همه محل او را به نام « ننه ابوالفضل » ميشناسند.
گوشه حياط يكخانه ويلايي قديمي در نارمک ، خانه پيشساخته ۱0ـ 12 متري قرار دارد همينكه مادر در را باز ميكند، بوي غذا از خانه به مشام میرسد. با همان لحن دلسوزانه مادرانه ميگويد: «مراقبباش دستت لاي درنماند.» دستهاي چروكيدهاش را در دستهايم ميگيرم، چقدر لرزان است. روي گاز؛ كتري، یک ظرف جوشانده گیاهی و قابلمه آبگوشت در حال جوشيدن است و خانه از بوي زندگي پر است.
چادر گلدارش را سر ميكند و ميگويد: «چادر سرم نباشد راحت نيستم. عادت كردهام شبانهروز چادر به سر باشم.» كنار تخت مادر ۲ قاب عكس است كه به جانش وصل است. با دلخوري ميگويد: «عكس بچگياش است. از طرف يك هيئت آمدند عكسش را بردند و ديگر نياوردند، دلم داشت پاره ميشد. عكس بچگياش را بزرگ كردم و در قاب گذاشتم مگر ميتوانم بدون او زندگي كنم. با آن حرف ميزنم. ننه! بهحق جدم، حسين جان، كافر هم داغ اولاد نبيند.»
ميگويد: «ديشب رعدوبرق داشت سقف اينجا را از جا ميكند، ايرانيت، آجر و سيمان كه نيست. شما كه غريبه نيستيد اينقدر فریاد زدم و خدا را صدا كردم كه خوابم برد.»
براي او هنوز ابوالفضل «طفلكي بچهام» است. ننه نه سواد دارد و نه حواس! از سال تولد ابوالفضل ميپرسيم چيزي يادش نيست فقط خوبي ابوالفضلش يادش است: «من ميگويم ۲۰ سالش بود شهيد شد اينها ميگويند نه ۱۷ سالش بود. هرچه بود بچهام طفلكي، خيلي جوان بود. من ميگويم جوان، شما يكچيزي ميشنويد. بچهام از شيرخوارگي فرق ميكرد.
ميپرسيم: خواب ابوالفضل را هم ميبيني؟ از يادآوري ديدن دوباره روي زيباي ابوالفضلش در خواب لبهايش به خنده باز ميشود. ميگويد: «بله خيلي خوابش را ميبينم. خواب ميبينم انگار ميخواهد برود به شادي. انگار ميخواهد برود به عروسي. انگار تازه از حمام آمده است. تازه داماد شده است. لباس تميز تنش است. يقهاش كيپ و كفشش برق ميزند. از پلكان پايين ميآيد و زير پايش آب است. خوابش را زياد ميبينم، اما اين خواب را چند بار ديدهام.»
ميگويد: «نميدانم بنياد شهيد كجاست. مردم فكر ميكنند ما خانواده شهيديم و به ما خانه و ويلا دادهاند. بابايش ميگفت: به بنياد شهيد نرويد، من بچهام را ندادم كه پول بگيرم اما اين روزها ديگر هيچكسي نميآيد يك احوالي از ما بپرسد. يقين ما فقيريم، نميآيند. حتماً كار دارند و سرشان شلوغ است. يكي دو بار از طرف بسيج چند نفر آمدند و قرآن و روضه خواندند و رفتند. نميگويم هر روز بيايند اما اگر بيايند ثواب دارد. بيايند و فقط بپرسند حالت چطور است ؟ ثواب دارد. خدا كند سلامت باشن
موضوعات مرتبط: خاطرات ، شهدا
برچسبها: ننه ابوالفضل , شهدا , مادر شهيد , بنياد شهيد