عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



قرارگاه ضد صهیونیستی کمیل | مفاهيم امنيتي

 

 مفاهيم امنيتي

از جمله رسالت هاي قانوني و مصوب وزارت اطلاعات، «افزايش آگاهي هاي و آموزش اطلاعاتي جامعه» از يك سو و از سوي ديگر «كسب و جمع آوري اخبار با حداكثر استفاده از نيروهاي مردمي»، مي باشد. يكي از بسترهاي انجام رسالت مذكور، آشنايي هرچه بيشتر مردم جامعه با واژه ها، موضوعات و پديده هاي  امنيتي و اطلاعاتي است. براي رسيدن به اين مهم، بخش حاضر به معرفي مختصر و عمومي، مفاهيم ، واژه ها و موضوعات و پديده هاي امنيتي خواهد پرداخت.
 
 1 )  آشنايي با مفهوم " ضد جاسوسي" ( * )

هر كشور و واحد سياسي براي صيانت و حفاظت از اطلاعات و اخبار حساس و حياتي خود، ناگزير از داشتن سازمان هاي متناسب و نيروها و امكانات مورد نياز خود براي اين مهم مي باشد. مجموعه نيروها، امكانات و سازمان متولي مقابله با رخنه و نفوذ بيگانگان و دشمنان يك كشور به حوزه اطلاعات محرمانه و حياتي آن كشور را "سازمان ضد جاسوسي" آن كشور مي نامند.
مسئوليت «سازمان ضد جاسوسي» هر كشور، شناسايي، كشف و خنثي سازي عمليات هاي اطلاعاتي بيگانگان براي كسب اخبار و اطلاعات كشور است.

"نران پير آلم" در كتاب "جاسوسي و ضد جاسوسي" اين گونه نوشته است:
"... ماموريت اصلي سازمان ضد جاسوسي به وضوح از نام آن مشهور است اما اين وظيفه يعني مقابله با جاسوسان دشمن، تنها وظيفه اين سازمان نيست. در واقع از چند دهه پيش دو وظيفه جديد بر دوش اين سازمان گذاشته شده: "ضد مداخله و مسموم كردن دشمن" دخالت سياسي يا اقتصادي با جاسوسي- كه يكي از زوائد آن هاست- تفاوت دارد. اين كار عبارت است از تسلط بر بعضي اهرم هاي فرماندهي از سوي كشوري در كشور ديگر، چه با هدف جهت دادن به سياست كشور اخير در راستاي مطلوب كشور مداخله گر. دخالت سياسي با استخدام كساني كه در مقامات دولتي صاحب مقامي هستند، احزاب، سنديكاها و نيز با كنترل گروه هاي سياسي، مذهبي، فرهنگي و وسايل اطلاعاتي اعمال مي شود. دخالت اقتصادي از طريق شركت پنهاني در گروه هاي مالي يا شركت ها ، بورس بازي و اغتشاشات اجتماعي به اهداف خود دست مي يابد.
برخلاف "جاسوسي"، «دخالت»، نوعي "اقدام" است، اما مثل جاسوسي از مأموران استفاده مي كند و تكنيك هاي زير زميني را به كار مي گيرد. به همين دليل است كه مأموريت مقابله با آن از روي عقل و منطق به ضدجاسوسي واگذار شده است."مسموم كردن دشمن"، عملياتي است شامل رساندن اطلاعات جعلي به دشمن تا او آن چيزي را بداند كه مايلند بداند و در نتيجه آن گونه عمل كند كه مي خواهند. عمليات مسموم كردن حريف- يا دست كم بخش اعظم آن- از طريق ضد جاسوسي اجرا مي شود زيرا اين سازمان از لحاظ منابع و ابزار، مؤثرترين آن ها را در اختيار دارد: "مأموران دوجانبه" ... مأمور دو جانبه همان گونه كه از نامش بر مي آيد مأموري است كه همزمان در خدمت دو سازمان اطلاعاتي رقيب است يا بهتر بگوييم در خدمت آن سازمان اطلاعاتي است كه تعلق دو گانه او را مي داند، و به ديگري خيانت مي كند"...

همان گونه كه در نوشته هاي "پير آلم" ديديم، "ضد جاسوسي" فقط وظيفه مقابله با جاسوسي هاي دشمنان را بر عهده ندارد بلكه با تعاريف جديد از اقدامات اطلاعاتي و امنيتي و تنوع و تكثر عمليات هاي امنيتي سرويس هاي جاسوسي جهان، وظايف و مسئوليت هاي جديدي نيز به او واگذار شده است. در جمهوري اسلامي ايران نيز وظيفه مبارزه با فعاليت هاي براندازي بيگانگان، مقابله با خرابكاري و اقدامات تروريستي، بمب گذاري و شبكه هاي جاسوسي و براندازي به همراه مقابله با جاسوس هاي بيگانگان به "سازمان ضد جاسوسي" سپرده شده كه در مجموعه سيستم اطلاعاتي وزارت اطلاعات و هماهنگ با ساير مجموعه ها به وظايف حساس و خطير خود مي پردازد. اين سازمان ضد اطلاعاتي، در طول سال هاي حيات خود، خدمات امنيتي و اطلاعاتي بي نظيري به ميهن اسلامي و امنيت ملي كشور نموده و به عنوان يكي از مقتدرترين مجموعه هاي ضدجاسوسي در منطقه، ضربات سنگيني را به جواسيس، شبكه هاي جاسوسي و گروه هاي برانداز و تروريستي وابسته به بيگانگان وارد ساخته است .
 شايان ذكر است مقابله با فعاليت هاي جاسوسي در نيروهاي مسلح بر عهده حفاظت اطلاعات هر يك از نيروهاي مذكور است كه ترتيب هماهنگي و ارتباط آنها با ضد جاسوسي وزارت اطلاعات در قوانين و مقررات ذي ربط مشخص شده است.
در مورد فعاليت ها و اهداف ضد جاسوسي، بيشتر خواهيم گفت.
(*) ، گزيده اي از كتاب جاسوسي و ضدجاسوسي ، اثر نران پير آلم ، ترجمه ابوالحسن سروقدم ، 1369 ، انتشارات آستان قدس رضوي


2 - آشنايي با مفهوم شايعه (* )
 
چگونگي اداي كلمات در افسانه و شايعه، ساده و اخباري است. يك كشتي، با هزار سرنشين گم شد. جورج واشنگتن گفت:"با تبر كوچولوي خودم بريدم." ثور، چكش را مي چرخاند تا رعد بيافريند. اين عبارات، ظاهراً بيان حقايقند (يعني پيشنهادهايي براي باور نمودن موضوعات بنياني). به همين صورت، زماني كه در مورد تحريف شايعه و چگونگي جدايي از شواهد اصلي، صحبت مي كنيم، در واقع معياري تحت اللفظي و ادبي را به كار گرفته ايم. ما محتوا را با حقايق قابل مشاهده يعني، "معيار محركه" مقايسه مي كنيم.
اما آيا شايعه واقعاً وانمود مي كند كه تعيين كننده و آگاهي بخش است؟ البته ظاهرا نحوه اداي كلمات در شايعه چنين چيزي را نشان مي دهد، اما نگاه دوم، مبين وجود مفاهيمي پنهان، هم در شايعه و هم در افسانه است. معاني كلمات، بيشتر و معتبرتر باشد. مثلا زماني كه من مي گويم، يهوديان در بازار بورس وال استريت فعالند يا يهوديان از سربازي مي گريزند و آنان در ارتش به كارهاي راحت مشغولند، در واقع، منظورم تنها طرح بي اعتمادي خود نسبت به يهوديان نيست، بلكه تحت پوشش اين كلمات، ارزشيابي هم مي كنم. به تعبير موريس، من مشغول ارزيابي شاعرانه اي هستم. يا اگر با گفتن افسانه اي پيرامون خلقت يا قهرماني ملي يا اسطو ره اي از عالم پس از مرگ، مشغول تكرار يك ارزيابي فرهنگي باشم، ديگر بياني يكسره اشاره اي يا آموزنده ندارم، اما بيان من در طريقي "ارزيابي – اسطوره اي" انجام شده است.
تا زماني كه شايعات  تظاهر به آموزشي – تخصيصي بودن مي كنند، موجب اشتباه مي شوند. اما از آنجايي كه اين گونه ظاهر سازي، هميشه ديده مي شود، بايد گفت چگونگي اداي آن ها، در جهت فريب مردم قرار دارد. ولي در صورتي كه شايعات به منظور ارزيابي به كار گرفته شوند، آنها دقيقاً طرز تفكر گوينده را مشخص مي كنند. به موازات كوتاه و مختصر شدن و همچنين افسانه اي شدن، شايعات به گونه فزاينده اي ويژگي ارزيابي يا استعاره اي مي يابند. از نظر آموزشي – تخصيصي ف ضرب المثل "شتر مرغان، سرشان را زير شن مي كنند" حكايتي نادرست است، چون شتر مرغان اين كار را نمي كنند. اما در مورد بسياري از مردم كه اين ضرب المثل در مورد شان مصداق دارد، اين حكايت مبين يك حقيقت است، زيرا بسياري از مردم، چشمشان را بر روي خطري كه به آنان نزديك مي شود مي بندند. جمله آلاسكا منطقه اي هست كه سرما هرگز در آن نشكسته است، مغاير واقعيت است. اما وقتي مايل هستيم وضعيتي مشابه را تبيين كنيم، ديگر متعادل شدن فصلي هوا در آلاسكا، باز دارنده نبوده و مي گوييم " آلاسكا سرد است".
استفانسن سياح، معتقد است كه باورهاي غلط بي شماري در طول زمان ايجاد شده اند و به رغم وجود مدارك نفي كننده، اين باورها در جهان متمدن بسيار رايجند. او مي گويد، اين تبلورات فولكلور، چيزي جز "استاندارد شدن خطا" نيست. اما پيش از انتقاد اين نوع خطاي استاندارد شده، بايد ديد كه اساساً اين خطاها به كدام حوزه ها و زمينه ها متعلق اند. كمتر كسي علاقه مند به دانستن اين است كه گرگ ها جفت جفت يا در گروه هاي كوچك سفر مي كنند. مردم در واقع هيچ علاقه اي به جنبه هاي جانور شناختي گرگ ها ندارند، نكته مورد نياز آنان در اين بحث، يك استعاره است . هراس لگد مال شدن زير دست و پاي يكديگر، چيزي است كه مردم جستجو مي كنند.
بنابراين، بسياري از مردمي كه شايعه را پخش كرده يا افسانه ها را بازگو مي كنند، حداقل نيمه آگاهند كه آنچه مي گويند، نبايد به عنوان حقيقت ناب پذيرفته شود، اگر چه در لفافه واقعيت ها پيچيده شده باشد. آنان نيمه آگاهند كه براي انتقال نظرهايشان از محمل هاي جذاب استفاده مي كنند. هنرمندان ميدان ادبيات با استفاده از داستان هاي تخيلي، دقيقا اين كار را نموده و حقيقي تعميم يافته را ارائه مي كنند. پخش شايعه مثل ارائه داستان هاي تخيلي به صورت نيمه آگاهند است. يعني اينكه ظاهر داستاني را كه مطرح مي كنيم ممكن است حقيقت نباشد. اگر آن را نمادين تلقي كنيم، معنا پيدا مي كند. براي مثال من اطلاع ندارم يا مرگ حتمي مي گردد. اما وقتي شايعه آن را پخش و در آن ذكر مي كنم كه نتيجه آن چنين است، در واقع آنچه پر اهميت جلوه گر شده است، از حقايق بازگو شده، وسيع تر و صحيح تر است (شايد خود نيز به نيمي از مطالب عنوان شده شك داشته باشم). من مي گويم:" عجب چيز وحشتناكي است اين بمب اتم" و چه كسي است كه در حقانيت كلي من در اين نحوه بيان شاعرانه- ارزيابانه ترديد كند.
بنابراين، اين شايعات و افسانه ها از اهميت بياني بالايي برخوردارند و نبايد آنها را به تبعيت از ظاهرشان تنها جملاتي يا اطلاعاتي به حساب آورد، بلكه بايد آنها را جملاتي ارزياب- كه معمولاً اين گونه هستند- دانست. در يك جامعه آزاد، ما از حق بيان احساسات افراد، حمايت مي كنيم، چرا اين حق در مورد شخصي كه مايل است احساساتش را از طريق شايعه مطرح نمايد، وجود نداشته باشد؟
مشكل اجتماعي شايعه، ناشي از اين حقيقت عجيب است كه معمولا شنونده معناي تخصيصي موضوع و نه معناي ارزشيابي آن را در نظر مي گيرد. اگر چه گوينده يك شايعه يا حادثه، ابتدا آن را با تركيب پيچيده عاطفي و شناختي خود همانند سازي نموده و سپس بازگو مي كند، شنونده(اگر محتاط نباشد) موضوع عنوان حقيقي قابل تاييد تلقي مي نمايد. با اين تلقي، مفاد بياني موضوع را با معناي عيني آن اشتباه مي گيرد. براي درك واقعيت امر در شايعه بايد از قدرت تعمق خوبي برخوردار بود.


دسته بندي شايعات
از آن جايي كه شايعات و افسانه ها، روابط اجتماعي ما را مشكل مي بخشند، طبيعي است كه ببينيم ايا اصولي براي تنظيم و دسته بندي آن ها وجود دارد يا نه. و آيا اساساً تعداد پيشنهادها براي باور نمودن، كه به آن ها وابسته هستند، آنقدر زياد است كه دسته بندي كاملا بي مورد گردد؟
پاسخ به اين پرسش، همچون موارد ديگر در پديده هاي رواني و اجتماعي، بستگي به منافع و علايق تحليل كننده قضايا دارد. براي مقاصد محدود و خاص، امكان دسته بندي شايعات كاملا مقدور است، البته با اين فرض كه مقدار و تعداد كافي از شايعات، براي دسته بندي در دسترس قرار داشته باشند. ولي بايد اذعان نمود كه هيچ روش خاصي كه داراي اعتبار منحصر به فردي باشد، وجود ندارد. ممكن است يك پژوهشگر علاقه مند به سرعت، دوره يا ديگر جوانب انتشار شايعه باشد و دومي علاقه مند به داستان شايعه باشد و سومي علاقه مند به طرز تفكر و انگيزه هاي احتمالي در آن باشد و چهارمي علاقه مند به آثار اجتماعي شايعه از قبيل آسيب رساني، منافع يا خنثي بودن آن باشد.
پژوهشگران ديگر، ممكن است به دسته بندي هاي ديگر روي آورند كه در آنها بين موارد زير فرق گذاشته شود:
بين شايعات محلي و شايعات فراگير، بين شايعات جديد و قديم ، بين داستان هاي قابل قبول و غيرقابل قبول، بين قصه هاي رايج در زمان هاي كوتاه و بلند مدت. شايعه مي تواند به شقوق گوناگوني تقسيم گردد. لازم است در اينجا سه اصل ياد شده را براي دسته بندي شايعه تشريح كنيم:
الف- بايساو (1928) جامعه شناس روس، محك زماني را براي دسته بندي به كار گرفته است . او مي گويد اولا يك نوع شايعه خزنده وجود دارد كه به آرامي گسترش يافته و به همراه احساسي مملو از رازداري ، رواج مي يابد تا به مرور همه از آن باخبر شوند. در اين دسته بندي،، مي توان شايعات غيب گويانه كه انواع حوادث مصيبت بار را پيش بيني مي كنند، قرار داد و در همين دسته بندي مي توان شايعات مربوط به خلافكاريهاي بانكداران جهاني، مهمات سازان، مقامات دوليت رهبران اتحاديه هاي كارگري را گنجاند. شايعات خصمانه معمئلا از اين مقوله اند و عاملان آنها زنجيره اي پايان ناپذيرنذ را براي انتشار تشكيل مي دهند.
شايعات نوع ديگر ، ماهيتا آتشي هستند. اين شايعات به اين دليل كه مخاطرات يا وعده هاي فوري را مطرح مي كنند، همچون كه چوب را مي سوزاند، به سرعت منتشر شده و جامعه را در طي مدتي بي نهايت كوتاه در بر مي گيرند. شايعات حاوي موضوعهاي خشونت بار يا تصادفهاي بزرگ، فجايع و مصيبتهاي فراگير و يا پيروزي عظيم در زمان جنگ، در اين دسته بندي قرار دارند. از آنجايي كه اين نوع شايعات مبتني بر احساسات و عواطف شديد ناشي از دسيپاچگي ، خشم و يا سرور و شادماني ناگهاني هستند- كه در جوي مملو از هيجان مطرح مي شوند- غالبا موجب واكنشي نيروند مي گردند.
نوع اخر در دسته بندي بايساو، شايعات غواص هستند. اين نوع شايعات، براي مدتي رواج مي يابند و بعد زير آب رفته و مجددا به هنگام ظهور شرايط ممناسب ، سر بر آورده و شايع مي گردند. بركنار از تفاوتهاي روان شناختي، جنگهاي جهاني اول و دوم از حيص شايعه، بسيار با يكديگر شبيه بودند. داستان هاي منتشر شده در سالهاي 1914 تا 1918 به زير اب رفته بودند و تنها پس از آماده شده زمينه، توسط نگراني هاي سال هاي 1939 تا 1945 بار ديگر مطرح شدند. براي نمونه ، شايعه اي موسوم به زبان و تمبر وجود داشت . موضوع اين شايعه به شرح زير بود:
يك اسير جنگي آمريكايي (در جنگ اول در بازداشتگاه آلمان و در جنگ دوم در بازداشتگاه ژاپن )نامه اي براي خانواده اش نوشت كه در آن، موضوع غيرمعمولي وجود نداشت و تنها از خانواده اش خواسته بود كه تمبر نامه را نگه دارند. از آن جايي كه سرباز امريكايي، هرگز علاقه اي به تمبر نداشت، خانواده وي تصميم به تحقيق گرفتند. بنابراين، سرباز مزبور نوشته است كه مسئولان بازداشتگاه ، زبان او را بريده اند. موضوع اين كار نامحتمل، در زمان هر دو جنگ شايع گردد، در حالي كه دو واقعيت اشكار كه خلاف آن را ثابت مي كرد، ناديده انگاشته شد: يكي اين كه نامه هاي اسراري جنگي، اصولا تمبر نداشتند و دوم اين كه در صورت بريده شدن زبان، به دليل خونريزي بسيار زياد، فرد نمي تواند زنده بماند مگر اينكه مورد جراحي فوري و بسيار دقيق قرار گيرد.
شايعه ديگري كه تقريبا در همه جنگها تكرار مي گردد، موضوه سمي نممودن آب آشاميدني مردم توسط دشمن است. همين طور داستانهاي مربوط به جنايتهاي دشمن در زمان جنگ (مثل قطع كردن دست كودكان و پستان زنان) هميشه شايعه مي شود. شايعات درگوشي كه در ا« به رياست جمهوري ايالات متحده برچسب و انگ مي زنند، نيز، هميشه در دوران جنگها وجود داشته است. ممكن است اين گونه شايعات "غواص" را به دو شيوه توضيح داد. شايد آنها مدتهاي مديد در ذهن برخي افراد باقي مي مانند و سالها بعد مجددا شايد ناخودآگاه در شرايط مشابه، مطرح مي شوند. يا شايد دو شايعه مشابه، ارتباطي با هم ندارند و تنها شباهت در شرايط ، موجب بروز مجدد نياز انساني به مطرح نمودن شايعات يكسان مي گردد. براي مثال سمي نمودن آب كاري است كه در همه جنگها، دشمن مي تواند به آن مبادرت ورزد و مردمي كه نگران وضع آب هستند، به اساني ، هراس خودشان را به صورت برجسته و تشديد شده در قالب شايعات مطرح مي كنند، بدون اينكه درك كنند كه برگي را در تاريخ گذشته شايعات، مجددا ورق مي زنند.
ب- اصل ديگري كه در ردسته بندي به كار گرفته مي شود، موضوعيت است. در اينجا پژوهشگر ، صرفا تعداد شايعات مطرح كننده يك موضوع خاص را بر مي شمارد . در وضعيت عادي مثلا ممكن است ، ما سهم داستانهاي مرتبط با سياست ، بيماري، سكس، روابط خارجي و گروههاي اقليت را دنبال كنيم، در واقع، به علت وسعت بي اندازه دامنه موضوعات بالقوه ، استفاده از اين روش با مشكلات بسياري برخورد خواهد كرد، به ويژه كه مناطق مختلف ، گروههاي حرفه اي متفاوت و رده هاي گوناگون تحصيلات ، موانعي را به وجود خواهند آورد.
اما بايد گفت كه اين روش در زمان جنگ ، كار آيي بششتري دارد، زيرا در وضعيت جنگي ، تقريبا همه شايعات به نوعي با جنگ ارتباط داشته و در سطح گسترده اي انتشار مي يابند.
روانشناس كانادايي ج. آ ايروينگ (1943) دريافت كه شايعات منتشر در زمان جنگ در كشورش ، شش موضوع اصلي را در بر مي گرفتند:1- وحشت، نفرت، مرگ، 2- اسراف و خوشگذراني، 3- تجاوز نظامي، يورش و تهاجم و به مخاطره افتادن امنيت، 4- احساسات ضد انگليسي ، 5- نيات دولت در خصوص جيره بندي ، امور مالي و سرباز گيري، 6. بي كفايتي در اداره امور جنگ .
اگر چه اين نوع دسته بنديها حاوي منافع براي روحيه بخشيدن به مردم بوده و روابط بين مردم و دولت را بهبود مي بخشد ، اما تنها مزيت ان، اين است كه مي گويد مردم در چه زمينه هايي صحبت مي كنند. اين روش، بحثي را در مورد انگيزه هاي عوامل شايعه به ميان نياورده و كمكي به كشف قوانين كلي حاكم بر شايعات نمي كند.
ج) در فصل اول ، يك اصل دقيقاً روانشناختي را براي دسته بندي شايعات مطرح نموديم . اين اصل ، مبتني بر تنش انگيزشي نوع مسلط منعكس در شايعه است . خواننده به ياد مي آورد كه تحليل هزار شايعه زمان جنگ (رايح در سال 1942 ) حاكي از خصمانه ، هراس آور يا آروزمندانه اين شايعات بود . تنها تعداد كمي از آنان – براي اطمنيان – حاصل تنش هاي ذهني كه نوعي كنجكاوي است به نظر مي آمدند . اگر خواننده بار ديگر به جدول شماره 1 فصل اول نظر افكند مشاهده خواهد كرد كه اين انگيزه هاي اصلي براي مقوله بندي هاي ابتدايي تحليل ، به كار گرفته شده اند ؛ولي يك تحليل محتوايي نشان خواهد داد كه چه موضوع هايي مورد تنفر يا هراس قرار گرفته و يا نسبت به آنها اشتياق نشان داده شده است . اين موضوعات نيز در اين جدول گنجانده شده است . لذا اين دو اصل دسته بندي تركيب شده اند . احتمالاً دسته بندي شايعات مبتني بر سرچشمه هاي انگيزشي ، در زمان جنگ بسيار ساده تر از انجام اين كار در زمان صلح است . ولي حتي در زمان جنگ هم اين تقسيم بندي سه گانه تنفر ، هراس ، آرزو ، بيش از حد ساده سازي شده است . در واقع ، يك شايعه هراس آور ( مثل نگراني در خصوص جنايات دشمن ) ممكن است در بر گيرنده عواملي نظير علايق جنسي ، ماجراجويي و احساس داشتن روحيه برتر به عنوان موتور محرك شايعه باشد . عوامل انگيزشي پيچيده اي كه شايعه با آنها همانندسازي مي گردد ، موضوعي شخصي است و براي درك اين كه چرا فردي خاص موضوع معيني را مي پذيرد بايد مطالعات درمانگاهي ويژه اي در مورد آن فرد انجام شود . به دليل تنوع بسيار در انگيزه ها – كه ممكن است در يك شايعه خاص وجود داشته باشد – هر گونه دسته بندي روانشناختي به نحو اجتناب ناپذيري بيش از حد ساده سازي شده و خام خواهد بود .
امتزاج شهوات و انزجار
به عنوان نتيجه مطالب گفته شده ، نبايد انتظار داشت كه شايعه ، تنها با يك تمايل عاطفي يا شناختي ، رابطه اي نزديك و تنگاتنگ داشته باشد . همانند سازي ، تنها براي يك مبناي واحد عملي نمي شود . حتي يك داستان ظاهراً ساده خشك ساختار نيز ممكن است ، همچون يك عامل توضيح دهنده رضايت بخش يا تسكيني براي اختلاط احساسات عمل كند .
نمونه خوب اين مورد را مي توان در شايعات خصمانه يافت . اين نوع شايعات ممكن تنها يك فرد شرير را مطرح كند ( در اين صورت هم طرز تفكري كه در پشت ماجرا قرار دارد ، نوعاً پيچيده است ) ولي قالباً لبه حمله مستقيم و يا غيرمستقيم آنها متوجه بيشتر از يك نفر است . يك قطعه شعر مبتذل و مخفي كه شايعه اي افتراآميز بود در مبارزات انتخاباتي رياست جمهوري سال 1944 به شرح زير پخش شد: رئيس جمهور روزولت به همسرش مي گويد :
تو سياهان را ببوس ، من يهوديان را مي بوسم ؛ و آن وقت تا هر زمان كه بخواهيم در كاخ سفيد خواهيم ماند.
سه انزجار با آنها تركيب شده اند ؛ و تنفر سه شاخه است .
جمع آوري يك سري شايعات ضدنژاد سامي ، حاكي از همانند دانسته شدن يهوديان و كمونيست ها نزد عوام الناس بود . اين به معناي يك تنفر دوشاخه است . كساني كه نه تنها يهوديان بلكه بازار بورس نيويورك ( موسوم به وال استريت ) را نيز پست و حقير مي شمارند ، با استفاده از عنوان " بانكداران بين المللي " مشكلي براي امتزاج تعصباتشان حس نمي كنند و اين برچسب خاص مي توان بيانگر انزجارهاي ديگري نيز باشد . مثل تنفر از خارجي ها وهر نوع امور بين المللي . شايد ركورد انزجار توسط هيتلر شكسته شده باشد . آنجا كه او آنچه را " دموكراسي هاي پولداران كمونيست هاي بين المللي يهودي " مي خواند ، تقبيح نمود .
در طول جنگ جهاني اول در آلمان شايعات فراواني راجع به خيانت مردم بلژيك و برخورد بد آنان با ارتش آلمان رايج شد (بسياري از داستان هاي اين شايعات عيناً در كشورهاي متفقين رواج داشت كه البته شرارت مطرح شده در آنها ، به آلمان ها نسبت داده مي شد ) . در اين داستان ها معمولاً روحانيت كاتوليك متهم به تحريك عوام الناس شده و محرك اصلي جنايات قلمداد مي گرديد . بنابراين ، شاهد امتزاج تنفر سنتي بسياري از آلمان هاي پروتستان نسبت به قدرت مطلق پاپ ( نماد كاتوليك ها ) يا خشم ايشان نسبت به اهالي بلژيك به خاطر مقاومت در مقابل قواي آلمان ( وان لانگن هو 1916 ) هستيم . در جنگ جهاني دوم ، شايعات رايج در آلمان ، غالباً روحانيت كاتوليك را همدست كمونيست ها ، هم پيمان سوسيادموكرات هاي ضد فاشيست معرفي مي كرد ؛ در حالي كه شايعات و داستان هاي روسي گهگاه كشيش هاي كاتوليك را متهم به همدستي با نازي ها مي نمود .
داستان هاي عجيب و غريب بسياري در ايالات جنوبي آمريكا در سال 1943 رايج شده بود اين داستان ها كه موسوم به " دار و دسته الانور" بودند ، نه تنها در خود تركيبي از تنفر را ، بلكه هراس ، گناه و سردرگمي اقتصادي نيز داشتند . موضوع اصلي اين داستان ها تشكل تعداد بسياري از زنان سياهپوست به ويژه كلفت ها تحت رهبريت الانور روزولت به منظور قيام عليه نظام اجتماعي حاكم بود . روشنترين امتزاج ، تركيب دشمني عليه اقدامهاي جديد روزولت به سود سياهان با احساس سنتي ضد سياهان است . ولي پيچيدگي انگيزه ها از اين نيز فراتر مي رود .
انواع گوناگوني از شايعات مرتبط با " دار و دسته الانور " با عناويني نظير " دختران الانور " ، " باشگاه فرشتگان الانور " ، " خواهران الانور " و يا " خاندان سلطنتي الانور " مطرح مي شد . البته اين عناوين خود نشانگر همانند سازي با عقايد قالبي درباره سياهان همچون مذهبي بودن ايشان و يا علاقه آنان به استفاده از نامهاي شكوهمند است . در سطح گسترده اي ، گفته مي شود كه شعار اين گروه : بازگشت همه زنان سفيدپوست در عرض يك سال به آشپزخانه خود بود ( اين جمله ، كنايه از اين است كه زنان سياهپوست ، نبايد كلفت باشند ) . يك نمونه از داستان هاي الانوري اين بود : " يك خانم سفيدپوست مدتي را در سفر به سر برد و پس از بازگشت به منزل ديد كه كلفت سياه خانه ، جلوي ميز توالت خانم نشسته و مشغول شانه كردن موهايش با شانه خانم است . " در نمونه ديگر ، صحبت از حمام گرفتن كلفت سياه خانه در وان حمام صاحبخانه و يا پذيرايي از دوستانش در اتاق پذيرايي بود . در يكي از شايعات آمده بود كه خانه سفيدپوستي از آشپزش خواست تا براي پذيرايي از مهمان خانم شام تهيه كند. آشپز براي تلافي از خانم خانه خواست كه در عوض ،ساعت هشت صبح روز يكشنبه به منزل او برود و براي مهمانانش صبحانه تهيه كند . گزارش شده بود كه يك زن سياهپوست به زن سفيدپوست پيشنهاد كرده بود تا در مقابل دريافت پول لباسهاي او را بشويد . گهگاه گزارش ها محتواي خشونت باري به خود ميگرفتند و مثلاً باشگاههاي سياهان را متهم به جمع آوري چاقوهاي قصابي و يخ شكن براي آغاز قيام مي كردند .
در تمامي اين نمونه ها ، گذشته از احساسات ضد روزولت و ضد سياه ، به وضوح مي توان هراس از معكوس شدن اوضاع را مشاهده نمود . سياهان طوري نمايش داده مي شوند كه گويي در آستانه قيام قرار دارند و تنها حالت آتش تنفرآميز زير خاكستر را نداشته بلكه در حال تهديد به براندازي و معكوس نمودن اوضاع اجتماعي هستند . چرا ؟ زيرا شايع پراكن سفيدپوست مي بيند كه احساس نبود امنيت اقتصادي و اجتماعي او ، تا حدي با اين گونه داستان ها توجيه و تخفيف پيدا مي كند . سفيدپوستي كه از يك نوع نگراني مبهم و نامشخص رنج مي برد ، با متهم نمودن يك سياهپوست به تجاور احساس ناآرامي خود را توجيه نموده و با هشدار دادن به ديگران به يك نوع تسلي خاطر ماليخوليايي دست مي يابد .
ولي ما بايد موضوع را مورد بررسي دقيق تر قرار دهيم . شايعه اي كه موضوع معكوس شدن وضعيت را مطرح مي كند به صورت غيرمستقيم به امكان برقراري رابطه اي به جز وضعيت موجود بين نژادها اقرار نموده و حاكي از اعتقاد مردم آمريكا به غير عادلانه بودن وضعيت موجود و ضرورت دگرگوني آن است . همانگونه كه ميردال ( 1944 ) اشاره نموده ، هر فرد آمريكايي به چيزي بالاتر از سطح فعلي روابط نژادي اعتقاد داشته و مايل است به روابطي بهتر دست يافته شود . آمريكايي قلباً با گفته پاتريك هنري كه خود برده دار بود ولي در سال 1772 نوشت " من براي برده داري توجيهي نداشته و نمي توانم داشته باشم " ، موافق است . در عين حال بيشتر سفيدپوستان تنها به خود اجازه مي دهند كه با چشمان نيمه باز به اين بلاتكليفي اخلاقي نظر اندازند . پس از گذشت يك قرن و نيم از عصر پاتريك هنري ، اين درگيري هنوز ادامه دارد . زيرا جنبش آزادي تنها به آزادي اسمي منتهي شده است . اگر سفيدپوستان موضوع را عادلانه بررسي كنند ، به خاطر تناقض آشكاري كه بين " اعتقاد به برتري سفيدپوست و " اعتقاد به عدالت " وجود دارد ، ديوانه خواهند شد . بسياري از سفيدپوستان به جاي رودررو شدن با اين تناقض آشكار و آشتي ناپذير كه بين دو ارزش مذكور وجود دارد ترجيح مي دهد بر پيچيدگي موضوع افزوده و آنرا توجيه نمايند . شايعات از نوع " فرار از گناه " ، با اشتياق و به عنوان سپر بلا استفاده مي شود . اگر آنچنانكه در داستان هاي الانور گفته مي شد ، به يك سياهپوست ، بيش از حد ، متجاوز ، توطئه گر ، قانون شكن و خطرآفرين باشد ، پس او حق برخورداري از شرايط مساوي را نخواهد داشت . يك سياهپوست نبايد انتظار رفتاري را بهتر از رفتار با يك متجاوز غارتگر و باجگير داشته باشد . بايد اورا سرجايش نشاند و اگر هم واقعاً بي عدالتي هايي انجام مي گيرد صرف تحمل ما نسبت به سياهان و عدم مخالفت ما براي جبران آن بي عدالتي ها كافي است ، زيرا او درست مثل يك بچه سركش و نافرمان است كه بايد با او برخوردي مهربان اما قاطع نمود . آري ، فردي كه تعصب نژادي دارد ، با اين گونه مانورهاي منحرف فكري ، خود را از احساس گناه نجات داده و از آن فرار مي كند .
همين نوع فرار از گناه را مي توان در مطرح نمودن شايعات فراواني كه جزئيات حوادث به اصطلاح جنايتكار و خائنانه سياهان را تشريح مي نمايد . ديد. در يكي از شايعات زمان جنگ ، آمده بود كه مقامات كشور حاضر نيستند از بين سياهان، مثل سفيد پوستان ، سربازگيري كنند، زيرا از دسترسي سياهان به اسلحه وحشت دارند (اودم1943 ) . حتي قصه هاي لطيفه گونه در مورد ناداني، ساده لوحي، زودباوريو تنبلي سياه پوستان و همچنين داستانهاي بي شمار راجع به تجاوزگري جنسي انان، همگي كاركردي يكسان دارند. همه اين ماجراها به آرام نمودن احساس گناه سفيد پوستان منتهي مي شود. با سياهاني كه خائن ، جاني، دلقك صفت، نادان، خطرناك و ضد اخلاقند، بجز سركوبي و آنچه ما مي كنيم ، چه مي توان كرد؟انديشه تساوي ممكن است در نظريه پردازي كاملا درست باشد اما هرگز به معناي شموليت ان در مورد جانيها خرفتها يا سياهان نبوده است.
برچسب نهايي متعصبين نژادي به سياهان، شايعات جنسي است. سياهان، مدام متهم به تلاش براي تجاوز به خط حرمت انتزاج سفيد با سياه مي شوند. اين گونه داستانها بيشتر در مورد مردان سياه پوست عليه زنان سفيد پوست مطرح مي شود نه در مورد رابطه نامشروعي كه غالبا مردان سفيد پوست با زنان سياه پوست برقرار مي كنند. داستانهاي فراواني از تجاوز جنسي سياهان يا تلاش آنان در اين جهت مطرح مي شودف البته در اين جهت داستانها ي كم رنگ تري هم مانند دنبال شدن زنان سفيد پوست در كوچه هاي خلوت از سوي سياهان، تلاش آنها براي گرفتن دست زنان سفيد مطرح است. براساس يكي از داستانهاي زمان جنگ، سياهاني كه به سربازي برده نشده بودند يعني آنها خائن اند به مردان سفيد پوست عازم به جبهه هاي جنگ، مي گفتند كه سياهان از زنان آنان مراقبت خواهند كرد (موضوع تجاوزات جنسي) . با اينكه شايعات جنسي مربوط به سياهان در جنوب امريكا خيلي عادي است، اما غالبا در شمال هم مطرح مي شوند. در شهر نيوانگلند، كه به خاطر روابط نسبتا مسالمت آميز بين نژادها معروف است، داستاني رواج پيدا كرده بود و در آن توضيح داده مي شود كه چرا در ورودي دستشويي رستوران معيني را با تخته مسدود كرده اند. دليل ارائه شده و كاملا ساختگي تجاوز دو مرد سياه پوست به يك زن سفيد پوست در آن محل بود.
انگيزه هاي رايج، در اينجا، از اين هم عميق تر بودند. در سنت پورينتي آمريكايي، كليه موضوعات مربوط به امور جنسي ، از قدرت محركه عاطفي شدشدي برخوردار بوده و به همين دليل وجود اين عواطف كه به سكس ارتباط پيدا مي كند ، به اساني به ساير حوزه هاي نفسانيات شگفت آنگيز سرايت مي كنند. امور جنسي به عنوان قضيه اي جذاب، هدفي هرگز فراموش نشده براي شايعات بوده همچون موضوع وضعيت و موقعيت اجتماعي ، منبعي براي به وجود آمدن احساس شديد گناه است. ما هرگز خود را به هاطره گناهان جنسي كه مرتكب مي شويم با نعيارهاي اعتقادي امريكاييان سرزنش نمي كنيم. به همين دليل هميشه ترجيح مي دهيم تا ديگران را به خاطر ارتكاب به اين نوه انحرافات واقعي يا تصوري سرزنش كنيم. شباهت بين شايعات جنسي و شايعات مربوط به گروههاي اقليت، بسيار زياد و فرافكنيهايي كه در جهت فرار از گناه رخ مي نمايند، در هر دو مورد فراوان است. اين شباهت ، موجب تهديد قرار مي دهند، مقصر انحرافات جنسي قلمداد نكنيم تا از اين رهگذر، خودمان از احساس گناه فرار كنيم؟
بسياري از مردم، در عمق وجودشان هيچ گونه احساس امنيتي، نه در خصوص موقعيت اجتماعي، نه در آينده اقتصادي يا اخلاقيات جنسي خود ندارند. همه اين موضوعها در زندگي آنها حالتي محوري و بسيار شخصي و خصوصي دارند. اين گونه علايق عميق و محوري را نمي توان از يكديگر جدا نمود، زيرا هر گونه تهديد نسبت به يكي از آنها تهديد نسبت به بقيه نيز هست. لذا سپر بلاي ساخته شده از سياه پويت نه تنها او را از لحاظ اجتماعي، گستاخ معرفي مي كند بلكه به ما اين فرصت را مي دهد تا او را خطري نسبت به شغل خود جلوه داده و به عنوان كسي كه در مقايسه با خودمان در امور جنسي خوددار نسيت، معرفي مي كنيم. در شخصيت فرد سياهپوست ، ما همه انحرافات و برخوردارهاي پستي كه در صورت دستيابي به فرصت از خودمان سر خواهد زد ، متجلي مي بينيم ؛ مقصر اوست ؛ حتي اگر ما بي تقصير هم نباشيم ؛ سوء رفتارهاي او ( همانگونه كه در شايعات ملاحظه مي كنيم ) علني بوده و از ما بدتر است ؛ بنابراين ما نبايد به خاطر لغزشهاي ناچيز خود احساس گناه كنيم .
در حالي كه اين دليل تراشي ها ادامه دارند ، احتمالاً ما بايد تمام ويژگي هاي " حيواني " سياهپوست ها را منفي ولي فريبنده و دلربا ببينيم . اگر چنين باشد ، بايد با تمام قوا اين جذبه شيطاني را سركوب كرده و با توسل به " تشكيل واكنش " ( يعني با هجوم و وحمله به وفريبندگي نپسند ) عليه اين شيطان ( سياهپوست ) جنگي سخت را شروع كنيم . ( مك لين 1946 ) براي اين كار ، به مقدس ترين كار ممنوع ، روع مي آوريم ؛ يعني به شديدترين وجه ممكن با امتزاج نژادي ، مخالفت مي كنيم . فكر اين كار هم پشت ما را مي لرزاند ( واقعاً ؟ ) . اگر راه براي اين امتزاج باز شد ، آن وقت همه معيارهاي اخلاقي و اقتصادي ما سقوط خواهند كرد . ( در آنصورت ) من خواهم پذريفت كه از آن غريبه سياه و شرور ( كه در بخشي از آن ناخودآگاه خود او را رفيق شفيق نامقدس خود مي دانم ) شكست خورده ام .
پيچيدگي موجود در تحليل شايعات سياه در ظرافت و ريزه كاري موجود در امتزاج عاطفي و شناختي ، كه جذبه خود را توجيح مي كند ، مبالغه نمي كند . گويي ، اين يك قانون است كه مردم ، قدرت هاي شيطاني را شخصيت بخشي كرده و آن را در گروه هاي اقليت كه به شكل بارزي متفاوت از خودشان بوده و در دسترس قرار دارند ، متمركز و متجلي نمايند . امروزه عادي ترين " اجنه " در ذهن مردم عبارتند از كمونيست ها ، يهوديان و سياهپوستان . از آنجا كه گناهان منتسب به آنان فراتر از استحقاق واقعي آنان است ، ما از لحاظ فني آنها را " سپر بلا" مي خوانيم . ( به كتابي با همين عنوان چپ دانشگاه هاروارد 1943 رجوع كنيد ) .

 
مشتريان شايعه

هر شايعه اي ، مشتري ويژه خود را دارد . مثلاً شايعات مالي عمدتاً در بين جماعتي رايج مي گردد كه بالا و پايين رفتن بازار بر ثروت آنان تأثير مي گذارد . همين طور شايعات مربوط به تغييرات قانون سربازگيري ، نرخ هاي ماليات بر درآمد و يا قوانين مربوط به پروژه توسعه مسكن ، بيشتر در بين كساني كه بالقوه تحت تأثير قرار مي گيرند منتشر مي شوند . شاگردان مدارس كه همگي تعطيلي را دوست دارند از گزارش هاي مربوط به " جلسه معلمان " و يا تعميرات ضروري ساختمان مدرسه استقبال كرده و از آن شايعه مي سازند . گروههاي متفاوت حرفه اي يا اجتماعي نيز همگي آمادگي هاي ويژه خود را براي اين كار دارا مي باشند . پزشكان ، روحانيون ، خلبان ها و يا گروههاي نمايشي همه داستان هايي را منتشر مي كنند كه منعكس كننده منافع مشترك آن گروه خاص است . اگر منافع گروه خاصي مطرح باشد از ميان همان گروه و اجتماع خاص براي شايعه ، شنونده پيدا خواهد شد .
اما در آمادگي پذيرش شايعه تفاوت هاي فردي چشمگيري وجود دارد . مثلاً همه آمريكايي ها معتقد به بدگويي از سياهان نيستند ؛ ولو اينكه در محله آنان تعصب نژادي در اوج قرار داشته باشد . در هر روستا نيز عده اي در مقابل شايعات بومي مقاوت مي كنند . در هر اجتماعي از اشخاص مشترك المنافع حتي در شرايطي كه ابهام و اهميت موضوع زياد باشد هيچ فردي مبدل به حلقه اي از زنجيره پخش شايعه نمي گردد مگر اينكه تلقين پذير باشد .
تلقين پذير بودن ، يعني پذيرفتن قضيه اي به منظور باور آوردن به آن در حالي كه از سند و دليلي كه بايد منطقاً به همراه داشته باشد ، تهي است . بعضي از مردم به تفتيش منتقدانه هر آنچه به گوششان مي رسد ، عادت كرده اند . اينگونه افراد كه مثلاً در علم نفت شناسي ) يا روانشناسي اجتماعي و يا ديگر حرفه ها پرورش يافته اند ، عموماً ذهني مشكوك داشته و هميشه در انتظار شنيدن دليل و مدركي قابل اتكا هستند .
از طرف ديگر ، مردم تلقين پذير كساني هستند كه حيات ذهني آنان يا داراي ساختاري ضعيف است و يا مالامال از عقده ها و يا عقيده هاي قلبي . دسته اول شامل بسياري از افراد كم سواد مي گردند . از ديد اين افراد ، حوادث رخ داده در محيط اجتماعي و فيزيكي ذاتاً اسرارآميز است . جهان علم براي اين افراد سرزميني ناشناخته است .
كانتريل كشف كرد كه بخش بزرگي از وحشت زدگان از گزارش خيالي حمله اهالي مريخ به زمين ( كه اورسن ولز در راديو ارائه كرده بود ) كساني بودند كه از آشوب در اروپا ، ركود اقتصادي و يا از پيشرفت هاي حيرت آور علمي آشفته و معتقد به " هر چيزي مي تواند اتفاق افتد " شده بودند ( كانتريل 1940 ) . اين اشخاص آنقدر بي اطلاع بودند كه به زمان اعلام شده براي پخش آن گزارش راديويي هم توجه نكردند ( زمان پخش برنامه در روزنامه هاي صبح همان روز چپ شده بود ) آنان حتي سعي نكردند درستي يا نادرستي اين گزارش به نوعي از انحاء كشف كنند و كاملاً تسليم وحشت شدند ، زيرا ذهن آنان از هيچ گونه اهرم انتقادكننده اي برخوردار نبود و اساساً " انسجام " نداشت و بنابراين به سادگي به دام بادهاي متغير و رسانه هاي جمعي افتادند .
شايد بيشتر كساني كه در قبال شايعه تلقين پذير هستند مردمي باشند كه ذهنشان از برخي جوانب " بيش از حد منسجم است . آنان شايعات همگن و همسنخ را با ولع تمام در بخش هاي ذهن خود جمع مي دهند . برخي از افراد كه داستان توضيحي و پيش قضاوتگر هجوم اهالي مريخ به كره زمين را پذيرفته بودند ، افرادي متدين بودند كه انتظار پايان جهان را مي كشيدند . برخي ديگر به دليل ركود اقتصادي ، در حالتي حاكي از ناامني به سر مي بردند و هر لحظه انتظار مصيبتي را مي كشيدند به دون اينكه بدانند اين مصيبت از چه نوع سنخي خواهد بود . همچنين مدارك به دست آمده نشان مي دهد كه پذيرندگان مشتاق انگها و تهمتهاي سياسي ، همان كساني هستند كه به دولت وقت اعتماد ندارند ( آلپورت و لپكين 1945 ) . داستان هاي مرتبط با شرايط حاكم بر اوضاع داخلي روسيه ( كه از لحاظ ابهام و اهميت و همچنين تأسف در اوج قرار داشتند ) ، با توجه به مواضع اجتماعي شنونده يا مورد پذيرش قرار مي گرفتند يا رد مي شدند . شايعات خصمانه تنها در بين كساني رواج مي يافت كه قبلاً آمادگي نفرت از قرباني شايعه را داشتند . شايعه همچون تبليغات ( كه اين دو به يك ديگر بسيار نزديك هستند ) موجب تأييد و فعاليت مجدد گرايش هايي مي شود كه از قبل وجود داشته ؛ نه ايجاد گرايش هاي تازه و نوين .
براي اينكه شايعه بتواند رواج يابد يك پيش شرط ديگر نيز لازم است . اين پيش شرط كاملاً بديهي لزوم تماس و ارتباط افراد مستعد با يكديگر است . گروه هايي همچون ملوانان ، اعضاي يك واحد رزمي ، همكاران در يك اداره ، اعضاي باشگاه ها يا ساكنان شهرهاي كوچك ، همه جزو برخورداران از آن پيش شرط بوده و همگن و در تماس با هم هستند . شايعه در بين اين افراد سريعاً منتشر و رايج مي گردد . با اين حال حتي در يك جمعيت همگن و يكدست ، مجاري انتخابي خاصي وجود دارد . براي مثال شايعه ترخيص همه افراد 35 سال به بالا از سربازي ، مثل برق از يك پادگان اما در بين كساني كه سنشان بالاي 35 سال بود ، منتشر شد . در يك اداره يك خوابگاه و يك محله ، شايعات اصولاً از مجاري دوستي رواج مي يابند .
زنجيره هاي شايعه كه در نتيجه صميمت هاي اجتماعي بين گويندگان و شنوندگان به وجود مي آيند مورد توجه مورنو (1934 ) قرار گرفتند در اين روش مورد استفاده اين پژوهشگر براي ترسيم نقشه جغرافيايي اجتماعي هر اجتماع ويژگي جريانات روانشناختي كه شايعات در امتداد آن رواج مي يابد مورد عنايت قرار داشت . در اين روش كه به " جامعه سنجي " موسوم است ، از افراد خواسته مي شود تا بهترين دوستانشان را معرفي كنند ( شايد مطرح نمودن پرسشهايي از قبيل ميل دارند با چه كسي زندگي ، كار و يا تفريح كنند ) . شبكه روابط بدست آمده مي تواند مجاري و راههايي را كه از طريق آنها ارتباط بين اشخاص از جمله شايعه جريان پيدا مي كند پيشگويي نمايد .
اگرچه معمولاً روابط دوستانه موجود به وجود آمدن زنجيره شايعه مي گردد ، اما در شرايطي كوتاه ترين تماس ، براي ايجاد اين زنجيره كفايت مي كند .مثلا ما براي وفتگذاراني در يك مسافرت با اتوبوس يا قطار، سر صحبت را با يك قريبه نا آشنا باز مي كنيم و در اين گفتگو پاي شايعات و غيبت به ميان آورده مي شود علاوه بر آن زماني كه بهرانهاي عاطفي مردم را در خود قرق مي كنند آنان مستعد گفتگو در مورد بهران با هر همسايه قريبه مي شوند در يك آتش سوزي جدي در يك هتل تماشا چيان اين اطلاعات را منتقل كردند كه سه، هشت، ده،بيست مسافر در طبقات بالاي هتل در دام آتش گرفتار شده بودند. بنابر اين بي حوصل گي و يا هيجانات ممكن است كه موقتا به شكل گيري زنجيره شايعه، همچنان كه زنجيره دائمي شايعه ناشي از مناسبات دستي است منجر شود.
اداره تبليغات جنگ آمريكا در سال 1943 پژوهشي آموزنده در مورد مشتريان شايعه انجام داد. در اين پژوهش دو شهر آمريكايي نيوبرونزيك (ايالت نيوجرسي) و پرتلند (ايالت مين) كه شرايط جنگي بر آنها تاثير گذاشته بود مورد بررسي قرار گرفته اند. بر اساس مشاهدات انجام شده در هر دو شهر كساني كه از سوي مصاحبه كنندگان در دسته بندي كاملا آگاه قرار داده شده بودند نسبت به آناني كه كم اطلاع خوانده ميشدند تمايل بيشتري براي به خاطر آوردن شايعات نشان مي دادند. افراد كاملا آگاه از قردت بيان بهتري براي تبيين افكار و احساستشان بر خوردار بودند. به علاوه مردمي كه به نحوي گسترده تر در فعاليتهاي اجتماعي شركت مي كردند در پذيرش و انتشار شايعه مستعد تر از گوشه گيرها بودند. مثلا خانمهاي شاغل در بيرون از خانه در مقايسه با خانمهاي خانه دار شايعات بيشتري را شنيده و منتشر مي نمودند. از بين كساني كه در دسته بندي فعال در اجتماع قرار داشتند شصت درصد عامل انتشار شايعه تشخيص داده شدند اما از بين افرادي كه يك زندگي نسبتا منزوي داشتند تنها سي درصد اين چنين بودند.ُ
اكنون نظر خود را در مورد اين پژوهش ارائه ميكنيم . آيا كساني را كه مصاحبه كنندگان در رديف كاملا آگاه دسته بندي كردند واقعا اينگونه بوده اند ؟ آيا آنان از تمامي واقعيتهاي موجود آگاه بوده اند طبعا تمايل كمتري براي انتشار شايعه داشته اند. معناي درست نتيجه اين پژوهش اين است كه هر چه طيف عاليق و منافع وسيعتر باشد موقعيتهاي بيشتري براي پخش شايعه وجود خواهد داشت . در فصل اول به اين نكته اشاره شده بود كه تنها در صورتي كه اخبار كامل و بدون ابهام باشند مي توانند شايعات را خنثي كنند. ترديدي نيست كه شهروندان كاملا آگاه روزنامه هاي بيشتري مطالعه كرده و به بنگاههاي خبري بيشتري دسترسي دارند. اما ممكن است همين افق گسترده ديد اجتماعي نيز مبهم و تيره باشد. غالبا رخدادهايي كه در فاصله زماني يا مكاني دوري اتفاق افتاده اند از ابهام بيشتري برخوردارند و بنابر اين از خود استعداد بيشتري براي تبديل شدن به موضوعات شايعه نشان مي دهند. براي اينكه افراد كاملا آگاه بتواننددر قبال شايعات از خود مقاومت نشان دهند بايد به آگاهي هاي فراوني دست يابند.

 
شايعات درگوشي

همان گونه كه قبلا گفتيم، احساسات شديد باعث جرقه شايعه از فاصله ارتباطي ما بين غريبه ها مي شود. به همين دليل در زمان جنگ يا زمان وقوع يك فاجعه و يا در طول مبارزه هاي انتخاباتي، شايعه و غيبت معمولا از مجاري عادي خود خارج مي گردند. در اين موارد، شايعه كه رنگي از تهمت و افترا دارد و حالتي شنيع به خود مي گيرد، به شكل كنايه يا الفاظ از طريق نجوا منتشر مي شود.
چون سياست براي بسياري از مردم موضوعي جذاب است، مطمئنا در طول انتخابات با شايعات نجوايي گوناگوني در مورد نامزدهاي انتخاباتي مواجه مي شويم. هر چه تنفر از يك نامزد انتخاباتي بيشتر باشد ايعاتي كه انگيزه ها زندگي گذشته ، اخلاقيات شخصي و مقاصد آينده او را مورد حمله قرار مي دهند، بيشتر خواهند بود. از سالهاي بسيار دور تا كنون شايعات نجوايي انتخابات رديس جمهوري را در كشور ما لكه دار كرده اند. اگر چه شخصيت قربانيان اين گونه شايعات همچون شخصيت اندرو جكسون و وارن هاردينگ بسيار متفاوت بوده اند انگها و اتهامات همواره از مقوله هايي تكراري همچون روابط نامشروع جنسي، بي رحمانه با همسر، شرابخواري مفرط و يا داشتن خون سياهپوست يا يهودي ، تشكيل مي شدهاند جفرسون متهم به بي خدايي و فساد اخلاقي بود گارفيلد در استانه طلاق دادن همسرش قرار داشت آدتور، با خانمي در واشنگتن روابط نامشروع داشت؛ هر شب مست مي كرد و همسرش را كتك مي زد هاردينگ خون سياه پوست داشت ال اسميت، دست نشانده سياسي پاپ بود ( تنها به اين خاطر كه او از لحاظ اعتقادات مذهبي يك كاتوليك برجسته بود) فرانكلين روزولت هم يهودي بود و هم ذيوانه)
وقتي اين ويژگيهاي شيطاني به نامزد انتخاباتي كه چندان هم مورد علاقه ما نيست، نسبت داده مي شود، ديگر او بيشتر از هر چيز ديگري سزاوار تنفر و مخالفت ما مي گردد. تا قبل از شنيدن شايعه، ما تنها فكر مي كرديم او شيطان صفت است اما حالا ديگر مي دانيم كه او اين گونه است. قدرت برچسبها ياداور قدرت انگهاي ضد سياهپوستان است. مثلا يك فرد ثروتمند نمي تواند مخالفت خود را با اصلاحات ليبرال منشانه اي كه از طريق مالياتهاي بيشتر ثروت او را محدود مي كنند كاملا توجيه نمايد؛ زيرا او قلبا قبول دارد كه عدالت اجتماعي، مستلزم ايجاد اين گونه محدوديت است. اما وقتي بگويد كه نامزد انتخاباتي كه به دست به اين نوع اصلاحات خواهد زد فردي هرزه و ديوانه بوده و يا خون سياه پوست در رگهايش جاري است آن وقت به نظر او، مخالفتش در جهت درستي قرار دارد. احساسات خصمانه درست مثل پخش شدن لكه روغن آنقدر پخش مي شود كه ديگر نمي توان مركز اوليه لكه را شناسايي نمود.
زماني گفته مي شود كه نقش شايعات نجوايي در انتخابات محلي در مقايسه با انتخابات ملي كوچك تر است. اگر اين موضوع درست باشد دليل آن دو جنبه دارد. معمولا مبارزات انتخاباتي محلي موجب برانگيخته شدن شديد احساسات نمي شوند زيرا نتيجه اين نوع انتخابات تاثير چنداني بر منافع شخصي افراد ندارد. مضافا اينكه نامزدهاي محلي معمولا براي افراد آن منطقه نسبتا شناخته شده تر بوده و ابهام چنداني در مورد زندگي سياسي و خصوصي ايشان وجود ندارد ولي در مورد نامزد انتخاباتي كه در سطح ملي انجام مي گيرد تقريبا هر چيزي مي تواند حقيقت داشته باشد . شايعات نجوايي تجاري هم پديده اي ناشناخته نيست. برخي از تبليغاتچيها و مشاوران روابط عمومي كه بيشتر به خاطر ويژگي ماجرا جويانه شان شهرت دارند تا رعايت اخلاقيات اين گونه شايعات را كشف كردند. ممكن است يكي از اين افراد با دريافت ستمزد در حين استراحت در كوپه تراموا يا در اسايشگاه و يا در يك پارك عمومي شروع كند به تعريف و تمجيد از يك نوع كالا و تكذيب و تحقير كالاي رقيب آن. ولي در اينكه ايا چنين برخورد خلاق تجاري سوداور است يا نه ترديد وجود دارد. از لحاظ روان شناختي ضعف اين نوع برخورد در اين واقعيت نهفته است كه شنونده موضوع را مهم نمي بيند. اگر چه ممكن است شنونده ذهنيتي مثبت نسبت به كالاي مورد تبليغ پيدا كند احتمالا حوصله تكرار قصه خسته كننده را براي دوستانش نخواهد داشت. شايد پول بتواند عاملي را به استخدام دراورد ولي قادر به ايجاد زنجيره شايعه نخواهد بود..
مطبوعات و شايعه
اگر چه شايعه اصولا از مسير تعيين شده توسط گفتارهاي في البديهه به سفر مي پردازد اما نبايد نقش مطالب چاپ شده در اين جهت دست كم گرفته شود. در كشورهايي كه مطبوعات در خدمت دولتهاي خودكامه قرار دارند، تبليغات مبدل به منبع اصلي شايعات مي گردد. اوضاع در المان ، ايتاليا و ژاپن اين چنين بود. كشت شايعه يكي از روشهاي عمده تبليغات متحدين در جنگ جهاني دوم بود.
حتي در كشورهايي كه انتشارات آزاد است مطبوعات مي توانند به اشتباه شايعاتي را مطرح كنند. شايد اين كار با اشتباه در موثق بودن يك بيانيه خبري انجام گيرد. البته موارد نادري هم از طرح عمدي شايعه در مطبوعات وجود دارد. ممكن است يك سردبير غير مسئول درست مانند هيتلر حافظه عمومي مردم را ضعيف تصور نموده درستي و نادرستي خبر كوتاه كند. عنوان يكي از روزنامه ها عبارت بود از: يك وكيل سابق دادگستري مي گويد كه نود درصد استادان دانشگاه مباني كمونيسم را تدريس مي كنند. كمتر كسي به فكر انطباق تيتر اخبار با شايعات مي افتد ولي بسياري از تيترها به خاطر انحرافات همچنين برجستگيهاي كه در آنها انجام مي گيرد همانند سازي با تعصبات سر دبير دقيقا با فرمول شايعه وفق مي يابند.
سلدس (1935) نشان داد كه مطالب مطرح شده بالا اصلا و ابدا متناسب اين عنوان پرشور نبود. اختلاف بين عنوان و موضوع خبر چيز نااشنايي نسيت عنوان همچون شايعه افشا كننده تعصب سر دبير يا صاحب نشريه است و موضوع خبر براي حفاظت از وي حاوي حقايق نسبي بسياري است.
همچنين گزارشهايي انتخابي كه در اخبار معمولي مطرح مي شوند گهگاه مبدل به نمونه هايي از نيمه شايعه مي گردند. گزارش چاپ شده مي تواند في الواقع حقيقت را مطرح كند اما نمي تواند حق مطلب را ادا كند و غالبا قادر نيست حقيقتي متعادل يا متوازن را متجلي سازد. به همين دليل نتيجه اجتناب ناپذير چيزي جز تصوير تحريف شده نخواهد بود و بعدا زماني كه خواننده مطلب را به ياد اورده يا دوباره براي ديگران تعريف مي كند احتمالا آن را در همان جهت انحراف اوليه و القا شده برجسته خواهد نمود. همزمان با قرار گرفتن قانوني بي طرفي مطبوعات در دستور كار كنگره امريكا تحليل محتواي نشريات شهر بوستون امريكا نشان داد كه بيشتر اين نشريات براي مقالات و سخنرانيهاي مويد نظرهاي مطرح شده در سر مقاله هايشان فضاي چاپي بيشتري عرضه مي كردند. به علاوه آنها مطالب و گزارشهاي هم اوا با موضوع سر مقاله هاييشان را در اغاز موضوع خبري چاپ مي كردند و در اواخر خبر نمونه ها و گزارشهاي مخالف را به چاپ مي رساندند. اين حربه موذيانه سر دبيران موجب تسطيح نظرهاي نامطلوب در ذهن خواننده و برجسته تر شدن مواضع مطلوب آنان مي شد

طي پاييز ساال 1945 روزنامه هاي پاريس با گزارشهاي شايعه بيماري استالين طلسم شده بودند . موضوع اين شايعه در روزنامه هاي ضد كمونيست چاپ مي شد. آنها سعي داشتند تا موضوع را انقدر برجسته كنند تا بحث به يك بحران در روسيه منتهي شود. از طرف ديگر روزنامه هاي طرفدار كمونيستها يا با بي توجهي از كنار اين خبر مي گذشتند يا هم بيماري استالين و هم بحران را تكذيب مي كردند (زرنر 1946)
خرنگاران از لحاظ رواني در موضع ناموزوني قرار دارند. حتي اگر مثبت ترين نيات را هم داشته باشند، داستانهايي كه مطرح مي كنند چاره و گريزي جز عبور از مسير شايعات تحريفي ندارند.شخص خبرنگار به ندرت شاهد عيني است بلكه تنها پس از به وقوع پيوستن ماجرايي كه ارزش خبري دارند، وارد صحنه مي شود. احتمالا منابع اطلاعاتي او، دو يا سه مرحله از شاهد عيني فاصله دارند كه تازه گزارش خود شاهد عيني هم چندان دقيق نيست . تا همين جا هم خبر تبديل به گفته شده گرديده و آنچه خبرنگار مي نويسد و بعد رونوشت بردار روزنامه در ان نظر مي دهد، چيزي جز سراشيبي محتاطانه تسطيح، برجستگي و همانند سازي نيست.

سلدس به عنوان نمونه، مقاله اي مندرج در نسخه چاپ پاريس روزنامه شيكاگو تريبون را مطرح كرد . در اين مقاله ، موضوع خودكشي يك هنر پيشه زن به عنوان شده بود. سلدس نتيجه گيري كرد كه: "متن ماشين نويسي شده، دقيقا به اندازه شش خط و نيم مطلب، دربرگيرنده هفت واقعيت بود و از اين واقعيت، تنها خودكشي درست و مابقي نادرست بودند " سلدس 1935 ، صفحه 163 . نمي توان انتقاد از اين گونه تحريفات را متوجه انگيزه هاي گزارشگر نمود. همان گونه كه در آزمايشهاي ما مشاهده گرديد گزارشگر با وجود تلاش فراوان براي ارائه گزارش دقيق بايد با روند بازسازي و جايگذاري كه هميشه در پي او هستند مقابله نمايد.
به هر دليل يا دلايلي كه در بالا اقامه گرديد، بيشتر مطالب روزنامه برخي از ويژگيهاي شايعه را به خود مي گيرند، با اين حال در اصول تضاد شديد اخبار با شايعه غير قابل نقض است زيرا ويژگي اولي، انطباقي است. اما هميشه اين وجهه تمايز اخبار و شايعه به اندازه اي كه در مباحث نظري،روشن است، در اذهان مردم موثر نيست. برخي از مردم ساده لوح ظاهرا هر چيزي را كه در روزنامه ها بخوانند و يا از راديو بشنوند ، باور مي كنند. از نظر آنان يك چيز متكي بر شنيده ها با يك خبر مستند فرقي ندارد. برخي ديگر از افراد آن قدر موشكافند كه هرگز مطالب روزنامه ها را باور نمي كنند البته منتقدان سخن پراكنيهاي راديويي كمترند. كساني كه يك يا دو بار گول خورده اند، ديگر براي هميشه مشكوك و مظنون اند. در طي جنگ جهاني اول داستانهاي دروغين بسياري از جنايتهاي دشمن در روزنامه ها به چاپ مي رسيدند، در نتيجه، براي بسياري از امريكاييها، پذيرش گزارش مستند واقعي از جنايات دشمت در اردوگاههاي اسيران در طول جنگ جهاني دوم بسيار مشكل بود. بسياري از مطالب كاملا واقعي در خبر رسانيهاي ما، به عنوان تبليغات، توسط مردم رد مي شوند. اگر مردم به همان صورتي كه نسبت به تبليغات ، بدبيني پيدا كرده اند، نسبت به شايعه هم حساس شوند، در آن صورت گزارشگران ، تيتر نويسان و سر دبيران ، در حفظ اعتماد عمومي به نحو روز افزوني مشكل خواهند يافت.


شايعات عنوان دار

اگر مردم گفته شود انچه را كه مي شنوند، يك شايعه است، چه اتفاقي رخ خواهد داد؟ دو آزمايش، پاسخ به اين پرسش را روشن كرده است . ثابت مي كند كه مردم هنوز نسبت به شايعه حساسيت بدبيني ندارند.
كرك پاتريك 1932 به ازمونهاي دانشگاهي اش، مجموعه مطالبي را ارئه نمود كه ظاهرا از روزنامه ديواري دانشگاه گرفته شدن بودند. نيمي از اين مطالب با جمله "شايع شده است" و نيمي ديگر به صورت اخبار ارائه شده بودند. ولي همه مطالب ساختگي بودند. براساس تحليل اين ازمايش جمله شايع شده است... هيچ گونه تاثيري در باور كردن يا باور نكردن مطلب نداشت و اين جوله هيچ گونه اثر باز دارندگي از خود بر جاي نگذاشت.
بعدها پژوهشگري به نام جي . اچ . اسميت (1947 ) در آزموني ، يك رديف اقلام " خبري " ساختگي را كه بعضي عليه شوروي و برخي در جانبداري از شوروي بودند ، مورد استفاده قرار دارد . آزمودنيهاي او ، همگي دانشجو بودند و گرايش آنان نسبت به روسيه ، قبلاً توسط " مقياس گرايش " سنجيده شده بود . جملات ارائه شده در سه دسته قرار داده شده بودند .، برخي به عنوان " واقعيت " موثق ، برخي ديگر به عنوان " شايعات " تاييد نشده و دسته سوم بدون هيچ عنواني مطرح شده بود . آزمودنيها براي ابراز و اظهار درجه و ميزان پذيرش يا عدم پذيرش مطالب ، مقياسي در اختيار داشتند كه از نپذيرفتن تا پذيرش بي دليل ، رديف بندي شده بود .
نتايج آزمايش اسميت نشان داد كه مطالبي كه عنوان " واقعيت " داشتند ، فوراً پذيرفته مي شدند اما مطالب طبقه بندي شده تحت عنوان " شايعه " كمترين پذيرش را به دنبال داشتند . مقولات بي عنوان بين دو عنوان بالا قرار داشتند . اما عنوان " واقعيت " در جلب باور آزمودنيها ، موثرترند از عنوان " شايعه " در عدم پذيرش آنها بود . به سخن ديگر ، عنوان شايعه عملاً همان تاثيري را كه دسته بي عنوان از خود بر جاي مي گذاشت ، داشت . وقتي كه مطلبي را با عنوان واقعيت مطرح مي كنيد ، در واقع به آن حيثيت داده و موجب پذيرش تسليم طلبانه آن از سوي آزمودنيها مي گرديد . اما واگذاري عنوان شايعه به يك مطلب ، به معناي قرار دادن آن مطلب در دسته بندي مطالب بدون عنوان است . مردم معمولاً از توجه به عناوين روگردان نيستند . .وقتي شنونده اي ، موضوعي را مي شنود كه عنوان واقعيت را يدك مي كشد ، با خود فكر مي كند " اوه ، واقعيت ؛ واقعيت ها حقيقت دارند ، من بايد آنها را باور كنم . " اما وقتي كه موضوعي را با عنوان شايعه مي شنود ، لحظه اي تأمل كرده و بعد نتيجه مي گيرد كه " خوب ، شايعات ممكن است حقيقت داشته باشند ." و اگر مستعد پذيرش آن باشد ، تقريباً آن را باور مي كند . ظاهراً در اين آزمايشها ، گرايش هاي از پيش موجود مهم تر از خود عنوان هستند ، زيرا در تمامي شرايط آزمايشگاهي " اسميت " موقعيت آزمودني در " مقياس باور " با موقعيت او در " مقياس سنجش گرايش " ، همبستگي مثبت داشت . طرفداران روسيه بيشتر به سمت باور نمودن واقعيتها و همچنين شايعات موافق روسيه تمايل نشان مي دادند . در صورتي كه مخالفان روسيه بيشتر مستعد باورنمودن واقعيتها و شايعات مخالف شوروي بودند .
خنثي بودن نسبي عنوان براي شايعات ، معاني كاربردي مهمي دارد . يكي از معاني آن ، اين است كه نمي توان صرفاً با اطلاق ، عنوان شايعات را از بين برد . براي از بين بردن شايعات ، بايد از روشهاي كاراتري مانند تحريك احساسات وطن پرستانه يا القاي احساس شرم و يا تعليم در روانشناسي شايعه ، استفاده نمود . روش اخير همان شيوه اي بود كه كلينيكهاي شايعه براي به كارگيري آن تلاش مي كردند . همچنين توجه به اين نكته ، مهم است كه استفاده از عنوان " واقعيت " موجب برانگيخته شدن ستايش شونده مي گردد . متخصصان امر تبليغات تجاري ، كه از كلمات اختصاري نيمه – علمي وسيعاً استفاده مي كنند ، پيشپيش اين حساسيت را در مردم كشف كرده اند . اما متأسفانه تنها " نماد " موجب تلقين اين تحريك پذيري مي گردد ؛ هر چه عنوان واقعيت را مي كشد ، در حقيقت اين گونه نيست .
شايعات ، به منظور كسب اعتبار ، قالباً از نقاب واقعيت استفاده نموده و يا اسم و رسم مقام و قدرتي بالا را در جهت حمايت از خود ، مورد استفاده قرار مي دهند . بسياري از داستانها اين طوري شروع مي شدند : " برادرم مشغول صحبت با مردي بود كه دست اندركار است و ... " يا " رئيس پليس شخصاً گفت ..." يا " من از بالاترين مقامات شنيده ام كه ..." در مواردي ، عناصر ديكري نيز به كار گرفته مي شوند ، مثلاً ذكر شهر يا خياباني كه يك حادثه خاصي در آن واقع شده ، كمك فراواني به معتبر جلوه دادن قضيه مي كند كه حتماً و واقعاً حادثه در آن محل اتفاق افتاده است .


شايعه و شوخ طبعي

چون هر شايعه " پيشنهادي براي باوركردن " است ، بنابراين مدعي مطرح كردن واقعيت يا شرايط واقعي يك ماجراست . ولي بسياري از داستانها كه همانند شايعه پخش مي شوند ، صرفاً محصول تخيلات بوده و منظورشان ايجاد زودباوري نيست ، بلكه تنها براي خنديدن ساخته مي شوند . بااين حال ، آن ها نيز مي توانند تنفري نژادي يا انتقادي سياسي را منعكس نموده و يا موجب سبك شدن هيجاني سركوب شده ، گردند . روش انتشار لطيفه ها و بذله گوييها و كاركرد آنها به نحو شگفت آوري يادآور پخش و كاركرد شايعات است .
در اينجا نمونه اي از يك داستان رايج در اروپاي تحت سلطه ديكتاتوري مي آوريم . شخصي در كنار روخانه اي قدم مي زند كه ناگهان فرياد دردآلود مردي غريق را از رودخانه شنيد . بلافاصله به داخل رودخانه پريد و شخص غريق را نجات داده و به ساحل رساند . شخص نجات يافته ، با غرور ، هويت خود را اعلام كرد : " من موسوليني هستم ( البته اگر داستان در آلمان يا روسيه گفته مي شد ، هويت او به ترتيب هيتلر يا استالين مي شد ) . تو جان مرا نجات دادي ، در عوض هر آرزويي داري از من بخواه تا برايت انجام دهم . " منجي پاسخ داد : " من تنها يك تقاضا دارم " ؛ خواهش مي كنم به كسي نگو من تو را نجات دادم . " شايعه نبود ، شايد لطيفه خوبي هم نبود . اما اگر كسي اين داستان را در مقابل جاسوس حكومت مي گفت ، به سيبري ، اردوگاههاي كار اجباري آلمان و يا بازداشتگاههاي انظباتي ايتاليا تبعيد مي شد _ ليونز 1935 )
نمونه بالا ، قرابت روان شناختي شايعه و شوخ طبعي را نشان مي دهد . اين هر دو ، محملي براي بيان احساسات شخصي به دست مي دهند ، بدون اينكه گوينده ، صريحاً به وجود اين گونه احساسات شخصي اعتراف نمايد . شخصي كه از مسائل جنسي رنج مي برد ، صريحاً به اين مسئله اعتراف نخواهد كرد . حتي به شخص خود ، اما با كوچك ترين تحريك شروع به تعريف لطيفه ها و غيبتهاي قبيحه خواهد نمود ( بعضيها لطيفه و برخي ديگر داستان هاي فضاحت بار را ترجيح مي دهند ).
اگر لطيفه ها حاوي نيش مشخصي باشد ، مثلاً داستان ديكتاتور اروپايي ، آن وقت از لحاظ فني آن را " قريحه بذله گويي " مي نامند . به جاي گفتن " من از سياهان متنفرم " مردم لطيفه هاي تحقير كننده در مورد رنگين پوست ها به كار مي برند . ديگران ، مطمئناً بدون داشتن چنين احساسي و بدون درك قصد و نيت اوليه گوينده اصلي ، داستان را تكرار مي كنند ، دوام دراز مدت خود را ، درست مثل شايعه ، مديون ارزش تصفيه ( كنندگي ) هيجاني خود هستند .
بسيار مشكل مي توان وجه تمايز دقيقي بين شايعات خصمانه اي كه با بذله گويي مطرح مي گردند و آن حكايتهايي كه صرفاً به منظور خنداندن گفته مي شود ، قائل شد . اهميت كاركردي هر دو ، اغلب يكسان بوده و اين دو به طور برابر مي توانند قربانيان خود را صدمه زده و آزار رسانند . تنها تفاوت ( اگر تفاوتي مابين شايعه و شوخ طبعي وجود داشته باشد ) اينجاست كه حكايت ، متكي بر شواهد قابل ارزيابي انگاشته مي شود .

 
شايعات و اغتشاش

ميكروب شايعه ، دائماً در اندام جامعه فعال است . بعضي مواقع ، اين نوع ميكروبها آهسته حركت كرده و زهرآگين نيستند . اما برخي اوقات ، آنها موجب انفجار تب فعاليت هاي خشونت آميز مي شوند . متأسفانه زماني كه اندام جامعه تاب و تحمل بيماري ناشي از اين ميكروب را ندارد ، تب مربوطه شديداً به سلامت آن صدمه زده و آن را مي سوزاند . جنگ اغتشاش ، بيماريهاي واگيردار و مصيبت هاي ديگر به اندازه كافي به جامعه صدمه مي زنند و زماني كه بيماري شايعه نيز به آنها اضافه مي شود ، زيانها به مراتب پيچيده تر مي گردند .
كشمكشهاي منجر به قتلها ئ جنايتهاي متقابل نشان دهنده وابستگي اغتشاش به شايعه است . البته در هيچ موردي نمي توان ادعا كرد كه شنيده ها ، يگانه مسبب اغتشاش بوده اما آنها هميشه در دامن زدن به اغتشاش نقشي مهم داشته اند . در واقع ، دليل و مدرك موجود ، آن قدر مجاب كننده است كه مي توان آن را به عنوان يك قانون روان شناسي اجتماعي مطرح نمود : هيچ گونه اغتشاشي ، هرگز بدون تحريك ، همراهي و تشديد خشونت توسط شايعه به وقوع نمي پيوندد . معمولاً چهار مرحله را مي توان به صورت مشخص در اين فرايند مشاهده نمود .
1-قبل از آغاز ( اغتشاش ) ، براي مدتي ، زمزمه ناآرامي شنيده مي شود . ممكن است اينگونه زمزمه ها به شكل داستانهايي كه در آنها گروههاي مخالف ، يكديگر را متهم به تبعيض ، توهين يا سوء رفتار مي كنند ، مطرح مي شوند . در اين مرحله ، شايعات رايج تفاوتي با داستان هاي معمولي خصمانه و افتراآميز ندارند . آنها شبيه شايعات روزمره اي هستند كه در مورد رفتارهاي نامطلوب سياهان ، يهوديان يا حرص كارفرمايان و يا بي رحمي پليس ، مطرح مي شوند . ولي هرگاه رواج شايعات ، از حد معمول فراتر رفته و يا محتويات شرارت آميز آنها شدت يابد ، مي توان به شكل گيري پيش درآمد شرايطي اغتشاش آميز ، بدگمان شد . اين داستانها ، به خودي خود موجب منتهي شدن ماجرا به خشونت نخواهند گرديد . اين داستانها صرفاً به صورت فشارسنج عمل مي كنند ؛ به اين معنا كه درجه فشار موجود در جامعه را نشان مي دهند و مشخص مي كنند كه اگر جهت وزش باد در جامعه تغيير نكند احتمالاً با توفان روبرو خواهيم شد . سوابق حاكي از وجود دوره اي از انتشار شديد شايعات قبل از اغتشاشات متعدد نژادي تابستان سال 1943 در آمريكاست (وكلر و هال 1944 ).
2-زماني كه شايعات شكل خاص و تهديد آميز به خود مي گيرند ، احساس خطر مي شود . چند نمونه براي مثال مي آوريم : " امشب كنار رودخانه ، خبري خواهد بود " ، " حتماً پس از بازي به پارك بيا تا شاهد نمايشي باشي " ، " قرار است كاكاسياه را بگيرند و دمار از روزگارش درآورند " . بعضي وقتها ماجرا به نحوي بيان مي شود كه خشونت منتظره به طرف مقابل منتسب شود . مثل " حرامزاده يك ماه است ، مشغول جمع آوري سلاح هستند " . در دوره اغتشاشات ديترويت در اوايل تابستان سال 1943 شايع شده بود كه سياهپوستان مسلح فراواني با اتومبيل از شيكاگو به طرف ديترويت در حركتند . اين موضوع شوم حتي به گونه اي غير مسئولانه از راديو هم پخش شد ( لي و هامفري 1943 ، صفحه 38 ) . اين عمل بي شك ترس و وحشت حاكم را افزايش داد .
در چنين مرحله اي است كه انفجارات اغتشاش آميز ، كاملاً پيش بيني شده و براي پيشگيري از به وقوع پيوستن آنها نيروي پليس بايد صفوف خود را مستحكم نمايد . زمان پيشگيري از اغتشاش ، پيش از آغاز آن است . يك نمونه عالي از اقدام پيشگيرانه پليس واشنگتن در همان تابستان پر دردسر سال 1943 به وقوع پيوست . در آن زمان ، شايع شده بود كه عده زيادي سياهپوست د رنظر دارند با راهپيمايي روز معين ، قيامي را سازماندهي كنند . هدف از انتشار چنين شايعه اي ، تشكيل نيرويي مسلح از سفيدپوستان متخاصم بود . پليس واشنگتن با اتخاذ موضعي قاطع و علني ، پيش از راهپيمايي و با استقرار نيروي كافي براي حفاظت از جان سياهان تظاهركننده ، از يك درگيري مخاطره آميز پيشگيري به عمل آورد (وكلر و هال 1944 )
3-غالباً ، گرچه نه هميشه ، خود جرقه اي كه فتيله انفجاري را روشن مي كند نيز يك شايعه آتش افروز و فتنه انگيز است . اغتشاش ماه اوت سال 1943 را در هارلم ، بلافاصله پس از شايعه آتش افروز و فتنه انگيز است . اغتشاش ماه اوت سال 1943 در هارلم ، بلافاصله پس از شايعه درگيري يك سرباز سياهپوست با يك پليس سفيد پوست در سالن هتل هارلم به وقوع پيوست .

 
جمع بندي
در بخشهاي گوناگون اين فصل ، به خوبي مشخص شد كه شايعه درون نسج جامعه بافته شده است و نشان داده شده كه بيشتر تاريخ ، ناشي از واكنش مردم نسبت به شنيده ها بوده و بسياري از اعتقادات آنان ناشي از افسانه ها و اساطير باستاني است . ماهيت گمراه كننده شايعه ، ناشي از اين واقعيت است : با وجود اينكه شايعه ، محكي براي سنجش بوده و معياري براي نحوه تحريك است ، اما عموماً با نقابي ظاهر مي گردد كه گويي آگاهيهاي با ارزشي ارائه مي دهد . در واقع ، كاركرد بر معناي پنهاني آن از كاركرد اطلاع رساني اش مهم تر است .
در تلاش براي دسته بندي شايعات در مي يابيم مع خاصيت اغفال كنندگي شايعات در بعضي از موارد ناشي از تركيب اشتياقها و انزجارهاي پنهان در آنهاست . اهميت كاركردي آنها در جامعه مي توانبا بررسي لايه هاي عميق تر شخصيت افراد و ذهنيت مادي آنها دريافت . بخش گسترده و معيني از مردم مي توانند از انواع خاصي از شنيده ها اثر پذيرند . نوع اين زنجيره هاي شايعات ، به تلقين پذيري افراد تشكيل دهنده آنان بستگي دارد . زماني كه هيجانات ، شدت بيشتري به خود مي گيرند ، تعداد افرادي كه به زنجيره مي پيوندند افزايش مي يابند . جنگلها ، اغتشاشها ، انتخابات و غيره تمايل بيشتري براي پروراندن انواع شايعات موذيانه ، موسوم به شايعات نجوايي دارند . در ساليان اخير ، ما به رابطه نزديك بين شايعات و اغتشاشها پي برده ايم . مطمئناً براي كنترل دومي ، بايد به اولي توجه داشت .
از آنجا كه مردم معمولاً نمي توانند به هنگام مواجهه با شايعه ، آن را ( به عنوان يك شايعه ) تشخيص دهند ، به ندرت از باوركردن آن رو بر مي تابند . ثانياً ، اگر شايعه ، صراحتاً داراي عنوان باشد مردم به ندرت از باور كردن سهل آن احتراز مي كنند ، بنابراين ، اجباراً به اين نتيجه مي رسيم كه مردم به اندازه كافي نسبت به شايعه حساس نيستند .عنوان بخشي به شايعه ، ايمني چنداني را به همراه نمي آورد .
اهميت شنيده ها در سطح جامعه ، جز در صورت تحقق شرايطي غيرممكن ، كاهش نخواهد يافت . انتشار اخبار ، بايد دقيق تر شده و در نفوذ به افكار مخاطبان ، موفقيت بيشتري كسب كند . مردمي كه كورمال در پس تفسيري از جهان پيرامون خود هستند . بايد به تعبيري رضابت بخش تر از آنچه اكنون دارند ، دست يابند . بايد شهوات تنفرآميز و هراس و آرزومندي ( كه سعي درارضاي آنها داشته و با تخيلات ، آنها را سبك مي كنند ) كمتري وجود داشته باشند . بالاخره بايد روشي براي گريز از پويايي تحريف كه بر همه فرآيندهاي حفظ و يادآوري ( ولو نيت گوينده ، ارائه دقيق ترين گزارش ممكن باشد ) ، اثر مي گذارد ، پيدا شود .
با توجه به غير ممكن بودن تحقق شرايط مذكور در آينده اي قابل پيش بيني ، تنها اقدامي كه فرد مي تواند براي دستيابي به نوعي ايمني در برابر شايعه انجام دهد ، آشنايي با جنبه هاي رواني و اجتماعي اين پديده ( تا حد امكان ) و تمرين مدارم براي افزايش مهارت ، در تشخيص و تحليل شنيده هاي روزمره است .

(*) - گزيده اي از كتاب روانشاسي شايعه ، اثر گردن آل پورت و لئو پستمن ، ترجمه ساعد دبستاني  ، 

 


موضوعات مرتبط: نظامی ، راههای نفوذ ، نفوذ ، پیامها
برچسب‌ها: مفاهيم امنيتي , مفهوم , ضد جاسوسي , شايعه


تاريخ : ۱۳۹۱/۰۸/۰۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
.: :.