عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



قرارگاه ضد صهیونیستی کمیل | تروريسم
«بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم
 
به عموم جوانان در کشورهای غربی‌
 
حوادث تلخی که تروریسم کور در فرانسه رقم زد، بار دیگر مرا به گفت‌وگو با شما جوانان برانگیخت. برای من تأسّف‌بار است که چنین رویدادهایی بستر سخن را بسازد، امّا واقعیّت این است که اگر مسائل دردناک، زمینه‌ای برای چاره‌اندیشی و محملی برای همفکری فراهم نکند، خسارت دوچندان خواهد شد. رنج هر انسانی در هر نقطه از جهان، به‌خودی‌خود برای همنوعان اندوه‌بار است. منظره‌ی کودکی که در برابر دیدگان عزیزانش جان می‌دهد، مادری که شادی خانواده‌اش به عزا مبدّل می‌شود، شوهری که پیکر بی‌جان همسرش را شتابان به سویی می‌برد، و یا تماشاگری که نمی‌داند تا لحظاتی دیگر آخرین پرده‌ی نمایش زندگی را خواهد دید، مناظری نیست که عواطف و احساسات انسانی را برنینگیزد.
 
هرکس که از محبّت و انسانیّت بهره‌ای برده باشد، از دیدن این صحنه‌ها متأثّر و متألّم می‌شود؛ چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطین و عراق و لبنان و سوریه. قطعاً یک‌ونیم میلیارد مسلمان همین احساس را دارند و از عاملان و مسبّبان این فجایع، منزجر و بیزارند. امّا مسئله این است که رنج‌های امروز اگر مایه‌ی ساختن فردایی بهتر و ایمن‌تر نشود، فقط به خاطره‌هایی تلخ و بی‌ثمر فرو خواهد کاست. من ایمان دارم که تنها شما جوانهایید که با درس گرفتن از ناملایمات امروز، قادر خواهید بود راه‌هایی نو برای ساخت آینده بیابید و سدّ بیراهه‌هایی شوید که غرب را به نقطه‌ی کنونی رسانده است.
 
درست است که امروز تروریسم درد مشترک ما و شما است، امّا لازم است بدانید که ناامنی و اضطرابی که در حوادث اخیر تجربه کردید، با رنجی که مردم عراق، یمن، سوریه، و افغانستان طیّ سال‌های متمادی تحمّل کرده‌اند دو تفاوت عمده دارد؛ نخست اینکه دنیای اسلام در ابعادی به مراتب وسیع‌تر، در حجمی انبوه‌تر و به مدّت بسیار طولانی‌تر قربانی وحشت‌افکنی و خشونت بوده است؛ و دوّم اینکه متأسّفانه این خشونت‌ها همواره از طرف برخی از قدرتهای بزرگ به شیوه‌های گوناگون و به شکل مؤثّر حمایت شده است.
 
امروز کمتر کسی از نقش ایالات متّحده‌ی آمریکا در ایجاد یا تقویت و تسلیح القاعده، طالبان و دنباله‌های شوم آنان بی‌اطّلاع است. در کنار این پشتیبانی مستقیم، حامیان آشکار و شناخته‌شده‌ی تروریسم تکفیری، علی‌رغم داشتن عقب‌مانده‌ترین نظامهای سیاسی، همواره در ردیف متّحدان غرب جای گرفته‌اند، و این در حالی است که پیشروترین و روشن‌ترین اندیشه‌های برخاسته از مردم‌سالاری‌های پویا در منطقه، بی‌رحمانه مورد سرکوب قرار گرفته است. برخورد دوگانه‌ی غرب با جنبش بیداری در جهان اسلام، نمونه‌ی گویایی از تضاد در سیاست‌های غربی است.
 
چهره‌ی دیگر این تضاد، در پشتیبانی از تروریسم دولتی اسرائیل دیده می‌شود. مردم ستمدیده‌ی فلسطین بیش از شصت سال است که بدترین نوع تروریسم را تجربه می‌کنند. اگر مردم اروپا اکنون چند روزی در خانه‌های خود پناه می‌گیرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعیّت پرهیز می‌کنند، یک خانواده‌ی فلسطینی ده‌ها سال است که حتّی در خانه‌ی خود از ماشین کشتار و تخریب رژیم صهیونیست در امان نیست. امروزه چه نوع خشونتی را می‌توان از نظر شدّت قساوت با شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیست مقایسه کرد؟ این رژیم بدون اینکه هرگز به‌طور جدّی و مؤثّر مورد سرزنش متّحدان پرنفوذ خود و یا لااقل نهادهای بظاهر مستقلّ بین‌المللی قرار گیرد، هر روز خانه‌ی فلسطینیان را ویران و باغها و مزارعشان را نابود می‌کند، بی‌آنکه حتّی فرصت انتقال اسباب زندگی یا مجال جمع‌آوری محصول کشاورزی را به آنان بدهد؛ و همه‌ی اینها اغلب در برابر دیدگان وحشت‌زده و چشمان اشک‌بار زنان و کودکانی روی می‌دهد که شاهد ضرب و جرح اعضای خانواده‌ی خود و در مواردی انتقال آنها به شکنجه‌گاه‌های مخوفند.
 
آیا در دنیای امروز، قساوت دیگری را در این حجم و ابعاد و با این تداوم زمانی می‌شناسید‌؟ به گلوله بستن بانویی در وسط خیابان فقط به جرم اعتراض به سربازِ تا دندان مسلّح، اگر تروریسم نیست پس چیست؟ این بربریّت چون توسّط نیروی نظامی یک دولت اشغالگر انجام می‌شود، نباید افراطی‌گری خوانده شود؟ یا شاید این تصاویر فقط به این علّت که شصت سال مکرّراً از صفحه‌ی تلویزیون‌ها دیده شده، دیگر نباید وجدان ما را تحریک کند.
 
لشکرکشی‌های سال‌های اخیر به دنیای اسلام که خود قربانیان بی‌شماری داشت، نمونه‌ای دیگر از منطق متناقض غرب است. کشورهای مورد تهاجم، علاوه بر خسارت‌های انسانی، زیرساخت‌های اقتصادی و صنعتی خود را از دست داده‌اند، حرکت آنها به سوی رشد و توسعه به توقّف یا کندی گراییده، و در مواردی ده‌ها سال به عقب برگشته‌اند؛ با وجود این، گستاخانه از آنان خواسته می‌شود که خود را ستمدیده ندانند. چگونه میتوان کشوری را به ویرانه تبدیل کرد و شهر و روستایش را به خاکستر نشاند، سپس به آنها گفت که لطفاً خود را ستمدیده ندانید! به جای دعوت به نفهمیدن و یا از یاد بردن فاجعه‌ها، آیا عذرخواهیِ صادقانه بهتر نیست؟ رنجی که در این سال‌ها دنیای اسلام از دورویی و چهره‌آرایی مهاجمان کشیده است، کمتر از خسارت‌های مادّی نیست.
 
جوانان عزیز! من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیّت آلوده به تزویر را تغییر دهید؛ ذهنیّتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است. به نظر من نخستین مرحله در ایجاد امنیّت و آرامش، اصلاح این اندیشه‌ی خشونت‌زا است. تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست غرب مسلّط باشد، و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود، و تا روزی که منافع دولت ها بر ارزش‌های انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشه‌های خشونت را در جای دیگر جستجو کرد.
 
متأسّفانه این ریشه‌ها طیّ سالیان متمادی، بتدریج در اعماق سیاستهای فرهنگی غرب نیز رسوخ کرده و یک هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسیاری از کشورهای دنیا به فرهنگ بومی و ملّی خود افتخار می‌کنند، فرهنگهایی که در عین بالندگی و زایش، صدها سال جوامع بشری را بخوبی تغذیه کرده است؛ دنیای اسلام نیز از این امر مستثنا نبوده است. امّا در دوره‌ی معاصر، جهان غرب با بهره‌گیری از ابزارهای پیشرفته، بر شبیه‌سازی و همانندسازی فرهنگی جهان پافشاری میکند. من تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملّتها و کوچک شمردن فرهنگهای مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیان‌بار تلقّی می‌کنم.
 
تحقیر فرهنگهای غنی و اهانت به محترم‌ترین بخش‌های آنها در حالی صورت می‌گیردک ه فرهنگ جایگزین، به‌هیچ‌وجه از ظرفیّت جانشینی برخوردار نیست. به طور مثال، دو عنصر «پرخاشگری» و «بی‌بندوباری اخلاقی» که متأسّفانه به مؤلّفه‌های اصلی فرهنگ غربی تبدیل شده است، مقبولیّت و جایگاه آن را حتّی در خاستگاهش تنزّل داده است. اینک سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزه‌جو، مبتذل و معناگریز را نخواهیم، گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه هنری به سوی جوانان ما روانه می‌شود، مقصّریم؟ من اهمّیّت و ارزش پیوندهای فرهنگی را انکار نمی‌کنم. این پیوندها هر گاه در شرایط طبیعی و با احترام به جامعه‌ی پذیرا صورت گرفته، رشد و بالندگی و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پیوندهای ناهمگون و تحمیلی، ناموفّق و خسارت‌بار بوده است. با کمال تأسّف باید بگویم که گروه‌های فرومایه‌ای مثل داعش، زاییده‌ی این‌گونه وصلت‌های ناموفّق با فرهنگهای وارداتی است. اگر مشکل واقعاً عقیدتی بود، می‌بایست پیش از عصر استعمار نیز نظیر این پدیده‌ها در جهان اسلام مشاهده می‌شد، درحالی‌که تاریخ، خلاف آن را گواهی می‌دهد.
 
مستندات مسلّم تاریخی بروشنی نشان می‌دهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکّر افراطی و مطرود، آن‌هم در دل یک قبیله‌ی بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقی‌ترین و انسانی‌ترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادینِ خود، گرفتن جان یک انسان را به مثابه‌ی کشتن همه‌ی بشریّت می‌داند، زباله‌ای مثل داعش بیرون بیاید؟
 
از طرف دیگر باید پرسید چرا کسانی که در اروپا متولّد شده‌اند و در همان محیط، پرورش فکری و روحی یافته‌اند، جذب این نوع گروه‌ها می‌شوند؟ آیا می‌توان باور کرد که افراد با یکی دو سفر به مناطق جنگی، ناگهان آن‌قدر افراطی شوند که هم‌وطنان خود را گلوله‌باران کنند؟ قطعاً نباید تأثیر یک عمر تغذیه‌ی فرهنگی ناسالم در محیط آلوده و مولّد خشونت را فراموش کرد. باید در این زمینه تحلیلی جامع داشت، تحلیلی که آلودگی‌های پیدا و پنهان جامعه را بیابد. شاید نفرت عمیقی که طیّ سال‌های شکوفایی صنعتی و اقتصادی، در اثر نابرابری‌ها و احیاناً تبعیض‌های قانونی و ساختاری در دل اقشاری از جوامع غربی کاشته شده، عقده‌هایی را ایجاد کرده که هر از چندی بیمارگونه به این صورت گشوده می‌شود.
 
به‌هرحال این شما هستید که باید لایه‌های ظاهری جامعه‌ی خود را بشکافید، گره‌ها و کینه‌ها را بیابید و بزدایید. شکاف‌ها را به جای تعمیق، باید ترمیم کرد. اشتباه بزرگ در مبارزه با تروریسم، واکنشهای عجولانه‌ای است که گسست‌های موجود را افزایش دهد. هر حرکت هیجانی و شتاب‌زده که جامعه‌ی مسلمان ساکن اروپا و آمریکا را که متشکّل از میلیون‌ها انسان فعّال و مسئولیّت‌پذیر است، در انزوا یا هراس و اضطراب قرار دهد و بیش از گذشته آنان را از حقوق اصلی‌شان محروم سازد و از صحنه‌ی اجتماع کنار گذارَد، نه تنها مشکل را حل نخواهد کرد بلکه فاصله‌ها را عمق، و کدورتها را وسعت خواهد داد. تدابیر سطحی و واکنشی مخصوصاً اگر وجاهت قانونی بیابد جز اینکه با افزایش قطب‌بندی‌های موجود، راه را بر بحرانهای آینده بگشاید، ثمر دیگری نخواهد داشت.
 
طبق اخبار رسیده، در برخی از کشورهای اروپایی مقرّراتی وضع شده است که شهروندان را به جاسوسی علیه مسلمانان وامیدارد؛ این رفتارها ظالمانه است و همه میدانیم که ظلم، خواه‌ناخواه خاصیّت برگشت‌پذیری دارد. وانگهی مسلمانان، شایسته‌ی این ناسپاسی‌ها نیستند. دنیای باختر قرنها است که مسلمانان را بخوبی می‌شناسد؛ هم آن روز که غربیان در خاک اسلام میهمان شدند و به ثروت صاحبخانه چشم دوختند، و هم روز دیگر که میزبان بودند و از کار و فکر مسلمانان بهره جستند، اغلب جز مهربانی و شکیبایی ندیدند. بنابراین من از شما جوانان می‌خواهم که بر مبنای یک شناخت درست و با ژرف‌بینی و استفاده از تجربه‌های ناگوار، بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی‌ریزی کنید. در این صورت، در آینده‌ای نه‌چندان دور خواهید دید بنایی که بر چنین شالوده‌ای استوار کرده‌اید، سایه‌ی اطمینان و اعتماد را بر سر معمارانش میگستراند، گرمای امنیّت و آرامش را به آنان هدیه می‌دهد، و فروغ امید به آینده‌ای روشن را بر صفحه‌ی گیتی میتاباند.
 
سیّدعلی خامنه‌ای
 
۸ آذر ۱۳۹۴»

موضوعات مرتبط: حضرت آیت اله خامنه ای
برچسب‌ها: نامه رهبر , جوانان غربي , بيداري اسلامي , تروريسم


تاريخ : ۱۳۹۴/۰۹/۰۸ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |



تروریسم دولتی را بهتر بشناسیم

ارتش خصوصی آمریکا با ابزار گروهک‏های ‏تروریستی

          تروریسم، در سطح بین‏المللی واژه آشنایی است و تعریف مشخص آن خیلی زود ذهن را به سمت و سوی گروهک‏ها و جریانات مسلحی می‏برد که با اهداف و خواسته‏هایی غیر قانونی، علیه دولت‏ها و ملت‏ها جنایت می‏کنند. اما باید توجه داشت که این پدیده اساساً ریشه در سیاست‏های کلان برخی دولت‏ها دارد که منافع خود را در استعمار و سلطه بر دیگر کشورها تعریف کرده‏اند.

بر همین اساس پدیده‏ای با نام «تروریسم دولتی» تعریف می‏شود که بدون شک پایه و اساس گروهک‏ها و جریانات تروریستی را تشکیل می‏دهد. اگر از منظر پشتوانه و منشاء گروه‏های تروریستی و منابع حمایتی به مطالعه پدیده تروریسم بپردازیم؛ درخواهیم یافت که گروهک‏های جنایتکاری که علیه ملت‏ها اسلحه می‏کشند، نه تنها از پایگاه اجتماعی و حمایت‏های مردمی برخوردار نیستند بلکه هیچگونه منابع درآمدی روشنی در اختیار ندارند. پس این سوال مطرح می‏شود که منشاء تامین مالی و تسلیحاتی آن‏ها کجاست؟ که سبب می‏شود این گونه سازمان‏ها در مدتی طولانی به حیات خود ادامه دهند! و هر روز نیز به گستره فعالیت‏های خود بیافزایند. این موضوع که اساس شروع فعالیت گروهک‏های تروریستی را تشکیل می‏دهد، فقط یکی از دلایلی است که رد پای کشورهای صاحب قدرت و سرمایه یا همان پدیده «تروریسم دولتی» را اثبات می‏کند.

با نگاهی به تعریف حقوقی و بین‏ الملی «تروریسم دولتی» نیز با ماهیت این پدیده بهتر آشنا می‏شویم و با بررسی عمل‏کرد دولت‏ها ‏از دریچه تعاریف حقوقی می‏توانیم مصداق‏های ‏روشن این پدیده را در میان برخی از دولت‏ها ‏بیابیم.

در تعریف، هر گونه عمل حکومت‏ها ‏و دولت‏های ‏گوناگون که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم منجر به حمایت و سازماندهی اقدامات و فعالیت‏های ‏جنایتکارانه، خشونت بار و تروریستی در کشورهای دیگر گردد را تروریسم دولتی می‏نامند. و در همین رابطه و برای مبارزه با این پدیده قوانین حقوقی و بین‏المللی ‏تعریف شده که بر دو اصل مهم تاکید دارند:
1. دولت‏ها ‏وظیفه دارند از اعمال تروریستی علیه کشور دیگر یا علیه اشخاص بی گناه جلوگیری کنند.
2. دولت‏ها ‏متعهد هستند که در امر پیش‏گیری و مبارزه با تروریسم و هم‏چنین مجازات تروریست‏ها ‏با یک‏دیگر هم‏کاری کنند.

مطابق با این تعریف برخی از کشورهای غربی و در راس همه آن‏ها ایالات متحده آمریکا که اتفاقاً داعیه مبارزه با تروریسم را دارند، مصداق تروریسم دولتی قرار می‏گیرند و باید گفت که هم‏سویی اعجاب انگیز اهداف بسیاری از گروه‏های ‏تروریستی با سیاست‏های ‏کلان ایالات متحده اتفاقی نبوده است و این واقعیت علاوه بر صدها دلیل روشن دیگر از نشانه‏های ‏نقش پررنگ آمریکا در تولید و پرورش تروریسم در جهت پیگیری سیاست‏های ‏دولتی‏اش می‏باشد.

همان‏طور که اشاره شد یکی از دلایل روشن نقش دولت آمریکا در برخی اقدامات تروریستی، جهت‏ گیری گروه‏های ‏تروریستی در مسیر سیاست‏های ‏این کشور است. به عبارت دقیق‏تر بسیاری از گروه‏های ‏فعال تروریستی، مشغول جنایت و خراب‏کاری علیه کشورهایی هستند که در مناقشات سیاسی و بین‏المللی ‏مقابل سیاست‏های ‏دولت آمریکا قرار گرفته‏اند. رسانه‏های ‏وابسته به این گروهک‏ها ‏نیز پیوسته در حال انتشار انعکاسی واضح از خواسته‏های ‏دولت آمریکا در قبال کشورهای هدف هستند و بالاخره مشاهده می‏شود که سازمان‏های ‏تروریستی در همین راستا با شخصیت‏های ‏سیاسی و چهره‏های ‏برجسته آمریکایی به صورت با واسطه یا بی واسطه ارتباط‏های ‏تنگاتنگی دارند.

به عنوان نمونه می‏توان به اعتراف‏های ‏عبدالمالک ریگی سرکرده معدوم گروهک تروریستی جندالشیطان(جندالله) که پس از دست‏گیری با ارائه اسنادی معتبر از دیدار با مقامات بلند پایه آمریکایی، دریافت پول و اسلحه و ارتباطات تنگاتنگ با آن‏ها پرده برداشت اشاره کرد. عثمان اوجالان(برادر عبدالله اوجالان) که در زمان تشکیل پژاک مسئولیت پ.ک.ک را بر عهده داشت، نمونه دیگری است که در مصاحبه‌ای تلویزیونی صراحتاً تمایل آمریکایی‌ها و نقش آن‌ها در تشکیل پژاک را بیان می‌کند. عثمان جعفری از جدا شدگان پژاک، که در بدو تاسیس، مسئولیت روابط خارجی پژاک را بر عهده داشت نیز در مصاحبه‌ای از دیدارهای متعدد خود با نمایندگان دولت آمریکا و مذاکرات بین دو طرف سخن می‏گوید.

آمریکا و تامین امنیت تروریست ها

در حالی که در قوانین بین‏المللی ‏ذکر شده است که گروه‌های تروریستی نباید در هیچ کجای دنیا مکان امن برای فعالیت داشته باشند، دولت آمریکا با برداشت‏های ‏مبتنی بر منافع خود از قواعد و حقوق بین‌المللی زمینه را برای رفت آمدهای آزاد تروریست‏ها ‏در کشورش و فعالیت گسترده در کشورهای تحت کنترل نظامی یا سرسپرده خود فراهم می‏کند. در حالی که این گروهک‏های ‏تروریستی در فهرست سازمان‏های ‏تروریستی وزارت امور خارجه دولت آمریکا قرار دارند و این یعنی خود دولت آمریکا به تروریست بودن این گروه‏ها ‏معترف است. به همین دلیل است که دولت آمریکا هیچ گاه تعریفی مشخص از تروریسم ارائه نداده است زیرا در این صورت بسیاری از اقدامات این کشور زیر سوال می‏رود.

اعضای گروهک تروریستی منافقین (سازمان مجاهدین خلق) دقیقاً زمانی که در فهرست سازمان‌های تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا قرار داشتند به راحتی با برخی سیاستمداران آمریکایی در ارتباط بوده و از حمایت‏های ‏علنی این افراد بهره می‏برند که نمونه دیگری بر این ادعاست. در خصوص کشورهای تحت سلطه نظامی آمریکا مانند عراق و افغانستان نیز به خوبی مشاهده می‏شود که هم‏زمان با حضور نظامی آمریکایی‏ها ‏، تروریست‏ها نیز حضور گسترده پیدا می‏کنند و در واقع حضور نظامی آمریکا، امنیت فعالیت‏های ‏گروه‏های ‏تروریستی را تامین می‏کند.

کشورهای عربی منطقه خاورمیانه که عموماً سرسپرده سیاست‏ها ‏و اهداف آمریکایی هستند نیز به مثابه منابع مالی عمل می‏کنند که وظیفه تامین گروه‏های ‏تروریستی را بر گردن دارند! و حتی در بسیاری مواقع از نشان دادن ردپای خود در این تجارت جنایت‏کارانه ابایی ندارند.

روشن است که فلسفه این نوع ارتباطات و حمایت‏های ‏مادی و معنوی آمریکا از گروهک‏های ‏تروریستی، این است که دولت آمریکا از تروریست‏ها در جهت پیش‏برد اهداف خود استفاده ابزاری می‏کند. اما دو نکته مهم در این روش وجود دارد؛ نخست این‏که این سیاست تنها مختص کشور آمریکا نیست و بسیاری از قدرت‏های ‏غربی و از جمله  رژیم غاصب صهیونیستی به این روش متوسل می‏شوند. و دیگر این‏که کشورهای غربی زمانی به این روش دست می‏زنند که در روش‏های ‏قانونی، رایزنی‏های ‏سیاسی و حتی اِعمال فشارهای بین‏المللی ‏به بن بست رسیده باشند، که این روش نشانه ضعف و استیصال آن‏ها است.

به بیانی دقیق‏تر، وقتی هدف‏های ‏سلطه جویانه و تمامیت خواه برخی کشورها پایگاه قانونی ندارد و از حمایت افکار عمومی برخوردار نیست و وقتی روش‏های ‏دیپلماتیک و رایزنی‏های ‏سیاسی جواب برخی زیاده خواهی‏ها ‏و خواسته‏های ‏ضدمردمی دولت‏های ‏زورگو را نمی‏دهد و در نهایت شرایط نظامی و سیاسی و اقتصادی نیز وقوع لشکر کشی‏های ‏نظامی و تجاوزات جنایت‏کارانه را غیر ممکن می‏سازد، ابزار ترور و گروهک‏های ‏مزدور و تروریست هستند که به پشتوانه حمایت‏های ‏مالی و نظامی برخی از دولت‏های ‏فاسد به میدان فرستاده می‏شوند.

اما تاریخ شروع این قبیل اقدامات، به پس از جنگ جهانی دوم باز می‏گردد. از این زمان به بعد، دولت‏های ‏غربی و به خصوص آمریکا با سرمایه گذاری بر گروه‏ها ‏و جریاناتی که به هر دلیل با برخی کشورها زاویه اعتقادی، سیاسی یا فکری پیدا کرده بودند، سازمان‏های ‏تروریستی مجهزی بنیان نهادند که مانند یک ارتش خصوصی و مزدور در خدمت سیاست‏های ‏سلطه جویانه آن‏ها قرار گرفت.

این ابزار جدید برای اِعمال فشار به دولت‏ها ‏و ملت‏هایی به کار گرفته می‏شوند که در برابر خواسته‏ های ‏ابرقدرت‏ها ‏مقاومت می‏کنند و البته موازی با این اِعمال فشارها تبلیغات رسانه‏ های ‏قدرتمند بین‏ المللی ‏که خود ساخته دست «تروریسم دولتی» هستند قرار دارند تا قوانین بین‏ المللی ‏و تجاوزات تروریستی را به گونه ‏ای وارونه نشان داده و نظر افکار عمومی را تا حد امکان، هم جهت با اهداف تروریستی قرار دهند و از این طریق از بروز فشارهای حقوقی و بین‏المللی ‏علیه خود جلوگیری کنند. هر چند که بارها دیده شده ناکامی در دست‏یابی آمریکا و هم‏پیمانان غربی‏اش سبب می‏شود تا ملاحظات خود در راستای حفظ وجهه بین‏ المللی ‏را کم‏تر مد نظر قرار دهند.

این پروسه ابعاد گسترده دیگری را نیز در بر می‏گیرد، غیر از پدید آوری گروه‏های ‏معارض و تجهیز مالی و تسلیحاتی؛ بارها دولت آمریکا به گونه‏ ای کاملاً بی پروا اقدام به ارائه آموزش‏های ‏نظامی به اعضای سازمان‏های ‏تروریستی می‏کند. یکی از نمونه‏هایی که تابحال فاش شده، آموزش تفنگداران دریایی ایالات متحده به اعضای گروهک تروریستی منافقین در صحرای نوادا و پس از آن در تگزاس است تا اعضای این گروهک برای اقدامات تروریستی احتمالی علیه برنامه هسته‏ای جمهوری اسلامی و اهداف آمریکا در عراق آماده شوند. آموزش به نیروهای گروهک پژاک که وظیفه ناامن سازی مرزهای شرقی ایران از طریق راه اندازی غائله‏های ‏قومی و اقدامات مسلحانه را برعهده دارند نیز از نمونه‏های ‏دیگر حمایت آمریکا از گروه‏های ‏تروریستی از طریق ارائه آموزش‏های ‏نظامی است.

علاوه بر این، مدارس آموزش نظامی نیز از سال‏ها پیش در ایالات متحده وجود دارد و به‏صورت رسمی به پرورش تروریسم کمک می‏کند که یکی از این مراکز به واسطه آمار بالای جرائم ضد انسانی دانش آموختگانش در میان خود رسانه‏های ‏آمریکایی که خواهان تعطیلی این گونه مراکز هستند، به نام‏هایی همچون «مرکز آموزش و ترویج تروریسم آمریکا»، «اردوگاه ترورآموزی» و «حیاط خلوت تروریسم آمریکا» معروف شده است!

تاکنون بدنام‌ترین شکنجه‌گران، قتل عام‌کنندگان، دیکتاتورها و تروریست‌های دولتی در این مدرسه آموزش دیده ‏اند. به عنوان مثال در سال ۱۹۹۳، کمیسیون حقیقت‌یاب سازمان ملل متحد در پرونده کشور «السالوادور»، اسامی آن دسته از افسران ارتش که مرتکب بیش‏ترین جنایت‌های جنگی در جنگ‌های داخلی شده بودند را منتشر کرد که مطابق آن معلوم شد دو سوم این افسران، فارغ التحصیلان این مرکز آموزشی هستند!

در سال ۱۹۹۶ دولت آمریکا تحت فشار قرار گرفت و مجبور شد هفت جزوه آموزشی این مرکز را منتشر کند. به استناد مقاله‌ای که در روزنامه نیویورک تایمز مورخ ۶ اکتبر ۱۹۹۶ انتشار یافت، در این جزوه‌های آموزشی علاوه بر ارائه انواع آموزش‌ها و راهنمایی‌ها در خصوص انجام اقدامات تروریستی، باج‌ گیری، شکنجه، اعدام و قتل عام آموزش داده شده بود.

در حالی که دولت آمریکا قصد داشت به افکار عمومی این‏طور القا کند که وجود چنین مراکزی در کشوری که در حال مبارزه گسترده با تروریسم است لازم و ضروری است (یعنی اعتراف ایالات متحده به این واقعیت که با ترور به جنگ تروریسم رفته است!)، منتقدان این مدرسه با ارائه آماری دقیق اثبات کردند؛ تعداد قربانیانی که این مدرسه در طول ۶۵ سال فعالیت‏اش ایجاد کرده است، چندین برابر تعداد کل قربانیان حملات تروریستی انجام شده علیه آمریکا و بمب‌گذاری‌های انجام شده در سفارت‌خانه‌های این کشور و همین‏طور واقعه 11 سپتامبر بوده است. جالب آن‏جاست که این آمار فقط به فارغ التحصیلان این مدرسه محدود می‏شود، در حالی که حمایت آمریکا از پدیده تروریسم ابعادی بسیار گسترده تر دارد.

دلایلی که بررسی شد نشان می‏دهد سیستم حاکم بر ایالات متحده آمریکا به گونه‏ ای شکل گرفته و اهدافی را تعریف می‏کند که منافع این کشور را در حمایت از تروریسم قرار داده است. و از آن‏جا که این موضوع در زمره سیاست‏های ‏کلان و خط مشی کلی نظام حاکم بر آمریکا است، تغییر دولت و کابینه در این کشور تاثیری بر روند اشتباه آن ندارد. البته خود این موضع به تنهایی مقوله ای گسترده است که مطالعه آن پای جریانات صهیونیستی را نیز به میان می‏کشد.

به هر حال نه تنها در وجود تروریسم دولتی آمریکا هیچ شکی وجود ندارد، بلکه اگر در مقابل سیاست‏های ‏جنایت‏کارانه دولت آمریکا به عنوان بزرگ‏ترین حامی تروریسم ایستادگی شود به نوعی منبع درآمد و دلایل وجود بسیاری از گروه‏ها ‏و سازمان‏های ‏تروریستی به خودی خود از بین خواهد رفت و به فروپاشی این جریانات و تضعیف اقدامات تروریستی در دنیا منجر می‏شود.


موضوعات مرتبط: 8 سال دفاع مقدس ، سیستمهای اطلاعاتی
برچسب‌ها: تروريسم , گروهكها , ارتش خصوصي , تروريسم دولتي


تاريخ : ۱۳۹۱/۱۰/۰۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |

 

بيوتروريسم

در ادامه مطلب بخوانید

 با ما تماس بگيريد

 


موضوعات مرتبط: شبکه ، داستان ، راههای نفوذ ، نفوذ ، پیامها
برچسب‌ها: بيوتروريسم , تروريست , تروريسم , ترور

ادامه مطلب

تاريخ : ۱۳۹۱/۰۷/۱۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
.: :.