگاه يكى از شما به برادر [دينى] خود علاقهمند شد، محبت خود را به او ابراز كند. اين كار افراد را بيشتر به هم پيوند مىدهد»«اذا احبّ احدكم اخاه فليعلمه فانّه اصلح لذات البين؛...»، (رى شهرى، محمد، دوستى در قرآن و حديث، ترجمه سيد حسن اسلامى، (قم: دارالحديث، چاپ اول، 1379)، ح 507، ص 162.. علاقه قلبى و ابراز آن مهمترين گشاينده راه ارتباط مفيد و مؤثر است.
2. برخورد با نشاط؛ اولين فنّ مؤثر ارتباطى به منظور جلب نظر ديگران و تأثيرگذارى بر آنها، داشتن برخورد شاد و با نشاط است. لحظه اول ملاقات از اهميت زيادى برخوردار است به نحوى كه موفقيت يا شكست در ايجاد ارتباط مؤثر، به آن بستگى دارد. سلام و احوال پرسى كردن، تبسم بر لب داشتن، احترام به طرف مقابل و پذيرش وى راه نفوذ در قلب او است. در فرهنگ اسلامى نيز نسبت به امورى از قبيل سلام كردن، مصافحه، تبسم، احترام، ابراز محبت و علاقه قلبى به ديگران سفارش و اهتمام زيادى وجود دارد.
3. آغاز مثبت؛ يك يا چند نكته مثبت و ارزشمند را در طرف مقابل شناسايى و برجسته سازيد و با تحسين صادقانه به جهت وجود آن امر مثبت، ارتباط خود را با وى محكم سازيد و هيچگاه رابطه خود را با نكتهاى منفى آغاز نكنيد.
4. عدم سرزنش مستقيم؛ در صورتى كه اشتباه و لغزشى در طرف مقابل مشاهده كرديد، به طور مستقيم از او گلايه نكنيد و وى را مورد انتقاد مستقيم و سرزنش قرار ندهيد. وقتى تذكر اخلاقى با كنايه و اشاره گفته شود، زودتر اثر مىبخشد تا اينكه با صراحت از گناه يا اشتباه نام برده و انتقاد گردد. چه بسا برخورد مستقيم و بىپرده با گناه و لغزش در مراحل اوليه، سبب گستاخى و جرأت بيشتر وى شود و زشتى كار در نظر او رنگ باخته و به توجيه آن بپردازد و يا به شكل ديگرى مقاومت كند. بنابراين بايد مانند يك دوست دلسوز يا مشاورى دانا با او برخورد شود.
اميرمؤمنان علىعليه السلام مىفرمايد: «موقعى كه جوان نورسى را به سبب گناهانش، نكوهش مىكنى، مراقب باش كه قسمتى از لغزشهايش را ناديده انگارى و از تمام جهات مورد اعتراض و توبيخش قرار ندهى، تا جوان به عكس العمل وارد نشود و نخواهد از راه عناد و لجاج، بر شما پيروز گردد»ابن ابى الحديد، عبدالحميد، شرح نهجالبلاغه، تحقيق مجدد ابوالفضل ابراهيم، (داراحياء الكتب العربيه)، ج 20، ص 333..
5. خودگشايى؛ قبل از انتقاد از ديگران، مىتوانيد به برخى از اشتباهات، شكستها و ناكامىهاى خود در زندگى و چگونگى اصلاح و بهبود آن اشاره كنيد.
خودگشايى باعث نزديكى به او شده و فضاى صميميت را مىگشايد. در اينجا اطلاعاتى در زمينههاى مختلف و برخى مشكلات و پيشينه خود ارائه مىدهيد. كه با زمينه مراوده شما با ديگران مرتبط است.
خودگشايى، اضطراب را كاهش مىدهد؛ چون آنان اطمينان مىيابند كه در احساسات يا ترسها، ترديدها، مشكلات، سختىها و ناكامىهاى خود تنها نيستند.
البته در استفاده از اين روش نبايد افراط كرد؛ زيرا موجب مىشود توجه ديگرى بيش از حد به شخص شما معطوف شود. از طرف ديگر اين مسئله نبايد موجب افشاى اسرار و رازهاى پنهان آدمى شود.
6. شنونده خوب بودن؛ بكوشيد شنونده خوبى باشيد و زمينهاى فراهم آوريد كه ديگران درباره خود، براى شما حرف بزنند. اگر كسى احساس كند شنونده خوبى براى سخنان خود يافته است، به راحتى مىتواند افكار و احساسات خود را به او منتقل كند و به ايجاد ارتباط با او اقدام نمايد. در اين مرحله شنونده مىتواند به تأثيرگذار خوبى تبديل شود. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم شنونده بسيار خوبى بود. همين خلق نيكوى آن حضرت، يكى از مهمترين عوامل مقبوليت و محبوبيت او بين مردم بود و موجب شد كه آن حضرت بتواند تأثيرات عميقى بر مردم به جاى گذارد.
7. ابراز احساسات؛ يكى ديگر از عوامل مؤثر در برقرارى ارتباط مؤثر، تشخيص دقيق احساسات طرف مقابل و برجسته كردن آنها است. با بازگردانى احساسات به گوينده، به او القاء مىكنيم كه سخنانش را فهميده و براى او ارج و احترام قائليم.
شنونده خوب، آن است كه با ابراز احساسات مثبت، به عنوان بازخورد، تأثيرگذارى خود را افزايش دهد. ابراز احساسات، نظير حركت سر به نشانه تأييد گفتار طرف مقابل، باز كردن چشمها و كشيدگى صورت به موقع شگفت زدگى، تحسين زبانى واستفاده از بعضى تكيه كلامها چون آفرين، چه جالب و... است.
به عبارت ديگر به پيامهاى كلامى و غيركلامى مخاطبان، پاسخ و واكنشى صادقانه، عينى، دلسوزانه و همدلانه داشته باشيد تا آنان دريابند شما به آنچه آنها مىگويند، گوش فرا مىدهيد و صحبتهاى آنان را دنبال مىكنيد.
8. ارج گذارى؛ به ديگران اعتبار بدهيد؛ شخصيتشان را ارج بنهيد و كارى كنيد كه احساس اهميت و شخصيت كنند.
9. پذيرش مثبت بدون شرط؛ (Unconditional Positive Regard) كارى كنيد كه طرف مقابل احساس كند او را به دليل ارزش ذاتىاش پذيرفتهايد و به او اهميت مىدهيد و به عنوان يك انسان مورد احترام صادقانه و خالصانه شما قرار گرفته است و بدون توجه به نكات ضعف و عيوبى كه دارد مورد پذيرش شما است. اين توجه و پذيرش مثبت، به طرف مقابل احساس ارزشمندى مىبخشد و تأثير پذيرىاش را نسبت به شما افزايش مىدهد. بنابراين بايد طرف مقابل را بدون قيد و شرط و صرفاً به خاطر ارزش ذاتى و ماهيت انسانىاش، پذيرفت و به او احترام صادقانه گذاشت.
10. انگيزش؛ نسبت به كار مثبتى كه مىخواهيد انجام دهيد، ميل شديدى در طرف مقابل ايجاد كنيد و فضاى روانى لازم براى انجام دادن آن فراهم را سازيد. كوچكترين پيشرفت را در طرف مقابل، تحسين نموده و با تشويق او كارى كنيد كه احساس كند حركت به سمت مطلوب و جبران اشتباهات ساده است و به خوبى مىتواند مشكلات را حل و كاستىها را جبران كند.
11. رفتار مطلوب؛ رفتارهاى خوبى را كه از ديگران نسبت به خود انتظار داريد، با او در پيش گيريد. به عبارت ديگر آنچه را براى خود مىپسنديد، براى وى نيز بپسنديد و او را به سوى آن رهنمون شويد.
12. تحميل گريزى؛ نقطه نظرات و ديدگاههاى خويش را بر ديگران تحميل نكنيد. مردم سخن چنين كسى را نمىپذيرند و با فردى كه همچون يك سرپرست با ايشان رفتار كند، دوستى نمىورزند و به او اعتماد نمىكنند.در اين زمينه براى آگاهى بيشتر ر.ك.
الف. كارنگى، ديل، آئين دوستيابى؛
ب. مدرسى، سيد هادى، دوستى و دوستان؛
پ. رى شهرى، محمد، دوستى در قرآن و حديث، ترجمه سيد حسن اسلامى، (قم: دارالحديث، چاپ اول، 1379). بنابراين به جاى اينكه به ديگران دستور دهيد، خواست خود را به شكل سؤال مطرح كنيد؛ زيرا معمولاً افراد دوست ندارند به آنان دستور داده شود.
13. هديه دادن؛ گاهى لازم است از اهرم «هديه دادن» استفاده شود. گفته شده است: «الانسان عبيد الاحسان». تأثيرپذيرى ديگران در پرتو نيكى و احسان، چندين برابر است. بنابراين ديگران را براى كارى كه مىخواهيد انجام دهند، خشنود كنيد. در روايتى از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله آمده است: «تهادوا، فانّ الهدية تضعّف الحبّ و تذهب بغوائل الصدر»؛همو، دوستى در قرآن و حديث، ص 98، ح 278.؛ «به يكديگر هديه بدهيد، زيرا هديه دوستى را دو برابر مىكند و كينههاى درون سينهها را مىزدايد».
در پرتو محبت به وجود آمده، مىتوان به جلب اعتماد طرف مقابل پرداخت و تأثيرگذارى خود را افزايش داد.
14. گفتار زيبا؛ سخن نيكو را به نوعى سحر تشبيه كردهاند كه در جان و اعماق وجود افراد تأثيرگذار است. بنابراين در استفاده از كلمات و جملات براى ايجاد ارتباط و تأثيرگذارى، بايد به اندازه كافى دقت و بهترين كلام در كوتاهترين و زيباترين جملات و الفاظ بيان شود.
15. تبليغ عملى؛ آنچه نقش اساسىترى در مسئله تأثيرگذارى دارد، عملكرد و رفتارفرد تأثيرگذار است. امام صادقعليه السلام فرموده است: «كونوا دعاة الناس بغير السنتكم»؛كافى، باب الصدق و اداء الامانة، (تهران: دارالكتب الاسلامية، 1365)، ج 2، ص 105.؛ يعنى، «به وسيلهاى غير از زبان خود، مردم را به كارهاى خير و صحيح دعوت كنيد». رفتار و منش شخصى و اعمال افراد، بيش از هر چيزى در ذهن ديگرى ماندگار است؛ به طورى كه گفتهاند براى راهنمايى، ارشاد و تأثيرگذارى بر جوانان، كمتر حرف بزنيد و بيشتر عمل كنيد.
16. جوانشناسى؛ از ويژگىهاى دوره جوانى شناخت كافى پيدا كرده و متناسب با روحيات و خصوصيات اين دوره، به ايجاد ارتباط و تأثيرگذارى اقدام كنيد. بنابراين گسترش آگاهى از سير رشد و تحول و ويژگىهاى مختلف زيستى، اجتماعى و روانى و نيز نيازهاى اين دوره، شرط اساسى كسب مهارت براى ايجاد ارتباط مؤثر با جوانان است.
17. توجه به تفاوتها؛ نسبت به تفاوتهاى فردى موجود در بين افراد، هشيار بوده و هيچ گاه دو نفر را با همديگر مقايسه نكنيد. به جهت وجود نقطه مثبتى در ديگرى، فرد مورد نظر خود را به دليل نداشتن آن نقطه قوت و مثبت، مورد سرزنش و توبيخ قرار ندهيد.
18. همگامى؛ استفاده از روش «همگام شدن»، يكى از ديرپاترين شيوههاى ايجاد ارتباط مؤثر است. براى همگام شدن با جوان، بايد خود را در وضع و موقعيت او قرار داد. به عبارت ديگر سعى كنيد دنيا را از منظر او بنگريد. براى مثال يك جوان دوست دارد با روى آوردن به اجتماع، حس استقلالطلبى خود را ارضا نمايد. دنياى ذهنى او آكنده از مضمونهايى است كه ناشى از نيازهايش مىباشد. حال اگر بدون توجه به دنياى جوان و صرفاً با در نظر گرفتن برخى از نيازها و تكاليف، با آنها ارتباط برقرار كنيم، به احتمال قوى نتيجه مناسب و مثبتى نخواهيم گرفت.
19. جلب همكارى؛ از طرف مقابل، به ويژه اگر جوان است، در ارتباط با كارهاى مربوط به خودشان اظهار نظر بخواهيد. به عبارت ديگر بكوشيد ذهن و انديشه مخاطب را در جهت مطلوب، فعال ساخته و كارى كنيد كه خود او با خردورزى كافى راه صحيح را بيابد.
20. همدلى؛ در حالتهاى نگرانى، ناراحتى و اضطراب، همدلى كرده و به تدريج جوياى علت اضطرابشان شويد.
«همدلى»Empathy. عبارت است از توانايى درك تجربههاى درونى ديگران و سهيم شدن در آنها. از اين طريق مىتوان خود را به جاى يك فرد قرار داد و به دنياى درونى و تجربههاى شخصى او راه پيدا كرد. بدين وسيله مىتوان تجربههاى هيجانى مختلف، نگرانىها، اضطرابها، غمها و مشكلات ديگرى را درك كرد. طرف مقابل نيز احساسهاى خود را به طور كلامى بيان خواهد كرد و ارتباط بيشتر و بهتر ايجاد خواهد شد. در چنين وضعيتى است كه فرد مىتواند به بررسى هر چه بيشتر گفتههاى او بپردازد و به تدريج علت تجربههاى تلخ و مشكلاتش را جويا شود و به حل آنها بپردازد. خداوند، پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم را چنين توصيف مىكند: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِمتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ {رَحِيمٌ»A توبه (9)، آيه 159). ؛ «رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار به هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است».
عبارت «من انفسكم» اشاره به شدت ارتباط آن حضرت با مردم است؛ گويى پارهاى از جان مردم و از روح جامعه در شكل پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ظاهر شده است و هرگونه ناراحتى و زيان و ضررى كه به مردم برسد، براى او سخت ناراحت كننده است. او نسبت به مردم بىتفاوت نيست و از رنجهاى آنان رنج مىبرد. اين صفت باطنى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بود كه توانست در دل و قلب مردم جاى گيرد و تأثيرگذارىاش را چندين برابر كند.
21. انعطافپذيرى؛ در عين جدى بودن و جدى رفتار كردن، بايد همواره انعطافپذيرى مناسب را حفظ نمود. نبايد انتظار داشت تغيير و اصلاح در انديشه و رفتار طرف مقابل ناگهانى، بلافاصله و يك مرتبه انجام گيرد؛ زيرا اين مسئله نيازمند زمان و تدريج است. بنابراين بايد به طرف مقابل، زمان و فرصت كافى داد تا به تدريج و تحت تأثير سخن شما تغيير و تحول لازم را در خود ايجاد كند. خداوند متعال نيز پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم را به خاطر داشتن چنين ويژگى مىستايد و آن را يكى از علل موفقيت آن حضرت معرفى مىكند: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»؛ آل عمران (3)، آيه 159. ؛ «به واسطه رحمت خدا با مردم، خوش خوى و مهربان شدى و اگر تندخوى سخت دل بودى، مردم از گرد تو پراكنده مىشدند...». بنابراين اگر كسى بخواهد پيامبرگونه تأثيرگذارى مثبت داشته باشد، بايد از انعطاف و بردبارى كافى در برابر ناآگاهىها، نقصها و ضعفهاى ديگران برخوردار باشد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
آیا تا به حال به طریقی که کفش هایتان را در می آورید فکر کرده اید؟ آیا آنها را از پا در آورده و به گوشه ای پرت می کنید؟ آیا به طریقه در آوردن آنها در هر روز توجه می کنید؟ تنها با توجه اندکی به کارهای متفاوتی که انجام می دهید (مثل در آوردن کفش ها) می توانید چیزهای بسیار مهمی را در مورد خودتان یاد بگیرید. و در عوض این کار یک زندگی با شکوه تر و کامل تری را به شما ارزانی می دارد. تمام این موارد به این دلیل است که قلب شما گشوده ميگردد، ذهن شما پالايش ميشود، روح شما حاضر ميگردد و به شما می گوید که به راستی چه کسی هستید. تمام این موارد جزء رازهایی هستند که شما می توانید راه عاشق شدن را از طریق آن بیاموزید.
اگر از تنهایی و یا سر و کله زدن در رابطه های فعلی خود خسته شده اید وقت آن رسیده است که خود حقیقی تان را بهتر بشناسید. باید بدانید که انتظارات شما در یک رابطه چیست و چگونه می توانید با آزاد کردن ذهن خود عشق حقیقیتان را پیدا کنید. می توانید از همین جا شروع کنید. یکی از 6 حرکت زیر را از ''''هنر عاشق شدن'''' انتخاب کنيد.
به کسی که در نزدیکیتان است توجه بیشتری کنید
عشق را بازیچه دست خود قرار ندهید
به پدر و مادر اجازه اظهار نظر دهید
چمدان های خود را بر روی زمین بگذارید
هدیه دهید
با خودتان آشتی کنید
به کسی که در نزدیکیتان است توجه بيشتري کنید
خیلی رایج است که بیشتر افراد وقت زیادی را صرف می کنند تا بتوانند ''''فرد ایده آل'''' خود را پیدا کنند. از این ور و آن ور چرخیدن باز ایستید و درست با چشمانی باز پیش رویتان را بنگرید.
به شخصی که همین حالا ارتباط نزدیکی با شما در زندگی دارد نگاه کنید. حال این فرد چه یک دوست باشد چه یک همکار یا هر کس دیگر، به کارهایی که برای دور کردن او از خودتان انجام می دهید دقیق تر شوید. انجام چنین کارهایی را متوقف کنید. اجازه دهید که در مسیری که هر دو دوست دارید بیفتید. همه چیز را در رابطه همانطور که هست قبول کنید.
کارهایی را که گفتیم فردا با فرد مورد نظر خود انجام دهید. البته منظور ما این نیست که با هر شخصی که در حال رد شدن از مقابل تان است، طرح ازدواج بریزید. کاری که به شما پیشنهاد کردیم تنها تمرینی است که به خودتان ثابت شود چقدر ساده از بسیاری از افراد تنها با این امید که به فکر پیدا کردن ''''مرد ایده آل'''' هستید می گذرید. اما هر چقدر که شما با دیگران درست برخورد کنید به همان اندازه نیز می توانید به شانس خود برای پیدا کردن فرد مورد علاقه تان نزدیک شوید.
عشق را بازیچه خود قرار ندهید
بسیاری از افراد مجرد گله می کنند که هیچ گاه مورد محبت دیگران قرار نمی گیرند. دلیل این امر بسیار ساده است. آنها آنقدر درگیر زندگی روزمره هستند که حتی علاقمندان بالقوه آنها حتی فرصت پیدا نمی کنند که آنها را به درستی بشناسند.
شما در رابطه خود چه مقدار نقش بازی می کنید؟ انتظار دارید تا دیگران در مقابل شما چه کارهایی انچام دهند و چه نقشی بازی کنند؟ شاید به نظرتان شانس با شماست که می توانید طرح خودتان را همانطور که می خواهید دنبال کنید؛ اما سوال اینجاست که: آیا شما عاشق فردی که نقش بازی می کند و یا نقشی که بازی می کند، می شوید؟ اگر به نقش هایی که بازی می کنید اعتباری نیست پس برای مدتی نقش بازی کردن را کنار بگذارید. سعی کنید نقش های دیگری را بازی کنید نقش هایی که تا به حال به غالب آنها فرو نرفته اید. می توانید با فردی ارتباط برقرارا کنید که نقش هایی بازی می کند که شما به آنها علاقه ای ندارید آنگاه متوجه خواهید شد که چه حالی به شما و سایرین دست می دهد.
هدف ما این است که بین شما و نقش هایی که بازی می کنید تمایز قائل شویم. و در نتیجه می توانید به راحتی نقش های ساختگی را به دور بریزید و خیلی راحت خود واقعی تان را آشکار سازید. که این قسمت خود بخشی از موفقيت است. شما همیشه دوست داشتنی و زیبا هستید. و این دو نقش هایی هستند که باید در زندگی خود همیشه به غالب آنها فرو روید.
به والدین خود اجازه اظهار نظر دهید
یکی از بزرگترین مشکلاتی که در زندگی عاطفی وجود دارد این است که هر کس میخواهد به تنهایی روی پای خودش بایستد و حضور دیگران را نادیده می گیرد. ما آنچنان سخت به یکدیگر می چسبیم و به دیگری اجازه انجام امور دلخواهش را نمیدهیم که جایی برای رشد عشق و علاقه باقی نمی ماند. ما نبايد این کار را انجام دهیم.
اگر کسی می خواهد به زندگی شما وارد شود به او اجازه انجام این کار را بدهید. حتی می توانید به او خوش آمد هم بگویید. اصلا مهم نیست که او چه تیپ آدمی است. از چیزهایی که با خود به همراه دارد نهایت استفاده را ببرید، حتی اگر این رابطه برای مدت زمان کوتاهی ادامه داشته باشد.
زمانی که نوبت به آن رسید که فردی پایش را از زندگی شما بیرون کشد به او اجازه انجام این کار را بدهید. طوری او را رها نکنید که همیشه یک تجربه تلخ عدم پذیرش، یا از دست دادن در زندگی اش باقی بماند. به خاطر داشته باشید که زندگی شخصی او به شما هیچ ارتباطی ندارد. فقط قبول کنید که وقت آن رسیده که پایش را از زندگی شما بیرون کشد.
با خودتان نیز یک چنین کاری را انجام دهید. اجازه دهید که آزادانه در عرصه زندگی گام بردارید. و بی جهت خود را در دام زنجیر های بی پایه و اساس گرفتار نکنید. هر چقدر که خود و سایرین را آزادتر بگذارید خیلی راحت تر می توانید عاشق شوید.
چمدان هایتان را روی زمین بگذارید
برخی از افراد تصور می کنند که تا زمانیکه تمام نیازهایشان بر آورده نشده باشد نمیتوانند عاشق شوند. و جالب تر این است که همین افراد زمانی که به تمام نیازها و خواست هایشان می رسند متوجه می شوند که آنقدر ها هم که فکر می کردند نتوانستند به خوشبختی و سعادت دست پیدا کرده و خوشحال باشند. به همین دلیل درخواستهای مکرر تنها به عنوان مانعی بر سر راه عاشقی هستند.
''''باید'''' های شما در یک رابطه به چه چیزهایی ختم می شود؟ اگر نمی دانید بهتر است یک تکه کاغذ بردارید و لیستی از آنها تهیه کنید و نگاه دقیقی به تک تک آنها بیندازید. می توانید آنها را به چمدانی تشبیه کنید که باعث می شود تمام فرصت ها و انسان های خوبی را که در پیش روی شما قرار می گیرند تنها به دلیل بار اضافی که بر دوش می کشید نبینید. این چمدان همچنین باعث می شود که شما احساس ترس و انعطاف ناپذیری هم بکنید. شما بايد تمام خواست ها و نیازهای کهنه خود را به دور اندازید تا بتوانید آزادانه زندگی کنید.
اجازه دهید که تنها یکی از توقعات شما برای چند روز هم که شده از ذهنتان بیرون رود. ببینید که بدون وجود آنها چه احساسی به شما دست می دهد. (البته به خاطر داشته باشید که هر زمان که اراده کنید می توانید مجددا'''' آنها را به ذهن خود راه دهید) بعد یکروز دیگر هم این کار را انجام دهید. زمانیکه این کار را چندین بار انجام دادید، به این نتیجه می رسید که چیزهایی را که تصور می کردید واقعا برای زندگی شما حیاتی هستند در حال فراموش شدن می باشند. هر چه بیشتر این کار را انجام دهید خیلی خوشحال تر و سبک تر زندگی خواهید کرد. همچنین چنین طرز فکری، اجازه می دهد تا بسیاری افراد جدید، فرصت های و امکانات نوین پا به عرصه زندگی شما بگذارند. شما تنها با گذاشتن چمدان های خود بر روی زمین به آنها اجازه می دهید تا به زندگیتان قدم بگذارند.
هدیه دهید
بخشیدن و دریافت کردن یکی از موارد ضروری در هر رابطه می باشند. زمانی که ما عاشق می شویم هیچ مشکلی نباید بر سر راه ما پیدا شود. خیلی راحت بخشش می کنیم و هر چه که در مقابل به ما برسد ما را بسیار خوشحال می کند. اگر می خواهید عاشق شوید این موارد را باید با جان و دل بپذیرید و داد و دهش را تمرین کنید.
شما در یک رابطه به طرف مقابل خود چه هدایایی می دهید؟ انتظار دارید در مقابل آنها چه چیزهایی دریافت کنید؟ حالا چند دقیقه بر روی چیزهای دیگری که می توانید به دیگران بدهید فکر کنید. سپس دست به کار شوید و آنها را در اختیار دیگران قرار دهید. این کار را هر روز انجام دهید. هر روز چیز تازه ای به آنها دهید. هدایای شما حتما لازم نیست که یک کادوی رویایی یا گران قیمت و حتی از انواع اجناس مادی باشد فقط کافی است چیزی باشد که از جانب شما دریافت کنند. سپس این کار را برای افراد مختلف انجام دهید. ذن معتقد است که شما باید این کار را به دور از هر گونه سر و صدا و انتظار برای دریافت چیزی در ازای آن انجام دهید.
این کار را در مورد خودتان نیز انجام دهید. چند دقیقه بر روی این موضوع فکر کنید که دوست دارید چه هدایایی به خودتان دهید. هدیه شما می تواند قدم زدن در پارک، خرید یک رژ لب و یا گذراندن وقت با کسی که دوستش می دارید باشد. بهتر است که هر روز به خودتان یک هدیه بدهید.
هرچند این تمرین بسیار ساده می باشد، اما از قدرت خارق العاده ای برخوردار است. انجام این کار به طور روزانه می تواند هر رابطه ای را از این رو به آن رو کند. زمانی که چیزی می بخشید نباید هیچ گونه چشم داشتی به جبران آن از طرف مقابل داشته باشید.( حتی نه یک تشکر خشک و خالی و نه یک لبخند) فقط برای بخشندگی ببخشید بدون داشتن هیچ گونه انتظار و خواهشی. اگر با یک چنین ذهن باز و سخاوتمندی زندگی کنید به طور طبیعی تمام هدایای مورد نظرتان به سمت شما سرازیر می شوند.
با خودتان آشتی کنید
بسیاری از افراد حتی اگر با یکی از دوستانشان هم زندگی کنند باز هم اظهار میدارند که فرد تنهایی هستند. تنها مشکل این افراد این است که با خودشان قهر هستند. زمانی که به شناخت خود دست پیدا کردید و متوجه شدید که چه کسی هستید، غیر ممکن است که از آن به بعد تنها بمانید.
با خودتان آشتی کنید. وقت بگذارید تا خودتان را بهتر بشناسد. تمام اندام ها و اعضای بدنتان را همانطور که هستند بپذیرید. از سرزنش و قضاوت جریاناتی که اتفاق می افتد دست بردارید. آرام باشید و نگاهی به درون خود بیندازید.
با همین تمرین آخر کار خود را شروع کنید. به تنفس خود دقت کنید و ببنید که در داخل بدن شما چه تحولاتی در حال روی دادن است. آنها را با کمال میل بپذیرید و دوباره به تنفس کردن باز گردید. نفس به نفس خود را درک کنید و ببینید که به دور از تمام این هیاهو ها و غوغا ها شما چه فرد کامل و بی عیبی هستید. آیا می توانید این شخصیت را در روابط خود نیز نگه دارید؟ ایا با کسانی ارتباط برقرار می کنید که خود واقعی شما را می شناسند و برایشان قابل تحسین هستید. در زندگی و همچنین در روابط خود تغییرات مثبتی ایجاد کنید. این کار می تواند به سادگی دقت کردن به طرز در آوردن کفش ها از پا باشد.
''''زمانی که شما به خود واقعی تان اجحاف پیدا کنید موفقيت برای شما معنا پیدا خواهد کرد. زمانی که خود واقعی تان باشید تمام دنیا عاشق شما می شود.
موضوعات مرتبط: خانه و خانواده ، خوب زندگی کنیم ، روان شناسی
فرزند را باید بوسید
نقش پدر در تربیت فرزند
نقش اجتماعی و اخلاقی پدر
انسان موجودی اجتماعی است. به این معنا كه در اجتماع زندگی می كند و در آنجا به مرحله رشد و كمال می رسد. اجتماع و فرهنگ در او مؤثر است و او می تواند تا حدود زیادی در اجتماع تأثیر گذار باشد. در آن تحول ایجاد كند. در سنین كودكی هیچ چیز بهتر از آموزش عملی نیست. پدر وظیفه دارد از راه عمل كردن به كودك یاد دهد كه چگونه باشد و به چه صورتی عمل كند.
در مواردی پدر می تواند از داستانها و قصه ها استفاده كند و بصورت غیر مستقیم فرزندان را آموزش دهد و گاهی نیز می تواند بصورت مستقیم آموزش دهد. حال توجه به این نكته ضروری است كه آیا راه آموزش در سنین مختلف یكی است یا خیر؟
راه آموزش در خردسالان باید از طریق جملات كوتاه باشد و در پایان دوره كودكی می توان آموزش را با عمل و حتی با فلسفه آمیخته كرد
.نقش سیاسی پدر
تربیت به معنای ایجاد تغییر و تحول و دگرگونی نمی تواند از سیاست بركنار و دور باشد و همواره در كنار هم هستند. وظیفه پدر در مورد تربیت فرزند در امور سیاسی این است كه به او بیاموزد حكومت چیست؟ و چه ضرورتی دارد؟ در تربیت سیا سی اساس این است كه كودك به میزان توان و استعداد خویش، نقش خود را در عرصه هستی دریابد و بداند كه در جامعه انسانی چه نقشی باید ایفا كند و چگونه در جریانات مربوط به جامعه موضع بگیرد.
لازم نیست برای كودك درس حقوق و سیاست معین كنیم و او را با ریزه كاریهای سیاست آشنا كنیم. بلكه كافی است كه دیدی كلی درباره این موضوع داشته باشد و در سنین جوانی كلیاتی از مسائل سیاست بداند و تا حدودی جهان و آنچه در آن است را بشناسد
.در تربیت سیاسی پدر خود باید الگو و مدل باشد. كودك باید شاهد علاقه مندی پدر به امور سیاسی، مسائل مربوط به جامعه خودی و بشری باشد. شركت در امور اجتماعی را وظیفه خود بداند و خود تابعی ارزنده در خور حیات اسلامی باشد. مسامحه و سهل انگاری در رابطه با سیاست موجب غفلت و بی خبری كودك در امور سیاسی خواهد شد
.نقش اقتصادی پدر
مسأله اقتصاد از مسائل مهم حیات انسان و از ضرورتهای زندگی است. اهمیت اقتصاد در زندگی و سرنوشت آدمی ضروری است و چه مناسب است كه پدر از همان كودكی به پایه گذاری و ایجاد شوق در این زمینه در كودك بپردازد تا در دوران جوانی سرباز نزند.
فرزندان كه به تدریج بزرگ می شوند باید با شغل پدر آشنا شوند و شغل پدر باید براساس ارزش و تقوایی كه در آن وجود دارد مورد بررسی قرار گیرد نه براساس مقام و درآمد و این خود درسی برای فرزندان می باشد
.از مسائل مهم در جنبه اقتصاد و تربیت اقتصادی آموزش ارزش پول و هدف و مقصد بدست آوردن آن است و كودك باید بداند كه در سایه چه مقدار از كار و تلاش، می توان چه مقدار پول را دریافت كرد و با آن تا چه حد می توان خرید كرد. همچنین برپدر لازم است كه از همان كودكی انفاق كردن را به كودك یاد دهد. در روایات اسلامی آمده است كه اگر قصد داری انفاقی را انجام دهی به دست كودك خود بده كه او با دست خود آن را به فقیر و مستمند بدهد. اخلاق انفاق از كودكی باید در ذهن فرزند القا شود و انفاق را منت نداند و اگر به فقیری چیزی می بخشد خود را از فقیر طلبكار نداند
.در محیط خانواده، دلسوزی به فقرا، خیرخواهی برای آنان، مشاركت در امورات مربوط به آنها و...باید مورد عنایت و نظر باشد و هر كس در هر سطح اقتصادی كه باشد باید به میزان توانایی اش انفاق و احسان داشته باشد
.برخوردهای پدر با كودك
اول: پدر و دوستی با كودك
پدر باید از همان روزهای اول تولد، طفل را در آغوش بگیرد و با او رابطه محبت و انس برقرار كند، خونگرم و صمیمی باشد. این محبت و انس پدر دارای فوایدی است از جمله زمینه را برای زندگی بیشتر كودك فراهم می آورد، محبت عامل سلامت جسم و روان كودك است.
محبت پدر به كودك احساس امنیت می دهد. محبت والدین سبب می شود كه كودك رفتار پدر و مادر را تحمل كرده و با روی خوش قبول كند
.در اسلام توصیه های بسیاری به محبت و اعلام آن درباره كودك است. در شرح حال پیامبر گرامی اسلام آمده است كه از اخلاق پیامبر این بود كه صبحگاهان كه از خواب بلند می شدند دست نوازش بر سر كودكان می كشیدند. پس سزاوار است ما كه خود را پیرو آن حضرت می دانیم رفتاری این گونه با فرزندان خود داشته باشیم. محبت پدر نسبت به فرزند نشانه رحمت وعنایت خداست. مردی نزد پیامبر آمد و دید كه ایشان با نوه هایشان بازی می كنند و آنها را می بوسند. عرض كرد: من 10 پسر دارم و تاكنون هیچ كدام را نبوسیده ام. پیامبر گرامی اسلام فرمودند: كسی كه در دل رحم ندارد ،خدا هرگز براو رحمت نخواهد كرد
.حال این سؤال مطرح می شود كه نوع محبت چگونه باید باشد؟
نوع محبت باید مناسب با سن فرزند باشد. محبت باید یه گونه ای باشد كه طفل آن را لمس كرده و مزه آن را بچشد. در محبت باید راستین بود. اگر چه محبت شدید پدر و مادر به فرزند ایجاب می كند كه او را همواره در كنار خود نگه دارند اما هنگامی كه سن كودك بالا رفت باید به فرزند اجازه داد كه به سوی استقلال در زندگی گام بردارد
.اگر فرزند همیشه در سایه پدر و مادر باشد مانند نهال نورسی كه در سایه درخت تنومند قرار دارد هیچ گاه رشد و نمو لازم را نخواهد داشت. پس والدین باید به فرزند كمك كنند كه او به رشد و نمو لازم برسد
.گاهی موانعی بوجود می آید كه پدر نمی تواند انس و محبت خود را به كودك اعلام كند و یا نسبت به فرزندش محبت بكند. این موانع عبارتند از
:اخلاق و رفتار كودك كه موجب عدم محبت پدر می شود
.كثرت اشتغال پدر كه نمی تواند به فرزند محبت كند
.وجود اختلاف در زندگی خانوادگی كه موجب می شود دود آن به چشم فرزندان برود
.داشتن نقص یا عضو مادرزادی در كودك
مانع پذیرش كودك بخاطر جنس او. مثلاً پدری خواستار پسر یا دختر بوده و خلاف آن شده است
.موضوعات مرتبط: روان شناسی
"علل فرار کودکان و نوجوانان از خانه"
|
يکي از عمده ترين نگراني هاي والدين، زماني است که کودک آنها گم شود يا از خانه فرار کند. در اين شرايط والدين دامنه اي از احساسات را تجربه خواهند کرد. تنش و فشاري که اين وضعيت ايجاد مي کند و عکس العملهاي مختلفي که والدين، خانواده، دوستان و پليس به اين وضعيت نشان مي دهند ممکن است به سطح بحراني برسد و حتي خود اين واکنش ها باعث بحران بيشتري در خانواده شود.
"انگيزه هاي خياباني شدن کودکان و نوجوانان"
-
براي اجتناب از تجربه هيجاني يا پيامدي که در آينده نزديک در انتظارشان است.
-
براي اجتناب از تجربه دردناک و ناخوشايند تکرار شونده در زندگيشان.
-
براي پيشگيري در از دست دادن فعاليتها، روابط يا دوستي هايي که با ارزش يا مهم تلقي مي شوند.
-
زندگي با افراد ديگري که حمايت کننده، مشوق و فعال هستند.
-
متوقف کردن آنچه انجام مي داده يا درصدد انجام آن بوده اند.
|
مشکلاتي که خطر خياباني شدن بچه ها را افزايش مي دهد .
1. سوء استفاده يا مورد غفلت قرار گرفتن کودک.
2. استفاده از الکل يا داروهاي روانگردان.
3. طلاق يا جدايي هايي که به شيوه مناسب انجام نشده است.
4. رفتار نافرماني مقابله اي که با تخيلات مربوط به روابط رمانتيک يا رفاقت با گروه همسالان ضد اجتماعي ترکيب شده است.
5. مرگ در خانواده که برخورد مناسبي با آن نشده است.
"روابطي که از خياباني شدن جلوگيري مي کند"
-
هرگز از کنايه يا نگرش منفي که نشان دهنده بي احترامي به نوجوانان باشد استفاده نکنيد.
-
هرگز صدايتان را بالا نبريد يا فرياد نزنيد، به خصوص وقتي که فرزندتان صدايش را بالا مي برد، يا فرياد مي زند.
-
وقتي فرزندتان عصباني است، فرياد مي زند و خشمگين است، آرام و ساکت بمانيد و تماس چشمي با او داشته باشيد، منتظر بمانيد تا آرام شود.
-
وقتي فرزندتان در حال صحبت کردن يا تشريح موضوعي مي باشد حتي اگر نظرش مورد تأييد شما نيست، حرف او را قطع نکنيد، منتظر بمانيد تا صحبتش تمام شود.
-
با او خودماني باشيد و به سادگي به او بگوييد که درکش مي کنيد و اين به معني موافقت با او و تسليم شدن در برابر نظريات وي نيست.
-
هرگز فرزندتان را، دروغگو، دزد، بچه، کم شعور، بي صداقت، خودخواه، غير دوست داشتني و احمق خطاب نکنيد، اين کلمات کمک کننده نيستند، بلکه ممکن است او کلمات منفي شما را تداعي کند و يا حتي با کلمات بدتري جواب شما را بگويد.
-
به نوجوانان خود بگوييد که شما حرفهاي او را درک مي کنيد و اگر منظور او را درک نکرديد به او بگوييد مطمئن نيستيم منظور شما را درک کرده ام يا نه، از او بخواهيد تا دوباره توضيح بدهد.
-
وقتي مطمئن هستيد که منظور فرزندتان را درک کرده ايد ولي با او هم عقيده نيستيد به او بگوئيد من فکر مي کنم که منظور شما را درک کرده ام ولي با شما موافق نيستم، فکر مي کنم ما مي توانيم همديگر را درک کنيم ولي مجبور نيستم که موافق نظرات يکديگر باشيم.
-
به خاطر داشته باشيد، شما مي توانيد با نظر فرزندتان موافق باشيد، اما اين گفته شما به اين معني نيست که او اجازه انجام هر کاري را دارد.
-
سعي نکنيد عدم توافق خود را با نظرات فرزندتان با بحث کردن توجيه کنيد.
-
وقتي نوجوان شما از ادامه صحبت خودداري کرد از او بپرسيد، آيا چيز ديگري هست که بخواهد به شما بگويد.
-
وقتي عصباني يا ناراحت هستيد به فرزند خود بگوئيد "من ناراحت و عصباني هستم، و نياز به استراحت و زماني براي فکر کردن به اين موضوع دارم، بعداً با تو صحبت خواهم کرد".
-
کمک گرفتن از يک متخصص در امر روان شناسي را در نظر داشته باشيد.
-
اگر پدر و مادر هر دو با فرزند خود صحبت مي کنيد، بايد مواظب باشيد که فرزندتان فرصت صحبت کردن به اندازه هر دو نفر را داشته باشد، صحبت والدين بايد مساوي يا کمتر از صحبت فرزند باشد.
پدر و مادر عزيز!
"فرزندان ما امانت هاي الهي هستند، در شکوفايي اين غنچه هاي با طراوت بکوشيم."
موضوعات مرتبط: روان شناسی
با فرزند لجبازم چگونه رفتار کنم؟
عده اى از پدر و مادرها وقتى مى بينند فرزند كوچكشان به حرف هاى آنها موقع لباس پوشيدن يا جمع كردن وسايلش و… توجهى نمى كند و به تماشاى تلويزيون يا بازى ادامه مى دهد، دايم صدايش مى كنند و فرياد مى كشند. آنها فكر مى كنند هرچه بيشتر حرفشان را تكرار كنند، فرزندشان سريع تر گوش مى دهد. در حقيقت قضيه برعكس است. به طور معمول اگر قبل از انجام كارى گفته خود را چندين مرتبه تكرار كنيد، بچه مى آموزد كه نبايد گوش دهد. وى ارزش زمانى كه براى اولين مرتبه او را صدا مى كنيد و زمانى كه واقعاً با او كار داريد را مى داند و احتمالاً از 5 تا 10دقيقه اضافى استفاده مى كنند و به بازى خود ادامه مى دهند.
اگرچه هنگامى كه كودك، خود را به نشنيدن مى زند و يا حرفتان را جدى نمى گيرد، بسيار ناراحت كننده است، ولى بچه هاى 3ـ4 ساله از اين كه مى توانند با بى اعتنايى و گوش ندادن، والدين را عصبانى كنند، احساس قدرت مى كنند. پس با اين قضيه به طور شخصى برخورد نكنيد. بچه ها در اين سن نمى خواهند بى ادب باشند، آنها فقط مى خواهند استقلال خود را نشان دهند. |
البته اگر از ابتدا، كودك را به خوب گوش دادن تشويق كنيم، مشكلات گوناگون آينده برطرف خواهد شد. مثلاً فرزندتان در مدرسه خوب توجه نمى كند و نمى تواند در درس هايش تمركز كرده و يا دستورات را دنبال كند و يا حرف هاى شما را ناديده مى گيرد، در اين صورت نبايد بگوييد اين مسئله به مرور زمان به خودى خود حل خواهد شد. دستورات زير به فرزند شما كمك مى كند بدون آنكه خود بفهمد، دقت و توجه بيشترى برروى مسائل داشته باشد.
چه کار کنيم ؟
- عصبانى نشويد. تلاش كنيد آرامش خود را حفظ كرده و با صداى آرام صحبت كنيد، حتى اگر مجبور شـُديد براى چند لحظه اى به خلوتگاهى پناه آوريد. هرقدر بلندتر صحبت كنيد، مطمئناً بچه ها نه متوجه صداى بلند شما و نه متوجه مفهوم كلمات تان خواهند شد.
- مسائل را براى فرزندتان شرح دهيد. بچه ها هنگامى كه به آنها دستور داده مى شود، لجبازى مى كنند. به جاى آن كه بگوييد، چطور جرئت كردى سنگ پرتاب كنى! بگوييد: سنگ براى پرتاب كردن نيست، توپ را پرتاب مى كنند. بدين طريق برروى رفتارش تأثير گذاشته و راه چاره اى را بدون پرخاشگرى يافته ايد.
- مطالب را به سادگى عنوان كنيد . به جاى سخنرانى كردن به نرمى ولى با قاطعيت حرف بزنيد. به اين طريق او ياد مى گيرد راجع به هر كارى كه بايد انجام دهد، فكر كند بدون آنكه به سرزنش براى فراموش كردن كارى يا گوش ندادن نيازى باشد.
- از فرزند خود بخواهيد كه مطالب مهم را تكرار كند. اين روش زماني مفيد خواهد بود كه مى خواهيد فرزندتان نتيجه كارى را بفهمد. بگوييد: بايد ماژيك هايت را قبل از ناهار جمع كنى بگو ببينم كى ماژيك هايت را جمع مى كنى؟
- ارتباط واقعى برقرار سازيد. چنانچه فرزندتان جذب كارى شده، به آرامى دست به شانه او بزنيد تا متوجه شما شود. از او بخواهيد موقعى كه صحبت مى كنيد به شما نگاه كند. اگر او با چشم ارتباط برقرار سازد، برايش بسيار سخت خواهد بود كه لجبازى كند.
- جدولى تهيه كنيد. به او مسئوليت دهيد و با كمكش جدولى از تمام كارهايى كه بايد انجام دهد (مسواك زدن، شستن صورت، لباس پوشيدن، خوردن صبحانه و پوشيدن كفش ها) تهيه كنيد. بسيارى از بچه ها دوست دارند كه جدول را بررسى كرده و موفقيت خود را اعلام كنند.
بچه هاى لجباز…
به او توجه كامل داشته باشيد. چنانچه مى خواهيد او به حرف هاى شما گوش دهد، بايد به گفته هايش گوش دهيد. بنابراين هنگامى كه روزنامه در دست تان است و آن را مى خوانيد با او صحبت نكنيد. تمام توجه خود را به او بدهيد و اگر امكان پذير نيست، علت آن را برايش شرح دهيد: "عزيزم، اكنون مشغول انجام كارى هستم . اما دوست دارم كه به گفته هايت گوش دهم. پنج دقيقه ديگر. به حرف هايت گوش مى كنم " .
به علاوه، به آنچه مى گويد اهميت دهيد. چنانچه مى گويد سردش شده است، نگوييد: اين جا آن قدرها هم سرد نيست . به جايش بگوييد: سردت شده؟ بيا برويم و لباس گرمت را برداريم. بى جهت نگران نشويد. اگر بچه هاى كوچك كه در گوش دادن با مشكل مواجه اند و بعضى اوقات بى قرار مى شوند با كمبود توجه روبرو هستند. افراد با اين مشكل، اين رفتارها برايشان به صورت عادت درآمده است، بنابراين چنانچه اين بى توجهى در زندگى روزمره اش تأثيرگذاشته، بايد مورد ارزيابى قرار گيرد.
به خاطر داشته باشيد، در اين زمينه بچه ها با بزرگترها واقعاً فرقى ندارند. بچه ها مى خواهند مثل شما، هنگام انجام كارى، كسى مزاحمشان نشود. اين مسئله مانند اين است كه كتاب جالبى را در دست داريد و حاضر نيستيد لحظه اى آن را كنار بگذاريد. در اين شرايط شخصى مى خواهد شما را وادار به انجام كار ديگرى كند. بنابراين اگر مى خواهيد فرزندتان به آنچه كه گفته مى شود دقت كند و آن را انجام دهد، در حالى كه او را در هنر گوش دادن كمك مى كنيد، صبور باشيد و كاملاً به او توجه نشان دهيد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بهداشت روانی کودکان به شیوه تعامل والدین با آنها بستگی دارد. با وجودی که هر پدر و مادری در آرزوی فراهم ساختن بهترین امکانات در خانه هستند، امّا ممکن است به شیوه صحیحی آنها را در اختیار فرزندانشان قرار ندهند زیرا هنوز روش منحصر به فردی برای تربیت فرزندان اختراع نشده است. | |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
لزوم تجدید نظر در شیوه تربیت دینی
اقدامات لازم
در پاسخ به این که در این وضع و شرایط چه باید کرد و آیا امکان اصلاح و نوسازی وجود دارد؟ باید گفت راههایی در این زمینه وجود دارد و امکان رهیابی هم هست، اگر چه طی این راه همه گاه آسان و سریع نیست. اصول و نکاتی که در این راه میتواند قابل ذکر باشد عبارتاند از:
1- توجه به اصول جلب: در این مسئله باید به سه نکته توجه داشت:
- شکلگیری که در آن این اندیشه وجود دارد که ظاهر امر و زرق و برقسازی برای جلب و جذب مهم است، زیرا عقل مردم در چشم مردم است. پس ظاهر دینی را باید جاذب کرد و عوام به این امر عنایت دارند.
- میلگرایی و در آن این اندیشه مطرح است که باید بین دین و زندگی رابطه به وجود آورد، آنچنان که خواستها در سایه آن اقناع گردد. افراد عاقل و بصیر به این نکته عنایت دارند.
- اختلاطی از این دو که معمولا هر دو گروه فوق را جلب و جذب میکند.
2- توجه به روش: و در آن تاکید بر ارائه ی روش مناسب است والبته این امر به تناسب سن و فهم و درک و بصیرت است. باید به تناسب شرایط و ظرفیت در فرد همان بصیرتی را به وجود آورد که اسلام ما را به آن دعوت میکند. نقش تبیین و تحلیل که از اهداف اسلام است و بیان روابط علت و معلولی در پارهای از امور عقلانی مذهب در این راه موثر است. به ویژه که پایههای اعتقادی مبتنی بر عقلانیت است.
در بحث روش، جنبه ی الگویی عاملان تربیت، شاهد و شهید بودن آنان و قابلیت تأسیشان در رفتار ، نقشی سرنوشتساز دارد. هر قدر دامنه ی ارتباط و آشنایی فرد با دیگری بیشتر است بعد الگویی باید زیادتر باشد. به ویژه آنان که در عرصه ی جامعه، صدا و سیما حضور دارند، یا کودک در خانه و مدرسه با آنان در ارتباط است.
3- ابزار و فنون: در این عرصه چه بسیارند وسایل و ابزاری که باید از آ نها یاد کرد. محیطی که آدمی در آن زندگی میکند، از خانه و مدرسه و اجتماع، باید پاکسازی شده، دعوت کننده افراد به شرافت و عفت و تقوا باشد. تبلیغات و ابزار تبلیغاتی خیابانها، تابلوها، عکسها، تیترها، پوسترها باید انسانیت و اخلاق و شرف را القا کنند. از دیگر ابزار و فنون نصیحت کردن، موعظه، خیراندیشی از روی خلوص و اخلاص، ارائه و نمایش صحنههای مورد دعوت است که اسلام آن را در شکزدایی و جهتدهی بسیار مهم و موثر میداند. داستانسرایی و در قالب آن عرصه و ارائه حقایق که در آن عبرتآموزیهاست، شورانگیزیها، حماسهسازیها، استفاده اثرات درام یا صحنههای کمیک به تناسب، جانشینسازی (که اگر کودک را از چیزی منع کردیم با چیزی دیگر آن منع را جبران کنیم) و بالاخره کنترلهای غیر مستقیم، تشویقها، تحسینها، هشدار دادنها، منعها در موارد لازم، تحکمها، ملامتها در موارد ضرور و ... از ابزار لازماند. مهم این است که دریابیم هر کدام را در کجا به کار بریم.
در طریق تنفیذ دین
در مورد اینکه چه کنیم که در شرایط موجود گرایشی به سوی دین حاصل شود، شیوههایی وجود دارند که برخی از آنها بدین قرار است:
- ایجاد رابطه بین دین و زندگی به گونهای ملموس و قابل فهم و بیرون آوردن آن از حالت خشک و تشریفاتی که در آن نه فهمی باشد و نه برداشت مفیدی. آن دین که نتواند خط زندگی را برای آدمی ترسیم کند عدمش به ز وجود ، و اصولا کار دین حیاتبخشی است.
- پرده برداری از حقایق و اسراردین و بیان قواعد و تعالیم و ارائه بینات آن ، تا در آن توجیهی برای حیات و مماتشان یا زندگی و هلاکشان باشد.
- پاسخ به سوالات آنان و حتی پرسش از افراد آگاه در صورت جهل به مسئله، به گونهای که خلاء آنان را پر کنند و او را برای دستیابی به پاسخ پرسش به سوی دیگری جهت ندهند.
- اعتراف به خطا در صورتی که خطایی مرتکب شویم- تا او از آن درس غلط نگیرد یا ما را اهل کبر و دروغ نبیند.
- عامل به دعاوی خود بودن که عدم آن مایه خشم خداست.
- عدم هراس از تخریب کسانی که راه خطا میپیمایند، در هر شأن و وضع و مقامی که باشند. پردهپوشی در این راه نوعی بیعدالتی و گریز دیگران از مذهب است. حق را باید گفت اگر چه به ضرر ما باشد.
حل و رفع بدگمانیها- پیامبر را در تاریکی شب با زنی دیدند. پیامبر فورا آن مرد را صدا زد و اعلام کرد که او زوجه من است. در جایی مهمان بودیم و فعلا به خانه میرویم.
- رفع بدبینیها از افراد یا اشخاصی که برای فرد الگو بوده، به دلایلی به او بدبین شدهاند. اگر آن فرد خطاکار نبود باید برایش توجیه کرد.
- شکزداییها، که در مواردی وجود شک عامل تخریب است و آدمی در آن دست و پا میزند و سرگرم میشود و در آن صورت از کار و وظیفه باز میماند.
کارهای جنبی
چه کنیم که فرزندمان به دین گرایش پیدا کند؟ اگر خود اهل دیانتیم بهتر است او را به خود نزدیک گردانیم. انس و صفای دینداران و معاشرت با خوبان، خود از عوامل سازندهاند. همچنان که معاشران بد عامل سیهرویی و بدبختی افراد به حساب میآیند.
- تقویت اراده که بسیاری از رشدها و انحطاطها نشأت گرفته از ارادههای نیرومند یا ضعیف است. خواستها زمینهساز پیروزیهایند.
- همگرایی و همسانی با فرزند در مواردی که خلاف شرعی وجود ندارد تا احساس کند که خواست و رأی او را به حساب میآوریم و کرامت او را مدنظر داریم. مرز ما در رد و قبول، حدود شرع است و از آن تجاوز نداریم.
- مقاومسازی و ایجاد روحیه مقاومت در فرد در برابر لغزشها و انحرافات که خود ناشی از بصیرت و ایمان و تمرینها و ممارست و در نهایت ایجاد عادت اندیشیده است و در آن صورت پیروزی حاصل است.
- عرصه و ارائه ملاک و معیار دین که براساس آن به پیش رود.
در طریق کارایی
برای اینکه والدین و مربیان بخواهند در امر تربیت دینی نسل موفق و کارا باشند نیاز دارند به:
- آگاهی و اطلاع از جریانات، راه و رسم تربیت و فنون و ابزار لازم برای توفیق در کار.
- تجهیز و سازندگی خود در جهت انجام وظیفهای که آن را برعهده گرفتهاند.
- ایمان و باور به آگاهیها، وظایف، مسئولیتها و تعهدی که با خداوند دارند و ایمان چراغ راه و خط انبیاست.
- صبر و تحمل در طریق انجام وظیفه و خالی نکردن میدان تربیت تحت هیچ شرایطی، حتی در برابر سرزنشها.
- مقاومت و پیگیری وظیفه تا رساندن نسل به استقلال در زندگی که تا سن بیست و یک سالگی ادامه خواهد یافت.
- مدد خواهی از خداوند در اعانت او به تربیت نسل.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
کودکی که از محیط خانوادگی گرمی برخوردار باشد و دورههای شیرخوارگی و کودکی اول را در کنار مادری مهربان، متعادل و کاردان بهسر برده باشد اعتماد بهنفس و امنیت خاطر کسب میکند تا آنجا که میتواند هر روز ساعتی چند از مادر دور بماند، بدون اینکه دستخوش اضطراب و نگرانی شدید بشود، از طرف دیگر چنین کودکی در همین مدت در یادگیری زبان مشترک تا آنجا پیش رفته است که میتواند مقاصد خود را به بزرگسالان تفهیم کند و با همسالان خود نیز ارتباط برقرار نماید.
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
وقتی روی کتابهای کف اتاقخواب پسر دهسالهام لیز خوردم فهمیدم که باید کاری کرد. آنطور هم نبود که من و همسرم قبلاً تلاش نکرده باشیم، تهدیدها و خواهشهای ما فقط بهطور موقتی مشکل را حل میکرد و کتابها همیشه کف اتاق پراکنده بود. فکری به ذهنم خطور کرد که از روش منظمی که در کتابفروشیها بهکار برده میشود، استفاده کنم.
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
گِل بازی ، آزادی عمل می دهد
نقش گِلبازی در پرورش تخیّل، خلاقیّت و سازندگی كودك
فواید گِلبازی
1
ـ رشد و پرورش خلاقیتخلاقیت و نوآوری كودك غالبا در زمانهایی شكوفا میشود كه آزادی عمل دارد، میتواند قوه ی تخیل خویش را برای ساختن چیزی به كار اندازد.
از آنجا كه بازی با گِل رس طبق الگو، مدل و نقشه ی از پیش تعیین شده نیست كودكان میتوانند به آفرینش دست بزنند، نیز به دلیل قابلیت انعطاف و نرمی گِل میتوانند به هر صورتی كه بخواهند آن را شكل بدهند و خیلی سریع میتوانند خراب كنند. همان طور كه نقاشی كردن موجب خلاقیت، ابتكار، نوآوری و لذت درونی برای كودك میشود، گِلبازی افزون بر همان اثرات، سرگرمی بسیار لذتبخش و شادیآفرین برای كودكان به حساب میآید
.2
ـ رشد و پرورش گویاییباید به كودكان فرصت داد از راه گِلبازی، مجسمهسازی، كولاژ و نقاشی ، احساسات و عقاید خویش را بیان نمایند. در بازی با گل رس كودك میتواند فكر كند، تصمیم بگیرد و با كمك قوه ی تخیل و تصورش چیزی بیافریند و در پایان ، احساس رضایت كند و درباره ی ساختههایش صحبت كند. احساس رضایت ناشی از ساختن بسیار پراهمیت است
.علاوه بر آنكه كودك در مورد ساختهاش داستانسرایی میكند، به افكارش هم نظم و ترتیب میدهد. زمانی كه كودكان در حال گِلبازی هستند ، برای دوستانشان صدا در میآورند، یا ممكن است خواسته باشند با كارهایی مثل پختن، خوردن، مهمانی و جشن ، خود را مشغول كنند
.3
ـ رشد و كنترل اعصاب و عضلاتبیشتر كارهایی كه با گل انجام میگیرد با به كارگیری انگشت و دست میباشد. فشار دادن، ضربه زدن، جدا كردن، غلطاندن، قطعه قطعه كردن، به همدیگر متصل كردن و ... به رشد عضلات كمك میكند و باعث میشود كودك تجربههای آسان و موفقی برای خود كسب نماید
.كودكان از دیدن اثرات حركاتشان لذت برده و متوجه میشوند قادرند از حركات دستهایشان استفاده كنند و گل رس را به طریقی كه مایلند بسازند. كودك ممكن است گل رس را به صورت لولههای بلند و باریك (طنابمانند) در بیاورد، آن را بكوبد و به شكل توپ در بیاورد یا اینكه به صورت تافتون در آورده و با انگشتانش سوراخ سوراخ كند
.در كار با گل رس دایره (توپ) از اولین شكلهایی میباشد كه كودك با تسلط بیشتر بر اعصاب و عضلاتش قادر است این شكلها را به صورت ماهرانهتری بسازد. درست كردن گل به صورت باریك نشانههای رشد و تسلط كودك بر كنترل اعصاب و عضلاتش میباشد
.4
ـ رشد و پرورش مهارتهای اجتماعیوقتی چند كودك با همدیگر گلبازی میكنند از شراكت و داد و ستد برای ساختن چیز مورد علاقهشان لذت برده و مهارتهای اجتماعیشان پرورش پیدا میكند
.5
ـ پرورش قدرت تجسم فضایی و هندسیكار با گل رس زمینه ی پرورش ادراك فضایی و هندسی كودك را افزایش میدهد چون كودك میتواند صورتهای فضایی و هندسی را به صورت عینی خلق كرده و مشاهده كند؛ مثلاً ساخت یك جعبه، چمدان، آدم، مربع، مستطیل، دایره و ... همه این مفاهیم را میتواند از طریق گلبازی عینیت بخشد و با مفاهیمی مانند نرمی، سفتی، زبری، سختی، سبكی، سنگینی، طول، سطح و حجم آشنا گردد
.گل رس ماده خیلی خوبی برای طرحهای سهبعدی است، زیرا به دلیل نرمی و قابلیت انعطاف میتوانند آن را به هر شكلی كه بخواهند در آورند. همچنین كودكان در سنین كودكستانی میتوانند شكلهای پایهای مانند دایره، توپهای كوچك، شكلهای گوشهدار مثل مربع و مستطیل را با گل رس بسازند
.كودكان به هنگام گلبازی یك توپ حلقهای كامل گِلی را به جای سر و یك مستطیل را به جای بدن میگذارند و با درست كردن باریكههایی به عنوان دست و پا به ساخت آدمك میپردازند
.كودكان میتوانند گل رس را به قالبهای مختلفی در بیاورند، كلوچه درست كنند، كیك درست كنند و آن را بپزند، این گونه فعالیتهای قالبسازی موجب رشد حسی، ادراكی و لامسه در كودكان شده و به سازگاری و انطباقپذیری تصورات و ادراكاتشان در مورد اشكال و اجسام سهبعدی و هندسی كمك بزرگی میكند
.6
ـ پرورش حس لامسهخاصیت نرمی و شكلپذیری طبیعی گل رس جاذبه قوی برای كودكان در هر سنی دارد. هر یك از حواس كه بیشتر در معرض محركات محیطی قرار بگیرد، كاربرد و مهارت آن افزایش مییابد. گل رس علاوه بر تمامی مزایای دیگری كه برای كودك دارد حس لامسه كودك را پرورش داده و زمینه درك و فهم حس لمس كردن را برای او فراهم میكند و مفاهیمی مانند سفت، سخت، نرم، زبر، مرطوب، خشك و ... را برای كودك معنیدار میكند
.برای بازی با گل رس كودكان از مجموعه حواسشان از قبیل دیدن، لمس كردن و بوییدن استفاده میكنند و از آنجا كه بیشتر كارهایی كه با گل انجام میگیرد ، با به كارگیری انگشتان دست میباشد، حس لامسه بیشتر به كار گرفته میشود
.كودكان وقتی با گل رس كار میكنند مفاهیم نرم و سخت را تجربه میكنند. كودك با مقداری آب مخلوط كردن به خاك رس در مییابد كه خاك رس میتواند تبدیل به گل شده، گلِ درست شده میتواند خیلی شُل (نرم) یا خیلی سفت (سخت) باشد
.در مقاله ی بعد به دیگر فواید گل بازی و طرز تهیه گِل رس خواهیم پرداخت ، و به والدینی که گل بازی را کاری آلوده می دانند ، توصیه هایی خواهیم کرد
.موضوعات مرتبط: روان شناسی
چراغها خاموش شدهاند، تنها سوی کم یک نور افتاده است روی سایه دیوار، توی دیوار سایه مادر و یک نوزاد آهسته راه میروند، صدایی نیست، جز صدای زمزمه مادر که توی گوشهای کوچک یک جگرگوشه، زمزمه میکند« لالا، لالا، گلم باشی، تو درمون دلم باشی، بمونی مونسم باشی، بخوابی از سرم واشی، لالا، لالا» | |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
زمینه لازم برای عشق ورزیدن، و محبت نمودن را برای فرزندتان فراهم آورید و متقابلاً بدین وسیله او را مورد عشق و محبت قرار دادهاید.باید توجه داشته باشید که فرزند شما نیاز به محبت دارد و باید وجود او را سرشار عشق و محبت نمایید... | |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بچه ها را در بزرگراه اينترنت تنها نگذاريد
درجهان بيش از ۱۰ ميليون كودك با اينترنت سر و كار دارند آنها براي دستيابي به اطلاعات و برقراري ارتباط با دوستان و اعضاي خانواده از طريق نامه الكترونيكي آموختن مهارت هاي رايانه اي و شركت در بحث به اينترنت مراجعه مي كنند.درجهان بيش از ۱۰ ميليون كودك با اينترنت سر و كار دارند آنها براي دستيابي به اطلاعات و برقراري ارتباط با دوستان و اعضاي خانواده از طريق نامه الكترونيكي آموختن مهارت هاي رايانه اي و شركت در بحث به اينترنت مراجعه مي كنند.
كودكان ساكن روستاها مي توانند با استفاده از اينترنت موزه ها يا مكان هاي ديدني شهرها و ساير كشورها را ببينند. كودكان بيمار و ناتوان مي توانند با ساير همسالان خود گفت وگو كنند و از احساس تنهايي خود بكاهند. در بعضي كشورها حدود ۸۰ درصد مدارس ابتدايي و راهنمايي به اينترنت دسترسي دارند و بسياري از مشاغل به مهارت هاي اينترنتي نيازمند است. با اين همه لازم به ذكر است كار با رايانه و اينترنت موجب بهبود وضعيت تحصيلي كودك نمي شود. كودكان بهترين آموزش را با داشتن معلمين مجرب و تحصيل در كلاس هاي كوچك تر به دست مي آورند. براي استفاده مؤثر از اين ابزارهاي الكترونيكي به آموزگاران ماهر و زمان كافي نياز است تا دانش آموزان مورد توجه و تربيت انفرادي و مناسب قرار گيرند.
● خطرات اينترنت
▪ اشخاص ناشناس و حتي افراد كودك آزار مي توانند سهمي در برقراري ارتباط با كودك از طريق پست هاي الكترونيكي (E-mail)و اتاق هاي گفت و گو (chat room) داشته باشند.
▪ دسترسي آسان به پايگاه هايي كه تصاوير مربوط به بي مبالاتي هاي جنسي و خشونت ورزي و مصرف مواد را تبليغ مي كنند.
▪ مواجهه با اطلاعات عجيب غلط و زبان هاي غير متعارف.
▪ ظاهرشدن پيام هاي مستهجن بر روي صفحه.
▪ اينترنت مثل تلويزيون مي تواند زمان لازم براي مطالعه، بازي، فعاليت هاي اجتماعي و بودن در دنياي واقعي را كاهش دهد.
▪ كودكان علاوه بر ديدن صفحه رايانه نياز دارند ساير حواس خود را مانند بويايي، شنوايي و لامسه پرورش دهند.
▪ با استفاده زياد از رايانه چشم، دست و ستون فقرات كودكان آسيب مي بيند.
▪ تبليغات مربوط به مصرف سيگار و الكل برصفحه اينترنت بدون محدوديت براي همه و از جمله كودكان ظاهر مي شود.
▪ در آگهي هاي بازرگاني با استفاده از بولتن ها، جوايز بازي ها و تصاوير رنگي از كودكان سوءاستفاده مي شود.
▪ اغلب براي مقاصد بازاريابي با استفاده از شخصيت هاي آشناي كارتوني از كودكان اطلاعات شخصي گرفته مي شود.
▪ براي فروش كالاهاي تجاري از قصه گويي استفاده مي شود و نه ايجاد كنجكاوي در ذهن پوياي كودكان.
● نكاتي براي والدين
در مورد اينترنت اطلاعات بيشتري به دست آوريد و مهارت خود را در استفاده از آن افزايش دهيد.
فعاليت هاي سني و رشدي مناسب با كودكان خود را تعيين كنيد. مثلاً كودكان سنين دبستاني به نظارت مستقيم و هشدار مداوم در مورد تبليغات و ورود به اتاق گفت وگو (chat room) نياز دارند و لازم است به نوجوانان يادآوري شود كه به رعايت نكات ايمني در اينترنت و مدت زمان استفاده از آن توجه داشته باشند.
همراه با كودك از اينترنت استفاده كنيد. باهم پايگاه ها را جست وجو كنيد و نقش تبليغات را توضيح دهيد. بر خطرات اصلي اينترنت تمركز كنيد. اين قانون مطلق را تكرار كنيد كه نبايد هرگز كسي را از طريق اينترنت ملاقات كرد. از نرم افزارهاي فيلتركننده استفاده كنيد.
پايگاه هاي كتابخواني براي كودكان مناسبند و او مي تواند به تنهايي به آنها مراجعه كند. براي نظارت آسان تر والدين بر كودكان بايد رايانه را در محلي عمومي و قابل دسترس براي همگان قرار داد.
اجازه ورود به اتاق گفت وگوي اينترنتي (chat room) را فقط با نظارت بدهيد.
در زمان استفاده از اينترنت الگوي خوبي براي كودك باشيد و زمان استفاده را به هدفي خاص محدود كنيد.
همه نرم افزارهايي را كه به خانه آورده مي شوند، ارزيابي كنيد.
در مورد مسائلي كه در رابطه با فعاليت هاي رايانه اي و اينترنتي در مدرسه كودك اتفاق مي افتد اطلاعات به دست آوريد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
”کودکانی که در دوره خردسالیاند مایلند که هر کاری را بیعیب نقص انجام دهند. به آنان یاری کنید که بین پشتکار و کمالگرائی حد و مرزی قایل شوند.”هیتر جانسون دوراچر“
در طول دوره پیشدبستانی بچه شما مدام در حال فراگیری چیزهای جدیدی است، ماننده اینکه نامش را چگونه بنویسد، چگونه دکمههای پیراهنش را ببندد و یا اینکه برای خودش چگونه ساندویچ کره و مربا درست کند. اینگونه یادگیریها ممکن است سرگرم کننده و هیجانانگیز باشند ولی احتمال دارد به همین سرعت هم موجب دلآزاری گردند. امکان دارد بچه ۴ ساله شما حرفی را وارونه بنویسد، یکی از دکمههای لباسش را نبندد یا مربا را بیشتر به زمین بریزد میخواهید کمکش کنید، اما وی پافشاری میکند که خودش آنرا به انجام رساند، بهقدری اسرار میورزد تا عملی را بهدرستی صورت دهد.
چنین عزم و ارادهای در این سن و سال، عادی است لارنس شاپیرو، مؤلف کتاب ”زبان پر رمز و راز بچهها“ میگوید: ”اکثر بچههای پیشدبستانی تمایل دارند بهقدری در کاری تلاش ورزند تا اینکه آن را کاملاً و بسیار خوب انجام دهند“. اغلب آنان میکوشند که بیش از حد توانشان، دست بهکاری زنند بهویژه اگر برادر و خواهر بزرگتری داشته باشند.
در این رفتار، نکتهٔ مثبت هست: در واقع شما میخواهید که فرزندتان خویشتن را به معیارهای ممتاز پایبند سازد و ارزش چسبیدن به کاری را بداند، ولی امکان دارد پافشاری و سماجت سریعاً به وسواس بدل گردد که برای بچههای کم سن و سال بسی نومید کننده و آزارارنده میباشد، پس به چه نحو فرزندانتان را یاری کنید تا کارها را در حد توانائیاش به انجام رساند بیآنکه ایشان را با معیارهای ”بیاندازه عالی“ رویاروی گردانید. راهبردهای ساده زیر یاریگر شما شمرده میشوند:
● محدودیتهای او را بشناسید
وقتی که بچهٔ شما سعی دارد مهارتی را که هنوز از حیث جسمانی قادر به کسب مهارت در آن نیست، کامل گرداند یقیناً بدین وسیله راهی به سوی ناکامی گشوده میشود. وظیفه شما این است که بدانید چه موقع کودک پیشدبستانی خویش را ترغیب کنید و چه وقت وی را بهحال خود واگذارید. گمان نکنید که بچه چهارسالهتان فقط به این سبب میتواند بهکاری دست زند که هم سن و سالانش نیز انجام میدهند. رشد و بالندگی بچهها همسان نیست.
به قول آرین بروان کوندوی نویسنده کتاب: ”۲۰ راز کامیابی با فرزند خود“: ”باید بگذارید بچهها با گامهای خود به جلو بروند“. عملکرد شما باید فراتر از شرح مهارتهای جدید باشد. فرضاً چنانچه فرزندتان تکان دادن راکت بیس بال را یاد میگیرد، بهتر است که دستانش را گرفته و کمکش کنید تا به ترتیب ضربه زند واین کار را تا وقتی ادامه دهید که اطمینان یابید وی آمادگی انجام آن را به تنها دارد.
● مراحل را تدریجاً پشت سر گذارید
دکتر مشاور خانوادهای بهنام ”سالسور“ میگوید: ”اگر مهارتهای جدید به بخشهای کوچک و مهارشدنی بخش گردد کمتر موجب هراس بچهها میشود“. بهعنوان مثال چنانچه بچه پنج ساله شما بستن بند کفش را فرا میگیرد، نخست او را وادار کنید که بندهای کفشش را به کلی باز کند. وقتی اولین کار را کرد، قبل از اینکه به حرکت بعدی بپردازد وی را بهخاطر این کار کوچکش مورد تشویق قرار داده و بگوئید: بهبه تونستی پاتو توی کفشت بکنی! الان بندها را بگیر و محکم بکش.
تأکید کنید که کوشش به اندازه پیامد کار، اهمیت دارد هنگامی که بچه شما هنر جدیدی را میآموزد، تأکیدتان باید روی کاری باشد که انجام میشود نه صرفاً نتیجه آن. به او یادآوری کنید که هدف بهترین بودن نیست. آنچه اهمیت دارد این است که بیشترین تلاش خود را به کار بندد. مادری درباره دختر ۵ سالهاش الیزابت که پیوسته بهخاطر دست خطش ناراحت است، تأکید میکند: ”دخترم، کارش را خیلی سخت میگیرید و میگوید: مامان من نمیتوانم این کار را درست انجام دهد“.
من میگویم: ”اشکالی ندارد، توقع ندارم که کارت را بیعیب و نقص انجام دهی. ما وقت زیادی برای تمرین خط داریم و تمام مدت در حال یادگیری هستیم“.
● از تلاشهایتان با او سخن بگوئید
چنانچه فرزندتان زمان طاقتفرسائی را صرف آموختن چیزی میکند، به وی بگوئید که هرکسی برای فراگیری مهارتهای جدید باید به شدت تلاش ورزد حتی بزرگسالان خوب است که همواره از خودتانمثال بزنید و بگذارید که فرزندتان با خبر باشد که شما نیز با چالشهائی دست به گریبان بودهاید.
● دورنمای هدف را برایش مشخص سازید
در حالی که بچه شما باید به توانائیهای خود ایمان داشته باشد در عین حال باید محدودیتهایش را هم بپذیرد. پیوسته ممکن است بچههائی باشند که کاری را بهتر یا بدتر از او صورت دهند. توجه شما روی چیزی باشد که وی خوب انجام میدهد. احتمال دارد نتواند هنوز بشکن بزند اما بهجای آن در سوت زدن ماهر باشد. زندگی خودتان را برای او مثال بزنید. خاطر نشان سازید که بلد نیستید پیانو بزنید، ولی تا حدی میتوانید هنگام خواب داستان تعریف کنید یا احیاناً کباب درست کنید! وقتی بفهمد که شما علاوه بر استعدادها، محدودیتهائی هم دارید، خواهد توانست همین مورد را درباره خودش نیز قبول کند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
تصمیم گرفتن دارای معانی ضمنی متفاوتی می باشد. ما تصور می کنیم که تصمیم گرفتن تنها در لحظات حساس و مهم زندگی انسان معنا پیدا می کند و در لحظات کوچک و کم ارزش تر از هیچ شانی برخوردار نمی باشد...
یـکـی از گـفــته های معروف دونالد ترامپ از این قـرار است:
"من فقط تحت تاثیر فردی قرار می گیرم که توانـایی تصمیم گرفتن داشته باشد." حتی اگر تصمیم عاقلانه ای هم اتخاذنـشـود حـداقـل ایـن جــرات را به خرج داده که تصمیم بگیرد.بـیـشتر افـراد دانـش درستـی نسـبـت به توانایی های خودبرای تصمیم گرفتن ندارند.
تصمیم گرفتن دارای معانی ضمنی متفاوتی می باشد. ما تصور می کنیم که تصمیم گرفتن تنها در لحظات حساس و مهم زندگی انسان معنا پیدا می کند و در لحظات کوچک و کم ارزش تر از هیچ شانی برخوردار نمی باشد. توانایی تصمیم گیری و دارا بودن اطمینان خاطر در تصمیمات از وظایف هر پدر و مادر، کارمند و هر عضو مسولیت پذیر جامعه به شمار می رود. در طول یک روز عادی ما چندین بار با شرایطی مواجه می شویم که تصمیم گیری در آنها لازم است و این امر مکررا ادامه دارد. ما انتخاب می کنیم که چه لباسی بر تن کنیم، چه چیزی بخوریم، برنامه روزانه خود را طرح ریزی می کنیم و ... بسیاری از افراد این امور را ناآگاهانه انجام می دهند و اصلا متوجه نیستند که در حال تصمیم گرفتن می باشند.
برای عده ای از افراد طریقه تصمیم گیری و اعتماد به تصمیم هایی که اتخاذ نموده اند، امری غریزی به شمار می رود. این دسته از افراد به طور خدادادی از توانایی های بالایی در تصمیم گیری برخوردار هستند. در مقابل بعضی از افراد نیز هستند که به هیچ وجه از توانایی تصمیم گیری برخوردار نمی باشند. برای این دسته از افراد حتی کوچکترین تصمیم گیری ها کاری بس دشوار و آزار دهنده به شمار می رود.
● علائم عدم توانایی در تصمیم گیری
معمولا به کودکانی که خود را درگیر تصمیم گیری می نمایند، مارک ایرادگیر می چسبانیم و تصور می کنیم که نگهداری از این کودکان به این دلیل که فقط به دنبال جلب توجه بزرگترها هستند، اندکی مشکل به نظر می رسد. مادر و پدرها باید کمی نگران فرزندانی باشند که حتی توانایی ندارند نهار مورد علاقه شان را انتخاب کنند و یا نمی دانند در کدام قسمت از ماشین بنشینند. نا مطمئن بودن کودکان در تصمیم گیری و دمدمی بودن آنها خون معلم ها را به جوش می آورد. بعضی از کودکان هستند که حتی نمی دانند باید با کدام مداد بنویسند و چه کتابی را بخوانند.
بسیاری از جوانان و حتی بزرگسالان در نحوه چیدمان مبلمان اتاق نشیمن با مشکل مواجه هستند، برای خرید یک دست کت شلوار ساعت ها و چه بسا روزها وقت صرف می کنند و در آخر هم به هیچ نتیجه ای نمی رسند. این در حالیست که سایرین تصمیمات مهمی را در مورد زندگی جوامع بشری اتخاذ می کنند. معمولا افرادی که به عدم توانایی در تصمیم گیری دچار هستند تا سنین بزرگسالی متوجه این معضل نمی شوند و تصور می کنند که فقط توانایی رسیدن به آرزوهایشان را ندارند.
● محیط اطراف عامل مهمی در تصمیم گیری به شمار می رود
به این دلیل که توانایی تصمیم گیری معمولا جزء خصوصیات ذاتی انسان ها به شمار نمی رود، ما باید به فرزندان خود آموزش دهیم که چگونه می توانند خود را با شرایط مختلف وفق داده و ارزیابی درستی از آنها داشته باشند. آنها باید بتوانند نیازهای خود و تصمیم مورد نظرشان را تشخیص دهند و قادر باشند تا از میان چند گزینه معقول ترین را انتخاب کنند.
نباید تصمیم های کودکان در خانه به غذا، لباس و اسباب بازی محدود شود. اگر بتوانیم این گزینه ها را افزایش دهیم، خوب بالطبع حس کنجکاوی و در نتیجه اعتماد به نفس در تصمیم گیری را در آنها افزایش داده ایم.
کودکی که نمی تواند در مورد صبحانه اش تصمیم بگیرد، به طور قطع در آینده با مشکل مواجه خواهد شد. او نمی تواند از بین کره، پنیر و مربا یکی را انتخاب کند پس در آینده چگونه می خواهد در مواجهه با مشکلات زندگی جان سالم به در برد.
با فراهم آوردن راهنمایی های آموزنده، حق انتخاب های سازنده، و شرایط منطقی شما می توانید قدرت تصمیم گیری در فرزندان خود را افزایش دهید. با شروع کردن انتخاب هایی نظیر غذای مورد علاقه برای صبحانه و یا لباس مورد علاقه برای رفتن به مدرسه، کودک شما کم کم با مقوله تصمیم گیری آشنا می گردد و رفته رفته با آن اخت میگردد. پیشنهاد کردن چند غذا، لباس و یا کتاب مختلف کودک را هدفمند می سازد و از رویارویی با چند گزینه مختلف احساس سردرگمی نمی کند.
شاید هل دادن کودکان به سمت تصمیم گیری اندکی دشوار به نظر رسد، اما باید سعی کنید که آنها را وادار به این کار کنید. چند لباس مختلف را پیش روی او قرار دهید و سپس سعی کنید که او را ناخودگاه به تصمیم گیری وادارید. او می تواند هر کدام از لباس ها را که نمی پسندد به ترتیب از دور خارج کند تا به هدف موردنظر دست پیدا کند، و یا می تواند ویژگی های لباس مورد علاقه اش را مطرح کند تا از این طریق سریعتر به نتیجه پایانی نزدیک شود.
اگر کودک شما تصمیم خطرناک و مخربی را گرفت او را محدود نکنید. اجازه دهید با عواقب احتمالی آن روبرو شود. اگر تصمیم گرفت که به دلیل سیر شدن بقیه غذایش را نخورد پس بنابراین جایی برای دسر هم نخواهد داشت. اگر لباس مورد علاقه برادرش را بر تن می کند، باید خودش آنرا بشوید و از این بابت از برادرش عذر خواهی هم بکند.
● افزایش اعتماد به نفس
یکی از مهمترین نکات در هنگام تصمیم گیری دارا بودن اعتماد به نفس بالا است. اگر فرزند شما به توانایی هایش در مورد کاری که انجام می دهد، اطمینان نداشته باشد، هیچ گاه قادر نخواهد بود که به منظور تصمیم گیری مسائل مختلف را مو شکافی کند.
باید از توانایی های کودک خود پشتیبانی کنید و او را به خاطر تصمیم گیری هایش تشویق نمایید؛ چنین کارهایی به عنوان ابزاری برای بالا بردن اعتماد و اطمینان در کودک شناخته می شوند. عباراتی نظیر: " انتخاب بلوز آبی کار بی نظیری بود" یا " انتخابت برای خوردن نان و پنیر برای صبحانه واقعا عالیه،" اطمینان خاطر دوباره ای را در ذهنشان بیدار می سازد که: آری، آنها هم قادر به تصمیم گیری هستند.
● تمرین و تکرار
اگر می خواهید فرزندانتان کاملا مطمئن باشند، باید به آنها اجازه داده شود که تصمیمات مختلفی در مورد موضوعات متفاوت بگیرند. یک فرد کم سن و سال باید متوجه شود که در هر لحظه از زندگی باید تصمیم های مهمی بگیرد. انتخاب هایی نظیر اینکه با چه کسی در داخل حیاط بازی کنم، برای صبحانه چه بخورم؛ همه و همه از مواردی هستند که پایه تصمیم های مهم تری را که او قرار است در آینده برای زندگیش بگیرد را طرح ریزی می کنند.
برای او خاطر نشان سازید که سوال کردن و کمک خواستن در مواقع حساس بلامانع است. اما در عین حال باید تنها بر اساس عقاید و اعتقادات خود عمل کند. برایش روشن کنید که هر روز تصمیم های زیادی می گیرد و تمام آنها به عنوان تمریناتی برای آمادگی که برای سال های آتی لازم دارد، به شمار می روند.
● انتقاد مکرر
زمانی که کودک بالاخره تصمیم خود را می گیرد و برای بیان آن از سمت اتاقش به سوی شما می آید، اگر مکررا از او ایراد بگیرید و کارهایش را به چشم یک منتقد نگاه کنید، مسلما اعتماد به نفس خود را از دست می دهد و شما نیز از هدف اصلی خود که همان ایجاد اطمینان در تصمیم گیری است، دور خواهید شد.
به نقاط مثبت تصمیم او نگاه کنید، و انگشت خود را فقط بر روی اشکالات و کاستی های قضیه نگذارید. از عباراتی از این دست استفاده کنید: "بذار یک انتخاب دیگه داشته باشیم" یا " نظرت در مورد یک انتخاب دیگه چیه؟" او را به خاطر تصمیمش تشویق کنید، اما در عین حال زیرکانه او را به سمت انتخاب مجدد رهنمون سازید.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
کودکان و نـوجوانانی که مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته اند، می تـواننـد از یـک سـری اختـلالات روانـــی و رفتاری باشـدت کم و زیاد هم در کوتاه مدت و هم در دراز مـدت رنـج بـبـرنـد. از جـمله ایـن مشـکلات مـی تـوان بـه افـسردگـی،اضطـراب، احساس گناه، ترس، اختلالات جنسی، و گوشه گیری اشـاره کرد. بستـه بـه شـدت حـادثـه، قــربانیان آزار و اذیت جنسی می توانند ترس و اضطراب خاصـی نسبت به جنـس مـخـالـف خـود داشتـه بـاشنـد و از خـود رفـتــارهای جنسی نامتعادل بروز دهند.
اما به هر حال یکی از دلایل عدیده ای که یک کودک را می تواند در معرض آسیب های جنسی قرار دهد، ناآگاهی است. ناآگاهی او از مسائل جنسی، و چگونگی واکنش نشان دادن نسبت به میل جنسی از جانب کودک.
تاثیرهای ابتدایی و موقتی سوء استفاده جنسی تا 2 سال پس از اتمام آزار و اذیت ادامه خواهد داشت. این تاثیرات بسته به شرایط و مراحل رشد کودک، مختلف می باشد، اما به طور کلی می توان اظهار داشت که شامل موارد زیر هستند: رفتارهای بازگشتی در کودک (مانند مکیدن انگشتان و خیس کردن جای خواب)، اختلالاتی پیرامون خواب، مشکلات خوراکی، مشکلات رفتاری و تحصیلی در مدرسه، و عدم مشارکت در فعالیت های جمعی مدرسه و اجتماع.
از سوی دیگر مشکلاتی که پیرو سوء استفاده های جنسی در افراد ایجاد می شود، می تواند تا مدت ها ادامه داشته باشد و حتی تا دوران بزرگسالی نیز به قوت خود باقی بماند. افرادی که در کودکی خود به نحوی مورد سوء استفاده های جنسی قرار گرفته اند در بزرگسالی دچار افسردگی می شوند. به علاوه میزان بالای اضطراب در اینگونه افراد می تواند منجر به ایجاد رفتارهای مخرب نظیر شراب خواری، استفاده از مواد مخدر، حملات ناگهانی استرس، اختلالات اضطراب محیطی، و بی خوابی شود. بسیاری از قربانیان در زمان بزرگسالی با شریک جنسی خود مشکل پیدا می کنند و از نظر جنسی قادر به دنبال کرن زندگی سالمی نخواهند بود.
قربانی کردن مجدد نیز از دیگر عوارضی است که اینگونه افراد مرتکب آن می شوند. تحقیقات گویای این مطلب هستند که قربانیان آزار و اذیت جنسی در دوران کودکی به احتمال زیاد در بزرگسالی خود به دیگران تجاوز می کنند و یا در روابط جنسی سوء استفاده گرایانه شرکت می نمایند.
به طور خلاصه می توان گفت که تاثیرات ناخوشایند سوء استفاده های دوران کودکی از وسعت بسیار زیادی برخوردار است. می توان گفت که این مسئله دارای یک سری علائم و نتایج خاصی است و همه قربانیان تجربه مشابهی ندارند. برخی از کودکان حتی گزارش کرده اند که از نظر فیزیکی درد کمی را احساس نموده اند و یا حتی به کلی دردی نداشته اند، اما ممکن است این حرف ها را به این خاطر زده باشند که ترسیده بودند و یا از بیان احساسات اصلیشان خودداری می کنند تا به نحوی بتوانند با انجام این کار به عنوان یک مکانیسم به مشکل خود فائق آیند. سایر کودکان ممکن است چیزی به نام "تاثیر خواب رو" داشته باشند، به این ترتیب که در ابتدای حادثه هیچ گونه آسیب و اذیتی را احساس نمی کنند اما در دوره های بعدی زندگی خود با مشکلات جدی مواجه می شوند.
آیا کودک می تواند از آزار و اذیت جنسی بهبودی پیدا کند؟
در بررسی تاثیرات سوء آزار و اذیت های جنسی، محققان و روانشناسان به نتایجی دست پیدا کردند که به واسطه آن می توانند تا حدودی تاثیرات این حادثه ناگوار را در زندگی قربانیان کاهش دهند. البته این امر نیازمند تحقیقات گسترده تر در این زمینه می باشد، اما به هر حال از عوامل دخیل در این زمینه می توان به موارد زیر اشاره کرد: سن کودک، مدت زمان، تعداد دفعات، شدت آزار و اذیت، میزان فشار بکار گرفته شده، و ارتباط آزار دهنده جنسی با کودک.
تعبیر و تفسیر کودک از آزار جنسی و سرعت در میان گذاشتن آن با سایرین نیز از دیگر عواملی است که می تواند بر روی عواقب کوتاه مدت و دراز مدت سانحه تاثیر بسزایی بگذارد. کودکانی که می توانند به یک بزرگسال قابل اعتماد جریان را بازگو کنند در مقایسه با کودکانی که قضیه را همچنان بازگو نشده نگه می دارند، با آسیب کمتری مواجه خواهند شد. همچنین کودکانیکه به محض قربانی شدن قضیه را بازگو می کنند، خیلی کمتر از کودکانیکه این مطلب را برای سال ها مانند یک راز نگه می دارند لطمه می بینند.
برخی از محققان در پی پاسخ دادن به این سؤال هستند که آیا این امکان وجود دارد که فرد مورد آزار جنسی قرار گرفته، بتواند به طور کامل بهبود پیدا کند یا خیر. مطالعه بر روی کودکان و نوجوانانی که مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته اند، نشان می دهد که حمایت از جانب خانواده، حمایت از جانب اقوام، عزت نفس بالا، و داشتن روحیه مذهبی می توانند در کمک کردن به آنها در بهبود از آسیب و صدمه موثر باشد.
قربانیان باید سعی کنند هر طور که شده از هر گونه احساس گناهی چشم پوشی کنند. برخی از قربانیان گزارش کرده اند که پیوستن به کارگاهها و کنفرانس های مربوط به آزار و اذیت جنسی کودکان، مطالعه در این مورد، و مشورت با روانپزشک می تواند به آنها کمک کند و سبب شود که راحت تر به زندگی نرمال گذشته خود باز گردند.
تحقیقات همچنین اثبات کرده اند که مقوله زمان نیز در این مبحث یکی از کلیدی ترین فاکتورها برای بهبودی محسوب می شود.
مشاوره و سایر سرویس های پشتیبانی نیز در این میان خالی از تاثیر نخواهند بود. یکی از مهمترین عوامل بهبود کودک به نحوه مادری و حمایت خانوادگی کودک باز میگردد. (البته این امر در شرایطی مطرح می شود که شخص آزار دهنده یکی از اعضای خانواده نباشد و اگر بوده، خانواده را ترک کرده باشد.)
حمایت از کودکان در برابر آزار و اذیت جنسی
-
نصیحت کلیشه ای "با غریبه ها صحبت نکن" در این مورد کاربردی ندارد. بسیاری از افرادی که دست به سوء استفاده جنسی می زنند معمولاً جزء آشناهای کودک هستند.
-
به بچه ها آموزش ندهید که اقوام و یا بستگان را ببوسند و آنها در آغوش بگیرند. اجازه دهید محبت و علاقه خود را آنطور که می خواهند به دیگران نشان دهند.
-
به کودکان آموزش های ابتدایی جنسی را یاد بدهید. به آنها بگویید که هیچ کس حق ندارد قسمت های "خصوصی" بدن آنها را لمس کند. اگر والدین در مورد بازگو کردن یک چنین مسائلی با کودک خود راحت نیستند می توانند از یک متخصص و یا یک مشاور کمک بگیرند.
-
با فرزندان خود ارتباط تنگاتنگی برقرار کنید. آنها را تشویق کنید که در مورد ندانسته های خود از شما سؤال بپرسند و تجربیات خود را با شما در میان بگذارند. به آنها اهمیت اطلاع دادن را آموزش دهید.
-
سعی کنید دوستان کودک و خانواده هایشان را به خوبی بشناسید.
-
به آنها یاد بدهید که رابطه جنسی از طرف بزرگترها بد و خلاف قانون است. باید به آنها آموزش دهید که در صورت مشاهده هر گونه رفتار مشکوکی سریعاً به شما اطلاع دهند.
-
به آنها آموزش دهید که هیچ وقت اجازه ندارند بدون شما سوار ماشین کسی بشوند، حتی اگر آشنا باشد.
-
به آنها بگویید که بدنشان مال خودشان است و اشکالی ندارد که اگر دوست نداشته باشند کسی آنها را بغل کند و یا هر گونه ارتباط لمسی دیگری با آنها برقرار کند.
-
به یاد داشته باشید که حتماً لازم نیست برای سوء استفاده جنسی فرد به زور متوسل شده باشد. کودکان به راحتی اعتماد می کنند و به دلیل وابستگی، نیاز به تایید شدن و محبت هر کاری که از آنها خواسته شود را انجام می دهند.
اگر احساس کردیم کودکی مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته چه کار کنیم؟
* برای کودک محیط امن و آرامی را فراهم آورید تا بتواند در مورد این جریان با شما و یا شخص دیگری که به او اعتماد دارد، صحبت کند. او را تشویق کنید که در مورد تجربه خود با شما حرف بزند، اما به هیچ وجه به او نگویید که این اتفاق نباید رخ می داد و تو مقصری.
از بروز هر گونه احساساتی که ممکن است منجر شود که کودک از دادن اطلاعات دست بردار خودداری کنید.
-
برای کودک یک وقت معاینه پزشکی بگیرید. باید او را نزد متخصصی ببرید که تجربه در آزمایش کودکان و تشخیص آسیب های جنسی و فیزیکی داشته باشد. باید برای کودک به دقت توضیح دهید که معالجه پزشکی و آزار و اذیت جنسی با هم فرق می کنند.
-
به او اطمینان خاطر بدهید که مرتکب هیچ کار بدی نشده و او مقصر نبوده.
-
برای کودک یک مشاور روانی نیز بگیرید.
در بیشتر مناطق این قانون وجود دارد که اگر فردی مشکوک شده که کودکی مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته باید فوراً این مطلب را به پلیس گزارش دهد. در اکثر مناطق پرسنل پزشکی، متخصصین اعصاب و روان، معلم و نیروی های قانونی برای مبارزه با سوء استفاده های جنسی از کودکان در دسترس شما قرار دارند .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
طرح سئوالاتي از جانب كودكان درباره مسائل مربوط به جنسيت، يكي از ظايف مهمي است كه اكثر والدين از پاسخ دادن به آن بيم دارند و در مواقعي نيز ناخرسندي خود را در برخورد با اين سئوالها ابراز مينمايند. برخي هم سكوت اختيار كرده و يا طفره ميروند. در هر حال نبايد اصل موضوع به ورطه فراموشي سپرده شود بلكه ميبايست با ارائه پاسخ مناسب به سئوالاتي كه ذهن كودك را در رابطه با جنسيت مشغول نموده است راهكارهاي لازم را بهمنظور تربيت، حفظ حرمت و كنترل احساسات پاك، سالم و بيآلايش آنان در مواجهه با اينگونه مسائل اتخاذ كرد.
● كنجكاوي كودكان نسبت به موضوع جنسيت از چه زماني شروع ميگردد؟
درك اين واقعيت كه كودكان نيز همچون ديگر انسانها از تمايلات جنسي برخوردار ميباشند، براي والدين سخت و دشوار مينمايد. همانگونه كه كودكان از درك مفاهيم مربوط به احساسات و روابط جنسي والدينشان عاجز و ناتوانند بههمان نسبت نيز شناخت والدين از ديدگاههاي فرزندشان به اين مسائل گنگ و مبهم است. هرگز نبايد از نظر دور داشت كه كودكان درباره ساختار اندام بدنشان كنجكاو هستند. بديهي است كه درباره آن از والدين و يا نزديكان خود سئوالاتي بنمايند.
● كودكان چه نوع رفتار جنسياي را از خود بروز ميدهند؟
كودكاني كه به تازگي راه افتاده و بهاصطلاح تاتي تاتي ميكنند، بيشتر اوقات زماني كه برهنه هستند؛ چه زمان شستشو در وان حمام و چه در حال تعويض لباسهايشان اندام جنسي خود را لمس مينمايند. آنان در اين مرحله از كودكي احساس شرم و حياء نميكنند و از آنجا كه براي كودكان لمس نمودن اندام بدن خوشايند ميباشد پس والدين نبايد واكنش تندي نسبت به اين رفتار كودكان از خود نشان دهند كه آنان را دچار شرمساري و سرزنش گردانند زيرا به لحاظ سني عمل آنها توجيهپذير است. اما اگر بهتدريج و با افزايش سن ملاحظه شود كه فرزند آنان به نوعي انجام تكاليف و فعاليتهاي روزمره خويش سرباز ميزنند و نشانههائي از پريشاني، نگراني، استرس، گوشهگيري و پرخاشگري از خود بروز ميدهد، والدين ميبايست او را بيشتر از جنبه ارتكاب استمناء زير نظر گرفته و مراقبت نمايند، زيرا در آينده چنين كودكاني بيشتر طعمهٔ سوءاستفادههاي جنسي قرار ميگيرند.
● توصيه ميگردد كه تا حدودي نام اصلي و واقعي اندامهاي جنسي مورد استفاده قرار گيرد
از هنگامي كه كودك سه ساله ميشود بهتر است كه اولياء استفاده از كلمات صحيح كالبدشناسي را براي ناميدن اندام تناسلي و جنسي كودك استفاده و اسامي مورد پذيرش را با توجه به شرايط سني كودك خويش به وي آموزش دهند زيرا وقتي كه كودك ميتواند تلفظ صحيح يك كلمه را بيان كند، دليل ندارد والدين از بهكار بردن آن كلمه اجتناب ورزند. واژههائي مانند نر، ماده، آلت مردانه، واژن، مهبل و غيره متناسب با سن كودك بايد بهعنوان يك حقيقت محض و بدون اشارات و اصطلاحات نامتجانس توسط والدين آشكار گردد.
● در واكنش به اين سئوال كودكان كه آنها چگونه و از كجا به دنيا آمدهاند، چه پاسخي ميدهيد؟
در برخورد با سئوالاتي از اين دست شما ميتوانيد با شرح مختصري دربارهٔ چگونگي تبديل يك شكوفهٔ درخت به ميوه، تخممرغ به جوجه، غنچه به گل و يا از اين قبيل را آغاز كنيد و در ادامه ضمن اينكه به محدودهٔ شكم خود اشاره مينمائيد به او توضيح دهيد كه نوزاد از يك نطفه (هسته) كه در رحم مادر قرار گرفته است شروع به رشد و نمو كرده و پس از مدت معيني زندگي در آن جا، از محل مخصوصي از بدن مادر كه واژن نام دارد خارج ميشود. در اينجا لازم نيست كه به رابطه زناشوئي و يا شيوه تخمكگذاري و لقاح اشاره نمائيد زيرا كودكان قادر به درك صحيح از احساسات و عواطف عاشقانه نبوده و آنرا بهخوبي درك نمينمايند. به اين مختصر اكتفا نمائيد كه براي مثال هنگامي كه پدر و مادر وي به يكديگر علاقهمند شدند تصميم گرفتند كه براي هميشه نزد يكديگر بوده و همديگر را دوست داشته باشند، از يكديگر جدا نشوند، غمخوار يكديگر باشند و ... و با طرح چنين موضوعاتي به كودك بفهمانيد كه او حاصل علاقهٔ پدر و مادر خويش به يكديگر است. همچنين به او بگوئيد كه وي در آغاز موجودي ابتدائي، بسيار كوچك و خرد بوده كه بهتدريج در شكم مادر تغذيه نموده و پس از تكميل شدن از آنجا خارج شده است. با چنين شيوهاي اغلب كودكان زير شش سال پاسخ سئوال خود را دريافت كرده و قانع خواهند شد. البته استفاده از تصاوير كتبي كه در اين زمينه تأليف و طراحي شده است ميتواند كمك شاياني به درك صحيح مسئله و رفع ابهامات بهوجود آمده در ذهن كودك بنمايد. بديهي است زماني كه به سئوالات كودكان به درستي و بدون پردهپوشي پاسخ ميدهيد، رضايتمندي آنها را از شنيدن آن اطلاعات هر چند مختصر و مفيد، ملاحظه خواهيد نمود.
● اگر مشاهده نمائيد كه كودكتان با كودك ديگر مشغول ”دكتر بازي“ بوده و اندام جنسي خود را به يكديگر نشان ميدهند، چه واكنشي از خود نشان خواهيد داد؟
كودكان ۳ تا ۶ ساله علاقه بسياري به بازي ”دكتر بازي“ دارند و در اين حال والدين با شنيدن و يا ملاحظه چنين رفتاري، واكنشي افراطي در مقابل آنان از خودشان ميدهند. در اين موقع تنبيه بدني شيوه مناسب براي برخورد با اين عمل آنان نبوده و در خيلي اوقات حضور به موقع والدين ميتواند عامل بازدارندهاي براي مقابله و جلوگيري از تكرار اين چنين رفتاري به شمار آمده و مؤثر واقع گردد. والدين بدانند كه اين رفتار كودكانه بيبندوباري جنسي محسوب نميشود و تصور اينكه اينچنين رفتاري كودكان آنان را به بيقيدي در امور جنسي رهنمون مينمايد كاملاً بياساس است. بهتر است والدين بدون قيل و قال توجه كودك را به فعاليتي ديگر معطوف نموده و با او به گفتگو بپردازند و به طفل خود توضيح دهند كه اگرچه او تمايل و علاقهاي به شناخت اندام دوست خود دارد وليكن وي در حال رشد سني بوده و بهتدريج جسم او بزرگتر ميشود و به طور كلي از انسانها انتظار ميرود كه هميشه بهخصوص در انظار، جسم برهنه خود را از ديگران پوشيده و محفوظ نگه دارند. بدين طريق شما بدون اينكه احساس شرم و گناه را به او القاء نمائيد، در اين خصوص براي كودك خود محدوديتي ايجاد كردهايد. با توجه به سن كودك با او درباره تماسهاي خوب و زشت به گفتگو بپردازيد. به او بگوئيد كه جسم او متعلق به اوست و حق مسلم اوست كه، آن را پوشيده و محفوظ نگه داشته و بدون رضايت و خواست وي هيچكس حتي پدر و مادر و ساير نزديكان حق ندارند كه اندام او حتي دست و صورتش را لمس نمايند. كودك خود را توجيه گردانيد كه اگر كسي بدون رضايت او و يا به اجبار قصد لمس جسم او را نمايد و يا به هر دليلي باعث آزار و ناراحتي او گردد، وي وظيفه دارد كه از اين عمل امتناع و اجتناب نموده و سريعاً موضوع را با والدين خود در ميان بگذارد.
● چه زماني براي گفتگو درباره موضوعات و حقايق مربوط به مسائل جنسي مناسب است؟
آموزش و ارائه اطلاعات لازم درباره جنسيت به كودكان نبايد فقط يكبار براي هميشه صورت پذيرد. اين آموزش و يادگيري يك فرآيند دائمي است و ميبايست كودك در طول زندگي و به اقتضاي سن و موقعيت اجتماعي خود آنچه را كه نياز به آموختن دارد فراگيرد. اگر كودك شما در مورد مسائل جنسيت و اندامهاي جنسي و غيره سئوالي نميپرسد بدين معنا نيست كه شما هم اين موضوعات را به كلي ناديده انگاشته و فراموش نمائيد. از حدود سن ۵ سالگي شما ميتوانيد كتابهائي را كه بهصورت علمي و با رعايت تمام جوانب اخلاقي تدوين گرديده به فراخور سن كودكتان انتخاب و به او معرفي و وي را در اين زمينه راهنمائي نمائيد. شايد يافتند كلماتي در خور و بدون اشاعهٔ فرهنگ مبتذل براي اينچنين موضوعي مشكل بهنظر آيد وليكن با مطالعه كتب مفيدي كه در اين زمينه به تحرير در آمده است اين كار چندان مشكل نمينمايد.
● از چه سني ميبايست از برهنگي كودك در منزل جلوگيري بهعمل آيد؟
هر خانواده موازين و اصول خاصي را براي رعايت برهنگي، حفظ عفت و خلوت خود در نظر دارد هر چند معيار ارزشها در خانوادهها متفاوت است وليكن آموزش نكات مربوط به رعايت مسائل جنسي به كودكان از اهميت خاصي برخوردار ميباشد. ميبايست به والدين آموخت كه همگي بهطور يكسان و در يك سطح محدود و مبتني بر حقايق دربارهٔ مسائل مربوط به جنسيت با كودكان خود گفتگو و به آنها آموزشهاي لازم ارائه نمائيد، بهطوريكه كودكان در يك معاشرت پنهاني مرتكب اعمال گناهآلود و جرمخيز نگردند.
● والدين به چه ميزان ميتوانند به آموزش مسائل مربوط به جنسيت در مواردي متكي باشند؟
والدين بايد روند آموزشي مسائل مربوط به جنسيت را قبل از شروع دوران مدرسه آغاز نمايند. معرفي و آموزش مسائل جنسي كه مقيد به آداب و رسوم و احكام الهي باشد در كلاسهاي درس متفاوت است. لازم است اولياء هر از چندگاه اين مطالب را در منزل و بر اساس موازين اخلاقي و در سطح دروس آموخته شده در مدارس با كودكان خود مرور نمايند. بايد توجه داشت كه مدارس بيشتر گرايش به آموختن مراحل علمي و عملي اين مسائل بر اساس متون تدوين شده دارند تا به ارزش و شأن آنها. پس در اينجاست كه وظيفه خطير و مهم والدين در آموزش ارزشهاي والاي انساني هويدا ميگردد.
● در چه سني بايد با دختران درباره قاعدگي گفتگو كرد؟
دختران بايد از حدود سن ۸ سالگي اطلاعاتي را درباره قاعدگي دريافت نمايند شايد در مدارس نيز ممكن است به طور خلاصه اشاراتي به آن شده باشد. در هر حال كتابهاي آموزشي مفيدي نيز در اين زمينه به چاپ رسيده است در ضمن مادران ميتوانند تجارب اولين دورهٔ قاعدگي خويش و مسائل روحي، رواني و جسماني حاصل از آنرا به دختران خود انتقال دهند و به آنان يادآور شوند كه قاعدگي يك پديدهٔ طبيعي در دختران و بانوان بوده و مانند ساير مسائل مربوط به ارگانيسم كالبد آنان است و نبايد موجب نگراني گردد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
عزت نفس به شخص امكان میدهد تا توانمندیهای درونی و ارزشهای فردی خود را بشناسد.
اعتماد به نفس، سلامت جسمی و روانی افراد را تضمین میكند و آنها را خوشبین بار میآورد. اگر دانشآموزی كه در یك درس ضعیف است، از درس دیگر نمره خوبی بگیرد، مطمئنا حس اعتماد به نفس ایجاد شده در او سبب میشود تا به دروسش بیشتر علاقه نشان دهد و میكوشد كمبودها را جبران كند.
عزت نفس به شخص امكان میدهد تا توانمندیهای درونی و ارزشهای فردی خود را بشناسد.
اعتماد به نفس دقیقاً كاركردی یكسان در كودكان دارد، فقط در صورتی كه نیازهای عاطفی اصلی آنها برآورده شود، آنها میتوانند یاد بگیرند كه خود را دوست بدارند و برای خود ارزش قائل شوند. بنابراین درك نیازهای اصلی بچهها اولین قدم برای ایجاد محیطی مناسب برای رشد و پیشرفت سالم به شمار میرود.
فرزندان ما نیازهای فردی بسیار زیادی دارند ولی همه آنها را میتوان در طبقهبندی زیر خلاصه كرد:
۱) احساس تعلق
احساس تعلق در این تقسیمبندی اول میآید، صرفاً به دلیل اینكه بچهها موجوداتی اجتماعی هستند و اساسیترین نیاز آنها این است كه احساس پیوستگی كنند. آنها با آگاهی از اینكه به گروهی تعلق دارند، احساس امنیت میكنند.آشكارترین و بارزترین گروه، خانواده است. ولی وقتی بچهها بزرگتر میشوند احساس میكنند كه نیاز دارند به گروهی خارج از گروه خانواده متعلق باشند نظیر گروه دوستان، تیمها و... و هدف اصلی آن است كه بچهها جای خود را در خانواده و دنیا باز كنند.
۲) منحصر به فرد بودن
همه ما با سایر انسانها تشابهی اساسی داریم، با وجود این همه بچهها در حد خود منحصر به فرد هستند. پدر و مادرها اغلب ناآگاهانه تمایل دارند با تكیه كردن روی تشابهات موجود میان خود و فرزندانشان و نادیده گرفتن یا نفی اختلافات بین آنها جلوی این كشف را بگیرند. لازمه كار این است كه ما فرزندانمان را «جدا» ببینیم تا بتوانیم حس منحصر به فرد بودن آنها را تقویت كنیم. وقتی به این واقعیت پیمیبریم و به آن احترام میگذاریم، بیشتر به صورت یك فرد مستقل به آنها نگاه میكنیم و لذا حس اعتماد به نفس آنها را تقویت میكنیم.
۳) قدرت
احساس قدرت برای همه انسانها مهم است. برای آنكه بچهها احساس قدرت كافی داشته باشند، نیاز دارند كه بدانند میتوانند روی محیط خود تاثیرگذاشته و روی زندگیشان تا حدی كنترل داشته باشند. و برای رسیدن به این هدف آنها به كمك ما نیاز دارند تا یاد بگیرند چگونه از مهارتها و قابلیتهای خود به نحوی مثبت برای تاثیرگذاری روی موقعیتها استفاده كنند. احساس قدرت زمانی حاصل میشود كه بچهها ببینند در كارهایی كه شروع كردهاند به موفقیت رسیدهاند، هر بار كه آنها در كاری موفق میشوند باورشان به خود و قابلیتشان چند برابر میشود.
۴) آزادی بیان
كودكان باید قادر باشند آنچه را كه فكر میكنند به زبان آورند. احساسات خود را آزادانه بیان كنند و آنچه را میخواهند و نیاز دارند، طلب كنند. فقط در صورت داشتن این آزادیهاست كه حس هویت آنها منسجم میشود. آنها باید قادر باشند آزادانه بیندیشند حتی اگر افكار آنها با ما متفاوت باشد. وقتی بچهها در محیطی بزرگ میشوند كه این آزادی تحكیم و تقویت میشود، آنها فرصت مییابند تا به صورت یك فرد رشد كنند، آزادانه با ما وارد بحث و گفتوگو شوند و به غنای منابع درونی خود پی ببرند.
وقتی شرایطی فراهم میآورید كه میتوانید اطمینان یابید نیازهای تعلق، منحصر به فرد بودن، قدرت و آزادی بیان احساسات كودكتان تامین است، احساس خواهید كرد تغییرات شگرفی در مدت نسبتاً كوتاهی در فرزندتان بوجود آمده است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
تلویزیـون یکـی از متـداولـترین تـاثیـرات رسانــه ای بر کودکان اسـت. طـبـق تحقـیـقی کـه در ســـــال 2003 توسط اتحادیه معلمین کـانادایی انجام گرفت، تماشای تلویزیون برای %75 کـودکــان کــلاس 3 تا 10کــانـادایــی یـــکی از مشـغولیات و تفریحات روزمره به حساب می آید.
مـیـزان ایـن تاثیر بــــه عــوامل مختلف بستگی دارد: مـــقدار تلویزیون تماشا کردن آنها، سن و شخصیت، اینکه به تنهایی تــماشا می کنند یا به همراه بزرگترها، و اینکه آیا والدینشان با آنها درمورد آنچه که تماشا می کنند صحبت می کنند یا خیر.
برای به حداقل رساندن تاثیرات منفی و مخرب تلویزیون بر روی کودکان، ابتدا باید با این تاثیرات آشنا شویم. در زیر مهمترین مسائل را در این زمینه برایتان مطرح می کنیم.
خشونت
طی دو دهه ی اخیر، صدها تحقیق برای بررسی تاثیر برنامه های خشونت آمیز تلویزیون بر کودکان و نوجوانان انجام گرفته است. گرچه رابطه مستقیم علت و معلولی برای این مسئله یافت نشده است، اما توافق اکثریت بر این است که برخی کودکان نسبت به تصاویر و پیام های خشونت آمیز آسیب پذیرند.
محققان واکنش کودکان را نسبت به برنامه های خشونت بار تلویزیون به سه دسته تقسیم کرده اند:
-
ترس بسیار زیاد – که سندرم "دنیای وحشت" نیز نامیده می شود
کودکان، به ویژه دختر بچه ها، بسیار بیشتر از بزرگترها قربانیان خشونت تلویزیون به حساب می آیند و این مسئله باعث می شود از دنیای اطراف خود نیز بیشتر ترس و واهمه داشته باشند.
-
حساسیت زدایی نسبت به خشونت های واقعی زندگی
برخی از خشونت آمیزترین برنامه های تلویزیون، کارتون کودکان است، که در آن خشونت به طریقی خنده دار به نمایش درمی آید. و نتایج و عواقب واقعی خشونت به ندرت نشان داده می شود.
-
افزایش رفتارهای خشونت بار
این مسئله به ویژه در نوجوانان بسیار شدید است و ایندسته از کودکان و نوجوانان پس از تماشای برنامه های خشونت آمیز از تلویزیون، رفتارهایشان خشونت آمیزتر میشود.
والدین بیش از هر چیز باید مراقب آنچه فرزندانشان در اخبارهای تلویزیون می بینند باشند، چون تحقیقات نشان داده است که کودکان بیش از برنامه های خشونت آمیز دیگر، نسبت به خشونت های اخبار ترس و واهمه دارند. با بزرگتر شدن بچه ها، ترس آنها از اتفاقات خشونت آمیز واقعی بیشتر می شود چون قادر به درک تفاوت بین واقعیت و خیال می شوند.
تاثیر در رشد سالم کودکان
تلویزیون اگر وقتی را که کودکان برای انجام فعالیت های مهم در رشد فکری و جسمی به آن نیاز دارند به خود اختصاص دهد، ممکن است بر یادگیری و عملکرد کودکان در مدرسه نیز تاثیر بگذارد. بیشتر وقت اضافه کودکان، باید صرف فعالیت هایی مثل بازی کردن، خواندن، کشف طبیعت، یادگیری موسیقی یا شرکت در ورزش های مختلف شود.
تماشای تلویزیون که فعالیتی نشسته است، نشان داده شده که یکی از عوامل مهم در چاقی کودکان به شمار می رود. بر طبق اتحادیه قلب و سکته در کانادا، تقریباً یکی از هر چهار کودک کانادایی، بین 7 تا 12 سال، به چاقی مبتلاست. صرف وقت بسیار زیاد در جلو تلویزیون معمولاً به قیمت از دست رفتن فعالیت های پر جنب و جوش تر تمام می شود.
در مقاله ای که با هدف "اعتیاد به تلویزیون" نوشته شده است، بررسی شده که چرا برای کودکان و بزرگسالان، خاموش کردن تلویزیون دشوار است. طبق تحقیقات انجام گرفته، تماشاگران با تماشای تلویزیون احساس آرامش موقتی می کنند اما این آرامش با خاموش شدن تلویزیون به طور کلی از بین می رود. برخلاف احساس پر انرژی که افراد پس از انجام ورزش یا فعالیت های پر جنب و جوش پیدا می کنند، پس از تماشای تلویزون احساس می کنند که از انرژی تخلیه شده اند. طبق این مقاله، این همان طعنه تلویزیون است: مردم معمولاً زمانی بسیار بیشتر از آنچه قصد داشته اند به تماشای تلویزیون می پردازند، در حالیکه این تماشای طولانی مدت، حاصل و نتیجه کمتری برایشان می آورد."
علاوه بر شیوه زندگی یکجانشینی، تلویزیون می تواند با تبلیغات بسیار زیاد غذاهای چاق کننده و تنقلات مضر نیز منجر به چاق شدن روزافزون کودکان شود. طبق انجمن مربوط به مسائل کودکان در کانادا، اکثر تبلیغات مواد غذایی در برنامه های مخصوص کودکان، فست فود، شکلات، و تنقلات چاق کننده است. و تبلیغات موادغذایی سالم فقط 4 درصد کل این تبلیغات را شامل می شود.
هزینه ی بسیار هنگفتی صرف ساخت این تبلیغات می شود که در تاثیر گذاشتن بر رفتار مشتریان موفق باشند. مک دونالد، بزرگترین تبلیغگر مواد غذایی در تلویزیون، اخیراً 500 میلیون دلار صرف هزینه های تبلیغاتی خود در تلویزیون کرده است.
مضامین جنسی
این روزها، کودکان در كشورهاي غربي با بمبارانی از تصاویر و پیام های جنسی در تلویزیون، مجلات، تبلیغات، موسیقی، فیلم های سینمایی، و اینترنت روبه رو هستند. والدین معمولاً نگران این هستند که آیا این پیام ها برای کودکانشان سالم است یا نه. با اینکه تلویزیون می تواند ابزار بسیار قدرتمندی در آموزش مسئولیت پذیری جنسی در نوجوانان و جوانان باشد، اما این موضوعات هیچوقت به طریق درستی در برنامه های اینچنینی نشان داده نمی شود.
طبق تحقیقی که سال 2001 در آمريكا خصوص مضامین جنسی در تلویزیون انجام گرفت، نشان داده شد که 3 مورد از هر 4 برنامه تلویزیونی، دارای مضامین جنسی است. از بین برنامه هایی که مضامین جنسی داشته اند، فقط یکی از هر 10 برنامه مضامین سالم و اشاراتی به مسئولیت پذیری جنسی داشته است. و همچنین در برنامه هایی که نوجوانان را در موقعیت های جنسی نشان می دهد، فقط %17 از آنها به روابط جنسی سالم و بی خطر اشاره داشته است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
تمام والدین، چه آنهایی كه تنبیه را به عنوان یك ابزار تربیتی میپذیرند و چه كسانی كه آن را رد میكنند، از تنبیه به عنوان یك روش آموزشی مناسب برای كودكانشان استفاده میكنند.
هنگامی كه كودكتان را به اتاقش میفرستید، زمان تماشا كردن تلویزیون را محدود میكنید و به او اجازه بازی كردن با اسباببازی دلخواهش را نمیدهید یا وقتی كه كودكتان به اجاق گاز نزدیك میشود و شما فریاد <نكن> سر میدهید، در واقع برای اصلاح رفتارها از اصول تنبیه استفاده كردهاید. پدران و مادران اگر میتوانستند كودكانشان را فقط با استفاده از روشهای مثبت تربیت كنند، ستودنی بود اما باید بپذیریم برای آموختن الگوهای رفتاری شایسته، هم روشهای مثبت و هم منفی لازم هستند.
● تنبیه و رفتار جایگزین
تنبیه به تنهایی نمیتواند نتایج دلخواه را فراهم كند زیرا بهطور كلی روشی منفی است. این روش به فرزند میآموزد كه چه كاری را نباید انجام دهد اما نمیآموزد كه چگونه باید رفتار كند. وقتی تنبیه را بدون تقویت رفتار شایسته به كار میبریم، فرزندمان نمیداند رفتار ناپسندش را با چه رفتاری جایگزین كند.
هنگامی كه دختر كوچكتان برای رسیدن به لیوان از صندلی بالا میرود و مادرش او را از صندلی پایین میگذارد و او را به دلیل بالارفتن از صندلی نكوهش میكند و دخترك گریهكنان میگوید: <دیگر از صندلی بالا نمیروم> تا این مرحله خوب است اما این دختربچه نمیآموزد كه میتواند از جایی امنتر لیوان را بردارد، یا دفعه بعد باید از كسی كمك بخواهد. او آموخته است كه چه كاری را نكند ولی یاد نگرفته است كه چه باید بكند.
● تاثیر تنبیه
به علاوه، تنبیه هنگامی موثر است كه موقتی باشد. اگر از یك تنبیه به دفعات زیاد استفاده شود، تاثیرش را از دست میدهد. با دقت در رفتار والدین در مییابیم كه بیشتر آنها میگویند: <نخستین باری كه فرزندم را تنبیه بدنی كردم، خیلی گریه كرد و پس از آن برای مدت طولانی رفتارش اصلاح شد اما حالا كه به طور مرتب به دلیل رفتارهای نادرستش تنبیه بدنی میشود، هیچ تاثیری ندارد و به نظر هم نمیرسد كه رفتار ناپسندش را تغییر دهد.
این واكنش طبیعی است. به همین دلیل است كه تنبیه بدنی به هیچ شكلی توصیه نمیشود اما از آنجا كه گاهی اوقات تنبیه به عنوان یك روش مدیریتی استفاده میشود، این پرسش در ذهن والدین شكل میگیرد كه پس چگونه و چه وقت فرزندانمان را تنبیه كنیم؟
● كاهش رفتار نامناسب با تنبیه
تنبیه فقط هنگامی موثر ارزیابی میشود كه باعث كاهش رفتارهای ناپسند فرزندانمان شود. در بسیاری از مواقع، كودكان مدرسهای را برای تنبیه به دفتر مدیر مدرسه میفرستند اما همانطور كه انتظار میرود، نتیجه مثبتی در بر ندارد. دانشآموز از انجام تكالیف خودداری میكند و از منتظرماندن در دفتر مدرسه لذت میبرد، بنابراین رفتارش با بیتوجهی تقویت میشود. تنبیه بدنی، ایجاد محدودیت و گرفتن وسایل بازی یا امتیازات خاص مانند تماشای تلویزیون در صورتی تنبیه به شمار میرود كه موثر واقع شوند. بنابراین به والدین پشنهاد میكنیم كه نخست نتایج تنبیه را بررسی كنند و اگر رفتار ناپسند كاهش یافته بود میتوانند دوباره از آن نوع تنبیه استفاده كنند. در غیر این صورت، تكرار آن تنبیه سودی ندارد و باید روش دیگری را آزمود.
● تنبیه زیاد
اگر بیش از حد از تنبیه استفاده كنید، كودك شما به آن عادت خواهد كرد و تنبیه تاثیر خود را به تدریج از دست میدهد. هر اقدامی اگر هم موثر باشد، شامل ممنوعكردن تماشای تلویزیون، تنبیههای بدنی و... با استفاده بیش از حد، تضعیف میشود و تاثیر مورد نظر شما را ایجاد نخواهد كرد.
● تشویق همراه تنبیه
هنگامی كه تنبیه را به عنوان روش تربیتی انتخاب میكنید، باید به فرزندتان، آموزش نیز بدهید. تنبیه به تنهایی رفتار مناسب را به فرزندان نمیآموزد. برای تشویق فرزندتان به انجام آنچه میخواهید، باید او را تفهیم كنید و در صورت اصلاح رفتار ناپسند، پاداشی برایش درنظر بگیرید. به طور مثال اگر كودكتان را به خاطر دویدن به طرف خیابان تنبیه كردید، باید روش عبور از خیابان را به او آموزش دهید و در نهایت به دلیل منتظر ماندن در كنار خیابان یا عبور محتاطانه از خیابان، او را تحسین كنید، مطمئن باشید كه با این روش، تاثیر تنبیه بیشتر خواهد شد.
● بلافاصله تنبیه كنید
اگر قصد تنبیه فرزندتان را دارید، باید بلافاصله پس از رفتار ناپسندش این كار را انجام دهید زیرا رفتار انسان را پیامدهای بدون وقفه كنترل میكند. بنابراین تا فردا یا هفته بعد صبر نكنید زیرا هر تنبیهی اثرش را با گذشت زمان از دست میدهد و ممكن است فرزندتان نتواند ارتباط تنبیه را با عمل ناپسندش درك كند. همچنین فرزند شما باید بداند چه رفتاری شما را ناراحت میكند و در صورت پافشاری در انجام آن، واكنش شما چه خواهد بود. بنابراین تصمیم خود و پیامدهای نادیدهگرفتن آن عمل را به او بگویید. نباید فراموش كنیم كه تنبیه موثر نه تنها یك تنبیه بدون وقفه بلكه تنبیهی است كه برای كودك قابل پیشبینی باشد. تنبیه باید در تمام مواردی كه آن رفتار ناپسند سر میزند، انجام شود. اگر به كودكتان گفتهاید كه در صورت پرت كردن عروسكش آن را از او خواهید گرفت، پس از هر بار پرتكردن، به وعده خود عمل كنید تا همیشه منتظر پیامدهای رفتار ناپسند خود باشد.
● فرصت اصلاح بدهید
هدف از تنبیه، اصلاح رفتار كودك است بنابراین باید به او فرصت بدهید تا آموختههایش را نشان دهد. اگر تنبیه طول بكشد، ممكن است كودك فرصت پیدا نكند كه رفتار خود را اصلاح كند. كودكی را تصور كنید كه دیر به خانه آمده است و شما عصبانی شدهاید و برای مدت زیادی به او اجازه بیرون رفتن از خانه را نمیدهید. فرزندتان در آن مدت طولانی نمیتواند نشان دهد كه زود به خانه برگشتن پس از بازی را آموخته است. به یاد داشته باشید كودك از این تنبیه آن قدر رنجیده خاطر میشود كه ممكن است پنهانی از خانه خارج شود.
اما اگر تنبیه او چنین بود كه باید برای دو روز، بلافاصله بعد از تعطیلشدن مدرسه به خانه میآمد، روز سوم فرصت خواهد داشت تا اصلاح رفتار خود را نشان دهد و بعد از یك ماه اعتماد شما را جلب كند. همچنین فرزندان را به تنبیهی كه انجام نمیدهید هم تهدید نكنید و همیشه به حرفی كه زدهاید، عمل كنید زیرا تهدیدهای پوچ و ناپایدار، به رفتارهای نادرستی میانجامد كه اصلاح رفتار را دشوارتر میكند.
● تنبیه بدنی
تنبیه بدنی در هیچ شرایطی توصیه نمیشود اما در موارد استثنایی میتوان بهطور كنترل شده، تنبیه مختصری انجام داد. به طور مثال كودك خردسال شما میخواهد میخی را داخل پریز فرو كند. شما احتمالا فریاد میزنید <نكن> و بعد بلافاصله میخ را از دست او میگیرید و با دست ضربه كوچكی به پشت دست او میزنید. برای بچه خردسال، این روش بسیار مناسبتر است تا اینكه درباره خطر برق سخنرانی كنید. روش موثر دیگر این است كه دست بچه را در حالی كه او را از عملی نهی میكنید، بگیرید. ارزش این روش در مواردی است كه امكان دارد از كوره در بروید و كودك را به شدت كتك بزنید. هرگز هنگام عصبانیت از تنبیه بدنی استفاده نكنید. اگر میخواهید این روش را به كار بگیرید، بهتر است به جای واكنش احساسی و هیجانی، به اقدامی سنجیده دست بزنید. به این معنی كه عمل شما باید هدفمند، مختصر و كنترل شده باشد مانند همان ضربه كوچك به پشت دست. هر تنبیهی بیش از این حد میتواند خطرناك و زیانبار باشد. همچنین سعی كنید به جای تنبیه بدنی، از روشهای دیگر مانند محروم كردن موقتی، محدودكردن و گرفتن برخی امتیازات استفاده كنید. فراموش نكنیم كه بهترین روشهای تربیتی باید به پیامدهای مثبت رفتاری منجر شوند.
● محرومكردن موقت
برای تنبیهكردن فرزندان خردسال میتوان برای مدتی آنها را از یك فعالیت یا موقعیت محروم كنید. این روش اگر به طور صحیح مورد استفاده قرار گیرد، میتواند بسیار موثر واقع باشد. این روش بهویژه هنگامی بهترین تاثیر را دارد كه كودك حس كند چیز با ارزشی را از دست میدهد. برای استفاده از این روش، رعایت نكات زیر را فراموش نكنید:
محل اخراجكردن را به دقت انتخاب كنید. برای موثربودن این روش، كودك باید احساس كند كه چیزی را از دست میدهد و در واقع احساس محرومیت كند، بنابراین محل اخراجشدن باید خستهكننده باشد. هر مكان امنی در خانه كه سرگرمكننده نباشد، برای این كار مناسب است. اتاق خواب یكی از مكانهایی است كه میتوان در آن كودك را محدود كرد البته در نظر داشته باشید كه محل اخراج كودك نباید تاریك یا ترسناك باشد.
ـ دلایل محرومیت را توضیح دهید: پیش از هر اقدامی به كودكتان بگویید اگر رفتار ناپسندش را ادامه دهد، او را به اتاقش میفرستید. توضیح دهید كه این كار كمكش میكند تا او عادت ناپسندش را ترك كند.به این ترتیب، هرگاه از فرمان شما سرپیچی كرد، به قول خود عمل كنید. ابتدا فقط برای یك رفتار ناپسند از این روش استفاده كنید و وقتی آن رفتار اصلاح شد، از محروم كردن برای اصلاح رفتار دیگر استفاده كنید. اگر در یك زمان، كودك را برای رفتارهای ناپسند مكررش تنبیه كنید، كودك گیج میشود و نمیتواند علت اصلی این تنبیه را دریابد. به علاوه محروم كردن مانند هر روش تنبیهی دیگری در اثر تكرار، كم اثر میشود.
ـ مدت زمان محرومیت را تعیین كنید: گذراندن دورههای طولانی در یك اتاق یا محرومشدن از بیرون رفتن از خانه برای چند هفته سازنده نیست و كودك را آزرده میكند. بهطور معمول یك محرومیت كوتاهمدت، خیلی موثرتر است. این زمان در حد چند دقیقه است. بر این اساس برای یك كودك چهارساله، چهار دقیقه، برای یك كودك پنجساله، پنج دقیقه و به همین نسبت برای هر سال اضافی، یك دقیقه بیشتر مناسب است. برای یك كودك همین زمانهای كوتاه هم طولانی هستند. این زمان باعث قطع فعالیت میشود و مهمتر از هم اینكه فرصت مییابد تا با آرامش، از انجام عملی كه باعث فرستاده شدنش به آن مكان شده است، دست بكشد.
در صورت مقاومت، بر شمار دقایق بیفزایید: اگر در محروم كردن كودك یا نگهداشتن او در محل اخراج، مشكلی پیدا كردید، در ازای هرگونه مقاومت یك دقیقه به زمان اخراج اضافه كنید. اگر كودكتان بدون اجازه شما از آن مكان خارج شد، در اولین فرصت او را برگردانید و یك دقیقه دیگر نیز بر مجازاتش بیفزایید اما در مجموع بیش از سه دقیقه به مجازات او اضافه نكنید زیرا در این صورت مجازات تاثیر دلخواه را نخواهد داشت. دقت كنید اگر به جایی رسیدید كه لازم بود در كلمات و رفتارتان عصبانیت به خرج دهید، به كودك اطلاع دهید كه اگر مجازات را نپذیرد، اسباببازی مورد علاقه یا امتیاز ویژه دیگری را برای چند روز از دست خواهد داد.
ـ زمان را ثبت كنید: زمان تنبیه را با تایمر اجاق گاز در آشپزخانه نگاه دارید و به كودكتان بگویید: <وقتی صدای زنگ تایمر را شنیدی، میتوانی از اتاقت خارج شوی به شرط آنكه آرام باشی> در غیر این صورت نگذارید از اتاق خارج شود. به عنوان مجازات بر میزان دقایق اضافه كنید و منتظر بمانید تا خودش را كنترل كند و منتظر به پایان رسیدن زمان مورد نظر باشد و پس از اینكه زمان محرومیت خاتمه یافت، از كودك بخواهید رفتار مناسبی نشان دهد. اگر با شما همكاری كرد، به گرمی او را تحسین كنید. در مواردی كه كودك به اصلاح رفتار خود اشتیاق دارد، این برخورد بسیار موثر است. به یاد داشته باشید كه روش محرومكردن به عنوان روش تنبیهی، نه تنها در كودكان خردسال بلكه در كودكان بزرگتر و نوجوانان نیز تاثیر زیادی دارد. برای آنها نیز بهتر است زمان اخراج یا محرومشدن از یك فعالیت كوتاه باشد. به طور مثال اگر كودكی زیاد با تلفن صحبت میكند، میتوان بهعنوان تنبیه، تمام بعدازظهر، او را از تلفن كردن محروم كرد و او میتواند رفتار صحیح خود را نشان دهد. هنگامی كه زمان اخراج كوتاه باشد، كودك احساس میكند كه تنبیه منصفانه است.
اگر رفتار خاصی در کودکتان را نمس پسندید،بهترین روش خاموشی است.
ابتدا بررسی کنید و ببینید که علت رفتار ناخوشایند فرزندتان چیست.شاید کودکی به دلیل کم توجهی های شما زیاد گریه می کند و یا حرف گوش نمی دهد،چرا که با این کار قصد جلب توجه دارد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بزرگسالان اصولاً امکانات فکری و عاطفی کودک را در سنین قبل از مدرسه ناچیز میشمارند، زیرا کودک هنوز مانند زمانیکه به مدرسه خواهد رفت، مجبور به انجام تکلیفی نیست و یا بهطور کلی در بسیاری جهات او هنوز به بزرگترها وابسته است...
نگاهی به خط خطی کردن در نقاشی کودکان
۱) حرکات عضلانی و اثرگذاری بر روی کاغذ
نوزاد از آغاز تولد، لحظات کوتاهی توجهش به حرکاتی که در میدان دید او انجام میگیرد، جلب میشود و این حرکت را با چشمانش تعقیب میکند.
کمی بعد او سرش را هم اندکی به طرف اشیاء و یا اشخاص در حال حرکت میگرداند. در سه ماهگی او مرتب به دستهایش مینگرد و اشیاء را لمس میکند. از این زمان است که وی تجارب اساسی و مداومی در جهت فعالیتهای فکری و عاطفی خود پیدا میکند. در سال ۱۹۷۲، بوور (Bower) در آزمایش نشان داد که برخلاف عقیده عمومی، نوزاد چند ماهه کاملاً قادر است بین تصویرهای دو بعدی و سه بعدی اشیاء تمایز قایل شود، جهتهای مختلف را در فضا تعقیب کند و بنابر گفته بریمر (Berimer) به کمک ذهن و مغز خود از میان چند شیء یکی را برگزیند.
این کشفیات علمی بر پژوهشهائی که راجع به کودکان انجام میگرفت اثر به سزائی کرد. اگرچه روابط بزرگسالان و کودکان در بیشتر مواقع هنوز مشخص نبود و اعمال کودکان برای بزرگسالان نامفهوم مینمود.
بزرگسالان اصولاً امکانات فکری و عاطفی کودک را در سنین قبل از مدرسه ناچیز میشمارند، زیرا کودک هنوز مانند زمانیکه به مدرسه خواهد رفت، مجبور به انجام تکلیفی نیست و یا بهطور کلی در بسیاری جهات او هنوز به بزرگترها وابسته است. ولی به مجرد اینکه کودک به مدرسه میرود، همه از او انتظاری بیش از قدرت واقعیاش دارند. بزرگسالان اصولاً نوزاد را بهعنوان موجودی کاملاً بیدست و پا و حقیر مینگرند و عمداً او را در قنداق میپیچانند و در گهوارهاش قرار میدهند و اطراف آن را با پرده میپوشانند تا در مقابل هر عمل واکنشی نشان دهد. در صورتی که ثابت شده است که نوزاد از اولین روزهای تولدش به اطراف خود نگاه میکند.
او در چند ماهگی متوجه میشود که برخی از اشیاء که بر سطح چیزی کشیده و یا پرتاب شوند اثری از خود باقی میگذارند.
کراتی (Cratty) گفته است اگر کودک فرصت و امکان تماس با اشیائی را بیابد که در اطراف او وجود دارند و بتواند آنها را آزمایش کند، خیلی زود متوجه میشود که مداد و قلم و خودکار و گچ جزو آن دسته از اشیاء قرار دارند که از خود اثری مشخص بر سطوح مختلف مانند کاغذ یا تخته بر جای میگذارند.
کشف این موضوع یا همان ”اثر“ برای کودک دارای اهمیتی بسیار اساسی است. در همین زمان است که کودک متوجه میشود با حرکت دادن دهان و دستگاه تنفسی خود میتواند صداهای مختلفی از خود خارج سازد، که برای خود او و دیگران قابل شنیدن است. این موجود کوچک با زحمت و در عین حال با هیجان زیادی میآموزد که چگونه صدا را از دهان خارج کند. هدف او از این کار شنیدن صدای خود اوست. موقعیت او در این خصوص سبب میشود که کودک عمل خود را که به خودی خود نیز لذت بخش است تکرار کند و هنگامی که متوجه میشود اثر این صدا اطرافیان او را نیز خوشحال میکند. لذت او بیشتر میشود، بدین طریق کودک کمکم صداها را کاملتر میکند و از اولین صداهای جیغ جیغی و گلوئی ناصاف بهسوی صداهای مشخصتر و غیر از صداهای قبلی کشیده میشود.
در این سن و سال، برآوردن این صداها، شاید بهترین وسیله برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران و نیز اعلام حضور خودکودک باشد. اما اثر صوتی و اثر گرافیک از چندین جهت اساسی با هم توفیر دارن. یکی از مشخصات اثر صوتی، این است که به محض خروج از دهان محو میشود، در حالیکه برعکس آثاری با خصوصیات گرافیک پایدارترند و مدتها بدون ارتباط با شخصی که آن را بهوجود آورده مانند یک همزاد، از کودک قابل جدا شدن و نگهداری میباشند.
وقتی کودک این پدیده را کشف میکند برای او خوشحالی فراوانی به همراه میآورد و همین امر، عاملی بالقوه غنی برای آینده او میشود. از طرف دیگر اثر صوتی نیز امتیاز خاص خود را دارد ولو اینکه این اثر بعد از تولید ناپدید میشود، ولی دارای تأثیر فوری است. یعنی به محض تولید مؤثر واقع میشود. در حالی علائم گرافیک با وجود اینکه قابل نگهداری هستند ولی اثر فوریشان احتمالاً کمتر است.
به گفته ناویل (Naville) والدین و بزرگسالان در مقابل خط خطیهائی که کودک میکشد با همان هیجان و شادمانی مواجه میشوند که در مقابل اولین صداهای او روبرو میشوند. فعالیت گرافیک کودکان برای والدین به منزله یک بازی فردی است و مفهوم اجتماعی ندارد.
در حالیکه اثر گرافیک بنابر دلایل بنیانی علاوه بر ارزش بیانی، منعکس کننده پیچ و تابهای فکری کودک نیز هست. اولین علایمی که کودک بر روی کاغذ رسم میکند بیشتر بر اثر ضربه زدن مداد بر روی کاغذ به وجود میآید. گاهی این ضربات آنچنان محکم است که باعث پاره شدن کاغذ میشود. زیرا اگرچه قدرت عضلانی کودک بسیار ناچیز و محدود است ولی انرژی و قدرت هیجانی او بسیار زیاد میباشد.
فعالیت گرافیک کودک اصولاً عملی ارگانیک است. یعنی نشانهای است از حرکتی که بر روی یک سطح قابل ضبط کشیده میشود. در وقاع منشأ اصلی فعالیت گرافیک به دست و بازو محدود نیست بلکه در عمل، تمام اعضاء بدن در تولید آن سهیم هستند. در نخستین مراحل یادگیری، کودک خطوطی را به جهات مختلف رسم میکند. این خطوط معمولاً تمام صفحه کاغذ را در برمیگیرد و یا تا جائی که بازوانش اجازه میدهد نیم دایره رسم میکند. البته این امر به موقعیت کودک در حالت نشسیته و یا ایستاده و اینکه مداد را چگونه در دست گرفته است نیز بستگی دارد.
بنا به تحقیق برتین (Brittain) کودک مدتی (معمولاً ۶ ماه پس از شروع خط نگاری) رابطهای بین حرکات دست خود و آثار و علائمی که پدید میآورد کشف میکند.
بهگفته والون (Wallon) او متوجه میشود که اثر خط بر روی کاغذ بهدلیل حرکت دست و به کمک مداد بهوجود میآید. بهعبارت دیگر او به مفهوم علل و معلول پی میبرد. این موضوع برای او بسیار با اهمیت است. زیرا در حالیکه او قبلاً با لمس کردن میتوانست اشیاء را بشناسد و از این طریق تجربه بیاندوزد، اکنون میتواند از طریق چشم نیز تجربههائی کسب کند. در این مرحله کودک حرکات دستش را تغییر میدهد و میتواند خطوط عمودی و افقی یا مدور رسم کند. بنابراین بهتر از گذشته میتواند مداد را در دستش کنترل کند و شکل ظریفتری رسم کند. توجهی که کودک برای کنترل خطوط به خرج میدهد، حاصلی است از تجربه دقیق او بر روی نقاشیهای خود و نیز در ارتباط مستقیم با تقویت عضلات او خطوط در هم و برهمی که کودک در سنین ۱۶ تا ۱۸ ماهگی ترسیم میکند کمکم جایش را به دو اثر گرافیک مشخصتر میدهد که یکی خط نوشتنی و دیگری خط نگاری است، که این دو به مرور زمان و بر اثر پیشرفت و پختگی فکری کودک، هر کدام جای مشخص خود را پیدا میکنند. اما قبل از رسیدن به این زمان کودک تا مدت درازی هنوز دلباخته خط خطیهای نامهفوم و بینظم است بدون آنکه کمترین اهمیتی برای ضرورتهای قائل شود. ضرورتها بدین معنی که پل کلی (Paul Klee) از آن بهعنوان ”دنبال خط را گرفتن و امتداد دادن“ ضحبت میکند. در این زمان کودک بیآنکه بخواهد تصویر واقعی اشیاء را بهدست دهد نقاشی میکند و نباید او را مجبور به کشیدن اشیاء حقیقی کرد. زیرا خط خطی کردن بینظم و نامفهوم، برای او به منزله نوعی اسباب بازی است که از آن لذت فراوان میبرد. او در سنین دو تا سه سالگی برای شکلهائی که میکشد اسم میگذارد. این بدین معنی است که او میخواهد با محیط اطراف خود ارتباط مفهومی برقرار کند. بنابراین این خط خطی کردن در امتداد حرکتی عضلانی و بصری، بهمنظور برجا گذاردن اثر یا علامتی است که دارای هیچ عامل فکری نیست. او با دقت فراوان روی هر سطحی که در دسترس باشد. مثل دیوار،میز و یا اشیاء مورد علاقه والدین اثر یا علامتی از خود به جا میگذارد.
به گفته ناویل (Naville) خط خطی کردن اولین و یا تنها نوع بیان قابل رویت نیست. بلکه زودتر از آن مثلاً وقتی که کودک با آب دهانش حباب درست میکند و در نتیجه محصولی برای نشان دادن به دیگران عرضه میکند که در عین حال بیانگر خوشحالی و راضی بودن خود او نیز هست، خود نوعی بیان قابل رویت است. البته آثار گرافیکی هم که ما آنرا خط نگاری مینامیم، از نظر شکل و معنی با هم تفاوت دارند.
مفهوم این خطوط به عوامل فردی و تکاملی هرکس بستگی دارد. اختلاف و تفاوت فردی از همان ابتدا نمایان میشو و چون دوران خط نگاری، قبل از نقاشی تمثیلی است بنابراین چیزی کهاز این دوره نمایان میشود خود نمایاندن کودک در مقابل حقیقت بیرونی یکامر کلی است. این خط خطیها بهصورتهای مختلف یا به دقت و ظرافت و یا در قسمتی محدود از کاغذ و یا در تمام قسمتهای کاغذ با خطوط مداوم و یا مقطع و با رنگها و اشکال مختلف ظاهر میشوند، که همه با هم توفیر دارند و نشانگر شخصیت کودک از نظر خلق و خو و قدرت او هستند.
برنسون (Brensson) بهطور مثال تأیید میکند که به هنگام بیان نخستین دوره خط نگاری، اگر کودکی تمام صفحه را با خطوط پر کند، بدین وسیله تمایلش را به تصاحب مکان بیشتری در قلب و عاطفه مادر نشان میدهد.
این گونه تعبیر شاید به نظر رویائی باشد ولی بهطور کلی در شکل کشیدن کودکان، تصویر مادر بیشتر از هر تصویری نشان داده میشود. بنابراین طبیعی است که کودک تمام محبت و تمایلاتش را در رابطه با مادر توجیه کند. ولی هنگامی که کودک تمایل خود را به نشان دادن افراد و اشیاء دیگری که در اطراف او هستند ابراز میدارد، همان نگرشی را که نسبت به مادر خود دارد، آنها نیز بهکار میگیرد.
۲) مراحل تکامل خط خطی کردن
آنچه کودک بهصورت خط خطی عرضه میدارد، به دلایل تکاملی نیز با هم توفیر دارند و خط خطی کردنهای یک کودک یکساله از نظر گستردگی و ساختار با نقش و خطهائی که یک کودک ۳ ساله میکشد، خواه ناخواه فرق اساسی دارد.
کودکان معمولاً در یک سالگی است که مداد در دست میگیرند ولی به جای خط کشیدن بیشتر با مداد بر روی کاغذ میکوبند و بنابراین، به آسانی موفق نمیشوند اثری بر روی کاغذ بر جای گذارند. ولی سرانجام در ۱۸ تا ۲۰ ماهگی بهطور کامل موفق به خط کشیدن میشوند.
بررسیهای که توسط کلوگ (Kellogg) در مورد کودکان کشورهای مختلف جهان صورت گرفته، نشان میدهد که از نقش کشیدنهای ساده گرفته تا نقاشیهای پیچیده این کودکان، مبانی بنیادی وجود دارند که نزد تمام کودکان دنیا یکسان هستند. پیدایش این روح نقش نگاری با عوامل رشد عضلانی و عصبی کودکان ارتباط مستقیم دارد. طبق این بررسی تکامل نقش نگاری در نزد کودکان طی پنج مرحله اصلی صورت میگیرد که به ترتیب عبارتند از: اثر یا خط نامشخص خط مشخص یا اشکال هندسی در هم، طرح یا در کنار هم قرار گرفتن چند شیء اجتماع چندین شکل مختلف و تصویر نگاری. در هر حال این پیشرفت بهصورتی کاملاً منطقی انجام میگیرد و مرحله بعدی همیشه ترکیبی است از علائم مرحلههای قبلی.
کراتی و مارتن (Cratty & Martin) یادآور شدهاند که خطهای افقی قبل از خطوط عمودی ظاهر میشوند، ولی بهطور کلی در مرحله اول، کودک خطوطی در جهتهای مختلف رسم میکند، خواه به صورت افقی، عمودی یا دایرهای.
در دوسالگی خطوط دایرهای و یا زاویهدار ظاهر میشوند. در این سن کودک بعد از کشدین خط دلخواهش، به راحتی مداد را از روی کاغذ بر نمیدارد و بنابراین بعد از هر خط مورد دلخواه، خطوط دیگری هم در محیط بر آن رسم میکند.
در سن دو سال و نیمگی قدرت عضلانی کودک بیشتر میشود و هنگامی که خطی را رسم میکند، با چشم نیز مراقب آن است تا آن خط از محدوده تعیین شده خارج نگردد. او به دلخواه خود چندین حرکت را تکرار میکند و خطهای جدیدی میکشد تا اینکه نخستین خط نگاری او که از چندین حلقه در هم تشکیل شده بهدست آید و بالاخره بعد از آن خطهای فنری شکل و منحنیهای رویهم قرار گرفته، ظاهر میشوند. بنا به پژوهش ژزل (Gesell) کودک در این سن قادر است در یک قسمت کاغذ، موضوعی را نقاشی و قسمت دیگر را اختصاص به مطلب دیگری بدهد و یا با در نظر گرفتن مرکز کاغذ نقاشی متعادلی رسم کند.
در سه سالگی، خط نگاری کودک دیگر فقط برای لذت بردن از حرکت یا فشار مداد بر روی کاغذ نیس، بلکه مایل است احساسات درونی خود را که در ارتباط با تجربههای زندگی کوتاه مدتش بهدست آورده. بیان کند. این مرحله برای کودکانی که در محیط پرتحرک زندگی میکنند، از سن دو سال و نیمگی شروع میشود.
کودک در ۳ سالگی خطوط عمودی را بیش از خطوط افقی رسم میکند. خطوط عمودی بیانگر اظهار وجود کودک است و بنابراین توسعه آن، نشان میدهد که کودک از وجود خودش آگاه شدهاست و با آن که خط خطیهای او از نظر بزرگترها فاقد معنی و محتوی است ولی مسلم است که در این مرحله، تخیل کودک بر یک موضوع خاص ثابت نمیماند و وقتی که او قصد خود را تشریح میکند خط نگارهٔ او میتواند معرف یک چره یک یک تلفن یا یک درخت باشد.
در این سن کودک میتواند دایره یا فضای بسته و نیز اشکال مربع و مستطیل رسم کند. در اواخر سه سالگی کودک شروع به کشیدن اشکالی میکندکه شبیه خانه یا خورشید است و سرانجام در چهار سالگی خط نگارههای او جمع و جور میشود و حتی برای بزرگسالان نیز معنی پیدا میکند.
بدین گونه است که سرانجام کودک مرحله خط خطی کردن را بهطور کامل پشت سر میگذارد و وارد مرحله تمثیلی میشود.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
عـزت نفس بالا یـکی از پشتوانه هـای محـکمی اســت کـه میتواند کـودک را در مقابل چالش های دنیای خـارج استوار سازد. به نظر میرسد کـودکانی که احساس بهـتری نسبت به خودشان دارند، راحت تــر می توانند از پس مشکلات بربیایند و در برابر فشارهای منفی خیلی راحت تر از سایرین مـقاومت می کنند. آنـها بیشتـر لبخند می زنند و از زندگی لذت بیشتری می برند. این نوع کـودکان واقـع گرا هستند و عموماً خوش بین می باشند.
از سوی دیگر کودکانی که دارای عزت نفس پایینی هستند، هر چالش کوچکی میتواند سبب ایجاد استرس، اضطراب و ناامیدی در آنها شود. کودکانی که به خود اعتماد ندارند، به سختی می توانند برای مشکلات خود راه حل های کاربردی پیدا کنند. اغلب افکار منفی نظیر: "من آدم خوبی نیستم" یا "نمی توانم هیچ کاری را به خوبی انجام دهم" به سراغ آنها می آید و سپس به صورت افرادی غیر فعال و افسرده در می آیند. فقط کافی است با یک چالش روبرو شوند، اولین واکنشی که نشان می دهند: "من نمی توانم" است. این مقاله را بخوانید تا ببینید چه نقش مهمی را می توانید در ارتقای عزت نفس سالم در کودکان خود ایفا کنید.
عزت نفس چیست؟
عزت نفس از مجموعه ای از اعتقادات و احساساتی تشکیل می شود که فرد در مورد خود دارد. می توان از آن به عنوان "درک فردی" نیز نام برد؛ اینکه کودک چه واکنشی در برابر محرک های خارجی از خود نشان می دهد، و در برابر مشکلات چه رفتارهایی از خود بروز می دهد.
الگوهای عزت نفس از همان دوره های پایین سنی در افراد شروع به رشد می کند. به عنوان مثال زمانیکه یک خردسال و یا یک کودک نوپا کار مهمی را انجام می دهد، نوعی حس موفقیت در او ایجاد می شود. کودک باید یاد بگیرد که پس از شکست های متوالی باز هم بتواند بدست آوردن موفقیت را تجربه کند. به عنوان مثال باید حتی زمانیکه کودک یاد می گیرد قاشقش را به درستی در دهان قرار بدهد، او را تشویق کنید و به او نگرش "تو می توانی" را آموزش دهید. بدست آوردن موفقیت باید همراه با اسرار و مداومت انجام پذیرد.
زمانیکه کودک از انجام کاری شکست می خورد، تلاش می کند، مجدداً شکست میخورد و باز هم تلاش می کند و نهایتاً به موفقیت دست پیدا می کند، یک ایده کلی در مورد توانایی های خود بدست می آورد. همچنین نگرش هایی در مورد طریقه رفتار کردن با دیگران را بدست آورد. در این مرحله نقش والدین از اهمیت بالایی برخوردار میشود. پدر و مادر باید به کودک کمک کنند تا عزت نفسی سالم و بدور از هر گونه خطا و اشتباه را در او ایجاد کنند.
عزت نفس همچنین می تواند به موجب حس دوست داشتن و دوست داشته شدن نیز ایجاد شود. زمانیکه کودک به یک موفقیت دست پیدا می کند، خوشحال می شود، اما اگر در این شرایط کسی به او ابراز عشق و محبت نکند، احساس عزت نفس پایینی به او دست خواهد داد.
البته کودکی که والدین به اندازه کافی به او ابراز محبت و عشق می کنند، اما در مورد توانایی های خود مطمئن نیست، باز هم ممکن است پیرامون ایجاد ارتقای عزت نفس خود با مشکلاتی مواجه شود. عزت نفس سالم زمانی ایجاد می شود که میان تمام موارد تعادل برقرار شود.
علائم عزت نفس سالم و ناسالم
میزان اعتماد به نفس کودک در طی دورانهای مختلف زندگی با نوعی نوسان روبرو میشود. تجربیات کودک زیاد می شود و درک او نسبت به مسائل مختلف تغییر پیدا میکند به همین دلیل عزت نفس او به طور متناوب در حال تغییر است. این امر می تواند به والدین کمک کند تا نشانه های عزت نفس سالم و ناسالم را درک کنند.
کودکی که با عزت نفس پایین روبرو است هیچ گونه تمایلی به انجام کارهای جدید ندارد. در این شرایط کودک ممکن است دائماً در مورد توانایی های خود نگرش منفی داشته باشد و چیزهایی از این قبیل بگوید: "من نادان هستم" یا "هیچ وقت یاد نمیگیرم که چگونه باید کارها را به درستی انجام دهد" یا "آخرش چه می شود؟ به هر حال که هیچ کس به من اهمیت نمی دهد."
تاب و توان کودک در برابر مشکلات کم می شود به راحتی تسلیم موانع خارجی میشود و همیشه منتظر کسی است که از راه برسد و بار مسئولیت های او را به دوش بکشد. این قبیل کودکان به شدت نسبت به انتقادهای خارجی از خود واکنش منفی نشان می دهند، و به راحتی از خودشان ناامید می شوند. این افراد معمولاً در برابر موانع خارجی به شدت بدبین هستند.
کودکی که دارای عزت نفس سالمی است، از برقراری ارتباط با دیگران لذت می برد. او از قرار گرفتن در در مکان های عمومی و اجتماعی لذت می برد و در عین حال تنهایی نیز به او آرامش می دهد. زمانیکه نوبت به مواجهه با مشکلات و چالش های خارجی می رسد، می تواند به راحتی راه حل های کاربردی و مفید را پیدا کند. به راحتی متوجه کاستی ها می شود و هیچ موقع خود و یا اطرافیانش را زیر سؤال نمی برد. به عنوان مثال به جای اینکه بگوید: "من نادان هستم" می گوید: "من این مطلب را به درستی متوجه نشده بودم." این قبیل کودکان نقاط ضعف و قوت خودشان را به خوبی می شناسند و آنها را می پذیرند. این امر سبب می شود که نوعی نگرش خوش بینانه در آنها ایجاد شود.
چه کمکی از دست والدین بر می آید؟
پدر و مادرها در ارتقای حس عزت نفس کودکان چه نقشی دارند؟ در این قسمت چند راهکار اساسی برای شما ذکر شده که با اتکا به آنها می توانید عزت نفس کودکان خود را ارتقا بخشید.
-
مراقب صحبت کردن خود باشید. کودکان نسبت به گفته های والدین خود بسیار حساس هستند. نه تنها باید کودکان را به خاطر کاری که با موفقیت انجام داده اند، بلکه باید آنها را به خاطر تلاشی که در این زمینه انجام داده اند، نیز تشویق کنید؛ اما در این راه باید صادق باشید و از هر گونه مبالغه بپرهیزید. به عنوان مثال اگر فرزند شما نتوانست وارد تیم فوتبال مدرسه شود، نباید به او بگویید: "خوب دفعه آینده می توانی با تلاش بیشتر وارد تیم شوی" بلکه بهتر است چیزی شبیه به این به او بگویید: "درست است که تو نتوانستی وارد تیم فوتبال شوی، اما به هر حال تو تمام تلاشت را به کار گرفتی و این قابل تقدیر می باشد." همیشه نتیجه مهم نیست، بلکه همان تلاشی که فرد انجام میدهد نیز قابل ستایش است.
-
یک الگوی مثبت باشید. اگر زندگی را بیش از اندازه به خودتان سخت بگیرید، منفی گرا باشید و در مورد توانایی ها و محدودیت های فردی خود واقع بین نباشید، کودک به صورت ناخودآگاه عیناً کارهای شما را بازتاب خواهد داد. عزت نفس شخصی خود را پرورش دهید تا کودکتان هم بتواند از شما الگو برداری کند.
-
عقاید نادرست کودک را تشخیص داده و آنها را تغییر دهید. پدر و مادر باید این توانایی را داشته باشند که بتوانند عقاید غیر منطقی کودک خود را تشخیص دهند. این اعتقادات در هر زمینه ای می توانند باشند: توانایی های فردی، جذابیت، کمال و یا هر چیز دیگری. این امر می تواند به کودک کمک کند تا در مورد ارزیابی توانایی های خود واقع بین تر باشد و همچنین می تواند به کودک کمک کند تا نگرش های مناسب تری را در خود ایجاد کند. احساسات نادرست می توانند در اعماق وجود فرد ریشه دوانده و به صورت یک واقعیت عینی در او بروز کنند. به عنوان مثال کودکی که در تمام موارد درسی در مدرسه به خوبی ظاهر می شود و تنها در درس ریاضی قدری ضعیف است، ممکن است با خودش بگوید: "من ریاضیم خوب نیست، دانش آموز بدی هستم". این نوع تعمیم دادن ها باعث می شود که توانایی های دیگر کودک نیز به مرور زمان رو به تحلیل رفته و به مرور زمان موجبات شکست کودک را فراهم آورند. در چنین شرایطی می توانید به او بگویید: "تو دانش آموز خوبی هستی، ریاضی درسی است که باید وقت بیشتری روی آن بگذاری، ما با هم می توانیم روی آن کار کنیم."
-
با فرزندان خود مهربان و خودجوش باشید. عشق و محبت والدین می تواند تاثیر شگرفی بر روی ارتقای عزت نفس کودکان داشته باشد. آنها را در آغوش بگیرید و به آنها بگویید که مایه ی افتخار شما هستند. می توانید در ظرف غذای او یادداشت هایی از این قبیل بگذارید: "به نظر من تو فوق العاده ای"، او را صادقانه تشویق کنید و در این کار به هیچ وجه مبالغه نکنید. کودکان به راحتی می توانند تشخیص دهند که آیا چیزی از اعماق وجود شما نشئت می گیرد یا خیر.
-
واکنش های مثبت و دقیق از خود نشان دهید. تعبیراتی مانند: "تو همیشه دست به دیوانگی می زنی" ممکن است به کودک این حس را القا کند که هیچ گونه کنترلی بر روی بروز احساسات خود ندارد. به عنوان مثال میتوانید بگویید"تو خیلی سریع در مقابل برادرت عصبانی می شوی، اما خوشحالم که سر او فریاد نمی زنی و او را مورد ضربت قرار نمی دهی" این امر به کوک نشان می دهد که حق انتخاب دارد و به او کمک می کند تا در شرایط مشابه دیگر نیز انتخاب صحیحی داشته باشد.
-
محیط خانه را امن و مطمئن سازید. کودکی که نمی تواند در خانه احساس اعتماد داشته باشد و در آنجا مورد آسیب قرار می گیرد، از عزت نفس پایین رنج خواهد برد. کودکی که دائماً در برابر جر و بحث ها و دعواهای خانوادگی پدر و مادر قرار می گیرد، افسرده و مضطرب خواهد شد. همیشه باید به خاطر داشته باشید که به کودک خود احترام بگذارید.
-
خانه خود را تبدیل به مامن امنی برای تمام اعضای خانواده کنید. دردسرهایی که دیگران ایجاد می کنند، مشکلات مدرسه، اختلاف با همکلاسی ها، و سایر فاکتورهای بالقوه ای که می توانند بر روی عزت نفس کودک تاثیر گذار واقع شوند، کار کنید. اقدامات لازم را به سرعت و با حساسیت تمام انجام دهید.
-
کودک را به کسب تجربیات سازنده تشویق کنید. انجام فعالیت هایی که حس همکاری را در کودک پرورش می دهد، خیلی بیشتر از فعالیت هایی که حس رقابت را در آنها ایجاد می کند می تواند سودمند باشد. به عنوان مثال فعالیت هایی که در آن فرزند بزرگتر به خواهر یا برادر کوچک تر خود کمک میکند، می تواند تاثیز شایان ذکری هم در زندگی فرزند بزرگتر و هم عزت نفس فرزند کوچکتر داشته باشد.
کمک از منابع تخصصی
اگر احساس می کنید که کودک شما دارای عزت نفس پایینی است، می توانید از موارد حرفه ای و تخصصی کمک بگیرید. مشاور کودک و خانواده می توانند دلایل اصلی این امر را که چرا یک کودک در مورد خود احساس خوبی ندارد، بررسی کند. مشاوره های تخصصی می تواند به کودک کمک کند تا در وهله اول درک واقع بینانه تری از خود داشته باشد و سپس می تواند با شناختی که از خود پیدا می کند قابلیت های فردی خود را ارتقا بخشد. با میزان کمی کمک هر کودک می تواند عزت نفس سالم تری را برای دنبال کردن یک زندگی شادتر، سالم تر و و کامل تر ایجاد کند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
یکی از مشکلات مادران کودکان زیر سن مدرسه غذا نخوردن آنهاست. برخی از مادران ممکن است از همان سنی که شروع به دادن غذا به کودک میکنند، این مشکل را پیدا کنند. بطوری که کودکان آنها اغلب از خوردن غذایی که به آنها داده میشود امتناع میکنند. چنین کودکانی اغلب وزن کمتری دارند و موجب نگرانی مادران خود میشوند. چنین حالتی در کودکان شاید در بیشتر موارد به مشکلات جسمی آنها مربوط نشود و بیشتر به شیوه غذادهی مادران مرتبط باشد. مادران اغلب به صورت ناآگاهانه به شیوهای به کودک خود غذا میدهند که موجب دلزدگی او از غذا میشوند و یا حداقل نمیتوانند آنها را تشویق به خوردن کنند.
اجبار و زور در دادن غذا به کودک راهکار مفیدی نیست.
برای کودک خود و با توجه به شرایط سنی و رشدی او برنامه غذایی تهیه کنید که در این برنامه خواستهها و تمایلات او نیز در نظر گرفته شود. برخی از مادران برنامههایی را تهیه میکنند که در آن تنها به تامین نیازهای غذایی کودک توجه شده است. و چه بسا ساعاتی کودک را وادار به غذا خوردن میکنند که مشغول کار سرگرم کنندهتر دیگری است و نمیخواهد از آن کار دست بکشد و یا غذاهایی برای او تعیین میکنند که مطابق با سلیقه و علاقه کودک نیست. برنامه غذایی خوب باید مطابق با شرایط خاص کودک تنظیم شود. به این ترتیب مادران نمیتوانند از برنامه غذایی کودکان دیگر بدون اینکه تغییراتی در آن بدهند استفاده کنند.
در مورد غذا خوردن با کودکان جر و بحث نکنید.
سعی کنید با فرزندانتان در مورد اینکه چه چیزی و چقدر غذا میخورند جر و بحث نکنید. تا آنجا که ممکن است بیتفاوت باشید. همان طور که شما به عنوان یک مادر وظائف خود را در مورد تغذیه و وعدههای غذایی فرزندانتان انجام میدهید، آنها نیز مسئول غذا خوردن خود هستند. اگر او را به اجبار وادار به غذا خوردن بکنید، نتیجهای نخواهید گرفت. بویژه در کودکان 4 - 3 ساله که در سن منفیکاری هستند. این کار شما حس منفیکاری و لجاجت آنها را تحریک کرده و بیشتر و بیشتر در مقابل شما مقاومت خواهند کرد. کودکان کوچکتر ممکن است از خوردن غذا دلزده شوند.
به غذاها جذابیت بدهید.
تنوع ظاهری غذا در جذب کودکان به خوردن غذا اهمیت دارد. غذاهایی که ظاهر جذابی دارند بیشتر کودکان را به خوردن وسوسه میکنند. اکثر شیرینیجات و تنقلات و ... که ارزش غذایی هم ندارند، به این طریق علاقه کودکان را به خود جذب میکنند. تولیدکنندگان این نوع محصولات به خوبی از این علاقه کودکان استفاده میکنند، تولیدات خود را در شکلها و رنگهای جالب و جذاب عرضه میکنند.
مادران اغلب نمیدانند در مقابل اصرار کودکان به خوردن این محصولات چگونه مقاومت کنند. شما نیز غذاهایی مقوی تهیه کنید و سعی کنید آنها را به شکل جذابی درآورید. از ظرفی که کودک در آن غذا میخورد شروع کنید. ظروف خاص خود کودک تهیه کنید که رنگ و شکل جذابی دارد. غذاهای خود را نیز به شیوه کودکانه تهیه کنید. مثلا میتوانید برای کوکویی که تهیه کردهاید چشم و گوش و بینی بگذارید و موهایی از سبزی و جعفری بچینید.
خوردن غذا را به خود کودک واگذار کنید.
غذا را در اختیار کودک قرار دهید و از آنجا دورشوید. مطمئن باشید اگر کودک شما گرسنه باشد، حتما دست به آن غذا خواهد برد. شاید اندک اندک غذا بخورد و مجددا به دنبال بازی خود برود ولی از آنجا که مهم خوردن غذا است، فرقی نمیکند که این غذا را در سه وعده بخورد یا یک وعده. اجازه بدهید کودک هم بازی بکند و هم به دلخواه خود غذا بخورد. کودکان قدرت تخیل بالایی دارند و ممکن است از این کار یک بازی جذاب برای خود درست کنند و خوردن غذا را بخشی از بازی تخیلی بکنند.
نگران آموزش آداب غذا خوردن در کودک نباشید.
اغلب مادران به صورت خیلی زودرس شروع به آموزش آداب غذا خوردن به کودک خود میکنند. برای کودکان سنین پائین لزومی به این کار نیست و لازم نیست شما چنین سفت و سخت به آنها آداب را آموزش دهید. آنها را به حال خود بگذارید. برخی از مادران به کودکان خود اجبار میکنند که خودشان غذا بخورند و در عین حال آداب غذا خوردن را هم رعایت کنند.
برخی از مادران هم میدانند که کودکان نمیتوانند در این سن آداب مربوط را رعایت کنند، از این لحاظ خود قبول زحمت میکنند و غذا را در دهان کودک میگذارند. هر دو این روشها نامناسب است. نگران ریخت و پاشهای کودک نباشید. از پیشبند و زیرانداز مخصوص استفاده کنید و اجازه دهید که کودک به فرایند خوردن غذا به عنوان بازی نگاه کند. خواهید دید که با قدرت تخیل خود چه بازیهایی را تدارک میبیند و چگونه غذایش را میخورد.
الگویی مناسبی برای فرزندان خود باشیم.
برخی از والدین الگوهای نامناسب غذایی دارند. کم غذا هستند، غذاهایی خاصی را نمیخورند و با این حال انتظار دارند کودکانشان برخلاف آنها غذا بخورند و همه غذاها را نیز دوست داشته باشند. حداقل اگر به غذاهای خاصی نیز علاقه نداریم از بروز آن در حضور کودک خودداری کنیم. و وانمود به خوردن غذا کنیم.
به صورت غیر مستقیم آنها را تشویق به خوردن کنیم.
کودکان را به صورت غیر مستقیم تشویق به خوردن غذا بکنیم. کودکان علائقی دارند و ما میتوانیم با استفاده از این علائق کودکان را تشویق به خوردن کنیم. مثلا کودکی که دوست دارد شجاع و قوی باشد به او بگوئیم که خوردن شیر و گوشت او را قوی خواهد کرد. کودکی که دوست دارد زود بزرگ شود و اندازه خواهر بزرگتر شود به او بگوئیم غذا باعث خواهد شد او زودتر بزرگ شود و رشد کند.
در برنامه غذایی ، غذای دلخواه آنها را دفعات بیشتر تهیه کنیم.
کودکان به غذاهای خاص علاقه دارند. سعی کنیم هرگز این غذاها را از برنامه غذایی به امید اینکه آنها را وادار به خوردن غذاهای دیگر بکنیم، حذف نکنیم. این دسته از غذاها میتوانند حداقل جبران کننده مواقعی باشند که کودک کم خوری کرده است.
سخن آخر
والدین در کنار مسئولیت و نقشی که در تربیت سایر رفتارهای کودک دارند در زمینه خوردن غذا نیز نقش اساسی دارند. بطوری که وقتی کودکی با مشکل غذا خوردن مواجه است و هیچ دلیل جسمی دیگر وجود ندارند، حتما والدین تقصیری دارند که نتوانستهاند الگوی غذا خوردن را در او تقویت کنند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
۲۵ درصد انحراف هاى رفتارى نوجوانان و جوانان ريشه در اختلاف سليقه والدين در تربيت آنان دارد. همچنين بسيارى از وسواس ها و تعارض ها در دوران بزرگسالى به علت روش تربيتى نادرست پدر و مادر و نداشتن توافق آنان در تربيت فرزندان عنوان شده است.
كارشناسان معتقدند فرزندان در چنين خانواده هايى به موضوع هاى مختلف با ترديد و ابهام نگاه مى كنند، چرا كه پدر و مادر هيچ گاه روى يك موضوع توافق نداشته اند. اين در حالى است كه تربيت مجموعه روش ها و راهكارهايى است كه از آغاز زندگى انسان به كار گرفته مى شود تا افراد در مسير صحيح رشد و ترقى قرار گيرند و در پرتو آموزش هاى تربيتى بتوانند به سعادت و كمال دست پيدا كنند.
موضوع تربيت فرزندان از گذشته تاكنون جزو موضوع هاى اساسى و بنيادين خانواده است. با اين همه برخى پدران و مادران در تربيت فرزندان خود دچار اختلاف سليقه مى شوند. اين موضوع بر روى رفتار كودك نيز تأثير عميق مى گذارد. نتايج يافته هاى طرح ملى بررسى خشونت عليه زنان نيز نشان مى دهد نحوه تربيت كودكان عمده ترين عامل اختلاف زن و شوهر در خانواده است.
دكتر «فربد فدايى»، روان شناس در اين باره مى گويد: موضوع روش مختلف پدر و مادر در تربيت فزرندان آن چنان مسأله مهمى نيست و به طور طبيعى مادر مسائل را به صورت احساسى ارزيابى مى كند و پدران نيز با منطق خود با كودكان خود برخورد مى كنند. اين موضوع كاملاً طبيعى است، به گونه اى كه فرزندان قبول مى كنند اگر زمانى پدر با كودك نامهربانى مى كند، در كنارش مادر با محبت با او رفتار خواهد كرد.
وى با اشاره به اين كه مشكل پدر و مادر از زمانى ايجاد مى شود كه آنان درباره مسائل بديهى كودكان اختلاف سليقه پيدا مى كنند، مى گويد: اگر پدر و مادر درباره روش تربيتى كودك خود دچار تعارض شوند، اين ناهماهنگى باعث مى شود كودك در مقابل توصيه هاى پدر و مادر، دچار ترديد شود.
به گفته او، هنگامى كه پدر از برخى رفتارهاى كودك خود خرده مى گيرد، اما مادر از كودك خود حمايت كند، كودك دچار تعارض مى شود و اين رفتار پدر و مادر بدان معنا است كه حرف پدر و مادر هيچ كدام اعتبار ندارد. بنابراين به هيچ يك از توصيه هاى آنان توجه نخواهد كرد.
اين روانشناس معتقد است آنچه پدران و مادران در زمان اختلاف سليقه براى تربيت فرزندان خود بايد انجام دهند، اين است كه ابتدا درباره مسائل مهم تربيتى كودكان خود با يكديگر صحبت و گفت وگو كنند و بهترين روش را براى تربيت فرزند خود انتخاب كنند. در نتيجه كودك از ابهام و سردرگمى رها مى شود و مطمئن خواهد بود كه صحبت و گفته هاى پدر و مادر با هم يكى است.
فدايى تأكيد مى كند: زمانى كه كودك همدلى و هماهنگى بين پدر و مادر ببيند، به توانايى آنان بيشتر اطمينان پيدا مى كند و توصيه هاى آنان را ۱۰۰ درصد به كار خواهد بست.
او به پدران و مادران توصيه مى كند اگرچه براى رسيدن به يك هدف راه هاى مختلف وجود دارد، اما براى رسيدن به هدف دلخواه بايد يك راه را انتخاب كنند.
از سوى ديگر مجيد ابهرى، رفتارشناس درباره اختلاف سليقه پدر و مادر در تربيت فرزندان مى گويد: اختلاف سليقه براى تربيت فرزندان در بين زن و مرد طبيعى است. اين موضوع ناشى از فرهنگ و تربيت متفاوت زن و شوهر است، اما بروز اين اختلاف در مقابل فرزندان باعث نوعى تخريب زن و مرد و در نتيجه فرصت طلبى كودكان در مقابل پدر و مادر مى شود.
وى با اشاره به اين كه برخى از والدين بويژه براى فرزندان خود مطالبات و تجارب تربيتى خود را به كار مى گيرند، اظهار مى دارد: برخى والدين تمايل دارند كمبودهاى دوران كودكى خود را درباره فرزندان خود اجرا كنند، در حالى كه ظرفيت طبيعى كودكان محدود است و پذيرش فكرى و رفتارى كودكان چارچوب ويژه اى دارد.
ابهرى مى گويد: تضادهاى رفتارى و گفتارى والدين روى كودكان تأثير بسيارى دارد و اين رفتارها زمينه ساز اصلى تخريب شخصيت كودكان است. اختلاف سليقه پدر و مادر در تربيت كودكان، گاهى به آنجا مى رسد كه والدين، فرزند را ميدان انتقام جويى از خود مى كنند و كودك بايد تاوان اختلاف سليقه و عقايد پدر و مادر را به بهاى گزاف بپردازد.
او به والدين پيشنهاد مى كند اختلاف نظرهاى خود را در مقابل فرزندان بيان نكنند، اگر يكى از والدين فرمان داد و فرمانش اشتباه بود، ديگرى از آن فرمان حمايت كند و سپس در غيبت فرزند، اشتباه فرمان همسرش را بيان كند. در اين صورت مى توان پايه هاى حكومتى والدين را در تربيت محكم و استوار دانست. در غير اين صورت تضادهاى رفتارى والدين در دوران بلوغ خود را نشان خواهد داد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
واژه دانش آموزان استثنایی به گروه های مختلفی اطلاق می شود كه یكی از آنها دانش آموزان با مشكلات ویژه یادگیری ( learning difficulties=D.L ) می باشد و آن به گروهی گفته می شود كه در یك یا چند فرایند روانی اساسی در ارتباط با فهمیدن و یا كاربرد زبان شفاهی و كتبی ، ناتوانی نشان می دهند . این ناتوانی ممكن است خود را در فعالیت هایی از قبیل گوش دادن ، فكر كردن ، سخن گفتن ، خواندن ، نوشتن ، هجی كردن و یا حساب كردن نشان دهد. این اختلال ها با نارسایی های دیگری نیز همراه است كه عبارت اند از : نقایص ادراكی ، آسیب مغزی ، بدكاری جزئی مغز ، نارسایی در خواندن، و اختلال گویایی . این اصطلاح كودكانی را كه به علت های دیگر با مسائل یادگیری مواجه می باشند( نظیر نقص بینایی ، نقص شنوایی ، نقص حركتی ، عقب ماندگی ذهنی ، آشفتگی عاطفی و یا عدم برخورداری از محیط فرهنگی و اقتصادی مناسب ) در بر نمی گیرد . به بیانی دیگر « دانش آموز با مشكلات ویژه یادگیری» به دانش آموزانی اطلاق می شود كه « با وجود برخورداری از هوش طبیعی و نداشتن نقایص حسی، آسیب های شدید مغزی و مشكلات شدیدعاطفی – اجتماعی، قادر به بهره گیری كامل از امكانات آموزش و پرورش متداول نبوده و در یك یا چند ماده درسی ضعف محسوس و مشهود داشته باشد».
ویژگی ها :
تشخیص اولیه ( غربال گری ) این گروه از دانش آموزان غالباً از طریق مشاهده خصوصیات و ویژگی هایی است كه می توان از آنها به عنوان نشانه های مشكلات ویژه یادگیری نام برد.
این ویژگی ها به دو بخش تقسیم می شوند:
بخش اول : خصوصیاتی هستند كه شامل همه افراد این گروه می باشد ( كه با علامت × مشخص گردیده است) .
بخش دوم : خصوصیاتی كه غالباً افراد این گروه دارند.
عمده ترین این ویژگی ها عبارتند از :
× هوش بهر طبیعی
× كاركرد تحصیلی پائین تر از حد انتظار
- سرعت كم در یادگیری
-پیشرفت كندتر
- سقف پائین تر یادگیری
-تجدیدی مكرر در یك یا چند درس خاص
- تكرار پایه های تحصیلی
× تفاوت بین سطح یادگیری در درس های مختلف
× نداشتن انعطاف در استفاده از راهبردهای آموزشی
× تفاوت قابل توجه بین توانایی ها و مهارت ها ؛ عملكرد ضعیف
- ضعف حافظه ( كوتاه مدت و بلند مدت )
- وابستگی زیاد به معلم
- وابستگی به والدین در انجام تكالیف مدرسه
- كوتاهی دامنه توجه ( زود پرت شدن حواس )
- نداشتن اعتماد به نفس
- نقص در مهارت های اجتماعی
- ناهماهنگی حركتی
- تاخیر در نشان دادن عكس العمل
- تاخیر در فراگیری زبان
توجه :
این نشانه ها صرفاً احتمال وجود مشكل را نشان می دهد و برای تشخیص دقیق باید دانش آموزان با چنین ویژگی هایی را به كارشناسی مدیریت آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران ارجاع نمود.
انواع :
اگر چه طبقه بندی های مختلفی از این اختلال وجود دارد ولی عمده ترین مشكل را می توان در حوزه های خواندن ، نوشتن و ریاضی مشاهده نمود.
-1 ناتوانی در خواندن :
از عمده ترین نشانه های این اختلال عبارتند از :
حذف یك صدا یا كلمه
اضافه كردن صدا یا كلمه
تحریف و اشتباه خواندن صداها یا كلمات
جانشین سازی صدا یا كلمه
مشكلات درك مطلب
ناتوانی در درك معنی كلمات ، یادآوری و پاسخ به سوالاتی كه از متن پرسیده می شود.
ناتوانی در استنباط از مطالب خوانده شده
ناتوانی در قدرت تحلیل و بررسی صحت و سقم متن
-2 ناتوانی در نوشتن :
عمده ترین مشكلات نوشتن عبارتند از :
معكوس نوشتن ( آیینه نویسی )
جابه جا نوشتن حروف ( دور به جای رود )
حذف یا اضافه كردن حروف و كلمات در نوشتن
ناتوانی در تركیب حروف یا بخش های كلمه
ناتوانی در رونویسی ، كج نویسی ، پراكنده نویسی ، ناخوانا نویسی و ...
-3 ناتوانی در ریاضی :
عمده ترین مشكلات ریاضی عبارتند از :
مشكلات در یادگیری مفهوم عدد و شمارش
ناتوانی در استفاده از راهبردهای عددی
ناتوانی در قرض كردن و انتقال در محاسبات
ناتوانی در مسئله توصیفی ( ارتباط جملات كلامی و نوشتاری برای كاربرد ریاضی )
ناتوانی در خواندن و نوشتن نشانه های ریاضی ( اعداد ، ارقام ، علائم ) .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بازي هاي كودكانه را بازي نگيريد
گرچه مفهوم «بازي» مدتهاست كه استفاده مي شود، اما هنوز تعريفي از آن ارائه نشده كه مورد قبول همه باشد. كودكان در بازي نقشآفريني مي كنند؛ مثلاً پليس مي شوند و يا مهمان بازي مي كنند. به علاوه، آنها از شيوههاي عمومي بازي پيروي مي كنند. به اين معنا كه كودك بازي را از دست زدن به وسايل اطراف خود شروع مي كند و با رشد سني، به بازيهاي پيچيدهتري مي پردازد.
همين كه كودك به نحوي بازي با اشيا را شروع كرد، واكنش او نسبت به كودكان ديگر تغيير مي كند. گفته مي شود بازي رشد هوشي كودك را افزايش مي دهد و كودكان فاقد اسباب بازي از لحاظ شناختي از همسالان خود عقب ترند.
شخصيت كودك در ضمن بازي شكل مي گيرد، دگرگونيهاي زيادي در روحيات و خلقيات او روي مي دهد و همه اينها تكامل و پيشرفت را براي كودك مهيا مي كند. در ميان انواع بازي، بازيهاي ابتكاري كه آفريدهِ خود كودكان هستند، اهميت ويژهاي دارند؛ زيرا به شخصيت كودك شكل مي دهند و وسيله خوبي براي تربيت او محسوب مي شوند. |
بازي راه را براي دوستي و مراوده ميان كودكان همسال مي گشايد و كودك كمكم خود را عضوي از يك جمع احساس مي كند و به ارزيابي منصفانه رفتار و كردار خويش و همبازيهايش مي پردازد. در حين بازي، شخصيت كودك به سوي اتحاد و همكاري با همبازيها شكل مي گيرد و شور و شوق و احساس مسئوليت در او به وجود مي آيد.
در جريان بازي، نيروهاي مختلف كودك از قبيل حافظه، دقت و چالاكي پرورش مي يابد. همچنين بازي پرورش عقلي كودك را موجب مي شود. به علاوه، كودك به هنگام بازي مي آموزد كه چگونه در مقابل ناكامي و شكست ايستادگي و اعتماد به نفس خود را حفظ كند.
بازي مي تواند حس احترام به ديگران، مهرباني و خلوص را در كودك پرورش دهد و حس نوآوري را در او شكوفا كند. كودك هر رفتاري كه در بازي در پيش مي گيرد، در بزرگسالي نيز از بسياري جهات همان رفتار را خواهد داشت. بهعلاوه، از طريق بازي اعضاي بدن و عضلات كودك سالم و ورزيده مي شوند و او از ركود و خمودگي دور مي گردد. |
محتواي بازي كودكان متفاوت و گوناگون است. زندگي پدر و مادر مي تواند براي آنها مهم و جالب باشد؛ به گونه اي كه از رفتار كودك ضمن بازي، مي توان به مناسبات بزرگسالان پي برد. مثلاً مشكلات و سوءرفتار پدر و مادر را مي توان در بازي كودكان مشاهده كرد. از سوي ديگر، گاهي مشكلات رفتاري و ذهني كودك را مي توان در قالب بازي برطرف ساخت. به طور كلي بازي فرصت مناسبي است براي شناخت رفتارهاي ناهنجار كودك. در حين بازي مي توان ترسها و آرزوها و همين طور نوع تربيت كودك را شناخت و براساس شناخت به دست آمده، اقدامات لازم و ضروري براي تربيت كودك را انجام داد.
اسباب بازي مناسب به كودكان كمك مي كند تا رفتار اجتماعي مطلوب و پذيرفتني را بياموزند، بنابراين وظيفه والدين و مربيان كودك است كه چنين امكاني را براي او مهيا كنند.
به طور كلي پيش از مدرسه، بازيهاي انفرادي مورد توجه كودك است و هر چه بزرگتر مي شود به سمت بازيهاي اجتماعي گرايش مي يابد. از سوي ديگر در اوايل كودكي، پسرها بازيهاي پرجنب و جوش و دخترها بازيهاي ساكت و كم تحرك را انتخاب مي كنند و هر چه بر سن آنها افزوده مي شود، مي توان اين تفاوت را واضح تر مشاهده كرد.
تحقيقات دانشمندان نشان داده است كه كودكان باهوش و كندذهن به يك نسبت در بازي شركت مي كنند، با اين اختلاف كه بازيهاي كودكان باهوش بيشتر متشكل و متغير است و به بازيهاي انفرادي و فكري گرايش بيشتري دارند.
محيط نيز در شكل و نوع بازي دخالت دارد؛ بازي كودكان متناسب با زمان، مكان، فصل، آداب و سنن، شرايط اجتماعي و... با هم فرق دارد. مثلاً بازي كودكان ساكن كنار دريا با بازي بچههاي مناطق كوهستاني متفاوت است و همين طور بازي كودكان شهري و روستايي.
ايجاد محيطي مطلوب براي بازي كودكانه از مهمترين وظايف پدر و مادر است. محيط نبايد خارج از دنياي واقعي كودكان باشد. گاهي ديدن فيلمهاي خشن و غير واقعي اثري نامطلوب بر كودكان مي گذارد. كودك خود را در دنياي ديگري مي بيند و با خيالبافي و تقليد حركات ستارهِ فيلم دست به كارهاي نامعقولي مي زند.
نكاتي كه در بازي كودكان بايد مورد توجه قرار گيرد:
- در بازي، كودكان را غيرمستقيم به رعايت مسائل اخلاقي و توجه به حق و عدالت تشويق كنيد.
- بازيهايي به كودكان پيشنهاد كنيد كه مطابق ذوق و سليقه آنها باشد.
- بازي بايد براي كودك متنوع باشد؛ تكيه بر يك نوع بازي درست نيست.
- هرگز در بازيهاي كودكانه دخالت مستقيم نكنيد.
- در بازي از تربيت اجتماعي كودك نبايد غفلت كرد.
- بايد كاري كنيد كه بازي به صورت تجربه اي لذت بخش براي كودك درآيد.
- اگر كودك ميل به بازي ندارد، بايد علت آن را جستجو كرد و در صورت لزوم به رفع آن پرداخت.
- گاهي لازم است والدين نيز همبازي كودكان شوند.
- بگذاريد كودك در بازي براي خود فكر كند و هرگز پاسخ را به كودك نگوييد، مگر در موارد استثنايي.
- اسباببازي بايد متناسب با سن و جنس كودك باشد.
- اسباببازي بايد ارزان قيمت باشد تا كودك بتواند آن را دستكاري كند.
- اسباببازي بايد براي كودك تازگي داشته باشد.
- وسايل بازي بايد متنوع باشند تا كودك را در رشد و تكامل ياري كنند.
- در خريد اسباببازي بايستي به نياز و سليقه كودك كاملاً توجه كرد و از هرگونه اجبار و يا القاي نظر خودداري نمود.
- اسباببازي بايد بيخطر باشد.
- از خوردنيها به عنوان اسباببازي نبايد استفاده كرد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
همه کودکان بویژه کودکانی که پا به مرحله رشد میگذارند باید از آزادی و استقلال نسبی برخوردار باشند. ولی آنچه که آنان باید بدانند این است که در این جهان افرادی زندگی میکنند که ممکن است به آنان صدمه بزنند و آنچه که والدین انجام میدهند به منظور حفظ آنان از دست این افراد است. فراموش نکنید که التیام احساسات سرکوب شده دوران کودکی بویژه کودک بزهکار مشکل و سخت است.
حکمفرما کردن انضباط در خانواده کاری بس مشکل است. تنظیم قوانین منصفانه و بکار بستن آنها بطور منطقی میتواند مهارتهای هر پدر و مادری را آزمایش کند. مهم نیست که شما چه حد و حدودی را در مورد کودکانتان بکار میبرید، زیرا آنان همواره در جستجوی راههایی برای شکستن این حد و حدود هستند. این امر طبیعی است، ولی کودکانی که از قوانین و حد و حدود آن تبعیت میکنند، احساس مهم بودن میکنند. مهم نیست که تا چه اندازه آنان ممکن است از خود مقاومت نشان دهند.
تقویت عزت نفس کودکان
میگویند کودکان بزهکار به توجه ، محبت و پذیرش بیشتری نیاز دارند. اغلب آنان احساس انزوا و جدایی میکنند که این امر آسیب پذیری آنان را نیز افزایش میدهد. به عبارت دیگر کودکانی که دارای حس خود ارزشی هستند کمتر دچار بزهکاری میشوند. بنابراین برای تقویت عزت نفس در کودکان چه باید کرد؟ برای انجام این مهم چهار رکن وجود دارد: محبت ، زمان ، انضباط ، پذیرش.
-
بیشتر اوقات دوست داشتن کودکان خیلی ساده و آسان است و در برخی مواقع مشکل.
-
ابراز محبت به کودکی که پیوسته بی تربیت ، ناسازگار و بدخلق است، همچون بیشتر کودکانی که دوران بلوغ را سپری میکنند، سخت است.
-
جالب است بدانیم در این زمان او به محبت بیشتری نیاز دارد. والدینی که هم در دوران سرکشی و ستیز کودکان و هم در دورانی که کودکان نوپا میباشند و از شیرینی خاصی برخوردارند به آنان توجه میکنند در واقع پایه عزت نفس کودکانشان را میسازند.
-
وقتی را که با کودکتان میگذرانید یکی دیگر از مواردی است که برای تقویت عزت نفس او مهم است. کودکان به زمان با کیفیت نیاز دارند. آنان به شما نیاز دارند تا در حیاط مدرسه و بازی و حتی در برخی زمانهای معمولی در کنارشان باشید. این بدین معنا نیست که شما باید کاملاً در همه احوال مراقب کودکانتان باشید. اغلب برای بیشتر کودکان فقط حضور والدین در خانواده کافی است.
-
گاهی اوقات مشغله کاری در بیرون از خانه به قدری زیاد است که مجبوریم زمان خیلی کمی را با کودکانمان بگذرانیم هیچ چیز مشکلتر از این نیست که برای بودن با کودک زمان کافی پیدا کنیم، ولی باید بدانیم که این زمان برای رشد کودک اهمیت دارد.
تقویت عزت نفس با پذیرش
-
یکی دیگر از ارکان عزت نفس در کودکان «پذیرش» است که انجام آن دشوار است. برای والدین طبیعی است که نسبت به کودکانشان امیدواری زیادی داشته باشند. همه ما دوست داریم که کودکانمان دارای تحصیلات دانشگاهی بوده و یا بهترین شاگرد در کلاس درس باشند.
-
ما از کودکانمان انتظارات زیادی داریم ولی آنان بیشتر انتظارات ما را برآورده نمیکنند. یکی از روشهای مهم تقویت عزت نفس، پذیرش کودکان در همه شرایط است.
-
هر کودکی دارای مشخصه منحصر به فرد خویش است و از نقاط ضعف و قوت برخوردار است. بطور یقین ما باید انتظار داشته باشیم که کودکانمان تا آنجا که میتوانند تلاش کنند. در هر صورت چه آنان در کاری به راحتی موفق شوند یا به سختی در انجام آن موفق شوند، تشویق کارهایشان و تصدیق قوه خود ارزشی برای آنان بسیار ضروری است.
-
تا آنجایی که میتوانید وقت زیادی را با کودکتان بگذرانید. اگر شما بیش از یک فرزند دارید سعی کنید طوری وقت خود را تقسیم کنید که به هر یک از فرزندانتان زمان کافی اختصاص یابد. گرچه تنظیم زمان بندی بدین شکل مشکل است، ولی این مسئله برای رشد کودک ضروری است حتی اگر لازم باشد از فعالیتهای دیگر زندگی خود صرف نظر کنید.
-
همیشه سعی کنید در لحظههای مهم زندگی فرزندانتان حاضر باشید. حضور در بازیهای مدرسهای ، مراسم اعطای جوایز و … لحظات مهمی هستند که طبیعتاً کودکان دوست دارند با شما سهیم شوند.
آموزههای روان شناختی تقویت عزت نفس
-
به کودکان خود امیدوار باشید.
-
به جای نصیحت کردن آنان برای انتخابهای بد ، انتخاب خود آنان را مورد تمجید قرار دهید.
-
همه کودکان دچار اشتباه میشوند. به کودکان کمک کنید که از اشتباهات خود پلی برای موفقیت بسازند.
-
به احساسات کودکانتان احترام بگذارید. هرگز نسبت به تردیدها ، ترسها ، عقاید و افکار آنان بی اهمیت نباشید.
-
قوانین روشنی را تنظیم کنید و آنان را اجرا کنید. سعی نکنید در اجرای آن از تنبیههای مختلف استفاده کنید.
-
کودکان اشتباه خواهند کرد و هیچکس همیشه از تمام قوانین پیروی نخواهد کرد. محدودیتها را استوار ولی دوستانه اجرا کنید.
-
پیشرفت کودکانتان را ارج نهید. کودکانتان باید بدانند که شما از آنان انتظار تلاش فراوان دارید ولی ظرفیتهای آنان را نیز میشناسید. پیشرفتهای آنان را تمجید کنید و هرگز آنها را به خاطر اشتباهاتشان شرمسار نکنید.
-
عقاید و ارزشهای خود را با کودکانتان در میان بگذارید. با آنان صحبت کنید و به صحبتهایشان گوش فرا دهید تا بدین وسیله به آنها اعتماد به نفس بدهید.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
کودکان بین 2 تا 6 سالگی ، در مقایسه با نوباوگان و کودکان نوپا ، زمان بیشتری را دور از خانه و والدین سپری میکنند. طی 30 سال گذشته ، تعداد کودکانی که به کودکستان یا مهدکودک میروند، افزایش یافته است. این روند عمدتا به علت افزایش چشمگیر مشارکت زنان در نیروی کار است. در حال حاضر ، مادران 67 درصد از کودکان پیش دبستانی شاغل هستند. کودکستان ، برنامهای است که هدف آن بالا بردن سطح رشد کودکان 2 تا 5 ساله است و بر تجربههای آموزشی تاکید میوزد.
در مقابل ، مهدکودک ، انواع تدارکات برای سرپرستی فرزندان والدین مشاغل را در بر میگیرد و این تدارکات در خانه کودک ارائه میشوند. بررسیها نشان میدهد که والدین ، اغلب کودکستان را به مهدکودک ترجیح میدهند. بسیاری از کودکستانها ، ساعت کار خود را از نیمه وقت به تمام افزایش دادهاند تا به نیازهای والدین شاغل پاسخ دهند. وظیفه یک مهدکودک خوب فقط این نیست که کودکان را در غیاب والدینشان ایمن نگهدارد و آنها را خوب تغذیه کند. مهدکودک باید مانند یک کودکستان کارآمد ، تجربیات آموزش با کیفیت عالی برای کودکان فراهم آورد.
برنامههای کودکستانها متنوع است، که از مراکز کودک محروم تا معلم محور در نوسان هستند. در کودکستانهای کودک محور ، معلمان فعالیتهای گوناگون را ارائه میدهند که کودکان میتوانند از بین آنها انتخاب کنند و قسمت عمده روز ، در بازی آزاد هدف میشود. در مقابل ، کودکستانهای تحصیلی ، معلمان برنامه را تنظیم کنند. در این کودکستانها ، به کودکان حروف الفبا ، اعداد ، رنگها ، شکلها ، مهارتهای تحصیلی را از طریق تکرار و تمرین ، آموزش میدهند و بر بازی تاکید نمیشود.
به رغم نگرانی جدی درباره مناسب بودن این پرورش ، به معلمان کودکستانی فشار میآورند که روی آموزش تحصیلی رسمی ، تاکید کنند. انگیزه ایجاد این گرایش ، اعتقاد عموم به این موضوع است که آموزش تحصیلی در سنین پایینتر ، پیشرفت نهایی جوانان را بهتر میکند. اما تاکید بر آموزش تحصیلی رسمی در اوایل کودکی ، انگیزش و سایر جنبههای رشد هیجانی را تضعیف میکند.
کودکان 3 تا 6 ساله در کلاسهای کودک محور ، در مقایسه با کودکان کلاسهای معلم محور ، به تواناییهای خود بیشتر پی بردند، مسائل چالشانگیز را بیشتر ترجیح دادند، کمتر جویای تائید بزرگترها و نگران مدرسه بودند. در بررسی دیگری ، کودکان 4 ساله در کودکستانهای کودک محور ، در ارزیابیهای تحصیلی ، زبان ، مهارتهای حرکتی و زبان ، از کودکانی که در کودکستانهای تحصیلی بودند، نمرههای بیشتری کسب کردند.
برنامه هداستارت
برنامه هداستارت به این صورت است که برای کودکان یک یا دو ساله دوره کودکستان ، همراه با خدمات غذایی و پزشکی تامین میکند. درگیری والدین برای پروژه هداستارت ، اهمیت زیادی دارد. والدین در جلسات سیاستگذاری شرکت میکنند و در برنامهریزی آن مشارکت دارند. آنها همچنین بطور مستقیم با کودکان در کلاسهای درس کار میکنند، در برنامههای مخصوص فرزندپروری و رشد کودک شرکت میجویند و خدماتی را دریافت میکنند که هدف آنها کمک به نیازهای عاطفی ، اجتماعی ، و شغلی خود آنهاست. در حال حاضر ، بیش از 1300 مرکز هداستارت ، سالیانه به 720 هزار کودک خدمت میکنند.
بیش از 20 سال پژوهش ، منافع دراز مدت مداخله پیش دبستانی را به اثبات رسانده و همین امر به بقای هداستارت کمک کرده است. نتایج پژوهش حاکی است کودکانی که در این برنامهها شرکت داشتند در 2 تا 3 سال اول مدرسه ابتدایی ، هوش بهتر بالاتر و پیشرفت تحصیلی بیشتری از کودکان شاهد داشتند. بعد از این زمان ، تفاوتها در نمرات آزمون ، کاهش یافتند. با وجود این کودکانی که تحت مداخله قرار گرفته بودند، از نظر سازگاری با دوران تحصیلی تا نوجوانی ، جلوتر از افراد گروه شاهد بودند آنها به احتمال کمتری تحت آموزش ویژه قرار گرفتند یا مردود شدند، و تعداد بیشتری از آنها دوره دبیرستان را تمام کردند. مهدکودک ، با مداخله به موقع با کیفیت عالی ، میتواند به رشد کودکان که از لحاظ اقتصادی محروم هستند، کمک کند.
اجزای سازنده یک مهد کودک با کیفیت عالی
بررسیها نشان میدهند که این عوامل مهم هستند: اندازه گروه (تعداد کودک در یک مکان واحد) ، نسبت مراقب به کودک ، آمادگی تحصیلی مراقب ، تعهد شخصی مراقب به یادگیری و مراقبت کردن از کودکان در صورتی که این ویژگیها مطلوب باشند، کودکان در ارزیابیهای هوش ، زبان و رشد اجتماعی ، بهتر عمل میکنند. محیطهای وسیع و مجهز و اقداماتی که نیازها و تمایلات کودکان پیش دبستانی را برآورده میسازند نیز به پیامدهای مثبت کمک میکنند.
آیا مهد کودک ، ایمنی دلبستگی در نوباوگی را تهدید میکند؟
پژوهش حاکی است نوباوگان آمریکایی که قبل از 12 ماهگی در مهد کودک تمام وقت گذاشته میشوند، بیشتر از نوباوگانی که در خانه ماندند، دلبستگی ناامین بویژه از نوع دوری جو ، نشان میدهند. آیا این بدان معنی است که نوباوگانی که هر روز جدای از والدین شاغل خود را تجربه میکنند و از همان ابتدا در مهد کودک گذاشته میشوند، در معرض خطر مشکلات رشدی قرار دارند؟ برخی پژوهشگران چنین فکر میکنند در حالی که سایرین مخالفاند. با این حال بررسی دقیق شواهد حاکی است که باید در مورد این نتیجهگیری که مهدکودک برای نوباوگان زیانبخش است، محتاط باشیم.
اولا در بررسیهایی که رابطه مهدکودک با دلبستگی را گزارش میدهند، میزان ناایمنی در نوباوگان مهدکودکی تا اندازهای بیشتر از نوباوگان غیر مهدکودکی است (36 در برابر 29 درصد) ، اما این ناایمنی به میزان کلی ناایمنی کودکان در کشورهای صنعتی شباهت دارد. در حقیقت ، اغلب نوباوگان مادران شاغل ، دلبسته ایمن هستند. از این گذشته ، همه تحقیقات ، گزارش نمیدهند که بین کیفیت دلبستگی نوباوگان مهد کودکی و نوباوگانی که در خانه پرورش یافتهاند تفاوت وجود دارد.
ثانیا ، شرایط خانوادگی بر ایمنی دلبستگی تاثیر دارد. خیلی از مادران شاغل ، فشارهای رسیدگی به دو شغل تمام وقت را استرسزا میدانند. برخی از مادران به دلیل اینکه خسته هستند و به ستوه آمدهاند، به فرزندانشان با عطوفت کمتری پاسخ میدهند و از این رو ، ایمنی آنها را به خطر میاندازند. سایر مادران شاغل ، احتمالا برای استقلال نوباوگانشان ارزش قائلاند و آن را ترغیب میکنند یا اینکه بچههای آنها به دلیل عادت داشتن به جدایی از والدینشان ، از موقعیت غریبی نمیترسند. در این گونه موارد ، حالت و دلبستگی دوری جو میتواند بیانگر خودمختاری سالم و نه ناایمنی باشد.
ثالثا ، مهدکودک نامرغوب میتواند به دلبستگی ناایمن در نوباوگان مادران شاغل کمک کند. در بررسی مراقبت اولیه از کودک NICHD بزرگترین بررسی طول تا زمان حال ، که 1000 نوباوه را همراه با مادرشان در 10 ناحیه کشور در برداشت. مهدکودک به تنهایی تاثیری در دلبستگی ناایمن نداشت. اما وقتی که نوباوگان در معرض ترکیب عوامل خطرخانه و مهدکودک قرار داشتند، پرستاری بیعاطفه در خانه ، همراه بر پرستاری بیعاطفه ، و ساعتهای طولانی در مهدکودک ، میزان ناایمنی افزایش یافت.
رابعا ، ارزیابی ایمنی دلبستگی ، در حالی که نوباوگان با مهدکودک سازگار شدهاند، تصویر دقیقی در اختیار نمیگذارند. وقتی که نوباوگان وارد مهدکودک میشوند، باید با روال جدید جدایی روزانه از والدین سازگار شوند. تحت چنین شرایطی ، انتظار میرود که آنها رنجوری نشان دهند. اما بعد از چند ماه ، نوباوگانی که در برنامههای مرغوب شرکت میکنند، آرامتر میشوند آنها لبخند میزنند، بازی میکنند، از پرستاران باعاطفهای که آنها را خوب میشناسند، تسلی میجویند و تعامل کردن با همسالان را آغاز میکنند.
آینده بحث
نتایج بررسی NICHD حاکی است که تربیت ، بر رفتار مشکل آفرین کودکان پیش دبستانی ، بیشتر از مهدکودک تاثیر دارد. در واقع ، داشتن امکان برقراری رابطه گرم و صمیمانه با یک پرستار حرفهای با عاطفه ، برای ناباوگانی که با یک یا دو والد رابطه ناایمنی دارند، بسیار مفید است. وقتی که این کودکان را تا دوره پیش دبستانی و اوایل دبستان دنبال کردند، معلوم شد که آنها بیشتر از کودکان دلبسته ناایمنی که به مهدکودک نرفته بودند، اعتماد به نفس دارند و از مهارتهای اجتماعی برخوردار هستند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
در میان تمامی نارساییها، نارسایی ذهنی؛ شایع ترین است. سایر اصطلاحاتی که اغلب برای توصیف چنین نارسایی بکار برده میشوند عبارتند از: نارسایی تحولی، عقب ماندهگی ذهنی، معلولیت ذهنی یا مشکلات یادگیری شدید. این نارسایی بر تمامی جنبههای تحولی کودک تأثیر میگذارد. این کودکان از نظر جسمانی کندتر رشد می کنند، کندتر زبان میآموزند، کندتر یاد می گیرند از خود مراقبت کنند و نیز کندتر بر مهارتهای تحصیلی تسلط مییابند. در هر حال، این افراد بیماری روانی ندارند. این اصطلاح هنگامی کاربرد دارد که افراد سالم، دچار نوعی بیماری شوند که بر خلق، عواطف و رفتارهایشان تأثیر بگذارد. البته چنان افرادی نیز با درمان مناسب معالجه خواهند شد.
در برخی کودکان، آسیبدیدگی ذهنی از بدو تولد یا مدت کوتاهی بعد از آن قابل تشخیص است، اما در مورد بسیاری از آنان، آسیبدیدگی ذهنی تا هنگام ورود کودک به مدرسه ناشناخته باقی خواهد ماند. هر چند که در اغلب موارد علائم هشدار دهنده از سنین خردسالی وجود دارند. برخی کودکان ممکن است نارسایی هایی بسیار شدیدی داشته باشند و ممکن است آسیبدیدگیهای دیگری نظیر صرع، مشکلات بینایی و شنوایی نیز داشته باشند. گاهی اوقات این کودکان را کودکان نارسایی عمیق یا چند معلولیتی می نامند.
با این حال تعداد بسیار زیادی از کودکان دارای نارساییهای ذهنی فقط به میزان خفیف یا متوسط دچار این مشکلات هستند ( تخمین کلی از تعداد آنها 2 درصد است). ممکن است در مورد این کودکان هیچ دلیل جسمانی برای نارساییشان وجود نداشته باشد.
این کودکان در مقایسه با سایر کودکان هم سن خود:
•دامنهٔٔ توجه کوتاهتری دارد؛
•حافظهٔ ضعیف تری دارد؛
•بیش فعال، پرخاشگر یا آشفته است؛
•بیحس و بی تفاوت است.
علائم هشدار دهنده در خواندن و نوشتن:
در سن 5 سالگی یا یک سال پس از ورود به مدرسه، کودک:
•در نسخه برداری از اشکالی مانند دایره ها و مربع ها، دچار مشکل است؛
•در انجام فعالیت های ساده ای مانند جور کردن اشکال با محل هایشان در یک صفحهٔ دارای آن اشکال و صفحه ای که جای اشکال در آن کنده کاری شده، مشکل دارد؛
•در تشخیص و تمایز گذاری بین حروفیاز قبیل د و ذ، مشکل دارد؛
•در حفظ توالی حروف و کلمات در کلمه سازی یا جمله سازی با کارتهای آموزش حروف و کلمات دچار مشکل است؛
•در تکرار 5 عدد یا کلمه بلافاصله پس از بیان آنها توسط فرد دیگر، توالی صحیح را نمیتواند حفظ کند.
علل نارساییهای ذهنی
1) آسیبدیدگی ژنتیکی.
2) آسیبدیدگی در رحم.
3) آسیب در حین تولد یا مدت زمان کوتاهی بعد از آن
4) حوادث و بیماری ها
5) علل اجتماعی
فعالیت هایی که معلمان می توانند انجام دهند
الف) انطباقهای کلاسی
معلمانی که در مورد آموزش به کودکان دچار نارسایی ذهنی و دشواری های یادگیری در کلاسشان تجربه دارند، توصیه میکنند که:
•محرکهایی را که باعث حواس پرتی کودک می شوند کاهش دهید( روی میز را خلوت کنید)
•کودکانی که به دویدن در فضای کلاس تمایل دارند را کنار دیوار بیشانید و کودکان بزرگتر را در کنار آنها قرار دهید. همچنین می توانید وظایفی را بر عهدهٔ آنها بگذارید که برای انجام دادن آنها در داخل کلاس و مدرسه رفت و آمد کنند تا بدین طریق رفت و آمدها آنها آشفتگی ایجاد نکند. چنین وظایفی می توانند توزیع ورقه ها، دفترها و مواد مورد نیاز را شامل شوند.
•تلاش کنید همکاری یک فرد داوطلب را جلب کنید تا در روزهای خاصی به منظور فراهم آوردن کمک فردی برای این کودک، به کلاس بیاید. همچنین میتوانید از فرد داوطلب بخواهید با بقیهٔ دانش آموزان کلاس به فعالیتبپردازد تا شما بتوانید با آن کودک کار کنید. حتی برای مقاطع کوتاه. فرصت هایی را جهت کار فردی با کودک پیدا کنید. برای نمونه، هنگامی که سایر کودکان مشغول انجام تکالیف دیگری هستند. در طی این زمان تلاش کنید، محرکهای مزاحم مانند سرو صدا را کاهش دهید و اشیایی را که برای آن در درس نیاز ندارید، از میدان دید کودک خارج کنید.
ب) راهبردهای آموزشی
•فعالیتی را که میخواهید کودک انجام دهد، به او نشان دهید، نه این که فقط آن را بیان کنید.
•هنگام ارائه دستور العمل ها از واژههای ساده استفاده کنید و اطمینان حاصل کنید که کودک منظور شما را فهمیده است.
•به جای انجام فعالیتهای مداد و کاغذی( نوشتاری) از اشیاء واقعی که کودک بتواند آنها را حس و دستکاری کند، استفاده کنید. تلاش کنید درس ها را با تجربیات کودک و زندگی روزمرهٔ او ارتباط دهید.
•در هر زمان تنها یک فعالیت را انجام داده و آن را کامل کنید. روشن کنید در چه زمانی یک فعالیت تمام شده و فعالیت جدید شروع میشود.
•تکلیف را به گام ها یا اهداف یادگیری کوچک، تقسیم کنید. پیش از پرداختن به گام دشوار از کودک بخواهید فعالیت را با آنچه می تواند انجام دهد آغاز کند. اگر با مشکلاتی مواجه شد، به مرحلهٔ آسان تری برگردید. برای نمونه، در یادگیری ترسیم یک دایره، کودک می تواند در ابتدا داخل دایرهها را رنگ کرده، سپس نقاط تشکیل دهندهٔ یک دایره را به هم وصل کند. پس از آن از اشکال دایره های یک مجموعهٔ نمونه، نسخه برداری کند و مانند آن.
•هنگامی که کودک موفق شد، تشویق و ترغیب کافی را برای او فراهم کنید.
•برای انجام آن تکلیف به کودکان تمرینات بیشتری بدهید. به این کار" پر یادگیری" می گویند، این کار موجب میشود اطمینان پیدا کنیم که کودک بر آن مهارت تسلط یافته و اعتماد به نفسش بیشتر شدهاست. در هر حال، منطقی باشید. بسیاری از افراد دچار نارساییهای ذهنی از روزهای حضورشان در مدرسه، به عنوان " روزهایی پر از تکرار بیش از حد چیزهای مشابه، بدون آن که چیز جدیدی بیاموزند"،یاد میکنند.
•کودکان نیاز دارند که این مهارت را با مواد مختلف تمرین کنند. به عنوان نمونه: خواندن کلماتی که روی کارت ها، بر روی صفحات تمرین و در کتابها، نوشته شده اند. می توان نوشتن را بر روی ماسه، با انگشتان آغشته به رنگ یا به کمک مدادهای رنگی، مداد و خودکار تمرین کرد. نام این کار تعمیم دادن یادگیری کودک است.
•کمک یک از اعضاء خانواده که می تواند در انجام تکالیف خانه به او کمک کند را جلب کنید. او آن چه را در هر روز در کلاس انجام شده است، مرور می کند.
•یکی از کودکان کلاس را به عنوان همکار کودک تعیین کنید تا بتواند توجه وی را به تکالیف جلب کند و در انجام فعالیتهای کلاسی او را یاری دهد. این همکار را از بین دانش آموزان توانمندتر کلاستان انتخاب کنید. این دانشآموزان تواناتر می توانند هنگامی که کار خودشان را تمام کردند، در انجام تکلیف، کودک کندتر را یاری دهند. تکالیفی را تعیین کنید که همهٔ دانشآموزان کلاس بتوانند در سطح خود در انجام آنها مشارکت داشته باشند و به صورت جمعی بر روی آن تکالیف کار کنند. تکالیفی را برای هر یک از افراد گروه تعیین کنید.
به نحوی که همهٔ یادگیرندگان در گروه بر مشارکت کودک دچار نارسایی ذهنی متکی باشند. همچنین می توانید از سایر دانشآموزان بخواهید هنگام زنگ تفریح در استفاده از توالت و مانند آن کودک مزبور را یاری دهند. در هنگام انجام تکالیف فردی، تعدادی از فعالیتها که کودک از آنها لذت می برد و می تواند به طور فردی آنها را انجام دهد، فراهم کنید تا او مزاحم سایر دانش آموزان نشود.
•از رفتارهای نامطلوبی که کودک آنها را برای جلب توجه شما انجام می دهد، چشمپوشی کنید. هنگامی که رفتار کودک پذیرفتنی است او را تشویق کنید و مورد توجه قرار دهید.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
لجبازی کودکان
دفاع از امیال خود و مقابله با خواست های دیگران برای رشد طبیعی،اهمیت اساسی دارد.کودک برای کسب استقلال و ایجاد هویت برای خود،درسنین 3-2 سالگی به طور طبیعی رفتار منفی کارانه پیشه می کند.
تکیه کلام کودک در این سن اغلب نه،خودم،من و از این قبیل لغات است.این مرحله ی طبیعی برای رشد شخصیت کودک ضروری محسوب می شود.
مرحله ی لجبازی و منفی کاری دیگری که تا حدودی طبیعی است در سنین نوجوانی ظاهر می شود.نوجوان رفتار مقابله ای را به عنوان نشانه ای از نیاز به جدا شدن از والدین و ایجاد هویتی مستقل از خود نشان می دهد.
لجبازی غیر از این دو مرحله ، غیرعادی و مشکل زاست.
-عوامل زیادی در تداوم و تشدید لجبازی کودکان نقش دارند که عمدتا مربوط به خانواده هستند.
-والدینی که بیش از حد امر و نهی می کنند و به خاطر ایجاد نظم و ترتیب افراطی و نیازهای خود از قدرت استفاده می کنند،کشمکش بین خود و کودکان پدید می آورند که زمینه ای برای پیدایش و تشدید رفتار لجبازی فراهم می سازند.
-کودک نیاز به توجه دارد،از طریق صحبت کردن ، بازی،پاسخ به سوالات او،ابراز علاقه و غیره به کودکان خود توجه کنیم.
-چنانچه کودکی مورد بی توجهی قرار گیرد سعی می کند از طریق منفی کاری و لجبازی توجه دیگران را به خود جلب کند.مثلا جلوی تلویزیون می ایستد ، هنگام صحبت کردن دیگران داد و بیداد می کند و موقع غذا خوردن از سر سفره بلند می شود.والدین هنگام مشاهده ی چنین رفتارهایی با بحث های طولانی ،خواهش و یا حتی تنبیه به رفتار منفی کودک توجه می کنند و بدین ترتیب به تدریج کودک می آموزد که برای کسب توجه دست به این رفتارها بزند.
-برای کاهش رفتار لجبازی به رفتار منفی کودک بی اعتنایی می کنیم و در مواقعی که رفتار لجبازی انجام نمی دهد به طور مناسب به او توجه می کنیم.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
● نمادهای اصلی اندامها
▪ سر
معرف مرکز شخصیت، قدرت فکری و عامل اصلی کنترل فشارهای درونی است. کودکان، همیشه سرهای بزرگ ترسیم میکنند؛ ولی اگر سر، زیاد بزرگ باشد، نشانگر آن است که من کودک، بیش از حد طبیعی است.
▪ صورت
چون بسیار اهمیت دارد، بیشتر تنها کشیده میشود. کودکان پرخاشگر، جزئیات آن را به حد اغراقآمیزی بزرگ، ترسیم میکند؛ در حالی که کودکان خجالتی، جزئیات را از نظر میاندازند و فقط دایرهٔ صورت را ترسیم میکنند.
▪ دهان و دندانها
ممکن است معنی نیاز به مواد خوراکی را نمایان سازد و نیز به معنی پرخاشگری است. اگر لبها بسته باشند، نشاندهندهٔ تنش و فشار است. چانه نیز تمام قدرت مردانگی است.
▪ چشمها
اجتماعی بودن کودک را نشان میدهد. کودکان خودستا، چشمها را با حالتهای درنده و وحشی میکشند. چون چشمها ارزش زیبائی نیز دارند؛ بنابراین دختران چشمها را خیلی بزرگ میکشند.
▪ دستها و بازوها
در دوران اولیهٔ زندگی کودک برای شناخت محیط اطراف زیاد بهکار میرود. در مرحله بعد، بهعنوان پیشرفت ”من“ و سازگاری اجتماعی بهکار میآید. کودکان ضعیف و درونگرا، بیشتر برای آدمک، پا نمیگذارند و یا او را به حالت نشسته، نقاشی میکنند.
▪ بالاتنه
اگر باریک و لاغر کشیده شود، مشخص کننده این است که کودک از اندام خود ناراضی است و یا از چاقی و بزرگ شدن، میترسد. بالاتنهٔ لاغر، ممکن است نشاندهندهٔ ضعف جسمانی واقعی باشد.
● خانه
در نقاشیهای کودکان، خانه بیش از هر چیز دیگری کشیده میشود. بهطور معمول، کودک خانهای معمولی و پیشپاافتاده را ترسیم میکند؛ ولی با رشد کودک، ساختمان خانه نیز تکامل مییابد. هنگامی که پدر و مادر از هم جدا شده باشند. خانه به دو قسمت تقسیم میشود و بیشتر، دارای دو در ورودی است که یک قسمت از خانه نماد زندگی خانوادگی واقعی و قمست دیگر، نشانگر زندگی تحمیلشده بر کودک است.
● درخت
ریشههائی که در زمین فرو رفته و درخت از آن غذا دریافت میکند، نماد فشارهای غریزی است. شاخهها و برگها، بیانگر طریق ارتباطی با دنیای خارج است. ریشه، نسبت به بقیهٔ قسمتهای درخت، اهمیت بیشتری دارد و نشانگر طبیعت عاشقانه و در عین حال، محاظفهکارانه کودک است، تنهٔ درخت ممکن است کوتاه یا بلند کشیده شود بچهها در سنین قبل از مدرسه، تنهٔ درخت را بلند ترسیم میکنند؛ ولی بعد از این سن، باند بودن درخت، بیشتر نشانگر عقبماندگی فکر و یا بیماری عصبی و یا آرزوی بازگشت به دنیای قبل از مدرسه است. اگر تنهٔ درخت، کوتاه کشیده شود، نشانر جاهطلبی و بلندپرواز بودن کودک است.
● اتومبیل: در جامعههای امروزی، ماشین، نماد قدرت است؛ به همین دلیل در نقاشیهای کودکان به خصوص پسران، زیاد ماشین دیده میشود.
● فاصلهٔ بین اشخاص نقاشی
اعضاء یک خانواده هماهنگ، در نقاشی کودکان همیشه دست در دست هم نشان داده میشوند. نزدیک شدن دو یا چندین شخصیت، نشانگر انس و افت واقعی آنان و یا تمایل کودک به آنان است. ولی اگر کودکی فکر کند که خواهرش بیشتر از او مورد توجه پدر و مادر است، خواهرش را بین پدر و مادر خود را دورتر از آنان قرار میدهد.
اگر یک کودک، نسبت به برادر کوچکش، احساس حسادت کند و از اینکه برادرش جای او را در گسترهٔ عواطف پدر و مادرش بگیرد وحشت داشته باشد، ممکن است در نقاشی خود او را حذف کند یا آنکه در موضع فرزند بزرگتر قرار دهد و خود را به شکل بچهٔ کوچکتر ترمیم کند و یا بالاخره به سادگی جای او را بگیرد.
● جنسیت
مطالعههای زیادی به این نکته تأکید کردهاند که هنگامیکه از کودکان درخواست میشود نقش یک انسان را بکشند، اول جنسیتی را میکشند که خود دارند.
● عاملهای شناختی و ادراکی در نقاشیهای کودک
در نقاشیهای کودک، تفاوت بسیار گستردهای میزان تفکر منطقی و آگاهانه و رفتار ناخودآگاه همچنین بین ظاهر و باطن اشیاء و خودمحوری و مردمدوستی کودک، به چشم میخورد. در سنین زیر ۷ سال، کودک چیزی را میکشد که فکر میکند باید باشد؛ بدون توجه به اینکه در عمل، آن را ببیند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
با هوش ترين كودكان جهان
وجود هفت ميليون كودك زير هفت سال ايراني و فقدان طرحي مدون و جامع براي آموزش، تربيت و پرورش آنها اين نگراني را به وجود مي آورد كه آيا اين جمعيت به حال خود رها شده اند. آيا مي شود باور كرد در كشوري كه كودكان استثنايي و معلول با جمعيت اندك داراي سازمان مستقل و رديف و بودجه و اعتبارات دولتي هستند، هفت ميليون كودك سالم كه به نظر كارشناسان سراسر دنيا جزو باهوش ترين افراد روي كره زمين هستند، بدون برنامه ريزي، بي هيچ رديف و اعتبار قابل توجه دولتي و بي سرپرست و متولي به حال خود رها شده اند..
دفتر امور كودك و نوجوان سازمان بهزيستي كشور شايد تنها محل دولتي است كه به اين جمعيت سرنوشت ساز مي انديشد.
سيد محمد حسين جوادي، مديركل اين دفتر مي گويد كه اوضاع اين قدرها هم بد نيست چون به تازگي برخي طرح هاي بر زمين مانده احيا شده اند و تلاش هاي نويي نيز در حال انجام است. هر چند كه وي نيز اعتراف مي كند در برنامه ريزي هاي كلان نظير چشم انداز بيست ساله نظام، جمعيت كودكان زير هفت سال كشور، كم رنگ ديده شده اند و تاكنون برنامه ريزي اصولي به خصوص در مقوله آموزش و پرورش انجام نشده است.
فقدان استراتژي تربيت
جوادي مي افزايد:« واقعيت اين است كه از سال ها قبل يك پروسه مشخص تعريف نشده است كه بگوييم طي 20 يا 30 سال ازاين نقطه شروع و به اين هدف نهايي رسيده ايم.»
اين واقعيتي تلخ است كه اگر واكاوي شود، زشتي هايش را بيشتر به رخ مي كشد. اما خدا را شكر به گذشته تعلق دارد. امروز چه؟اين پرسشي است که مدير کل دفتر امور کودک ونوجوان سازمان بهزيستي کشور اين گونه پاسخ مي دهد: «امروز تلاش مي كنيم با افزايش آگاهي مسئولان، شهروندان و به طور كلي جامعه درباره ضرورت و اهميت آموزش گروه سني زير هفت سال، اين جمعيت را از خانه ها بيرون و به محيط هاي آموزشي ببريم. در همين راستا در تلاش هستيم با افزايش تعداد مهد كودك ها در سراسر كشور وگسترش فعاليت آنها، امكان آموزش كودكان را به صورت يكسان و همگاني دراختيار همه خانواده ها قرار بدهيم.»
متخصصان معتقد هستند در دنياي پيشرفته امروز كه در تب و تاب ثانيه ها گرفتار تغيير وتحول مي شود، مهد كودك ها، مكان هايي قابل اطمينان و موثر در پرورش شخصيت كودكان هستند و استفاده كودكان از اين مكان ها، امري ضروري است.
اين موضوع را جوادي تاييد مي كند ومي گويد:«مهد كودك مكمل خانواده است. استادان روانشناسي دنيا معتقد هستند كه بچه ها از سن سه سالگي به بعد بايد به مهد بروند تا تحت تربيت، پرورش و آموزش قرار بگيرند. متخصصان ما نيز با اتكا به آموزه هاي مدرن و پيشينه درخشان تربيتي كشورمان بر اين موضوع همواره تاكيد دارند. از سوي ديگر ما در چشم انداز بيست ساله نظام، ايران را كشوري ديده ايم كه در منطقه از نظر رتبه علمي، فرهنگي، هنري و غيره مقام اول را دارد. اين انتظار معقولي است اگر كودكان امروز را كه بيست سال ديگر نقش هاي موثر در عرصه هاي گوناگون دارند، به حال خود رها نكنيم و از فرصت يادگيري بي نظير آنها در سنين زير هفت سال بيشترين استفاده را ببريم.
لزوم آموزش در مهد كودك
يکي از جديدترين علوم انساني است که در سراسر دنيا مورد توجه قرار دارد.متخصصان اين علم به دنبال پاسخ به دو سوال اساسي هستند.NLP
يكي. اول اين كه انسان هاي موفق چه خصوصياتي دارند و دوم اين كه چگونه اين خصوصيات را در افراد ديگر پرورش دهيم. به نظر آنها هرچه سن تقويت اين ويژگي ها از سنين پايين تر شروع شود، افراد آينده درخشان تري همراه با موفقيت هاي بيشتر خواهند داشت. به همين دليل است كه كشورهاي پيشرفته هر سال، سن آموزش و پرورش را پايين تر مي آورند.
دكتر مجيد ترابي، روانپزشك كه سال ها مديركل دفتر امور كودك و نوجوان سازمان بهزيستي بوده است، در اين باره مي گويد: «به كليت و ماهيت هر فرد كه در تعامل با محيط زنده و غيرزنده است و متناسب با دركي كه از محيط دارد، واكنش نشان مي دهد، شخصيت مي گوييم. اين جنبه از فرد در تعامل با محيط پيراموني فرد است پس محيط پيراموني نقش مؤثري در شكل گيري شخصيت هر فرد دارد. مهد كودك هم بخشي از محيط است كه با بازي و آموزش، كودك را در تعامل ها شركت مي دهد و در شكل گيري شخصيت وي نقش موثري ايفا مي كند.»
وي تاكيد مي كند كه در مهد كودك با فراهم كردن محيط مناسب مي توانيم كودك امروز را به شخصيت موثر و مثبت فردا تبديل كنيم و مي افزايد:
هفت سال اول زندگي كودكان، سال هاي اساسي در تربيت كودك است. متخصصان يك صدا و هم نظر در اين باره اتفاق نظر دارند و همواره به خانواده ها توصيه مي كنند كه اين سال هاي سرنوشت ساز را به راحتي از دست ندهند. دكتر هوشنگ مقتدايي، روانپزشك كودك در اين باره مي گويد: «ذهن و مغز كودكان در سنين زير هفت سال بيشترين آمادگي براي فراگيري را دارد. چنانچه در اين زمان، مغز بچه ها در محيط فراهم شده مي توانند يك يا دو زبان را فرا بگيرد. همان گونه كه كودكان در پايان اين دوران به طور كامل زبان مادري را فرا گرفته اند.»
دكتر ترابي نيز براي تاكيد بر اهميت و لزوم مهد كودك رفتن كودكان اين مثال را بيان مي كند: «اگر به 300-200 سال قبل بازگرديم، مي بينيم كه سوادآموزي سينه به سينه منتقل مي شد ولي بعداً به نياز تبديل شد و رفته رفته مكتب خانه ها شكل گرفت كه روحاني ده زحمت آموزش و سوادآموزي را در مكاني جدا از خانه ها به عهده گرفت. مدت ها گذشت و بعد ديدند كه يك نفر با مسئوليت هاي متعدد نمي تواند مكتب دار هم باشد، پس آموزش را تخصصي تر كردند و مدرسه ها شكل گرفتند. اين روند ادامه پيدا كرد تا به دانشگاه ها رسيد. امروز اين تفكر حاكم است كه بچه بايد به مدرسه برود و متناسب با نياز و علاقه اش متخصص شود. در بحث تربيت هم موضوع به همين شكل است. در دنياي امروز ديگر نبايد هفت سال از عمر يك فرد را بي هيچ برنامه اي به امان خدا سپرد و بعد يك دفعه او را به محيط مدرسه ببريم. در حالي كه از پتانسيل هوشي و توان ذهني او در سال هاي پيش از مدرسه هيچ استفاده اي نكرده ايم.»
سال هاي طلايي زندگي
برخي با تاسي به اين حدث نبوي كه كودك بايد هفت سال آغاز زندگي را به بازي بگذراند با مهد رفتن كودكان مخالفت مي كنند. «حميدرضا شيرمحمدي» كه كارشناس ارشد يك رشته فني - مهندسي و پدر دو كودك 6 و 5/4 ساله مي باشد، از اين دسته است. وي مي گويد: «مهدكودك براي بچه ها محدوديت ايجاد مي كند در حالي كه طبق توصيه هاي تربيتي آيين و مذهب ما، آنها بايد تا هفت سال كاملاً آزاد باشند و جز بازي كردن كاري نداشته باشند. تحميل شرايط آموزشي در مهد كودك ها به كودكان زير هفت سال برخلاف اين توصيه ها است.»
اين پدر فكر مي كند كه مهدكودك، فرزندانش را از محيط امن و پرمحبت خانه دور مي كند. «شيرمحمدي» اظهار مي كند: «فضاي غريبه، آدم هايي كه هيچ نسبتي با بچه ها ندارند و تحميل شرايطي مثل از بركردن شعرها و قصه هايي كه ممكن است بچه ها دوست نداشته باشند، آرامش دروني كودكان را به هم مي ريزد و آنها را به افرادي مضطرب و پريشان تبديل مي كند.»
نظير چنين انديشه اي در جامعه و ميان اقشار مختلف يافت مي شود. چه بسا كه صاحبان اين عقيده همواره تلاش مي كنند تا با استناد به برخي منابع نظر خود را به ديگران نيز القا كنند. «ياسمين ملك پور»، كارمند ارشد يك سازمان خصوصي و از مديران موفق است. او مي گويد: «با وجودي كه همسرم با شغل من مشكلي ندارد و فرزندم نيز در ساعات كاري من در يك مهدكودك قابل اعتماد به سر مي برد، به طور دائم از جانب برادرها و پدرم تحت فشار هستم كه تو به خاطر پول و كسب درآمد بيشتر، بچه را به مهد سپرده اي. آنها چنان به من اعتراض مي كنند و از حق و حقوق فرزندم كه به وسيله من و همسرم ضايع مي شود حرف مي زنند كه گاهي باور مي كنم به راستي در حق وي ظلم مي كنم.»
وي مي افزايد: «متاسفانه اين شرايط در كل خانواده حاكم است و چه بسيار زنان توانمند، تحصيل كرده و داراي موقعيت اجتماعي كه به دليل فرزنددار شدن و براي پرهيز از به مهد سپردن بچه هايشان، خانه نشين شده اند و جامعه را از خدمات حضور خود محروم كرده اند.»
اغلب كارشناسان چنين نظراتي را قبول ندارند. آنها با قاطعيت اعلام مي كنند كه كودكان هزاره سوم با توجه به شرايط و دنياي پيراموني خود بايد با سرعت بيشتري در راه فراگيري قدم بگذارند. علاوه بر اين موضوع تناقض حديث معروف نبوي درباره دنياي تا هفت سالگي كودكان و تاكيد حضرت رسول اكرم(ص) بر نقش بازي هاي كودكانه اين دوران در شكل گيري شخصيت كودكان را با دكتر مجيد ترابي، در ميان مي گذارم. وي مي گويد: «ما مفتخر هستيم كه تابع دين، مكتب و مذهبي هستيم كه اولياي خاص آن بيش از چهارده قرن قبل به اصول روانشناسانه عميقي اشاره و تاكيد داشته اند كه دانشمندان امروز پس از سال ها تحقيق، ممارست و آزمون و خطا به آنها دست يافته اند. موضوع اين حديث نبوي نيز از همين اصول است. روانشناسي نوين دقيقا به اين مسئله اشاره مي كند كه بازي موثرترين راه رشد و تكامل شخصيت كودكان است.»
دكتر «ترابي» با اشاره به تعريف بازي مي افزايد: «بازي يعني يك سري رفتارها و عادات كه طبق قراردادي معين انجام مي شود. مثلا وظايف هر فرد در بازي از پيش تعيين مي شود و قانون ها هم از قبل مشخص مي شود. درخاله بازي معلوم مي شود چه كسي مادر، چه كسي فرزند، چه كسي ميزبان و چه كسي مهمان است. قاعده و قرار هم بين بازيگرها گذاشته مي شود. بعد بچه ها در عرصه اين بازي، تمريني از روابط اجتماعي و خانوادگي را تجربه مي كنند.
روانشناسان معتقد به علوم مدرن در يافته هاي جديدشان دقيقا براين موضوع تاكيد دارند كه بچه ها بايد تا هفت سال بازي كنند اما وظيفه ما در قبال آنها چيست؟ آيا بايد دراين هفت سال آنها را به طور كامل به حال خود رها كنيم. يا شرايطي را فراهم كنيم كه بچه ها طبق قاعده و قانون بازي كنند و اصول زندگي را فرابگيرند.»
وي معتقد است كه نظريه هاي جديد منطبق با حديث نبوي است و بيان مي كند: «در مهدهاي كودك شرايط بازي به گونه اي براي كودكان فراهم مي شود كه ضمن پاسخ به نيازهاي اين گروه سني، دنياي كودك نيز در آينده به نحوي روشن ترسيم شود. كارشناسان امروز با افتخار از اين نظريه كه بازي، همه دنياي كودك است ياد مي كنند و همه دنيا را تشويق مي كنند كه اگر طالب آينده اي روشن، سازنده و مفيد براي فرزندانتان هستيد، بازي آنها را در سنين آغاز زندگي جدي بگيريد و از آن غافل نشويد.
اسباب تاسف است ما - مسلمانان- كه چهارده قرن قبل اين نظريه را آموزش ديده ايم و بنا به بيان خاص ترين بنده خدا، به آن سفارش شده ايم، اينك متعصبانه با موضوع برخورد كنيم.»
موضوعات مرتبط: روان شناسی
انتظار می رود که بزرگسالان به بچه ها کمک کرده و همواره آنها را تشویق نمایند؛ درست است؟ آنها باید به بچه ها کمک کنند تا کارهای مختلف از جمله طرز برخورد صحیح با دیگران را آموزش ببینند، و نقاط مثبتشان را نیز تقویت نمایند. اما تمام افراد بررگسال، نسبت به کودکان برخورد مناسبی از خود نشان نمی دهند. برخی از آنها به جای کمک کردن به بچه ها، آنها را مورد آزار و اذیت قرار می دهند.
ضربه زدن، کشیدن توأم با زور و فشار، داد و فریادهای پی در پی، همه و همه میتوانند به عنوان نمونه های مختلف آسیب به شمار روند و متاسفانه برخی از کودکان همه روزه با چنین صحنه های دردناکی مواجه هستند. تجاوز به حقوق کودکان، احساسات آنها را جریحه دار می سازد و موجب ایجاد رعب و وحشت در آنها می شود.
برخی از مردم تصور می کنند که هیچ گونه آسیبی به کودکان وارد نمی آورند. این دسته از افراد جزء کسانی هستند که همیشه ترشرویی می کنند و منتظر جرقه ای هستند تا بمب عصبانیتشان منفجر گردد. البته نمی توان به این افراد لقب "آزار دهنده" اطلاق کرد، چراکه در این میان عده بسیار زیاد دیگری نیز هستند که آسیب های فجیع تری را به کودکان وارد می آورند.
گاهی اوقات غریبه ها از کودکان سوء استفاده می کنند. اما در اغلب موارد، قربانیان به طور کامل با آزار دهندگان خود آشنا هستند. فرد متجاوز می تواند هر کسی باشد، حتی یکی از والدین، مادرخوانده یا پدر خوانده، یا یکی از بستگان دیگر، مثل: دایی عمو و یا پسرخاله. این فرد هم می تواند زن باشد و هم مرد، بزرگسال باشد یا کم سن و سال، شاید کودک آنرا به طور کامل بشناسد و یا اصلاً هیچ گونه آشنایی با او نداشته باشد. گاهی اوقات معلمین، مربی ها، و یا حتی پرستارهای کودک نیز می توانند از بچه ها سوء استفاده کنند.
آزار رساندن به کودکان و یا به هر شخص دیگر کار درستی تلقی نمی شود. با این کار افرادی که مورد تجاوز قرار می گیرند، احساس ترس، وحشت، بی ارزشی، و نگرانی می کنند و نمی توانند به درستی بخوابند، درس بخوانند و یا بازی کنند؛ البته باز هم در این مرحله روش های درمانی خاصی وجود دارد؛ اما چطور می توان تشخیص داد که کسی مورد آزار و اذیت قرار گرفته؟ پس از تشخیص در حق فرد مذکور چه کاری میتوان انجام داد؟
انواع آزار و اذیت
این گزیده به شما کمک می کند تا راحت تر بتوانید انواع مختلف آزار و اذیت را شناسایی کنید. موارد مختلف آن عبارتند از: آزار و اذیت های فیزیکی، جنسی، لفظی یا احساسی، و بی توجهی
آزار و اذیت فیزیکی
وارد آوردن ضربه های شدید با دست و یا با شیئی مانند کمربند به ویژه هنگامیکه کبودی، خون مردگی و یا جراحت نیز بر روی بدن ایجاد شود، جزء نمونه های بارز آزار و اذیت فیزیکی است. تکان دادن، هل دادن، سیلی زدن، و لگد زدن را نیز می توان در این دسته طبقه بندی کرد. گاهی اوقات چنین آزار و اذیت هایی می توانند برای روزها، ماهها، و حتی سال ها نیز به طول انجامند. فردی که مورد آزار و اذیت قرار می گیرد معمولا این مطلب را با دیگران در میان نمی گذارد به ویژه اگر فرد آزار دهنده او را از انجام چنین کاری منع کرده باشد؛ باید توجه داشت شخصی که متحمل چنین سوء استفاده هایی می شود شدیداً نیازمند کمک می باشد.
سوء استفاده های جنسی
همه ما به هر حال طعم ناز و نوازش معقول و متعارف را چشیده ایم. بغل شدن توسط مادر و یا پدر ، جمع شدن در بغل مادر بزرگ برای شندین یک داستان شیرین، و یا در آغوش گرفتن عروسک در رختخواب همه به عنوان نمونه هایی از لمس شدن موجه هستند. اما اگر لمس کردن از حوزه اصلی خود خارج شده و احساس نامساعد و مغشوشی را در فرد ایجاد کند، می توان بر روی آن نام سوء استفاده جنسی گذاشت، به ویژه زمانیکه کودک از طرف مقابل درخواست توقف این کار را کرده باشد ولی او هیچ توجهی به کودک نکرده باشد.
بدن افراد کاملاً شخصی بوده و متعلق به خودشان می باشد. این قضیه به ویژه برای اندامی که با لباس زیر پوشانده می شوند از اهمیت بیشتری برخوردار می باشد: سینه، باسن و واژن برای دخترها و باسن و قضیب برای پسرها. اگر یک فرد بالغ یا بچه بزرگتری، اندام خصوصی کودکی را لمس کند و یا از او بخواهد تا اندام خصوصی او را لمس کند، در چنین حالت سوء استفاده جنسی رخ می دهد. البته این امر شامل تمام افراد نمی شود. گاهی اوقات پدر و مادر و یا پزشک مجبور می شوند نقاط خصوصی شما را لمس کنند تا یک چک آپ کلی داشته باشند و یا شاید دچار بیماری شده باشید که برای تشخیص حتما لازم به انجام چنین کاری است.
آزار و اذیت لفظی یا احساسی
یکی دیگر از نمونه های آزار و اذیت، فاقد هرگونه لمس کردن می باشد. اگر کسی تمام مدت فریاد بکشد، کلمات تهدید آمیز به زبان بیاورد، کودک را با نام های پست مورد خطاب قرار دهد، کلیه این امور به عنوان آزار و اذیت شفاهی و احساسی حساب میشوند. تمام کودکان نیاز دارند تا همواره در تمام مراحل رشد خود، بزرگسالانی را در کنارشان داشته باشند که آنها را دوست بدارد و حمایتشان کند. اگر چنین نیاز اساسی در کودکان برآورده نشود و بیش از اندازه مورد انتقاد و آزار و اذیت لفظی قرار بگیرند، این امر می تواند بر روی درک کودک تاثیر منفی بگذارد و سبب شود تا او احساس بدی نسبت به خودش پیدا کند.
بی توجهی فیزیکی
این نوع بی توجهی زمانی به وقوع می پیوندد که کودکان در خانه ای زندگی کند که در آن بزرگسالان هیچ توجهی به تأمین وسایل ضروری و مورد نیاز او مانند: غذا، لباس های تمیز و مرتب، و جایی مناسب برای خواب، از خود نشان ندهند. زمانیکه والدین و یا سرپرست نسبت به کودک بی توجهی می کنند، ممکن است که کودک هیچ گاه حمام نکند، زیر یک پتوی گرم نخوابد، و در زمان مقرر مورد معاینه پزشکی قرار نگیرد.
شناسایی آزار و اذیت
کودک به راحتی قادر به تشخیص آزار و اذیت نیست. اگر کسی او را طوری لمس کند که موجبات ناراحتی اش فراهم گردد، اگر او دچار کبودی و یا جراحت شود، اگر در خانه ای زندگی کند که هیچ گاه غذای مناسب در آن پیدا نشود، و همواره در معرض داد و فریاد قرار داشته باشد، این کودک به طور قطع قربانی آزار و اذیت شده.
خانه کودک باید مکانی باشد که در آن احساس راحتی، آرامش و امنیت داشته باشد. اگر در هنگام رفتن به خانه از خود اضطراب و تردید نشان دهد، و زندگی خانوادگی خود را از دوستانش مخفی نگه دارد، تمام این موارد به عنوان نشانه هایی از این هستند که در زندگی او چیزی درست نیست. اگر دوست شما مورد آزار و اذیت قرار می گیرد، ممکن است شما ببینید و یا از دیگران بشنوید که چنین اتفاقی در مورد او رخ داده و یا شاید خودش شخصاً این موضوع را با شما در میان بگذارد. شاید در همسایگی و یا مدرسه بچه هایی را ببینید که همیشه دور چشمانشان سیاه است و یا استخوانهایشان شکسته هستند و یا شاید در هنگام پرستاری از کودکان ببینید که روی آنها اثراتی از کبودی وجود درد.
شما موظف به انجام چه کاری هستید؟
در ابتدا اگر احساس کردید شخصی شما را به گونه ای لمس می کند که برایتان خوشایند نیست، باید به او "نه" بگویید آن هم با صدای بلند، و سپس محل را ترک کنید. بعد هم موضوع را با یکی از بزرگترهایی که اعتماد بیشتری به او دارید، در میان بگذارید. حتی اگر شخص آزار دهنده به شما گفت که این یک بازی است و یا اگر به کسی بگویی به دردسر می افتید، شما به هیچ وجه نباید به حرف های او توجه کنید. به یاد داشته باشید: شما مرتکب هیچ اشتباهی نشده اید که بخواهید از بابت آن بترسید.
اگر یکی از دوستان شما مورد آزار و اذیت قرار گرفته باشد، شما می توانید به او کمک کنید که راحت تر بتواند موضوع را با بزرگتر ها در میان بگذارد. اگر احساس می کنید که دوستتان در معرض آزار و اذیت قرار دارد ولی مطمئن نیستید که حدستان درست است یا نه، می توانید در مورد این مطلب با والدین و یا معلم های خود مشورت کنید. اگر زمانی حدود یک هفته سپری شد و هیچ کس کاری انجام نداد، موضوع را با شخص دیگری در میان بگذارید. آنقدر این کار را ادامه دهید تا بالاخره یک نفر پیدا شود و به دوستتان کمک کند. اگر موفق به دریافت کمک از جانب بزرگترها نشدید، خط های تلفنی رایگانی برای کمک به شما وجود دارند که در هر زمان حاضر به همکاری می باشند.
گاهی اوقات آزار و اذیت ها آنقدر ادامه پیدا می کنند که کودک دیگر هیچ دلیلی برای بازگو کردن آنها نمی بیند، چراکه تصور می کند اشتباه از جانب خودش بوده. فردی که به آنها آسیب وارد می آورد، می گوید که تمام این کارها یک راز است و اگر فاش شود ممکن است کسی آسیب ببیند. این ها فقط تهدید هایی بی پایه و اساس هستند و کودکان به هیچ وجه نباید حرف های آنها را باور کنند! در میان گذاشتن این امور با بزرگتر ها به هیچ وجه به معنای فاش کردن آنها نیست. این امر، یک کار شجاعانه و کاملاً صحیح تلقی می شود.
کودکی که مورد آزار و اذیت قرار می گیرد به شدت نیازمند یاری بزرگترهاست. شروع کمک به منزله ختم تمام آزار و اذیت هاست و هر چه این آسیب ها زودتر خاتمه پیدا کنند، کودک خیلی سریع تر می تواند مجدداً احساس امنیت و آرامش را تجربه کند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
آيا تاکنون آرزو کرده ايد که کاش مي توانستيد از روزنه اي روي ديوار يا پنجره ي کلاس، رفتار کودک خود را در مدرسه زير نظر بگيريد؟ آيا فرزندتان رفتار اجتماعي مناسبي دارد؟ به طور مثال اگر از سوي همکلاسي هايش به بازي دعوت نشود يا در گروه رزرو قرار بگيرد. احساس ناراحتي خواهد کرد؟
دکتر" MARTIN SELIGMAN" رهنمودهاي ارزشمندي را در باره ي مهارت هاي اجتماعي کودکان ارائه کرده است. او معتقد است کودکاني مي توانند به راحتي دوست پيدا کرده و آنها را حفظ کنند، که از مهارت هاي اجتماعي برخوردارند و ما مي توانيم مهارت هاي لازم را به آنها بياموزيم.
تفکر سرد، تفکر گرم چيست؟
بچه هايي که از مهارت هاي اجتماعي کافي برخوردار نيستند، انگيزه ي کودکان ديگر را به خوبي متوجه نمي شوند و به غلط برداشت مي کنند، در نتيجه به سرعت و نسنجيده پاسخ مي دهند.
دکتر " SELIGMAN" به اينگونه پاسخ گويي «تفکر گرم» مي گويد. يعني به جاي اينکه کودک تأمل کند، بدون فکر کردن و انديشيدن، به سرعت تصميم گيري مي کند. «تفکر سرد» بر عکس نوع اول، به معناي صبر کردن و آرام و کند کردن فرآيند فکر کردن و تصميم گرفتن است. «تفکر سرد» را مي توان به فرزندان آموخت.
به مثال زير توجه کنيد:
«تو مي خواهي آب بخوري، در صف مي ايستي، در مقابل تو 5 کودک ديگر ايستاده اند، صبر مي کني تا نوبت به آنها برسد و هر کدام آب بخورند و بروند، ولي در انتهاي صف، 2 کودک به بازي مشغولند، پشت سر تو سعيد ايستاده است. بچه هايي که بازي مي کنند به سعيد برخورد کرده، او هم با تو برخورد مي کند و درست زماني که نوبت آب خوردن تورسيده، تو را هل مي دهد و باعث مي شود که صورت تو خيس شود...»
تو هيچ يک از ماجراهايي را که اتفاق افتاده نمي بيني و تنها سعيد را مي بيني که تو را هل داده و سبب شده تا صورتت خيس شود.
در اين شرايط، امکان بروز واکنش نامناسب وجود دارد. در حالي که مي توانيم به کودک خود بياموزيم که مانند يک کارآگاه از وضعيت موجود فهرستي تهيه کند و براي کنترل هر يک از شرايط، راه حلي ارائه دهد و طرز فکر خود را بيان نمايد.
ما مي توانيم به کودکان خود بياموزيم که نخستين قدم در حل مسئله، توقف کردن (STOP) و فکر کردن (THINK) است. سرعت داشتن در تصميم گيري بدون انديشيدن يا به صورت سطحي برآورد کردن شرايط پرداختن، واکنش هاي مناسبي را به دنبال نخواهد داشت. |
جا به جا کردن «تفکر گرم» با «تفکر سرد»
انديشه هاي گرم، انديشه هايي هستند که با سرعت به مغز مي رسند. کودکاني که انديشه هاي گرم از ذهنشان مي گذرد معتقدند که در صورت بروز مشکل بين آنها و کودکان ديگر، هميشه فرد مقابل مقصر است و از روي عمد کاري را انجام داده است. اينگونه انديشيدن، کودک را وادار مي کند تا بازخوردهاي سريع و بي اختيار بروز دهد، پيش از آنکه درباره ي اتفاقي که افتاده فکر کرده و آن را براي خود تحليل کند.
انديشه هاي سرد، انديشه هايي هستند که ما را در جمع آوري همه ي اطلاعات پيرامونمان ياري مي دهند و ما مي توانيم با تحليل اطلاعات خود، تشخيص دهيم که چه اتفاقي افتاده است. انديشه هاي سرد، ما را آرام مي کنند. در حالي که انديشه ي گرم بر سرعت تصميم گيري هاي ما مي افزايند. معمولاً پاسخ هايي که از انديشه هاي گرم ناشي شده اند وضعيت موجود را وخيم تر مي کنند.
براي کسب مهارت در «انديشيدن سرد» لازم است که فرق بين « تفکر گرم» و « تفکر سرد» را به کودک خود بياموزيم. نمونه هاي زير را براي کودک خود بخوانيد و از او بپرسيد کداميک از پاسخ ها از « تفکر سرد» و کدام يکي از « تفکر گرم» ناشي شده اند؟
1- سعيد فوتبال بازي مي کند. زنگ تفريح است و بچه هاي ديگر هم در حياط مدرسه حاضرند. ناگهان ضربه محکمي به توپ مي زند و توپ به صورت «تو» برخورد مي کند. تو مي انديشي:
الف) چي ؟ تصادفي بود؟ يا اينکه سعيد مي خواهد دعوا را شروع کند؟
ب) او از روي عمد اين ضربه را به صورت من زد. من هم به شکلي ديگر و شديدتر تلافي خواهم کرد؟
2- مريم براي دوست خود 3 بار پيغام تلفني گذاشته است تا با او تماس بگيرد ولي او اين کار را نمي کند. مريم چه فکري مي کند؟
الف) چرا به من تلفن نمي کند؟ آيا از دست من ناراحت است شايد فراموش کرده که به پيغام گير گوش دهد؟ شايد برادرش به پيغام گير تلفن گوش کرده و فراموش کرده که به او بگويد؟
ب) او حتماً منظوري از اين کارش داشته، به صورتي رفتار مي کند که گويي از تماس من بي خبر است.
3- علي قصد دارد که دوستش را ساعت 30/3 در فروشگاه ببيند. او در فروشگاه حاضر مي شود، 30 دقيقه منتظر مي شود ولي از دوستش خبري نيست. او فکر مي کند.
الف) عجب آدم بدقولي است. او که بهترين دوست من است حالا مي خواهد مرا اذيت کند، من هم او را کنار مي گذارم.
ب) چه اتفاقي افتاده؟ اگر او نمي خواست به فروشگاه بيايد پس چرا به من قول داد؟ ممکن است اتفاقي افتاده باشد يا حادثه اي پيش آمده است. بهتر است بار ديگر با او تماس بگيرم و بفهمم که چه شده است...
پس از اينکه کودک شما توانست فرق بين يک «فکر گرم» و يک «فکر سرد» را بشناسد، با او تمرين کنيد تا بتواند پاسخ مناسبي در برخوردهاي اجتماعي خود بروز دهد. براي کودک خود نمونه هايي از وقايعي که براي کودکي به سن او ممکن است اتفاق بيفتد تعريف کنيد و از او بخواهيد که يک «فکر گرم» و يک «فکر سرد» ارائه دهد. او را براي تصميم گيري آرام و دور از پيش داوريهاي سريع، ياري کنيد.
مثال 1: قرار است که دوستانت را در جايي ملاقات کني و با هم به مدرسه برويد. تو در ساعت معين حاضر مي شوي ولي هيچيک از دوستانت در ساعت معين نمي آيند، 5 دقيقه ديگر هم منتظر مي شوي ولي از دوستانت خبري نيست.
تفکر گرم: آنها مرا دست انداخته اند...
مثال 2: تو در صف يک فروشگاه ايستاده اي، فروشنده با مردي که پشت سر تو ايستاده صحبت مي کند و جنس مورد نظرش را مي آورد و تو هنوز منتظر ايستاده اي...
تفکر گرم: اين مرد (فروشنده) بچه ها را دوست ندارد.
مثال 3: تو مي خواهي فوتبال بازي کني ولي روز اول که وارد تيم مي شوي بچه ها شروع مي کنند به خنديدن و شوخي کردن...
تفکر گرم: آنها به من مي خندند و مي خواهند مرا مسخره کنند.
مثال 4: تو به خواهرات اجازه دادي که نوارت را به دوستش قرض بدهد ولي ساعت 3 آن را به شما برگرداند. ساعت 15/3 است و تو مي خواهي به منزل دوستت بروي و نوار را به او بدهي اما هنوز نه خواهرت آمده و نه به نوار دسترسي دارد...
تفکر گرم: خواهرم مي خواهد مرا اذيت کند.
فراموش نکنيد که هنگام پاسخگويي در هر يک از شرايط پيشنهادي، بهتر است خود کودک شما فکر کند و باز خوردهاي احتمالي خود را شرح دهد. سپس مي توانيد به او کمک کنيد که فکرهاي بهتر و مناسب تري داشته باشد و آنها را به ذهن خود بسپارد و در موقعيت هاي بعدي به کار برد.
نتيجه گيري:
براي اينکه کودک ما در اجتماع بتواند رفتاريهاي مناسبي داشته باشد بهتر است به 3 توصيه زير براي تکميل مطالب پيشين توجه نماييم:
به کودک خود شرح دهيم که پيش از تصميم گيري و حل مسئله لازم است بدانيم که فرد مقابل ما به چه چيزي فکر مي کرده و چرا چنان رفتاري را بروز داده است؟
• آيا مي توانيم بفهميم که فرد مقابل ما چه احساسي داشته و چگونه فکر مي کرده است؟ بله، نگاه کردن به چهره افراد بهترين راه شناختن وضعيت احساسي آنهاست. آيا عصباني است، ترسيده، نگران است يا مخالفت مي کند؟ هريک از چهره ها دانستني هايي درباره عملکرد و رفتار فرد به شما مي دهند.
• ديگر اينکه مي توانيم از فرد مقابل خود سؤال کنيم. به طور مثال اگر دختر شما وارد کتابخانه شده و مي بيند که دو نفر از دوستانش به او مي خندند، ممکن است فکر کند به او مي خندند و پاسخ هايي چون، ناراحت شدن، ترک کردن کتابخانه و ... کناره گيري از آنها را نشان دهد، در حالي که اگر از آنها بپرسند به چه چيزي مي خندند؟ به طور حتم از پاسخ آنها نادرست بودن فکر خود تعجب زده خواهد شد.
• توصيه سوم اينست که خودمان را به جاي فرد مقابل بگذاريم و حدس بزنيم که چگونه احساس مي کند و چگونه عمل خواهد کرد. زماني که کودک شما در باره مشکلي که با دوست يا همکلاسي خود دارد با شما صحبت مي کند، از او بخواهيد خود را به جاي او بگذارد، سپس از او بپرسيد چگونه حس مي کند و مي خواهد چگونه رفتاري داشته باشد؟
موضوعات مرتبط: روان شناسی
علل ترس در کودکان
اینکه چرا کودکان میترسند مورد توجه بسیاری از صاحبنظران رشد کودک و روانشناسان بوده است. برخی از محققان عوامل زیستی را به عنوان علت برخی از ترسها عنوان کردهاند و برخی دیگر عوامل روان شناختی، عوامل خانوادگی و سایر عوامل را مطرح کردهاند. در برخی اوقات ترسی که کودک از خود نشان میدهد به یک نیاز روانی ارتباط دارد. مثلا کودکی که ترس از مدرسه را نشان میدهد ممکن است از لحاظ روانی وابستگی زیادی به پدر یا مادر خود داشته باشد و ترس او در واقع ریشه در این وابستگی او دارد.
گاهی اوقات یک تغییر در شیوه زندگی مثل تغییر محل سکونت ، جدا شدن از والدین و... به صورت ترس از تاریکی ، ترس از حیوانات و غیره خود را نشان میدهد. بنابراین میتوان گفت برخی از ترسهای مشخص و معین کودک میتواند ریشههای روانشناختی داشته باشد و مستقیما با موضوع آن ترس مرتبط نباشد. در برخی اوقات این خانواده است که مشکل ترس را در کودک بوجود میآورد. ممکن است کودک ترس از یک مساله خاصی را در محیط خانواده یاد گرفته باشد. مثلا مادری که از عنکبوت میترسد این ترس خود را به کودک منتقل میکند. این اتفاق بر اساس فرایند یادگیری صورت میپذیرد. بطوری که والدین در آموزش اکثر رفتارها به عنوان الگو و سرمشق کودک هستند.
کودکی که نیاز به احساس امنیت دارد با مشاهده رفتار و حالات والدین و خانواده خود شروع به شناسائی محیط ها و موقعیتهای امن از ناامن مینماید. و در این راستا کاملا متکی بر آنهاست. بنابراین آنچه رفتار مادر نشان میدهد برای او الگو و اساس رفتارش است. کودک با مشاهده رفتارهای مختلف میآموزد که چه چیزی ترسناک است و چه چیزی ترسناک نیست. گاهی اوقات ترس کودک ناشی از شیوه های زیستی غلط والدین است. والدینی که برای وادار کردن کودک به انجام کاری او را تهدید میکنند و یا از چیزی میترسانند. مثلا مادر به کودک خود میگوید اگر شلوغی کنی میروم و دیگر بر نمیگردم. یا برای وادار کردن به او خوردن دارو او را از آمپول میترساند. فشار روانی که به این طریق والدین به کودکان خود وارد میکنند ، میتواند به صورت ترسهای مختلف خود را بروز دهد. در کودکان ناراحتیها و اضطرابهای روانی اغلب با مواردی از قبیل ترس و... مشخص میشوند.
از جمله عوامل دیگر شرایطی است که کودک در محیط پیرامون ممکن است با آنها مواجه شود، مثل دیدن تصادف دو اتومبیل و دزد و... همینطور است تماشای فیلمهای ترسناک و وحشت انگیز که با تاثیری که روی قدرت تخیل کودک میگذارد موجب وسعت یافتن این صحنهها و شاخ و برگ داده شدن آنها در ذهن کودک میشود و ترس و وحشت زیادی را در کودک ایجاد می کند.
چه نوع ترسها به توجه و درمان نیاز دارند؟
در وهله اول باید به سن کودک توجه داشت. برخی از ترسها در سنین خاصی طبیعیتر هستند. بنابراین اگر چنین ترسهایی بیش از دو سال دوام داشته باشند حتما به توجه و درمان نیاز دارند. اصولا یک ترس عادی نباید چنین مدت زمانی طول بکشد و گاه بدون نیاز به مداخلات درمانی به تدریج کاهش پیدا کرده و بالاخره از بین میرود. همینطور برای تشخیص ترسهای غیر عادی باید به نوع ترس نیز توجه داشت.
هر چند گاهی اوقات کودکان از چیزی میترسند ولی این ترس چندان وحشتزا نیست و مشکل خاصی در عملکرد روزانه کودک ایجاد نمیکند و واکنش ترس در او چندان شدید و ناهنجار نیست. اما زمانیکه نوع ترس کودک غیر عادی است و نیاز به مداخلات درمانی دارد واکنش کودک به عامل ترس بسیار شدید است. کودک بسیار وحشت زده میشود و رفتارهایی از خود نشان میدهد که اغلب خارج از کنترل دیگران است.
برای درمان ترس در کودکان چه باید کرد؟
روان شناسان برای کاهش ترسهای کودکان راههای زیادی را توصیه میکنند. آنها در وهله اول به والدین توصیه میکنند که در رفع مشکل کودک عجولانه عمل نکنند. تعجیل و شتابزدگی آنها در کاهش ترس کودک میتواند به جای درمان ، اضطراب و ترس او را افزایش دهد. این ترس معمولا بتدریج از بین میرود و لازم است والدین با خونسردی و آرامش اقدام به کاهش این ترسها نمایند. توصیه بعدی روان شناسان این است که هرگز کودکان را به خاطر ترسی که دارند تحقیر و سرزنش نکنیم. هر چند دلیل ترس از نظر ما بزرگترها کاملا غیر منطقی و نامعقول به نظر میرسد اما خود کودک چنین احساسی ندارد و نمیتواند غیر منطقی بودن ترس خود را درک کند و سرزنش به او کمکی نخواهد کرد.
حتی زمانیکه کودک تحت نظر یک متخصص یا روان شناس درمان میشود، اگر عامل اصلی ایجاد کننده ترس هنوز حضور داشته باشد چندان فایدهای نخواهد کرد. مثلا زمانیکه خود مادر از تاریکی میترسد، هر چند کودک حمایتها و درمانهایی را از روانشناس و مشاور خود دریافت میکند، اما الگویی که در خانه از رفتار مادر میپذیرد الگویی قویتر است که نتایج یک درمان ثمر بخش را از بین میبرد. بنابراین لازم است علل اساسی ترس کشف و مرتفع شوند.
بازی موقعیت مناسبی است که ترس کودک را از بین ببریم. مثلا کودکی که از آمپول میترسد، میتوانیم یک بازی خوب ترتیب بدهیم که در آن کودک آمپول زدن را تمرین کند. در مراحل دیگر میتوان از روشهای خاص رفتار سازمانی که توسط روانشناسان استفاده میشود بهره جست. با مراجعه به یک روانشناس و درمانهای رفتاری او میتوان اقدام به حل مشکل کودک نمود.
سخن آخر
پدیده ترس هر چند که یک غریزه طبیعی است که در انسان از همان بدو تولد وجود دارد، اما هر گاه به دلیل تغییراتی که در شدت و نوع آن بوجود میآید از حالت عادی خارج میشود. این ترسها تحت عنوان ترسهای مرضی شناخته میشوند که هم کودک و هم اطرافیان او را آزار میدهند توصیههای مناسب روانشناسان و استفاده از مداخلات رفتاری در این راستا میتواند سودمند باشد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
شاید به عنوان والدین کودکان پنج تا نـُه ساله فکر کنید، تمام تلاش خود را برای رشد ذهنی فرزندانتان انجام دادهاید. از هنگام نوزادی برایشان کتاب خواندهاید، سرگرمیهای فکری و اسباب بازیهای ذهنی برایشان تهیه کردهاید، آنها را با کتابخانه آشنا کردهاید و اکنون هم در یک مدرسه خوب درس میخوانند. اما آیا باید از این پس خیالتان راحت باشد؟ جالب است بدانیم که که پدر و مادر با تشویق هر گام کوچک کودک ، کمک بزرگی به خلاقیتهای بزرگتر وی در آینده خواهند کرد. اکنون محققان معتقدند که تحریکات ذهنی کودکان از سوی والدین نقشی بسیار مهم در تقویت هوش آنان دارد.
نقش پدر و مادر تنها به دوران کودکی و نوجوانی محدود نمیشود، زیرا فرزندان در جوانی و بزرگسالی هم به پشتیبان و راهنما نیاز دارند.بنابراین به نظر میرسد به منظور برنامه ریزی کمک به ذهن فرزندان ، محدودیت زمانی داریم. دانشمندان معتقدند نیازی نیست برای دستیابی به این هدف ، آموزشهای رسمی خاصی را برای کودک در پیش بگیریم. آنچه ضروری است ایجاد فضای مناسب و تحریک کننده برای تعلیم روزمره است و برای این منظور ، متخصصان رعایت توصیههای زیر را از ابتدای کودکی پیشنهاد میکنند.
عناصر افزایش هوش کودک
مطالعات نشان میدهند ژن و محیط هر دو سهم فراوانی در افزایش هوش کودک دارند و در این راستا عوامل محیطی را سلامت ، تغذیه و تربیت خانوادگی معرفی کردهاند. براساس یافتههای اخیر ، حتی اگر ژنها نقش اصلی در میزان ضریب هوشی افراد داشته باشند، هرگز نمیتوان تأثیر والدین را بر ذهن کودک منکر شد. بخصوص در سالهای اول زندگی کودک ، وقتی مغز هنوز در حال شکلگیری و تکامل است، توجهات والدین حتی اگر شرکت در بازی سادهای چون دالی موشک باشد، به ایجاد مداربندیهای مغزی پیچیده و ضروری و تقویت آن برای ارتقای هوش کودک کمک میکند.
اهمیت تعالیم دوران کودکی
کریگ رمی (CRAIG RAMEY) پروفسور روانشناسی کودک میگوید: «واقعا لازم است والدین بدانند که چقدر دادههایشان به فرزندان مهم و سرنوشتساز است و کودک از سنین بسیار پایین و بدو تولد تحت تأثیر تربیت والدین قرار می گیرد.»تحقیقات دانشمندان روی دو گروه شاهد و آزمایشی از کودکان نشان داده است که تجارب و تعالیم دوران کودکی روند رشد و تکامل مغزی را تسریع و تقویت میکند. دو سال اول زندگی به نوعی دوره طلایی رشد مغزی کودک است و این زمان دوران ایجاد ارتباطات مغزی به حساب میآید. در این سن در مغز بیش از 300 تریلیون ارتباط وجود دارد و در همین زمان سلولهایی که هنوز مرتبط نشدهاند و مورد استفاده قرار نگرفتهاند غیر قابل استفاده میشوند.
به چشمان کودک نگاه کنید
چشمان نوزاد در شش هفتگی تا فاصله 17.5 سانتیمتری متمرکز میشود و این دقیقا به اندازه فاصلهای است که شما کودک را جلوی خود نگه میدارید و به صورت او نگاه میکنید. این عمل ارتباطات مغزی را به الگویی تشخیصی که با هر بار دیدن تقویت میشود تبدیل میکند. و به کودک کمک میکند در شناخت مفاهیم مشابه و نامتشابه مهارت بهتری کسب کند.
با کودک حرف بزنید
دکتر هوتنلوچر (HUTTENLOCHER) پروفسور روانشناسی معتقد است: «فرمانهای اولیه زبانی برای کودک بسیار مهماند. زیرا زبان در موفقیت عملکرد ذهنی بسیار اهمیت دارد و هر درک و استنباطی از زبان به ایجاد توانایی کلامی و بیان صحیح لغات کمک میکند. دامنه لغات کودک بستگی مستقیم به میزان صحبت والدین طی دو سال اول زندگی او دارد.»
موسیقی در رشد ذهن کودک مؤثر است
موسیقی دنیایی فراتر از ریتم و ملودی به کودک میآموزد. دانشمندان معتقدند تعلیم سرودهای گروهی و نواختن پیانو برای کودکان سه ساله به تدریج باعث تقویت قدرت استدلال فرا زمانی آنان میشود. این کودکان در ترکیب و ساخت پازل در مقایسه با بچههایی که تمرین موسیقی نداشتهاند، دقیقتر و سریعتر و در درک مفاهیم ریاضی موفقترند.
با تشویق ، کنجکاوی کودک را تحریک کنید
همگام با رشد جسمانی کودک ، قدرت تفکر و اندیشه او نیز در حال رشد و شکوفایی است. او از طریق تجربه وقایع جدید در زندگی دنیا را میشناسد و آن را کشف میکند. نیازی نیست کنجکاوی را به بچهها آموزش دهیم، بلکه باید وجود سرشار از کنجکاویشان را به صورت هدفمند ارضا کنیم. پدر و مادر با تشویق هر گام کوچک کودک ، کمک بزرگی به خلاقیتهای بزرگتر وی در آینده خواهند کرد.
برای اشیا اسم بگذارید
کودکان حتی پیش از آنکه بتوانند صحبت کنند، قادرند بسیاری چیزها ( برای مثال اجسام مختلف و رنگها) را درک کنند. در این سن اگر به او بگویید: «عروسک خرسی سفیدت را بیاور»، او دقیقا میداند این اسم متعلق به کدام اسباب بازیاش است. بنابراین یکی دیگر از وظایف والدین نامگذاری انواع رنگها ، اندازهها و شکلها برای تقویت درک کودک است.
بایستید و هورا بکشید
وقتی کودکتان موفق میشود برای اولین بار از فنجان آب بخورد و شما فریاد شادی سر میدهید، این عمل شما نه تنها او را خوشحال میکند، بلکه ارتباطات قشر جلویی مغز و بخش درونی مغز او را که جایگاه احساسات است، تقویت مینماید. بین ده تا هجده ماهگی این ارتباطات مغزی شکل میگیرد. برای مثال وقتی اولین گامهای او را تشویق میکنید، این عمل باعث خوشحالی او میشود و در پی آن جریانی از مواد شیمیایی در مغز او آزاد میگردد که این چرخه را تقویت میکند. در مقابل ، هرگونه بیتوجهی والدین به رفتارهای کودک موجب تقویت نشدن چرخه ارتباطات مغزی او میشود و کودک نسبت به انجام کارهای جدید دلسرد میگردد. دامنه لغات کودک بستگی مستقیم به میزان صحبت والدین طی دو سال اول زندگی او دارد.
به توجه خود نسبت به فرزند ادامه دهید
هرگز توجهات خود را از فرزندانتان دریغ نکنید. گرچه توجه والدین در سنین پایین برای کودک بسیار مهم است، اما پیشرفت ذهنی و هوشی او در این سنین به پایان نمیرسد. شبکههای عصبی ، بخصوص آنها که به احساسات مربوط میشوند تا سنین نوجوانی در حال توسعهاند. بنابراین با افزایش سن میتوانید به کتاب خواندن فرزندتان اهمیت بیشتری بدهید، او را در گفت و گوهای خانوادگی سهیم کنید، از وی نظر بخواهید، به او موسیقی بیاموزید و نیز مشوقی مهربان برایش باشید. علاوه بر اینها ، نقش ما به عنوان پدر و مادر تنها به دوران کودکی و نوجوانی محدود نمیشود، زیرا فرزندان در جوانی و بزرگسالی هم به پشتیبان و راهنما نیاز دارند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
رابطه کودک با مادر بهترین روابطی است که بین دو انسان برقرار میشود و این روابط میتواند برای سالهای بعد، آموزنده باشد و یا الگویی برای شخصیت بعدی کودک و رابطه او با سایرین باشد. تقریبا همه مادران کوشش دارند که رابطه آنان با فرزندانشان تا حد امکان مطلوب باشد. در این رابطه فقط مادر دخالت ندارد، بلکه کودک نیز در این امر سهیم است. بنابراین لازم است بعضی از خصوصیات اخلاقی کودک را در سنین مختلف مورد مطالعه قرار دهیم. و هر قدر مادر در این خصوصیات آگاهی کاملتری داشته باشد، بهتر میتواند با او کنار بیاید، اگر بداند که با وجود همه کوششهای او ، باز هم همه چیز آرام و بی دردسر نخواهد بود، در این صورت با مشکلات ، رابطه صحیحی برقرار خواهد ساخت.
هر قدر مادر ، ماهر ، با استعداد و مهربان باشد، رابطه او با کودکش آرامتر و بی دردسرتر خواهد بود. و در نتیجه مشکلات آیندهاش ، برای مادر قابل پیش بینی خواهد بود. تغییرات اخلاق و رفتار کودک حتی در قسمتهای پیچیده و بغرنجی از آن ، مانند رابطه او با مادرش هم ، دارای نظم و ترتیب و قابل پیش بینی است. میزان سازگاری و همکاری کودک با شما ، تنها بستگی به طرز رفتار و مهارت شما در تربیت کودک ندارد، بلکه به نحوه قابل ملاحظهای با تغییرات خود کودک در حال رشد و نمو نیز دارد. در ضمن باید بدانید، وقتی کودک شما در مقابلتان مقاومت به خرح میدهد، اغلب کودکان در این سن ، چنین نیستند. در این صورت عکس العمل شما با این موضوع فرق خواهد داشت.
کودکان شیرخوار
هر کودک شیرخواری حسب تفاوتهای فردی در برخورد با مادر برای ارضای نیازهای فیزیولوژیکی ، رفتار خاصی دارد. در این خصوص مادران باید بگذارند تاکودک خود برنامه غذایش را تنظیم کند و تقاضای طبیعیاش معین کند که چه موقعی باید بخورد و بخوابد. اما در حقیقت این مساله تمام هدف نیست، بلکه نیمی از آنست. روش بزرگ کردن کودک، بنا به عکس العمل او در برابر احتیاجات طبیعی و فطری کودک و بر حسب نظم و ترتیب آن ، توسط مادر تنظیم میگردد. در این صورت هر نوع نیاز کودک برآورده میشود.
بعضی از کودکان ، تابع نظم مادرند و بعضی در این قالب نمیگنجند. آنچه ما در جستجوی آن هستیم، ترکیبی از این دو حالت است. یعنی تنظیم شخصی و خود به خود کودک که شامل نیروهای داخلی و خارجی هر دو است. گاهی تقاضای کودک، مافوق توانایی مادر است، در این صورت مادر باید خود را در برابر تقاضاهای زیاد طفل ، محافظت کند. البته هدف اصلی سازش و تطابقی است که بین طرفین برقرار میشود، ولی اگر کودک نسبت به تعدیل تقاضاهای خود ، استعداد و توانایی نشان ندهد، این وظیفه مادر است که اقدام نماید و در مقابل تقاضاهای کودک ، خودداری نشان دهد. چنین حالتی فقط تملق به زمان شیرخوارگی ندارد، بلکه متعلق به تمام سالهای برخورد است.
کودکان 18 ماهه
کودک هیجده ماهه در حالیکه ظاهرا «بزرگ شده است و کاملا» جست و خیز دارد ولی از نظر روابطش با مادر خیلی شبیه بچه ی شیر خوار است او دوست دارد بیشتر بگیرد تا بدهد. او از چیزهایی که میداند و میتواند، استفاده کافی میکند و نیازها و احتیاجهای خود را به سایرین میفهماند. او بوسیله اشاره و تلفظ کلماتی مانند «آه ـ آه» به سرعت منظور خود را میفهماند. جواب «نه» را از دیگران به راحتی قبول نمیکند. میداند که کلمه «نه» راحتترین و متداولترین کلمهای است که بکار میرود.
کودک هیجده ساله وقتی راه میرود، با حرکت پاها فکر میکند و دوست دارد هر چه به دستش میرسد، بگیرد. احساس او نسبت به زمان بسیار کم است. او هر چه را که میخواهد، همین الان میخواهد. مدتی نخواهد گذشت که کودک هیجده ماهه بر اثر رشد، این مراحل را پشت سر میگذارد و در سن دو سالگی مادر میبیند که او اخلاق خوشی دارد و آدم مطیعی است.
کودک بیست و یک ماهه
کودک در این سن دوست دارد. هر چه که مورد علاقهاش است، همراهش باشد. از تغییر وضعیت ناراحت است و چون گنجینهای لغات او کامل نیست، نمیتواند منظورش را بفهماند بنابراین به گریه و ناسازگاری کردن، متوسل میشود. مادر خوب و والدین آگاه ، سعی دارند منظور کودک را به سرعت درک و عملی کنند چون در غیر این صورت با لجبازی و ناسازگاری کودک روبه رو خواهند شد. امنیت کودک وقتی عادی است که همه چیز مثل سابق باشد. از تغییر جا یا تغییر لباس و غذا متنفر است.خوشا به حال کودک بیست و یک ماهه ای که والدینش ، واقعی بودن نیازهای او را تشخیص دهند.
کودک دو ساله
برای یک کودک دو ساله ، برعکس کودک هیجده ماهه ، اطاعت ، کاری دلپذیر و آسان است. گذشت شش ماه به کودک این را میدهد که در مقابل والدینش فرمانبردار خوبی باشد. کودک در دو سالگی بیشتر اوقات ، شنونده و اجرا کننده بسیار خوبی است. این حالتها جزء ذات کودک است، و اگر والدین بدانند که در چه مدت این تغییرات صورت میگیرد تقاضاها و انتظارهای خود را از کودک ، با امکانات و قدرت او تطبیق میدهند و در نتیجه ، در امر تربیت او توفیقهای بیشتری عایدشان میشود.
کودک دو سال و نیمه
کودک در این سن ، منفی باف ، لجوج و سرسخت است. اگر مادر بخواهد با عجله لباس او را تنش کند، کودک فریاد میزند: «خودم میخواهم بپوشم» و اگر پدر به او بگوید: «لباست را بپوش» خواهد شنید که میگوید: «میخواهم مامان لباس تنم کند.» کودک دو و نیم ساله متلون است. اگر مادر به طرف او رود. بابا را میطلبد و به عکس اگر بابا به طرفش برود، مامانش را میخواهد. او در دنیایی از تضاد سیر میکند. و این کلمات بر زبان او جاری است: «میکنم .. نمیکنم .. میخواهم .. نمیخواهم .. میتوانم .. نمیتوانم .. بله .. نه»
انتخابهای او چند تایی است و در هر دقیقه ، نوعی را میپسندد، اگر انواع باشد همه را طالب است اگر جلوی او را نگیرند، ممکن است مدتها از یک سمت به سمت دیگر حرکت کند. اگر مادر به او بگوید: «مربا میخواهی» میگوید «نمیخواهم» اما به محض اینکه مربا کنار گذاشته شود، او مربا میخواهد. مشکل مادر برای تربیت او ، این است که باید حتی الامکان او را در مسیر یک طرفه قرار دهد. کارهای روزانه را خودتان انتخاب کنید و فرصت انتخاب به او ندهید. وقتی میخواهید او را با خود به بیرون ببرید، در حالیکه از تفریح در بیرون برایش سخنرانی میکنید لباس تنش کنید. اگر از او برای بیرون رفتن ، اجازه بخواهید، کلاهتان پس معرکه است. به هر قیمت که میدانید از پرسشهایی که او باید چواب «نه» را ادا کند، پرهیز نمایید. به او زیاد فرصت انتخاب ندهید. اگر این فرصت را داشته باشد، مطمئن باشید که از فرصت خود راضی نیست.
در تمام دستورها، خواهش و تقاضاهایش تکبر و غرور زیاده از حدی دیده میشود. لذا مادر باید به جای نشستن و غصه خوردن ، راه و روش تسلط بر فرزند را بیاموزد و این مطلب را همواره در نظر داشته باشد، سعی کند کودک حرفهای او را بدون چون و چرا بشنود و به عکس در مقابل کارهای بیاهمیت تسلیم شود. مثلا «بگوید: البته ... بله قربان ... حتما»
مادران باید به خاطر داشته باشند که کودک 5/2 ساله ممکن است. رفتارش با شما بسیار خوب یا بد باشد، اما او شما را بسیار دوست دارد و تمناهای زیادی از شما دارد. جالبترین استعدادهای خود را می خواهد به شما نشان دهد، و دوست ندارد آنها را حتی پدرش ببیند. اگر گاهی وقتها که شما را خیلی ناراحت و خسته کرده، فرصتی بدست آورده و قدری استراحت کنید تا با صبر و حوصله بیشتری به سوی او بازگردید.
کودک دو و نیم تا سه ساله
بسیاری از کودکان در این سن ، در مرحله عجیبی قرار میگیرند، آنها میل دارند به زمان شیرخوارگی برگردند، از نظر احساسی میتوانند این مرحله را با مادر تجدید کنند. دوست دارند دوباره از پستان مادر شیر بخورند، خود را در آغوش مادر جای دهد، برایش بسیار دلپذیر خواهد بود. کودک 5/2 سالهای به مادرش میگفت: «من کوچولو هستم» نمی توانم حرف بزنم. دندان ندارم غذا بخورم. دوست دارم شیر بخورم.»
آنها دوست دارند در کالسکه بخوابند و از شیشه بوسیله پستانک شیر بخورند. وقتی مادری این نیاز کودک خود را بداند، سعی در برطرف کردن آن کرده و به موقع او را از این تخیل بی جا نجات میدهد. اغلب مادران ، کودک در این سن را مسخره کرده و با توجه به کودکان دیگر خود ، حس حسادت آنانرا تحریک و حسود بار میآورند. اما اگر کودک از زنده کردن دوران شیرخوارگی خود به اندازه کافی تجربه بدست آورد، خواهد توانست رشد کند و مستقل تر و بالغ تر بشود و سپس همواره به جلو نگاه کند نه به عقب.
کودک سه ساله
این سن برای مادر و فرزند دوره آرام و رضایت بخشی است. کودک از کلمه «ما» بسیار استفاده میکند. اغلب وجود مادر را بر خود ترجیح میدهد. کودک در ابتدای مرحله 5/2 سالگی روی کلمه «من» و احتیاجات شخصی خودش متمرکز است، بعد روی کلمه «شما» و تقاضای او بر «شما» تکیه دارد و بالاخره به مرحله دوستانه و مشترک میرسد. او در جهت متضاد گم نمیشود و سعی ندارد که هر دو جهت را انتخاب کند بلکه یک جهت را انتخاب کرده و روی آن میایستد. گاهی والدین میتوانند با فرزند سه ساله ی خود چانه نزنند. او را متقاعد کرده و به امید پاداش به انجام کاری مجبور سازند.
در سه سالگی قدرت بکارگیری کلمات به نحو قابل ملاحظه ای افزایش مییابد. او میتواند در جواب سخن سایرین حرف بزند. میل فراوان دارد در اموری که جنبه امر و بهره در آینده دارد، شرکت کند. کودک سه ساله گاهی که با دلیل و منطق صحبت میکنید، بخوبی گوش میدهد، و حتی گاهی اوقات ممکن است اگر دلیل خوبی برایش بیاورید. کارهایی را که انجامش را دوست ندارد، به راحتی انجام دهد. تقاضای او از بزرگترها خیلی کمتر از سابق و کنار آمدن با او آسانتر است.
کودک سه و نیم ساله
در این سن کودک دوست دارد، در خیال خود ، از والدین دوست خیالی بسازد و با آنها در خیال بازی کند، به آنها غذا بدهد و دست و صورتشان را بشوید و خشک کند، به نوازششان بپردازد. وقتی والدین در کنار او آرام نشستهاند و بدون توجه ، به دنبال کار خود میروند، داد کودک بلند میشود و گریه را سر میدهد و میگوید: «مادر چرا رفتی؟ من که با تو کاری نداشتم من به تو غذا میدادم. تو با رفتنت بازی مرا خراب کردی.»
والدین فکر میکنند که وضع روحی کودکشان متزلزل و مضطرب است، در صورتی چنین نیست، والدین باید بدانند معمولا کودکان در این سن با دوستان خیالی خود ، مدتها بازی میکنند و هر کدام نوعی دوست خیالی دارند. این مرحله ، مرحله طبیعی رشد است و از خصوصیاتش اینگونه بازی هاست هیچگاه نباید باعث نگرانی والدین شود و احتیاج به درمان ندارد. و خود به خود بر اثر رشد و بطور طبیعی اصلاح خواهد شد.
کودک چهار ساله
وقتی کودک چهار ساله میگوید: «مامانم اینطور میگوید» مثل آنست که بزرگترین مرجع صلاحیتدار ، دستوری صادر کرده است و دیگر جای هیچگونه بحث و گفتگویی نیست. وقتی در این سن در کودکستان ، کودک به مربی خود میگوید:
«مامانم گفته ساعت 9 باید شیرینی بخورم» بهترین دلیل را برای او آورده است. کودک برای همبازی خود بزرگترین دلیل را می آورد وقتی به او میگوید: «مامانم میگوید شماها باید این کار را بکنید». بچههای دیگر هم ممکن است حرف او را قبول و به عنوان دلیل بپذیرند. ولی کودک چهار ساله ، موجود کاملا ثابتی نیست.
ممکن است تصور کنید که اگر مادر تا این اندازه برای کودک صلاحیت و مرجعیت دارد، باید انتظار داشت کودک در کلیه موارد به حرف او گوش دهد، اما ابدا اینطور نیست. در هر سنی ممکن است کودک بعضی اوقات مقاومت به خرج دهد ولی ورد زبان بچه چهار ساله ، عباراتی است از قبیل: «نه ... نخواهم کرد» یا حتی: «مگر مجبورم کنی.» در بعضی از سنین ، کودک مقاومت به خرج میدهد، چون نمیخواهد کاری را که از او خواستهاند، انجام دهد. ولی اغلب اوقات چنان مینماید که کودک چهارساله مقاومت میکند. چهارسالگی سن قید ناپذیری کودک است. او احساس میکند نیرویی او را وادار میکند که از زیر بار هر گونه قیدی شانه خالی کند و از سر کشی و تمرد خوشش می آید. با این سرکشی کودک هر طور که خودش صلاح میدانید، رفتار کنید ولی مقاومت او را زیاد جدی نگرید.
کودک پنج تا شش ساله
در پنج سالگی کودک مطیع و دوست داشتنی است و مادران میگویند آنها در این سن ، مانند فرشتگان هستند. اما در شش سالگی درست به عکس میشوند. کودک شش ساله نه تنها با مادرش رقابت میکند بلکه در برابر دستورهای او نیز مقاومت مینماید. در صورتی که کودک پنج ساله سعی دارد، فعالیت خود را همگام با مادر انجام دهد، و از او الگو بگیرد. کودک شش ساله ، دوست دارد همه تقصیر را به گردن مادر اندازد و برای هر چیز ، او را سرزنش کند. شش سالگی سن احساسات شدید و غالبا متضاد است.
کودک شش ساله در حالیکه مادر خود را سخت در آغوش دارد و میگوید: «ترا از هر کس در دنیا بیشتر دوست دارم» و مادر نیز از حرف کودکش خوشحال میشود، لحظهای دیگر ، درست کاری مخالف سخن خود را انجام میدهد و میگوید: «مادر از تو بدم میآید» و مادر در این حالت ناراحت و افسرده میشود. در حالی که هیچیک از دو حالت مادر ، منطقی نیست. زیرا کودک او در سنی است که احساساتی بوده و احساسش بر عقلش غلبه دارد. بنابراین سخنهای او پایه و اساسی ندارد و مادر باید بداند، اطاعت نکردن کودک در این سن جسورانه ترین کاری است که کودک برای رسیدن به رشد انجام میدهد.
کودک هفت ساله
در این سن کودک از همه شکایت دارد و احساس میکند که همه با او دشمن هستند و هر کس در هر موقعیتی میخواهد او را اذیت کند. اینها از خصوصیات یک کودک هفت ساله است. بسیار حساس است و همیشه جنبههای منفی قضایا را در نظر میگیرد. بنابراین همیشه رنجیده و غمگین است. کودک شش ساله یک انسان جسور و متجاوز است ولی در هفت سالگی تمایل کودک درست عکس آنست و همیشه در برخورد با مسائل غرولند کنان عقب نشینی میکند، از والدین خود بیشتر از همه شکایت دارد و گاهی فکر میکند که آنها اصلا او را دوست ندارند. حتی آنهایی که خیلی درونگرا باشند، خود را بچه سر راهی پنداشته و سپس از خانه فرار میکنند. والدین از تخیل یک کودک هفت ساله در حیرت میشوند و گاهی ناامیدیهای او را به باد تمسخر میگیرند که درست باید عکس این عمل را انجام دهند و با او همدردی کنند تا از این طریق حالات یاس او را از بین ببرند.
کودک 8 ساله
کودک در سن 8 سالگی احتیاج شدید به یک رابطه عمیق دارد. از این رو به پدر یا مادر چسبندگی عجیبی پیدا میکند. در برابر قبول رد تقاضاهایش حساس است و کوچکترین تغییر قیافه والدین را درک میکند. آرزوی نزدیک بودن به مادر آنقدر برای او زیاد است که اغلب اوقات یک حالت آمیختگی بین او و مادرش بوجود میآید. اگر این علاقه بعد از مدتی فروکش نکند، باید نگران بود و برای درمانش اقدام کرد. این حالت فقط در حوالی هشت سالگی رخ میدهد و به زودی رد میشود. یک مادر خوب ، در این حالت با اینکه سماجت کودکش او را خسته میکند، با دادن یک پاداش مناسب میتواند، نیاز او را برای برقراری یک رابطه عاطفی ، ارضا نماید و راه را برای روابط فردی او در آینده هموار سازد.
کودک نه ساله
در این سن کودک تمایل شدیدی به مستقل بودن دارد، اگر استقلالش حفظ شود شخصیتی متعادل و دوست داشتنی خواهد یافت و گرنه پرخاشگر و ناسازگار جلوه میکند. در این سن کودک مصاحبت با مادر را دوست ندارد و میل ندارد با او مشورت کند، دوست دارد بیشتر با دوستانش باشد. نظر آنان بر همه کس حتی از مادر بالاتر است. اگر زیاد به کودک نه ساله خود دستور دهید، سرکشی نشان میدهد، دقت کنید و ببینید، آیا واقعا دستورتان لازم است، یا اینکه تنها میخواهید خود و فرزندتان را متقاعد کنید که شما هنوز ، فرد مافوق هستید.
کودک ده ساله
کودکان در این سن اغلب منتظرند ببیند مادرشان چه دستوری میهد تا آن را انجام دهند، اگر مادری بگوید: «چنانچه این درس را سه مرتبه بخوانی یاد خواهی گرفت» کودک بدون کم و کاست آن را انجام میدهد. ده سالگی از نظر رابطه مادر و کودک دوره خوش و مانند دوران پنج سالگی ، مطابق دلخواه مادر است. کودک از مادر اطاعت و دوست دارد دستورهایش را موبه مو اجرا کند.
کودک 11 تا 15 ساله
در این سن کودک زیاد به مادر توجه ندارد. او در آستانه بلوغ است مسائل رشد، دگرگونیهایی در او بوجود آورده که حالت دگرگونی به او میدهد. دیگر مادر برای او مطرح نیست. حتی مسائلی که از نظر زناشویی از دوستانش میشنود. برای لحظاتی او را از والدین خود متنفر میکند. در هر صورت والدین باید بدانند که در این سن به حریم خلوت کودک تجاوز نکنند زیرا در آنصورت ، رابطه عاطفی آنها گسته خواهد شد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
همه جوامع باید راههایی را بیابند تا مانع از آن شوند که اعضای آن به هم آسیب برسانند. همه مردم رفتار پرخاشگرانه را تا اندازهای کنترل میکنند ولی از لحاظ ارزشی که برای آن قایلند و میزان محدود کردن آن ، باهم فرق دارند. کودکانی که مستعد پرخاشگری هستند با دیدن خشونت از تلویزیون پرخاشگرتر میشوند. برای مثال ، در میان قبایل سرخپوست آمریکایی ، کومانچیها و آپانچیها کودکانشان را جنگجو بار میآورند و حال آنکه هوپیها و زونیها به فرزندانشان صلح جویی و رفتار غیر پرخاشگرانه میآموزند. اصولاً در فرهنگ آمریکای برای پرخاشگری و سرسختی ارزش قایلند.
تعاریف پرخاشگری
روانشناسانی که اعتقادات نظری متفاوتی دارند در مورد چگونگی تعریف پرخاشگری اساساً باهم توافق ندارند. موضوع اصلی این است که آیا باید پرخاشگری را براساس پیامدهای قابل دیدن آن تعریف کنیم یا بر اساس مقاصد شخصی که آن را نشان میدهد. گروهی پرخاشگری را رفتاری میدانند که به دیگران آسیب میرساند یا بالقوه میتواند آسیب برساند. پرخاشگری ممکن است بدنی باشد (زدن – لگد زدن – گاز زدن) یا لفظی (فریاد زدن ، رنجاندن) یا به صورت تجاوز به حقوق دیگران (چیزی را به زور گرفتن) ، نقطه قوت این تعریف عینی بودن آن است به رفتار قابل مشاهده اطلاق میشود. نقطه ضعف آن این است که شامل بسیاری از رفتارهایی است که ممکن است بطور معمول پرخاشگری تلقی نشود.
پرخاشگری وسیلهای رفتاری است در جهت رسیدن به هدفی؛ پرخاشگری خصمانه رفتاری است در جهت آسیب رساندن به دیگران ، بیشتر پرخاشگری های بین کودکان کوچک از نوع «وسیلهای» است. این نوع پرخاشگری به خاطر متعلقات است. کودکان از یکدیگر اسباب بازی میقاپند، یکدیگر را هل میدهند تا به اسباب بازی که میخواهند بازی کنند، دست یابند. به ندرت اتفاق میافتد که کودکان بخواهند به کسی آسیب برسانند یا از روی عصبانیت دست به پرخاشگری بزنند. پرخاشگری را باید از جرات ورزی متمایز دانست. جرات ورزی ، دفاع از حقوق یا متعلقات (مانند ممانعت کودک از این که کسی به اسباب بازی اش دست بزند) یا بیان امیال و آرزوها را دربر میگیرد. مردم معمولاً شخص با جرات را پرخاشگر میدانند، در صورتی که کسی که از حق خود دفاع میکند با جرات است نه پرخاشگر.
تغییرات رشدی
کودکان در 12 ماهگی وقتی باهم هستند شروع به ابراز رفتار پرخاشگرانه وسیلهای میکنند یعنی رفتار پرخاشگرانه آنان غالباً به خاطر اسباب بازی و متعلقات دیگر است و در ارتباط با همسالان ابراز میشود. کودکان گاهی اوقات به والدین و کودکان بزرگتر حمله ور میشوند، ولی اینگونه پرخاشگری در مقایسه با پرخاشگری با همسالان ، نسبتاً نادر است.
کودکان همچنان که به سالهای پیش از مدرسه و مدرسه نزدیک میشوند، کمتر دست به اعمال پرخاشگرانه میزنند و در نوع پرخاشگری آنان هم تغییراتی ایجاد میشود. یعنی وقتی که پرخاشگری ابراز میشود غالباً خصمانه است و کمتر «وسیلهای» است. به این معنا که کودکان برای به دست آوردن هدفهای وسیلهای کمتر مستقیماً از حربههای جسمانی استفاده می کنند؛ ولی وقتی که به کسی حمله لفظی یا بدنی می کنند بیشتر امکان دارد که با قصدی خصمانه این کار را کرده باشند. پرخاشگری لفظی ، دست کم در سالهای قبل از مدرسه افزایش مییابد.
ثبات پرخاشگری
هرچند که سطح پرخاشگری کودکان از موقعیتی به موقعیت دیگر فرق میکند ولی کودکان از لحاظ تداوم رفتار پرخاشگرانه در طول زمان باهم فرق دارند. کودکانی که در سالهای اولیه به شدت پرخاشگرند به احتمال زیاد در جوانی و بزرگسالی هم پرخاشگر خواهند بود و کودکانی که پرخاشگر نیستند به احتمال زیاد در بزرگسالی هم پرخاشگر نخواهند بود. بعضی از مطالعات نشان میدهد که ثبات پرخاشگری دخترها در طول زمان کمتر از پسرهاست و چند تحقیق دیگر نشان داده است که دخترها و پسرها از این لحاظ تفاوتی ندارند.
البته کودکان به هنگامی که با وقایع تنش زا مثل جدایی پدر و مادر یا به دنیا آمدن کودکی جدید روبرو میشوند بیشتر پرخاشگر میشوند، ولی پرخاشگری شدید که بیش از چند ماه به طول انجامد غالباً حاکی از تداوم داشتن این الگوی رفتار است. پرخاشگری در حد معمول کمتر جای نگرانی دارد. به خصوص در سالهای پیش از مدرسه شاید این اندازه پرخاشگری صرفاً نشان دهنده این باشد که کودک میخواهد انواع مختلف کنش متقابل اجتماعی را داشته باشد.
ادراک مقاصد دیگران و رفتار پرخاشگرانه
کودکان در مورد پرخاشگری دیگران برحسب این که آن را عمدی یا تصادفی بدانند قضاوتهای متفاوتی میکنند. تحقیقی که پسرهای بسیار پرخاشگر را با پسرهای غیر پرخاشگر مقایسه میکند نشان میدهد که پسرهای پرخاشگر احتمالاً از مقاصد دیگران ، درکی متفاوت از پسرهای غیر پرخاشگر دارند. بر اساس درجه بندی معلمان و همسالان تعدادی از پسرها در کلاسهای دوم ، چهارم ، ششم به عنوان بسیار پرخاشگر یا غیر پرخاشگر طبقه بندی شدند. سپس این عده در موقعیتی آزمایشی مشاهده شدند که به آنان برای جور کردن قطعات پازل جایزهای تعلق میگرفت.
قرار بر این شد که وقتی که قسمتی از پازل کامل شد پسر بچه دیگری (که همدست آزمایشگر) بود آن را به هم بزند. در حالت اول ، پسر بچه آن را عمداً به هم زد؛ در حالت دوم ، طوری به هم زد که تصادفی جلوه کند و در حالت سوم انگیزههای پسر بچه مبهم بود. کودکان مورد آزمایش این امکان را داشتند که با خراب کردن پازل این کودک «تلافی» کنند. کودکان پرخاشگر و غیر پرخاشگر وقتی که احساس کردند که این کودک عمداً خرابکاری کرده تلافی کردند و وقتی که دیدند عملش غیرعمدی بوده تلافی نکردند، ولی واکنش آنان به انگیزه های مبهم این کودک بدین ترتیب بود که پسر بچههای پرخاشگر تلافی کردند و طوری واکنش نشان دادند که گویی این کودک عمداً این کار را کرده است. کودکان غیر پرخاشگر تلافی نکردند و طوری عمل کردند که گویی اعمال او غیرعمدی بوده است.
تفاوت های جنسیتی
پسرها پرخاشگرتر از دخترها هستند. این تفاوت در غالب فرهنگها و تقریباً در همه سنین و نیز در غالب حیوانات دیده میشود. پسرها بیش از دخترها پرخاشگری بدنی و لفظی دارند. از سال دوم زندگی این تفاوتها آشکار میشود. بر اساس مطالعات مشاهدهای در مورد کودکان نوپای بین سنین 1 تا 2 سال تفاوتهای جنسیتی از لحاظ تعداد پرخاشگری بعد از 18 ماهگی ظاهر میشود و قبل از آن اثری از آن نیست. پسرها به خصوص وقتی که به آنان حمله میشود یا کسی مزاحم کارهایشان میشود، تلافی میکنند.
در یک مطالعه مشاهدهای در مورد کودکان پیش از مدرسه پسرها فقط اندکی بیش از دخترها مورد حمله قرار گرفتند، ولی دو برابر دخترها تلافی کردند. شاید این که پسربچه بالقوه پرخاشگر است یا میتواند آن را بیاموزد علتی فیزیولوژیک داشته باشد. برای مثال پسران 1 تا 3 ساله در کلاسهای پیش از دبستان از طرف بزرگسالان و همسالان بیش از دخترها به خاطر پرخاشگری مورد توجه قرار گرفتند. این توجه گاهی مثبت بود (لبخند زدن ، ملحق شدن به بازی کودکان) و گاهی تا حدودی منفی (متوقف کردن کودک یا سر کودک را با چیزی گرم کردن). توجه نشان دادن به رفتار کودک ، به هر نحوی که باشد، بیش از بی توجهی به آن باعث تشویق رفتار میشود.
الگوی خانواده و پرخاشگری
والدین کودکان به شدت پرخاشگر غالباً به هنگام اعمال قواعد و معیارها خشونت دارند و پرخاشگرند. یکی از پیچیده ترین و جامعترین روشهایی که برای درک پرخاشگری در خانواده بکار رفته تحقیق «جرالد پاترسون» و همکارانش در مرکز یادگیری اجتماعی «شهر اورگون» بوده است. آنان برای مطالعه الگوهای کنش متقابل خانوادگی در خانه و مدرسه و ارتباط آن با مشکلات رفتاری کودکان مشاهدات مستقیمی انجام داده اند. افراد مورد مطالعه از خانوادههایی بودند که به دلیل مشکلات رفتاری مثل پرخاشگری ، دزدی و سایر رفتارهای ضداجتماعی فرزند یا فرزندانشان به درمانگاه رجوع کرده بودند. وقتی که واکنش خشونت آمیزی بروز میکند سایر اعضای خانواده کاری میکنند که باعث دامن زدن به رفتار پرخاشگرانه میشوند. برای مثال ، برادری بر سر خواهرش فریاد میزند، خواهر بر سر او فریاد میزند و ناسزایی به او میگوید. در این موقع برادرش او را کتک میزند و این ماجرا ادامه مییابد.
تمام اینها نشان میدهد که والدین میتوانند در پاداش دادن و تنبیه کردن فرزندانشان رفتار با ثباتی داشته باشند و با استفاده از راههای مؤثر بدون این که با تنبیه شدید همراه باشد پرخاشگری کودکان را کنترل کنند و بازآموزی کودکان در دورانی نسبتاً کوتاه میسر است. در آخر باید گفت تلویزیون نیز منبع دیگری است که کودکان به خصوص پسرها از طریق آن رفتار پرخاشگرانه را میآموزند. بطور مثال: خشونت از ارزشهای آمریکایی تلقی میشود، پرخاشگری به عنوان یکی از وسایل رسیدن به هدف تشویق میشود. در برنامههای تلویزیونی که یکی از وسایل انتقال چنین ارزشهای اجتماعی به کودکان است، بطور متوسط در هر ساعت پنج یا شش بار خشونت بدنی نمایش داده میشود، رفتار پرخاشگرانه شخصیتهای تلویزیونی غالباً تقویت میشود؛ قهرمان این برنامهها به همان اندازه پرخاشگرند که ضد قهرمان ها.
در مطالعهای کودکان چهار ساله به هنگام بازی آزاد در مهدکودک به مدت سه هفته مورد مشاهده قرار گرفتند و از لحاظ رفتار پرخاشگرانه به دو گروه بالای متوسط و زیر متوسط طبقه بندی شدند. سپس در طول چهار هفته بعد ، کودکان به گروههایی تقسیم شدند که در مهدکودک به مدت تقریباً نیم ساعت برنامه پرخاشگرانه مثل «بت من» و «سوپرمن» یا فیلمهای معمولی و یا برنامههای جامعهپسند میدیدند. کودکانی که از اول از لحاظ پرخاشگری در حد بالای متوسط بودند در مدت بازی آزاد و بعد از دیدن برنامه پرخاشگرانه ، از خود پرخاشگری بیشتری نشان دادند تا کودکان مشابهی که برنامههای معمولی را دیده بودند. دو گروه از کودکانی که از لحاظ پرخاشگری زیر متوسط بودند و هر کدام یکی از این برنامهها را دیده بودند واکنششان باهم فرقی نداشت. این الگوهای رفتاری تا دو هفته بعد از پایان گرفتن تماشای این برنامه ها هم چنان ادامه داشت. کودکانی که مستعد پرخاشگری هستند با دیدن خشونت از تلویزیون پرخاشگرتر میشوند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
آزمایش اول
دو میز را در فاصله حدود 100 - 70 سانتیمتر مقابل هم قرار دهید و یک شیشه بزرگتر که هر دو میز را تحت پوشش قرار میدهد روی آنها قرار دهید. بطوریکه فاصله بین دو میز از طریق شیشهای که روی هر دو قرار دادهاید گرفته شده است. کودک خود را (کودکانی که قادر به سینه خیز رفتن هستند) در یک سوی یکی از میزها قرار دهید و از سوی دیگر او را صدا بزنید. کودک ممکن است تا نقطه شروع فاصله بین دو میز برسد ولی معمولا در آن قسمت مکث میکند.
به عبارتی در کودکان ادراک عمق دیده میشود. کودک در آن نقطه عمق را احساس میکند و به خاطر ترس از پرت شدن ممکن است از حرکت روی شیشه آن قسمت خودداری میکند. کودکان بزرگتر با اطمینان از وجود شیشه به عنوان یک حائل که مانع پرت شدن آنها میشود به حرکت خود ادامه میدهند.
آزمایش دوم
چندین کارت با طرحهای مختلف تهیه کنید. طرحهای برخی کارتها باید طرحهای یکنواخت و بقیه کارتها دارای طرحهای پیچیدهای باشند. طرحهای یکنواخت از تنوع خطوط و شکل و ... کمتری برخوردار هستند. این کارتها را در اختیار کودک قرار دهید و حرکات او را مورد بررسی قرار دهید. در مورد کارتهایی که طرحهای پیچیده دارند توجه کودکان بیشتر جلب میشود. کودکان بیشتر ترجیح میدهند به طرحهای پیچیده نگاه کنند تا به کارتهای یکنواخت.
این آزمایش را برای کودکان کوچکتر با انواع اسباب بازی یا اشیا میتوان انجام داد. کودکان معمولا توجه زیادتری به اشیائی نشان میدهند که از لحاظ ادراکی متنوع باشند. اشیا ساده چندان مورد توجه و ادراک کودک قرار نمیگیرد و به راحتی حواس کودک به محرکهای دیگر جلب میشود. از این روش در آزمایشات ادراکی با نام روش نگاه ترجیحی یاد میشود.
آزمایش سوم
حتی کودکان کوچکتر (زیر یکسال) نیز میتوانند تغییرات را ادراک کنند. تصاویر آشنایی را انتخاب کنید مثل تصویر واضحی از پدر کودک . در بخشی از این تصویر تغییراتی ایجاد کنید و مقابل چشم کودک قرار دهید. حرکات چشم او را دنبال کنید. میتوانید به سایر حرکات کودک نیز توجه داشته باشید. به عنوان مثال فرض کنیم در تصویر مورد نظر یک روسری به تصویر پدر اضافه کرده باشید. حرکات چشم کودک روی ناحیه سر بیش از سایر اعضای صورت خواهد بود کودک چنین تغییراتی را ادراک میکند.
برای بررسی همین پدیده ادراکی میتوانید تغییراتی در چهره خود ایجاد کنید و مقابل کودک قرار بگیرید. توجه داشته باشید تغییرات ایجاد شده نباید به قدری زیاد باشد که احساس ناآشنایی و ترس را در کودک برانگیزد. کودکان در چنین حالتی نیز واکنشهایی نشان میدهند که ادراک آنها را از این تغییرات نشان میدهد. به عنوان مثال مادری که یک برچسب بزرگ و رنگی روی پیشانی خود چسبانده باشد ممکن است با تلاش کودک مبنی بر گرفتن و کندن آن برچسب مواجه شود.
آزمایش چهارم
ادراک آشنایی برای کودک بسیار مهم است. واکنش ترس کودک معمولا در مقابل ادراکاتی که ناآشنا مینمایند بروز مینماید. برای بررسی ادراک آشنایی در کودک خود آزمایش زیر را انجام دهید. تصاویری از آشنایان کودک ، مثل پدر ، مادر ، خواهر ، براد ر، مادربزرگ و ... در اختیار کودک قرار دهید. در میان این تصاویر ، تصویر کاملا ناآشنایی قرار دهید و واکنشهای کودک را زیر نظر بگیرد. برخی از کودکان از دست زدن به این تصاویر خودداری میکنند، کودکان بزرگتر ممکن است کنجکاوی نشان دهند و سوالاتی بپرسند، و برخی با دقت بیشتری شاید به بررسی تصویر بپردازند.
در هر حال واکنشهای کودکان در این زمینه ممکن است مختلف باشد. واکنش کودک هر چه باشد مهم نیست آنچه مورد نظر ماست اینکه کودک متوجه متفاوت بودن تصویر مورد نظر در بین سایر تصاویر شده و آن را ادراک کرده است.در کودکان کوچکتر این آزمایش را میتوان به شیوه عینیتری اجرا کرد. برای انجام چنین آزمایشی چند نفر آشنا به همراه یک فرد کاملا غریبه در مقابل کودک قرار بگیرید واکنشهای کودک را نیز در نظر بگیرید. در اینجا نیز واکنشهایی را مشاهده خواهید کرد. سعی کنید از روشهای عینی مثل خود اشیا یا تصاویر آنها استفاده کنید.
نکته کلی در مورد همه آزمایشات ساده هوش
روشن است که هوش یک مساله کاملا پیچیدهای است که اندازه گیری و برآورد آن نیز از دشواری و پیچیدگی زیادی برخوردار است. برآورد دقیق هوش نیاز به استفاده از ابزارها و تستهای معتبر و دقیق دارد. با آزمایشات ذکر شده شما تنها میتوانید یک برآورد کلی از هوش کودک خود داشته باشید. کودکان باهوش در این آزمایشات معمولا واکنشهای سریعی از خود نشان میدهند، بطوری که در مدت زمان کمتری به پاسخ مورد نظر اشاره میکنند. پاسخهای انتخاب شده درست و صحیح بوده یا حداقل به پاسخ صحیح نزدیکتر است. تلاش کنید آزمایشات را به صورت بازی درآورید و در شرایط لذت بخش انجام دهید. در زمانی که کودک خسته است یا علاقهای به آنها نشان نمیدهد نتیجه خوبی نخواهید گرفت.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
آزمایش اول
دو میز را در فاصله حدود 100 - 70 سانتیمتر مقابل هم قرار دهید و یک شیشه بزرگتر که هر دو میز را تحت پوشش قرار میدهد روی آنها قرار دهید. بطوریکه فاصله بین دو میز از طریق شیشهای که روی هر دو قرار دادهاید گرفته شده است. کودک خود را (کودکانی که قادر به سینه خیز رفتن هستند) در یک سوی یکی از میزها قرار دهید و از سوی دیگر او را صدا بزنید. کودک ممکن است تا نقطه شروع فاصله بین دو میز برسد ولی معمولا در آن قسمت مکث میکند.
به عبارتی در کودکان ادراک عمق دیده میشود. کودک در آن نقطه عمق را احساس میکند و به خاطر ترس از پرت شدن ممکن است از حرکت روی شیشه آن قسمت خودداری میکند. کودکان بزرگتر با اطمینان از وجود شیشه به عنوان یک حائل که مانع پرت شدن آنها میشود به حرکت خود ادامه میدهند.
آزمایش دوم
چندین کارت با طرحهای مختلف تهیه کنید. طرحهای برخی کارتها باید طرحهای یکنواخت و بقیه کارتها دارای طرحهای پیچیدهای باشند. طرحهای یکنواخت از تنوع خطوط و شکل و ... کمتری برخوردار هستند. این کارتها را در اختیار کودک قرار دهید و حرکات او را مورد بررسی قرار دهید. در مورد کارتهایی که طرحهای پیچیده دارند توجه کودکان بیشتر جلب میشود. کودکان بیشتر ترجیح میدهند به طرحهای پیچیده نگاه کنند تا به کارتهای یکنواخت.
این آزمایش را برای کودکان کوچکتر با انواع اسباب بازی یا اشیا میتوان انجام داد. کودکان معمولا توجه زیادتری به اشیائی نشان میدهند که از لحاظ ادراکی متنوع باشند. اشیا ساده چندان مورد توجه و ادراک کودک قرار نمیگیرد و به راحتی حواس کودک به محرکهای دیگر جلب میشود. از این روش در آزمایشات ادراکی با نام روش نگاه ترجیحی یاد میشود.
آزمایش سوم
حتی کودکان کوچکتر (زیر یکسال) نیز میتوانند تغییرات را ادراک کنند. تصاویر آشنایی را انتخاب کنید مثل تصویر واضحی از پدر کودک . در بخشی از این تصویر تغییراتی ایجاد کنید و مقابل چشم کودک قرار دهید. حرکات چشم او را دنبال کنید. میتوانید به سایر حرکات کودک نیز توجه داشته باشید. به عنوان مثال فرض کنیم در تصویر مورد نظر یک روسری به تصویر پدر اضافه کرده باشید. حرکات چشم کودک روی ناحیه سر بیش از سایر اعضای صورت خواهد بود کودک چنین تغییراتی را ادراک میکند.
برای بررسی همین پدیده ادراکی میتوانید تغییراتی در چهره خود ایجاد کنید و مقابل کودک قرار بگیرید. توجه داشته باشید تغییرات ایجاد شده نباید به قدری زیاد باشد که احساس ناآشنایی و ترس را در کودک برانگیزد. کودکان در چنین حالتی نیز واکنشهایی نشان میدهند که ادراک آنها را از این تغییرات نشان میدهد. به عنوان مثال مادری که یک برچسب بزرگ و رنگی روی پیشانی خود چسبانده باشد ممکن است با تلاش کودک مبنی بر گرفتن و کندن آن برچسب مواجه شود.
آزمایش چهارم
ادراک آشنایی برای کودک بسیار مهم است. واکنش ترس کودک معمولا در مقابل ادراکاتی که ناآشنا مینمایند بروز مینماید. برای بررسی ادراک آشنایی در کودک خود آزمایش زیر را انجام دهید. تصاویری از آشنایان کودک ، مثل پدر ، مادر ، خواهر ، براد ر، مادربزرگ و ... در اختیار کودک قرار دهید. در میان این تصاویر ، تصویر کاملا ناآشنایی قرار دهید و واکنشهای کودک را زیر نظر بگیرد. برخی از کودکان از دست زدن به این تصاویر خودداری میکنند، کودکان بزرگتر ممکن است کنجکاوی نشان دهند و سوالاتی بپرسند، و برخی با دقت بیشتری شاید به بررسی تصویر بپردازند.
در هر حال واکنشهای کودکان در این زمینه ممکن است مختلف باشد. واکنش کودک هر چه باشد مهم نیست آنچه مورد نظر ماست اینکه کودک متوجه متفاوت بودن تصویر مورد نظر در بین سایر تصاویر شده و آن را ادراک کرده است.در کودکان کوچکتر این آزمایش را میتوان به شیوه عینیتری اجرا کرد. برای انجام چنین آزمایشی چند نفر آشنا به همراه یک فرد کاملا غریبه در مقابل کودک قرار بگیرید واکنشهای کودک را نیز در نظر بگیرید. در اینجا نیز واکنشهایی را مشاهده خواهید کرد. سعی کنید از روشهای عینی مثل خود اشیا یا تصاویر آنها استفاده کنید.
نکته کلی در مورد همه آزمایشات ساده هوش
روشن است که هوش یک مساله کاملا پیچیدهای است که اندازه گیری و برآورد آن نیز از دشواری و پیچیدگی زیادی برخوردار است. برآورد دقیق هوش نیاز به استفاده از ابزارها و تستهای معتبر و دقیق دارد. با آزمایشات ذکر شده شما تنها میتوانید یک برآورد کلی از هوش کودک خود داشته باشید. کودکان باهوش در این آزمایشات معمولا واکنشهای سریعی از خود نشان میدهند، بطوری که در مدت زمان کمتری به پاسخ مورد نظر اشاره میکنند. پاسخهای انتخاب شده درست و صحیح بوده یا حداقل به پاسخ صحیح نزدیکتر است. تلاش کنید آزمایشات را به صورت بازی درآورید و در شرایط لذت بخش انجام دهید. در زمانی که کودک خسته است یا علاقهای به آنها نشان نمیدهد نتیجه خوبی نخواهید گرفت.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
روان شناسی کودک (Child Psychology)
نگاه اجمالی
بدون شک یکی از مهمترین و موثرترین دوران زندگی آدمی دوران کودکی است. دورانی که در آن شخصیت (Personality) فرد پایهریزی شده و شکل میگیرد. امروزه این حقیقت انکارناپذیر به اثبات رسیده است که کودکان در سنین پایین (طفولیت) فقط به توجه و مراقبت جسمانی نیاز ندارند، بلکه این توجه باید همه ابعاد وجودی آنها شامل رشد اجتماعی ، عاطفی ، شخصیتی و هوشی را دربر گیرد. این ابعاد عوامل تعیین کننده و اساسی یک انسان هستند که از دوران کودکی پایهگذاری و شکل میگیرند.
اهمیت روان شناسی کودک
روان شناسی کودک اهمیت خود را از کودک میگیرد، چرا که دوران کودکی انسان اهمیت فوقالعادهای دارد. شاید نگاهی به دوران کودکی انسان و توانائیهای نوزاد انسان در مقایسه با سایر موجودات اهمیت این دوران را آشکارتر سازد. نوزاد انسان در میان سایر موجودات عالم طولانیترین زمان را نیاز دارد که قابلیتها و توانائیهای خود را پرورش و آشکار سازد. در واقع انسان حدود 18 سال اول زندگی خود را در حال رشد و تکامل در ابعاد مختلف است و این زمان طولانی و با اهمیتی در زندگی انسان است.
از طرف دیگر ، نوزاد انسان با کمترین تواناییها و امکانات (نظیر بازتابها) به دنیا میآید و به مراقبت زیاد و شدیدی نسبت به سایر موجودات نیاز دارد (برای مثال در نظر بگیرید که چگونه گوساله گاو پس از به دنیا آمدن روی پای خود میایستد، ولی نوزاد انسان حتی نمیتواند سر خود را راست نگه دارد). ابن مراقبت توسط پدر و مادر در وهله اول و توسط اطرافیان و جامعه در وهله دوم اعمال میشود، ولی این مراقبت بدون آگاهی ، دانش و آموزش شیوههای فرزندپروری صحیح امکان ندارد و اهمیت روان شناسی کودک نیز از این دو موضوع (زمان طولانی رشد کودکی و شیوههای صحیح فرزندپروری) ناشی میشود.
اهداف روان شناسی کودک
روان شناسی کودک به عنوان یکی از زیرمجموعههای «روان شناسی رشد» با هدف نگاه دقیق و علمی به کودک و نیازهای او و یافتن شیوههای صحیح پرورشی و آموزشی کودک از اولین سالهای تاسیس روان شناسی علمی مورد توجه بوده است. (البته موضوع کودک و مسائل مربوط به او همیشه مورد توجه بوده است). در طول این سالها روان شناسان زیادی نظیر ژان پیاژه (Jean Piaget) ، استانلی هال (Stanley Hall) به مطالعه و تحقیق در مورد جنبههای مختلف رشد کودک پرداختهاند.
موضوعات مورد مطالعه در روان شناسی کودک
مطالعه در مورد جنبههای مختلف رشد کودک
رشد یک فرایند چند بعدی است. این رشد شامل رشد جسمی ، رشد زبانی ، رشد عاطفی ، رشد شناختی (Cognitive Development) ، رشد اجتماعی ، رشد اخلاقی و رشد شخصیتی است و توجه به مطالعه در مورد تمام این جنبهها یکی از اهداف روان شناسی رشد است. اهمیت این توجه به تمام ابعاد رشدی باعث آگاهی و شناختی متعادل و چندبعدی در مورد کودک میشود و والدین و سایر افراد مرتبط با کودک را در درک و رفتار صحیح با کودک یاری مینماید.
مطالعه در مورد نیازهای کودک در سنین مختلف
کودکان دارای نیازهای (Needs) متعددی هستند و در سنین مختلف یکی یا چند مورد از این نیازها در مقایسه با سایر نیاز در اولویت میباشد. برای مثال ، در مرحله نوزادی (صفر تا دو سالگی) نیازهای جسمانی در اولویت قرار دارد. در حالیکه در دوران نوجوانی (سنین بعد از 12 سالگی) نیاز به استقلال فردی در اولویت میباشد.
مطالعه در مورد شیوههای صحیح فرزندپروری
شیوههای صحیح فرزندپروری ، نحوه تعامل و روابط مناسب با فرزندان از مهمترین موضوعات برای روان شناسان کودک میباشد. بیشتر پدر و مادرها فرزندپروری را کاری ساده تلقی میکنند و بر این باور هستند که هر کسی میتواند از عهده این امر برآید. (البته این دیدگاه بیشتر در والدین بدون فرزند دیده میشود) اما فرزندپروری نیاز به آگاهی و آشنایی با نحوه عملکرد و اصول آن دارد و تحقیقات حوزه روان شناسی کودک اصول و روشهای متعددی را متناسب با سنین مختلف یافته است.
مطالعه در مورد مقابله با برخی مشکلات رفتاری _ روانی دوران کودکی
کودکان نیز همچون بزرگسالان دچار آشفتگیهای روانی _ رفتاری میشوند و این مسئله باعث تحقیقات و مطالعات دامنهداری در زمینه انواع این آشفتگیها و تفاوت آنها با آشفتگیهای رفتاری _ روانی بزرگسالان و همچنین شیوههای درمانی این آشفتگیها شده است. برخی ار این مشکلات و آشفتگیهای رفتاری _ روانی کودکان عبارتند از: اتیسم (Otism) ، اختلالات یادگیری ، اختلالات توجه ، اختلالات دفعی ، ناخن جویدن و ... .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
نگاه اجمالی
پدر و مادر نقشهای متعددی را در زندگی کودک ایفا میکنند یکی از آنها ایجاد محیط با محبت و با تحرک برای کودک است. دیگری نظارت منظم بر رشد سالم اوست و وطیفه دیگر کمک به کودک برای ایجاد تصویر خوب از خود (Self) (نگرش مثبت به خود به عنوان یک فرد مفید) است. اگر چه برای ایجاد تصویر خوب از خود والدین تنها عامل تاثیرگذار نیستند ولی داشتن رابطه مشترک بزرگ وارانه ، ابراز همدردی و احترام ، اهمیت دادن پذیرش کودک بدون تعیین شرط و شروط ، تشویق رفتار و تفکر آزاد و دادن استقلال رفتاری و فکری در چارچوبهای مشخص مسلما بهترین کارها برای ایجاد چنین تصویری خوب از خود میباشد.
در کل آنچه میخواهیم بگوییم و لازم است والدین بدانند این است که کودک از بدو تولد شروع به جذب اطلاعات میکند و قسمت زیادی از این اطلاعات را از والدین میگیرد. بنا براین مسئولیت کامل یادگیریهای اولیه (Primary learnings) کودک بر عهده والدین است و نقش آنها به عنوان معلم اهمیت زیادی دارد.
قرار دادن اهداف مناسب
از قرار دادن اهدافی که مبهم یا پیوسته فراتر از تواناییهای کودک هستند خودداری کنید هرگز کمال گرا نباشید و از کودک خود توقع نداشته باشید که کارها را به شیوه صحیح و کامل آن انجام دهد زیرا این مسئله سبب سرخوردگی شما و کودکتان خواهد شد و نهایتاً کودکی سرخورده و غمگین خواهید داشت که فاقد شکوفایی و رشد دلخواه است راه درست این است که فکر خود را بر کمبودها متمرکز نکنید بلکه تمرکز خود را معطوف به هر عمل مثبت یا پیشرفت کودک و تقدیر از آنها کنید.
همواره مشارکت کنید
یکی از وظایف معلم فرزند خود بودن این است که والدین واقعا باید کارهایی را انجام دهند. در واقع شما به عنوان والدین کودک مجبورید خیلی بیشتر از آنچه خودتان تمایل دارید کار انجام دهید. کودک قبل از سن هشت سالگی (و حتی پس از هشت سالگی) اکثراً از طریق تقلید Imitation) ) یاد میگیرد و یکی از بهترین راهها برای نشان دادن یک نمونه خوب برای تقلید کردن این است که برخیزید و در مقابل یا همراه کودک خود کاری انجام دهید.
این بدان معناست که والدین نباید فقط به دستور دادن یا راهنمایی کردن کلامی کودک اکتفا کنند بجای اینکه به کودک بگویید برو اسباب بازیهایت را جمع کن باید دست فرزند خود را بگیرید، زانو بزنید و جمع کردن اسباب بازهها را بصورت بازی و نمایش با هم انجام دهید و بگویید وقتش است اسباب بازیهایت را جمع کنی حرکت توام با مقدار کمی خیال پردازی و شوخ طبعی و … برای وادار کردن کودک به انجام آنچه شما میخواهید بسیار مفید است.
تکرار کنید ، تکرار کنید و تکرار کنید
در مورد تمام کودکان و بویژه کودکان کم سن و سال هر چند خسته کننده ولی ضروری است که بارها و بارها به آنها گفته شود که یک کار را انجام دهند. به عنوان مثال فرض کنید یک کودک خردسال به هنگام خوردن غذا ، صرف نهار یا انتظار برای چیزی آرام نمینشیند در این صورت ممکن است شما مجبور باشید پیامهای معینی مثل «ما هنگام غذا خوردن پایمان را تاب نمیدهیم و به صندلی لگد نمیزنیم را برای ماهها و ماهها تا زمانی که بدن کودک هم مانند ذهنش پیام را دریافت کند.
نمونههای مثبت را ارائه کنید
تا حد امکان مسائل را به شیوه مثبت بیان کنید جملات منفی از همان لحظهای که شروع به صحبت میکنید ایجاد ناراحتی میکنند مغز کودک حتماً تمامی کلمات را پردازش نمیکند و ممکن است جمله منفی شما برعکس درک شود. فقط در سن مدرسه است که کودک آمادگی پاسخ دادن به دستورات صرفا کلامی بدون همراهی کلمات را دارد بنابراین تا جایی که میتوانید سخنان خود را با نمایش و حرکت دستها بیان کنید و به کودک خود تصویری از کار مورد نظر را ارائه کنید.
اطمینان حاصل کنید که کودک شما میتواند دستورات را به یاد بیاورد
حافظه کودک شما ظرفیت کمی دارد و بنابراین نمیتوانید انتظار داشته باشید رفتار صحیح را به یاد بیاورد اگر چه آنها را بارها و بارها نشان داده باشید. یادگیری کودک از طریق رشد تدریجی و تکرار (که سبب شکل گیری عادتها در کودک میشود) بوجود میآید. در واقع انتظار یادآوری مطالب از کودک «زیر پنج سال» زیاد خواهی است و هنگامی که حافظه او به رشد کافی برسد مطالب را پس از چند بار گفتن خیلی سریع به خاطر خواهد آورد.
عدم مداخله
بسیاری از کودکان از نظر تمرکز طولانی مشکل دارند و پرورش آن نیز دشوار است. در واقع این موضوع طبیعی است که کودک خردسال به اندازه افراد بالغ تمرکز نداشته باشد. یکی از کارهای اصلی و خوبی که میتوانید جهت حفظ تمرکز کودک انجام دهید، این است که وقتی «مجذوب و مشغول» چیزی شده است مداخله نکنید و زمانی که توجه کودک خود به خود به چیزی معطوف شد از کار خوب او تقدیر کنید.
توجه کنید
«توجه کردن» به یک کودک خردسال باید نمایشی (با اعمال و رفتار) و واضح باشد، کود نسبت به اینکه والدینش به او توجه میکنند یا نه؟ بسیار حساس است. کودک والدین را به خاطر عدم توجه یا سرزنش میکند یا دست و لباس آنها را به منظور جلب توجه میگیرد. کودک هنگامی احساس مورد توجه واقع شدن میکند که با او «تماس چشمی» برقرار شود یا کارتان را به خاطر او رها کنید؛ و این کاری است که والدین باید انجام دهند. اگر والدین این کار را از سن خیلی پایین شروع کنند کودک میفهمد که دارای «صدا» است و به عنوان یک انسان مورد احترام.
کودک را با موارد منع آشنا کنید
با وجود اینکه مسائل باید با ارائه نمونه و جملات مثبت به کودک ارائه شوند ولی مواردی نیز وجود دارد که لازم است کودک «نه» بشنود تا بفهمد «نه» یعنی «ممنوعیت در انجام کاری» البته هنگامی که به کودک «نه» گفته میشود لازم نیست این کار به شکل رویارویی مستقیم و برخورد ارادهها انجام شود. در واقع همیشه ارزش دارد که قبل از گفتن «نه» چند لحظه دست نگه داریم تا از قصد و نیت اصلی کودک مطمئن شویم و در مورد واکنش صحیح خود کمی فکر کنیم. یکی از بهترین راهها برای انجام این کار معطوف کردن حواس کودک به یک موضوع دیگر است (موضوعی که میدانیم کودک بدان علاقه دارد).
سه موضوعی که لازم است کودک از آنها منع شود عبارتند از: «انجام کارهای خطرناک نظیر دست زدن به اجاق گاز و … ، اذیت کردن دیگران با کارهای خود نظیر با سر و صدا بازی کردن و… ، ایجاد خسارت با کارهای خود نظیر رنگی کردن دیوارهای اتاق با مداد رنگیهایش و… » والدین میتوانند برای جلوگیری از کارها ، کارهایی نظیر «پوشاندن لباسهایی که کودک دوست دارد» را انجام دهند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
انواع روشهای برقراری ارتباط با کودکان
دیده میشود که والدین مختلف شیوههای متفاوتی را برای ارتباط کودکان خود بکار میبرند. این شیوه های مختلف مطمئنا نتایج مختلفی را به بار میآورند و اینکه آیا ارتباط مناسبی هستند یا خیر ، قابل بحث میباشند. هر چند روشهای متعددی هر یک از والدین میتوانند داشته باشند، اما همه آنها را در یک چهار دسته میتوان طبقه بندی کرد. این دسته بندی بر اساس دو ویژگی مهم در ارتباط با کودک صورت میگیرد شامل محبت و قاطعیت.
تعریف قاطعیت
با توجه به معنای لغوی قاطعیت در ارتباط با کودک به معنی استواری و ثبات در رأی و نظر و غیره است. بطوری که با دلیل خاصی کاری انجام شود و ادامه پیدا کند و براحتی تغییر نکند. برخی والدین بسیار قاطع و برخی فاقد کمترین قاطعیت هستند.
تعریف محبت
همانطور که پیداست منظور از محبت همان پذیرش و صمیمیتی است که والدین در مقابل کودک از خود نشان میدهند. برخی از والدین بسیار صمیمی و برخی طرد کننده هستند.
انواع والدین بر حسب نحوه برخورد با کودکان
والدین را بر حسب اینکه چه میزانی از قاطعیت و محبت را در ارتباط با کودکان خود نشان میدهند میتوان به چهار طبقه دسته بندی کرد.
والدین قاطع و محبت کننده
این دسته از والدین آنهایی هستند که قاطعیت در کلام و گفتار دارند. بدون دلیل کاری را انجام نمیدهند و وقتی دلیلی برای انجام کاری وجود داشته باشد با قاطعیت آن را انجام میدهند. یا برعکس ، اگر دلیلی منطقی وجود نداشته باشد با قاطعیت از انجام آن خودداری میکنند و تسلیم خواستههای کودک نمیشوند. آنها در عین قاطع بودن ، صمیمی و با محبت نیز هستند. به خواستههای کودک به صورت متعادل توجه دارند و از اینکه تمام خواستههای کودک را برای ساکت کردن او بپذیرند خودداری میکنند. فرزندان این والدین با اینکه محبت و صمیمیت زیادی از والدین خود دریافت میکنند لوس بار نمیآیند.
مثال: علی پسر 4 ساله است. او چند دقیقه پیش یک بستنی بزرگ خورده است. با اینحال یک بستنی دیگر از مادرش میخواهد. مادر احساس میکند که خوردن بستنی زیاد برای سلامتی او خوب نیست. بنابراین تقاضای او را با گفتن این جمله که عزیزم همین حالا بستنی خوردی ، فردا یکی دیگر برایت میخرم. علی پاهایش را به زمین میکوبد و بستنی میخواهد. مادر مجددا با همان لحن خوب و صمیمی برایش توضیح میدهد. علی قبول نمیکند و شروع به داد و بیداد میکند. مادر با حفظ قاطعیت خود و تسلیم نشدن در مقابل علی ناراحتی خود را یک اخم کوچک در چهره نشان میدهد. علاوه بر این علی قبلا هم یاد گرفته است که با این شیوهها نمیتواند نظر مادر را تغییر دهد. از او میپرسد: فردا برایم میخری؟
چنین مادرانی کار تربیت کودک را با محبت و پذیرش جلو میبرند و از تنبیه بدنی خودداری میکنند. و از شیوههایی مثل قطع کوتاه محبت (مثل اخم ، مثل نگاه تنبیه آمیز) برای تنبیه استفاده میکنند. همچنین روشهایی در طولانی مدتی تأثیرات خوبی روی رفتار کودک خواهند داشت.
والدین قاطع طرد کننده
این دسته از والدین با وجود قاطعیت زیادی که دارند فاقد محبت و صمیمیت هستند. آنها در رفتار و گفتار خود چندان پذیرش و صمیمیتی از خود نشان نمیدهند. به عبارتی دیکتاتورمآب هستند، سختگیر و خشک و خشن میباشند. ممکن است از تنبیههای شدید هم استفاده کنند. کودکان این والدین نیز با اینکه یاد گرفتهاند به هیچ طریق قادر به تغییر نظر والدین خود نخواهند شد، اما همیشه احساس خلاء عاطفی میکنند.
این کودکان یا مثل والدین خود طرد کننده و سرد و خشن بار میآیند یا شدیدا نیازمند محبت. چنین شیوه ارتباطی عواقب وخیمی برای کودک میتواند داشته باشد. چنین کودکانی اختیار ، عزت نفس و اعتماد به نفس کافی ندارند. در مثال فوق مادر قاطع و طرد کننده بودن اینکه توضیحی برای کودک بدهد از تسلیم شدن در مقابل او خودداری میکند و از تنبیه استفاده میکند.
والدین با محبت فاقد قاطعیت
این والدین شاید به همان اندازه والدین قاطع با محبت به کودکان خود محبت می کنند اما قاطعیت کافی ندارند. بطوری که با کوچکترین اصرار و پافشاری تسلیم کودک میشوند. رفتارهای خود را زود تغییر میدهند و شیوه تربیتی و ارتباطی ندارند. این کودکان یاد میگیرند که با کمی اصرار میتوانند پدر یا مادر را راضی کند. در مثال فوق مادر با محبت و فاقد قاطعیت ممکن است با وجود عدم رضایت خود بستنی دوم و سوم را نیز برای کودک خود بخرد.
والدین فاقد قاطعیت طرد کننده
این دسته از والدین نه قاطعیت دارند نه محبت. معمولا کودکان را بحال خود میگذارند. بر شیوههای تربیتی پایبند نیستند. و بسیار سهل گیر هستند. توجهی به نیازهای کودک چه جسمی و عاطفی ندارند و عمدتا به دنبال نیازها و خواستههای خود هستند. این کودکان یاد میگیرند روی والدین خود حساب نکنند. دارای آزادیهای مطلق هستند و سرخود بار میآیند.
کدام شیوه ارتباطی مناسبتر است؟
باید توجه داشته باشیم که قاطعیت و محبت و تعیین میزان آن در ارتباط با کودک اهمیت بسیار دارد. درجاتی از قاطعیت همراه با محبت برای ارتباط با کودک ضروریست. بطوری که سالمترین فرزندان را گروه والدین قاطع با محبت پرورش دهند. آنها اعتماد به نفس بالایی دارند و قدرت منطق و استدلال آنها در کنار تأمین شدن نیازهای عاطفیشان رشد پیدا میکند. آنها یاد میگیرند باید برخی خواستهها را بنا به دلایلی به تأخیر انداخت. همچنین در کنار محبتی که از والدین خود دریافت میکند، میداند که قاطعیت پدر و مادر به معنی فقدان محبت آنها نسبت به او نیست.
توصیههای تربیتی برای ارتباط با کودک
-
اساسیترین بخش ارتباط با کودک از طریق زبان و گفتار است. در کنار اینکه سعی میکنیم توضیحات خود را در حد درک و توان کودک ارائه کنیم، از بکار بردن واژهها و اصطلاحات و تلفظ کودکانه خودداری کنیم. کودک شیوه صحیح ارتباط زبانی را از پدر و مادر یاد میگیرد، بنابراین شیوه درست برقراری ارتباط زبانی را به او نشان دهیم.
-
از گول زدن و فریب دادن کودک بخاطر اینکه موقتا او را ساکت کرده باشیم یا بنا به دلایل دیگر خودداری کنیم. کودکان به زودی خواهند فهمید ما از همین شیوهای استفاده میکنیم و این مسأله موجب خواهد شد اعتماد کافی بر ما نداشته باشند.
-
احساسات کودک را درک کنیم. کودکی که گریه میکند نیاز به درک شدن دارند. زمانی که کودک حس کند با او همدردی میشود، راحتتر آرام میگیرد تا زمانی که پدری به اجبار از وی میخواهد بس کند. مثال: کودکی شدیدا گریه میکند چون جوجه اردک او مرده است. پدر از او میپرسد: خیلی ناراحتی؟! کودک میگوید: بله. پدر دوباره میپرسد: خیلی اونو دوست داشتی؟ کودک کلی آرامتر میگوید: بله ، اون دوست من بود و پدر می گوید: آره خیلی بده آدم دوستش را از دست بده.
در ارتباط فوق با دریافت همدردی پدر به سرعت آرام میگیرد. در صورتی که قبلا هم به همین شیوه عادت کرده باشد. پدر و مادرانی که اولین بار از این شیوه استفاده میکنند مراقب باشند که این رفتار برای کودک تازگی دارد و ممکن است منظور شما را خوب درک نکند و در حالیکه منتظر واکنشهای قبلی شماست رفتارهای دیگری از خود نشان دهد. در هر حال تداوم چنین شیوه کودک را به این مسأله عادت خواهد داد.
-
اگر میخواهید قاطعیت داشته باشید، این رفتار را در مقابل هر خواسته کودک نمیتوان بکار برد. خواستههایی را که شما دلایل منطقی برای رد آنها دارید با قاطعیت رد کنید. در غیر اینصورت اگر قرار است رفتاری را با اصرار کودک تسلیم شده و انجام دهید بدون اصرار او در همان مرحله اول خواستن انجام دهید.
-
همینطور اگر خواستهای از کودک دارید و میخواهید حتما کودک آن را انجام دهد تا آخرین مرحله یعنی زمانی که او رفتار مورد نظر را انجام میدهد قاطع بمانید.
-
با کودکان خود زیاد صحبت کنید. این کار علاوه بر سرعت بخشیدن به رشد کلامی او رابطه مناسب و نزدیکی را بین شما و او ایجاد می کند.
-
روش ارتباطی توام با احترام با کودک در پیش بگیرید. به این طریق او خود را موجودی ارزشمند خواهد دانست و عزت نفس او رشد پیدا خواهد کرد.
-
انتظارات خود را متناسب با تواناییهای او در آوریم.
-
به او فرصت دهید صحبت کند و دلایلش را توضیح دهد.
-
بازی بهترین موقعیت برای برقراری ارتباط با کودک است. ساعات زیادی را برای بازی با کودک اختصاص دهیم.
-
تنبیه را برای فرو نشاندن خشم و ناراحتی خود استفاده نکنیم. علاوه بر اینکه سعی میکنیم تنبیهها بدنی نباشد آنها را به عنوان یک شیوه و با حفظ خونسردی خود بکار ببریم.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
راه های مختلفی وجود دارد تا از طریق آن به کودکان یاد بدهیم که چطور به سایرین احترام بگذارند. والدین عادت دارند همه چیز را به فرزندانشان امر کنند: "همانطور که من می گویم باید رفتار کنی"، "باید به مادرت احترام بگذاری." و .... در واقع، والدین میتوانند دستورات خود را به کودکان تحمیل کنند، اما نمی توانند آنها را به احترام گذاشتن امر کنند. ما می توانیم فرزندانمان را وادار کنیم آنطور که ما می خواهیم رفتار کنند، اما نمی توانیم مجبورشان کنیم که به ما و بقیه مردم احترام بگذارند. احترام را باید به دست آورد.
احترام فقط با خوب و مهربان بودن به دست نمی آید. البته خوب بودن هیچ اشکالی ندارد، اما پدر یا مادری که با خوبی و مهربانی بیش از حد با فرزندانش رفتار می کند، مطمئناً فرزند یکدنده و سخت گیری بار خواهد آورد. کسب احترام به چیزی فرای خوب و مهربان بودن صِرف نیاز دارد.
ترفند دیگری برای کسب احترام وجود دارد: والدین سعی می کنند با گوشزد کردن خطاهای فرزندانشان باعث شوند آنها بهتر رفتار کنند. این اصلاً روش مناسبی نیست. کودکان وقتی احساس میکنند از آنها انتقاد شده و طرد شده اند، هیچ انگیزه ای برای بهتر شدن ندارند. وقتی کودکان مورد انتقاد قرار می گیرند، به جای اینکه بهبود یابند، سعی می کنند خودشان یا دیگران را محکوم کنند.
کودکان یاد می گیرند به کسانی احترام بگذارند که به آنها احترام می گذارند. افرادی که بیشتر مورد احترام هستند، از ترکیبی منحصر به فرد از دوست داشته شدن و ایجاد محدودیت به طریقی محکم اما مهربانانه استفاده می کنند. بااینکه کودکان تصور می کنند هیچ نیازی به پند و اندرز ندارند، اما اگر این نصیحت ها در قالب یک رابطه ی محبت آمیز و حمایت کننده باشد، می تواند آنها را به داشتن رفتارهای مناسب و خوب تحریک کند. کودکان به محدودیت نیز احتیاج دارند، اما این محدودیت ها هم می تواند با نرمی، مهربانی و احترام برای آنها گذاشته شود.
مثلاً اگر کودکی شروع به آزار و اذیت و زدن خواهرش می کند، پدر یا مادر می تواند به طرق مختلف عکس العمل نشان دهد. می تواند کودک را زده و بگوید: "وحشی چی کار داری می کنی؟ ول کن خواهرت را...". مطمئناً این روش به کودک احترام گذاشتن را یاد نمی دهد. از طرف دیگر، پدر یا مادر فهمیده می تواند دست کودک را بگیرد و به او بگوید: "ما هیچوقت نباید به کسی صدمه بزنیم و بقیه را آزار بدهیم. می شه به من بگی چه چیز تو را ناراحت کرده است؟" والدین عاقل و فهمیده برای فرزندانشان محدودیت ایجاد میکنند اما این کار را بدون کتک زدن و آزار دادن کودک انجام می دهند.
کودکان زمانی یاد میگیرند به سایرین احترام بگذارند که افرادی که برایشان مهم هستند، الگویی از احترام گذاشتن باشند. اگر کودکان ببینند که ما که نزدیک ترین افراد به آنها هستیم، به دیگران و ارزشهایمان احترام می گذاریم، به نفعشان خواهد بود. ما می توانیم مدام درمورد چنین الگوهایی با کودکانمان صحبت کنیم و این نمونه های اخلاقی را تحسین کنیم. و برعکس می توانیم افرادی را که اذیتمان می کنند یا با ما فرق دارند—مردمانی از کشوری دیگر، با اعتقادات یا باورهایی متفاوت-- را پیش آنها نکوهش کنیم. احترام گذاشتن ما به افرادی که با ما فرق دارند خود می تواند نمونه ای برای الگوپذیری کودکان باشد.
این به آن معنا نیست که با آنچه بقیه مردم انجام می دهند یا باور دارند هم عقیده ایم. باید برای آنها توضیح دهیم که هر انسانی می تواند باور خاص خود را داشته باشد، و با اینکه کاملاً متضاد باور ماست ما باید به او و اعتقاداتش احترام بگذاریم.
برای یاد دادن طریقه ی احترام گذاشتن، ما باید عیوب و اشتباهات خود را به راحتی قبول کنیم. اگر بی دلیل کودکمان را تنبیه کردیم، یا اگر کوتاهی در حق او انجام دادیم، از او معذرت خواهی کنیم و بخواهیم که ما را ببخشند.
احترام مبنای رابطه های مستحکم و پردوام است و می تواند نتیجه طبیعی برخورد و رفتار صحیح والدین با کودکانشان باشد.
افرادی که بیش از همه به آنها احترام میگذارید چه کسانی هستند؟ چه کرده اند تا توانسته اند احترام شما را جلب نمایند؟
به چه راه هایی به کودکانتان احترام می گذارید؟ (آیا به حرف هایی که می زنند با احترام گوش می دهید؟ آیا سعی میکنید با آنها وقتتان را بگذرانید؟ آیا سعی می کنید به علایق آنها احترام بگذارید؟)
بهترین راه نشان دادن احترام به فرزندتان چیست؟
وقتی مردم بیش از آنچه هستند ادعا میکنند که خوب هستند، ما اشکالات آنها را بیشتر می بینیم. وقتی به قصور و اشتباهاتشان اعتراف می کنند، ما بیشتر از آنها چشم پوشی می کنیم، به خصوص وقتی میدانیم سعی میکنند بهتر باشند. آیا شما هم کوتاهی ها و اشتباهاتتان را با کودکانتان درمیان می گذارید و از آنها درخواست کمک می کنید؟ مثلاً ممکن است بگویید: "من وقتی خسته ام خیلی زود عصبانی میشوم و سرت داد می زنم و آنطور که باید و شاید به تو محبت نمی کنم. امیدوارم تو من را ببخشی و کمی تحملم کنی."
گاهی برخی والدین آنقدر فهمیده اند که مشکلاتشان را نیز با فرزندانشان مطرح میکنند. "من روز بدی داشتم، کاش کمی مراعاتم کنی تا من چیزی نگویم که ناراحت شوی." اما والدین نباید کودک را از وضعیت سلامتی خود نگران کنند. پس بهتر است بعد آن بگویند: "اگر چند ساعت استراحت کنم حالم خوب می شود و با هم به کارها می رسیم."
موضوعات مرتبط: روان شناسی
برخي از كشورها مانند آمريكا مجموعه ای از سنن تربیتی و فرهنگی مختلفی را در خود جای داده است. اگر شجره نامه بسیاری از خانواده های آمریکایی را پی گیری کنیم، نهایتاً به مهاجرانی می رسیم که سختی های بسیاری را تحمل کرده و با قبول ریسک های بالا، مسافت های طولانی را به منظور رسیدن به آزادی و امنیت پشت سر نهاده اند. برای بسیاری از خانواده های آمریکایی آزادی به راحتی بدست نیامده است. پدرها و مادر ها و حتی پدربزرگ ها و مادر بزرگ های این افراد، از کمترین حقوق اولیه ای که ما امروزه آنها را ارج می نهیم، محروم بوده اند.
آزادی جامعه آمریکایی بر اساس تاب آوردن در برابر شکنجه های نابخردانه و قبول تفاوت میان فرهنگ ها و اعتقادات و باورهای نژاد های مختلف انسانی، موجودیت پیدا کرده است. تفاوت (و یا همان تنوع و گونه گونی)، تمامی افراد مختلف در سراسر دنیا را در گوشه ای از جهان به دور خود جمع کرده و موجب شده تا فرهنگ آنها شكل گيرد. بدین سان افرادی که در یک چنین فضایی پا به عرصه حیات می گذارند، طبیعتاً انرژی و ایده های جدیدی را خلق خواهند كرد. امروزه کودکان آنها بیش از هر زمان دیگری در مواجهه و برخورد با گروههای انسانی که دارای فرهنگ، مذهب، و نژادهای متفاوت هستند، قرار دارند. همکلاسی ها به شدت با یکدیگر متفاوت هستند و به وضوح منعکس کننده تصویر ذهنی خانواده ای هستند که در آن رشد یافته و زندگی می کنند.
یک دنیا تفاوت:
برخی از خانواده ها به خوبی توانسته اند خود را با این حقیقت که در دنیایی از تضاد زندگی می کنند وفق دهند و با رویی باز از این موضوع استقبال کنند. اما افرادی نیز هستند که در این راه اندکی نابخردانه و مردد عمل می کنند، به ویژه اگر در گذشته به حد کافی با افرادی که متفاوت از خودشان هستند، ارتباط برقرار نکرده باشند. البته توانایی کودکان نسبت به والدین در برقراری ارتباط با افراد غیر هم فرهنگ خود، بیشتر است. چرخه دوستان، همکلاسی ها، و حتی تیم های ورزشی کودکان نسل جدید، نسبت به یک نسل پیش، از تنوع نژادی و فرهنگی بیشتری برخوردار می باشد.
اما به راستی دلیل این موضوع که والدین باید به فرزندان خود کمک کرده و آنها را برای رویارویی با محیط های درسی و شغلی گوناگون آماده کنند، تا چه حد از اهمیت برخوردار می باشد؟ تعلیم نحوه رویارویی با سایر فرهنگ ها به این دلیل حائز اهمیت است که اگر فردی یاد بگیرد چگونه می تواند با روی باز از تضادها استقبال کند، آنگاه فرصت های بیشماری در زمینه شغلی، تجاری، و سایر موارد به رویشان باز خواهد شد.
به طور خلاصه باید گفت که موفقیت فرزندان ارتباط مستقیمی به تحمل و بردباری آنها در مقابل افراد و شرایط مختلف دارد. موفقیت به معنای امروزی - و حتی در آینده - بسته به توانایی درک و فهم شما از سایرین است.
بردباری چیست؟
بردباری به منزله اظهار احترام به تفاوت هایی است که در افراد مختلف وجود دارد. شاید معنای ابتدایی آن را بتوان در متون مذهبی و کتیبه های نژاد پرستانه یافت کرد، اما مفهموم کلی بردباری را می توان به پذیرش و کنار آمدن با تفاوت در تمام زمینه ها از جمله مقوله های: جنسیت، ناتوانی معلولین جسمی یا ذهنی، و ... نسبت داد.
بردباری یعنی احترام گذاشتن به دیگران، ارزش قائل شدن برای تفاوت ها، پل زدن ما بین شکلاف های فرهنگی، عدم پذیرش کلیشه های غیر منصفانه، پیدا کردن راهی به منظور رسیدن به ارزش های مشترک، و خلق پیوندهای جدید نا گسستنی. می توان گفت که در بسیاری از موارد بردباری درست معنایی در مقابل تبعیض را در بر دارد.
اما آیا بردباری به این معناست که ما ملزم به پذیرش تمام رفتارهای دیگران هستیم؟ نه؛ البته که اینطور نیست. به هیچ وجه نباید با رفتاری و اسلوبی که منجر به آزار و رنجش دیگران می شوند (مثل بدجنسی و گردن کلفتی)، و یا رفتارهایی که سبب زیر پا گذاشتن قوانین اجتماعی می شوند ( نظیر دروغگویی و دزدی ) ، مدارا کرد. بردباری به این معناست که اطرافیان خود را همانطور که هستند بپذیرید، نه اینکه رفتار نا متعارف افراد ناشایست را قبول کنید. بردباری یعنی با دیگران همان طور رفتار کنید که دوست دارید آنها با شما رفتار کنند.
چگونه بردباری آموزش داده می شود؟
مانند سایر گرایش های رفتاری دیگر، بردباری نیز باید از راههای زیرکانه و نافذ آموزش داده شود. کودکان پیش از اینکه صحبت کردن را آغاز کنند به دقت اطراف خود را نگاه کرده و دیده های خود را عیناً تقلید می کنند - به ویژه از پدر و مادر - کودکان در هر سنی که باشند، ارزش های شخصی خود را تا حد بسیار زیادی بر اساس ارزش ها و رفتار کسانی که برایشان ارزش قائل هستند، توسعه می دهند.
اکثر پدر و مادرها در محیط های مختلف اداری مشغول به کار هستند و افرادی را ملاقات می کنند که کمی تا قسمتی با فرهنگ خانوادگی آنها در تضاد می باشند. نحوه برخورد و میزان احترام والدین به آنها تبدیل به جزء جدا نشدنی وجودشان می شود، و حتی بدون اینکه خودشان هم تصور کنند، آنرا به راحتی به نسل بعدی انتقال میدهند. آنها رفتارهایشان را به سادگی و همانطور که زندگی عادی شان را دنبال می کنند به فرزندانشان منتقل می کنند. آن دسته از افراد که در زندگی روزانه خود بردباری نشان می دهند، پیغام های نیرومندی را برای فرزندانشان می فرستند. و نتیجه هم این است که فرزندانشان یاد می گیرند تا برای تفاوت ها احترام قائل شوند.
به طور قطع منظور از احترام گذاشتن به تفاوت های دیگران، به معنای دست کشیدن از ارزش های نژادی فرد نیست. مطمئنا خانواده شما سنن قومی، نژادی، و مذهبی خاصی دارد که باید به تک تک آنها افتخار کنید. اما مهم اینجاست که در عین حال که فرهنگمان را برای خودمان محترم می شماریم، یاد بگیریم برای تفاوت های دیگران نیز به طور یکسان ارزش قائل شویم. به علاوه فرهنگ اصیل خود را حفظ کرده و به نسل های آینده انتقال دهیم.
والدین چه نقشی را در آموزش بردباری به فرزندان ایفا می کنند؟
والدین می توانند با استفاده از مثال های عینی و یا سایر موارد، بردباری را به فرزندان خود آموزش دهند. گفتگو در مورد بردباری و احترام گذاشتن به دیگران، به کودکان کمک می کند که راحت تر با ارزش هایی که شما می خواهید در وجودشان پرورش دهید، آشنایی پیدا کنند. فضا دادن به کودکان برای بازی و همکاری با دیگران نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد. این امر در وهله اول به کودک یاد می دهد که هر کسی چیزی برای ارائه کردن دارد و همچنین او را قادر می سازد که در هر لحظه با بهره گیری از تفاوت ها و شباهت های موجود، چیزهای نویی را تجربه کنند.
در این قسمت نکاتی وجود دارد که والدین با استفاده از آن می توانند بردباری را به فرزندان خود آموزش دهند.
-
مراقب طرز برخورد و رفتار شخصی خود باشید. والدینی که تصمیم دارند تا فرزندانشان برای تنوع و گوناگونی ارزش قائل باشند، باید ابتدا از خودشان شروع کنند و پایشان را را فراتر از کلیشه های نادرست بگذارند.
-
به خاطر داشته باشید که گوش بچه ها در هر حالتی شنواست. مراقب صحبت کردن در مورد افرادی که نسبت به شما متفاوت هستند، باشید. شوخی هایی نکنید که باعث جاودانه کردن تصورات قالبی و کلیشه ای در ذهن کودک شود. شاید برخی از این جوک ها برای زمانی موقتی موجبات خوشحالی و سرگرمی شما فراهم آورند، اما در دراز مدت تاثیر منفی در بر داشته و توانایی احترام به تقابل فرهنگی را از کودک شما سلب می کنند.
-
در خرید کتاب، اسباب بازی، موزیک، کارهای هنری و فیلم را دقت کنید. تاثیر قدرتمند رسانه گروهی در شکل گیری نگرش فرزند خود را هیچ گاه از ذهن دور نسازید.
-
کلیشه های غیر منصفانه ای که از رسانه های گروهی پخش می شود را به صورت آگاهانه در پیش روی کودک مخاطب قرار داده در مورد آنها با یکدیگر صحبت کنید.
-
به سوالات کودکان در این زمینه صادقانه و با احترام پاسخ دهید. این امر به آنها آموزش می دهد که در فضایی سرشار از احترام متقابل می توانند بر روی تفاوت های خود با دیگران انگشت گذاشته و در مورد آنها گفتگو کنند.
-
به تفاوت های موجود در افراد خانواده خود احترام گذاشته و آنها را تایید کنید. موافقت و پذیرش خود را از توانایی ها، و علائق، و سلایق متنوع فرزندتان اعلام کنید. به یگانگی و تمایز هر یک از اعضای خانواده احترام بگذارید.
-
به خاطر داشته باشید که بردباری به معنای تحمل رفتارهای غیر قابل قبول نیست، بلکه به این معناست که هر کسی استحقاق دارد از سوی دیگران مورد احترام قرار گیرد و همانطور که از دیگران انتظار احترام دارد، خودش نیز باید به آنها احترام بگذارد.
-
به فرزندانتان کمک کنید تا احساس خوبی نسبت به خودشان پیدا کنند. کودکانی که احساس خوبی نسبت به خودشان ندارند، با دیگران نیز به بدی رفتار می کنند؛ اما از سوی دیگر کودکانی که عزت نفس دارند، برای خود ارزش و احترام قائل هستند، و این امر سبب می شود تا با دیگران نیز با ملاحظه و بزرگداشت برخورد نمایند. به فرزند خود کمک کنید تا احساس پذیرفتگی، مورد احترام بودن، و ارزش قائل شدن را در خود احساس کنند.
-
به آنها این فرصت را بدهید تا با کودکانی که دارای فرهنگ های متفوتی هستند ارتباط برقرار کرده و یا با آنها بازی کنند. زمانیکه یک مدرسه، مهد کودک، و یا اردوگاه را برای فرزند خود انتخاب می کنید، سعی کنید محیطی را انتخاب کنید که مملو از جمعیت های متفاوت باشد.
-
با یکدیگر در مورد تعطیلات و جشن های مذهبی- فرهنگی ملل دیگری که جزء سنن و آیین شما نسیتند، مطالعه داشته باشید.
-
به سنن مرسوم خانواده خود احترام بگذارید و آنها را به فرزندان خود نیز یاد بدهید و اگر لازم شد به افراد دیگری که در خارج از خانواده شما بوده و از خود به یادگیری آن دارند.
زمانیکه والدین تصمیم به تشویق فرزندان به منظور پرورش بردباری می گیرند، باید در مورد ارزش های فردی با آن ها صحبت کنند، و الگوهای رفتاری که تمایل دارند در فرزاندانشان ایجاد شود را در وهله اول خودشان بروز دهند. با به کارگیری موارد ذکر شده می توانید مطمئن باشید که کودکان هم جا پای قدم های شما می گذارند و همواره از شما دنباله روی خواهند کرد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
همه انسانها، از کودکان گرفته تا سالخوردگان، در برخی از
مـراحـل زندگی خود احسـاساتی مـثل تـرس و اضـطـراب را
تجربه میـکنــند. احساس اضطراب در موقعیتی ناخوشایند،
احسـاس جـالـبـی نـخـواهـد بـود. هرچند برای کودکان، این
احسـاسـات نـه تـنـها نرمال و طبیعی است، بلکه لازم هم
هسـت. تـجـربـه کـردن چنـیـن احسـاسی در کودکان باعث
میـشود بـتـوانند در آینده با تجربیات و موقعیت های آشفته
و نابسامان زندگی راحت تر کنار بیایند.
ترس و اضطراب طبیعی است
اضـطـراب به صورت "هراس و تشویش بدون هیچگونه دلیل
آشـکار" تعریف می شود. معمولاً زمانی اتفاق می افتد که
هیچ گـونه تـهدیـد فـوری بـرای امنـیـت یا سلامت فرد وجود
ندارد، اما این تهدید برای فرد احساسی واقعی است و باعث می شود فرد مضطرب قصد فرار از آن موقعیت را نمايد. قلب او به شدت می تپد، بدن او عرق می کند و کلیه سیستم بدنش دچار اختلال می شود. اما، کمی اضطراب باعث می شود افراد هوشیار و مراقب باشند.
داشتن ترس و اضطراب در مورد چیزی برای کودکان نیز لازم است چون باعث می شود به طریقی مطمئن و بی خطر رفتار کنند. مثلاً کودکی که ترس از آتش دارد، از بازی کردن با آن خودداری می کند.
طبیعت این اضطرابها و ترسها با بزرگ شدن بچه ها تغییر می کند:
-
به خاطر اضطراب از برخورد با غریبه ها، کودکان با دیدن افرادی که نمیشناسند، نزد والدین خود می مانند.
-
کودکان تازه راه افتاده بین 10 تا 18 ماهه اضطراب ناشی از جدایی را تجربه میکنند که با ترک یکی از والدین ایجاد می شود.
-
کودکان 4 تا 6 ساله ترس هایی خیالی دارند که فراتر از واقعیت است، مثل ترس از دیو و روح.
-
کودکان 7 تا 12 ساله نیز ترسهایی را تجربه می کنند که ناشی از اتفاقات واقعی محیط پیرامون آنهاست، مثل زخم و جراحت های فیزیکی یا بلایای طبیعی.
با بزرگ شدن کودکان، یک ترس از میان رفته و ترسی دیگر جایگزین آن می شود. مثلاً کودکی که تا سن 5 سالگی نمی توانست در اتاقی تاریک بخوابد، چند سال بعد ممکن است از خواندن داستانهای مربوط به ارواح لذت ببرد. برخی ترسها نیز به خاطر انگیزه های بخصوصی است، مثلاً کودکی که حتی نمی تواند به سگ همسایه نزدیک شود، ممکن است در خیالات خود دوست داشته باشد که شیر باغ وحش را حیوان خانگی خود کند.
شناخت علائم اضطراب
ترسهای معمول کودکی با بالا رفتن سن تغییر می کند. این ترسها شامل ترس از غریبه ها، ترس از بلندی، تاریکی، ترس از حیوانات و حشرات، ترس از خون یا تنها ماندن در خانه می باشد. کودکان معمولاً پس از گذراندن یک تجربه ی ناخوشایند با یک شیء خاص، ترس از آن را در ذهن خود پرورش می دهند، مثل گاز گرفتگی از سگ یا تصادف.
اضطراب از جدایی نیز معمولاً موقع آغاز مدرسه رفتن کودکان شروع می شود، و ترس نوجوانان نیز معمولاً درمورد مورد پذیرش اجتماع قرار گرفتن یا موفقیت های درسی است.
اگر این احساسات بیمناک و اضطراب آور پایدار باشند، ممکن است باعث صدمه زدن به سلامتی کودک شود. اضطراب های ناشی از اجتناب ها و کناره گیری های اجتماعی، تاثیرات طولانی مدتی در بر خواهد داشت. مثلاً کودکی که می ترسد از سوی اطرافیات طرد شود، ممکن است در آینده نیز نتواند مهارت های اجتماعی و ارتباطی را یاد بگیرد و اجتماع گریز شود. بسیاری از نوجوانان به خاطر ترس هایی که ریشه در تجربیات کودکی بوده دچار رنج و عذاب هستند. ترس یک نوجوان از صحبت در جمع ممکن است به خاطر خجالتی بوده که از کودکی گریبانگیرش بوده است.
بعضی از علائم اضطراب کودکان را در اینجا برای شما عنوان می کنم:
-
گیجی، آشفتگی و حواس پرتی
-
حرکت های عصبی
-
مشکلات خواب (بی خوابی یا کم خوابی و بیدار ماندن بیش از حد)
-
عرق کردن دست ها
-
بالا رفتن ضربان قلب و تنفس
-
حالت تهوع
-
سردرد
-
دل درد
علاوه بر این علائم، والدین خیلی خوب خواهند فهمید که چه موقع فرزندشان درمورد چیزی احساس ناراحتی می کند. خوب است که در این مواقع با آنها صحبت کنند و حرف دل آنها را بشنوند. گاهی اوقات صحبت کردن درمورد یک ترس به مقابله با آن کمک می کند.
فوبی(Phobia) چیست؟
وقتی ترسها و اضطرابها پایدار باشند و در فرد باقی بمانند، مشکلات زیادی ایجاد میشود. هرچه والدین تصور کنند که با بزرگ شدن، کودک این ترسها را فراموش می کند، اما ممکن است این ترسها بزرگتر و جدی تر شده و غیر قابل کنترل گردند. این ترسها دیگر به فوبی تبدیل می شوند که اصطلاح رایج برای ترس بسیار زیاد، جدی و ماندگار است.
تحمل فوبی هم برای خود کودک و هم برای اطرافیان او بسیار دشوار است، به خصوص اگر انگیزه ی این ترس غیر قابل اجتناب و کنترل باشد (مثل ترس از رعد و برق).
فوبی یکی از شایع ترین دلایل مراجعه ی کودکان به متخصصان ذهنی است. اما خوشبختانه با اینکه این ترسهای کودک او را از عملکردهای روزانه ی او بازمی دارد، اما گاهی حتی بدون مراجعه به پزشک متخصص، با گذر زمان خود به خود از بین می روند.
دقت به ترسها، اضطربها و تشویش های کودک
سعی كنيد با صداقت هر چه تمام تر به سوالات زیر پاسخ دهید:
آیا ترس کودک شما و نحوه ی برخورد او با آن برای سن او طبیعی است؟
اگر پاسخ به این سوال مثبت است، مطمئن باشید که با گذر اندگی زمان این مشکل حل خواهد شد و مسئله ی مهمی نیست. البته این به آن معنا نیست که باید این ترس و اضطراب را به کلی نادیده بگیرید، اما باید آن را عاملی برای رشد طبیعی کودک بشمارید.
اما برخی کودکان ترسهایی را تجربه میکنند که با سن آنها متناسب نیست، مثل ترس از تاریکی. اکثر کودکان با کمی دلگرمی از طرف والدین یا چراغ خواب قادر به مقابله با این ترس هستند. اما اگر بطور مداوم این ترس با آنها بماند، یا در مورد سایر مسائل اضطراب داشته باشند، والدین باید بیشتر مراقب باشند.
علائم این ترس چیست، و چطور بر عملکرد فردی، اجتماعی و تحصیلی او تاثیر می گذارد؟
اگر این علائم مشخص باشند و بتوان آنها را در فعالیت های روزانه کودک شما آشکارا مشاهده کرد، می توان برای کاهش برخی فاکتورهای اضطراب انگیز کارهایی انجام داد.
آیا آن ترس با توجه به واقعیت محیط، طبیعی است؛ یا ممکن است این ترس علامت مشکلی جدی تر و بزرگتر باشد؟
اگر ترس کودک نسبت به منشاء استرس زای آن بیش از اندازه باشد، نشانه ی دقت و توجه بیشتر است و باید به مشاور یا روانشناس مراجعه شود.
مسئله این است که والدین نباید یک مشکل را بیش از حد بزرگ یا کوچک در نظر گیرند. باید با دقت به علائم و نشانه های ترس و اضطراب کودکشان توجه کنند، و درصورت تداوم یافتن آن در مسئله دخالت کنند. اگر اینکار را نکنند این ترس ممک است به شدت بر زندگی فرزندشان تاثیر بگذارد.
راه های کمک کردن به کودکان
والدین می توانند به فرزندانشان کمک کنند تا با تقویت حس اعتماد به نفس و کسب مهارتهای لازم با ترس های خود مقابله کنند. در این قسمت می خواهیم شما را با راه های کمک به فرزندانتان برای مقابله با ترسها و اضطرابهای خود آشنا کنیم:
-
تشخیص دهید که این ترس واقعی است. هرچند که به نظر شما مسئله ای بسیار کوچک و پیش پا افتاده باشد، برای فرزندتان حقیقت دارد و باعث اضطراب و ترس او می شود. صحبت کردن درمورد آن ترس بسیار کمک کننده است، کلمات گاهی قادرند احساسات منفی را از چیزی بیرون بکشند. اگر درمورد ترسها صحبت کنید، قدرت آنها کمتر خواهد شد.
-
هیچوقت با کوچک و ناچیز کردن آن مورد، سعی نکنید کودکتان را وادار به مقابله با آن کنید. گفتن "مسخره بازی در نیار! هیچ دیوی تو کمد تو قایم نشده!" ممکن است باعث شود فرزندتان بتواند بخوابد، اما ترس را از بین نخواهد برد.
-
اسباب ترس را برای فرزندانتان فراهم نکنید. اگر میدانید فرزندتان از سگها خوشش نمی آید، طوری از خیابان رد نشوید که با آن سگ روبه رو نشوید. اینکار فقط باعث می شود که فرزندتان یقین کند که سگها موجوداتی ترسناک و وحشت آور هستند. در اینگونه مواقع فقط باید با مراقبت و توجه با کودکتان رفتار کنید تا بتواند با آن موقعیت ترس آور روبه رو شود.
-
به فرزندتان یاد بدهید که چطور میزان یک ترس را اندازه گیری کند. اگر کودک بتواند شدت یک ترس را با میزان 1 تا 10 بسنجد، ممکن است بتواند به ترس با شدت کمتری نسبت به قبل نگاه کند.
-
تکنیک های کنار آمدن و برخورد با ترسها را به کودکانتان بیاموزید. می توانید این تکنیک ها را امتحان کنید: خودتان را "صاحب خانه" به کودک معرفی کنید، و این باعث خواهد شد که کودک نسبت به شیء ترسناک جرات و جسارت بیشتری پیدا کند و برای فرار از آن به شما پناه بیاورد. به فرزندانتان یاد بدهید که در چنین مواقعی به خود بگویند، "من می توانم.." یا "هیچی نیست، می تونم با اون کنار بیام...". تکنیک های تمدد اعصاب نیز کمک کننده هستند، مثل تجسم فکری (تصور غوطه خوردن روی ابرها یا دراز کشیدن لب ساحل دریا) و تنفس عمیق.
راه برطرف کردن ترسها و اضطرابها، مقابله با آنهاست. با استفاده از پیشنهاداتی که در این مقاله ارائه شد، می توانید به فرزندتان کمک کنید تا بهتر با موقعیت های زندگی کنار بیایند .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
بارها اتفاق افتاده است که مشغول صحبت کردن با تلفن هستيد. در همان زمان فرزندتان وارد اتاق شده و از شما سوالي را ميپرسد. شما به آرامي ميگوييد: «مامان الان مشغول صحبت کردن با فرد مهمي است عزيزم.» و او باز سوال خود را بلندتر مطرح ميکند. بار دوم کمي لحن شما تغيير ميکند «الان نه!» او پاي خود را بر زمين ميکوبد و فرياد ميزند و براي چندمين بار سوال خود را مطرح ميکند.
اگر چه کودک پنج ساله تا اين زمان متوجه شده است که دنيا فقط متعلق به او نيست ولي هميشه اين مسئله را به خاطر نميسپارد. همانطور که حافظه ي ضعيف او رشد ميکند،کم کم به خاطر مي آوردوقتي کسي مشغول صحبت کردن با فرد ديگري باشد، نميتواند پاسخ او را بدهد. حالا ديگر کمتر عصباني خواهد شد و ميتواند خود را کنترل کند.
سعي کنيد از او انتظار زيادي نداشته باشيد. بايد مدتها بگذرد تا کودک بتواند تشخيص دهد چه زماني لازم است صحبت ديگران را قطع کند و چه زماني بايد سکوت کند.هنگامي که خانه در حال آتش گرفتن است، ظرفشويي در حال سرريز شدن و خواهر کوچکتر در خطر باشد بايد با فرياد از ديگران کمک گرفت، وقتي نياز غيرضروري و کماهميت باشد ميبايست صبر کند تا صحبت ديگران به پايان برسد بعد نياز خود را طرح کند.
کسب مهارت در اين زمينه نياز به گذشت زمان دارد. سعي کنيد دنيا را از چشم کودک ببينيد. بدانيد او قصد آزار دادن به شما را ندارد. شما هم صحبتهاي طولاني و خسته کننده را به زماني موکول کنيد که کودک در خواب است يا در خانه حضور ندارد.
اگر شما و همسرتان عادت داريد صحبت يکديگر را قطع کنيد اين عادت را ترک کنيد. حتي ميان صحبت کودک پنج ساله خود هم نپريد. اگر تصميم داشتيد اين کار را انجام دهيد بگوييد:« ببخشيد که صحبت شما را قطع ميکنم و...» با اين کار کودک نه تنها به اشتباه «قطع کردن صحبت ديگران» پي ميبرد، بلکه در صورت ضرورت چگونگي انجام صحيح آن را هم ميآموزد.
کلماتي مثل ببخشيد، لطفاً، متشکرم، بفرماييد را به او بياموزيد. بعد از مدتي به کار بردن اين کلمات برايش به شکل عادت خواهد شد.
آموزش از طريق بازي
هدف اين است که کودک بياموزد تا پايان صحبت ديگران صبر کند. بازي به اين صورت است که شما سوالي را از کودک ميپرسيد: «چرا دوست داري فوتبال بازي کني؟ بعد به دقت به پاسخ او گوش دهيد. سپس سوال کنيد آيا صحبت شما تمام شد؟ خب حالا نوبت توست که از من سوالي بپرسي. اگر هنگام پاسخگويي شما شروع به صحبت کرد با انگشت به لب او فشار دهيد و به صحبت خود پايان دهيد.
بعد چند سوال ديگر مطرح کنيد و بازي را به همين صورت ادامه دهيد. البته اين آموزش زمان زيادي خواهد برد. ولي حداقل توانستهايد برنامهاي براي تمرين «با احترام صحبت کردن» را شروع کنيد.
گاهي صحبتهاي طولاني شما با ديگران باعث ميشود او حوصلهاش سررفته و به دليل نداشتن سرگرمي مزاحم شما شود. پس بهتر است قبل از شروع صحبت با تلفن براي او سرگرمي مناسبي ترتيب دهيد. در اين مورد به او فرصت انتخاب دهيد تا بداند او را در نظر داريد. از او بپرسيد آيا دوست داري زماني که من با تلفن صحبت ميکنم با اسباببازيات بازي کني يا آبميوه و کيک بخوري؟
به همراه کودک کتابهايي را بخوانيد و عقايدي را به او بياموزيد، کتابهايي به زبان ساده در مورد زيبا و به موقع صحبت کردن. اگر بعد از آموزش متوجه شديد بيشتر اوقات با ديگران محترمانه صحبت ميکند او را تشويق کنيد و هديهاي برايش تهيه کنيد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
برخي از رفتارهايي که والدين بايد در مورد فرزندان خود به آنها توجه ويژهاي داشته باشند:
1- به کودک خود برچسب نزنند.
2- او را با کودکان ديگر مقايسه نکنند.
3- بيش از حد توان او از او انتظار نداشته باشند.
4- طبيعت کودک خود را (درونگرا و برونگرا) ، نفي نکنند.
5- از حمايت بيش ازحد کودک خود بپرهيزند.
6- به جاي او تصميم نگيرند و به جاي او مشکلاتش را حل نکنند.
7- از احساس دلسوزي، ترحم و مداخلهي حمايتگرانه پرهيز کنند.
8- از محکوم کردن او در نزد ديگران به ويژه همسالان اجتناب کنند.
9- همهي خواستهها و توقعات فرزند خود را برآورده نکنند.
10- تا حد امکان او را تنبيه بدني نکنند.
11- از کلمات توهينآميز و سبک پرهيز کنند.
12- حس انتقام و کينهتوزي را به او القا نکنند.
13- قوانين و مقررات مدرسه را در نزد کودک به تمسخر نگيرند.
14- مشکلات عاطفي کودک را در نزد او بيان نکنند.
15- از پاداشهايي که جنبهي رشوه و باجخواهي دارد، پرهيز کنند.
16- از آموزشهاي زودرس و يا ديررس، به ويژه در مسائل جنسي، به کودکان پرهيز کنند.
17- از سرکوب نيازهاي کودکان خودداري کنند.
18- با همهي فرزندان خود با روش يکسان برخورد نکنند و انتظار يکسان نيز نداشته باشند.
19- در برابر کودک از نزاع و درگيري بين خود و همسرشان خودداري کنند.
20- از ياري کردن دائمي کودک در انجام تکاليف درسي او خودداري کنند.
21- از جهت دادن و برجسته کردن استعدادهاي خاص او زودتر از موعد خودداري کنند.
22- سوالات و کنجکاويهاي مربوط به مسائل جنسي او را سرکوب نکنند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
فرياد نزنيد کودک را درک کنيد
امروزه ديگر والدين براي تنبيه کودکان کمتر متوسل به تنبيه بدني ميشوند و در واقع به جاي بلند کردن دست، صداي خود را بالا ميبرند. غافل از اين که بعضي از کلمات به کار رفته در فريادها از صدمات بدني هم بدترند.
راه حل کوتاه مدت و مشکلات دراز مدت
برخي از والدين هميشه در حال فرياد زدن هستند .گويي کودکان صداي آنها را نميشنوند.
وقتي کودکان با هم جنگ و دعوا ميکنند، تکاليفشان را انجام ندادهاند و والدين مجبور شوند مسآلهاي را براي چندمين بار تذکر دهند چنان فرياد ميزنند که گويي در اپرا هستند.
گاهي والدين تصور ميکنند فرزندشان آنقدر به فرياد آنها عادت کرده است که در صورتي که فريادي را نشنود هيچ عملي را انجام نخواهد داد.
البته والدين در سکوت بعد از فرياد احساس خيلي بدي پيدا ميکنند و در واقع اين احساس با احساس والديني که در برخورد با کودک از کمربند استفاده کردهاند تفاوتي ندارد. آنها هم بعد از استفاده از کمربند پشيمان ميشوند و به همين شدت ناراحت خواهند شد.
فرياد جاي کمربند را ميگيرد و هر چه تعداد و نوع کلمات به کار برده شده در هنگام عصبانيت بيشتر باشد، شدت صدمات روحي ايجاد شده در کودک بيشتر و متأسفانه عوارض اين صدمات طولاني مدت خواهد بود.
ميتوان با اطمينان گفت بالا رفتن صدا در بيشتر خانوادههاي امروزي امري طبيعي است. شايد فرياد زدن بر سر نوپايي که در خطر است شروع اين رفتار غلط باشد.
البته خيلي سخت است براي بيستمين بار به کودک بگوييد وسايل نقاشيات را از وسط اتاق جمع کن. اما لطفاً به سوال ما پاسخ دهيد.
آيا چنانچه در هنگام خريد از فروشگاه متوجه شويد لوازم خريداري شده خوب بستهبندي نشده بر سر فروشنده فرياد ميزنيد که «چقدر بي عرضهاي؟!»
يا وقتي متوجه ميشويد که معلم فرزند شما در آموزش رياضي ضعيف عمل کرده بر سر او فرياد ميزنيد که «حواست کجاست؟!»
پس چطور به خودتان اجازه ميدهيد بر سر کودک خود فرياد بزنيد؟ اين فرياد هم به اندازه ي فرياد زدن در محل کار و محيط اجتماع زشت است. پس چرا تصور ميکنيم فرياد زدن در خانه کاري قابل قبول است؟
برخي از والدين اين مسئله را خوب درک کردهاند و مراقب رفتار خود هستند آنها به خاطر ميسپارند که حتي اگر فرزندشان (بخصوص در سن نوجواني) به شدت عصباني شده و فريا د ميزند، والدين نبايد با فرياد پاسخ او را بدهند. بلکه رفتار آنها بايد الگويي براي فرزندان باشد تا توانايي تسلط بر خود را کسب کنند.
اگر ميخواهيد به کودک آموزش دهيد چگونه لباسش را بپوشد لازم نيست بگوييد «چقدر بيدست و پايي» وقتي با اين کلمات به شخصيت کودک حمله کنيد، اعتماد به نفس او را از بين ميبريد و اينجاست که تخريب آغاز ميشود. وقتي کودک يک ساله اشيا را در دهان خود ميگذارد نبايد بر سرش فرياد زد. او در حال شناخت محيط است. اگر فرزند نوجوان شما تمايل ندارد تعطيلات آخر هفته را با شما باشد او را درک کنيد او به دنبال رسيدن به استقلال است. به جاي داد و فرياد مراحل رشد فرزندان خود را درک کنيد و شيوه صحيح زندگي را به آنها بياموزيد. آموزشي همراه با احترام و تکريم و نه توهين و تضعيف.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
هشدارها ونکته هاي تر بيتي
انگيزهها و نيازهاي ناهشيار، حوادث و وقايع ناخواسته، دردها و رنجهاي ناخوشايند، آموزهها و يادگيريهاي نامرئي، مهمترين، مرموزترين و پنهانترين عوامل تربيت و شکل دادن رفتار و شخصيت آدمي محسوب ميشوند.
اين عوامل کمتر در دايرهي ديد و مشاهدهي اوليا و مربيان در ميآيند و از تأثير رازآلود آنها آگاهي سازمان يافتهاي وجود ندارد. کافي است که هرکس نگاهي اجمالي به گذشتهي خود داشته باشد و حوادث و وقايعي را که موجب شده است تغيير و تحولي اساسي در افکار و شخصيت او ايجاد شود، برشمارد؛ آنگاه با کمال شگفتي متوجه خواهد شد که اغلب آنچه وجود او را تحت تأثير قرار داده و يا سرنوشت وي را تغيير داده است، غالباً ربطي به برنامهريزيهاي «قصد شده» و عوامل «پيشبيني شده» و آموزشهاي «رسمي و ثبت شده» نداشته است.
براي آگاه شدن از عوامل پنهان، نامرئي، ناهشيار و غيرعمدي تعليم و تربيت بايد به تحليلي عميق از عوامل و سببشناسي رشد و تحول دست يافت. تحليلي که قدرت تمايز بين «تربيت» و «شبه تربيت» را در ديد اوليا و مربيان ايجاد کند و آنها را نسبت به آنچه به ظاهر ناچيز و کماهميت است، اما در باطن تغذيه کننده و پيش برندهي جريان رشد و تغيير کودک است، آگاه سازد.
اوليا و مربياني که توانستهاند بين اهداف پنهان و اهداف آشکار تربيت، تمايز معنادار ايجاد کنند، ميدانند که بين آنچه «قصد» ميکنند و آنچه فرزندانشان «کسب» ميکنند، تا چه اندازه اختلاف و بلکه تناقض وجود دارد.
در پارهاي از موارد نيز مشاهده ميشود که آنچه به يک معنا به کام کودک تلخ ونا گوار است، ممکن است در معنايي ديگر به سود رشد او باشد، و اگر بتوان از همهي وقايع و محرکها و روي دادهاي منفي و مثبت استفادهي سازنده کرد، آنگاه تهديدها و بحرانهاي زندگي نيز به فرصتها و بسترهاي کمالزا تبديل ميشود. چرا که:
رنج و درد به همان اندازه سازنده است که آسايش و لذت.
کاميابي و موفقيت به همان اندازه مفيد است که شکست و ناکامي.
ناامني و ترس به همان اندازه رشددهندهي استعدادها و مهارتهاي کودک است که امنيت و آرامش.
بحران و تعارض در زندگي کودک به همان اندازه موجب تحول و رشد اوست که هماهنگي، تعادل و توازن.
در واقع، گاهي اوقات، «بود» چيزها در گرو «نبود» آنهاست!
همچنان که تا زماني که غم نباشد، شادي درک نميشود.
تا زماني که «بيماري» نباشد قدر «عافيت» بر ملا نميشود.
تا زماني که فقر و محروميت نباشد، برخورداري و کاميابي پديد نميآيد.
به عبارت ديگر:
اگر امکان «شکست» نبود ،«موفقيت» به دست نميآمد.
اگر «عقدهي حقارت» نبود، تلاش براي «برتري» و جبران مضاعف صورت نميگرفت.
اگر امکان «فساد» و «گناه» نبود، «نجابت» و «پاکي» معنا نداشت.
اگر «تاريکي» و «ظلمت» نبود، «روشني» و «نور» احساس نميشد.
پس در يک کلام شايد بتوان گفت: «شر» عاملي است به همانسان مثبت که «خير»! همانگونه که «پروتاگوراس»، انديشمند بزرگ يوناني، به شاگردان خود ميآموخت که همان لحظه که در ستايش شيء واحدي هستند در همان لحظه آن را نکوهش کنند، زيرا جهان واقعي انسانها با هم متفاوت است. اما به نظر ميرسد در جامعهي امروز و در جهان معاصر، اين مفاهيم و اين نوع قرائت از تعليم و تربيت، ديگر وجود خارجي نداشته باشد، چرا که تربيت کودکان امروز، در فضاهاي مصنوعي، با برنامهها و روشهاي ساختگي هم چون کارخانههاي صنعتي در محفظههاي مکانيکي صورت ميگيرد. به همين سبب است که محصول اين «باز توليد» با طبيعت آدمي و نيازهاي متعالي او فاصله دارد. اما تعليم و تربيت زنده با روشهاي فعال و بالنده در مواجهه با چالشهاي جدي زندگي رخ ميدهد و از خلال آن شيوههاي زيستن متعالي در ميدان نبردهاي متوالي کشف ميشود.
ادامه دارد...
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
معمولا والدین از مشکلات خواب فرزندانشان شاکی هستند در اولین سال زندگی ، والدین بیشتر از نخوابیدن کودک در طول شب شکایت میکنند. در سال دوم امتناع از رفتن به سمت رختخواب و کابوسهای شبانه مطرح میگردد. از سه الی پنج سالگی ، مسائل شایع شامل دیر به خواب رفتن، بیدار شدن در طول شب و دیدن کابوس هستند.
نکاتی برای والدین
-
علت و تداوم مشکل خواب را در کودکتان بررسی کنید، شاید دلیل آن جلب توجه ، اضطراب ، تاثیر داروها و .... باشد. بررسی این عوامل در انتخاب راه حل مناسب به شما کمک خواهد کرد.
-
فعالیتهای بدنی کودک مانند بازی کردن در پارک ، برنامههای ورزشی را در طول روز افزایش دهید. کودکان قبل از خواب باید آرام باشند تا برای خوابیدن آماده شوند. بازیهایی که نیازمند فعالیت زیاد هستند برای ساعات قبل از خواب مناسب نیستند.
-
به تدریج فعالیت کودک را از زمان غروب به بعد کاهش دهید و به جای بازیهای پرتحرک مانند کشتی گرفتن یا توپ بازی ، فعالیتهایی مانند مطالعه کردن، شنیدن قصه یا تماشای تلویزیون را جایگزین نمائید. انجام فعالیتهای آرام کننده چون حمام آب گرم ، ماساژ قبل از خواب و به آرامی تکان دادن کودک مفید خواهد بود.
-
برای زمان خواب کودکتان برنامه تعیین کنید.
-
برنامههای خانواده و خواستههای کودک را نیز در نظر بگیرید. انعطافپذیر باشید ولی برخورد قاطع با کودک را نیز تمرین کنید. الگویی را که تصمیم به ادامه آن ندارید شروع نکنید. برنامه شبانه باید در کل روز موجب احساس امنیت و نزدیکی میان افراد خانواده شود.
-
قبل از خواب با کودکتان در مورد مسائل روزمره و آمادگی برای شروع روز بعد صحبت کنید.
-
آماده کردن لباسهای مدرسه و مرتب کردن کتابهای فردا ، برنامه مناسبی برای کودکان بزرگتر خواهد بود. قصه گفتن برای کودک قبل از خواب در درک اینکه الان موقع خواب است کمک میکند.
-
اگر کودکتان شبها سخت به خواب میرود یا از خواب میپرد به او اجازه خوابیدن در طول روز را ندهید. اینکار به کودک در ایجاد الگوی خواب منظم کمک خواهد کرد.
-
به خاطر داشته باشید مصرف شبانه برخی مواد غذایی مانند چای و نوشابه خواب کودک را کاهش میدهد.
-
به کودکتان روشهای آرامسازی (نفس عمیق ، کشش و آرامسازی عضلات بدن) را آموزش دهید. سعی کنید قبل ازخوابیدن ، کودک این روشها را انجام دهد.
-
به کودک اجازه دهید تا زمانی که خواب آلوده و خسته نشده بیدار بماند و سپس او را به رختخواب ببرید.
-
از تمرینهای مثبت استفاده کنید. در طول روز راههایی را که کودک میتواند با بکارگیری آنها به خواب رود برای او بیان کنید. مثلا کودک میتواند با فکر کردن درباره صحنههای آرام و زیبا مانند برخورد امواج دریا به ساحل ، پریدن گوسفندان از روی نرده یا با تکرار حروف الفبا و خواندن ترانهای کودکانه این کار را تمرین کند.
-
حتیالامکان سعی کنید نکات ایمنی را در اتاق خواب کودک رعایت کنید (مثل پوشاندن سیمهای برق ، استفاده ازمحافظ پریز برق و دور نگهداشتن کودک از اشیاء شکستنی). این کار به والدین کمک میکند با خیال راحت کودک را در اتاقش تنها بگذارند.
-
اگر کودک در رختخواب خود نمیماند در اتاق او حضور یابید و هنگامی که آرام است او را تشویق کنید، برای مثال برایش نوار قصه بگذارید و اگر ناآرامی کرد، ضبط را خاموش کنید.
-
هنگامی که کودک در طول شب از خواب بیدار میشود به او کمتر توجه کنید. کمتر او را در آغوش بگیرید، تماس چشمی را محدود نمایید و با او صحبت نکنید. بیتفاوتی والدین در این زمان برای خوابیدن مجدد کودک موثر خواهد بود.
-
به تدریج از توجهتان به کودک پس از رفتن به رختخواب کم کنید و دیرتر به گریه یا جیغ او پاسخ دهید. به کودک بگوئید همین الان باید بخوابد و این کار را هر شب تکرار کنید. آنها به برخورد قاطع شما نیاز دارند.
-
برای بعضی از کودکان خوابیدن در اتاق تاریک دشوار است. روشن کردن چراغ خواب در اتاق کودک مفید خواهد بود.
-
اگر کودک برای خوابیدن در اتاق خواب شما اصرار دارد رختخواب او را روی زمین بیندازید و به او بگوئید در صورت تمایل به خوابیدن در اتاق باید روی زمین بخوابد. به تدریج در شبهای بعد رختخواب او را نزدیک در اتاق خواب ، هال و یا در راهرو بیندازید. هدف از این کار این است که کودک در اتاق خواب شما ناراحت باشد. بسیاری از کودکان هنگام قرار گرفتن در این شرایط خوابیدن در رختخواب خود را ترجیح میدهند.
-
والدین باید از نظر جسمی و روانی آمادگی کنار آمدن با مشکلات خواب کودک را داشته باشند فرصتهای بدست آمده (حضور نداشتن کودک در خانه) برای جبران کمبود خواب خود و یا انجام کارهای لذتبخش استفاده کنید.
-
گاهی کودک تمایل به خوابیدن در کنار خواهر و برادرهایش دارد. در صورت موافقت والدین این کار به سرعت تبدیل به یک عادت میشود. کودکان باید یاد بگیرند هنگام خوابیدن مستقل باشند.
-
یک هم خواب جایگزین (مانند یک عروسک پشمالو) یا یک هم اتاقی (مثلا خواهر یا برادر) به تنها خوابیدن کودک کمک میکند و در کسب استقلال او مفید میباشد. کودک را به تنها خوابیدن به عنوان یک رفتار مناسب تشویق کنید.
-
شبها هم با صحبت و هم با عمل همکاری کودک را تشویق کنید. هر شب به وقتشناسی و در رختخواب ماندن کودک جایزه بدهید. جایزهها میتوانند تماشای بیشتر تلویزیون و یا یک خوراکی ویژه قبل از خواب باشد.
-
کودکان ترسها و تشویشهایی دارند که قبل از خواب به سراغشان میآید. کودک خود را تشویق کنید در مورد مسائلش با شما صحبت کند. این کار به شما در درک بهتر مسائل کودک کمک خواهد کرد.
-
به خاطر داشته باشید که والدین ، پدر بزرگ ، مادر بزرگ و پرستار کودک باید در مورد چگونگی کنار آمدن با مشکلات خواب کودک با یکدیگر هماهنگ باشند.
-
کودکان به علت شرایط سنی خود آسیب پذیرند و نیاز به حمایت و مراقبت بزرگترها دارند. آسیبپذیری کودکان ایجاب میکند که با وضع قوانین مناسب و حمایت و مراقبت لازم از آنان رشد و سلامت جسم و روان آنان را تامین کنیم.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
توضیح مرگ به کودکان یکى از سختترین کارها براى اولیاست، بخصوص هنگامى که خود آنها با غم مرگ عزیزى دست به گریبان هستند. اما مرگ یک بخش غیر قابل انکار از زندگى است و چه بخواهیم و چه نخواهیم، از خیلى خردسالى ، کودکان نسبت به آن کنجکاو مىشوند و به فهمیدن و پرسیدن درباره روشهایى که احساس غم مربوط به آن را بطور طبیعى نشان بدهد، علاقهمند هستند، روشهایى که بزرگترها عزادارى مىنامند.
چگونگى نگاه کودکان به مقوله مرگ
شاید باعث تعجب باشد که بدانید حتى کودکان ۲ ساله از مرگ آگاه هستند. کودکان در قصههایشان یا برنامههاى تلویزیون از مرگ مىشنوند، یا در اطراف خود حیوانات خانگى یا خیابانى مرده را مىبینند. علیرغم این موارد ، هیچ کدام از کودکان مفهوم مرگ را نمىدانند. آنها نمىتوانند مفهوم همیشگى بودن مرگ را درک کنند و در عوض ، آن را به عنوان یک اتفاق موقت و قابل برگشت در نظر مىگیرند.
آنها تصور مىکنند که اجساد هنوز مىخورند و مىخوابند و کارهاى همیشگى خود را انجام مىدهند، فقط با این فرق که این کارها را یا در آسمانها و یا در زیر خاک انجام مىدهند. حتى وقتى یکى از اولیا یا خواهران و برادران کودک درگذشته است، او نمىتواند این اتفاق را براى آنها در نظر بگیرد.
واکنش کودکان نسبت به مرگ
کودکان به روشهاى مختلف نسبت به مرگ واکنش نشان مىدهند: اصلا تعجب نکنید اگر کودک ۲ سالهاى در آموزش مهارت توالت رفتن پسرفت کند، یا کودک ۵ سالهاى نخواهد به مهد کودک همیشگىاش برود، چرا که کودک در جست و جوى علت پریشانى و غمگینى بزرگترها است و مىخواهد بداند چرا برنامه روزمرهاش تغییر کرده است. او با خودش فکر مىکند چرا به ناگهان جهان اطرافش این همه نگران کننده شده است. از سوى دیگر ، ممکن است کودکى هم باشد که اصلا واکنشى به مرگ نشان ندهد، یا گاه گاهى در بین شادى و خوشحالىهاى کودکانهاش به یاد آن بیفتد که این هم کاملا طبیعى است و دلیل سنگدلى کودک نیست!
اصولا کودکان این مفهوم را کمکم و به آهستگى درک مىکنند و نباید انتظار داشت که همه موضوع را در یک لحظه یا یک روز بفهمند و حتى بسیارى از آنها تا وقتى که کاملا احساس امنیت نکنند، به احساس غم خود اجازه ظهور نمىدهند، یعنى فرایندى که ممکن است ماهها تا سالها به طول بینجامد، بخصوص اگر مرگ عزیزى را شاهد بوده باشند. بعضى از کودکان رفتارهایى انجام مىدهند که به نظر عجیب مىرسد. مثل بازیهاى تشییع جنازه یا اداى مردن کسى را درآوردن. این هم امرى طبیعى است، حتى اگر به نظر بزرگترها غیر معقول باشد. بنابراین ، این روش ابراز احساسات در مورد مرگ را نباید از کودک گرفت.
احساسات خود را در مورد مرگ توضیح بدهید.
سوگوارى یک قسمت بسیار مهم براى التیام غم مرگ عزیزان است و این هم در مورد بزرگسالان و هم در مورد خردسالان صادق است. کودک را نباید با سوگوارى شدید ، وحشتزده کرد، ولى از طرفى هم نباید مسأله را بىاهمیت جلوه داد. به کودک باید توضیح داد که بزرگترها هم نیاز به گریه کردن دارند و اینکه ما به خاطر از دست دادن کسى ناراحت هستیم. در غیر این صورت ، کودک کنجکاوانه تغییرات خلقى شما را درک مىکند و بخصوص وقتى حس کند مسألهاى وجود دارد، ولى شما سعى در مخفى کردن آن دارید، نگرانتر مىشود.
پاسخ دادن به سوالات کودکان
به سؤالات کودک پاسخ دهید. کنجکاوى کودکان درباره مرگ یک امر عادى است و نباید از سؤالات آنها فرار کرد، بلکه بهتر است از فرصت پیش آمده استفاده کرده و به کودک کمک کنیم تا بتواند با مسأله از دست دادن دیگران روبرو بشود. جوابهاى آسان و کوتاه عرضه کنید. کودکان قدرت درک اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعى کنید براى توضیح مرگ وارد جزئیات و بحثهاى پیچیده آن نشوید. آنچه براى کودکان بخصوص زیر ۵ سال درک بهترى دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام کارهاى جسمانى است.
مثلا به او گفته شود مردن این گربه یعنى اینکه او دیگر راه نمىرود یا غذا نمىخورد و چیزى را نمىبیند و هیچ دردى را احساس نمىکند و جسم آن دیگر کار نمىکند. کودکان نیاز دارند در مورد خودشان اطلاعاتى داشته باشند. ممکن است بپرسند که «من کى مىمیرم؟» که در جواب بهتر است گفته شود: «هیچ کس نمىداند که کى کسى مىمیرد، ولى بیشتر ما زمان خیلى خیلى زیادى زندگى مىکنیم. من مطمئنم که تو تا وقتى که خیلى پیر بشوى، زندگى مىکنى.» یا ممکن است کودک بپرسد: «مامان ، تو کى مىمیرى؟» این سؤال معمولا براى اولیا خیلى تکاندهنده است.
عملا منظور کودک از این نوع سؤال این است که آیا تو از من مراقبت مىکنى و یا چه کسى بعد از این از من مراقبت مىکند، بنابراین بهتر است به کودک گفته شود «مامان قوى و سالم است و خیلى خیلى وقت زیادى ، پیش تو خواهد ماند.» حتى به اولیا توصیه مىشود به کودکان زیر ۵ سال بگویند: «مامان نمىمیرد»، «بابا نمىمیرد». بنابراین اگر اینگونه جواب بدهیم که «فرزند عزیزم همه ما یک روزى مىمیریم» براى کودک مانند این است که بگوییم ما همین امروز مىمیریم.
از عبارتهایى که به یک امر خوب اشاره مىکند، پرهیزکنید.
عبارتهاى معمول بزرگترها درمورد مرگ مثل «در آرامش استراحت کردن» یا «خواب ابدى» یا «رفتن به یک جاى دور» براى خردسالان بسیار گیجکننده است. پس نگویید که «پدربزرگ خوابیده است» یا «به یک جاى دور رفته است». کودک ممکن است با این توضیحات از رفتن به تختخواب نگران بشود و فکر کند که او هم ممکن است بخوابد و دیگر برنگردد، یا اگر شما به خرید و کار بروید، فکر کند که شما هم برنمىگردید.
مرگ را هرچه قابل لمستر براى او توضیح بدهید مثلا بگویید: «پدربزرگ خیلى خیلى پیر شده بود و بدنش قادر به کارکردن نبود.» اگر پدربزرگ قبل از مرگ مریض بوده، اطمینان حاصل کنید که کودک بفهمد مریض شدن مثل سرماخوردن معنى مردن نمىدهد. به او توضیح بدهید که این مریضىها نمىتواند کسى را بکشد.
در مورد کاربرد واژههاى خداوند و بهشت با احتیاط کامل رفتار کنید.
دقت کنید این مفاهیم را براى یک کودک ۵ ساله یا حتى کوچکتر بکار مىبرید و هدف شما این است که او را آرام کنید. پس مراقب باشید او را بیشتر گیج و مضطرب نکنید. براى مثال اگر بگویید «مادربزرگ الان خیلى خوشحال است، چون توى بهشت است.» کودک فکر مىکند «چطور مادربزرگ واقعا خوشحال است اگر همه کسانى که دور و بر من هستند، این همه ناراحتند؟!» یا مثلا بگویید که «عمو آنقدر خوب بود که خداوند او را پیش خودش برد.» کودک فکر مىکند اگر خدا عمو را پیش خودش برده چون خوب بوده، پس ممکن است مامان ، من یا هرکس خوب دیگرى را نیز پیش خودش ببرد!!» یا «اگر من هم خیلى خوب باشم، مىتوانم برم پیش خداوند و بابابزرگ را ببینم» یا اینکه «سعى کنم که بچه بدى باشم تا بتوانم بیشتر پیش بابا و مامان بمانم!» بنابراین عبارتى بکار ببرید که او را نگرانتر نسازد. مثلا بگویید: «ما خیلى ناراحتیم که بابابزرگ دیگر پیش ما نیست و ما خیلى دلتنگ او مىشویم، ولى این خوب است که بدانى او الان پیش خداوند است.»
منتظر واکنشهاى مختلفى ازسوى کودک باشید.
کودکان علاوه بر احساس غم درباره مرگ ، احساس گناه یا خشم نیز پیدا مىکنند. بخصوص اگر متوفى یک فرد نزدیک خانواده باشد. مثلا کودک ممکن است فکر کند خواهرش به خاطر حسادتهاى او مرده است یا چون او خواهرش را کتک مىزده و اذیت مىکرده، مرده است و از این احساس به احساس گناه شدید برسد. گاهى ممکن است کودک نسبت به متوفى خشمگین بشود که چرا او را ترک کرده و رفته، یا حتى نسبت به شما ، پزشکان و پرستاران احساس خشم کند.
ازسوى دیگر کودک ممکن است با بروز رفتارى کاملا بىتفاوت شما را متعجب کند. مثلا بگوید: «حالا که بابا پیش ما نیست، من راحتتر مىتوانم بازى کنم!» از اینگونه عبارات تعجب نکنید و آنها را به حساب ناتوانى کودک از درک مفهوم پیچیده مرگ بگذارید. کودکان نمىتوانند آنطور که بزرگترها معنى و اثر مرگ را درک مىکنند، این موضوع را درک کنند، بنابراین چنین کودکانى سنگدل و بىاحساس نیستند.
انتظار تکرار سوالات کودک را داشته باشید.
سوالات تکرارى در مورد مرگ و توضیح علائم غم و ناراحتى براى کودک ممکن است مدتها به طول بینجامد. حتى با بزرگترشدن وى و رشد مهارتهاى شناختى او ، سوالات تازهترى مطرح مىشود. نگران نباشید که توضیحات شما ناقص بوده، چرا که سوالات تکرارى کودکان یک امر طبیعى است. تنها کارى که باید بکنید این است که با صبر هرچه تمامتر به آنها پاسخ دهید.
به کودک کمک کنید خاطرات خوب فرد فوت شده را به یاد بیاورد.
صحبت از شیرینى با او بودن و اجازه تعریف از گذشته دادن به کودک خیلى آرامش مىدهد. کودکان به روشهاى قابل لمس براى سوگوارى نیازمند هستند، بنابراین به جاى شرکت در مراسم تدفین ، کودک زیر ۵ سال مىتواند در خانه شمع روشن کند، یا یک آواز براى فرد درگذشته بخواند، تصویر او را بکشد یا در مراسم دیگر سوگوارى شرکت داده شود. دادن یک وسیله از فرد فوت شده به کودک ، براى ایجاد احساس آرامش در او بسیار موثر است، مثلا مىتوان یک گردنبند از مادربزرگ را در اتاقش گذاشت.
گاهى اوقات مادر به علت سقط جنین بیمار ، دچار سوگ مىشود. در این موارد کودک نیز نگران مادر مىشود، حتى بدون اینکه بداند حاملگى و تولد چه معنى مىدهد. او ممکن است احساس گناه کند و یا به سوگ از دست رفتن نقش خواهر یا برادر بزرگتر شدن خودش بنشیند که شما از قبل به او وعده داده بودید. دراین مواقع ، کودک احتیاج دارد مطمئن بشود اینگونه مرگ و میر خیلى نادر است، بخصوص اگر شما قصد باردارى دیگرى دارید. به کودک باید توضیح داد «بچه فوت شده به اندازه کافى بزرگ نشده بود که بتواند به دنیا بیاید و بیرون شکم مامان زندگى کند». به کودک خود اجازه بدهید با کشیدن یک نقاشى یا درست کردن یک کاردستى در این باره سوگوارى خود را نشان بدهد.
وقتی با مساله مرگ روبه رو میشوید
-
در شرایط دشوارى که خود شما از یک غم بزرگ در رنج هستید، انتظار رفتار کامل و بدون اشکال ازخود نداشته باشید. در این مواقع ، ممکن است شما جلوى کودک گریه کنید، یا جواب سوالات او را در وهله اول نداشته باشید، که اینها همه طبیعى است. بنابراین از دوستان و اقوام کمک بخواهید و به یاد داشته باشید هرچه شما به خودتان بیشتر کمک کنید تا با مسأله سوگ کنار بیایید، به کودکتان نیز بیشتر مىتوانید یارى برسانید.
-
در مواقعى که از تلویزیون یک حادثه را مشاهده مىکنید، کودک شما اضطراب و نگرانى شما را درک مىکند. بنابراین به او بگویید: « از اینکه مردم ناراحت شدهاند و با سختى روبه رو هستند، من هم ناراحت هستم. ولى در کنار تو ، کودکم ، خواهم بود و از تو مراقبت خواهم کرد.»
-
سعى کنید که کودک هرچه زودتر به زندگى همیشگى و روزمرهاش برگردد، فعالیتها و برنامههاى همیشگى به کودک کمک میکند که زودتر احساس امنیت و آرامش کند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
سن یک سالگی ، سنی است که کودک شما زبان باز می کند. راهکارهای سادهای در جهت تقویت مهارتهای گفتاری کودکان وجود دارد که در این جا به تعدادی از آنها اشاره شده است. نقطه عطف دوران کودکی فرزندتان زمانی است که او اولین کلمه را بر زبان میآورد و این زمان دوست داشتنی ، در آلبوم کودکتان ثبت شده و جزء یکی از خاطرات فراموش نشدنی زندگیتان به حساب میآید و اما گاهی ممکن است حرف نزدن کودکان نوپا باعث نگرانی والدین شود. به عقیده یکی از متخصصین ، بسیاری از والدین ابراز نگرانی میکنند که آیا پیشرفت زبانی فرزندانشان معمولی به نظر میرسد! در حالی که بیشتر اوقات اضطراب آنها بیهوده و بیاساس است.
آیا همه کودکان در باید در یک زمان مشخص شروع به صحبت کردن کنند؟
بطور طبیعی ، زمان زبان باز کردن در کودکان بسیار متفاوت است. بیشتر کودکان ، حتی آنهایی که بطور ذاتی ساکت هستند، بالاخره در این محدوده زمانی زبان باز میکنند. در حالی که تعدادی از بچههای ۱۲ ماهه چند کلمه ساده ، مانند مامان ، بابا ، بالا و دد ، که کلماتی مشترک در بین اکثر بچهها است، میتوانند بگویند. اما کودکانی هم هستند که تا سن ۱۵ تا ۱۸ ماهگی نمیتوانند صحبت کنند. به نظر دکتر رسکورلا ، کودکان بین ۱۳ تا ۱۸ ماهگی اولین کلمه را میگویند.
مهارتهای زبانی کودکان
هنگامی که کودکان به سن ۲ سالگی میرسند، در حدود ۷۰ درصد آنها ۵۰ تا ۲۵۰ کلمه را بر زبان میآورند، که معمولا کلماتی مانند اسمها ، فعلها و صفات هستند و همچنین میتوانند کلمات را کنار یکدیگر قرار دهند و جملات دو یا سه کلمهای بسازند مانند: شیر میخوام، هاپو بازی کنیم). به ندرت هم کودکانی هستند که بتوانند جملات پیچیدهتری بگویند مثل ، بابا کی مییاد به خونه تا باهاش توپ بازی کنم؟
تعداد قابل ملاحظهای از کودکان ، در حدود ۱۰ تا ۱۲ درصد ، در این سن از لحاظ گفتاری از دیگران عقبتر هستند. اگر کودک شما در ۲ سالگی کمتر از ۵۰ کلمه میگوید و یا نمیتواند جملات دو کلمهای بسازد، از جمله کودکانی است که دیر به حرف میافتند. به عقیده دکتر رسکورلا ، دیر به حرف افتادن کودکان زنگ خطری به حساب نمیآید ولی بخصوص در مورد بچههای ۵ ساله بهتر است که موضوع را با پزشک کودک در میان بگذارید.
نگران کنندهتر از همه عقب ماندگی در مورد فهمیدن گفتار و یا آنچه که فرزندتان درک میکند، میباشد. یکی از کارشناسان میگوید: بیشتر کودکان یک ساله میتوانند دستورات ساده را عمل کنند. به عنوان نمونه ، کفشت را پیدا کن. اگر فرزند ۱۸ ماهه شما به نظر میرسد که بعضی چیزها را نمیفهمد، بهتر است که با دکتر او مشورت کنید.
اگر حرفهای کودک شما برای همگان غیر از شما نامفهوم است. اصلا نگران نشوید. یکی از متخصصان با مطالعه بین بچههای ۱۸ ماهه برآورد کرده است که تنها ۲۵ درصد از آنچه که فرزندتان میگوید، میتواند برای دیگران قابل درک باشد. (در مقابل نیز شما فقط ۹۵ درصد از صحبتهای او را متوجه میشوید). در آخر دکتر رسکورلا اضافه میکند: توانایی صحبت کردن در میان کودکان متفاوت است، تا ۳ سالگی نگران حرف زدن فرزند خود نباشید.
بایدها و نبایدها
اگر کودک شما میگوید:
-
آبه- آبه.
-
من دستشویی رفته باشم.
-
به آب میوه اشاره میکند.
-
با حرکات سر و صورت به حیوانات پشمالو اشاره میکند.
شما نگوئید:
-
آبه میخوای
-
نه، رفته باشی، نیست. من رفتم
-
من به تو چیزی نمیدم مگر این که آب میوه بگی.
-
آیا خرگوش صورتی خودت را میخوای؟
شما بگوئید:
-
آب میخواهی
-
بله ، شما دستشویی رفتید
-
آب میوه ، تو آب میوه میخواهی
-
آیا خرگوش صورتی خودت را میخواهی یا خرس آبیات؟
کمک به شکوفایی گفتار در کودکان
والدین در پیشرفت زبانی کودکانشان نقش کلیدی دارند. دکتر استیو برمن ، متخصص در پیشرفتهای زبانی و استاد دانشگاه در آمریکا میگوید: تحقیقات نشان داده که در پیشرفت زبان دو بخش حیاتی حائز اهمیت است: تعداد کلماتی که کودک میشنود و دوم مقدار کمکی که از دیگران میگیرد. با تشویق و صحبت کردن بیشتر شما با کودکتان ، دایره لغات او گسترش مییابد.
برخی از روشهایی که نقش اساسی در مکالمه کودک دارد
بلند و رسا صحبت کنید.
به عقیده یکی از کارشناسان: هر کاری که کودک شما انجام میدهد، از لباس پوشیدن گرفته تا خوابیدن، فرصت خوبی برای استفاده از کلمات است. یک داستان دنبالهدار ، همراهی کردن با اشاره ، لباست این جاست، سرت را بالا کن ، لغات جدیدی را در ذهن او میسازد و همچنین نشان میدهد که هر چیزی ، اسمی دارد.
با آهنگ و موزون صحبت کنید.
از زمانی که کودکان قبل از حرف زدن با دانش حرکات آشنا میشوند، صحبت کردن به صورت آهنگین و با حرکات دست بازی کردن برای آنها بسیار سودمند و مفید است. مانند: با دست مثل عنکبوت راه رفتن یا حرکات دایرهوار چرخهای اتوبوس. کلپرلژنژ کارشناس کودکان زیر سه سال میگوید: معمولا بچهها بیشتر کلماتی را که در ترانهها میشنوند را به آسانی به خاطر میسپارند.
کلمات را یکی یکی اضافه کنید.
دکتر رسکورلا میگوید: وقتی که فرزند نوپای شما بعضی چیزها را خود به خود میگوید، آن لغت را به کلمات دیگرش اضافه کنید. به عنوان نمونه ، اگر او ، توپ ، میگوید به او بگوئید: توپ قرمز یا توپ بزرگ. این راهکار نه تنها دامنه لغات او را افزایش میدهد، بلکه به او یاد میدهد که کلمات را ترکیب کند.
با اسم کلمات بازی کنید.
کودک شما باید بداند که هر چیزی اسمی دارد و همچنین میتواند با استفاده از همین اسامی ارتباط برقرار کند. کتابهای مصور برای نشان دادن و نامیدن اسامی بسیار مفید است. کودک از سن ۱۲ تا ۱۵ ماهگی ، به اسمهای ساده متکی است. در ۱۵ تا ۱۹ ماهگی کلماتی مانند فعل دویدن ، خوردن یا نشستن یا صفاتی مثل بنفش ، کوچک و سرد به لغات او افزوده میشود. پیش از درخواست او پاسخ ندهید (مثل تیری که از تفنگ رها شود). به فرزندتان اجازه دهید تا نیازهایش را قبل از این که شما بپرسید ، بیان کند.
اگر اغلب پس از بیدار شدن از خواب تشنه است، فورا برای او آب نیاورید. بلکه در عوض اجازه دهید تا او از شما بخواهد، سپس بگوئید: تشنه هستی! الان برایت کمی آب میآورم. تمرین کنید و باز هم تمرین و تمرین. به فرزندتان اجازه دهید تا در هر فرصت مناسب از مهارتهای زبانیاش، بخصوص با هم سن و سالهایش استفاده کند. به عقیده یکی از کارشناسان: وقتی که کودک شما میبیند که بچههای دیگر صحبت میکنند، او نیز برای حرف زدن با دیگران تشویق میشود. بعضی از کارشناسان گفتاری معتقدند که استفاده از پستانک ، شیشه شیر و لیوانهای دردار که باعث مکیدن به مدت طولانی میشوند، باعث نوک زبانی بچهها شده و ممکن است حروف س و ز را ناجور تلفظ کنند.
تحمل کنید و صبور باشید. یکی از متخصصین میگوید: زمانی که کودکان دنبال کلماتی هستند که میخواهند بیان کنند، فرصت دهید، اگرچه معمولا برای والدین خسته کننده است. همچنین از پریدن بین حرفهای کودکان جهت کامل کردن جملاتشان خودداری کنید. با این کار به آنها فرصت میدهید تا از کلمات ذهنی خود استفاده کنند و شما تواناییهای آنها را باور خواهید کرد و این راه بهترین تشویق و ترغیب در همه مراحل است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
عواطف انسانها مانند هر یک از جنبههای شخصیتیش در نتیجه رشد و نمو ظاهر میشوند و از همان صورت کامل و ساخته و پرداخته در او وجود ندارند. بر اثر رشد بدنی و تکامل ذهنی و پاسخهای عاطفی طفل دگرگون میشود و پیچیدگی بیشتری پیدا میکند. تاثیر و ارزش محرکهای عواطف گوناگون کودک همیشه یکسان نمیماند. به این معنا که چیزی که زمانی بچه را میترسانده است، ممکن است بعدا کنجکاوی او را برانگیزد و در مرحله دیگری از زندگی اصلا تاثیری در او نکند.
در رشد و تکامل عواطف آثار رشد بدنی و یادگیری چنان درهم میآمیزند که گاهی نمیتوان آنها را از هم تمیز داد. کار غدد داخلی نقش مهمی در عواطف دارند. در واقع رفتار عاطفی خاص نوزادان و بچهها از کورتکس سرچشمه گرفته و ثانیا رفتار عاطفی پخته و منظم تابع رشد مراکز کورتکس است. بچه در اثر رشد و تکامل حرکتی- حسی چیزهایی را درمییابد که قبلا درک نمیکرد. بچهای که از لحاظ ذهنی و دستگاه عصبی رشد کرده باشد، مدت درازتری به چیزی دقیق میشود. عواطف از یک شخص به شخص دیگر سرایت میکنند و این حقیقت در مورد نوزادان و بچههای بزرگتر هر دو صحیح است.
بچهای که ممکن است به دلیل واهی از معلم یا شخص دیگری بدش بیاید، بزودی همه دوستان طفل نیز با آن شخص بد میشوند. کج خلقی معلم سرکلاس در بچهها تاثیر میکند و ممکن است آنها تا وقت خانه رفتن کج خلق باشند. از طرف دیگر بچه مضطرب و بیمزده ممکن است آرامش را از معلم یا دوستی که آرامش دارد، یاد بگیرد.
خصایص حالات عاطفی کودک
عواطف کودکان خردسال با عواطف بزرگسالان تفاوت برجستهای دارند:
عواطف کودک زودگذرند.
کودک برخلاف بزرگسالان میتواند یک باره و بی پرده هیجانات عاطفی خود را بیرون بریزد. به همین علت ، حالات عاطفی او زود سپری میشوند. اما با افزایش سن چون رفتارش زیر کنترل عادات و قواعد اجتماعی درمیآید، دیگر نمیتواند با آزادی و سرعت پیشین در مقابل محرکهای عاطفی عکسالعمل نشان دهد.
عواطف کودکان شدیدند
ظهور ناگهانی عواطف بچه با شدتی همراه است که در بزرگسالان بندرت دیده میشود. پاسخ عاطفی کودک درجات شدت و ضعف نمیشناسد. یعنی واکنش او در مقابل یک امر ناچیز به همان شدت است که در برابر یک امر جدی و مهم. مشاهده این وضع در خردسالان برای بزرگترها که به طبیعت آنها آشنا نیستند، اسباب شگفتی میشود.
عواطف کودک فراوانند
عواطف کودکان بطور متوسط بیش از بزرگسالان هستند. زیرا کودک بتدریج یاد میگیرد که ابزار بیباکانه و بیکنترل عواطف با تنبیه و تتبیح دیگران مواجه میشود و در نتیجه در مقابل آنچه قبلا فقط پاسخ عاطفی نشان میداد، راههای دیگری میگزیند و از فراوانی پاسخهای عاطفی کاسته میشود.
پاسخهای عاطفی کودک متفاوتند
مشاهده رفتار کودکان معلوم کرده است که افراد یک گروه وقتی با یک محرک ترسآور یا ناراحت کننده مواجه میشوند، هر یک به نحوی دیگر پاسخ نشان میدهد. این امر نه تنها درباره محرکهای ترسآور بلکه در مورد همه عواطف صدق میکند. هنگام ترس یک بچه از اتاق میگریزد، دیگری پشت مادر پنهان میشود و سومی شاید همان جا میماند و گریه میکند. این تنوع در رفتار عاطفی نتیجه یادگیریها و محیط بچههاست و گرنه نوزادان که از تجارب عاری هستند در برابر یک محرک همه یکسان واکنش نشان میدهند.
عواطف کودکان را میتوان با علائم رفتار تشخیص داد
یک بزرگسال میتواند احساسات و عواطف خود را پنهان کند و پی بردن به حالات درونی آنها مشکل است. در حالی که در بچهها چنین نیست. گرفتگی ، بیقراری ، خیالبافی ، خیس کردن پی در پی خود ، ناخن گزیدن ، انگشت مکیدن، برهم زدن جشن ، بیاشتهایی ، حرکات بچگانه ، پی در پی گریستن، لجبازی و عارضه حمله علائمی هستند که بر عواطف افشا نشده کودک دلالت میکنند. هیجانات درونی عموما در پسران بیشتر از دختران است.
نیروی عواطف در کودکان تغییر میکند
برخی از عواطف در برخی از مراحل زندگی کودک قوی هستند و بعد قدرت اولیه خود را از دست میدهند. بعضی از آنها نیز عکس این هستند. مثلا بچههای کوچک در حضور اشخاص و جاهای ناشناس کمرویی و ترس نشان میدهند، بعد که میفهمند در اینجا هیچ چیز ترس آوری وجود ندارد، ترسشان از میان میرود. ترس در بچههایی که به سن مدرسه نرسیدهاند، به منتهای درجه میرسد. ولی در دورههای بعد هم از شدت ترس و هم از تکرارش کاسته میشود. شدت و ضعف عواطف در مراحل مختلف زندگی تابع تغییر اهمیت محرکها ، رشد و تکامل ذهنی کودک و تغییر علایق اوست.
شیوههای تغییر و بیان عواطف تغییر مییابند
طفل خردسال در ابراز عواطف خود نه به قضاوت و عیبجویی دیگران میاندیشد و نه به عوافب رفتار خود. رفتار عاطفی کودک فقط از محرکات درونی پیروی میکند و نه چیز دیگر. کودک بعدها در مواجه با گروه های اجتماعی خارج از خانواده درمییابد که عملی که زمانی وسیله موثری برای مقصودش بود، اکنون آن را بچه گانه میخوانند. به این ترتیب تمایل شدید به مقبول واقع شدن در منزل و مدرسه رفتارش را هدایت میکند.
عوامل موثر در عواطف
وضع عاطفی انسان چه بزرگسال و چه خردسال از یک زمان به زمان دیگر و برحسب عواملی چون کیفیت مزاجی ، موقع روز و تاثیرات محیطی تغییر مییابد. در پرورش عواطف باید عواملی را که زمینه را برای هیجانات فراهم میسازند، در نظر گرفت و در رفع آنها کوشید.
خستگی
خستگی که نتیجه استراحت کم ، هیجانات زیاد ، غذای ناکافی و علل درجه دوم دیگری میباشد. طفل و کودک را برای کج خلقی و تندخویی آماده میسازد. گرچه این در تمام مراحل کودکی صادق میباشد، ولی در اوایل زندگی ، یعنی وقتی که طفل خستگی را نمیتواند تشخیص دهد و با آنکه خسته است، بیاعتنا به بازی ادامه میدهد، مخصوصا مهم و قابل توجه است.
عدم تندرستی یا فقر بهداشتی
ضعف و ناراحتی حاصله از تغذیه بد اختلالات گوارشی ، نقص بینایی ، دندانی ناسالم و هر چیز دیگر که به سلامت مزاج محققا لطمه زند، زمینه را برای تحریکات عاطفی منفی بخصوص خشم آماده میسازد. ناراحتیهای عاطفی در میان کودکی تندرست 7 و 11 سال کمتر است تا در میان کودکان ناتندرست همان سنین و کودکان سالم کوچکتر.
موقع روز
از آنجا که خستگی در برخی از ساعات روز بیشتر از ساعات دیگر است، جای تعجب نیست اگر در آن ساعات تحریکات عاطفی آشکارتر دست دهند. در مورد اطفال و کودکان خردسال موقع قبل از غذا و خواب تظاهرات عاطفی شدت مییابند. به هم خوردن برنامه غذا و خواب نیز باعث بهم خوردن اعتدال عاطفی میشود.
هوش
روی هم رفته کودکان کمهوش ، کمتر به کنترل عواطف خود قادرند، در صورتی که کودکان باهوش دارای عواطف وسیعتر و علایق متنوعتر میباشند. و طبعا بیش از کودکان کمهوش دستخوش عواطف گوناگون میشوند. اینها بهتر میتوانند نکات غمانگیز و مضحک زندگی را دریابند، پیشامدهای نامطبوع آینده را احساس کنند و دچار ترس شوند، علایق وسیعتری به هم رسانند که تجاربشان ممکن است برای رسیدن به آنها کافی باشد یا نباشد. خلاصه آنکه تفاوت میزان حساسیت برحسب درجه هوش حتی درباره بچههای خردسال نیز صادق است.
محیط اجتماعی
محیط زندگی طفل و کودک اگر پرهیجان و جارو جنجال باشد، اگر والدین آنها غالب اوقات به دعوا و مرافه سرگرم باشند و همچنین تفریحات و سرگرمیهایی که بیش از ظرفیت آنها هیجان انگیز باشد، مانند سینما و رادیو و غیره آرامش عاطفی آنها را به هم میزنند. در خانههایی که آمد و رفت مهمان زیاد بوده و بیش از دو نفر عضو بزرگسال داشتهاند، خشم در اطفال مکررتر دیده میشود. طرز رفتار بزرگسالان و نوع انظباط و موانعی که برای کنترل رفتار کودکان به کار برده میشود و میزان اشکالی که آنها در کسب خواستههای خود دارند، همگی در وضع عاطفی اطفال موثرند.
روابط خانوادگی
یکی از علل اساسی ناراحتیهای عاطفی اطفال را باید در طرز رفتار والدین جستجو کرد. در خانوادههایی که پدر و مادر بیشتر اوقات را در خارج خانه و دور از فرزندان به سر میبرند. درباره بچهها بیش از حد نگرانی نشان میدهند، پیوسته راجع به وضع مزاجی و رفتار فرزندان حرف میزنند، بیش از اندازه به اطفال کمک میکنند، مطیع اراده آنها میشوند و یا اینکه آنها را محور حیات خانوادگی قرار میدهند. چنین پدران و مادرانی مقدمه را برای انواع فشارهای عاطفی فرزندان خود آماده میسازند.
سطح آرزوها و انتظارات
گاهی فشار عاطفی کودک نتیجه آن است که پدر و مادر از او انتظاراتی دارند که بیش از توانایی او میباشند و کودک چون از برآوردن این انتظارات عاجز میماند، خود را گناهکار و نالایق پندارد و گاهی نیز این امر نتیجه آروزها و هدفهایی است که خود طفل دارد. اگر نتواند به آروزها و هدفهای خود برسد، خود را بیکفایت تصور کرده و دچار ترس و اندوه و دلواپسی میشود
موضوعات مرتبط: روان شناسی
توصيه هايي براي والديني که از دست بچه ها به ستوه آمده اند
وقتي روي کتاب هاي کف اتاق خواب پسر ده ساله ام ليز خوردم فهميدم که بايد کاري مي کرد. آن طور هم نبود که من و همسرم قبلاً تلاش نکرده باشيم. تهديدها و اولتيماتوم هاي ما فقط به طور موقتي مشکل را حل مي کرد. کتاب ها هميشه کف اتاق پراکنده بود.
سپس به ذهنم خطور کرد که از روش منظمي که در کتابفروشي ها به کار برده مي شود، استفاده کنم. براي پسرم قفسه هاي پلاستيکي خريدم، سپس به کمک هم کتاب ها و ديگر وسايل او را در قفسه ها جاي داديم و مرتب کرديم. ديگر نه من نق مي زدم و نه او اتاق درهم برهمي داشت.
والدين پر مشغله اغلب مانند گروهبان آموزشي عمل مي کنند که فقط در طول روز به افراد آموزش مي دهند، اين روش نه تنها بي اثر است بلکه والدين و فرزندان را عصباني و آزرده خاطر مي کند.
بنابراين شما چه چيزي بايد به فرزندانتان بگوييد تا کاري را که مي خواهيد انجام دهند؟ راه حل هاي زير با استفاده از تجربه هاي والدين که مربوط به پنج مشکل عمومي است بايد حس همکاري و مسئوليت پذيري و مرتب بودن فرزندان را برانگيزد – مهارت هايي که يک عمر به درد آنان مي خورد.
وقتي فرزندتان دسته گلي به آب داده است. به جاي اين که بگوييد « اي دست و پا چلفتي!» بگوييد: « ببينم، براي حل اين مشکل چي لازم داري؟»
جين نلسون روان شناس خانواده مي گويد: « اين که والدين چگونه با اشتباهات کوچک فرزندان کنار مي آيند – از ريختن شير گرفته تا شکستن اسباب بازي – مي تواند منجر به دوستي و اعتماد بين آنها و فرزندانشان شود يا سبب فاصله و خصومت گردد.»
گاهي فرزندانتان کارهايي مي کنند که شما بايد تحمل کنيد، البته خيلي سخت است ولي برخورد خشونت آميز به آنها ياد نمي دهد چگونه رفتارشان را تصحيح کنند. اگر با فرياد بگوييد: « فوراً آن را تميز کن.» عمل تميز کردن نه الزام منطقي عملش، بلکه بيشتر شبيه تنبيه به نظرش مي رسد.
نحوه ي برخورد فرزندتان با راه حل انتخابي شما مهم است. متوجه باشيد که هيچ سرزنشي در کار نباشد ، فقط به طور ساده بيان موقعيتي باشد که نيازمند اصلاح است.
اتاق درهم و برهم فرزندتان شما را ناراحت مي کند. به جاي اين که بگوييد:« اتاقت را مرتب کن – وگرنه...! » بگوييد « يا الان مرتب کن و يا تا ده دقيقه بعد – انتخاب با خودت است.»
والدين اغلب به استفاده از تهديدهاي تو خالي روي مي آورند که تأثير چنداني بر بچه ها ندارد. نتيجه چيست؟ به نظر مي رسد « نتيجه ي اين نوع برخورد ، افزايش کشمکش است که مي تواند به سرعت شدت يابد.»
از دادن اولتيماتوم اجتناب ورزيد. سعي کنيد که هميشه بر وجه مثبت کار تأکيد کنيد.مثلاً بگوييد: « اگر اسباب بازي ها و لباسهايت منظم باشد اتاقت خيلي قشنگ مي شود.» و با دادن انتخاب محدودي به فرزندانتان در مورد زمان انجام اين کار، در واقع از برخورد و درگيري با او پرهيز مي کنيد.
او نمي خواهد از رختخواب بيرون بيايد.به جاي اين که بگوييد: « پاشو! اين آخرين دفعه است که صدايت مي کنم.» بگوييد: « صبح به خير. ساعت هفت است، الان بايد چه کار کني؟»
به عنوان والدين ، ما اغلب در قبال فرزندانمان مسئوليت زيادي به عهده مي گيريم، بنابراين تعجبي ندارد که آنها مدت زيادي در تختخواب منتظر بمانند تا به آنها گفته شود، بلند شوند. فرزندان به طور تجربي مي دانند که ما آنها را با ناز و نوازش بيدار مي کنيم و نمي گذاريم ديرشان شود.
نلسون مي گويد: « نق زدن ، به فرزندان ياد نمي دهد که چگونه مسئوليت پذير باشند. در تعطيلي آخر هفته در مورد راه هايي که سبب مي شود صبح زيبا همچنان زيبا بماند، صحبت کنيد. به عنوان مثال او مي تواند شب قبل لباسهايش را آماده کند و کيفش را ببندد. يک ساعت شماطه دار بخريد و نحوه ي تنظيم آن را به او ياد بدهيد.
تصميم بگيريد در مقابل کاري که مي خواهيد فرزندتان انجام دهد، چه خواهيد کرد. مثلاً برايش توضيح دهيد که اگر از سرويس مدرسه جا بماند، او را با ماشين خودتان نخواهيد برد. البته اين تهديد موقعي عاقلانه است که فرزندتان بتواند پياده يا با وسايل نقليه عمومي به مدرسه برود.
بر سر حرفتان بمانيد: او بايد مسئله دير رفتن به مدرسه را حل کند يا اين که جوابگوي علت دير کردش به اولياي مدرسه باشد.
او باز هم مي خواهد در انجام تکاليف به او کمک کنيد. به جاي اين که بگوييد: « تو خيلي تنبلي! بايد بيشتر تلاش کني » بگوييد « کار توست ، مطمئنم که مي تواني آن را انجام بدهي.»
هنگام شب در اکثر خانه ها براي انجام تکاليف درگيري وجود دارد. بعضي مواقع فرزندان کـُند هستند. کمک کردن بيش از حد به بچه سبب عدم پيشرفت او مي شود.
توپ را در زمين فرزندتان بيندازيد. اول به او بگوييد که به توانايي هاي او ايمان داريد، «هفته گذشته مسئله سختي را حل کردي» ، سپس مقررات مشخصي براي مطالعه وضع کنيد و يک مکان آرام براي مطالعه ايجاد نماييد که دور از سر و صداي اطفال و تلويزيون باشد.
وقتي فرزند شما مشغول انجام تکاليفش است نزديک او نرويد. اين کار او را خيلي وابسته خواهد کرد. البته چنانچه در مورد چيزي مشکل دارد يا مردد است، خوب است که همان را توضيح دهيد و بعد از او دور شويد.
هرگز تکاليف او را انجام ندهيد اين کار مانع پيشرفت او مي شود، چرا که فرزندتان چيزي ياد نمي گيرد. راه حلش اين است که تکاليف را به صورت کاري عادي و روزمره در آوريد نه اينکه مسئله اي باشد که هر روز در موردش کشمکش داشته باشيد.
هيچ کاري در خانه انجام نمي دهد.
به جاي اين که بگوييد: « کي مي خواهي ياد بگيري که در مورد کارهاي خانه احساس مسئوليت کني؟» بگوييد: « تا ميز چيده نشود نمي توانم شام را بکشم.»
درگير و شريک کردن بچه ها در کارهاي خانه ، هميشه مشکل است. اين کار را با وضع مقرارت مشخصي در مورد اين که چه کسي، چه کاري را چه موقع مي بايست انجام دهد شروع کنيد. از بچه ها بخواهيد که در طرح يک جدول به شما کمک کنند. وقتي کاري به طور کامل اجرا نمي شود، با ربط دادن نتايج به رفتار بد، درسي به آنها بياموزيد.
براي نمونه تا زماني که ميز چيده نشود از دادن شام امتناع کنيد. در اين مورد قاطع باشيد ؛ حتي اگر فرزندتان گرسنه به رختخواب برود. در مورد لباس هاي کثيف نيز همين گونه برخورد کنيد.سر فرزندتان داد نزنيد که لباسهايش را از کف اتاق جمع کند، بلکه فقط لباس هايي را بشوييد که در سبد رختشويي است. موقعي که فرزندتان مي خواهد لباس مورد علاقه اش را بپوشد ولي مي بيند که شسته نيست ، ياد مي گيرد که از قبل به فکرش باشد.انتظار داشته باشيد که گاهي فرزندتان شما را عصباني کند. وقتي او اين کار را مي کند، فقط پاسخ مختصر و ساده اي بدهيد. به خاطر داشته باشيد که کارها براي اين که بهتر شوند، اول بدتر مي شوند. اما در درازمدت تلاش بيشتر براي درگير کردن فرزندان در يافتن راه حل مشکلات ، هزينه ناچيزي است که براي پرورش فرزنداني مسئوليت شناس و با انگيزه مي پردازيد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
در قسمت قبل به مشكل اجتماعي لجاجت و كج خلقي در كودكان پرداختيم . اينك مي خوانيم ...
دروغ گفتن كودكان
يكي از صفات پسنديده ي هماهنگ با سرشت آدميان "راستگويي" است. هر انساني بالقوه مايل است راست بگويد و همچنين سخناني را كه از ديگران مي شنود راست تلقي كند.
دروغ گفتن ، انحراف از صراط مستقيم و فطرت انساني و مخالف وجدان اخلاقي است. بدبختانه اين مرض خطرناك ، مخصوص بزرگسالان نيست، بچه هاي كوچك نيز به اين ناهنجاري دچار مي شوند و از كودكي به دروغگويي عادت مي كنند و گاهي چنان به اين عادت ناپسند انس مي گيرند كه از دروغ گفتن لذت مي برند و از اين كه ديگران را با گفته هاي نادرست و غير واقعي خود جذب كنند، مسرور مي شوند . پدران و مادران و مربيان عزيز بايد بدانند كه دروغگويي ناخوشي خطرناكي است كه ممكن است از دوران كودكي بروز كند و فرد تا پايان عمر به آن مبتلا باشد.
بدبختانه بعضي از خانواده ها اين ناراحتي را كوچك و ناچيز تلقي كرده و اساساً در فكر پيشگيري يا درمان آن نيستند . اگر فرزند آنها تب ، يا عطسه بي موقعي كند، سخت ناراحت مي شوند و فوراً براي درمان او اقدام مي كنند ولي به دروغ گفتن فرزند خويش چندان اهميت نمي دهند.
براي اين كه بتوانيم كودكان را با فطرت راستي پرورش دهيم بعضي از علل دروغگويي اطفال را كه ناشي از روش هاي ناپسند مربيان است ، بيان مي كنيم :
علل دروغگويي و راه جلوگيري از آن
1- يكي از علل دروغگويي فرزندان ، تحميل تكاليف سنگين به آنها و داشتن توقع بيش از طاقت كودكان است كه آنان را به راه دروغگويي مي كشاند و اين عادت ناپسند را در آنان ايجاد مي كند. رسول اكرم (ص) در اين باره مي فرمايند:
اگر آنچه كه كودك در قوه و قدرت داشته و انجام داده است، از او قبول كنيد و آنچه را كه انجام آن براي او سنگين و طاقت فرساست از او نخواهيد، فرزند دروغگو و بدبين بار نمي آيد .
بنابراين لازم است پدر و مادر و مربيان در مقام كارها ، قدرت و نيروي عادت كودكان را در نظر بگيرند و چيزي كه مطابق طاقت و توان آنهاست ، بر آنها تحميل نكنند. چون كودك از رنجش مربي و اين كه مربي ، او را تنبل و نالايق بشناسد ، واهمه دارد . لذا وقتي از انجام كار فوق طاقت خود عاجز ماند، ناچار براي حفظ شخصيت خويش به دروغ پناه مي برد و در اثر تكرار، دروغگو مي شود.
2- يكي ديگر از عوامل رواني كه باعث دروغ گفتن كودك مي شود ، احساس تحقير است . كودكي كه مورد تحقير و اهانت واقع شده و به شخصيتش ضربه وارد آمده است ، تلاش مي كند تا از هر راهي كه مي تواند ، خود را نشان بدهد؛ كاري كند كه اعضاي خانواده و احياناً كسان ديگر، به وي توجه كنند و او را به حساب بياورند. بنابراين از فرصت هاي گوناگون استفاده مي كند تا منظور خود را عملي سازد. يكي از كارهاي خطرناكي كه اين قبيل كودكان به آن دست مي زنند، دروغگويي است . كودكي كه در خانواده عملاً مورد تحقير و بي اعتنايي بوده و روزگار خود را با محروميت گذرانده است ، بزرگترين لذتش خودنمايي و جلب توجه ديگران است . او با راستگويي و بيان حقايق واقعي هرگز قادر نيست افكار ديگران را متوجه خود كرده و اعضاي خانواده را به خويش جلب كند. ناچار دروغ مي گويد و گاهي دروغ هاي بزرگ و وحشت زا و هيجان آورمي گويد ، دروغي كه تا چند دقيقه همه را متوجه او كرده و خانواده را به جوش و خروش وا مي دارد. مثلاً ، با وحشت و اضطراب ساختگي مي دود و فرياد مي زند : " مغازه آتش گرفت " يا خواهرم رفت زير ماشين ! " .
موقعي كه افراد خانواده با نگراني و وحشت مي دوند كه خود را به محل حادثه برسانند، كودك دروغگو لذت مي برد و شادمان مي شود ، لذت مي برد از اين كه آن صحنه را به وجود آورده و منشاء اين همه هيجان و جنبش شده و اعضاي خانواده را مسخره كرده و اهانت هاي گذشته آنان را تلافي كرده است .
مسلماً روش نادرست والدين ومربيان ، كودك را به دروغگويي وا مي دارد ؛ بنابراين كساني كه مي خواهند فرزندان خود را به نيكي پرورش دهند و آنان را راستگو تربيت كنند، بايد از اول به طرزي صحيح وعاقلانه به شخصيت آنان احترام بگذارند و از تحقير و اهانت آنها كه منشاء انحراف و طغيان است بپرهيزند.
3- يكي ديگر از علل دروغگويي اطفال ، ترس از مجازات است . مثلاً موقعي كه به كودك بگويند: شيشه اتاق را تو شكسته اي؟ اگر كودك بداند كه اعتراف او مجازات سختي را به دنبال خواهد داشت غريزه ي حفظ خود ، او را وا مي دارد كه به دروغ بگويد: " من نشكسته ام " . كودك چون خود را در مقابل تنبيه طاقت فرساي والدين ناتوان مي بيند، براي حفظ خود چاره اي ندارد جز آنكه به دروغ پناه ببرد و گناه خود را انكار كند. بديهي است هر قدر ترس از مجازات بيشتر باشد، اصرار كودك در دروغ بيشتر خواهد بود.
درمان اين قبيل دروغگويي ها ملايمت و مهرباني والدين در تربيت فرزندان است. اگر والدين فرزندان خود را با اصول مهر و مؤدت پرورش دهند، اگر خانواده كانون عطوفت و رأفت باشد، اگر والدين انصاف داشته باشند و به وظايف خود در مورد فرزندان توجه كنند، بچه ها در برابر تخلفات خود دروغ نمي گويند.
يكي از مهمترين عوامل پرورش راستگويي در كودكان ، محيط خانواده است جايي كه پدران ومادران راستگو هستند و پيرامون دروغ و خلاف حقيقت نمي گردند، كودك طبعاً به راه درستي مي رود و راستگو بارمي آيد. برعكس ،جايي كه پدران و مادران خود دروغ مي گويند و به اين خوي ناپسند عادت دارند، قطعاً كودك نيز دروغگو مي شود. در چنين خانواده اي ايجاد شرايط رواني براي جلوگيري از دروغگويي بي اثر است . محيط زندگي مهمترين و بزرگترين عامل سازنده شخصيت كودك است و با هيچ يك از عوامل رواني قابل مقايسه نيست . كودك بدون توجه و اراده ، با محيطي كه در آن زندگي مي كند منطبق مي شود و آنچه مي بيند و مي شنود ، در فكر او نقش مي بندد.
وقتي مرد يا زن بدون عنوان پدري يا مادري دروغ مي گويد ، مرتكب يك گناه كبيره شده و استحقاق يك كيفر دارد ولي وقتي آن مرد و زن ، پدر و مادر باشند و در محيط خانواده در مقابل گوش هاي حساس و چشم هاي كنجكاو فرزندان خود دروغ بگويند، علاوه بر گناه دروغ ، گناه ديگري مرتكب شده و آن گناه ، پرورش دروغگوست كه قطعاً به مراتب بزرگتر است
موضوعات مرتبط: روان شناسی
ره توشه هاي جاده ي سبز زندگي - مخصوص آقايان (2)
شناخت تفاوت ها و احترام به آن
قال علي(ع):
انهنَّ امانة الله عندکم فلا تضاروهنّ و لاتعضلوهنّ.
زنان در نزد شما امانت الهي هستند پس به آنان زيان نرسانيد و آنها را تنها نگذاريد.
امام صادق(ع) فرموده اند:
خدا رحمت کند بنده اي را که رابطه ي بين خود و زنش را نيکو کرده است.
همه ي ما به اين موضوع واقفيم که مردان و زنان از لحاظ جسمي و روحي با هم متفاوتند، همان گونه که در خلقت ظاهري با هم تفاوت دارند در مسايل روحي و رواني نيز از يکديگر متمايزند. اما هنگامي که يک ازدواج صورت مي گيرد و زن و مردي زندگي مشترکي را شروع مي کنند، هر يک از آنها به کلي فراموش مي کنند که با ديگري متفاوتند و اين تفاوت ها هم بسيار است.
هر يک گمان مي کند اگر طرف مقابل دوستش دارد بايد همان گونه باشد که او مي خواهد. لذا سعي در تغيير طبيعت و فطرت ديگري مي نمايد تا او را به دلخواه خويش در آورد و به اين خاطر روابط متشنج مي شود و فرصت گفت و گوي صميمي و دوستانه از بين مي رود.
در مقالات بعدي مبحثي را به «پذيرش همسر» اختصاص داديم و به خانم ها توصيه کرديم همسران خود را همان گونه که هستند بپذيرند. در اين قسمت نيز به آقايان يادآوري مي کنيم که زنان با مردان تفاوت هاي اساسي دارند. اين تفاوت ها را بشناسيم و به آنها احترام بگذاريم.
يکي از بزرگ ترين تفاوت هاي بين زن و مرد، اين است که هر کدام از آنها چگونه با فشارهاي روحي کنار مي آيند و در برخورد با مشکلات چگونه عمل مي کنند و به چه نحوي عکس العمل نشان مي دهند.
در اين گونه مواقع مردها شديداً در خود فرو مي روند و گوشه گير مي شوند، در صورتي که زن ها با هيجاني فزاينده غرق در مسئله مي شوند و خود را گرفتار مي کنند.
زماني که مشکل يا فشاري بر مرد وارد مي شود، او بسيار ساکت مي شود و در خود فرو مي رود تا بتواند راه حلي پيدا کند. اما بر عکس زن از طريق صحبت کردن با جزئيات بسيار راجع به مشکلش به آرامش مي رسد.
وقتي که مشکلي براي زني پيش مي آيد، او فقط به يک شنونده نياز دارد که بدون قضاوت و بدون ارايه ي راه حل، با دلسوزي به احساسات و گفته هاي او گوش کند.
وقتي که همسر شما از موضوعي ناراحت و کلافه است، به گرمي به سخنان او گوش دهيد و اصلاً سعي نکنيد که مشکل گشايي نماييد و يا مسئله ي او را کوچک و بي اهميت جلوه دهيد، بلکه فقط با دلسوزي و تاييد، حرف هايش را بشنويد؛ اين موقع است که زن احساس حمايت مي کند و خشنود و راضي مي شود.
صحبت کردن «نياز» يک زن است و مرد هنگامي در روابط خود با همسرش موفق است که به اين «نياز» احترام بگذارد.
قال رسول الله(ص):
خيرکم خيرکم لنسائکم.
خوب ترين شما آن کسي است که با همسر خود نيکو رفتار کند.
پس به اين موضوع توجهي عميق و اساسي داشته باشيم که زماني زن احساس مي کند از طرف همسرش مورد احترام و پذيرش قرار گرفته، که شوهرش شنونده اي خوب براي سخنان و احساسات او باشد.
اين گونه است که زن، احساس اعتماد و امنيت مي کند و از عشق همسرش مطمئن مي گردد و حس مي کند که مورد احترام قرار گرفته و زماني که زن احساس احترام کند، برايش آسان تر است که از مرد آن طور که در خورش باشد قدرداني نمايد .
بدانيم فوايد دنيوي و اخروي نيز از قبل روش هاي پسنديده ي رفتاري نصيبمان خواهد شد. چنان که در روايت است:
قال رسول الله(ص)
جلوس المرء عند عياله أحب الي الله تعالي من اعتکاف في مسجدي هذا.
نشستن مرد نزد زنش نزد خداي متعال محبوب تر است از اعتکاف او در مسجد .
الامام صادق(ع)
من حسن بره باهله زادالله في عمره.
هر که به خانواده اش نيکي کند خداوند بر عمرش بيفزايد.
و عنه: من حسن بره اهل بيته زيد في رزقه.
کسي که نيکي و نيکوکاريش با زن و فرزند مطلوب باشد، به رزقش اضافه مي شود.
و حسن الخلق يزيد في الرزق.
اخلاق خوب روزي را اضافه مي کند.
موضوع ديگري که در تفاوت زن و مرد مطرح است، مساله ي چرخه ي طبيعي احساسات زن است. زنان هم چون امواج دريا متلاطم و متغيرند، زماني سرشار از عشق و گاهي غمگين. با شناخت اين بعد از وجود زن، راحت تر مي توان با احساسات او کنار آمد و او را درک کرد. انتظار اشتباهي است که از يک زن توقع داشته باشيم هميشه سرحال و خوشحال باشد، چرا که به روال طبيعي، او داراي فرود و فراز احساس مي باشد و نمي تواند به طور ثابت، يک رفتار هميشه شاد ارايه دهد.
با پذيرش اين موضوع مي توان به يک زن کمک کرد تا با آرامش، روند فطري چرخه ي احساسات خود را طي کند و به سلامت روحي و رواني دست يابد. شنونده بودن و توجه به سخنان و عواطف زن، تاثير شگرفي در گذراندن آرام اين مراحل دارد و بکار بنديم اين کلام امام صادق(ع) را که:
الامام الصادق(ع):
المومنون خدم بعضهم لبعض، يفيد بعضهم بعضاً.
مومنان خدمتکار يکديگرند و به يکديگر سود مي رسانند.
در مقاله ي بعد به بحث«خوش خويي واخلاق پسنديده ي مردان» مي پردازيم.
ادامه دارد...
موضوعات مرتبط: روان شناسی
هنگامي كه يك مرد و يك زن با يكديگر برخورد مي كننـد در
واقـع دو دنياي متـفاوت با يكديگر روبرو شده اند. آنـها داراي
ارزشها، الويت هـا و عادات متفاوتي مي باشند. در زير بـه
تفاوتهاي بيولوژيكي و روانشناسي مردوزن ميپردازيم:
تفاوتهاي بيولوژيكي
1- نـه تـنـها سـاخـتـار مغز زنان و مردان با يكديگر متفاوت
مي باشد، بلكه مـردان و زنان از مغزشان بطـرز مــتفاوتي
استفاده ميكنند. در مغز زنان اتصالات و ارتباطات بيشتري
بين دو نيمكره چپ و راست وجود داشـته كـه بـه آنــها اين
توانايي را مي دهد تا از مهارت گفتاري بهتري نسبت به مردان برخوردار باشند. از طرف ديگر در مردان ارتبـاط كمتري بين دو نيمكره مغزشان وجود داشته و به آنها اين قابليت را ميدهد تا داراي مهارت بيشتري در استدلالهاي انتزاعي و هوش ديداري-فضايي باشند.
2- بيشتر عادات مردان و زنان را مي توان توسط نقش آنها در روند تكامل توضيح داد. بـا وجود آنكه شرايط زندگي تغيير كرده باز هم زنان و مردان تمايل دارند از برنامه بيولوژيكي خـود پيـروي كننـد. مـردان قـادر هستـند تــا مسير حركت خود را بخاطر بسپارند. زيـرا در گذشته مردان مي بـايـست شـكـار خـود را رديـابـي كـرده و آن را گـرفتــه و بـه خـانــه باز ميگرداندند در حالي كه زنان داراي ديد محيطي بهتري ميباشند كه بـه آنـها كمك ميـكند اتفاقات پيرامون مـنـزل خـود را زيـر نـظـر گـرفـتـه و خـطـر در حـال نـزديـك شدن به خانه را شنـاسايي كنند. مـغز مــردان براي شكار كردن برنامه ريزي شده كه حـوزه ديد محدود و بـاريـك آنـها را توجـيـه مـي كند امـا مـغـز زنـان قـادر اسـت دامـنـه اطـلاعات وسيـعتري را رمزگشايي كند.
3- مـردان صداهاي گوشخراش، دست دادن محكم و رنگ قرمز را ترجيح ميدهند. مـردان در حل مسائل فني بهتر مي باشند. زنان داراي گوش تيزتري ميباشند و هنـگام صحبت كردن از واژه هاي بيشتري استفاده مي كنند و در تكمـيل و اتـمام وظـايف بطور مستقل بهتر از مردان مي باشند.
4- هنگامي كه مردان وارد اطاق مي شوند بدنبال راه خروج ميگردند، خـطـر احـتمالي را برآورد كرده و راههاي گريز را مي سنجد. در حاليكه زنان به چهره ميهمانان توجه ميكنند تا پـي ببرند كه ميـهمانـان چه كساني بوده و چه احساسي دارند. مردان قادر ميباشند تا اطلاعات را طبقه بندي كرده و در مغزشان ذخيره كنند. زنـان تمايل دارند تا اطلاعات را بارها و بارها در مغزشان مرور كنند. هنگامي كه زنان مشكلاتشان را بـا مـردان در ميان مي گذارند دنبال راه حل نميگردند آنها تنها نياز دارند تا فردي به حرفهايشان گوش دهد.
تفاوتهاي روانشناختی
1- مردان موقعيتها و اوضاع را بطور كلي درك ميكنند و تفكر كلي و جـامع دارند در حالي كه زنان موضعي مي انديشند و بروي جزئيات و نكات ظريف تمركز مي كنند.
2- مردان سازنده و خلاق مي باشند. آنـهـا ريسك پذيـر بـوده و بـدنبال تجربه هاي جديد مي باشند در حالي كه زنان با ارزشترين اطلاعات را برگزيده و آن را به نسل بـعد انتقال مي دهند.
3- مردان در تفكرات و اعمالشان استقلال دارند در حالي كه زنـان تـمـايل دارند از عقايد پيشنهادي ديگران پيروي كنند.
4- ارزيابي زنان از خودشان در سطح پايينتري از مردان مي بـاشد. زنـان تـمايل دارند از خودشان انتقاد كنند در حالي كه مردان بيشتر از عملكرد خودشان رضايت دارند.
5- مردان و زنان داراي معيارهاي متفاتي براي رضايتمندي در زندگي مي باشند. مردان براي شغل مناسب و موفقيت در كارها و زنان به خانواده و فرزندان ارزش قائل ميباشند.
6- مردان نياز مبرمي دارند تـا بـه اهـدافشـان جـامـه عـمـل بـپـوشانـند اما زنان رابطه با ديگران را در درجه نخست اهميت قرار مي دهند.
7- مردان دو برابر زنان بيمار مي شوند البته زنان نيـز بـيشتر بـه سـلامتـي خود اهميت ميدهند.
8- زنان درد و كار يكنواخت را بهتر از مردان تحمل مي كنند.
9- بر خلاف تصور عام مردان بيـشتر از زنـان حـرف زده و بيشـتر سـخنــان ديگران را قطع ميكنند.
10- مردان و زنان داراي حس حسادت يكسان بوده اما مردان بهتر ميتـوانند اين حس را پنهان سازند
موضوعات مرتبط: روان شناسی
همه ي شما حتماً مي دانيد که وقتي صحبت از شيوه ي برقراري ارتباط مي رسد، خانم ها و آقايان کاملاً روي طول موج هاي مختلفي قرار گرفته اند. يك مجله در ماه اين مشکل ديرينه را از ديدگاهي بسيار جديد و جالب بررسي کرده است. نويسنده ي اين مطلب با يك روانشناس مصاحبه اي انجام داده است. تحقيقات وي نشان مي دهد که تفاوت هاي بين روش ها و سبک هاي برقراري ارتباط در خانم ها و آقايان، فراتر از اجتماعي شدن محض است، و به نظر مي رسد که ريشه در ساخت جنسيتي آنها داشته باشد.
او اولين بار وقتي متوجه اين مسئله شد که نوارهاي ويدئويي را که توسط محقق ديگري گرفته شده بود و در آن از دوستان نزديک خواسته شده بود که با هم گفتگويي را آغاز کنند، بررسي ميکرد. برخلاف دخترها، پسرها از اين درخواست احساس ناراحتي ميکردند. دخترها در تمام گروههاي سني وقتي با هم روبه رو مي شدند، فوراً شروع به صحبت ميکردند، و گفتگو را با حل مشکل يکي از دخترها به پايان مي رساندند. از طرف ديگر پسرها، به موازات هم مي نشستند و از يک بحث به بحث ديگري مي پريدند و همه ي گفتگوها حول قرارهايي که مي خواهند با هم بگذرانند مي چرخيد.
وي مشاهده کرد که، "براي مردها، گفتگو راهي براي استحکام بخشيدن به وضعيت و مقام خود در گروه است. آنها براي حفظ آزادي و استقلال خود گفتگو مي کنند. از طرف ديگر خانم ها، براي ايجاد صميمت و نزديکي صحبت و گفتگو ميکنند. براي آنها حرف زدن ذات و جوهره ي صميميت است، از اينرو دوستي نزديک و صميمي براي آنها به معناي نشستن کنار هم و صحبت کردن است. براي پسرها، فعاليت ها و انجام کارها با يکديگر مهم است. نشستن و حرف زدن تنها جزء ضروريات دوستي نيست."
حتي از اين مشاهدات ساده نيز، کاملاً مشخص است که چرا زن ها و مردها در صحبت کردن با يکديگر اينقدر مشکل دارند. زن ها با صحبت کردن با دوستان و عاشقان خود، احساس نزديکي و صميميت ايجاد مي کنند. مردها از گفتگو در اين راه بهره نميگيرند، به همين خاطر است که نمي فهمند که خانم ها چرا اينقدر پشت سر هم حرف ميزنند و حرف مي زنند و ...در نتيجه بسياري از مردها به روشي صداي زنها را قطع مي کنند.
مردها از روش ها گفتگوي مختلفي که زن ها براي ايجاد صميمت بين خود استفاده ميکنند، کاملاً گيج و مبهوت هستند. يکي از اين روش ها "گفتگوي مشکلات" است. او ميگويد، "براي خانم ها صحبت درمورد مشکلات جوهر ارتباط است. من مشکلاتم را با شما درميان مي گذارم، و شما نيز همينطور، درمورد مشکلات خودتان با من صحبت مي کنيد. و اين دليل نزديکي ماست. اما مردها، حرف زدن درمورد مشکلات را براي گرفتن توصيه مي دانند. از اينرو با يک راه حل به آن پاسخ مي دهند." و پيداست که وقتي مردها با چنين روشي به دردل خانم ها درمورد مشکلاتشان پاسخ مي دهند، زن تصور خواهد کرد که او قصد کوچک کردن مشکل او و يا کم کردن شر او از سرش را داشته است.
در چشم زن، مرد از درِ حمايت و پشتيباني برمي آيد، چون مردها فقط براي گرفتن راه حل درمورد مشکلاتشان با هم بحث مي کنند. مرد فکر نمي کند که زن با مطرح کردن مشکلاتش براي وي قصد نزديک شدن بيشتر به او را داشته است. به خاطر اين تفاوت ها، بيشترين شکايتي که مردها از زن ها دارند اين است که، "زن ها مدام شکايت ميکنند، و اصلاً هم کاري براي حل آن نمي کنند. مردها ذات شکايت کردن خانم ها را درک نکرده اند."
از اين شيوه هاي مختلف، نکته ي جالبي برداشت مي شود: زن، که به دنبال ايجاد نزديکي و صميميت با مرد خود است، با او درمورد مشکلات خود صحبت مي کند. او از آن مرد انتظار دارد همانطور پاسخگو باشد که دوستان دخترش پاسخگو بودند و با او درمورد مشکلات خودش حرف بزند. اما مرد، اين گفتگوها به خاطر گرفتن توصيه و راه حل تلقي مي کند، نه صميميت. او مشکل را بررسي کرده و يک راه حل ارائه مي دهد، همانطور که دوستان پسرش سابقاً براي او مي کرده اند. اما وقتي زن باز هم صحبت درمورد اين مشکلات را ادامه مي دهد، گويي توصيه ي او را ناديده گرفته است، ابتدا کاملاً گيج و مبهوت و بعد عصباني مي شود. مرد مطمئن مي شود که زن ها فقط درمورد هيچ و پوچ حرف مي زنند. و زن هم تصور خواهد کرد که مردش هيچ احساسي به او ندارد چون طوري با او صحبت نمي کند که احساس نزديکي کند.
زن ها بايد بدانند که گفتگوي مردها فقط به خاطر موقعيت است. يکي از اصلي ترين اهداف حيوانات نر در زندگي زوج گيري است. براي اين منظور آنها بايد آنقدر قوي و نيرومند باشند تا بتوانند با رقيبان ديگر برخورد کنند و آنها را شکست دهند. همينطور که بزرگتر مي شوند، با اولويت بندي کارها زمان را مي گذرانند. و وقتي اين نر آنقدر بزرگ شد که بتواند در برابر حريفان نر ديگر بايستد، خواهد توانست که ماده ي مورد علاقه ي خود را انتخاب کند.
جنس نر انسان نيز به طريقي کاملاً مشابه عمل مي کنند. پسرها براي گرفتن درجات اجتماعي بالا، دستور مي دهند. آنها براي ايجاد نفوذ و تسلط دستور مي دهند نه براي اينکه واقعاً مي خواستند آن عمل انجام گيرد. و آن پسرهايي هم که مجبور به انجام آن دستورات بودند، شان و مقام پاييني داشتند.
اين موضوع در مشاهده ي يکي ديگر از اختلافات زن ها و مردها با يکديگر نيز اهميت دارد. زن ها نمي توانند پايداري مردها را در مواقع درخواست کمک متوجه شوند. زن ها بايد مطالب بالا را به خاطر آورده و بفهمند که، براي مردها انجام کارهايي که از آنها خواسته شده، به معناي از دست دادن شان و مقام خود در آن رابطه است. مردها معمولاً فکر ميکنند که زن ها قصد کنترل کردن آنها را دارند. آنچه از نظر زن ها فقط يک درخواست کوچک است، از نظر مردها شيوه اي براي کنترل کردن به شمار مي رود.
محقق اين موضوع را گسترده تر بررسي مي کند:
"زنها مي خواهند که مردها هر چه آنان مي خواهند انجام دهند. اگر زني بداند که کاري که انجام مي دهد واقعاً مرد را مي آزارد، انجام آن کار را متوقف ميکند. اگر بداند که مرد مي خواهد او کاري را انجام دهد، سعي در انجام آن کار خواهد کرد. او اين را معناي عشق مي داند و تصور مي کند که مردش هم بايد مثل او فکر و عمل کند. اما مردها در برابر کارهايي که از آنها خواسته مي شود، بسيار مقاوم و پايدار هستند. يعني دقيقاً متضاد با خانم ها!" او يادآور مي شود که، البته مردهايي هم وجود دارند که بسيار براي زنهايشان کمک کننده هستند.
کاملاً متغاير با شيوه ي گفتگوي مردها، که در پي ايجاد و حفظ مقام و رتبه است، گفتگوهاي خانم ها بسيار تساوي طلبانه تر است. وقتي زن ها به هم مي رسند، درمورد مشکل يکي از خودشان به بحث مي نشينند و نتيجه ي بحث را بر مبناي خواست همه مي گيرند. اين نوع گفتگو بسيار مهمتر و تقريباً شبيه به سبک مديريت ژاپني هاست . مردهايي که با بازرگانان ژاپني در دادوستد هستند، بايد به کلي شيوه گفتگوي خود را تغيير دهند و مجبور مي شوند نزديکتر و صميمانه تر برخورد کنند.
خوانندگان اين مقاله احتمالاً اين احساس را پيدا خواهند کرد که شيوه ي زنان برتر از شيوه ي مردان است. درواقع، از شروع جنبش هاي زنان، افراد بسياري اعلان داشته اند که مردها اصلاً شيوه ي گفتگو را بلد نيستند (چرا؟ چون به شيوه ي خانم ها گفتگو نمي کنند). آموزش هاي زيادي براي تعليم دادن روش هاي گفتگو به مردان انجام گرفته است. اما هيچ گونه آسيب و اشکالي متوجه شيوه و سبک گفتگوي مردان نيست، و شيوه ي گفتگوي زنها هم البته اشکالات خاص خود را دارد.
يکي از حقايق جالبي که من کشف کردم مربوط به شيوه ي گفتگو با توافق عموم خانم هاست. براي خانم ها موافقت و رضايت عموم به معناي مطابقت و يکساني آنهاست. اگر يکي از زنان در جمع بخواهد که نظر خود را پيش ببرد، هميشه مشکلي وجود خواهد داشت. "اگر دختري کاري را انجام دهد که دختر ديگر نپسندد، مورد انتقاد قرار گرفته و گاهي طرد مي شود..." من فکر ميکنم دخترهاي زيادي تا به حال با چنين طرد شدگي از جمع دوستان خود روبه رو شده باشند.
در خاتمه، هر دو جنسيت بايد بتوانند اختلافات و تفاوت هاي موجود در شيوه ي گفتگوي يکديگر را بدانند، و انتظار غيرممکن نداشته باشند. زن ها بايد ياد بگيرند که آن نوع گفتگوي صميمي که با دوستان همجنس خود دارند را فقط بايد با همانها حفظ کنند و انتظار داشته باشند. اينکه بخواهند مردشان را هم به يکي از دوستان دخترشان تبديل کنند، غيرممکن خواهد بود و شکست مي خورند، چون مردان به طور کلي احساس صميميت و نزديکي را به آن شکل ايجاد نمي کنند. مردها نيز بايد بفهمند که وقتي زنشان صحبت ميکند، سعي دارد که با او ارتباط برقرار کند، حرف نمي زند که فقط حرفي زده باشد، و همچنين مثل دوست هاي پسر او براي تحکيم موقعيت خود صحبت نمي کند. اگر او هم بتواند آنچه در خود دارد با او تقسيم کند، زن متوجه خواهد شد که مردش او را کنار نمي زند، و نيز دوستش دارد و مي خواهد تا به او نزديک شود.
پس از خواندن اين مقاله، ديگر آسان است که بفهميم يکي از منابع اصلي جنگ و جدل هاي بين جنسيت هاي مختلف، به خاطر تفاوت در شيوه ي گفتگو و ارتباط برقرار کردن آنهاست. شايد اگر مردها ديگر انتظار نداشتند که زن ها هم مثل آنها گفتگو کنند، ما انرژيمان را صرف بررسي نحوه ي تحسين کردن دو جنسيت از يکديگر مي کرديم. البته اگر زنها و مردها دقيقاً مثل هم بودند، زندگي بسيار کسل کننده و يکنواخت مي شد .
موضوعات مرتبط: روان شناسی
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
جاذبه ي زنانه ،بزرگ ترين سلاح
راز تفاوت ساختار جسمي و رواني زن و مرد
حيا و عفاف و ستر و پوشش تدبيري است که خود زن با يک نوع الهام براي گران بها کردن خود و حفظ موقعيت خود در برابر مرد به کار برده است. زن با هوش فطري و با يک حس مخصوص به خود دريافته است که از لحاظ جسمي نمي تواند با مرد برابري کند و اگر بخواهد در ميدان زندگي با مرد پنجه نرم کند از عهده ي زور و بازوي مرد بر نمي آيد و از طرف ديگر نقطه ضعف مرد را در همان نيازي يافته است که خلقت در وجود مرد نهاده است، که او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهر معشوقيت و مطلوبيت قرار داده است...
***
زن و مرد از نظر ساختار رواني و جسمي تام و کامل آفريده شده اند ، اما در مقايسه با يکديگر ، هر کدام داراي ويژگي هايي هستند که ديگري در پاره اي از آنها ضعيف تر است . برخي ديگر را هم به کلي ندارد. اين امر ضمن آن که وظايف آنان را در زندگي روشن مي سازد ، سبب مي شود که هر کدام از مرد و زن به يکديگر احساس نياز نموده و زمينه ي جذب به سوي هم و تشکيل خانواده فراهم گردد.
از همين رو اگر هر کدام از زن و شوهر رفتار و اعمال خود را در زندگي براساس ساختار وجودي، ويژگي ها و وظايف تکويني (خلقت) و تشريعي (دستورهاي الهي و ديني) خويش تنظيم نمايند و جايگاه و منزلت خود را شناخته و از آن تجاوز نکنند، زندگي آنان سرشار از صلح ، صفا و همسردوستي خواهد بود.
خداوند حکيم زن را به جاذبه ها و ويژگي هاي خاصي مجهز نمود که از يک سو مرد خود را نيازمند به آنها ديده و به سمت زن گرايش مي يابد و از سوي ديگر زن در پرتو آن خصوصيت ها نزد همسر خود از محبوبيت و جايگاه ويژه اي برخوردار مي شود.
پس تنها راه استحکام و افزايش محبوب و معشوق بودن زن نزد همسر آن است که اعمال، رفتار و گفتارش هماهنگ با فطرت، طبيعت و ساختمان وجودي اش باشد و به کج راهه و انحراف کشيده نشود و کارايي آن محبوبيت تکويني و ابزارهاي خدادادي را که به منظور نفوذ معنوي در قلب همسر و جذب او به طرف خويش، به زن عطا شده از بين نبرد، بلکه در تقويت و استمرار آنها بکوشد.
چه بسيار زناني که با معرفت و آگاهي از تأثير جاذبه هاي روحي، عاطفي و جسمي خويش در دل و روح مردان، از اين موقعيت ويژه در بالا بردن ارزش خود و حفظ و افزايش محبوبيت خويش نزد همسرانشان و در نتيجه رسيدن به خواسته هاي معقول و مشروع خود بهترين استفاده را مي برند و آن گونه که بايد ، حيات خانوادگي خود و همسرانشان را به سوي حق و حقيقت به حرکت در مي آورند.
استاد فرزانه شهيد مطهري در اين باره چه زيبا فرموده است:
حيا و عفاف و ستر و پوشش تدبيري است که خود زن با يک نوع الهام براي گران بها کردن خود و حفظ موقعيت خود در برابر مرد به کار برده است. زن با هوش فطري و با يک حس مخصوص به خود دريافته است که از لحاظ جسمي نمي تواند با مرد برابري کند و اگر بخواهد در ميدان زندگي با مرد پنجه نرم کند از عهده ي زور و بازوي مرد بر نمي آيد و از طرف ديگر نقطه ضعف مرد را در همان نيازي يافته است که خلقت در وجود مرد نهاده است، که او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهر معشوقيت و مطلوبيت قرار داده است... وقتي که زن مقام و موقع خود را در برابر مرد يافت و نقطه ي ضعف مرد را برابر خود دانست، همان طور که متوسل به زيور و خودآرايي و تجمل شد که از آن راه، قلب مرد را تصاحب کند، متوسل به دور نگهداشتن خود از دسترس مرد نيز شد ، دانست که نبايد خود را رايگان کند ، بلکه بايست آتش عشق و طلب او را تيز کند و در نتيجه مقام و موقع خود را بالا برد.(1)
در اين مقالات به توفيق الهي آن ابزارها و جاذبه هاي زنانه را که در تحکيم شخصيت و افزايش محبوبيت او در نظام خانواده نقش به سزايي دارد ذکر کرده و به تحليل و بررسي هر کدام درباره زنان عفيف و با حجاب و زنان بي حجاب و بد حجاب مي پردازيم.بعد از تعطيلات با اين سلسله مقالات با ما همراه باشيد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
آينده:
يـك زن تــا زمانيكه ازدواج نكرده نگران آينده است. يك مرد
تا زمانيـكـه ازدواج نـــكرده هــــرگز نگران آينده نخواهد بود.
موفقيت:
يــك مرد موفق كسي است كه بيشتر از آنچه هـمــسرش
خرج ميكند درآمد داشته باشد. يك زن موفق كسي است
كه بتواند چنين مردي را پيدا كند.
ازدواج:
يك زن به اميد اينكه شوهرش تغيير كند با او ازدواج ميكند،
ولي تغيير نميكند. يك مــرد به اين اميد با همسرش ازدواج
ميكند كه تغيير نكند، ولي تغيير ميكند.
روابط:
اول از همه، يك مرد يك رابطه را يك رابطه بحساب نمي آورد. وقتي رابطه اي تمام ميشود، زن شروع به گريه نموده و سفره دلش را براي دوستان دخترش ميگشايد و نيز شعري با عنوان "همه مردها نادانند" مي سرايد. سپس به ادامه زندگيش ميپردازد. مرد هنگام جدايي اندكي مشكلاتش بيشتر است. 6 ماه پس از جدايي ساعت 3 نيمه شب يك پنجشنبه، تلفن ميزند و ميگويد: "فقط ميخواستم بدوني كه زندگيمو از بين بردي، هيچوت نمي بخشمت، ازت متنفرم، تو يه ديوانه اي، ولي ميخوام بدوني باز هم يه فرصتي برامون باقي مونده." نام اين كار تماس تلفني "ازت متنفرم/عاشقتم" است كه 99 درصد مردان حداقل يك بار آنرا انجام ميدهند. برخي كلاسهاي مشاوره اي مخصوص مردان براي رها شدن از اين نياز تشكيل ميشود كه معمولا تاثيري در بر ندارند.
بلوغ:
زنان بسيار سريعتر از مردان بالغ ميشوند. اغلب دختران 17 ساله ميتوانند مانند يك انسان بالغ رفتار كنند. اغلب پسران 17 ساله هنوز در عالم كودكانه بسر برده و رفتارهاي ناپخته دارند. به همين دليل است كه اكثر دوستي هاي دوران دبيرستان به ندرت سرانجام پيدا ميكنند.
فيلم كمدي:
فرض كنيد چند زن و مرد در اتاقي نشته اند و ناگهان سريال نقطه چين شروع مي شود. مردها فورا هيجان زده شده و شروع به خنده و همهمه ميكنند، و حتي ممكن است اداي بامشاد را نيز درآورند. زنان چشمانشان را برگردانده و با گله و شكايت منتظر تمام شدنش ميشوند.
دست خط:
مردها زياد به دكوراسيون دست خطشان اهميت نميدهند. آنها از روش "خرچنگ غورباقه" استفاده ميكنند. زنان از قلم هاي خوشبو و رنگارنگ استفاده كرده و به "ي" ها و "ن" ها قوس زيبايي ميدهند. خواندن متني كه توسط يك زن نوشته شده، رنجي شاهانه است. حتي وقتي مي خواهد تركتان كند، در انتهاي يادداشت يك شكلك در انتها آن ميكشد.
حمام:
يك مرد حداكثر 6 قلم جنس در حمام خود داد - مسواك، خمير دندان، خمير اصلاح، خود تراش، يك قالب صابون و يك حوله. در حمام متعلق به يك زن معمولي بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. يك مرد قادر نخواهد بود اغلب اين اقلام را شناسايي كند.
خواروبار:
يك زن ليستي از جنسهاي مورد نيازش را تهيه نموده و براي خريدن آنها به فروشگاه ميرود. يك مرد آنقدر صبر ميكند تا محتويات يخچال ته بكشد و سيب زميني ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خريد ميرود. او هر چيزي را كه خوب بنظر برسر مي خرد.
بيرون رفتن:
وقتي مردي ميگويد كه براي بيرون رفتن حاظر است، يعني براي بيرون رفتن حاظر است. وقتي زني ميگويد كه براي بيرون رفتن حاظر است، يعني 4 ساعت بعد وقتي آرايشش تمام شد، آماده خواهد بود.
گربه:
زنان عاشق گربه هستند. مردان ميگويند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بيرون پرتاب ميكنند.
تفاوتهاي ديگر...
آينه:
مردها خودبين و مغرور هستند، آنها خودشان را در آينه چك ميكنند. زنان بامزه اند، آنها تصوير خود را در هر سطح صيقلي بازديد ميكنند -- آينه، قاشق، پنجره هاي فروشگاه، برشته كننده ها، سر طاس آقاي زلفيان...
تلفن:
مردان تلفن را به عنوان يك وسيله ارتباطي براي ارسال پيامهاي كوتاه و ضروري به ديگران در نظر ميگيرند. يك زن و دوستش مي توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسيدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت ديگر با هم شروع به صحبت كنند.
آدرس يابي:
وقتي يك زن در حال رانندگي احساس ميكند كه راه را گم كرده، كنار يك فروشگاه توقف كرده و از كسي كه وارد است آدرس صحيح را ميپرسد. مردان اين را به نشانه ضعف ميدانند. آنها هرگز براي پرسيدن آدرس نمي ايستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان ميچرخند و چيزهايي شبيه اين ميگويند: "فكر كنم يه راه بهتر پيدا كردم،" و "ميدونم كه بايد همين نزديكي باشه، اون مغازه طلا فروشي رو ميشناسم."
پذيرش اشتباه:
زنان بعضي اوقات قبول ميكنند كه اشتباه كردند. آخرين مردي كه اشتباهش را پذيرفته 25 قرن پيش از دنيا رفته است.
فرزند:
يك زن همه چيز را در مورد فرزندش مي داند: قرارهاي دكتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزديك و صميمي، قرارهاي رمانتيك، غذاهاي مورد علاقه، اسرار، آرزوها و روياها. يك مرد بطور سربسته و مبهم فقط ميداند برخي افراد كم سن و سال هم در خانه زندگي ميكنند.
لباس شيك پوشيدن:
يك زن براي رفتن به خريد، آب دادن به گلهاي باغچه، بيرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستي لباس شيك مي پوشد. يك مرد فقط هنگام رفتن به عروسي و يا مراسم ترحيم لباس رسمي برتن ميكند.
شستن لباسها:
زنان هر چند روز يك بار لباسهايشان را ميشويند. مردها تك تك لباس هاي موجود در كمد، حتي روپوش و اونيفرم جراحي هشت سال پيش خود را مي پوشند و هنگاميكه لباس تميزي باقي نماند، يك لباس كثيف بر تن نموده و كوه ايجاد شده از لباسهاي چرك خود را با آژانس به خشك شويي منتقل ميكنند.
عروسي:
هنگام ياد كردن از عروسي ها، زنان در مورد "مراسم جشن" صحبت ميكنند، مردان درباره "ميهماني هاي دوران مجردي."
اسباب بازي:
دختران كوچك عاشق عروسك بازي هستند و وقتي به سن 11 يا 12 سالگي ميرسند علاقه شان را از دست ميدهند. مردان هيچگاه از فكر اسباب بازي رها نميشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازي هايشان نيز گران قيمت تر و پيچيده تر ميشوند. نمونه هاي از اسباب بازيهاي مردان: تلويزيون هاي مينياتوري و كوچك، تلفنهاي اتومبيل، مخلوط كن و آب ميوه گيري، اكولايزرهاي گرافيكي، آدم آهني هاي كنترلي، گيمهاي ويدئويي، هر چيزي كه روشن و خاموش شده، سر و صدا كند و حداقل براي كار كردن به شش باتري نياز داشته باشد.
گل و گياه:
يك زن از شوهرش ميخواهد وقتي مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب ميدهد. زن پنج روز بعد به خانه اي پر از گلها و گياهان پژمرده برميگردد. كسي نميداند چرا اين اتفاق افتاده است.
سبيل:
بعضي از مردان مانند هركول پوآرو با سيبيل خوش تيپ ميشوند. هيچ زني وجود ندارد كه با سبيل زيبا بنظر برسد.
اسامي مستعار:
اگر سارا، نازنين، عسل و رويا با هم بيرون بروند، همديگر را سارا، نازنين، عسل و رويا صدا خواهند زند. اگر بابك، سامان، آرش و مهرداد با هم بيرون بروند، همديگر را گودزيلا، بادام زميني، تانكر و لاك پشت صدا خواهند زد.
پرداخت صورتحساب ميز:
وقتي صورتحساب را مي آورند، با اينكه كلا 15هزار تومان شده، بابك، سامان، آرش و مهرداد هر كدام 10 هزار تومان روي ميز ميگذارند. وقتي دختران صورتحساب را دريافت ميكنند، ماشين حسابهاي جيبي خود را بيرون مي آورند.
پول:
يك مرد 2000 هزار تومان براي يك جنس 1000 توماني مورد نيازش مي پردازد. يك زن 1000 تومان براي يك جنس 2000 توماني كه نيازي به آن ندارد مي پردازد.
بگو مگوها:
حرف آخر را در جر و بحث ها زنان ميزنند. هر چيزي كه يك مرد بعد از آن بگويد، شروع يك بگو مگوي ديگر خواهد بود.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
انگیزش را فرآیندی میدانند که به رفتار جهت و نیرو میبخشد. در طی این فرآیند نیرو دهی به رفتار ، تغییراتی فیزیولوژیایی اتفاق میافتد که قابل بررسی هستند. برخی از نظریه پردازان که به علل زیستی انواع انگیزهها توجه دارند بررسی فرآیندهای فیزیولوژیک را در ایجاد انگیزش مهم میدانند. برخی از آنها از نیازهای زیستی صحبت میکنند که سبب ایجاد انگیزش میشوند. بر این اساس پژوهشهایی که در روانشناسی فیزیولوژیک صورت گرفته ، مراکز و مکانیزمهایی را در جریان انگیزش شناسایی کردهاند. برخی از این یافتهها نشان میدهند که مراکزی در مغز ظهور این انگیزه را کنترل میکنند.
فیزیولوژی انگیزه گرسنگی
گرسنگی میتواند انگیزه پرتوانی باشد. بدن جاندار برای آنکه بتواند به نحوی کارآمد عمل کند، به مقدار معینی از مواد غذایی نیاز دارد. کاهش این مواد غذایی مکانیزمهای تعادلی زیستی را فعال میکند تا ذخیره غذایی بدن را آزاد کنند. برای مثال کبد ، قند ذخیره شده را آزاد میسازد تا به رگها وارد شود. استفاده از ذخیرههای بدن آدمی قادر میسازد تا وظایف خود را براحتی در صورت محروم شدن از چند وعده غذا ادامه دهد. اما وقتی ذخیرههای غذایی بدن از حد معینی کمتر میشود، دیگر عمل مکانیزمهای خودکار تعادل زیستی نمیتواند بسنده باشد و در نتیجه سراسر وجود جاندار برای جست و جوی غذا بسیج میشود.
دستگاههای نظارتی که غذا خوردن را تنظیم میکنند در ناحیهای از مغز شدهاند که هیپوتالاموس نام دارد. دو ناحیه خاص از هیپوتالاموس که بر گرسنگی اثر میگذارند عبارتند از هیپوتالاموس جانبی و هیپوتالاموس قدامی - میانی. هیپوتالاموس جانبی (LH) فرمان خوردن را صادر میکند که به مرکز تغذیه معروف است و هیپوتالاموس قدامی - میانی (VMH) جلوی خوردن را میگیرد که به مرکز سیری معروف است.
محققان سه متغیر را که در نظارت هیپوتالاموس بر اشتهای فوری تأثیر دارند شناسایی کردهاند: سطح قند خون ، پر بودن معده و دمای بدن. هیپوتالاموس حاوی گیرندههای گلوکز است که کاهش و افزایش قند خون را شناسایی میکنند. از سوی دیگر سلولهای بخش هیپوتالاموس قدامی - میانی به افتادگی معده که حکایت از پر بودن معده دارد پاسخ میدهند. خالی بودن معده حرکاتی را در عضله دیواره معده ایجاد میکند که موجب فعالیت سلولهای بخش LH هیپوتالاموس میشوند. از طرف دیگر سلولهای VMH به افزایش دما حساس هستند و سلولهای LH به کاهش دمای مغز. غیر از هیپوتالاموس نواحی دیگری از مغز از جمله دستگاه لیمبیک و برخی هستههای ساقه مغز در انگیزه گرسنگی دخالت دارند.
فیزیولوژی انگیزه تشنگی
جاندار برای زنده ماندن باید مصرف آب را هم مانند غذای مصرفی خود تنظیم کند. کمبود آب هم مقدار خون و هم مقدار مایعاتی را که اطراف سلولهای بدن را فرا گرفته است کاهش داده و سبب افزایش غلظت بعضی از مواد شیمیایی در این مایعات میشود. وقتی مایعات بدن که یاختههای بافت را در میان گرفتهاند، به شدت غلیظ شوند آب به شیوه راند (اسمزی) از یاختهها بیرون میتراوود و آنها را بیآب میکند. در نظریههای جاری چنن فرض میشود که، دو نوع یاخته عصبی مغز بر جذب آب نظارت دارند: گیرندههای اسمزی که نسبت به غلظت مواد شیمیایی مایعات بدن حساسند و گیرنده های حجمی که به حجم مایعات بدن پاسخ میدهند.
کاهش حجم خون باعث تشنگی میشود. شخصی که مجروح شده و مقادیر زیادی خون از دست داده باشد به شدت تشنه است، هر چند غلظت شیمیایی باقیمانده خون تغییری نکرده باشد. رنین مادهای است که از کلیهها به داخل جریان خون ترشح میشود و در واقع کاهش حجم خون و مایعات بدن تشنگی را بر مینگیزد. رنین مانند آنزیمی عمل میکند که یکی از پروتئینهای خون به نام آنژیوتن سینوژن را آنزیوتن سینوژون 1 و سپس آنژیوتن سینوژن 2 تبدیل کند تا بر گیرندههای ویژهای در هیپوتالاموس اثر کرده ، ایجاد تشنگی کند.
فیزیولوژی انگیزه جنسی
تنظیم فیزیولوژیک انگیزه جنسی امری پیچیده است و مکانیزمهایی که بر انگیزه جنسی اثر میگذارند در انواع گوناگون جانوران بسیار متفاوت است. تنظیم برانگیختگی جنسی و رفتارهای پیچیدهتر جنسی بیشتر با هیپوتالاموس است. قشر مخ از این نظر که مرکز پردازش یا تجزیه و تحلیل اطلاعات رسیده از محیط است، بر انگیزه جنسی اثر میگذارد و میزان این اثر در جنس نر بیش از جنس ماده است.
فیپزیولوژی انگیزه درد
احتیاج برای جلوگیری از ضایعات بافتی برای ادامه حیات هر جاندار امری ضروری و حیاتی است. برخی حالات فیزیولوژیایی آزاد دهنده هستند. این حالات موجب ناراحتی یا درد میشوند و جاندار را بر میانگیزند تا برای بهبود آن وضع کاری انجام دهد. ناراحتیهایی که به دلایل مختلف موجب درد فیزیولوژیک میشوند او را به استفاده از راه حلهایی که به اجتناب از درد منجر میشوند، رهنمون میشود. در انتقال پیام در گیرندهها ، سلولهای عصبی و مراکزی از مغز فعال هستند.
فیزیولوژی انگیزه مادری
به نظر میرسد که انگیزه مادری در میان حیوانات ردههای پایین وابسته به هورمونها و نیز شرایط محیط زیست است. اگر پلاسمای خون موش بچهدار را که به تازگی زایمان کرده است به یک موش باکره تزریق شود، ظرف مدت کمتر از یک روز موش باکره رفتار مادری از خود نشان میدهد. چنین نماید که الگوهای رفتار مادری به صورت فطری در مغز موشها برنامه ریزی شده است و هورمونها و تحریک پذیری این مکانیرمهای عصبی را افزایش میدهند. در پستانداران عالی و انسان تجربه و تأثیرات محیطی بر همه تأثیراتی که هورمونهای مادری میتوانند نداشته باشند، غلبه کرده است.
فیزیولوژی انگیزههای اجتماعی
در این نوع از انگیزشها مانند انگیزه پیشرفت ، قدرت ، پیوند جویی و غیره هر چند تغییرات در فرد ایجاد میشود که به عنوان عامل تنشزا فرد را به تحرک وا میدارد، اما در این انگیزه تأثیر عواملی محیطی خیلی بیش از تأثیرات فیزیولوژیک مطرح است. یادگیری و تجربه علل برانگیختگی این انگیزشها به شمار میروند تا عوامل فیزیولوژیکی.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
اختلال یا از بین رفتن موقتی هشیاری که به صورت ناگهانی رخ میدهد و غالبا همراه با حرکات عضلانی که ممکن است به صورت حرکت کوچک پلکها ظاهر شود و یا با تکانهای خیلی شدید همراه باشد و تمام بدن را در برگیرد، اصطلاحا صرع نامیده میشود. به عبارت دیگر صرع عبارتست از تغییرات ناگهانی اختلاف پتانسیل بین داخل و خارج سلول عصبی و بر حسب نوع سلولی که در معرض این تغییر قرار میگیرد، تظاهرات بالینی گوناگونی به صورت تغییر در سطح هشیاری ، فعالیتهای حرکتی ، تغییرات رفتاری ، تغییرات حسی و سیستم عصبی خودکار ایجاد میشود. صرع انواع کوچک و سادهتر دیگری هم دارد.
طبقهبندی بین المللی صرع
حملات موضعی
-
نوع ساده ، با علائم حرکتی ، حسی ، نباتی- عصبی یا هر سه.
-
نوع پیچیده یا مرکب با علائم شناختی ، عاطفی ، روانی ـ حسی ، روانی ـ حرکتی و فرمهای مرکب.
-
حملات موضعی که به طور ثانوی به صورت حمله تونیک ـ کلونیک عمومی درمیآیند.
حملات عمومی
دو طرفه ، متقارن بدون شروع موضعی ، که به صرع بزرگ گراندمال هم معروف است.
-
حملات تونیک ـ کلونیک (صرع بزرگ)
-
حملات تونیک
سببشناسی صرع
بطور کلی علل صرع را میتوان در دو گروه کلی زیر قرار داد:
-
صرع اولیه (ایدیوپاتیک) ، که اختلال مشخصی در سیستم عصبی مرکزی وجود ندارد و اغلب زمینه ژنتیکی دارد.
-
صرع ثانویه یا علامتی که با اختلال مشخص در سیستم عصبی مرکزی تعریف میگردد. در مجموع این دو گروه طیفی از ضربات ناگهانی سر ، عفونتها ، تومورهای مغزی ، اختلالات متابولیک مغز ، مشکلات زایمان و فاکتورهای ژنتیک را در بر میگیرند.
صرع بزرگ
یکی از شایعترین انواع حملات ناگهانی صرع میباشد که حمله بیشتر بدون هشدار شروع میشود و با از دست دادن ناگهانی هشیاری همراه است. در صرع بزرگ چند مرحله میتوان تشخیص داد. برخی از این حملات تشنجی از همان ابتدا فراگیر میشوند و برخی دیگر حاصل فراگیر شدن حملات موضعی میباشند. حملات فراگیر اولیه بدون هیچگونه نشانهای آغاز میشوند.
هر چند برخی از بیماران ممکن است گاهی ساعتها و روزها قبل از حمله احساسات و اختلالهای روانی و جسمی خاصی را تجربه کنند که به عوارض پیش نشانهای معروفند. این حملات معمولا 1 تا 3 دقیقه طول میکشد. پس از پایان حمله ، بیمار تا مدتی گیج بوده و ممکن است به خواب برود. پس از بیدار شدن تا مدتی ممکن است دچار سردرد عضلانی گردد.
عوارض روانی و بهداشت روانی صرع
از آنجا که صرع بهدلیل نوعی عارضه مغزی است، همین عارضه میتواند بر مناطق دیگر مغزی و یا روانی بیمار اثر گذاشته و نشانهها و حالات عاطفی مانند افسردگی ، اضطراب ، سستی ، وسواس ، عصبانیت ، حالات تهاجمی و مشکلات دیگری ایجاد نماید. مصرف داروهای ضدصرع نیز موجب بروز بعضی عوارض عاطفی، روانی و رفتاری میشود.
فنوباربیتال موجب پرتحرکی و بیقراری بچهها میشود و فنیتوئین اختلال تعادل میدهد. رفتار نامناسب والدین و دیگران نیز موجب مشکلات عاطفی این افراد میشود. به بیماران صرعی و خانوادههای آنان توصیه میشود با مشاهده چنین عوارضی با مشاور ، روانشناس بالینی یا روانپزشک مشاوره کنند.
درمان صرع
بطور کلی منظور از اهداف درمان در بیماران مبتلا به حملات تشنجی برطرف ساختن علت صرع ، جلوگیری از بروز حملات و برخورد با پیامدهای روانی ـ اجتماعی آن و برگشت بیمار به یک زندگی عادی میباشد.
کنترل با دارو
اساس کنترل حملات تشنجی درمان دارویی است. استفاده از داروهای ضد صرع ، تقریبا در 75% بیماران مصروع باعث کنترل شدن کامل یا کاهش دفعات و شدت بیماری میگردد. به این ترتیب هدف نهایی عبارت است از متوقف نمودن حملات تشنجی بیمار ، بدون این که در اعمال ذهنی طبیعی وی مشکلی ایجاد شود یا عوارض جانبی خطرناک عمومی ظاهر گردد.
تنظیم مسائل بهداشتی و فیزیکی بیمار
مسایل فیزیکی و بهداشتی فرد مبتلا به صرع شامل تنظیم ساعات خواب ، جلوگیری از محرومیت از خواب ، عدم مصرف مشروبات الکلی و تنظیم برنامه تغذیه روزانه بیمار که شامل مصرف غذاهای ساده ، میوهجات و سبزیجات به مقدار فراوان و جلوگیری از ایجاد یبوست در این بیماران میباشد. به علاوه رعایت اصول مراقبت از خود در اموری نظیر رانندگی ، کار ، شغل ، ورزش و... نیز باید از طرف فرد مصروع مورد توجه قرار گیرد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمه
در این حالت کودک به علت دیدن خوابهای ترسناک از خواب بیدار میشود و اغلب بخشی از خوابی که موجب ترس وی شده و یا تمامی آن را به یاد میآورد. در این زمان کودک اکثرا در رختخواب خود مینشیند و فریاد میکشد و یا گریه میکند و یا به طرف اتاق خواب و تخت والدین میآید و از آنها تقاضای کمک میکند. گاهی هم ممکن است کودک دچار وحشت شبانه در خواب شود و با صدای بلند در خواب داد بکشد و گریه کند اما از خواب بیدار نشود.
علل کابوس
علل و موجبات اصلی کابوسها ممکن است بر اثر رویدادها و مسائل ترسناکی باشد که کودک در طی روز در تلویزیون میبیند یا در داستانها و کتابها میخواند و یا اطرافیان تعریف میکنند و یا اصولا مسئلهای باشد که کودک خود شخصا با آن رو به رو است مانند: دعواها ، مشکلات احساسی و در بچههای بزرگتر مشکلات در مدرسه و شاید سختی تکالیف درسی و غیره. همچنین کابوسهای کودک میتواند تاثیراتی از اعمال روزانه باشد، یک روز فشرده و سخت میتواند باعث کابوس هنگام خواب شود.
البته خوابهای وحشتناک میتواند از تخیل کودک هم شکل بگیرد بدون اینکه معنای خاصی داشته باشد. در بچههای کوچک این خوابها قسمتی از رشد آنهاست و وقتی از خواب میپرند بلافاصله به خواب میروند و در فردا آن روز چیزی به یاد نمیآورند. هر کابوسی به این معنی نیست که مسئلهای وجود دارد. در کودکان تب ، مریضی ، زیاد یا دیر خوردن غذا میتواند نقش مهمی در کابوس داشته باشد.
نحوه برخورد والدین با کابوس
نحوه بر خورد والدین هنگام دیدن خوابهای وحشتناک به این گونه است که: هنگامی که کودکی در دل شب فریاد کشید، بی آن که از خواب بیدار شود، باید او را نوازش کرد و آرام در گوشش لالایی نجوا کرد و در این هنگام نباید کودک را حتیالامکان از خواب بیدار کرد. اما زمانی که کودکتان از صدای فریاد خودش بیدار شد، همچنان وحشت زده و ترسیده است او را در آغوش بگیرید و یک لیوان آب به او بدهید و او را نوازش کنید و با صدای آهسته برایش تعریف کنید که این فقط یک خواب بود و گذشت، آنچه که دیدی همه در خواب بود.
حتی اگر کودک معنی واژه رویا را هنوز یاد نگرفته باشد، طنین آرام بخش صدایتان او را تسکین خواهد داد و به او خواهد فهماند که آنچه که دیده واقعیت نداشته است، و اگر کودک باز هم بیقراری کرد میتوان چراغ را روشن کرد و گفت بیا به دنبال آن چیزی که میترسی بگردیم و یا به او بگوییم چراغ را برایت روشن میگذارم. البته امکان دارد که در بعضی موارد ، صحنههایی از آن کابوس وحشتناک در ذهنش دوباره تکرار شود و از ترس اینکه دوباره آن منظرههای وحشتناک را ببیند از رفتن به رختخواب امتناع ورزد، توصیهای که در این زمان وجود دارد این است که موضوع خوابی را که کودک عنوان میکند را به شکل دیگری به پایان برسانیم به این شکل که مثلا اگر خواب اژدها را دید به او بگوییم که در انتها تو شمشیری داشتی و اژدها را کشتی.
سعی کنید وقتی کودک خواب ترسناک میبیند و به طرف تخت شما میآید او را به تخت خودش باز گردانید چون بعدا خیلی مشکل است که شبهای بعد در اتاق خودش به خواب رود و سعی کنید پیش کودک تا به خواب رفتن وی بمانید و بعد اتاق او را ترک کنید. هنگامی که احساس میکنید دیدن کابوس در کودکتان به علت این است که ذهنش مشغول مسئلهای است باید دقت کنید که چه چیزی در زندگی کودک تغییر یافته است. البته باید از خود کودک کمک گرفت و یک سئوال باز و دقیق پرسید مثلا دیشب چه خوابی دیده بودی؟ یا دقیقا از چه چیزی میترسی؟ و بگذاریم خودش تعریف کند و سعی کنیم بین صحبتهایش حرف نزنیم با دقت گوش کنیم.
زیرا کودک با این عمل ما احساس خواهد کرد که وی را درک میکنیم. البته در کودکانی که کوچکتر هستند نباید انتظار داشته باشیم که خوابشان را واضح بتوانند بیان کنند زیرا کودکان در سنین پائین نمیتوانند دقیقا خوابی را که دیدهاند به روشنی برای دیگران تعریف کنند و فقط ممکن است یک لغت بگویند مثل: زن بد جنس یا سگ بزرگ. در این صورت باید به آنها گفت که در واقعیت و در اتاق او چیزی وجود ندارد و میتوان به همراه کودک همه جای خانه را جستجو کرد.
پیشگیری
شبها سعی کنید همیشه یک چراغ خواب در اتاق کودک روشن باشد و در تاریکی قبل از اینکه کودک به خواب رود به وسایل در اتاق کودک نگاه کنید که بد نمانده باشد مثلا سایه یک صندلی ممکن است برای کودک ایجاد ترس کند. و یا میتوان یک عروسک به کودک داد و یا در اتاق او آویزان کرد و به او بگویید که این عروسک جلوی خوابهای بد را میگیرد.
سعی کنیم کودکان قبل از به خواب رفتن فیلمهای خشن و ترسناک نبینند و یا بازیهای خشن و هیجان انگیز انجام ندهند، سعی کنید قبل از به خواب رفتن کودک برایش قصه بخوانید (البته نه قصه های هیجان انگیز) و یا یک مسئله که برای کودک جالب است برایش تعریف کنید و به او بگویید: امیدوارم امشب در موردش خواب ببینی. شما میتوانید یک موقعیت روحی خوب و آرامش قبل از خواب ، برای کودکتان ایجاد کنید.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
مقدمهای
علائمی که در کلیه هیجانها دیده میشوند، در اثر تغییراتی حاصل میشوند. این تغییرات علل و عوامل فیزیولوژیک دارند. به عبارتی هیجانها علاوه بر تغییراتی که از لحاظ احساسات متفاوت با شرایط عادی در فرد ایجاد میکنند، علائم بدنی آنها در اثر تغییرات داخلی بروز میکنند. این تغییرات در هیجانات مختلف متفاوت است و به این سبب تظاهرات آنها متفاوت از یکدیگر بوده و از هم متمایز میشوند. اما بین تظاهرات فیزیولوژیک برخی از هیجانها نیز شباهتهایی دیده میشود. این تغییرات معمولا با هدف معینی انجام میشوند و تأمین کننده رفتار فرد در مقابل محرک یا موقعیتی است که آن هیجان را در او ایجاد کرده است. مثلا تظاهرات ناشی از ترس فرد را برای فرار از محرک ترس آور آمادهتر میسازد.
فیزیولوژی هیجان ترس
با توجه به علائمی که هیجان ترس دارد، تغییرات فیزیولوژیک خاصی را میتوان مورد بررسی قرار داد. فعالیت غدد عروقی زیاد میشود و در نتیجه افراد مضطرب و یا در حال ترس، معمولا دست و صورت نمناک و مرطوب دارند. ترشحات دستگاه گوارش و کلیهها زیاد میشوند و علاوه بر آن ماهیچههای انفکتر مجاری ادرار و دفع منبسط میشوند. تخلیه مثانه در حالتهای شدید دیده میشود. سفید شدن رنگ پوست تا اندازه زیادی به دلیل فعالیت اعصاب کنترل کننده رگهای خونی است که در چنین حالتی باعث انقباض شریانهای کوچک پوست میشود.
کار قلب با اختلال مواجه میشود و این اختلال کار تنفس را نیز مختل میسازد. مدارکی که تاکنون از تحقیقات داروشناسی بدست آمده نشانگر این مطلب است که آدرنالین ترشح شده در حین ترس با افزایش تولید اسید لاکتیک و تغییر در مصرف گلوکز و اکسیژن باعث کاهش تحریک عضلانی میشود. در حالت ترس ضعیف ، میزان آدرنالین ترشح شده قدرت انتقال بافتهای عصبی خود مختار را زیاد میکند، اما در حالت ترس شدید قدرت انتقال آنرا کاهش میدهد.
فیزیولوژی هیجان خشم
در حالت خشم که با هدف از میان برداشتن محرک آزارنده و در نوع شدید، نابودی آن ایجاد میشود، تغییرات فیزیولوژیکی که این هدف را تسریع میکنند بوجود میآیند. در حالت خشم معمولا خون زیادی به طرف سر هدایت میشود و این باعث میشود رگهای چشم متورم شوند و سرخ به نظر میرسد. چنین به نظر میرسد که خشم با ترشح نور آدرنالین و با افزایش فشار خون و همچنین با اتساع عروق کوالینرژیک در رابطه است. در تأیید این مطلب، تحقیقات فیزیولوژیکی خشم نشان دادهاند که در جانوران درنده که از گوشت دیگر موجودات تغذیه میکنند و به مقدار زیادی با یکدیگر نزاع میکنند مقدار نور آدرنالین در بخش میانی غدد فوق کلیوی آنها بیشتر است.
انقباضات قلب نیز در حالت خشم کند، قوی و کامل است و در نتیجه قلب حجم خون بیشتری را با فشار زیاد در خود جمع میکند. برخی معتقدند که مجموعه تحولات جسمانی که در حالت خشم بروز میکنند صور مختلفی به خود میگیرند که با بازتابهای ساده مثل عطسه کردن ، سرفه کردن و مکیدن شباهت دارند. یکی از شباهت آنها در این است که الگوی عصبی هیجان خشم باشد، بازتابهای یاد شده به صورت ذاتی در دستگاه اعصاب مرکزی قرار دارند.
فیزیولوژی هیجان اندوه
در حالت اندوه بسته به نوع و شدت آن میزان سروتوئین و نوراپی نفرین کاهش پیدا میکنند. کاهش شدید اینها معمولا منجر به حالات شدید افسردگی میشود. بطوری که داروهای مورد استفاده در درمان افسردگی عمدتا با افزایش میزان سروتوئین و نوراپی نفرین مغز عمل میکنند. گردش خون در حالت هیجان ضعیف و کند است و بطور کلی هم پوست و هم اندامهای داخلی دچار کم خونی میشوند، این عارضه با زردی و چروکیدگی چهره مشخص میشود.
فیزیولوژی هیجان شادی
در این نوع از هیجان افزایش سوتوئین و نوراپی نفرین در حالت طبیعی دیده میشود. افزایش شدید میزان سروتونین و نوراپی نفرین اغلب منجر به حالتهای شنگولی و شادمانی مستمر و شدید میشود که تحت عنوان مانیا در اختلالات روانی شناخته میشوند. حالت شادی که معمولا احساسی خوشایند است و معمولا با یک یا چند محرک لذت بخش همراه است، با تحریکاتی در بعضی مناطق مغز اتفاق میافتد. بطوری که با تحریک مصنوعی این سوال با میکرو الکترودهایی که در آن مناطق کار گذاشته میشود و میتوان چنین احساسی را در موجود زنده ایجاد کرد.
فیزیولوژی سایر هیجانات
هر چند که در کلیه هیجانات یک عامل بیرونی باعث فراخوانی آن هیجان در فرد میشود اما هر کدام از تغییرات بدنی و فیزیولوژیک که اتفاق میافتد در راستای اهدافی مرتبط با آن محرک بیرونی هستند. به عنوان مثال در هیجان تنفر ، تمام تغییرات فیزیولوژیک که بتوانند فرد را از آن محرک دور نگه دارند اتفاق میافتند. مثل کشیده شدن عضلات که منجر به عقب گردی فرد ، رو گرداندن چهره و پایین افتادن پلکها (نیروی محرک آزارنده) میشوند.
یا مثلا در هیجان تعجب تغییراتی که از لحاظ فیزیولوژیک اتفاق میافتند، همه در جهت دریافت اطلاعات هستند، گویا که فرد میخواهد اطلاعات بیشتری را وارد ذهن خود کند. مثل باز شدن دهان ، گرد شدن حجمها و تغییرات مردمک و حالتهای شبیه به تمرکز
موضوعات مرتبط: روان شناسی
تعریف واحدی از بیخوابی وجود ندارد که بتوان آن را به همه افراد تعمیم داد. چون مقدار نیاز افراد به خواب متفاوت است. بنابراین بیخوابی باید در رابطه با نیازهای ویژه شخص به خواب تعریف شود. |
نگاه اجمالی
بیخوابی مشکلی است که حداقل در مقاطعی از زندگی افراد 20 درصد از جمعیت را تحت تاثیر قرار میدهد. مقدار خوابی که افراد نیاز دارند، کاملا متفاوت است. فرد کم خواب چه بسا پس از 5 ساعت خواب احساس سرخوشی کند، در صورتی که فرد پر خواب چه بسا پس از ده ساعت خواب هنوز احساس کسالت نماید.
انواع بیخوابی
-
برخی افراد به نوعی از بیخوابی کاذب جالب توجه و در عین حال تاسف آور مبتلا هستند. آنان در رویا میبینند که بیدار هستند. رویای آنها این نیست که در که در سرزمین شاه پریان هستند، بلکه خواب میبینند که در بستر خویش دراز کشیدهاند و بطور مایوسانهای در تلاشند که به خواب روند. صبح هنگام خاطراتشان درباره شبی مملو از بیخوابی است و چنان احساس کسالت میکنند که گویی واقعا بیدار بودهاند.
-
شکل دیگری از بیخوابی ، البته بیخوابی واقعی و نه نوع کاذب آن ، از عدم توانایی به خواب رفتن و تنفس همزمان با آن ناشی میشود. بیماران مبتلا به این اختلال یعنی وقفه تنفسی غرق خواب میشوند و سپس از تنفس باز میمانند. تقریبا همه مردم بویژه کسانی که خروپف میکنند، گاهی دچار این وضع میشوند، ولی نه به نحوی که مزاحم خواب آنها شود.
طی دوره وقفه تنفسی سطح دیاکسید کربن خون ، گیرندههای شیمیایی را تحریک میکند و شخص از خواب بیدار میشود و با دهان باز برای بدست آوردن هوا نفس میکشد. سپس میزان اکسیژن خون به مقدار طبیعی باز میگردد، فرد به خواب میرود و دوباره همین چرخه تکرار میشود. خوشبختانه بسیاری از موارد وقفه تنفسی توسط گرفتگی نای ایجاد میشود که میتوان آن را از راه جراحی برطرف کرد.
گاهی نوزادان را بدون هیچ علائم ظاهری بیماری در گهواره مرده مییابند، اینان قربانی نشانگان مرگ ناگهانی نوزاد هستند. بسیاری از محققین بر این باورند که یکی از علل اساسی مرگ ناگهانی نوزاد وقفه تنفسی است، اما در این مورد برخلاف وقفه تنفسی نوزادان که میزان بالای دیاکسید کربن در خونشان وجود دارد، از خواب بر نمیخیزند. شواهد نشان میدهد که استعداد ابتلا به نشانگان مرگ ناگهانی نوزاد ارثی است.
درمان بیخوابی
بطور کلی بیخوابی یکی از چند مشکل اساسی در روان شناسی و پزشکی است که طبیب بدون داشتن شواهد بالینی مستقیم مبنی بر وجود آن به درمانش اقدام میکند، اما مطالعات مربوط به خواب افرادی که از بیخوابی شکایت دارند، نشان میدهد که بیشتر آنان مقدار زمانی را که واقعا میخوابند را خیلی کمتر تخمین میزنند. محققین پی بردهاند که بیشتر کسانی که بیخوابی دارند، حتی بدون مصرف داروهای خوابآور در کمتر از 30 دقیقه به خواب میروند و حداقل مدت شش ساعت میخوابند. این عده با مصرف داروهای خواب آور چیزی کمتر از 15 دقیقه کاهش در خواب رفتن بدست میآوردند و طول خوابشان هم فقط حدود 30 دقیقه افزایش مییابد. به این ترتیب با توجه به عوارض جانبی داروهای خواب آور به نظر نمیرسد که این داورها ارزش چندانی داشته باشند.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
لکنت زبان عمدتا و بطور کلی جز در موارد استثنایی در دوران خردسالی آغاز شده و یک پدیده خاص دوران کودکی است. معمولا از سنین 2 تا 4 سالگی شروع میشود. لکنت زبان از مهمترین و متداولترین اختلالات تکلمی است. در سنین 6 تا 7 سالگی نیز که مصادف با زمان آغاز مدرسه میباشد به لحاظ ویژگیهای عاطفی و سازگاری اجتماعی خاص این دوره موقعیت مناسبی است برای بروز لکنت زبان در میان کودکانی که بیشتر مستعد چنین اختلالی میباشند. گاهی از موارد در دوران بلوغ نیز افرادی که قبلا به نحوی لکنت زبان داشتهاند دچار لکنت زبان میشوند.
![]() |
در واقع سن ، شرایط و ویژگیهای بلوغ نیز احتمالا در تغییر شکل یا تشدید لکنت موثر است. لکنت زبان در میان پسران بیشتر از دختران است و در بررسیها و تحقیقات مختلف نسبتی در حدود 70 درصد برای پسران و 30 درصد برای دختران ذکر گردیده است. بسیار دیدهایم که بعضیها به هنگام صحبت ، لکنت زبان دارند؛ یعنی زبانشان بر سر برخی از حروف گیر میکند. با چنین افرادی باید با ملایمت رفتار کرد؛ ولی متاسفانه عدهای هستند که کند زبانی را دستاویز شوخی و ریشخند میپندارند. کندی زبان در جایی پیش میآید که دستگاههای تکلم انسان دچار پارهای از تشنجهاست؛ از اینرو ادای کلمات ناگهان به مانع برخورد میکند و پیوسته مکثی در میان صحبت روی میدهد. به هنگام چنین رویدادی معمولا انسان حرفی را که روی آن مکث ایجاد شده است، چندبار تکرار میکند.
انواع لکنت
لکنت کلونیک یا حالت تکراری در بیان کلمه
در این نوع از لکنت زبان کودک یک سیلاب از کلمهای را (که معمولا اولین سیلاب کلمه را) با سرعت و تشنج تکرار میکند. مثلا کلمه پدر را چنین بیان میکند : پ پ پ پدر.
لکنت تونیک یا توقف در تلفظ
در این حالت در فعالیت عضلات تلفظی چند ثانیه توقف و سکون بوجود میآید و کودک دچار وقفه در تلفظ و ادای کلمه همراه با فشار ، کوشش و حرکات خاصی است. کودک مبتلا به این لکنت برای ادای کلمه شدیدا به خودش فشار میآورد و پس از لحظاتی سکون بطور ناگهانی و با تشنج کلمه را ادا میکند.
مراحل مختلف لکنت
کودکانی که دچار لکنت زبان هستند معمولا و از بدو پیدایش لکنت تا مرحله نهایی مراحل مختلفی را به شرح زیر میگذراند.
لکنتی که کودک پذیرفته است.
کودک در این مرحله متوجه میشود که برخی از حروف و کلمات را بطور غیرطبیعی تکرار میکند. اما به نظر میرسد که نگران حالت گویایی خودش نیست. کودک از این که اختلال تکلمی دارد ناراحت نبوده و رنجی نمیبرد و کوششی هم برای رفع آن نمینماید. در این مرحله ، لکنت کودک معمولا همراه با اختلالات تنفسی و یا علایم و عوارض بیماری نمیباشد. نوع لکنت کودک در این مرحله بیشتر از لکنت تکراری است و به همین دلیل در این حالت برنامههای گفتار درمانی موثر است.
لکنتی که کودک در برابر آن عکس العمل نشان می دهد (لکنت پس رانده)
بتدریج که کودک بزرگ شده و دامنه مکالمات وسیع تر میشود به واسطه رفتارهای خاص و فشارهایی معمولا از سوی همسالان ، والدین و معلمان متوجه کودک میشود، که کودک بطور قابل توجهی با تعجب و گاه همراه با دلسردی نسبت به چگونگی اختلالات گویایی خود عکس العمل نشان میدهد. مثلا به محض اینکه برخی از اعضای فامیل و نزدیکان و اطرافیان کودک متوجه میشوند که او لکنت دارد، رفتارها و واکنشهای مختلفی نشان میدهند. وی این واکنشها را درک کرده و بالطبع عدم اطمینان و تنش عضلانی او بیشتر میشود.
لکنت پیچیده و شدید
بتدریج که حرکات و رفتار ضمنی همراه با لکنت به صورت غیر ارادی ظاهر میگردد، شدت لکنت افزایش مییابد. به نحوی که کودک نسبت به همه موفقیتها و به همه کلمات و همه اصواتی که با عدم روانی و سلامت او در صحبت توام میشوند، حساسیت و نگرانی پیدا میکند. در این شرایط لکنت خود ، روز به روز پیچیده تر و شدیدتر میشود. بطوری که هر چقدر بیشتر نسبت به موفقیتها ، کلمات و جملات از خود نگرانی و ترس نشان میدهد، لکنت او بیشتر میشود و هر چقدر لکنت او بیشتر میشود نگرانی و ترس او از شرایط و موقعیتها و کلمات و اصوات افزایش مییابد.
علل لکنت
در واقع دلایل بروز لکنت زبان در کودکان ، تا کنون بطور دقیقی روشن نشده است. اما آنچه که تا حدودی مشخص است، آن است که لکنت نمیتواند علت واحدی داشته باشد. بلکه همواره معلول علت بدنی ، عاطفی ، اجتماعی و یا ترکیب این عوامل است. بسیاری از افرادی که لکنت زبان دارند دچار بعضی از ناراحتیهای عصبی و ناسازگاریهای اجتماعی هستند. اما تشخیص اینکه آیا اینگونه ناراحتیهای روانی علت لکنت زبان است و یا لکنت خود حاصل حالات و فشارهای ناشی از اختلالات روانی است، بسیار مشکل است. در بعضی از مواقع لکنت ربان ممکن است حاصل نارساییها و اختلالات دستگاه عصبی باشد و یا در مواردی نیز لکنت زبان از زمان کودکی در اثر بعضی ناهنجاریهای خفیف فیزیولوژیکی پدید میآید.
روشهای اصلاح و درمان لکنت زبان
امروزه از روشهای مختلفی برای اصلاح ، درمان و بازپروری اختلالات گویایی و لکنت زبان استفاده مینمایند. از جمله این روشها میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
روشهای زبانی یا تلفظی
برای انجام این عمل بهترین هماهنگیها بین حنجره ، گونهها ، زبان و لبها لازم است؛ اما همین که در این هماهنگی خللی ایجاد شود، زبان به لکنت میافتد. پیش از سن 4 یا 5 سالگی بهندرت معلوم میشود که کودک لکنت زبان دارد. کندی زبان بر اثر اختلالهای بدنی یا برآشفتگیهای عاطفی، در انسان رشد مییابد. گویا بتوان در پارهای موارد ، کند زبانی را از راه آموزش برطرف کرد؛ یعنی به شخص مبتلا آموخت که چگونه آهسته آهسته چیزی را بخواند؛ آهسته آهسته و با توجه خاص به حرف زدن خود ، سخن بگوید و هر هجایی را با کمال دقت ادا کند.
همچنین به وی میآموزند چگونه به هنگام بند آمدن زبانش ، تنفس خود را تنظیم کند. بر اثر مطالعه درباره صوتها یا ترکیب صوتهایی که چنین مشکلی را فراهم میآورند، به پارهای از تمرینهای مرحله به مرحلهای ، برای خواندن دست یافتهایم که با انجام آن میتوان تا حدود زیادی بر مشکل «کند زبانی» چیره شد. به هر حال ، درمان لکنت زبان باید بوسیله متخصص انجام گیرد. این نکته نیز بسیار قابل توجه است که نباید مبنای عاطفی را در کند زبانی نادیده گرفت.
روش دو جانبه یا مکمل
در این روش به بازپروری و پرورش جنبههای دوگانه فکری و زبانی اهمیت فراوان داده میشود. این روش بیشتر در مورد کودکان 3 تا 7 ساله استفاده میشود و معمولا نتایج ثمر بخشی دارد. هدف این روش در واقع پرورش دوگانهای از قدرت و صحت تفکر ، قدرت و صحت بیان است. به عنوان مثال برای نیل به این منظور به کودک میآموزند که افکار خود را اصلاح و روشن دریابد، فقط افکار واضح و روشن خود را به زبان جاری نماید و کلمات و جملات را دقیق و رسا بازگو نماید.
روشهای روان درمانی
این روشها بویژه در مورد افرادی که دچار کشمکشهای عاطفی و اختلالات روانی عصبی هستند بکار میرود. روش روان درمانی برای کودکان سنین پایین ثمر بخش نمیباشد.
روش دارو درمانی
برخی اعتقاد دارند که یکی از عوامل لکنت تنشها و اضطراب و هیجانات عاطفی است. لذا داروهای آرام بخش میتوانند تا حدودی کودک را از اضطراب و هیجانات عاطفی به دور داشته و در نتیجه لکنت زبان او را تقلیل دهند.
رفتار درمانی
یکی دیگر از روشهای متداول و نسبتا جدید در اصلاح و بازپروری لکنت زبان روش تغییرات و اصلاحات رفتاری میباشد. نظریه مدافعان این روش در این است که یکی از علل لکنت زبان کودک رفتارهای سازش نایافته و یا ناهنجار اوست. لذا در این روش سعی بر اصلاح رفتارها و بالطبع تقلیل لکنت زبان کودک است.
روش خود درمان گری
این روش که در واقع میتواند نوعی روش رفتار درمانی نیز تلقی شود، بر این اساس استوار است که فرد لکنتی با انگیزه قوی و ایجاد تغییرات لازم در زمینه بازخوردها و نگرشهایش نسبت به لکنت خود به برنامهای منظم ، مشخص و بطور جدی و مصمم تلاش کند که اختلال گویایی خود را اصلاح کند
موضوعات مرتبط: روان شناسی
"ادراک را فرایند آگاه شدن از اشیا ویژگیها و رابطهها از طریق اندامهای حسی تعریف کرده اند. در واقع ادراک یعنی تفسیر شدن اطلاعات حسی برای معنی بخشیدن به آنها."
| |||||||||||||||||||
|
موضوعات مرتبط: روان شناسی
روانشناسی فیزیولوژیک (Physiological Psyhology) به بررسی مباحثی میپردازد که در ارتباط با کارکردهای روانی و رفتاری و پیوستههای فیزیولوژیکی آنهاست. به عبارتی در این شاخه از روان شناسی ارتباطی که ممکن است بین رفتارها ، صفات و کارکردهای روانی افراد با عوامل فیزیولوژیک بدنی وجود داشته باشد مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. |
دید کلی
-
اینکه چه ارتباطی بین هیجانات ما تغییرات بدنی ما وجود دارد؟
-
وقتی میترسیم، چه نوع تغییرات هورمونی در بدن اتفاق میافتد؟
-
وقتی فکر میکنیم چه قسمتهایی از مغز فعال هستند؟
-
آیا جای مشخصی در مغز برای حافظه وجود دارد که مطالب بخاطر سپرده شده در آنجا ذخیره شوند؟
-
وقتی فردی دروغ میگوید، چه تغییراتی در او بوجود میآید؟
-
آیا از این تغییرات برای کشف دروغ افراد میتوان استفاده کرد؟
-
آیا افراد مبتلا به بیماریهای روانی از لحاظ کارکردهای فیزیولوژیک تفاوتی با افراد عادی وجود دارد؟
-
چگونه میتوان به طرق فیزیولوژیک در افراد آرامش ایجاد کرد؟
کارکردهای رفتاری و روانی قسمتهای مختلف مغز چیست؟
روشن است مسائلی در این شاخه از روان شناسی مورد توجه هستند که مسائلی روانی را با کارکردهای بدنی و فیزیولوژیک پیوند میدهند.
تاریخچه روانشناسی فیزیولوژیک
پژوهشهای فیزیولوژیکی که روانشناسی نوین را تحرک بخشید و به آن جهت داد، دست آورد اواخر قرن نوزدهم است. کوشش در این زمینه نیز مانند همه زمینههای دیگر پیشینه خودش را داشت، یعنی کارهای اولیهای که زیر بنای فیزیولوژی قرار گرفتند. فیزیولوژی در خلال سالهای دهه 1830 به صورت یک رشته علمی مبتنی بر آزمایش در آمد و این کار در وهله نخست تحت نفوذ یوهانی مولد فیزیولوژیست آلمانی که از بکار بستن روشهای آزمایشی در فیزیولوژی جانب داری میکرد، صورت پذیرفت.
سیر تحولی و رشد
نظریه مولد درباره انرژیهای خاص اعصاب، هم در فیزیولوژی و هم برای روان شناسی در خور اهمیت است. چندین نفر از فیزیولوژیستهای اولیه خدمتهای قابل توجهی به مطالعه درباره کارکردهای مغز کرده بودند. کار آنان به سبب کشف مناطق خاص مغز و توسعه روشهای تحقیق که بعدها بطور گستردهای در روان شناسی فیزیولوژیکی بکار بسته شد. برای روان شناسی اهمیت دارد. مارشال هال یکی از پیشروان پژهش درباره رفتار بازتابی از آزمایشات خود نتیجه گرفت که سطوح مختلف رفتار به قسمتهای مختلف مغز و نظام عصبی وابسته است.
در نیمه قرن نوزدهم رویکردهای جدید آزمایشی مطرح شدند، تحت عناوین روش بالینی و تحریک برقی ، روش بالینی توسط بروکا روی مردی که سالها نتوانسته بود بطور قابل فهمی صحبت کند، انجام گرفت و به این طریق بروکا توانست منطقهای از مغز را که در تکلم نقش عمده دارد شناسایی کند. با کاربرد روش تحریک مغزی نیز مناطقی از مغز شناسایی شدند که در احساس لذت ، تنفر ، گرسنگی و تشنگی و ... ، دخالت دارند. در ادامه این آزمایشات پژهشهایی درباره نظام عصبی ، چگونگی در طول نظام عصبی و ... ، انجام شد.
بطور کلی میتوان گفت بعد از تاثیر پژهشهای اولیه در شاخه فیزیولوژی چهار داشمند بطور مستقیم مسئول کاربردهای اولیه روش آزمایشی درباره ذهن و ارتباط جسم و ذهن یعنی موضوع روان شناسی فیزیولوژیک بودند. هلمهولتز ، وبر ، فخنر و ونت پژهشهای هلمهوتنر درباره سرعت تکانه عصبی و پژوهشهایی درباره بینایی ، شنوایی از نظر روان شناسی در خور توجه است. هر چند هلمهولتنر به بعد روان شناختی آنها توجهی نداشت. بعدها اهمیت روان شناختی آزمایشات وی توسط کسان دیگری که آزمایشات او را در روان شناسی ادامه دادند شناخته شد.
یکی از دو خدمت عده وبر به روان شناسی فیزیولوژیک عبارت بود از تعیین آزمایش دقت تمییز دو نقطه پوست و دومین خدمت او تدوین نخستین قانون کمی روان شناسی فیزیولوژیک بود، که تحت عنوان کمترین تفاوت محسوس (jnd) شناخته میشود. فخنر رابطه کمی بین ذهن و بدن را مطرح ساخت و بر اساس فرمولی که تعیین کرد، شدت واکنشهای ذهنی را در مقابل واکنشهای بدنی اندازهگیری کرد. با تاسیس آزمایشگاه روان شناسی توسط ویلهم و ونت به پایهگذاری روان شناسی اقدام کرد.
او در پیشگفتار جلد اول اصول روان شناسی فیزیولوژیکی خود چنین نوشت: کاری که در اینجا به همگان ارائه میدهم کوششی برای بوجود آوردن قلمرو نوینی از علم است. بر این اساس مشاهده میشود که تاریخ روان شناسی فیزیولوژیک با تاریخ روان شناسی آغاز میشود.
رویکردهای مهم روانشناسی فیزیولوژیک
یکی از رویکردهای مهم در روان شناسی ، رویکرد « عصبی _ زیستی » (Neuro-Biological) یا « زیستشناختی » است. در این رویکرد بسیاری از جنبههای عادی و غیرعادی رفتار انسان در فرایندهای زیستی جاری در جسم وی ریشهیابی میشود. مطالعات به روشنی نشان دادهاند که رابطه نزدیکی بین تجربهها و رفتار فرد با فعالیتهای عصبی (Neuro System) و غدد درون ریز (Endocrine Sestem) وجود دارد. ارتباط پدیدههای بهنجاری نظیر « بازتابهای شرطی و غیرشرطی ، عادات ، عواطف ، انگیزش و هیجان ، یادگیری و حافظه ، خواب و رویا و ... » و پدیدههای نابهنجار (Abnormal) نظیر« اسکیزوفرنی (Schizophrenia)، اختلالات رشد و ... » با فعالیت دستگاه عصبی و غدد درون ریز انکار ناپذیر است.
این چنین ارتباط و تاثیرگذاری تنگاتنگی بین « جسم و روان » یا « جسم و رفتار » خود شاهدی است بر اهمیت مطالعه و تحقیق در حوزه « مبانی فیزیولوژیک رفتار » این حوزه از روان شناسی به مطالعات این علم غنا و عمق میبخشد و به شناخت انسان از خودش وسعت میدهد.
رابطه جسم و روان (جسم و رفتار)
رابطه جسم و روان (جسم و رفتار) آن چنان نزدیک است که روان را « مجموعه تجربه انسانی که تابع یک نظام عصبی است. » تعریف کردهاند. میتوان گفت هیچ موضوع روانی وجود ندارد که نتوان آنرا از دیدگاه فیزیولوژیک بررسی کرد. از طرف دیگر ، مرز مشخصی بین فیزیولوژی (جسم) و روان شناسی (روان) وجود ندارد. برای مثال ، وقتی بینایی را مطالعه میکنیم، در قلمرو « فیزیولوژی » هستیم، حال آنکه مطالعه « ادراک بینایی » جز روان شناسی است، ولی به درستی نمیدانیم مطالعه « حس بینایی » در کجا خاتمه پیدا میکند و مطالعه ادراک بینایی از کجا آغاز میشود.
در یک دید کلی میتوانیم بگوییم که تجزیه و تحلیل روانی رفتارهای مختلف در واقع دنباله تجزیه و تحلیلهای فیزیولوژیکی رفتار اعضا مختلف است، با یک حرکت مضاعف از روان شناسی به فیزیولوژی و از فیزیولوژی به روان شناسی.
نظریههای مربوط به رابطه جسم و روان
نظریه ارسطو
ارسطو اعتقاد داشت که جسم و روان دو جنبه متفاوت از یک جوهر هستند. جسم ماده این جوهر و روح صورت این جوهر است. او به استقلال جسم و روح از یکدیگر اعتقاد داشت.
نظریه دکارت
دکارت به وجود دو جوهر مستقل اعتقاد داشت. یکی جوهر جسم و دیگری جوهر روح. از نظر او جسم و روح دو امر جداگانه هستند که هیچ یک بر دیگری تاثیر ندارد. نه علتهای روانی میتوانند معلولهای جسمی بوجود آورند و نه علتهای جسمی قادر به ایجاد معلولهای روانی هستند.
نظریه لایپ نیتس
لایپ نیتس (Liebnitz) اعتقا داشت، روح و جسم مستقل از یکدیگر هستند، اما در مسیرهای موازی حرکت میکنند. در واقع هر رویه روانی به یک رویه جسمی مربوط میشود، ولی هیچ یک از آنها عامل تغییر دیگری نیست. این دیدگاه به نظریه توازی (Parllelisme Theory) معروف است.
نظریه واتسون
واتسون بنیانگذار رفتارگرایی معتقد بود که آنچه را روح مینامیم، چیزی جز رفتار نیست و هنگامی که بدین واقعیت توجه کنیم، میبینیم که روح و جسم در واقع یک ماهیت دارند، زیرا رفتار شکل بخصوصی از فعالیت فیزیولوژیک (جسم) است. این دیدگاه به نظریه هم ماهیتی (Identity Theary) معروف است.
رشتههای مرتبط با روان شناسی فیزیولوژیک
با توجه به هدف اساسی روان شناسی فیزیولوژیک که رابطه بین جسم و روان و تعملاتی بین آن دو برقرار است میباشد. ارتباط این رشته با شاخههای مختلف روانشناشی و علوم زیستی روشن میشود. در حوزههای مختلف روان شناسی میتوان گفت با تمامی آنها ارتباط دارد، هر چند برخی روابط صورتی روشن و واضح دارند و روابطی مستقیم و تنگاتنگ هستند.
در هر حال روان شناختی فیزیولوژیکی به دنبال پایههای فیزیولوژیک برای مباحث مختلفی میگردد که در حوزههای مختلف روان شناسی مطرح هستند. مثل پایههای فیزیولوژیک برای یادگیری و حافظه در روان شناسی یادگیری ، پایههای فیزیولوژیک برای بحث بلوغ در روان شناسی رشد ، خشونت و پرخاشگری در روان شناسی اجتماعی ، هیجانها در روان شناسی عمومی ، بیماریهای روانی در روان شناسی بالینی و ... .
از سوی دیگر این شاخه پیشرفت خود را مدیون یافتههایی است که علوم زیستی مطرح هستند. بین فیزیولوژی ، علم پزشکی و درمانی ، فارماکولوژی روابط روشنی دیده میشود. به عنوان مثال در شاخه علوم پزشکی و روانپزشکی آنچه به عنوان دارو درمانی برای درمان بیماریهای روانی مورد استفاده قرار می گیرد، تا حدودی مدیون یافتههای روان شناسی فیزیولوژیک است.
انواع حوزههای مطالعاتی در روان شناسی فیزیولوژیک
انواع حوزههای مطالعاتی (صرف نظر از روشهای تحقیق در آنها) در روان شناسی فیزیولوژیک را میتوان در چهار حوزه تحقیق درباره عملکرد دستگاه حسی (دریافتی) ، تحقیق درباره دستگاه حرکتی (پاسخ) ، تحقیق درباره فیزیولوژی کارکردهای روانی (نظریه فیزیولوژی یادگیری و حافظه ، هوش ، ...) و تحقیق درباره پدیدههای انگیزش و هیجان تقسیمبندی کرد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
تاثیر موسیقی بر مغز:از ده سال پیش تاکنون گروههای تحقیقی متعددی در سراسر جهان تأثیر موسیقی بر مغز انسان را مورد بررسی قرار داده و با مقایسه مغز نوازندگان و افراد عادی به نتایج شگفتآوری دست یافتهاند. تغییرپذیری ساختار و شکل مغز کودکان و حتی بزرگسالان با کمک صوت و ریتم از مهمترین این یافته هاست.
البته نوع موسیقی در این مورد نقش بسیار مهمی دارد.موسیقی کلاسیک موجب برانگیختن و فعالیت همهٔ قسمتهای مغز میشود درحالیکه موسیقی پاپ کمتر چنین تأثیری را داراست.
به ویژه در مغز نوازندگان حرفهای بهدلیل شروع زودهنگام و طولانیمدت فعالیتهای موسیقایی ویژگیهای آناتومی خاصی دیده میشود.
معاینات و بررسیهای متعدد(۱) از مغز نوازندگان حرفهای نشان میدهد که ماده خاکستری مخچه و ناحیه شنوایی مغز آنان نسبت به افراد غیر موزیسین بیشتر است.
در مغز نوازندگان سازهای زهی و پیانو هم بخشهایی که مسئول کنترل حرکات دست هستند ۴۰ درصد رشد بیشتری دارند. همچنین جسم پینهای(۲) مغز نوازندگانی که قبل از سن ۷ سالگی شروع به فراگیری ساز نمودهاند بزرگتر از سایرین است. از این رو بین دو نیمکره و بخشهای مختلف مغز آنان ارتباط و هماهنگی بیشتر و بهتری برقرار میشود.
هر یک از دو نیمکره مغز وظایف متفاوتی بر عهده دارد. نیمکره چپ مسئول تجزیه و تحلیل مسائل و مرکز تعلیم است و نیمکره راست احساسات، تخیلات و قدرت ابتکار را هدایت میکند. برای استفاده از کل پتانسیل مغز میبایست هر دو نیمکره با هم هماهنگ باشند.
بر اساس تحقیقی(۳) که توسط آلتن مولر(۴) از انستیتو پزشکی و فیزیولوژی موسیقی در هانوفر و مارک بانگرت(۵) از دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد انجام گرفته است، بخش شنوایی و بخشهای حرکتی مغز نوازندگان پیانو کاملاً با یکدیگر مرتبطاند بهطوریکه تحریک یکی از این دو بخش موجب برانگیختن دیگری میشود.
اسکنهای متعدد و الکترو انسفا لوگرافی (EEG) از مغز نوازندگان حرفهای پیانو نشان میدهد که تنها حرکت دست نوازنده بر روی کلاویهها موجب فعال شدن ناحیه شنوایی مغز میگردد و بالعکس شنیدن قطعات موسیقی باعث تحریک قسمتهای حرکتی میشود.
حتی انگشتان دست برخی از نوازندگان با شنیدن ملودیهای خاصی بیاراده حرکت میکند. بین این دو ناحیه از مغز نوازندگان مبتدی هم در اولین جلسه و پس از ۱۰ دقیقه تمرین ارتباط موقتی ایجاد میشود که با افزایش تعداد جلسات تثبیت میگردد.
البته هنوز بهطور قطعی مشخص نیست که آیا تمرینات موسیقی عامل ایجاد این ویژگیهاست و یا اینکه ساختار مغز نوازندگان از هنگام تولد با دیگران متفاوت است و این تفاوتها زمینه موفقیت آنان در موسیقی را فراهم میسازد.
تمرینات موسیقی همچون نیروی بازدارندهای مانع از بین رفتن سلولهای عصبی در سنین بالا میشود. حتی اگر فردی تازه در سن ۸۵ سالگی شروع به فراگیری ساز نماید سلولهای مغز او ترمیم و بازسازی میشود و قدرت حافظه و استنتاجش افزایش مییابد.
در تحقیقی به منظور بررسی اثرات موسیقی بر مغز و رد این فرضیه که نه موسیقی بلکه خانواده و محیط رشد کودک موجب افزایش کارآیی مغز و ضریب هوشی میشود، کودکانی از محلات فقیرنشین برلین و از خانوادههایی بدون پیشینه فرهنگی غنی مدت شش سال به طور منظم و مداوم در مدرسه تحت آموزش موسیقی قرار گرفتند. در لسآنجلس نیز در دانشگاه کالیفرنیا تحقیقی مشابه انجام گرفت.
نتایج هر دو بررسی تأثیر مثبت موسیقی بر مؤلفههای ضریب هوشی و قدرت تخیل فضایی ـ زمانی انسان را تأیید نمود.
در آزمایشی دیگر در دانشگاه هنگ کنگ(۶)، ۴۵ نوازنده ارکستر بین سنین ۶ تا ۱۵ سال از لحاظ قدرت حافظه و به یادسپاری کلمات مورد بررسی قرار گرفتند. محققین پی بردند که کودکان نوازنده نسبت به همسالان غیر نوازنده خود به مراتب لغات بیشتری را به خاطر میسپارند و هر قدر زمان عضویت آنان در ارکستر بیشتر است در این زمینه موفقترند.
پس از یکسال با انجام مجدد این آزمایش مشخص شد که توانمندی حافظه کودکانی که هنوز نوازنده ارکستر هستند نسبت به سال گذشته افزایش یافته است درحالیکه حافظه کسانی که از ارکستر جدا شدهاند در همان سطح باقی مانده است.
آموزش موسیقی و نوازندگی همچنین موجب افزایش پشتکار و قدرت تمرکز شخص و پیگیری اهداف درازمدت میگردد. نوازندگی گروهی هم انعطافپذیری، ثبات احساسی و افزایش قابلیتهای اجتماعی را به همراه دارد.
سال ۱۹۹۲ پرفسور هانس گونتر باستیان(۷) به همراه گروهی از دانشمندان ۱۸۰ دانشآموز بین سنین ۶ تا ۱۲ سال را در مدارس ابتدایی برلین به مدت شش سال تحت نظر قرار دادند. آنها پی بردند که کودکان نوازنده بهخصوص کسانی که قبل از سن ۸ سالگی شروع به فراگیری ساز نمودهاند باهوشتر و واقعبینتر از دیگراناند و اعتمادبهنفس و قدرت سازگاری بیشتری دارند. این دانشآموزان در دروس جغرافی، انگلیسی، آلمانی و ریاضی نمرات بهتری کسب نمودند
موضوعات مرتبط: روان شناسی
استفاده از موسیقی از روشهای بسیار مؤثر در افزایش سطح نبوغ، آگاهی و قدرت ذهنی است. موسیقی بر تفکر و نوع یادگیری تأثیر فراوانی دارد به طوریکه متعاقب این تأثیر تغییرات محسوسی در زندگی افراد ایجاد می شود . به طور حتم آشنایی با موسیقی در سنین پایین این تأثیرات را بیشتر می کند و اصلی ترین بخش یادگیری نیز در افراد به همان سالها بازمی گردد. این آموزش تأثیر فراوانی در مراحل بعدی زندگی دارد .
به طور کلی آسان ترین و اساسی ترین روش آموزش کودکان در تمامی فعالیتها، استفاده از موسیقی است . طی تحقیقاتی که به روی ۱۰ کودک دو ساله در هنگام چیدن قطعات پازل انجام شده میزان دقت ، سرعت و توانایی آنها در هنگام بازی مورد بررسی قرار گرفت ، پس از آن این تعداد به دو گروه ۵ نفره تقسیم شدند ، گروهی از آنها روزانه به مدت ۳۰ دقیقه آموزش همراه با موسیقی و آواز داشته و گروه دیگر ۱۵ دقیقه در هفته آموزش موسیقی داشتند . پس از گذشت ۶ ماه تمام بچه های این گروه پیشرفت شایانی در چیدن قطعات پازل و سرعت انجام آن داشتند .
این تحقیق به روی مهندسین ، بازیکنان شطرنج و ریاضیدانان نیز انجام گرفت و نتایج این امر مکانی از میزان افزایش سرعت منطقی این گروه در یادگیری عملکرد پاسخ دهی آنان بود.
همچنین بر اساس آزمایش دیگر به روی کودکانی که سطح نمره آنها از استاندارد ملی کمتر بود با به کار گیری موسیقی نمراتشان تقریباً دو برابر افزایش داشت. همراه کردن موسیقی با مهارتهای منطقی و عقلانی مثل ریاضیات به افراد می آموزد که درتمام موارد به تقسیم بندی و دسته بندی منطقی موسیقی و ذهن توجه داشته باشند .
طی مطالعات هشت ماهه محقق دانشگاه کالیفرنیا «فرانس اچ» ۱۹ دانش آموز پیش دبستانی سه تا پنج ساله آوازهای روزانه می خواندند و ۱۵ دانش آموز بدون موسیقی مورد بررسی قرار گرفتند. اگر چه هنوز قطعیت تأثیر موسیقی بر ذهن افزایش سرعت و عملکرد آن مشخص نشده ولی در مجموع از تأثیر آن نیز نمی توان چشم پوشی کرد .
بر اساس گفته های یک موسیقیدان آلمانی موسیقی در درازمدت بر هوش ذاتی کودکان تأثیر داشته و به کار گیری آن به طور قطع در آینده افراد در هنگام رویارویی منطقی با زندگی تأثیر مثبت نیز در بر خواهد داشت .
در نیویورک سیتی ، بر اساس برنامه ای به نام یادگیری از طریق برنامه های هنری توسعه یافته (LEAP) درصدد تثبیت تأثیر آن در بالا رفتن نمرات عمومی و کلی دانش آموزان هستند. به عنوان مثال همراهی موسیقی با ریاضیات چهار عمل اصلی و شمردن تأثیر فراوانی دربرداشت . این عمل همچنین در بالا بردن حس اعتماد و اطمینان دانش آموزان و انضباط خارجی نقش داشته که یکی از دلایل آن تکرار بیشتر است .
در مجموع حس اعتماد به نفس و قدرت عمل یکی از نکات ضروری در افراد بوده که با این عمل قابل تقویت است.
«مری جین کالت» مدیر اداره تحصیلات هنری و فرهنگی مدارس نیویورک سیتی اظهار داشت که : «آموزش اساسی موسیقی علاوه بر یادگیری موسیقی در افزایش قدرت شنیداری ، عمل کردن ، دیدن ، لمس کردن و حرکت دانش آموزان نیز تأثیر بسزایی دارد . همچنین تعلیم مهارتهای موسیقی باعث افزایش مهارتهای قدرت درک تجزیه ، تحلیل و ارزیابی می شود.
دلیل علاقه مندی دانش آموزان به موسیقی جذابیت و جدید بودن آن است ولی بزرگسالان ، نیاز به تحریک بیشتری در این مورد داشته و به سادگی آن را پذیرا نمی شوند، چرا که این امر برای آنها فقط یک انتخاب است. با تلفیق موسیقی با زندگی روزمره، تأثیر فراوانی از آن به جا می ماند. این مسأله همچنین در افراد بی علاقه به کارهای گروهی نیز تأثیر مثبت دارد و فرصت گوش دادن و متعاقب آن در آنها ایجاد انگیزه می کند.
چه بسا بسیاری از ما به تجربه دریافته ایم که با شنیدن موسیقی که در گذشته برایمان خوشایند بوده، انجام برخی کارهای سخت سهل و آسان شده و در برخی شرایط برایمان منجر به ایجاد تفکر مثبت شده است.
اگر موسیقی را به عنوان ابزار تقویت ذهن در نظر بگیرید، نوع موسیقی در تأثیرگذاری آن نقش داشته و بهتر آن است که از موسیقی های بدون کلام و مورد علاقه افراد استفاده شود و در صورت استفاده از موزیکهای با کلام، ترجیحاً از موسیقی آرام که منجر به آشفتگی ذهن نشود باید استفاده کرد. مورد بعدی توازن منطقی میان کلام و موسیقی متن است و بهتر است که صدای آهنگ ها بلندتر از جملات نباشد. به طوری که شنیدن کلام و عبارت با سختی همراه نباشد و ترجیحاً از موزیکهایی که افراد راحت تر با آن ارتباط برقرار می کنند، استفاده شود.
طی سالهای گذشته تنوع خاصی از موسیقی ریلکسیشن مطرح شده که متعاقب آن این سؤال به وجود آمد که آیا ساختن موزیکی با هدف آرامش روحی مفید بوده و یا حتی بدون آن نیز می توان به آرامش رسید؟ براساس مطالعات روشن شد که تمام روشها برای آرامش مفید واقع شده ولی این نوع خاص از موسیقی تأثیر بیشتری دربردارد.
همچنین استفاده از موسیقی بر دانش آموزان مردودی یا آن دسته از دانش آموزانی که در خطر عدم یادگیری هستند، مثمرثمر واقع می گردد. دانش آموزان تحت خطر گروهی هستند فاقد قدرت تخیل، عدم اعتمادبه نفس و نداشتن تفکرات و احساسات اجتماعی و خصوصی و عملکرد آنها پایین تر از استانداردهای آموزشی است. بررسی بیشتر این گروه نشان می دهد که این گروه به یک گروه حمایتی با عملکردهای اجتماعی و یا روشهای یادگیری متغایر با روشهای تعلیمی، نیاز به ترغیب بیشتری دارند.
در مجموع کلیه افراد به دو گروه تقسیم می شوند:
گروه اول قادر به یادگیری نبوده و گروه دوم علاقه ای به یادگیری ندارند که بیشتر افراد به گروه دوم تعلق دارند که یکی از دلایل اصلی این امر نداشتن انگیزه و علاقه مندی از طرف مدارس است. به طور کلی این افراد دچار نوعی انزجار از طرف مدارس و روشهای قدیمی آن هستند و سخت ترین بخش آموزشی ایجاد علاقه مندی و انگیزه در این گروه تحت خطر است.
بیشتر مردم در محیط خارج از آموزشگاهها، علاقه خاصی به شنیدن موسیقی داشته و از شنیدن و یا حتی نواختن آن لذت می برند. درمانگران نیز برای کمک به افراد معلول از آن استفاده می کنند. عضویت در گروه کر، ارکستر و تیمهای موسیقی به ایجاد ارتباط با افراد و کار گروهی کمک کرده و باعث بالا رفتن میزان کارایی افراد می شود.
طی مطالعات مرکز نروبیلولوژی دانشگاه کالیفرنیا، ۳۶ دانشجوی دانشگاه ده دقیقه به یکی از سه موسیقی انتخابی گوش نموده که شامل موزیک ریلکسیشن، بدون کلام و یکی از قطعات موزارت بود و پس از پایان تحقیقات مشخص شد که میزان نمرات ضریب هوشی بین موزیک ریلکسیشن و بدون کلام یکسان بوده ولی پس از شنیدن قطعه موزارت، نمرات ۸ الی ۹ برابر افزایش داشت.
پس از چندی محقق دیگری به نام «کریستین لوتیر» بیان داشت که نتیجه گیری براساس موسیقی کاملاً غیرمنطقی و نادرست بوده و نبوغ امری ذاتی و غیرقابل آموزش است. او توضیح داد که این تحقیقات تنها حدس و گمان بوده و هیچ ثبات واقعی ندارد و برای اثبات آن نیاز به تحقیق و تفحص بیشتری داشت. ولی با وجود این مخالفان، بیشتر محققان اذهان داشته که رابطه روشن و دقیقی بین موسیقی، تفکر و تعقل ناشی از آن و میزان ضریب هوشی وجود دارد.
اگرچه موسیقی ایجاد حافظه نمی کند ولی تأثیر فراوانی در بالا بردن آن دارد و مهمترین تأثیر آن، تأثیر مثبت و منفی آن بر مغز است که نمی توان از آن چشم پوشی نمود. با گوش دادن به موسیقی حالات درونی افراد قابل تغییر بوده که البته میزان تغییرپذیری آن نسبت به شناخت و درک موسیقی افراد بستگی دارد. هرچه میزان شناخت موسیقی در افراد بالا بوده، میزان لذت تأثیرپذیری ، تأثیرگذاری موسیقی نیز افزایش می یابد.
با انجام تحقیقات بر روی اشخاصی که دچار افسردگی بوده اند، روشن شد که شنیدن موسیقی های خاص در بهبود افسردگی ها و ایجاد احساس خوشایندی، شادی، نشاط و روشنی مثمرثمر است.
متأسفانه در سالهای اخیر نوع خاصی از موسیقی های سطحی و فاقد ارزشهای هنری تولید می شود که نه تنها تأثیر مثبت بر ذهن و روان نداشته بلکه تأثیرات منفی نیز دربردارد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
اگر بپذیریم که انسان از معدود موجودات ابزارساز و توانمندترین آنها در تخیل و تجسم است، ساخت عروسک، به او جان بخشیدن و با او سخن گفتن، رخدادی است منحصر به فرد وقتی میشنویم تاریخچه «بازی»به انسانهای غارنشین برمیگردد این فرضیه که «بازی نیازی است بنیادی برای بشر» در حد غذا و پناهگاه قوت میگیرد. مولوی میگوید: «غذای بشر نان است و اندکی شوربا و الباقی بازی...!»
عروسکی که می شود با آن حرف زد، راز دل گفت، به او خشم گرفت، او را به مبارزه طلبید، او را به زمین کوبید و دوباره در آغوشش کشید، او را زخمیکرد و برایش مرهم گذارد و برایش لالایی خواند، به او غذا داد، لباس پوشانید و به جای پدر، مادر، خواهر، برادر، معلم، دکتر، پلیس، دوست، همسایه و... قرارش داد و در تمامی این احوالات، خاموشی و انفعالش فرصتی است تا حس کنترل و خلق جهانی مطابق با آرزوها ارضا شود، ابزاری بینظیر برای برآوردهکردن نیازهای روانی بشر است.
عروسکها عموماً وسیلههایی هستند ارزان، دردسترس، جهانشمول و بینیاز به تکنولوژی یا دانش پیچیده برای بهکارگیری که میتوانند استفادههای متنوعی چون سرگرمی، تبلیغات، تجارت، آموزش، مفهومسازی، فرهنگسازی و درمان اختلالات رفتاری یا بیماریها داشته باشند.
میدانیم که کودکان، تلقینپذیری (Suggestivilitu) بالایی دارند و مرز میان خیال و واقعیت برایشان مبهم و نسبی است و در برابر موجوداتی که با زبانی غیرمستقیم اما مأنوس و خودمانی با آنها ارتباط برقرار کنند، تأثیرپذیری شگرفی دارند؛ بهخصوص که این ارتباط به رابطه کلامی محدود نشده و آنها از حرکت، ایما، اشاره و موزیک که سادهترند هم بهره میگیرند.
بنابراین در انتخاب و کاربرد صحیح چنین وسیلهای دقت فراوانی لازم است تا خلاقیت کودک رشد کرده و ذهن و دستهای او را به ساختن و ازنوساختن وادارد، نه آنکه صرفاً کالایی باشد تجاری و مبلّغ فلان شخصیت کارتونی یا مروج مصرفگرایی؛ و همانگونه که حس کنجکاوی و رویاپردازی را توسعه میبخشد تعامل دوجانبه میان کودک و دنیا را گسترش دهد چرا که گاه فاصله میان خودمحوری (Narcissism) کودک با جهان واقعی را بازی پر میکند.
گاه کودکان برای انتقال از وابستگی به مادر (یا Caretaker) به سوی استقلال و خودکفایی، متوسل به وسایلی مانند پتو، عروسک یا اسباببازی محبوبشان میشوند و در شرایط ترس و برای آرامش یا به خواب رفتن آن را در آغوش میگیرند که اصطلاحاً آن را (tramsitional object) یا شیء انتقالی مینامند. در انتخاب عروسک باید اندازه، رنگ، جنس، قوام، اجزا و فرم کلی آن متناسب با سن، جنس و شرایط کودک باشد.
تنوع در مدلهای انسانی یا عروسکهای حیوانی به گسترش قوه تخیل و داشتن احتمالات بیشتر در بازی کمک میکند.با توجه به تاثیرپذیری پایدار در سن کودکی از الگوهای رفتاری یا هویتهای کلیشهای (مانند گرگ در نقش درنده، روباه در نقش فریبکار، کلاغ در نقش خبرچین و...) که در دنیای واقعی هم وجود ندارند ارائه الگوهای کلامی و رفتاری تکراری میتواند ایجاد ذهنیت و مفهومسازی ناصحیح کند که اصلاح آن مشکل خواهد بود.
مفهوم گرگ و برگشتناپذیری از مفاهیم انتزاعی است که از حدود۱۲-۱۰سالگی در ذهن کودک وضوح مییابد؛ نکتههایی که در روابط شخصیتهای عروسکی یا کارتونی بایستی به آن دقت کرد و قبل از آن اشاره مستقیم به آن معمول نیست. گاه در دنیای بازی یا انیمیشن یا عروسکها قدرتهایی معجزهآسا به شخصیتها داده میشود که کودک، آنها را واقعی قلمداد میکند.
یک موش یا... از ارتفاع بلندی میافتد بدون آنکه صدمه جبرانناپذیری ببیند و کودک نمیتواند تفاوت آن را با واقعیت درک کند؛ پس در استفاده یا ارائه این محصولات باید نهایت دقت به عمل آید تا نتایج خطرناکی به دنبال نداشته باشد.
در «play Therapy» بازیدرمانی، استفاده از عروسکها یا (puppet) به کودک امکان بیان افکار و احساسات او را بدون ترس و مقاومت مهیا میسازد تا بتواند ترسها، علایق و تمایلات خود را وارد صحنه درمان کند و اطلاعات ارزندهای از فرصت روحی خود به درمانگر بدهد یا به کمک «Acting out» کودک در فضایی امن و قابل قبول احساسات و افکارش را به فعل درآورد. و گاه با تکرار آن به خود و جهان مسلط شده ترسها کمرنگ میشود، تنشها کاسته میشود، خشمها بیرونریزی میشود.
از این ویژگی میتوان در درمان مشکلاتی چون «phubia» یا افسردگی یا گنگی انتخابی (selective Mutism) یا اختلاس پس از سانحه (ptsd) بهره گرفت و همچنین برای آموزش مهارتها، درک روابط خانوادگی، بررسی سوءاستفادههای فیزیکی یا جنسی (child a buse، حل مسائل خواهر و برادرها (Sibling rivarly)، رفع عادات غلط، گوشهگیری و انزوا، ارزیابی قدرت کلامی، شناخت مهارتهای یدی، هماهنگی عضلانی (Theoky of mind)، تئوری ذهن (reciprocity)، مقابله با درمانگر، وابستگیها، حرکات تکراری و بسیاری موارد دیگر استفاده کرد.
عروسکها بایستی در عین داشتن جنبه بازی و ظاهری جذاب و مطلوب، مهارتهای یدی و هماهنگی چشم و دست و ذهن را پرورش دهند؛ مهارتهای فردی مانند بیان احساسات حل مسئله مدیریت خشم را آموزش دهند؛ ارزشهای اخلاقی مانند صداقت، همکاری، نوعدوستی، امانتداری، مهربانی و... را تقویت کنند و مهارتهای اجتماعی مانند برقراری ارتباط موثر، احقاق حق، آشنایی با نقشهای اجتماعی را معرفی کنند.
یکی از ضروریات زندگی بشری «خوب انتخاب کردن» به کمک تفکر نقادانه (critical thinking) و مهارت تصمیمگیری با استفاده از فرآیند جمعآوری اطلاعات، داشتن گزینههای متعدد و انتخاب بهترین گزینه با درنظر گرفتن معایب و مزایای هر کدام است که در فرصتهایی چون خرید لباس، کتاب، اسباببازی، لوازم التحریر، خوراکی و... نمود مییابد و میتواند به انتخابهای مناسب در دوستیابی، رشته تحصیلی، شغلیابی یا همسریابی منجر میشود.
حتی آموزش چگونگی نگهداری از اسباببازیها و وسایل شخصی یا نحوه مشارکت با سایر کوکان در میهمانیها و مدارس و... و همچنین روش برخورد با شکستن، خراب شدن، گم شدن، غیرقابل استفاده شدن آنها و حتی بخشیدن یا بازیافتشان، بخش مهمی از آموزش مهارتهای فردی و اجتماعی را در خود نهفته دارد.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
هر اثر هنری روح انسان را به گونه ای صیقل می دهد. زمانی که با شخصیت داستان ها، نقاشی زیبا، نوای گرم موسیقی، بازیگران و... می گرییم، می خندیم، می جنگیم و... خود را در «او» یا «آن» می یابیم و این «هم ذات پنداری» زمینه ساز بروز احساسات نهفته ما می شود. احساساتی که از رنج ها، غم ها، تلخی ها و ناکامی ها و گاه شادی ها و موفقیت های فراموش شده حکایت دارند.
اما در میان هنرها، تئاتر جایگاهی ویژه دارد. آن که شاهکاری می آفریند، آن که آن را بازی می کند، گویی زندگی را بازی کرده و به تصویر می کشد و تماشاگر با برقراری ارتباط با آنها، خود را باز می یابد و روح متلاطمخویش را آرام کرده و نیروی مجدد برای بازی زندگی کسب می کند.براساس نظر روانشناسان پاسخ بیماران به «هنر درمانی» و اختصاصاً «تئاتر درمانی» در اکثر موارد سریع تر و موثرتر از مصرف دارو است، چرا که بیمار با برقراری پیوندی عاطفی با بازیگران روحش را عریان کرده و ناگفته ها را بیان کرده و درمان می شود.
در واقع هنر، تکرار هر شخص یا به عبارتی تکرار زندگی هر شخص در دیگری است و این تکرار، موقعیت را برای بروز احساسات مهیا می کند.به جرأت می توان گفت بعد «درمانگر» تئاتر از میان هنرهای دیگر شاخص تر است، چرا که با مروری بر شاهکارهای ادبی جهان و نمایش های اجرا شده براساس این آثار به خوبی به نکات روانشناسی و ظرایف نهفته در این آثار پی می بریم. این نکات تنها مختص به شاهکارهای ادبی مخصوص بزرگسالان نمی شود بلکه با مروری بر آثار کودک و نوجوان نیز می توان ظرایف را دریافت.در این بحث به بررسی جنبه های روانشناسی شاهکارهای ادبی جهان که بارها و بارها در سراسر گیتی به اجرا درآمده و شاهکارهای کودک و نوجوان اعم از کتاب و کارتون می پردازیم. این بررسی توسط دکتر استیون فلنز استاد دانشگاه و رئیس مرکز تحقیقات روانشناسی آمریکا که بخشی اختصاصی در زمینه تحقیق بر روی آثار ادبی جهان دارد، انجام شده است.
● مکبث
پرده اول، صحنه هفتم: (مکبث در حال کشیدن نقشه برای قتل پادشاه) مکبث مردد بین دو تصمیم است و با خود زمزمه می کند: «اول چون من خویشاوند و رعیت او هستم، که این هر دو سخت مخالف این عمل (قتل شاه) است. دوم چون میزبان او هستم که باید در را بر روی قاتلش ببندم نه آن که خود تیغ برگیرم.» مکبث سمبلی از انسان عصر حاضر است، چرا که نمی داند بین خویشاوندی و میهمانداری و جاه طلبی کدام یک را انتخاب کند.دکتر فلنز عقیده دارد: «بسیاری از افراد جاه طلب خصوصیاتی شبیه به قهرمان کتاب(مکبث) دارند. آنها با آن که به عواقب، خطرات و مشکلات احتمالی خود در راه رسیدن به جاه و مقام آگاه هستند، اما بیماری آنها (جاه طلبی) چشم بصیرت آنها را بسته است. آنها حاضر هستند برای رسیدن به آنچه می خواهند، روابط انسانی و خویشاوندی را فدا کنند.»
- پرده سوم، صحنه پنجم: در این پرده مکبث در باره بیماری روانی همسرش با پزشک صحبت کرده و می گوید:
- مکبث: «حال بیمار شما چطور است طبیب؟»
- طبیب: «آن قدر بیمار نیست ای خداوندگار من که از هجوم خیالاتی پیاپی در عذاب است. خیالاتی که او را از آسایش بازداشته است.»
- مکبث: «این بیماری را علاج کن. آیا تو می توانی فکری را که بیمار است مداوا کنی و اندوهی را که در حافظه ریشه کرده است، برکنی و غم نوشته بر مغز را محو کنی و با تریاقی که فراموشی آورد سینه گرانبها را از آن چیز خطرناکی که بر دل سنگینی می کند بزدایی؟»
طبیب: «در اینجا است که بیمار باید خویشتن را علاج کند!» در قرن شانزدهم میلادی در انگلستان، سالها پیش از «زیگموند فروید» ، «شکسپیر» تشخیص داده بود که بیماری های ناشی از آزردگی های روحی تنها با برطرف کردن عامل اصلی توسط روانشناس و با همکاری بیمار شفا می یابد و دارو تنها راه درمان نیست.دکتر فلنز می گوید: «خانم مکبث (لیدی مکبث) سمبل بسیاری از افرادی است که بی یافتن درد به دنبال درمان آن هستند. انسان قرن حاضر سرگشته، نامتعادل و پریشان است چرا که«درد» را نشناخته و بی جهت به دنبال درمان می گردد.»
▪ پرده پنجم، صحنه اول
طبیب به خانم مکبث می گوید:«شایعاتی زشت و بد منتشر است. اعمال بد و هول انگیز رنج ها و مصیبت های هول انگیز به دنبال خواهد داشت. افکار ملوث اسرار خود را به بالش های کر خود افشا می کنند.او را به کشیش بیشتر نیاز است تا طبیب.» با ادامه داستان، مکبث تردیدش کاهش و شقاوتش افزایش می یابد و همسر او حالتی بیمارگونه می یابد. در واقع «شکسپیر» داستان را براساس شخصیت دوگانه و رفتار سبعانه مکبث طراحی کرده است. مکبث با قربانی کردن دیگران و قربانی کردن انسانیت سعی در رسیدن به هدف دارد.
اگر چه این گونه افراد برای مدتی شاد به نظر می رسند چرا که عطش جاه طلبی خویش را فرو نشانده اند، اما به سرعت یأس و ناامیدی جایگزین آن می شود.دکتر فلنز عقیده دارد: «بسیاری از بیمارانی که به دلیل قتل، تجاوز، دزدی و... برای ارضای حس جاه طلبی خویش دچار یأس و ناامیدی، ترس و وحشت و بحران های شدید روحی شده اند به نوعی سمبل زنده و امروزی مکبث هستند.
آنها با آن که پس از فرونشاندن عطش جاه طلبی خود با ارتکاب به جنایت برای مدتی شاد شده اند اما، وجدان، آنها را آرام نگذاشته و به بیماری روانی دچار شده اند.»
گذشته از شاهکار مکبث، در اثر دیگر شکسپیر یعنی «ژولیوس سزار» و «هملت» نیز تسلط زیرکانه و زیبای شکسپیر به مسایل روانشناسی کاملاً مشهود است.
- در بخشی از نمایشنامه «ژولیوس سزار» زمانی که «مارک آنتونی» بر جسدی بی جان «سزار» حاضر می شود (پرده اول، صحنه سوم) می گوید: «ای سزار نیرومند و مقتدر! آیا همه آن کشورگشایی های افتخارآمیز، پیروزی ها، غنیمت ها و غارت ها در این اندازه کوچک بود؟»
در این اثر شکسپیر از زبان «مارک آنتونی» فانی بودن موفقیت ها را بیان می کند.
به عبارتی شکسپیر معتقد است زندگی به سرعت قابل تغییر است و کسب موفقیت اگرچه شیرین، اما فانی است. بنابر این آسایش در ستایش زندگی و موفقیت های آن نیست چرا که ستایش این نیازها راهی به جز فنا نداشته و در عین قدرت مرگ او را به کام خود می کشد.دکتر فلنز عقیده دارد: «انسان عصر حاضر تلاش می کند تا به آرامش دست یابد. «افزون خواهی »او نهایتی ندارد. او بی توجه به احتمال شکست، فنا و نیستی پیش می رود از این رو کوچک ترین شکستی او را آشفته کرده و تعادل روانی اش را بر هم میزند.«سزار»سمبل «افزون خواهان »و«مارک آنتونی»سمبل«سد »آنها برای خاتمه دادن به افزون خواهی و بلند پروازی های سزارها است.
- در«هملت»شکسپیر بار دیگر از زبان«هملت»(پرده سوم، صحنه اول) می گوید:«بودن یا نبودن مسأله این است. آیا پسندیده تر آن است که تازیانه ها و بلاهای روزگار غدار را با پشت شکسته و خمیده مان متحمل شویم یا این که ساز و برگ نبرد برداشته به جنگ مشکلات فراوان رویم تا آن دشواری ها را از میان برداریم؟ »در این زمزمه های پنهان«هملت»با خویش، ما خود را جست وجو می کنیم. انسان امروز نمی داند چگونه تصمیم بگیرد، مردد است. هملت های قرن حاضر فراوان هستند چرا که شجاعت، رشادت، جسارت و هر آن چه توان تصمیم گیری نهایی را به آن می بخشد، از میان آنها رخت بربسته است.
ما آموخته ایم بالاترین درجه شجاعت حفظ زندگی است به هر وسیله که باشد تا شاید روزی فرصتی برای جنگ آن هم نه جوانمردانه بیابیم. در واقع اعتماد به نفس دیگر وجود ندارد.» دکتر فلنز می گوید: «یکی از جدیدترین روش های درمان بیماران مبتلا به«سرگردانی»، عدم اعتماد به نفس و «تردید» تشویق آنها در جهت کسب اعتماد به نفس، برقراری ارتباط با دیگران و بازگشت به زندگی اجتماعی است. سرگردانی بشر نه به عصر ما که به قرن ها پیش باز می گردد.«شکسپیر» به راحتی«تردید» نوع بشر را از زبان«هملت»بازگو می کند.این نکته سنجی ها و روانکاری های جالب تنها اختصاص به«شکسپیر» ندارد. هنرمندان دیگری نیز به گونه ای به این نکات اشاره کرده اند.
- رابرت فراست، در یکی از اشعار زیبایش می گوید:« دو راه با یک چوب از یکدیگر جدا شده اند و من کوتاه ترین را انتخاب می نمایم و این راه سرآغاز تمام تفاوت ها و اختلاف ها است.»
به عقیده دکتر فلنز، برتری انسان ها در نحوه«تصمیم گیری»و«انتخاب راه» است. «فراست»انتخاب راه را وسیله ای برای رسیدن به«سعادت» می داند و عقیده دارد اختلاف ها و تفاوت ها سعادت بخش یا گمراه کننده هستند.گذشته از آثار برجسته ادبی که برشمردیم که به جرأت بخشی از دریای بیکران این آثار است، کم نیستند آثار هنری که برای کودکان و نوجوانان طراحی و نوشته شده اند و به زیبایی و با ظرافت به مسایل روانشناسی اشاره کرده اند. توجه به این قشر به جهت آسیب پذیری و شاید هم به جهت هوشیاری آنها بسیار مهم و مؤثر است.
- مارک تواین در دو شاهکار خود«تام سایر»و «هکلبری فین»جنبه های پیدا و پنهان کودکی و نوجوانی را به تصویر می کشد و حس نوع دوستی، آزادگی، کمک و یاری و مقابله با مشکلات را از دیدگاه کودک و نوجوان بیان می کند.
● کلام آخر
روانشناسان و هنرمندان، روح انسان را هدف قرار داده و
در صدد درمان آن هستند. هریک به نحوی سعی در درمان روح ناآرام بشر دارند. هنرمند می نویسد، بازی می کند، می جنگد، می گرید، می خندد و... و با این حربه ها به عمق روح انسان سفر کرده و لایه های پنهان ذهن او را که درگیر زخمی است به جنبش وا می دارد تا او نیز همسو با نویسنده، بازیگر، نوازنده، نقاش و...«خود» را «بازخوانی» کند و با این بازخوانی و» هم ذات پنداری «روح را آزاد و آن را درمان کند.
هنرمند پیش از آن که بازیگر، نویسنده، نقاش، شاعر و... باشد.«انسان»است و بی شک برجنبه های مختلف روح آدمی آگاه و مسلط.از این رو به راحتی می تواند هر آن چه آدمی را آزرده کرده و روحش را آزار می دهد بشناسد و بر همان اساس اثرش را بیافریند.
از این رو بی تردید زیبایی هنر در به پرواز در آوردن خیال و شفا بخشیدن روح پس از پروازی خیال انگیز است.
موضوعات مرتبط: روان شناسی
اگر شما از كودك خود بخواهید كه خود و دوستان خود را به تصویر بكشد، معمولا گروهی از بچهها را در حال بازی یا انجام یك فعالیت گروهی به تصویر خواهد كشید، در حالی كه اگر كودك شما منزوی یا ناسازگار باشد، اغلب در محدوده خارجی گروه و یا به صورت تنها كشیده خواهد شد...
▪ نقاشی گروه بچهها در یك صفحه:
اگر شما از كودك خود بخواهید كه خود و دوستان خود را به تصویر بكشد، معمولا گروهی از بچهها را در حال بازی یا انجام یك فعالیت گروهی به تصویر خواهد كشید، در حالی كه اگر كودك شما منزوی یا ناسازگار باشد، اغلب در محدوده خارجی گروه و یا به صورت تنها كشیده خواهد شد.
▪ تصویر خواب و رویا:
كودكان و حتی نوجوانان معمولا خواب و رویای خود را به صورت نقاشی ارائه میدهند و سپس آن را توضیح میدهند و در این مورد تبحر خاصی دارند، زیرا از تصویر كردن آن هیچ ترسی ندارند و خود را در هیچ موردی مقصر ندانسته و همه چیز را به عهده خواب و رویا میگذارند! البته نقاشی خواب و رویا ممكن است ترسها یا حتی تمایلات كودك را به تصویر بكشد. برای این مساله تصویر كودك قوی و بزرگتر از دیگران نمونهای است كه معمولا دیده میشود.
▪ خانه و محل زندگی:
در بیشتر نقاشیهای كودكان، خانه بیشتر از هر چیز دیگری به تصویر كشیده میشود.
البته كودكان در آغاز، خانههایی معمولی و پیشپاافتاده را به تصویر میكشند، اما با افزایش سن و به دست آوردن مهارت كافی، خانههای واقعیتر و پیچیدهتری را شاهد خواهید بود. اگر خانهای دلباز و یا همراه با در و پنجره و محیط پر از گل و حیاط را در نقاشی كودكان مشاهده كردید، این امر میتواند دلیل روحیه سالم فرزند شما باشد و میتوانید اینگونه تصور كنید كه فرزند شما اعتمادبهنفس كافی دارد. در حالی كه اگر خانهای بسیار ساده و بدون در را شاهد هستید كه به صورت منفرد و با دیوارهای بلند تصویر شده است، این میتواند بیانگر وابستگی كودك شما به شما در سنین پایینتر از هفتسالگی باشد و اگر كودك شما این زمان را پشت سر گذاشته باشد، كشیدن اینگونه خانهها میتواند دلیلی برای عدم وجود اعتمادبهنفس در كودك شما باشد.
▪ خورشید و ماه و ستارگان:
تصویر خورشید بهطور معمول بیانگر امنیت و شادی و قدرت است و به عقیده برخی از محققان و پژوهشگران به معنای حضور پدری مطلوب و موثر در جمع صمیمی خانوادهای متحد است. در حالی كه اگر این رابطه چندان درست و اساسی نباشد و یا كودك از جمع خانواده احساس رضایت نكند و یا به پدر و بخصوص به نوع رفتار او علاقهای نداشته باشد، خورشید به صورت نیمهپنهان در پشت كوه كشیده و یا اینكه اصلا از كل نقاشی حذف خواهد شد و معمولا اگر از كودك خود بخواهید نقاشی بكشد واو از ماه و نقاشی تاریك استفاده نماید، این نشانگر دلگیر بودن و عدم رضایت اوست.
▪ استفاده از درختها و سبزهزارها:
نكته جالبی كه باید در مورد بررسی نقاشیای كه كودك شما از درخت كشیده توجه خاصی داشته باشید، آن است كه در آغاز باید درخت ترسیمشده را به سه قسمت ریشه، تنه و شاخ و برگها تقسیم كنید. ریشه نماد ناخودآگاه فرزند شماست و به غرایز او مربوط میشود. تنه درخت درحقیقت شبیهترین چیز به ((خود كودك)) است و اگر تنهای بلند و استوار و قطور را مشاهده كردید، میتوانید آن را با اعتمادبهنفس و احساس رضایت كودك خود مرتبط بدانید. این در حالی است كه اگر درخت كشیدهشده توسط كودك شما، دارای شاخ و برگ كافی باشد، نشاندهنده این مطلب است كه كودك دلبند شما با محیط خارج و همنوعان خود به اندازه كافی رابطه دارد و اگر شاخ و برگ و یا هر كدام از بخشهای درخت را به صورت غیرعادی دیدید، این امر نشاندهنده عدم تعادل در فرزند شماست.
▪ اتومبیل و وسایل نقلیه عمومی:
در جوامع امروزی اتومبیل نمادی از قدرت به شمار میرود و به همین دلیل بهخصوص در نقاشی پسرها بهوفور دیده میشود. پس اگر مشاهده كردید كه كودك شما از كشیدن تصویر خود، خودداری كرده و به اتومبیل بها میدهد، میتوانید این امر را نشاندهنده ارتباط خوب وی با دنیای خارج بدانید.
▪ حیوانات:
اگر كودك شما در خانه یا هر مكان دیگری شاهد حیوانات باشد و سپس آنها را به تصویر بكشد، این امر مسالهای عادی تلقی میشود. اما اگر بیدلیل از حیوانات و بخصوص به صورت خشن استفاده نماید، این مساله به روحیه ناسالم او و یا احساس گناهی كه نمیتواند به صورت مستقیم آن را به تصویر بكشد مربوط میشود.
موضوعات مرتبط: روان شناسی