بایدن در یک سالگی ریاست جمهوری خود، مطالبی بر زبان راند که اهل فن ،
آن را حمل بر تمایل آمریکا به تجزیه افغانستان کردند.
اما آمریکا، به دنبال تجزیه افغانستان نیست ،
بلکه آنچه که مورد نظر آمریکاست، بردن افغانستان به سمت جنگی جدید است.
تجزیه افغانستان، آنقدر منفعت برای آمریکا ندارد که جنگ میتواند منفعت داشته باشد.
وجوهی که میتواند موید مدعای فوق باشد به شرح زیر است:
اول : اگر بگوییم که آمریکا به دنبال تجربه افغانستان است ،
باید به این مطلب فکر کنیم که تجزیه افغانستان، چه منفعتی برای آمریکا خواهد داشت؟
در شرایط فعلی، این منفعت، هیچ است و آمریکا برای هیچ، در هیچ معرکه ای هزینه نمیکند.
دوم: آمریکا، تنها بازیگر میدان افغانستان نیست و برای بازی در میدان افغانستان ،
نیازمند همکاری متحدین قدرتمندی همچون پاکستان است.
اگر افغانستان تجزیه شود، معنایش این است که پاکستان نیز دچار فروپاشی شود.
بخش مهمی از افغانستان پس از تجزیه، پشتونستانی خواهد بود
که جمعیت انبوهی از آن در خاک پاکستان زندگی میکنند و از کویته تا پیشاور، سرزمین آنهاست.
بنابراین، پاکستان، با تمام توان، در برابر ایده تجزیه افغانستان خواهد ایستاد.
علاوه بر پاکستان ، سایر بازیگران منطقه ای که مخالف با آمریکا هستند هم
از تجزیه افغانستان استقبال نمیکنند.
سوم: یک افغانستان با ثبات که یک حکومت مقتدر در آن حاکمیت داشته باشد تا امنیت ترانزیت کالا
و انرژی میان کشورهای منطقه را تامین کند،
(صرف نظر از شکل حکومت که جمهوری باشد یا امارت یا حکومت ظالم باشد یا عادل)
به همان اندازه که برای چین، روسیه و ایران منفعت دارد، برای آمریکا، خطرناک است.
آمریکا عمیقأ از رشد رقبای خود در اطراف افغانستان نگران است
و برای اینکه بتواند رقبای خود را مهار کند، ناچار است از اتصال اقتصادی آنها به یکدیگر جلوگیری کند
و دست برقضا، این افغانستان است که میتواند چهارراه اتصال رقبای آمریکا واقع شود.
بنابراین، ناامنی در افغانستان، احیای راه ابریشم و اتصال قدرت های منطقهای ما
حول افغانستان را با چالش مواجه خواهد ساخت.
چهارم : ایران ، روسیه و چین میپنداشتند که طالبان امروز ، همانند طالبان دهه هفتاد ،
گروهی یک دست هستند که قادرند یک حکومت اقتدارگرای باثبات در افغانستان ایجاد کنند .
این حکومت، اگر ویژگی مهم ضد آمریکایی بودن را هم میداشت که نور علی نور میشد.
این کشورها به همان دلیل ، کوشش کردند تا به طالبان در تثبیت حاکمیت شان کمک کنند .
اما از این نکته غافل شده بودند که رهبران طالبان در سطوح بالا و میانی ،
طی بیست سال گذشته ، جذب سرویس های امنیتی آمریکا شده اند
و در زمینی بازی میکنند که آمریکایی ها بازیگردان آن باشند.
به جرأت میتوان گفت که رهبران طالبان در سطح عالی و میانی ،
نه تنها دشمن آمریکا نیستند، بلکه متحد استراتژیک و شریک آمریکا هستند
و الا آمریکایی که حاضر نبود امکانات نظامی خود را
پس از تخلیه مراکز نظامی در اختیار حکومت دست نشانده خود قرار دهد ،
با چه منطقی، میلیاردرها دلار تجهیزات فوق پیشرفته نظامی + جغرافیا را
بدون جنگ و به آن آسانی در اختیار طالبان قرار داد؟
پنجم: اگر کشورهای همسایه افغانستان، راه تقابل با طالبان را در پیش بگیرند
و از مخالفین طالبان حمایت کنند ، آمریکا به آسانی به هدف خود
(شعله ور کردن جنگ در افغانستان و ایجاد مانع بر سر راه توسعه اقتصادی قدرت های منطقه ای)
خواهد رسید.
اما اگر جبهه مقاومت نتواند به یک بازیگر قوی بدل شود ،
به این معنا نیست که جنگ هم وجود نخواهد داشت .
بلکه آنگاه نوبت میدان داری به شبکههایی میرسد
که سرویس های امنیتی آمریکا طی سالیان گذشته در درون طالبان ایجاد کرده اند.
آنچه که از اختلافات گسترده میان طالبان در نقاط مختلف افغانستان مشاهده میشود ،
به خوبی نشان میدهد که این گروه به شدت مستعد چند تکه شدن است
و نگاه داشتن نیروهای طالبان زیر عنوان امارت و پرچم سفید آن، عمر طولانی نخواهد داشت.
ششم: تصور این است که منظور بایدن ، تجزیه افغانستان به دو یا چند کشور با حکومت های مستقل نیست ،
بلکه مقصود او ، تقسیم افغانستان به دو یا چند جزیره قدرت است
که مدام با هم در حال جنگ باشند
و ضمن اینکه جغرافیایی افغانستان را برای همسایگان بلااستفاده میکنند ،
گهگداری از این جغرافیای پر آشوب ، آسیب هایی هم به آن کشورها وارد کنند.
با این وصف ، همسایگان افغانستان ، هرگز از تعامل با طالبان ، نفع نخواهند برد
و حتی اگر از جبهه مقاومت هم حمایت نکنند تا به خیال خود ، درگیر جنگ افغانستان نشوند ،
باز هم از آشوبی که طالبان به نیابت از آمریکا در افغانستان ایجاد خواهند کرد ،
در امان نخواهند ماند.
سخن آخر :
به همین دلایل که گفته شد ، سخنان بایدن ، بیش از آن که بوی تجزیه بدهد ، بوی خون و خونریزی میدهد.
موضوعات مرتبط: نفوذ ، فرقه ها
برچسبها: بایدن , افغانستان , ایران , تجریه
الحمدلله چین و روسیه طی توافقی دلار را از مبادلات خود حذف کردند. حجم تجارت سالانه دو کشور حدود یکصد و هفت میلیارد دلار است و شاید کسانی بگویند در مقیاس جهانی، این رقم اثر چندانی روی نقش بینالمللی دلار نخواهد داشت. اما باید توجه داشت که حذف دلار از مبادلات، یک پدیدهی منحصر به روابط چین و روسیه نیست، یک فرآیند است که از مدتها پیش توسط رقیبان بینالمللی آمریکا به عنوان یک راهبرد دنبال میشود.
این راهبرد، که انتظار میرود ظرف چند سال آینده به نتیجه برسد، دو محصول مهم خواهد داشت: نخست، سقوط اقتصاد آمریکا در نتیجه سقوط ارزش دلار و تلاش طلبکاران برای فروش ۲۲ تریلیون دلار طلب خود که روند سقوط ارزش دلار را تشدید خواهد کرد(برخی از فروش اوراق بدهی آمریکا توسط چین به عنوان گزینه اتمی پکن یاد میکنند). دوم، تضعیف شدید ابزارهای جنگ ارزی که آمریکا بر پایه مناسبات دلاری در جهان شکل داده و پایه تحریمهای واشنگتن علیه سایر کشورها محسوب میشود.
از رخدادهایی که اتفاق میافتد، حتما خوشحال هستیم، چراکه بزرگترین دشمن مردم ایران در حال از دست دادن بزرگترین سلاح خود علیه ماست، اما نباید در برابر این تحولات منفعل بود و فقط ایستاد و برای دیگران سوت و کف زد.
ایران یک بازیگر مهم بینالمللی است و میتواند در دو سطح نقشهای مهمی ایفا کند:
۱- توقف استفاده از دلار در مبادلات خارجی
۲- توقف استفاده از سامانههای مبادلاتی تحت سلطه آمریکا (و هم پیمانان اروپاییاش) و مشارکت در طراحی سامانههای جایگزین.
از چین و روسیه باید آموخت که هرگز با این مفروض که "مگر ۱۰۰ میلیارد دلار چه تاثیری روی نقش دلار دارد؟"، راهبرد تضعیف دلار را کنار نگذاشتند.
اتفاق دیگری که با توجه به سقوط شدید ارزش دلار ظرف چند سال آینده، از اکنون باید شروع شود، این است که همه ذخایر دلاری کشور باید صرف واردات طلا شود. اما مردم به همان دلیلی که به دست خود سهام پدیده خریدند و پس از فاجعه، به حاکمیت پناه آوردند، پس از فاجعه دلار هم به حاکمیت پناه خواهند آورد. از امروز به فکر باشیم و مدیریت کنیم تا همه ذخایر دلاری ایرانیان به طلا تبدیل شود.
افول موریانه وار یک خصلتی دارد و آن اینکه وقتی پایه ستونها تخریب شد، سقوط بنا دفعی و وحشتناک است .
موضوعات مرتبط: آموزش ، سخن روز ، پیشنهاد مدیر ، انقلاب اسلامی ، اطلاعات عمومی
برچسبها: سقوط دلار , موریانه , چین و روسیه , ایران