من پايه و اساس كارم رو بر پايه اعتماد به كارمند و مشتري استوار كرده بودم و ايمان داشتم كه كار درست رو انجام ميدم و به پرسنل شركت اعتماد كامل داشتم و بهشون آموزشهاي لازم بازار و تجارت رو ميدادم و راه و مسير كار كردن رو براشون هموار مي كردم و بهشون پا ميدادم كه خوب بتونن استعدادشون رو بروز بدن .
در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: داستان
برچسبها: داستان زندگي من , داستان , زندگي , مديرعامل
ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۲۱ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
من كم كم وارد كار تجاري شدم و به كشوراي همسايه اجناسي رو صادر مي كردم از جمله قطعات كامپيوتر و بعضي اوقات خشكبار .
خب مشكلاتي هم داشتم اما خيلي مهم نبودن و با توجه به درآمد خوبي كه داشت سختيها قابل تحمل بود .
در ادامه مطلب
خب مشكلاتي هم داشتم اما خيلي مهم نبودن و با توجه به درآمد خوبي كه داشت سختيها قابل تحمل بود .
در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: داستان
برچسبها: داستان زندگي من , داستان , زندگي , مديرعامل
ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۱۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
موسس
و مديرعامل شركت بودم و اوضاع خوبي داشتم تعدادي كارمند و كم كم جزء
شركتهاي مطرح در منطقه خودم شدم به طوري كه در خيلي از شهرها دفتر نماندگي
تاسيس كردم و روزبروز پيشرفت خوبي داشتم . خيلي ها به وضعيت من حسادت
ميكردند و يه جورائي الگوي اطرافيان شده بودم . مشتريان احترام خاصي برام
قائل بودن . وشركتهايي كه من از اونها كالا خريداري ميكردم و به نوعي با هم
تبادل كاري داشتيم اعتبار ويژه اي قائل بودند .
در ادامه مطلب
در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: داستان
برچسبها: داستان زندگي من , داستان , زندگي , مديرعامل
ادامه مطلب
تاريخ : ۱۳۹۱/۱۱/۱۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |