آقا یه نفر اومده میگه من حجت خدا، فرزند و فرستاده امام زمان هستم، اسمش هم احمدالحسن هستش. خب تو برخورد اول که آدم یکدفعه ایمان نمیاره بپره پاهاشو بوس کنه، میپرسیم آقا ادعای خیلی بزرگی کردید، از کجا مطمئن بشیم، یه نشانهای چیزی به ما نشون بدید،
میگه دوتا دلیل و نشانه به شما معرفی میکنم:
۱_ استخاره😒
۲_خواب😐
تصور کنید، یکی اومده میگه من حجت خدا، فرستاده امام مهدی هستم، امام سیزدهم هستم، اومدم زمینه ظهور امام دوازدهم رو فراهم کنم🙄
شما میگی یهلحظه وایسا یدیقه یه استخاره کنم، بعد بالهجه نقی میگی "اون تسبیح منِ بده داداش"، بعد استخاره میکنی، باصدای بلند میگی
تبریک میگم تبریک، استخاره خوب دراومد شما اصلا خود امام زمانی، چون تو استخاره اشتباهی نیت کردم که شما خود امام زمانی یا نه، خوب دراومد، خیلی مخلصیم، خیلی منتظرتون بودیم
خنده دار نیست؟
آقا اصلا استخاره اصول و شرایطی داره، هرجایی استخاره جواب نمیده، استخاره وقتی معنی داره که شما میخوای یه کاری بکنی اول میری تحقیق میکنی، بالا پایین میکنی، عقلت رو به کار میگیری، بعد یه جایی تو دو راهی گیر میکنی نمیتونی تشخیص بدی، اونوقت استخاره (طلب خیر ازخدا) میکنی، نه اینکه زرتی اول کار استخاره کنی، اونم برای تشخیص یه همچین مساله مهمی، تشخیص حجت خدا
یا میگن توسل کن، تو خواب بهت میگن که این حجت خداست، خیلیا این کارو کردن و تو خواب بهشون گفتن که ایشون فرستاده امام زمانه. این دلیل هم مثل دلیل استخاره سبک و غیرعقلی هست، اصلا بین علمای دین، خواب خودش حجت نیست چه برسه به اینکه حجت خدا رو بخوای با خواب بشناسی.
اصلا شما یک شبانه روز به دستهبیل فکر کن، شب خوابش رو میبینی، اینایی هم که خواب دیدن همین بوده احتمالا، یکی دو روز با حال خوش و اشک و زاری به ایشون فکر کردن بعد یه خوابی در این زمینه دیدن. این که نشد دلیل، هر کی میتونه بیاد ادعای مهدویت بکنه، دلیلشم استخاره و خواب باشه.
اصلا حالا که اینطوریه من میخوام برم ادعای مهدویت بکنم ، چند تا از شماها هم بیاید بگید خواب دیدید و استخاره کردید یقین پیدا کردید که من فرستاده امام زمانم، خدایی ضایعمون نکنیدا، تو شادیهاتون جبران میکنم.
میگن یکی ادعای پیامبری کرد گفتن کتابت کو؟ گفت کتاب ندارم، جزوه میگم بنویسید
مگه شهر هرته این مسائل؟
یکی از علما، فکر کنم سیدبن طاووس بود یا محقق حلی، یه شب پیامبر(ص) اومد تو خوابش نکته ای به این عالم گفت، صبح که بلند شد با خودش گفت خواب که حجت نیست، به اون خواب اعتنایی نکرد، چند شب پشت سر هم پیامبر(ص) به خواب اون عالم اومد و نکتهای بهش گفت و باز هم اون عالم به خواب اعتنایی نکرد، روز آخر پیامبر در خواب جهت تایید حجت ندانستن خواب، بهش گفت الحق که بی دلیل به این مقام علمی نرسیدی
البته همین خواب آخر هم نباید بهش اعتنا کرد😊.
نوشته : حسین دارابی
موضوعات مرتبط: خاطرات
برچسبها: امام رضا , امام مهدی , ظهور , مهدویت
آقا یهبار تو حرم امام رضا نشسته بودم نماز میخوندم، سه نفر مذهبی روبهروی ما نشسته بودن یه جورایی مارو نگاه میکردن، گفتم شاید چهره نورانیام جذبشون کرده یا حال عجیبم در نماز شیفتهشون کرده، خلاصه بعد نماز شروع کردن به صحبت بامن، یکیشون گفت من خیلی مردد بودم یه صحبتهایی را باشما بکنم، ولی به حضرت متوسل شدم و استخارهای کردم خوب دراومد، حالا میخوام بگم بهتون، گفتم خب بفرمایید. دیدم جذبم نشده بودن زیاد.
شروع کردن درباره علائم ظهور حضرت صحبت کردن. خیلی حرفه ای و عالی صحبت رو بردن جلو، خیلی هیجانی و حساس کرن بحث رو، ماهم که جوگیر، گفتم آقا اینارو فرستاده برای ما
خلاصه آخرش گفتن چندساله یمانی ظهور کرده و الان تو عراقه و بصورت مخفیانه داره آماده سازی ظهور میکنه، اسمش هم احمدالحسن الیمانی هست، فرزند امام مهدی و همون قائم آل محمده، خلاصه شمارهمو گرفتن که بعدا هدایتم کنن، خیلی پایه بودن.
تو تلگرام یه گروه زدن و باهم صحبت میکردیم، گفتن احمدالحسن امام سیزدهمه که اومده شرایط رو برای ظهور امام دوازدهم آماده کنه😳 این خودش یه معجزهاس بهنظرم، ۲۸ تا امام داشتن
گفتم خب این احمدالحسن که میگید حجت خداست فارسی هم حرف میزنه دیگه؟ گفتن نه عربی فقط، گفتم خب یکی از خصوصیت اماما اینه که به همه زبانها میتونن حرف بزنن، حتی زبان حیوانات هم میفهمن، گفتن نه لزومی نداره، شاید خدا بخواد و بصورت معجزه به امامان عنایت کنه، گفتم آقا شما باید یه دو واحد امامشناسی پاس کنید، اطلاعاتتون پایینه، از امامتون نمیتونید دفاع کنید، این در علم لدنی امام هست، اگر اینطوری نباشه علم امام ناقصه
بعدا فهمیدم احمدالحسن تو حوزه نجف درس خونده خخخ. چه امامی، مدرسه هم میرفته، فکر کنم یکی دو تا درس هم تجدید شده بوده. شاید میرفته التماس هممیکرده توروخدا پاسم کنید.😭 من امامتونم لامصبا
داستان های اهل بیت و صحبت کردنشون با حیوانات زیاده، امامرضا علیه السلام نشسته بودن، داشتن دوتا کبوتر رو نگاه میکردن و لبخندی به لب داشتن، یکی از یاران از حضرت میپرسه آقا جان دلیل لبخند شما چیه؟ حضرت فرمودن اون کبوتر نر به کبوتر ماده داره میگه، تو رو از همه عالَم بیشتر دوست دارم هیچ چیزی توی این دنیا نیست که بیشتر از تو دوست داشته باشم، مگر این آقایی که اینجا نشسته، علی ابن موسی الرضا
زمان متوکل یه زنی ادعا کرد حضرت زینبه، هیشکی نتونست ادعاشو رد کنه، متوکل از امام هادی(علیه السلام) کمک خواست، حضرت گفت گوشت ما فرزندان فاطمه بر حیوانات درنده حرام است، لب به گوشت ما نمیزنن، به اون زن گفتن باید بری تو قفس شیر اگه سالم موندی حرفت درسته، زن گفت نه من نمیرم، اگه راست میگید خودتون برید، متوکل دستور داد امام وارد قفس بشه، امام از پلههای قفس بالا رفت و وارد قفس شد، شیرها دونه دونه میومدن کنار حضرت سرشونو میآوردن پایین، دراز میکشیدن روی زمین، حضرت نوازششون میکردن، متوکل گفت سریعتر امام رو از قفس خارج کنید که آبرومون داره میره. حضرت خارج شد و فرمود، هر کس ادعا دارد فرزند فاطمه است وارد شود، وآن زن دروغ خود را اعلام کرد.
روش خوبیه، احمدالحسن یا هر مدعی دروغین دیگه رو بندازید تو قفس شیر و پلنگ، یا خودشون میگن دروغ گفتیم، یا میخورنشون راحت میشیم، نیازی نیست انقدر وقت بگذاریم اثبات یا نفیشون کنیم
نوشته : حسین دارابی
موضوعات مرتبط: خاطرات
برچسبها: امام رضا , امام مهدی , ظهور , مهدویت