عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



قرارگاه ضد صهیونیستی کمیل | خرداد ۱۳۹۲

اشاره: خواهش می‌کنم این مطلب را با نگاه حق و باطل نخوانید. خودم با زبان خودم دارم می‌گویم که نه کسی را حق دانستم و نه کسی را باطل. یعنی هرگز نگفتم ما حقیم و اصلاح طلبان باطل! چرا باید چنین چیزی بگویم؟ اشاره من به مختار و حوادث تاریخی، فقط از جهت عبرت گرفتن است. ضمنا نقدی است بر رفتار سیاسی اصولگراها، نه اصلاح‌طلبان

ما چوب حجت و بصیرت رفاعه ها را می خوریم!

ما چوب حجت و بصیرت رفاعه ها را می خوریم!
 
این روزها دوست دارم سریال مختارنامه را دوباره ببینم. مخصوصا آن قسمتهایی که بصیرت آدمها را در معرض آزمایش قرار می‌دهد. حیف که خیلی از ماها اهل عبرت گرفتن نیستیم. به وقت شعار، اهل ادعاییم اما زمان عمل، عقل و تدبیرمان را تعطیل می‌کنیم.

در روزهای گذشته بارها با کسانی هم کلام شدم که برایم از حجت و تکلیف شرعی می‌گفتند. حرف زدن با این جماعت واقعا سخت بود. حرف من این بود که فهم و درک و تفسیرتان از حجت و تکلیف اشتباه است. ما هم می گوییم حجت، ولی کدام حجت؟ کدام تکلیف؟ کدام بصیرت؟ بصیرتی که فقط تا نوک بینی صاحب بصیرت را به او نشان می‌دهد؟ بصیرتی که دنیای پر پیچ و خم سیاست را نمی‌فهمد؟ بصیرتی که خودش را در تار و پود تحجر و تعصب زندانی می‌کند؟ بصیرتی که نتیجه‌اش پیروزی رقیب می‌شود؟

حجتی که در لایه‌های تنگ و تاریک محافل حزبی و جناحی بدست آید و مصالح عالی نظام و انقلاب را تشخیص ندهد حجت نیست، حتی اگر برایش دلیل شرعی بتراشند. تکلیفی که نتواند مصلحت حزبی را فدای مصلحت ملی کند، تکلیف شرعی نیست.

حجت شرعی برای کسی که ادعای ولایتمداری دارد، در هر کاری از جمله انتخابات، ناظر به دفاع از انقلاب و ولایت است. یعنی خروجی همه تصمیم‌ها باید به آن هدف اصلی برسد. پس این چه حجت شرعی بود که عملا به ضرر گفتمان انقلاب تمام شد؟! وقتی همه نظرسنجی‌ها، رای پایین نامزد اصلح شما را نشان ‌می‌داد؛ آیا اصرار بر ماندن، تکلیف و حجت شرعی بود؟ آیا تکلیفتان همین بود که با حجت شرعی و رای پاکتان کسانی را سر کار بیاورید که چهار سال بلکه هشت سال تمام منتظر این لحظه بودند؟


متن كامل در ادامه مطلب


موضوعات مرتبط: سیستمهای اطلاعاتی
برچسب‌ها: حجت ما , مختارنامه , بصيرت , راي

ادامه مطلب

تاريخ : ۱۳۹۲/۰۳/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

سخنرانی استاد فاطمی نیا با موضوع نبوت

استاد فاطمی نیا

 

سخنرانی استاد فاطمی نیا با موضوع نبوت به صورت صوتی آماده دانلود می باشد .

 

دانلود با حجم ۸٫۷ مگابایت



موضوعات مرتبط: دانلود سخنرانی
برچسب‌ها: سخنراني , فاطمي نيا , استاد فاطمي نيا , سخنران


تاريخ : ۱۳۹۲/۰۳/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

حسن روحانی ، پس از یک رقابت سنگین ، توانست برنده انتخابات شود. علاوه بر اراده الهی ، خواست مردم و تلاش های شبانه روزی اعضای ستادهایش ، این چند نفر هم در پیروزی او نقش بسیار مهم و غیر قابل انکاری دارند:

حسن روحانی: شخصیت محکم ، سوابق درخشان ، فن بیان ، آراستگی چهره و پوشش ، ارائه برنامه های راهبردی و ... همه و همه دست به دست هم دادند تا حسن روحانی ، بتواند بهتر از بقیه کاندیداها در نظر مردم جلوه گر شود و مردم ردای ریاست جمهور را برازنده تن او ببینند. به عنوان توانمندی های فردی او مهم ترین عامل در مطرح شدن ، حضور و پیروزی اش بود.

اکبر هاشمی: از بین سیاستمداران کنونی ایران ، حسن روحانی را می توان یکی از نزدیک ترین و دیرینه ترین یاران هاشمی دانست. روحانی هم پس از مشورت با هاشمی کاندیدای ریاست جمهوری شد. خود هاشمی نیز کاندیدا شد تا در نهایت یکی از آنها در صحنه بماند. هاشمی بعد از ماجرای رد صلاحیتش ، موجی که در پی کاندیداتوری اش به نفع وی ایجاد شده بود را به سمت روحانی هدایت کرد. او در روزهای آخر ، این ریسک را هم قبول کرد که رسماً و علناً ، بگوید که به روحانی رأی خواهد داد.

سید محمد خاتمی: بخش مهمی از آرای اصلاح طلبان که به سبد روحانی ریخته شد ، به فعالیت خاتمی مربوط می شود. او با حمایت تمام قد خود از روحانی ، توانست پایگاه مردمی اصلاحات را متقاعد کند به نفع شان است که به روحانی رأی دهند و آنان به اعتبار خاتمی نام روحانی را بر برگه های رأی شان نوشتند. خاتمی در متقاعد کردن عارف به کناره گیری هم نقش محوری داشت.

محمد رضا عارف: معاون اول دولت خاتمی ، تا روزهای پایانی تبلیغات انتخاباتی ، کاندیدا بود و درصد قابل توجهی از آرای اصلاح طلبان را نقداً در سبد خود داشت. کناره گیری او از رقابت ها به نفع روحانی ، تقریباً همه آرای عارف به سمت روحانی رفت و در پی آن ، آرای روحانی به طور معنی داری افزایش یافت. به علاوه انصراف عارف ، باعث شد آرای خاموشی که امیدی به پیروزی جریان اصلاح و اعتدال نداشتند ، روحیه بگیرند و از موضع عدم مشارکت در انتخابات به سمت رأی دادن بروند.

سعید جلیلی: حضور سعید جلیلی به عنوان کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری ، باعث ترغیب بخش های مهمی از جامعه برای شرکت در انتخابات و رأی دادن به گزینه جریان مقابل شد. بسیاری از مردم ، نگران آن بودند جریانی که به تندروی معروف است ، بر سر کار بیاید و راه و روش احمدی نژاد ، به سبکی جدید استمرار یابد. اگر جلیلی کاندیدا نبود ، خیلی ها اساساً دچار نگرانی نمی شدند که بر اساس آن نگرانی به پای صندوق ها بروند و به روحانی رأی بدهند.

محمود احمدی نژاد: ۸ سال ریاست جمهوری احمدی نژاد ، چنانچه افتد و دانی ، گذشت و مردم به ستوه آمده از وضعیت به وجود آمده در این سال ها ، به گزینه ای در جریان مقابل اصولگرایان رأی دادند. اگر احمدی نژاد عملکرد موفقی داشت ، مردم حتماً قدرت را در اردوگان اصولگرایان حفظ می کردند.

علی اکبر ولایتی: او در مناظره ها ، تابوی بحث هسته ای را شکست و به روحانی فرصت داد که بتواند از عملکردش در پرونده هسته ای دفاع تمام عیاری داشته باشد. ولایتی در عین حال ، مطالبی را در خصوص پرونده هسته ای - از جمله مذاکراتش با سارکوزی - بیان کرد که در جدل هسته ای روحانی - جلیلی ، به طور آشکاری به نفع روحانی تمام شد و جایگاه او را در بین مردم تحکیم کرد.

محمدباقر قالیباف: قالیباف که در مناظره های انتخاباتی اش خوش درخشیده بود ، در واپسین مناظره تلویزیونی ، مرتکب خطایی راهبردی شد و علیه روحانی سخنانی را گفت که واکنش جدی او را به دنبال داشت. وقتی قالیباف درباره حوادث سال ۸۲ کوی دانشگاه اتهامی را متوجه روحانی کرد ، در واقع فرصتی طلایی به روحانی داد تا بتواند حاضر جوابی و تسلط خود را به نمایش بگذارد و خطاب به قالیباف جمله ای بگوید که مثل بمب در میان مردم منفجر شد؛ او خطاب به قالیباف یادآور شد که شما می گفتید که می خواهید به دانشجویان حمله گاز انبری کنید. این سخن روحانی ، نه تنها بخشی از آرای خاکستری قالیباف را به سبد روحانی برد بلکه بسیاری از مرددین را نسبت به رأی دادن به روحانی ثابت قدم کرد.

و البته ، همه این ها در کنار اراده فرد فرد ملتی معنا شد که حماسه امید و اعتدال را خلق کردند.


موضوعات مرتبط: سیستمهای اطلاعاتی
برچسب‌ها: قاليباف , روحاني , احمدي نژاد , ولايتي


تاريخ : ۱۳۹۲/۰۳/۲۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
بسمه تعالی


آقای علی مطهری؛ فرزند مجاهد بزرگ و معلم مکتبی صدر انقلاب که چندان از تربیت پدر برخوردار نبوده‌ای، تو را به مسابقه دعوت میکنم. 

آیا حاضری با من مچ بیاندازی؟ مرا ضعیف میپنداری؟ چنان مشت تو را بفشارم که از درد به خود بپیچی. حاضری از روی همین ویلچیر و یا وقتی حالم بدتر می‌شود از روی تختم، با تو که ظاهراً سالمی و روی زمین راه میروی، با هم مسابقه دو بگذاریم؟ اشتباه نکن! نه فقط مسابقه سرعت،‌ حاضری از حرم امام روح الله تا جمکران مهدی فاطمه(س) پا به پای من بیایی؟ بدون راننده و ماشین؟.

بیا مسابقه قرص خوردن بدهیم. چندتا قرص حاضری در روز بخوری؟ 5 ، 10 ، 20 ؟ من روزی 35 قرص میخورم. میتوانی رکورد مرا بزنی؟ راستی،‌ هرچه به حافظه‌ام فشار می‌آورم، یادم نمی‌آید تو را در جبهه‌ها دیده باشم. کدام جبهه خدمت میکردی؟
در غرب بودی یا در جنوب؟ استخوانهایت از سرمای کردستان ترکیده و انگشتانت سیاه شده یا از حرارت جنوب به عطش مرگ افتاده‌ای و خاک بیابان خورده‌ای؟ در چند عملیات شرکت داشته‌ای؟ چندبار مجروح شدی؟
داغی سرب را چشیده‌ای یا توانسته‌ای خطی از دشمن را بشکافی؟ آیا توانسته‌ای فاصله پنجاه متری در سه راهی شهادت را در شلمچه بدوی؟ چقدر زیر آب میمانی؟
مسابقه بدهیم؟ حاضری در اروند دویست متر زیر آب یک نفس شنا کنی؟ چقدر می‌توانی شیمیایی تنفس کنی؟ حاضری یکبار در خیبر نفس بکشی؟ من با تو مسابقه پول و موقعیت و جایگاه و جهالت نخواهم داد. من با تو مسابقه دلشاد کردن دشمن و ابزار تبلیغ او شدن را نخواهم داد. من با تو مسابقه شهرت پرستی باطل و نوکری طاغوت را نخواهم داد.
من با تو مسابقه اهانت به ولایت فقیه را نخواهم داد که پیشتر اثبات کرده‌ام که از جسم و روح و همسر و فرزند و زندگی و آرامشم برای او و نام او و فرمان او و یک لحظه لبخند او نخواهم گذشت و همچون تو، او را کالای مسابقه نخواهم کرد. آیا حاضری با من مسابقه میزان قدرت انقباض و اسپاسم عضلات موقع تشنج را بدهی؟
میدانی آخرین باری که نزدیک بود تشنج کنم کی بود؟ زمانی که از خواندن نامه سخیف تو خشمگین شدم و نزدیک بود از روی ویلچیر زهوار دررفته‌ام نقش زمین شوم و اگر نبود تلاش همسر زجر کشیده‌ام، بار دیگر مسابقه را از تو برده بودم.
اما این نامه را نگه میدارم تا حکم مسابقه بعدی من و تو باشد در قیامت؛ تا معلوم شود چه کسی می‌تواند بهتر از روی صراط بدود


برچسب‌ها: مطهري , جانباز , جبهه , جهاد


تاريخ : ۱۳۹۲/۰۳/۱۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


مهم‌ترین اصولی که باید به خاطر داشته باشید انصاف و وجود هماهنگی کامل میان سهامداران اصلی شرکت است. تیم مدیریت‌ راه‌اندازی، مثل یک واحد عملیاتی ویژه عمل‌ می‌کند. هنوز سیستم کاهش نیروی زیادی نداشته و توان پذیرش اشتباه پایین است و هزینه زیادی دربر دارد.به عنوان مثال برای موفقیت لازم است هر کس در جایگاه خودش قرار بگیرد و بتواند به دیگر همکارانش تکیه کند تا کار به آنجام برسد. اگر كارمندان احساس کنند که با آنها منصفانه رفتار نمی‌شود، انگیزه‌ای نخواهند داشت و در سطحی که از آنها انتظار می‌رود عمل‌ نخواهند کرد. نتیجه این خواهد بود که همگی شکست می‌خورند. مساله اصلی درک انصاف است.

وقتی موضوع پرداخت مطرح می‌شود ، پارامتر مهم دیگری که باید در نظر گرفت هماهنگی است- هماهنگی میان کارآفرین و باقی هیات مدیره اولیه و کارمندان، و هماهنگی میان مدیریت‌ و سرمایه‌گذاران. از آنجایی که مساله به دستمزد مربوط می‌شود، سالم‌ترین سازمان، سازمانی است که مدیرکل، کارآفرینان و تیم مدیریت‌ و شرکای سرمایه‌گذار با هم هماهنگی داشته باشند و به جای جمع کردن درآمد و سرمایه یا پی گرفتن اهداف دیگر تمرکزشان را بر بالا بردن ارزش سهام قرار دهند.
به خودتان چقدر باید بپردازید؟
یکی از بزرگ‌ترین سوالاتی که در رابطه با کارآفرینان و مدیران شرکت‌های نوپا مطرح می‌شود این است که : به خود این اشخاص چقدر باید پرداخت شود؟ به گفته سرمایه‌گذاران موفق، این یکی از مهم‌ترین مسائلی است که باید پیش از سرمایه‌گذاری در کار جدید مد نظر قرار داد. فرض بر این است که، هر چه حقوق مدیرکل پایین‌تر باشد، احتمال موفقیت شرکت بیشتر است.
اینکه این اظهارنظر درست است یا خیر در بحث ما نمی‌گنجد، اما منطق پشت آن ارزش آزمودن را دارد. حقوق مدیرکل آثار مهمی به دنبال دارد. اول اینکه، وضع باقی شرکت را روشن می‌کند، اینکه به دیگران چقدر پرداخت شود‌ و هزینه‌ها به چه صورتی مدیریت‌ شود. اگر رسم بر این است که به همه حقوق خوبی پرداخت شود، کارمندان جدید اشتیاقی به دریافت کمتر و تلاش برای رسیدن به مزایای بیشتر را ندارند، همین است که موجب می‌شود کارمندان تازه وارد و سرشار از نوآوری از دور خارج شوند و به این ترتیب یکی از عوامل موثر در پیشی گرفتن شرکت‌های تازه‌کار برسابقه‌داران از میان برداشته شود.
دوم اینکه، با نگاهی دقیق‌تر می‌توان گفت، حقوق مدیرکل نشان دهنده انگیزه حقیقی تیم کار اجرایی است. در سازمانی که نقش یک مدیرکل مانند یک کارآفرین است و تیم مدیریت با سرمایه‌گذاران همسو هستند، همه تمرکز شان را بر بالا بردن ارزش سهام می‌گذارند نه جمع کردن مستمری ماهانه خود. در نخستین مرحله، دستمزد بالا نشانی بر این است که گروه «همگی» از فرصت‌های برابر برخوردار نیستند. تمام هزینه‌هایی که صرف پرداخت حقوق مدیرکل می‌شود، پول‌های مازاد حاصل از کاهش سهم سهامداران است که باید حفظ می‌شده است. سرمایه‌گذاران باهوش می‌دانند که باید به نحوه سرمایه‌گذاری مدیران عمیقا توجه داشته باشند، چرا که عقیده واقعی آنها را به روشنی مشخص می‌کند. آیا احتیاط می‌کنند و معاملات خود را بیشتر به صورت نقد انجام می‌دهند، یا به فرصت‌های دراز مدت عقیده دارند؟
پس، آیا این به معنای آن است که مدیران نباید خودشان چیزی دریافت کنند؟ به هیچ وجه. بهترین توصیه این است که حقوق خود را تا جایی که می‌توانید پایین در نظر بگیرید آنقدر که بتوانید زندگی خود را بگذرانید. این پاسخ قاعده کلی نیست، به این دلیل که دامنه نیازهای مالی می‌تواند بسیار گسترده باشد، یک کارآفرین 23 ساله تازه کار و مجرد نیازهای مالی متفاوتی نسبت به فردی 50 ساله با دو بچه دانشگاهی دارد.
با گذشت زمان، همین طور که شرکت رشد می‌کند و با موفقیت پیش می‌رود، برای مدیرکل و هیات مدیره اولیه فرصت بسیار خوبی است که در صورت تمایل درآمدهای خود را به نرخ «بازار» نزدیک‌تر کنند. برای مثال، بعد از اینکه شرکت یک رتبه ارتقا پیدا می‌کند، معمول است که حقوق پایه کمی افزایش می‌یابد. باقی تغییرات به طور معمول با ارتقای شرکت یا ترجیحا زمانی که کسب و کار به نقطه سربه سر برسد، انجام می‌شود.
چطور به تیم مرکزی حقوق دهیم
در مورد حقوق هیات مدیره غیرکارآفرین هم باید همان دقت نظری اعمال شود‌ که در مورد خود کارآفرینان به کار برده شد. در واقع، یکی از ساده‌ترین روش‌ها برای فهمیدن این که شاید یکی از افراد تیم اجرایی برای مرحله راه‌اندازی کار مناسب نباشد این است که آیا تقاضای مالی بالایی به عنوان دستمزد دارد؟ یکی از روش‌های مناسب برای آزمودن طرز تفکر مدیران اجرایی این است که به آنها حق انتخاب میان دو پیشنهاد متفاوت بدهیم. برای مثال، به داوطلب پست مدیرعامل پیشنهاد دهید که بین این دو مورد انتخاب کند، حقوق پایه 100000 دلار با 3 درصد سهام شرکت یا حقوق 150000 دلار با 1 درصد سهام. در بیشتر موارد، مایلید که حقوق کمتر و سهام بیشتر انتخاب ‌شود. این چیزی است که با نیازهای شرکت همخوانی دارد- کاهش هزینه‌های نقدی و بالا بردن توقعات سهامداران.
همان طور که حقوق مدیرکل وضعیت باقی شرکت را تعیین می‌کند، حقوق اولین نفر از اعضای هیات مدیره غیر بنیانگذار نیز تعیین‌کننده پایه حقوقی باقی مجموعه اعضای هیات مدیره است. این یکی از دلایلی است که باید در انتخاب هیات مدیره اولیه دقت کنید، کسانی را برگزینید که به فرصت‌های درازمدت برای شرکت باور داشته باشند و برای ارزش سهام اهمیتی بیش از پول نقد قائل باشند. همین‌طور که شرکت‌ها تکامل پیدا می‌کنند، فرآیند تعیین حقوق قاعده مندتر می‌شود‌ و بیشتر به آنچه که با توجه به سمت و تجربه فرد، نرخ بازار خوانده می‌شود‌ گرایش می‌یابد. به خاطر داشته باشید که، در کارآفرینی، مزایا از همان ابتدا به سوی‌تان سرازیر نمی‌شود‌. زمانی می‌رسد که شما خود را برنده خواهید یافت، و این را روشی که برای پیشرفت به کار می‌گیرید تعیین می‌کند.




برچسب‌ها: آغاز يك كار , كسب و كار , تعيين حقوق , قرارداد


تاريخ : ۱۳۹۲/۰۳/۰۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |


 شاید شما هم با دیدن عنوان این مطلب بگویید یک حرف زدن ساده که دیگر این حرف ها را ندارد اما اگر بدانید که در خیلی از کشورها برای آموختن همین ۱۰ اصل گفت و گو انجمن دارند و کارگاه می گذارند و آن را با فرمت های مختلف، به کوچک و بزرگ یاد می دهند چه؟

اگر بدانید پشت این مهارت ها، ایده های بزرگ فلسفی است که می شود با آن ساعت ها پز روشنفکری داد چه؟ اگر بدانید خیلی از موفقیت های ریز و درشت تحصیلی و کاری و خانوادگی تان به همین مهارت داشتن در گفت و گو بستگی دارد چه؟ اگر پشت بسیاری از دلخوری هایتان از دیگران رعایت نکردن یک یا چند تا از این ۱۰ مهارت باشد چه؟

۱ – جانبداری
طرف نظر خودتو را بگیر!
شاید با دیدن مهارت های دیگر این سوء تفاهم پیش بیاید که گفت و گو یعنی اینکه انسان خود را با آنچه دیگری می گوید، وفق دهد و از نظرات خود صرف نظر کند اما تسلیم و دنباله روی با روح گفت و گو منافات دارد.
برای همین اینکه بتوانیم از نظر خودمان دفاع کنیم، خودش یک بخش از گفت و گوست. اگر ما ریشه های حرفی که می زنیم را بشناسیم، راحت می توانیم از حرف خودمان دفاع کنیم. یادتان باشد صداقت اینجا هم شرط است. اینکه ما بگوییم چه تردیدهایی داریم و اینکه از دیگران برای تکمیل نظرمان کمک بگیریم هم بخشی از جانبداری ما از نظر خودمان است.

۲ – موضع یادگیرنده
دانش آموز باشید نه استاد!
« نه، صبر کن »، « نه اینجوری نیس، بذار من بگم ». احتمالا شما هم در گفت و گوهایتان از این جمله ها زیاد شنیده اید یا برعکس، زیاد آنها را به کار برده اید. راستش خیلی تقصیری ندارید. ما جوری بار آمده ایم که دلمان می خواهد بیشتر در نقش یک عالم همه چیزدان در گفت و گوها ظاهر شویم تا یک مشتاق به دانستن. فکر می کنیم که ما بهتر بلدیم، بهتر می دانیم و ودر پاسخ به صحبت دیگری اولین حرفی که به نظرمان می رسد، این است که بگوییم «نه» و حرف خودمان را بزنیم.
اما گفت و گو وقتی ثمربخش است و باعث پیشرفت و ثبات ارتباط ما با هم می شود که بپذیریم همه چیز را نمی دانیم. ما باید بپذیریم که ممکن است در مورد موضوعی که ما فکر می کنیم به آن مسلطیم، دیگری حرف تازه ای بزند که برای خود ما هم جالب است. یادتان باشد که برداشت ما فقط بخشی از واقعیت است. اولین مهارت گفت و گو همین است؛ اینکه ما در گفت و گو به جای « استاد سخنران همه چیزدان » خودمان را به جای « دانش آموز مشتاق یادگیری » بگذاریم؛ چیزی که متخصصان گفت و گو به آن می گویند: « موضع یادگیرنده.»

۳ – گشودگی ذهن
مخت را تکان بده
در گفت و گو به عنوان شنونده باید بتوانیم این احساس را به طرف مقابل بدهیم که به او اعتماد داریم تا بتواند ذهن باز داشته باشد! اینطوری به واسطه اعتمادی که به او می کنیم، ذهن خودمان هم برای دریافت حرف هایش باز می شود. به زبان آدمیزاد اینکه حاضر باشید با ایده های تازه آشنا شویدو موقتا از دیدگاه های شخصی خودتان دست بکشید، یعنی اینکه ذهنتان در مقابل دیگران باز است.
گشودگی ذهن چیزی بیش از یک خصوصیت فردی است، نوعی شیوه ارتباطی با دیگران است. اگر در شروع یک رابطه حتی یکی از طرفین بتواند با گشودگی ذهن در مقابل دیگری رفتار کند خوب است ولی در ادامه برای پیشرفت یک رابطه و گفت و گوی موفق باید هر دو طرف برای عمل به چنین رفتاری تلاش کنند.

۴ – به تعلیق درآوردن فرضیات
پیش فرضتو خط بزن!
در زندگی روزمره کمتر متوجه می شویم که عینک خاصی را به چشم زده ایم که ادراک و برداشت های ما را با قاطعیت شکل می دهد و آنها را محدود می کند، زیرا این نوع برداشت در طول زندگی و از دوران کودکی در خون و گوشت ما نفوذ کرده است. ارزیابی های سریع و جهت گیری های فوری در زندگی، احساس امنیت به وجود می آورند. تنها در صورتی که بفهمیم به چه میزانی وابسته به آنها هستیم، قادر خواهیم بود در آنها تجدید نظر کنیم و الگوهای قدیمی و تله های فکری را کنار بگذاریم. ما دائم با محیط در ارتباط هستیم و همیشه در حال ارزش گذاری و قضاوت. مثلا این بهتر است یا آن؟ کدام یک بزرگتر است؟ کدام زیباتر است؟ چه چیز خطرناکتر است؟ چه کسی سریع تر یا کندتر است؟ تاثیر من چگونه است؟ بدین ترتیب با ردیفی از ارزیابی های روزانه به سر می بریم.
آگاهانه یا ناآگاهانه درباره داده های بی شماری تصمیم می گیریم، انتخاب می کنیم. واقعیت را آنطور که مناسب می دانیم، می سازیم و متوجه نمی شویم که اینها ساختارهای خودمان است. تصمیمات و اعمالمان به وسیله ارزیابی ها وتصورهای خاص ما از جهان که روی واقعیات عینی پرده افکنده اند تعیین و اجرا می شوند. به وسیله گفت و گو می توان این عکس العمل های ناخودآگاه، اتوماتیک و زنجیروار را که در اثر الگوهای ذهنی به وجود آمده اند، شکست.
برچسب ها هم قضاوت ذهنی هستند. خیلی وقت ها ما با برچسب زدن به همدیگر پیشداوری می کنیم و از همانزاویه با فرددیگر برخورد می کنیم. در این صورت توانایی ها و خصوصیات دیگر او نادیده گرفته می شود و حتی آن ویژگی ها در فرد تعطیل می شود. در صورتی که هر انسانی بالقوه دارای خصوصیات بی شماری است که در شرایط مناسب می تواند شکوفا شود. پیش فرض های خودتان را بشناسید و آنها را موقع گفت و گو کنار بگذارید.

۵ – از دل سخن گفتن
هر چه می خواهد دل تنگت بگو!
این دیگر خیلی سخت است. اینکه ما حرف واقعی خودمان را بزنیم، بدون آنکه آن را در لفافه طعنه و تظاهر بپیچیم. یک رابطه ساده اما عمیق، دقیقا از همین اصل از دل سخن گفتن سرچشمه می گیرد. «نکند این حرفی که می زنم او را ناراحت کند» مهمترین باوری است که مانع از دل سخن گفتن ما می شود. یک ور پیچیده تر از دل سخن نگفتن، این است که ما فقط برای جلب توجه دیگران حرف بزنیم، نه برای زدن حرف خودمان. اینکه از دلمان حرف بزنیم، به همین خاطر باعث گزیده گویی می شود.

۶ – گوش دادن
شنیدن از سودای جان
« چند بار باید یه حرفی رو به تو بزنم؟ »، « چرا وقتی حرف می زنم حواست به من نیس؟ »، « اون که همیشه فقط منتظره حرف خودش رو بزنه، عجیب نیس حرف تو را نشنیده »، « ببخشید دوباره می گی چی گفتی، اصلا حواسم به تو نبود »، « من که دیگه چیز برای تو تعریف نمی کنم »، « من اصلا نشنیدم تو داشتی حرف می زدی». حتما شما هم در مکالمه هایتان از این قبیل جمله ها درباره کسانی که درست به حرف طرف مقابل گوش نمی دهند استفاده کرده اید. فرق شنیدن با گوش دادن این است که شنیدن فقط یک عمل فیزیولوژیک است اما در گوش دادن، ما حرف طرف مقابل را ادراک می کنیم. بیشتر وقت ها، ما موقع گوش دادن، توجه و حضور ذهن کافی نداریم.
حضورمان بیشتر فیزیکی است. انگار داریم حرف های طرف مقابل را دنبال می کنیم ولی در واقع به چیزهای دیگر فکر می کنیم. نشان دادن اینکه داریم گوش می دهیم (با تکان دادن سر مثلا)، اینکه حرف های دیگران را قطع نکنیم، اینکه ادامه حرف هایش را خودمان نزنیم، اینکه هر جا را نفهمیدیم سوال کنیم. اینکه بین شنیدن و گفتن حرفمان فاصله باشد هم در واقع تکنیک های عملی گوش دادن هستند.

۷ – ناظر خویش بودن
به خودت نگاه کن!
« بر خویشتن خویش ناظر بودن » آخرین مهارتی است که برای ایجاد گفت و گوی بالنده به آن می پردازیم. این مهارت را می توان مجموع همه مهارت های دیگر دانست. برای عملی کردن این مهارت به آگاهی مدام نیاز داریم. آگاه بودن به خودو آنچه که انجام می دهیم، درست همان موقع که در یک گفت و گو شرکت می کنیم و از آرا و نظرات خود حرف می زنیم یا از دیگری در مورد عقایدش سوال می کنیم و حتی وقتی در سکوت به حرف های دیگران گوش می دهیم، باید سعی کنیم که به آنچه انجام می دهیم دقت داشته باشیم.
گویا خود را از خود جدا می کنیم و از بالا به خود نگاه می کنیم. بر خویشتن خویش ناظر بودن مثل این است که در لحظه ای که در یک ارتباط قرار می گیریم، به خاطر داشته باشیم که در مورد هر موضوعی که با دیگران ارتباط برقرار می کنیم، همه چیز را نمی دانیم و موضع یادگیرندگی داریم و اینکه به خود یادآوری می کنیم که به دیگری احترام کامل بگذاریم، زیرا ذات انسانی قابل احترام است و ذهن خود را باز می گذاریم تا نظرات دیگران را بی قضاوت های آنی گوش کنیم و آمادگی دریافت نظرات جدید را داریم.
همچنین به خود یادآوری می کنیم که باید صداقت داشت و از دل سخن گفت و هنگام گوش دادن با تمرکز به آنچه دیگری می گوید گوش فرا دهیم، نیز به خودیادآوری می کنیم که یک گفت و گوی موفق بدون شتاب پیش می رود و همیشه فرضیات قبلی ما تمام و کمال درست نیست و نمی توان براساس داشته های قبلی همه اتفاقات و حرف ها را تفسیر کرد.
وقتی بر خویش ناظریم، به یاد داریم که به شکل سازنده ای از نظرات خود دفاع کنیم و برای روشن بودن حرف هایمان ریشه های فکریمان را درباره آن موضوع بیان کنیم و برای رسیدن به درک متقابل از احوالات و نقطه نظرات دیگران جویا بشویم.

۸ – احترام کامل
این علامت مخصوص گفت و گوست!
دومین مهارت گفت و گو « رعایت احترام کامل » است. احترام به دیگری به معنای آن است که دیگری را آنگونه که هست، به رسمیت بشناسیم و حتی بتوانیم موقتا خود را به جای او فرض کنیم و تصور کنیم که اگر در شرایط مشابه او بودیم، شاید همان خصوصیات را می داشتیم و همانطور فکر و عمل می کردیم. ممکن است آنچه را که سایرین می گویند یا فکر می کنند دوست نداشته باشیم اما نمی توانیم مشروعیت آنها را به عنوان یک انسان انکار کنیم. یک میزگرد نماد مناسبی برای گفت و گوی محترمانه است زیرا گردی میز می گوید کسی در این مجلس بالاتر از کس دیگری نیست اما برای ایجاد برابری مورد نیاز انجام گفت و گو به چیزی بیش از یک ابزار مثل میز گرد نیاز داریم؛ چیزی مثل داشتن نگرش برابر نسبت به انسان ها.

۹ – جویندگی
سوال کن!
طرح یک سوال ساده و صادقانه موقع گفت و گو، بسیار تاثیر خوبی بر طرف مقابل دارد. پرسیدن سوال هم علاقه ما به طرف مقابل را نشان می دهد و هم کمک می کند خودمان بفهمیم طرف دارد چه می گوید. متخصصان گفت و گو به این مهارت می گویند « جویایی یا جویندگی ».
یادتان باشد جویندگی، اگر دقیق اجرا نشود، ممکن است این تصور را در دیگران ایجاد کند که داریم در کارشان دخالت می کنیم. ضمنا یادتان باشد به بهانه جویندگی به دنبال سردرآوردن از شرایط زندگی و افکار دیگران نباشیم.

۱۰ – عجله نکردن
شتاب سنج داشته باش!
آقایان! خانم ها! و مخصوصا شما آقایان! گاهی طرف مقابل فقط حرف می زند که حرفش را زده باشد. بعضی وقت ها فرصت بدهید که دیگران حرف بزنند و شما فقط گوش دهید، نگاه کنید و بگذارید طرف مقابل بداند که شما فقط می خواهید گوش دهید، بدون هیچ عجله ای برای دیکته کردن راه حل هایی که شتابزده به ذهنتان می رسد. بعضی وقت ها عین کلاس اولی ها می خواهیم جواب هایمان را قبل از اینکه صورت مساله را متوجه شده باشیم، از حفظ و به ترتیب بگوییم. عجله نکنید و به صورت مساله گوش کنید.



برچسب‌ها: گفت و گو , مهارت گفتگو , حرف زدن , مهارت كلامي


تاريخ : ۱۳۹۲/۰۳/۰۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

یاد زمانی که تو آرایشگاه مردونه فقط مو کوتاه می کردن بخیر .


برچسب‌ها: آرايشگاه


تاريخ : ۱۳۹۲/۰۳/۰۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
.: :.