عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



گروهک منافقین (2)

همچنین قبل از پیروزی انقلاب مادرم شبی او را به خواب می بیند که با لباس مرتبی در سالنی ایستاده و عده ای از جوانان در پیرامون او نشسته اند. مادر سوال می کند: مادر کجا هستی و چه می کنی، پاسخ می دهد: جوان ها را درس می دهم. مادر می گویند در زمانی که به دستور امام خمینی مدارس تعطیل شده و همه در اعتصاب هستند تو کلاس درس تشکیل داده ای؟ مادر این کلاس اسلام شناسی است و هرگز تعطیل نخواهد شد».
 خانواده مجید شریف واقفی بعد از شهادت وی کماکان تحت فشار ساواک بودند. بنا بر اظهارات سیده مریم شریف واقفی «ما حتی بعد از شهادت ایشان هم تا پیروزی انقلاب باز تحت نظر بودیم مرتباً به ساواک احضار می شدیم و زیر فشار بودیم. و ارتباط ما با این دوستان و فامیل کم بود حتی تا پیروزی انقلاب اگر کسی به منزل همشیره (سیده مهین) به اصفهان می آمد یا با ما ارتباط داشت، او را بعداً تحت نظر می گرفتند که ببینند ارتباط وی با ما به چه صورت بوده است. فکر می کردند ما هم دنباله روی او شده ایم و به صورت تشکیلاتی عمل می کنیم... روزی یکی از اقوام دور ما به اصفهان آمده بود و یک شب در خانه خواهرم مهمان بود.
فردای آن روز که با اتوبوس به تهران رسیده بود ایشان را گرفته بودند برده بودند و شکنجه کرده بودند که چه ارتباطی داری و چه اطلاعاتی داری. به همین علت ارتباط فامیل با ما قطع شده بود. حتی دایی های ما ارتباطی با ما نداشتند، چون می ترسیدند. هر کس با ما ارتباطی پیدا می کرد مشکلاتی برای او ایجاد می شد به همین خاطر افراد مذهبی هم نمی توانستند به ما نزدیک شوند... ما بندرت می توانستیم به جلسات مذهبی برویم دو تا جلسه مخفی می رفتیم که با لو رفتن آن دیگر جایی نمی رفتیم.
از آنجایی که خانواده مجید شریف واقفی طبق درخواست ساواک به مصاحبه تلویزیونی و همکاری تن در ندادند مودر خشونت های مأموران ساواک قرار گرفتند در این رابطه سید مرتضی شریف واقفی می گوید:
«من زمان شهادت اخوی دبیر ریاضی بودم که همزمان با شهادت ایشان ممنوع التدریس شدم و الزاماً آمدیم به کادر اداره و ارتباطمان با دانش آموزان قطع شد... ما علاوه بر این که در کادر اداری قرار گرفتیم، ما را به زور از شهرضا منتقل کردند به اصفهان که تحت نظر باشیم... تا نزدیکی های پیروزی انقلاب ما تحت نظر بودیم و مرتباً احضار می شدیم.... آقای محمد واقفی نژاد، همسر مهین شریف واقفی، نیز گاه و بیگاه به ساواک احضار می شد و مورد شکنجه روحی قرار می گرفت.


سیده مریم شریف واقفی می گوید:
«ما در دبیرستان زیاد نمی توانستیم صحبت کنیم. فقط ما یک دبیری داشتیم که فکر کنم ایشان کمونیست بود، بعضی مواقع بعضی مطالب را سر کلاس مطرح می کرد... .
 یکی از هم کلاسی های ما یک بار گفت که من یک خواهری دارم که فکر کنم خواهر ایشان کمونیست بود... گفت یک چیزهایی از مجید دارد و می خواهد بگوید و من به خاطر اسم بدی که از کمونیست ها در ذهن من مانده بود و آن جریانی که کمونیست های اسلامی در رو.زنامه ها مطرح شده بودند و خاطره بدی از اینها داشتم، هرگز به خانه آنها نرفتم... فکر کردم شاید اینها می خواهند مرا از راه به در کنند. من تنها کاری که می توانستم بکنم نوشتن پیام و شعارهایی روی تخته سیاه کلاسمان بود که بعدها متوجه شدند. حتی در دبیرستان ظاهراً مدیر مدرسه ساواکی بود. یکبار ایشان به خاطر مقنعه ای که من سر می کردم مورد مواخذه ام قرار گرفته بود... ما نمی توانستیم زیاد صحبت کنیم».
4 ـ عملکرد سازمان مجاهدین در برابر خانواده شریف واقفی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
 در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی دادگاه ها نیز به صف مبارزاتی پیوستند. دادسراهای انقلابی در قم و شیراز دو نفر از مجاهدین را که در انبارها اسلحه ذخیره می کردند به اعدام محکوم کردند و مجاهدین از اعلام این اعدام ها جلوگیری می کردند. دادگاه انقلاب تهران محاکمه سعادتی را به مدت 8 ماه پیگیری کرد و در نوامبر سال 1980 م (آبان ماه 1359) او را به جرم دادن اطلاعات به کشورهای خارجی و... به 15 سال کار سخت محکوم کردند. همان دادگاه از محاکمه تقی شهرام (متهم به انشقاق در سازمان و قتل شریف واقفی) خبر داد.
 با پیروزی انقلاب اسلامی عده ای از افراد درباره مجاهدین کتاب نوشتند. بنی صدر در مقاله «منافقین از دیدگاه ما» بر آن است که مسلمانان هرگز نبایستی به مارکسیست ها اعتماد کنند، چرا که نه تنها استالینیست بلکه فاشیست هستند... نهضت آزادی در آمریکای شمالی شدیداً مجاهدین مارکسیست را متهم به قتل شریف واقفی و صمدیه لباف کردند و به احترام آن دو شهید واقعی جزوه مجاهدین به نام «صد و پنجاه سوال از یک چریک» را چاپ کردند.


 با پیروزی انقلاب اسلامی سازمان مجاهدین به همراه عده ای از اعضای خود اعلام موجودیت مجدد کردند و مدعی پیروی از دستورات اسلام شدند و درصدد جلب و جذب خانواده شریف واقفی بخصوص خواهر و برادر جوان وی بودند اما آنها به علت عدم شناخت از مسئولان جدید سازمان از تائید آنها خودداری کردند. از طرفی چون خواهر و برادر مجید در این باره با فرد روحانی مشورت کرده بودند ایشان گفته بودند که چون شناختی از افراد کنونی سازمان ندارید بهتر است آنها را تایید نکنید تا هویت آنها روشن شود».
 رهبران جدید سازمان مجاهدیت با تکیه برجمله معروف شهید مجید شریف واقفی دال بر این که من مرگ را به ننگ مارکسیست شدن ترجیح می دهم تحلیل های بسیاری از جریان اپورتونیستی سازمان ارایه دادند و با صدور بیانیه ای در سال 1357 عملکرد گذشته سازمان را محکوم کردند و مرزبندی خود را با اپورتونیست های چپ نما مطرح کردند. عده ای از مجاهدان در جریان پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سازمان پیکار درآمدند. و با مجاهدان به خصوص بعد از دستگیری تقی شهرام مواضع جدیدی اتخاذ کردند که با تحلیل ها و جریانات درون سازمانی آنان کاملاً مغایرت داشت.
 با فرا رسیدن اردیبهشت سال 1358 سازمان مجاهدین درصدد برگزاری مراسم بزرگداشت مجید برآمد. از این رو نخست از طرف سازمان نواری برای خانواده مجید به اصفهان آورده شد که گویای این مطلب بود که مسئولان جدید سازمان نزد امام خمینی (قدس سره) رفته اند و مواضع جدید خود را اعلام کرده اند و امام خمینی در پاسخ گفته بودند: «من به گذشته شما کاری ندارم. اگر عملکرد شما این است که می گویید که هیچ و اگر غیر از این بود به عنوان تکلیف شرعی مجبور می شدم مردم را آگاه کنم.
سیده مریم شریف واقفی می گوید:
«پس از ارایه نوار مذکور مدتی بعد از ما دعوت کردند که در اولین مراسم سالگرد شهادت مجید بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در دانشگاه صنعتی شریف که به نام او نامگذاری شده بود شرکت کنیم و به تهران برویم. من به همراه مادر و خواهرم بر خلاف میل دعوت کنندگان به منزل اقوام خود در تهران رفتیم و سپس به سازمان مراجعه کردیم. پس از تبادل تعارفات معمول آنها یادداشتی به ما دادند که در مراسم سالگرد قرائت کنیم که ما از پذیرش آن خودداری کردیم.
 آن برگه را که از زبان خانواده ما این سازمان تأیید شده بودند... گفتم که من شناختی از این بچه ها ندارم. بعد گفتم که من سواد این را ندارم، گفتند مگر شما توی جمع صحبت نکرده اید؟ گفتم حالا تو جمع صحبت کرده ام یا نه من حالا سواد خواندن این را ندارم. گفتند که چرا؟ با هم بحث بکنیم و چون من تنها بودم و حریف زبان آنها نمی شدم گفتم که من بحثی ندارم... و سواد خواندن اینها را ندارم.
 در سازمان رجوی و موسی خیابانی از دیدار خانواده شریف واقفی سرباز زدند سپس خانواده شریف واقفی را به منزل رضایی ها بردند. در آنجا پدر رضایی ها گفت که شما چرا این برگه را نمی خوانید؟ امتناع شما موجب پایمال شدن خون برادرتان خواهد شد. من گفتم اولاً خو.ن برادر ما در راه حق ریخته شده مانند جدش امام حسین (ع) لذا هیچ گاه پایمال نخواهد شد. ثانیاً چون ما شناختی از این افراد نداریم نمی توانیم آنها را تأیید کنیم. پدر رضایی ها در جواب گفت آقای طالقانی آنها را تایید می کند شما چه می گویید؟ گفتم اگر آقای طالقانی صحبتی می کنند شناخت کافی دارند و کاملاً می دانند اینها چه می گویند...ولی من نمی دانم...بعد گفتند: با هم بحث کنیم... خانه ما بمانید و بچه ها هستند ما شام پختیم و من گفتم: نه من باید بروم و به منزل یکی از اقواممان رفتم».
در بازگشت... بچه های مذهبی آدرس خانه را پیدا کردند و آمدند و شبانه به ما گفتند که شما بیایید دانشگاه تهران و در مراسم سالگرد مجید شرکت کنید.


سید مرتضی شریف واقفی در این باره می گوید:
«من گفتم من اصلاً هیچ کدامتان را نمی شناسم نمی توانم آنچه را که شما می گویید من بگویم. من اگر قرار باشد صحبتی بکنم یک چیز مختصری از خصوصیات اخلاقی مجید را که می دانم می گویم، نه آنچه که شما برای ما دیکته می کنید... بعد آن وقت گفتند: خیلی خوب، شما بیایید از رادیو اعلام بکنیم. گفتم نه هیچ کس هم از رادیو اعلام نکند ما می آییم».
 همان شب ماموران سازمان به سراغ خانواده شریف واقفی رفتند و به آنها گفتند در مراسم سالگرد مجید در دانشگاه صنعتی شرکت کنید و هر چه مورد قبول خودتان است قرائت کنید. از این رو سید مصطفی شریف واقفی مطالبی پیرامون خصوصیات اخلاقی مجید نوشت و نسخه ای از آن را به خواهر کوچکترش سیده مهین داد تا وی در دانشگاه تهران و سیده مریم آن را در دانشگاه صنعتی همزمان قرائت کنند.
 سید مصطفی شریف واقفی می گوید: «وقتی که ما رفتیم دانشگاه صنعتی شریف، آن موقع دیدم کهک جایگاهی آن بالا درست کرده اند و هر کدام از اقوام ما که شرکت کرده بودند در آنجا در آن جایگاه بلندی آنها را گذاشته بودند. بعد که ما رفتیم به مادرم گفتم که روی همین چمن ها این وسط بنشینم. (مادرم) گفتند: مثل این که همه آن طرف هستند. گفتم: نه مجید روی همین خاک ها نشسته... بعد مادر رضایی ها آمد و گفت که شما و برادرهایتان با سازمان مخالف هستید. گفتم: ما با هیچ یک از مردم ایران مخالف نیستیم... بعد اعلام کردند که ما برویم آنچه که خودمان می دانیم بگوییم و من رفتم آن مطالبی را که نوشته بودم خیلی مختصر آنجا گفتم با فشار روحی که خیلی بر من وارد شده بود در آن هنگام، بعد موسی خیابانی صحبت کرد که نوازش را ضبط کرده بودند... بعد از صحبت من و اینها... اینها بلافاصله ما را ترک کردند و رجوی هم جلو نیامد... »


دستگیری تقی شهرام و پیامدهای آن
 به دنبال ترور شریف واقفی و صمدیه لباف سازمان مجاهدین در سراشیبی سقوط افتاد. بهرام آرام در درگیری با پلیس کشته شد، بسیاری از اعضای سازمان توسط ساواک و پلیس دستگیر شدند. همان گونه که پیش از این ذکر شد، تقی شهرام بعد از فرار از زندان ساری، به دنبال کشته شدن رضا رضایی به همراه بهرام آرام و مجید شریف واقفی رهبری سه شاخه سازمان مجاهدین خلق را عهده دار شدند. از سال 1352 به دلیل مخالفت شریف واقفی با شهرام و آرام در نتیجه تغییرات ایدئولوژیک، شریف واقفی از کادر رهبری سازمان تصفیه و سپس ترور شد.
علاوه بر ترور شریف واقفی سایر اتهامات شهرام عبارت بود از:
رضایت بدهند ایشان از اعدام رهایی می یابد و تا یکی دو سال دیگر هم به هر حال این انقلاب دوامی نخواهد داشت... »
 بدین صورت بود که فشار سازمان مجاهدین برای جلب رضایت خانواده شریف واقفی بیش از پیش شد. حتی مادر رضایی ها را برای گرفتن این رضایت از تهران به اصفهان بردند.
در این باره سیده مریم شریف واقفی می گوید:
«مادر رضایی ها را به خانه ما آوردند و اظهار کردند به پاس احترام این مادر از شکایت علیه تقی شهرام منصرف شوید. ما از دیدن این صحنه به کلی مات و مبهوت شده بودیم. من خطاب به مادر رضایی ها گفتم: این کار شما چه معنی می دهد؟ آیا مسئولان سازمان و هواداران شما از این عمل شما اطلاع دارند؟ آیا بر این کار شما چه نامی می توان گذاشت جز عمل منافقانه؟ در این لحظه برادرم مهندس سید مرتضی خطاب به مادر رضایی ها چنین گفت: مادر حواست را جمع کن فریب اینها را نخور، تو چند فرزند شهید داده ای. شایسته نیست تا بدین حد شخصیت خود را فراموش کنی و به صورت مهره ای بی اراده در دست افراد فرصت طلبی درآیی. ولی او که غرق در ذهنیات تلقینی خود بود از سخنان ما آشفته شد و با دست خالی مراجعت کرد.


سیده مریم شریف واقفی می گوید:
«زمانی که مادر شهید رضایی ها به خانه ما آمده بود که رضایت بگیرد من آن موقع نواری از صحبت هایشان پر کردم بدون این که متوجه شود و توی دادگاه نوار صحبت های ایشان را گذاشتم روی میز دادگاه اما مسئولان سازمان دست بردار نبودند، حتی برای جلب رضایت ما هنگام ازدواج موسی خیابانی با خواهر رضایی ها از ما هم دعوت کردند اما ما نپذیرفتیم.»
 تقی شهرام با خانواده شریف واقفی چند ساعت صحبت کرده بود بدین صورت که شهید لاجوردی و شهید کچوئی از خانواده شریف واقفی برای دو جلسه صحبت با تقی شهرام آنها را دعوت کردند.
سیده مهین شریف واقفی می گوید:
«تقی شهرام در تقریباً دو ساعت و نیم، توی زندان با ما صحبت کرد. در آن زمان حکم اعدام او را اعلام نکرده بودند و دادگاه وارد شور شده بودند که ما رفتیم و او را دیدیم... او می گفت که مرا نمی کشند، بچه ها گفتند که نمی گذاریم تو را بکشند. سیزده ماه است که می خواهند مرا بکشند ولی نمی کشند... ولی برادرم و خواهرم خیلی به او گفتند که بیا حرف بزن، بیا حقایق را بگو،... اگر از تلویزیون اعلام کردی ما نمی گذاریم تو را اعدام بکنند یک کمی می رفت توی فکر ولی بعد می گفت: نه... رجوی به او قوت قلب داده بود که ما نمی گذاریم که تو را اعدام کنند... یک کمی تردید داشت... مرحوم کچوئی گفت چون خبرنگار راه نمی دهند... یک نوار داده بودند... آقای کچوئی آمدند داخل سلول و گوشی تلفن را یواشکی پشت سر خواهرم گذاشتند زمین، تلفن داشت دم دستش... صحبت های ایشان حتماً روی آن نوار ضبط است و حتماً باید در زندان باشد دو تا نوار 90 دقیقه ای فکر می کنم. چون گهگاهی صدا می کردند و به تمام شدن نوار به عناوین مختلف که تلفن کار دارد و یا بچه شیر می خواهد، به هر صورتی که من بتوانم از سلول ایشان بروم بیرون و نوار را عوض می کردند... تقی شهرام فهمیده بود ما از مادر رضایی ها نوار پر کرده بودیم برای همین دایم سوال می کرد، نوار همراهتان ندارید چه کسی نواری را از عزیز (مادر رضایی ها ) پر کرده شما کار خیلی بدی کردید چرا حرف عزیز را زدید.


 به هر حال رجوی با او صحبت کرده بود که تو در زندان چیزی را بازگو نکن ما بیرون داریم فعالیت می کنیم برای این که تو را آزاد کنیم... او می خواست بگوید که من (شهرام) کاره ای نبودم درست است که سرپرست شاخه نظامی در این تشکیلات بودم اما من قاتل اصلی نبودم».
به هر حال محمد تقی شهرام در خیابان دستگیر و زندانی شد و در دادگاه انقلاب اسلامی به اتهام عامل اصلی و طراح ترور شریف واقفی، صمدیه لباف و... محاکمه شد.
در پایان سومین جلسه دادگاه تقی شهرام، حجت الاسلام معادیخواه خواستار پخش دادگاه شهرام از تلویزیون شد. در ادامه محاکمه غیابی شهرام روشن می شود که حسن توسلی از اعضای سازمان نیز در سال 1355 به دستور کادر رهبری تصفیه شده و به قتل رسیده است.
سرانجام تقی شهرام به همراه عده ای از مجاهدین و ضد انقلابیون در سحرگاه روز 2 مرداد 1359 به جرم به شهادت رسانیدن مجید شریف واقفی، میرزا جعفر علاف، جواد سعیدی، و زخمی کردن صمدیه لباف و به دنبال آن شهادت وی، اعدام شد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نام دانشگاه آریامهر به دانشگاه صنعتی شریف تغییر نام یافت. همچنین در تکیه¬ی شهدای اصفهان برای او (شهید شریف واقفی ) سنگ یابودی قرار دادند.
برخی از هنرمندان اشعاری در وصف او سروده اند. بسیاری از روزنامه ها و جراید تا امروز سالگرد شهادت او را گرامی داشتند و به مناسبت شهادت وی تقویم هایی نیز منتشر شده است.  
مهم‌ترین عامل تغییر ایدئولوژیک سازمان را باید از درون ایدئولوژی آن جستجو کرد. گرچه عناصر اولیه سازمان، حنیف‌نژاد، بدیع‌زادگان و سعید محسن هر سه از خانواده مذهبی بودند و در عمل پایبند شریعت بودند و تا آخر نماز، روزه و قرائت قرآنشان ترک نشد؛ ولی بی‌شک اندیشه‌های منحرفی داشتند. ایدئولوژی‌ای که عناصر اولیه سازمان تدوین کردند، هسته‌ای بود از مارکسیسم که دورش را اسلام بافته بودند. ایدئولوژی مجاهدین دو ویژگی داشت که خواه ناخواه به مارکسیسم ختم می‌شد.
1 ـ اصالت به مارکسیسم داده شده بود؛ ولی ادله و شواهدی از متون دینی بر آن افزوده می‌شد؛
2 ـ تدوینگران ایدئولوژی مجاهدین به مارکسیسم نه به‌عنوان دشمن یا رقیب، بلکه با شیفتگی نگریسته‌اند.


اصول اولیه مارکسیسم، اصل دیالکتیک، حرکت ماتریالیستی تاریخ و اقتصاد سوسیالیستی به‌عنوان اصول مسلم و پذیرفته‌شده ایدئولوژی سازمان مجاهدین بود.
جزوه شناخت به‌عنوان نخستین جزوه ایدئولوژی سازمان، نوشته حسین روحانی است. این جزوه پس از یک مقدمه در ضرورت شناخت جهان هستی، وارد اصل موضوع می‌شود و با «اصول شناسایی دینامیک» آغاز می‌شود. این جزوه این اصل را حاکم بر جهان می‌داند و آن را به چهار اصل دیگر تقسیم می‌کند: 1 ـ اصل تغییر و حرکت؛ 2 ـ اصل تأثیر متقابل یا اصل همبستگی تغییرات و پیشرفت‌ها؛ 3 ـ اصل تضاد درونی اشیا؛ 4 ـ اصل گذار از تغییرات کمی به تغییرات کیفی. کل کتاب با این چهار اصل تشریح می‌گردد و در پایان نتیجه می‌گیرد که «تا اینجا، اصول شناسایی دینامیک را یاد گرفتیم و دانستیم و در برخورد با پدیده‌ها و جزئیات حتماً باید این اصول را در نظر بگیریم و این قوانین عام طبیعت را که همه جا صادق‌اند، در مورد هر پدیده خاص تطبیق دهیم. این جزوه در واقع بخشی از کتاب «اصول مقدماتی فلسفه» نوشته ژرژ پلیستر است. تنها تفاوتی که بین جزوه شناخت و کتاب مذکور وجود دارد، اضافه کردن چند آیه در پاورقی است و البته نه در متن.
جزوه دوم ایدئولوژیک سازمان، «تکامل» نوشته علی میهن‌دوست بود. این جزوه این جزوه چیزی جز شناخت عینی‌تر جهان بر مبنای اصول مارکسیسم نیست. میهن‌دوست در این جزوه جهان را «ماده در حال تغییر و حرکت» تفسیر می‌کند. آقای میهن‌دوست در پایان کتاب بر مبنای اصل تکامل به تعریف حق و باطل می‌پردازد و مدعی می‌شود که «با توجه به مراتب فوق، تعاریف عینی و واقعی برای حق و باطل و خوب و بد به دست می‌آید و می‌توانیم آنها را چنین تعریف کنیم: حق شیوه‌ای است که در جهت تکامل جریان می‌یابد و هر عملی که مطابق آن انجام گیرد، خوب است. باطل شیوه‌ای است در جهت مقابل یعنی در جهت انحطاط و هر عملی که در راه باطل، انجام گیرد، بد محسوب می‌گردد». وی بر مبنای این تعریف از حق و باطل وظیفه تاریخی انسان را این چنین توصیف می‌کند: «درک مانع اصلی تکامل جامعه تحت همان شرایط و کوشش سخت برای از بین بردن آن و ایجاد علل و اسبابی که جامعه را در نردبان بی‌انتهای تکامل به سمت بالا ارتقا دهد»، ولی نشان نمی‌دهد که منظورش از بالا چیست؟ تکامل به کدام سمت و سو؟ موانع تکامل چیست؟ چه کارهایی می‌تواند نردبان باشد؟


کتاب «راه انبیا، راه بشر» نوشته حنیف‌نژاد به‌عنوان کتاب سوم ایدئولوژی بنیانگذاران سازمان مجاهدین است. همه تلاش حنیف‌نژاد در این کتاب این است که ثابت کند «راه بشر (راه عملی) در نهایت خود باید به راه انبیا برسد». با این تفاوت که راه انبیا از راه وحی به دست آمده و راه بشر از راه تجربه طولانی تاریخ بشر. وی برای اثبات وحی از این روش تحقیق استفاده می‌کند که «بشر در هر قدمی که در نردبان تکامل برمی‌دارد، اعم از مسائل نظری و علمی، به سوی مکتب انبیا نزدیک‌تر می‌شود».
وی ادعا می‌کند اگر این موضوع ثابت شود «جز این نیست که مسأله وحی واقعاً صحت داشته» است. وی ابزار چنین روشی را مطالعه قرآن می‌داند. اما چگونه؟ ملاک صحت و سقم این استدلال چیست؟ اینجاست که مشکل اساسی آغاز می‌شود. وی می‌گوید «اکنون برگردیم به آغاز مطلب و مقایسه مطالب قرآن با مطالبی که پیش از این در مباحث قبلی شناخت و تکامل عنوان کرده بودیم.»
حنیف‌نژاد، اصل تکامل و دینامیسم عالم هستی و تاریخ را اصلی خدشه‌ناپذیر دانسته و آن را ملاک صحت و سقم علمی می‌داند و سپس قرآن را با آن می‌سنجد که در صورت تطبیق با اصول مارکسیسم، وحی، حق است والا ادعایی صرف. به همین جهت، حنیف‌نژاد، با تحمیل مفاهیم مارکسیستی بر آیات قرآن سعی می‌کند تا قرآن را موافق اصول مارکس جلوه دهد. وی با استناد به آیاتی از قرآن نشان می‌دهد که قرآن مانند مارکس معتقد به حرکت تکاملی است. حنیف‌نژاد حتی اصل «ماتریالیسم فلسفی» را به نظر قرآن بر جهان هستی حاکم می‌داند و قیامت را نتیجه همان تکامل مادی می‌داند. آنچه در این کتاب به چشم می‌خورد شیفتگی حنیف‌نژاد به مارکسیسم است. اما مهم‌ترین نکته در اینجا تیزهوشی امام خمینی است. بعضی از علما با ارسال نامه از امام می‌خواستند تا از «مجاهدین» حمایت کند.
آیت‌الله منتظری درباره مجاهدین نامه‌ای به امام نوشت که «تصلب آنان نسبت به شعایر اسلامی و اطلاعات وسیع و عمیق آنان بر احکام و معتقدات مذهبی معروف و مورد توجه همه روحانیون واقع شده.... بجا و لازم است از طرف حضرت عالی نیز در تأیید و تقویت و حفظ دماء آنان چیزی منتشر شود». با این همه امام خمینی حاضر نشد سازمان را تأکید کند.


از سال 1351 مجاهدین خلق در زندان قصر با چریک‌های فدایی خلق، شعار «جمع واحد» را طرح کردند و اعلام کردند هدف، مبارزه با امپریالیسم است و هرکس با هر ایدئولوژی چنین هدفی را دنبال می‌کند، باید در جمع شرکت کند. بر این اساس، همه گروه‌ها جمعی را به نام «کمون» کهک اصطلاح مارکسیستی بود به وجود آوردند. با همه تلاشی که مجاهدین زندانی جهت مخفی نگه داشتن تغییر ایدئولوژی از خود نشان دادند، سرانجام خبر به داخل زندان رسید، مسلمانان، منفعل و سرخورده شدند و کمونیست‌ها احساس قدرت کردند. از این جهت، کمونیست‌ها احساس قدرت کردند. از این‌جهت، کمونیست‌ها برای به دست گرفتن رهبری در بندهای 4 و 5 و 6 زندان قصر فعالیت خود را شروع کردند. عده‌ای از مسلمانان که در کمون زندگی مشترک را پذیرفته بودند، به‌ عنوان اعتراض از جمع مجاهدین جدا شدند. مجاهدین آنها را به تنگ‌نظری متهم کردند و این عمل را همکاری با رژیم و شکستن اتحاد نام نهادند.
پس از دستگیری وحید افراخته در سال 1355 و اعترافات وی و کشف رابطه مجاهدین زندان قصر با سازمان، عده‌ای از مجاهدین از قبیل مسعود رجوی، موسی خیابانی، سعادتی و چند نفر دیگر را برای بازجویی به زندان اوین منتقل کردند. در همین رابطه آیت‌الله انواری، آیت‌الله ربانی، حجت‌الاسلام کروبی، حاج شیخ قدرت‌الله علیخانی، حاج مهدی عراقی، عسگر اولادی، لاجوردی، محمد کچویی، محمد طالبیان، اسدالله بادامچیان، حاج مرتضی تجریشی و محمد محمدی (از جداشدگان از مجاهدین) را از زندان قصر به زندان اوین منتقل کردند.
در همین زمان آیت‌الله طالقانی، منتظری، مهدوی کنی، لاهوتی و هاشمی رفسنجانی نیز دستگیر و به زندان اوین اعزام شدند. در زندان اوین همه علما از جمله حاج شیخ محمد علی گرامی و عبدالحمید معادیخواه را به بند 1 زندان اوین منتقل کردند. علمای بند 1 از این فرصت استفاده کردند و در مورد تغییر ایدئولوژی سازمان به بحث نشستند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که مبانی التقاطی مجاهدین موجب انحراف آنان گشته، لذا ممکن‌ترین راه چاره در زندان را جدایی کامل مسلمانان از مارکسیست‌ها تشخیص دادند. بر این اساس متنی را تهیه کردند تا مؤمنین آن را حفظ کنند و به اطلاع زندانیان مسلمان برسانند.


سران مجاهدین، مسعود رجوی، موسی خیابانی، محمد حیاتی و مهدی برائی سعی فراوانی کردند تا از انتشار اعلامیه ممانعت به عمل آورند و سپس القا کردند: این صدای ساواک است که از حلقوم علما و طالقانی و منتظری بیرون آمده است. مجاهدین در ابتدا این فتوا را «نافی اعتقاد خود دانستند و تصمیم به مقابله با جدایی» گرفتند تا جایی که «یکی از سران مجاهدین می‌گفت: چنانچه شرایط بعد از نقل فتوا وجود داشت در هیچ زندانی حتی حاضر به جدایی تاکتیکی و سیاسی هم از مارکسیست‌ها نمی‌شدیم» و سرانجام فشار مسلمانان «مجاهدین را مجبور کرد تا علی‌رغم نارضایی خود، گام‌هایی در جهت جدایی از مارکسیست‌ها» بردارند.
2) عملکرد سازمان
 سازمان قبل از هر اقدامی در شهریو 1350 متلاشی شد. بازماندگان کادر مرکزی، دو طرح عملیاتی ربودن شهرام و دکل برق را تدارک دیدند که هر دو عملیات با ناکامی روبه‌رو شد. سازمان در دوره دوم خود از خرداد 1351 تا اردیبهشت 1354 دست بهک رشته عملیات بمب‌گذاری و ترور زد که عملیات بمب‌گذاری و ترور زد که عملیات بمبگذاری خصوصاً به علت سانسور شدید، هیچ اثر تبلیغاتی نداشت و تنها عملیات‌هایی که منجر به کشته شدن عابرین یا افراد بی‌گناه می‌شد، رژیم آن را بهانه‌ای برای تبلیغات خود علیه مبارزان قرار می‌داد. متهم‌ترین عملیات بمب‌گذاری سازمان عبارت بود از: انفجار بمب در اداره اطلاعات آمریکا، انجمن ایران و آمریکا، سفارت اردن، شرکت نفتی شل، سینما شهر فرنگ مشهد، کارخانه نخ‌‌ریسی مشهد.
ترورهای سازمان مجاهدین که حساب شده‌تر و مؤثرتر بود، عبارت بودند از:
1 ـ ترور سرتیپ طاهری، رئیس کل زندان‌های شهربانی در 22/5/1351،
2 ـ ترور سرهنگ هاوکینز، مستشار نظامی آمریکا در 12/3/1353،
3 ـ ترور سرهنگ جک ترنر و سرهنگ پل شقر، مستشاران نظامی آمریکا در 31/2/1353.
پس از اعلام تغییر ایدئولوژیک، سازمان به حال فروپاشی رسید. رهبران سازمان به این نتیجه رسیدند که باید دست بهک عملیات پرسروصدا زد؛ لذا در 6 شهریور 1355 سه کارشناس فنی آمریکایی فنی آمریکایی به نام‌های روبرت گرون گارد، ویلیام کاترل و دونالد اسمیت که در شرکت آمریکایی راکول مشغول کار بودند، به وسیله سازمان ترور و به قتل رسیدند. بعد از این عملیات سازمان دچار فروپاشی شد و اعضا به این نتیجه رسیدند که مشی مسلحانه صحیح نبوده است و باید مبارزه سیاسی کرد. گذشته از انتقادات فکری به سازمان‌های چریکی، باید پرسید آنها چه تأثیری در تحولات این دوره داشته‌اند؟


واقع مطلب این است که وقتی زمینه‌های اجتماعی متحول نشده است، عملیات چریکی در بین مردم هیچ تغییری را ایجاد نمی‌کند. با کشتن یک مهره سیاسی یا یک مسئول نظامی، فرد دیگری از صدها نفر آماده خدمت جانشین او خواهد شد. خصوصاً بمبگذاری و ترور که معمولاً با تلفات مردمی روبه‌رو می‌شود چیزی جز تنفر عمومی را برنمی‌انگیزد؛ مگر اینکه شخصیت ترور شده، مورد تنفر شدید مردم باشد. از طرف دیگر رژیم با تبلیغات گسترده می‌توانست عملیات تروریستی را عملی خشونت‌آمیز جلوه دهد و برای اعمال خشونت خود مشروعیت بسازد و به خشونت مضاعفی دست بزند. چنان که بعد از چند ترور، نه نفر از اعضای گروه جزئی و مجاهد را که دوران محکومیت را سپری می‌کردند، به قتل رساند.
مهم‌ترین اقدامات چریکی توسط سازمان مجاهدین خلق صورت گرفت. از جمله ترور سه مستشار نظامی و سه کارشناس آمریکایی و دو سرتیپ انتظامی و چند رشته عملیات بمبگذاری. بزرگ‌ترین نیروهای چریکی مارکسیستی یعنی فدائیان خلق نیز توانستند سرلشگر فرسیو، دادستان ارتش؛ فاتح، سرمایه‌دار معروف و سروان نیک‌طبع و سروان نوروزی را به قتل برسانند و چند رشته بمبگذاری داشته باشند. بقیه سازمان‌های چریکی نتوانستند کار قابل اعتنایی انجام دهند. بدیهی بود که عملیات نظامی بدون پشتوانه‌ای مردمی از لحاظ سیاسی و تبلیغاتی نمی‌توانست حساسیتی را برانگیزد و در نتیجه عملیات نظامی بدون تأثیرگذاری اجتماعی یک عملیات بی‌حاصل بود. به علاوه، چند عملیات تروریستی و کشتن چند مهره دست چهارم هم نمی‌توانست ضربه‌ای به رژیم محسوب شود، اما در مقابل رژیم توانست از سال 1350 تا 1356 بزرگ‌ترین ضربه را به گروه‌های چریکی وارد کند.


مشی مسلحانه و تروریسم
سازمان مجاهدین خلق برای انجام ترورهای خود از افرادی استفاده می کرد که: ایمان کامل به اهداف و خطوط سازمان و اطاعت بی قید و شرط و کورکورانه از تشکیلات داشته باشند. غالباً در سطح سنی جوانی و نوجوانی قرار داشته باشند تا به صورت طبیعی شور و هیجانی لازم برای انجام ماموریت داشته و ضمناً در تشکیلات از جایگاه مهمی برخوردار نباشند. داشتن روحیه ای تهاجمی و خشن برای انجام ترور، داشتن انگیزه قوی برای ارتقای رده تشکیلاتی از ویژگی های مهم افراد بود.
از مجموع 418 ترور انجام شده در استان تهران طی سال های 57 الی 75، 366 مورد در سال های 60 و 61 اتفاق افتاده است که 94 درصد آن مربوط به شهر تهران است. بعد از تهران، شهرستان کرج با 14 ترور در جایگاه بعدی قرار دارد که حدود 3 درصد است. نزدیک 2 درصد از ترورها هم در شهرستان های لواسانات و شمیرانات رخ نموده است.
عملیات مهندسی و استراتژی شکنجه
در رابطه با تروریسم نوظهور در سازمان مجهدین خلق از نوشته های یک عضو سابق سازمان در کتاب خود کمک می گیریم: در پی ضربات شدید در اوایل سال 61 و لو رفتن بسیاری از خانه های تیمی سازمان دستور داد افراد مشکوکی را که در حوالی خانه های تیمی مشاهده می کنند ربوده و آنها را برای کسب اطلاعات مورد شکنجه قرار دهند. این عملیات نوظهور توسط سازمان عملیات مهندسی نام گرفت... تحلیل در مورد عملیات مهندسی نیز این بود که: کار مهندسی خیلی پیچیده تر از کار عملیاتی است و احتمال بریدن هست. ما شکنجه می کنیم چون مجبوریم ولی وقتی که حاکم بشویم، نمی کنیم. در پی این رهنمود سازمان در مرداد ماه سال 61 افراد سازمان سه پاسدار به نام های طالب طاهری، محسن میرجلیلی و طهماسبی را ربوده و پس از انتقال آنها به محلی امن برای گرفتن اقرار و به قصد انتقام آنها را تا سرحد مرگ شکنجه کردند. اعضای سازمان ناخن های نام بردگان را با انبردست کشیده، پشت و شکمشان را با اتو داغ کردند و سپس جسدشان را به آتش کشیدند. در آن زمان هیچ کس این عمل شرم آور را محکوم نکرد حتی برخی گفتند که: اگر رژیم می کشد و شکنجه می کند سازمان هم حق دارد چنین کاری بکند.


ویژگی ترورشدگان در اوایل انقلاب برای ترورشدن چندان منحصر به فرد نبود صرفاً داشتن ریش، شلوار پلنگی یا 6 جیب، همراه داشتن عکس امام با خود یا در محل کار عامل مهمی برای ترور به حساب می آمد، استدلال تروریست ها (سازمان مجاهدین خلق) برای انجام ترورها این بود که این ها افرادی حزب الهی هستند و خانه های تیمی سازمان توسط همین افراد شناسایی شده و لو می رود. بعد از طرح مسأله زدن سرانگشتان رژیم توسط سازمان در سال 60 تعداد ترورهای به اصطلاح کور رو به فزونی می گیرد. ترورهای کور آن دسته ترورهایی هستند که بدون انتخاب قبلی و شناسایی سوژه انجام می شود.
سازمان که سال ها بود حرکت های تروریستی خود در داخل را متوقف کرده بود و با انجام کارهای مختلف از قبیل صرف هزینه های هنگفت، به برگزاری کنسرت های موسیقی و راه انداختن ضیافت های مجلل برای سیاسیون و نمایندگان مجالس کشورهای اروپایی و امریکایی دست زده بود و حتی انتساب ترور امریکایی ها در ایران را از خود سلب کرد. این ها همه و همه بخشی از تلاش های سازمان بود که خود را از اتهام تروریسم برهاند و چهره ای از یک جریان سالم معتقد به دموکراسی را به نمایش بگذارد.
با این اوضاع فاز جدید تخریب و ترور را آغاز کردند روز سه شنبه 12 خرداد 1377 یعنی یک سال و ده روز از گذشت دوم خرداد 76 سازمان یک سری عملیات تخریبی جدید از طریق بمب گذاری و خمپاره اندازی را در سه نقطه از تهران با عنوان سرآغاز مقاومت مسلحانه انقلابی صورت داد که عبارتند از:
۱) انفجار بمبی در راهرو ورودی دادگاه انقلاب اسلامی واقع در خیابان دکتر شریعتی، چها راه شهید قدوسی، در ساعت دو بعدازظهر. بمب در یک کیف دستی جای گذاری شده بود و سه نفر کشته و چند نفر زخمی شدند که دو نفر از کشته شدگان کودک بودند. ادعای سازمان در مورد این ماجرا جالب است: ده ها تن از بازپرسان و قضات دادگاه کشته و زخمی شده اند و ساختمان دادگاه به کلی ویران شده است. در رادیو مجاهد اعلام شد که این عمل تخریبی حق مسلم و مشروع سازمان است و در جریان بمب گذاری مزبور هیچ غیرنظامی کشتها زخمی شده و مردم از این اقدام استقبال زیادی به عمل آورند.


۲) شلیک دو خمپاره به مقر ستاد مشترک سپاه پاسداران در دو شان تپه، در ساعت 30/8 بعد ازظهر. این انفجار تلفاتی نداشت و خسارت آن نیز اندک بود. عاملین انفجار با یک شتابزدگی (ترس) آشکار دستگاه خمپاره انداز و چند گلوله خمپاره را به جا گذاشته و گریختند. و باز ادعای سازمان در مورد این انفجار: چندین مجموعه بزرگ ساختمانی از دوایر مختلف فرماندهی مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفت و شمار قابل توجهی از پاسداران از پای درآمدند. این عملیات در نشریه مجاهد با عنوان عملیات شهید وحید لشکری پور، نام برده شد.
۳) شلیک سه خمپاره به ساختمان خلیج در چهار راه پاسداران (در فاصله چند صد متری مهمات سازمان صنایع دفاع) در ساعت 30/9 بعدازظهر. خمپاره ها به مکان غیر مؤثر و نسبتاً متروکه ای اصابت کرد و هیچ تلاتی نداشت. و دوباره ادعای سازمان: انبار مهمات مرکزی منفجر گردید.
ترور اسدالله لاجوردی٬ اسطوره ایستادگی در مقابل نفاق
 روز دوشنبه اول شهریور ماه سال 77 سید اسدالله لاجوردی، رئیس سابق سازمان زندان های کشور و دادستان اسبق دادگاه های انقلاب اسلامی تهران، که از ریاست سازمان زندان ها استعفا داده بود و به حرفه اصلی خود در بازار تهران بازگشته بود و هیچ گونه حفاظتی از ایشان صورت نمی گرفت٬ توسط دو منافق به شهادت رسید. با توجه به استعفای آن شهید و عدم حفاظت از ایشان این ترور فاقد هر گونه ارزش [به ظاهر ]سیاسی و نظامی بود. سازمان در همان روز اعلام کرد که این ترور توسط یکی از تیم های عملیاتی آنان صورت گرفته است.
این ترور از آنجایی که بعد از استعفای لاجوردی بوده است، کینه و انتقام منافقین از این شهید بزرگوار را نشان میدهد.


شرح ترور
ماوقع ماجرا توسط علی اصغر غضنفرنژاد جلودار (یکی از دو عامل ترور) به این صورت بیان گردیده که: هنگام خروج از عراق برای این عملیات سازمان دو قرص سیانور، دو نارنجک، دو کُلت برتاو برونینگ (با شش خشاب) و یک کلاشینکوف (با خشاب اضافی) در اختیار ما گذاشت.
صبح دوشنبه اول شهریور کروکی ویژه ای که حفظ کرده بودند از مسجد به سمت بازار رفته اما بدلیل خلوت بودن محل منصرف شدند و پس از ساعتی دوباره به بازار بر می گردند و سپس نیت شوم خود را عملی می کنند.
گذار به سوی فرقه
 برای توضیح آنچه که به عنوان فرقهاد شده باید اشاره کرد به نوعی مرکزیت گرایی که این مسأله با اعدام رهبری سه نفره و کادر اصلی سازمان در بهار 51 آغاز شد. به رغم وجود اعضای دیگر سازمان، پس از اعدام های صورت گرفته مسعود رجوی و موسی خیابانی توانستند مرکزیت یابند و به نحوی خود را وارث جلوه دهند، این دو افراد را به دور خود جمع کرده و مخالفان را کنار زدند. این مرکزیت همان است که از سال 57 به بعد بعنوان سازمان مجاهدین خلق را به خود اختصاص داد. با استناد به اظهارات اعضای قدیمی سازمان رجوی علاوه بر مطالعه کتب مربوط به سازماندهی در زمینه حرکات فرقه گرایانه تاریخ ایران نیز مطالعاتی داشته است تا فرهنگ مرادسازی و مریدپروری را بیاموزد. علی فراستی در این باره اظهار می دارد که: در سازمان بخشی بود به نام بخش اطلاعاتِ انجمن ها که اغلب بچه هایی که در آن بخش بودند زبان محلی می دانستند.


معمولاً نخبه ترین و تیزترین افراد را برای آن بخش انتخاب می کردند... از بخش اطلاعات انجمن ها در حوالی مهرماه 63 خواسته بودند که در مورد فرقه های مذهبی در غرب تحقیقاتی بکنند بهانه شان نیز این بود که امپریالیست ها دارند از طریق فرقه های مذهبی خط و خطوطی را پیش می برند که می خواهیم ببینیم دارند چه کار می کنند و کارکرد این فرقه ها چیست؟ من به این نتیجه رسیدم که در آن موقع رجوی می دانسته تشکیلات دارد از هم می پاشد و نیاز داشت که ببیند فرقه های مذهبی در غرب چه طور عمل می کنند تا آن را الگو قرار دهد.
خسرو تهرانی معتقد است که سازمان مجاهدین خلق از سال 58 به بعد به فرقه تبدیل شده است و دلایل زیر را ذکر می کند: تعطیلی آموزش های ایدئولوژیک و جمع آوری کتب قدیمی سازمان، تقدیس رهبری رجوی، نحوه برخورد با موضوع خانواده، طلاق های تشکیلاتی، انقلاب های ایدئولوژیک و نظام بسته و کنترل شده روابط درون تشکیلاتی.
مریم قجر بارها علناً در سخنرانی های خود از مکتب رجویسم و مسعودیسم نام برده است. به تعبیر مهدی خوشحال عضو سابق سازمان: رجوی خود را تنها نماینده برحق خدا در روی زمین می داند و سازمان خود را نوک پیکان تکامل معرفی می کند... در عرصه سیاسی خود را مساوی ایران می داند و ایران را بدون خود هیچ می داند.


یادآوری رفاقت ناتمام (از 70 به بعد)
 آن دسته از جداشدگان از سازمان که توانستند خاک عراق را ترک کنند معتقدند که رهبری سازمان٬ سیاست اتهام سازی و ترور شخصیتی و تهدید و چماقداری را به مثابه حلقه مکمل سرکوب درون تشکیلات در کشورهای اروپایی و ترکیه علیه اعضای معترض به کار گرفت، که در ادامه مواردی از این دست می آید.
تیر ماه سال 70 در شهر کلن آلمان یکی از اعضای سابق سازمان به نام علیرضا پورنظری به همراه فرزند کوچکش مورد حمله افراد سازمان واقع شد. در همان زمان در دانشگاه شهر کلن یکی از اعضای سابق سازمان با نام مستعار رضا مورد هجوم سه تن از ماموران سازمان واقع شد و مجروح گردید. طبق شناسایی های بعدی پلیس، این سه تن از اعضای سازمان و مستقر در کشور هلند اعلام شدند.
در سوم فروردین 71 خانم شروین صمیمی فرد عضو سابق سازمان به جرم افشای زندان های این سازمان در عراق، در پاریس مورد حمله و ضرب و شتم واقع شد.
در سال 72 در کشور هلند هادی شمس حائری از اعضای سابق سازمان مورد ضرب و شتم و جراحت شدید قرار گرفت. در همان سال در هلند یکی دیگر از اعضای سابق سازمان به نام امر الله ابراهیمی که مدت زیادی در زندان های سازمان به سر برده بود مورد حمله ماموران سازمان قرار گرفت.
در سال 73 علی رضوانی نویسنده کتاب شکنجه در زندان های رجوی در رایت ماین هتل شهر فرانکفورت تهدید به مرگ شد، وی که از اعضای سابق سازمان است تحت تعقیب کسانی چون علیرضا حسینی و همسرش بوده است.


در سال 73 در کشور دانمارک جمشید تفرشی یکی از اعضای سابق سازمان از طرف افراد سازمان مورد سوء قصد قرار گرفت و ناچاراً به آلمان رفت.
در سال 73 در کشور ترکیه خلبان حسن جعفری یکی از اعضای جدا شده سازمان به همراه خانواده اش مورد حمله واقع شد. سازمان او را جاسوس جمهوری اسلامی معرفی می کرد اما پس از بررسی پلیس مشخص شد که نامبرده نه تنها جاسوس نیست بلکه در خاک عراق زندانی سازمان بوده است.
برخی از این موارد توسط خود قربانیان طرح و بعضاً در مراکز قانونی محلی و بین المللی ثبت گردیده است. ذکر این نکته در مورد زندان های سازمان در عراق لازم است که در این زندان ها انواع شکنجه های روحی و جسمی بر زندانیان صورت می گرفته است. برخی از جداشدگان سازمان که خود مدت زیادی در زندان های سازمان به سر برده اند هدف اصلی این شکنجه ها را به تسلیم کشاندن فرد معترض و یا منفعل کردن وی در صورت جدایی از سازمان عنوان کرده اند.


سازمان در آمریکا
 وزارت امور خارجه آمریکا 16 مهر 76 سازمان مجاهدین خلق و 29 سازمان و گروه خارجی دیگر را رسماً به عنوان سازمان های تروریستی اعلام کرد. سازمان به دنبال این اطلاعیه بیانیه ای را در واشنگتن دی سی انتشار داد که محور اصلی و عمده آن متهم ساختن آمریکا به سازش با جمهوری اسلامی ایران بود. سازمان در این بیانیه اقدام آمریکا در تروریست دانستن سازمان را ادامه سیاستی که با اجرای ایران گیت به عنوان بخشی از معاملات پنهانی با دیکتاتوری تروریستی – مذهبی حاکم بر ایران آغاز شده است، تبیین نمود. مجاهدین خلق تهدید نمودند که از طریق مجاری مناسب قانونی و قضایی در آمریکا علیه اتهام تروریستی اقدام خواهند کرد. اغلب گروه های 30 گانه تروریستی اعلام شده توسط وزارت خارجه امریکا، در این کشور دفتری ندارند و سازمان مجاهدین خلق در این میان استثناست که دفتر نمایندگی رسمی آن در ساختمان باشگاه مطبوعات در خیابان 14 واشنگتن دی سی است.


عدلیه
سازمان تا زمانی که مکان مشخصی نداشت نتوانست ماهیت اصلی خود را در برخورد با منتقدین نشان دهد از این رو به محض ورود به عراق زندان های بزرگی بر پا کرد. قرارگاه اشرف دارای بخشی به نام قضایی است که مسئولیت زندان های سازمان را برعهده دارد. این بخش که مسئول آن نادر رفیعی نژاد بود همه گونه مشخصات یک مجموعه قضایی را دارد. متهم که همان متقاضی خروج از سازمان یا به نحوی معترض است ابتدا به سلول انفرادی فرستاده می شود. پس از مدتی به دادگاه خوانده می شود، در این دادگاه رئیس، دادستان و بازجو یک نفر است و متهم نمی تواند وکیل مدافع داشته باشد. در این دادگاه متهم موظف است فرمی را امضا کرده و از رهبری سازمان طلب مغفرت کند اگر امضا نکرد به دستور رئیس دادگاه توسط گروه ضربت آن قدر تحت فشار قرار می گیرد تا به کار مزبور تن در دهد. از موارد شکنجه می توان آنچه را که در ذیل می آید بیان کرد: رجوی به عنوان رهبر مذهبی فتوای سیلی زدن را صادر کرد، وی در نشست طلاق روز 27 شهریور 70 در قرارگاه اشرف اظهار داشت که اگر بریده ای بخواهد مبلغ خمینی گرایی باشد، از جانب من دو سیلی بر بناگوش او بنوازید.
قطع آب گرم حمام در زمستان، از کار انداختن سیستم تهویه در شهرهای گرم عراق، دست های فرد را از پشت بسته و در گوش او نعره های گوش خراش سر می دهند و در عین حال او را کتک می زنند. به عنوان نمونه می توان از محمدحسین سبحانی نام برد که توسط ابراهیم ذاکری، نادر رفیعی نژاد و حسن محصل در تیرماه 78 تحت وحشیانه ترین شکنجه ها قرار گرفت. معبد یا کتک زدن تیمی، اتاق فوتبال، دهلیز قبر و کفن پیچ و... .
از جمله اتهاماتی که افراد می توانند داشته باشند این است که:
عدم پذیرش بحث انقلاب ایدئولوژی مجاهدین مبنی بر عدم ازدواج تا آخر عمر.


مخفی کردن غذا و پوشاک برای فرار، عدم شرکت در نشست های تفتیش عقاید و یا فعال نبودن در این نشست ها، کنار کشیدن از مسائل و مشکلات مجاهدین، گوش کردن به رادیوهای فارسی زبان یا بیگانه مثل رادیو بی بی سی و امریکا، اعتقاد به این که عملیات خمپاره باران در شهرها جواب نداد، درخواست کمک از خانواده برای جدایی از سازمان و... تمامی مواردی که ذکر شد توسط مسعود طیبی عضو جداشده سازمان که گویا فیلمبردار و عضو ستاد تبلیغات سازمان بوده بیان شده است.
پیرامون ارتش [به اصطلاح] آزادی بخش
از جمله مواردی که گاه توسط برخی عناصر گذشته سازمان فاش گردیده روشن ساختن واقعیت نمایش ها و مانورهای نظامی گروه رجوی است، که صریحاً به مثابه بازوی نظامی شورای ملی مقاومت بارها مطرح شده است.
در سال 71 رژه مفصلی در پادگاه اشرف از سوی رجوی تدارک شد تا خبرنگاران و ناظران خارجی هم بتوانند آن را طبق دلخواه رجوی ببینند و گزارش نمایند.
هادی شمس حائری که خود ناظر صحنه بوده است، می نویسد:
کامیون های متعددی از افراد را از محل رژه، مجدداً به ابتدای نقطه شروع می آوردند تا افراد مزبور مجدداً با وسیله نقلیه دیگری از جلوی جایگاه خبرنگاران رژه بروند: این عمل پنج بار برای هر نفر تکرار می گردید. در نتیجه ناظران خارجی ارتش رجوی را پنج برابر بزرگتر می دیدند. در فیلمبرداری ها نیز سروته رژه و ستون وسایل نقلیه را به هم مونتاژ می کنند تا آن را طولانی نشان دهند. خبرنگاری که آنجا ایستاده بود می دید که چهار ساعت می آیند! مگر این ها چند هزار نفرند!؟ سی هزار نفر، پنجاه هزار نفر!؟ دیگر خبر نداشتند که از آن پشت آنها را سوار آیفا می کنند و دوباره با تانک می آیند! در همه این صحنه سازی ها خبرنگاران فکر می کردند که این ها خیلی زیاد هستند در صورتی که همان موقع از 1500 نفر بیشتر نبودند.


به نظر می رسد جز در مقطع عملیات فروغ (مرصاد) که سازمان اغلب نیروهای هوادار را از اروپا و آمریکا و دیگر نقاط مثل پاکستان احضار و بسیج کرده بود تعداد افراد ارتش آزادی بخش هیچ گاه از دو هزار تن تجاوز نکرده است موارد معدودی پیش آمده که نفرات این تشکیلات نمایشی عملیاتی انجام می دادند و احیاناً عده ای از پاسداران و سربازان جمهوری اسلامی را به اسارت می گرفتند. همه این اقدامات در چهارچوب اوامر صدام و حزب بعث صورت می گرفت تا آنان نیز سرویس لازم را ارایه دهند.


ماجرای مرضیه
در اوایل تابستان 73 ناگهان در نشریات فارسی زبان خارج از کشور اعلام شد که خانم اشرف السادات مرتضایی معروف به مرضیه، خواننده معروف ایرانی از ایران خارج شده و برای همیشه قصد اقامت در فرنگ کرده است. مرضیه که از یک بیماری مزمن رنج می برده ابتدا به آمریکا می رود و پس از دیدار و توقف در این کشور و انجام معاینات پزشکی، به پاریس رفته تا در آنجا با مریم رجوی ملاقات کند. اخبار مزبور حکایت از آن داشت که مرضیه در تاریخ 27 مرداد 73 با مریم رجوی رئیس جمهور انتصابی شورای ملی مقاومت ملاقات کرده و حمایت خود را از سازمان و شورا و مخالفت خود را با نظام جمهوری اسلامی ایران ابراز داشته است.
اخباری که انتشار یافت، حاوی نکات زیر بود:
دفتر مرکزی شورای ملی مقاومت با صدور بیانیه ای اعلام کرد: مرضیه در دیدار با مریم رجوی ضمن اعلام پیوستن خود به مخالفان حکومت جمهوری اسلامی، حمایت خود را از شورای ملی مقاومت اعلام کرد.
شورای ملی مقاومت اعلام کرد که از حمایت مرضیه ستاره تابناک موسیقی ایران خشنود است.
مرضیه در ملاقات خود با مریم رجوی گفت که مطمئن است مقاومت ایران رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون خواهد کرد. گفته می شد که هنگام اقامت مرضیه در آمریکا از سوی نمایندگان سازمان به وی وعده داده شد که، علاوه بر امکانات مالی گسترده خانه ای مجلل برایش خریداری خواهد شد و در اختیارش قرار خواهد گرفت. چند ماه بعد اعلام شد که مرضیه نخستین کنسرت خود پس از خروج از ایران را برای نیروهای مجاهدین خلق در عراق اجرا کرد. شورای ملی مقاومت طی اطلاعیه ای اعلام کرد که مرضیه در طول سفر 10 روزه خود به عراق از چندین واحد ارتش آزادی بخش بازدید به عمل آورد و در حالیکه صدها تانک و هزاران نفر از افراد ارتش آزادی بخش دور او را محاصره کرده بودند به بالای یکی از تانک ها رفت و نخستین کنسرت خود را اجرا کرد! اطلاعیه شورا تاکید داشت که تقاضای عضویت خانم مرضیه مورد تصویب شورای مقاومت قرار گرفته و شورا این خواننده 69 ساله را به سمت مشاور هنری مریم رجوی منصوب کرده است.


بخشی از حکم عضویت مرضیه
با تجلیل از همه هنرمندان آزاده و مقاوم میهنمان که در برابر رژیم های دیکتاتوری شاه و شیخ تسلیم نشدند. با توجه اکید به رنج ها و محرومیت ها و انواع فشارهای وارده بر این هنرمندان در سیاهترین دوران تاریخ ایران یعنی دوران حاکمیت رژیم ضد انسانی خمینی، و با بزرگداشت حمایت این عزیزان از مقاومت عادلانه مردم ایران و پاسخ شایسته آنان به ندای همبستگی ملی رئیس جمهور برگزیده مقاوت؛ نظر به شخصیت والای انسانی و 50 سال سابقه درخشان هنری بانوی بزرگ عرصه هنر ایران خانم مرضیه، به پیشنهاد مسئول شورا و با تأیید و موافقت همه اعضای شورای ملی مقاومت ایران عضویت افتخاری شورا به ایشان تقدیم می شود. 14 شهریور 73


دوم خرداد و آثار آن
انتخابات دوم خرداد بسیاری را متحیر کرد. اپوزیسیون خارج از کشور که فلسفه وجودی خود را از ادعای غیردموکراتیک بودن جمهوری اسلامی استنتاج می کند، در دوم خرداد ظرفیت هایی را برای مردم سالاری در ایران مشاهده کرد که در مخیله اش نمی گنجید. از این رو ناچار شد در قبال شرایط جدید تعیین وضعیت کند و تفاسیر جدیدی برای علت مخالفت خود با نظام جمهوری اسلامی ارایه دهد. اجزای این اپوزیسیون که طیف متنوعی را از نیروهای سلطنت طلب، جمهوری خواه، مارکسیست، سوسیال دموکرات، مشروطه خواه و نمونه خاص مجاهدین خلق تشکیل می دهد هر یک به تناسب شرایط و وضعیت سیاسی خود در قبال هفتمین انتخابات ریاست جمهوری موضعی گرفتند. عموم جریان های مخالف نظام به جز چند جریان کوچک سیاسی که مشارکت در انتخابات را آن هم اغلب در جهت دادن رای سفید و اعتراضی به هواداران خود توصیه کردند، سیاست تحریم انتخابات را در پیش گرفتند و با این ادعا که نظام در کلیتش نامشروع است و یا مکانیسم انتخابات غیرمنصفانه است همگان را به عدم شرکت فراخواندند. اما هنگامیکه با استقبال عظیم حدود سی میلیون نفر از ایرانیان مواجه شدند در میان بهت و ناباوری ناچار شدند به تحلیل این رخداد بنشینند و اغلب در مواضع خود تجدید نظر کنند. در این اوضاع سازمان در مواجهه با پدیده دوم خرداد ادعا نمود که مردم به فراخوان سازمان پاسخ مثبت داده و جز معدودی در انتخابات شرکت نکرده اند. شورای مقاومت ملی نیز ادعا کرد که اطلاعات دقیق گردآوری شده در داخل ایران از طرف ستادهای مقاومت در 2500 حوزه رای گیری و در بیش از 100 شهر مبین آن است که حداکثر 5 ـ 6 میلیون نفر به پای صندوق های رای رفته اند.


حضور در عراق و حمله آمریکا
منافقین در عراق به دلیل خوش خدمتی ها از جمله سرکوب کردهای مخالف صدام و عده ای از مبارزان شیعی در نخلستان های اطراف کوت و العماره در سال 70 از صدام جایزه گرفتند و به ارقام بالای امتیازات مالی و نظامی دست یافتند. آنها روز به روز موقعیت خود را در عراق تثبیت می کردند که با شنیدن زمزمه های حمله آمریکا به عراق نیت ورود به مذاکره با امریکایی ها را در سر نشاندند و چه بسا که از قبل اعلام بی طرفی کردند. یازده روز قبل از عاشورای سال 81 (مصادف با 23 اسفند ماه) یعنی در تاریخ 12 اسفند 81 (17 روز قبل از حمله امریکا) نشستی عمومی با نام نشست عاشورا در قرارگاه اشرف برگزار شد. رجوی در این نشست اکیداً به کار تبلیغی و تهییجی پرداخت و وانمود کرد که امروز آن روز (عاشورا) است و حتی زیارت عاشورا خواند. در آن موقع افراد حاضر در نشست نمی دانستند که رهبری سازمان قصد فرار دارد و نشست به همین دلیل 11 روز زودتر برگزار شده است. منتهی با این هدف که فیلم آن روز عاشورا پخش شود. بعدها نیروها می گفتند: در نشست عاشورا چراغ ها را خاموش کردند و وقتی روشن شد هیچ کس نرفته بود الا رجوی و مریم قجر.
در این زمان مریم رجوی ابتدا در معیت مسعود رجوی به اردن رفت و بعد از آنجا به اتفاق 165 نفر از کادر سازمان راهی فرانسه شد. مسعود رجوی نیز با انبوهی از مشکلات در نزدیکی مرز عراق، در خاک اردن منتظر ماند.


پیام 12 ماده ای رجوی پس از سقوط صدام: با تشکر و قدردانی از زحمات تک تک نیروهای ارتش آزادی بخش از اینکه در هر شرایطی فرمان پذیری داشتید و گوش به فرمان فرماندهان بودید و علی رغم اینکه به شما تیراندازی شد ولی مقاومت و صبر پیشه کردید و به سمت کسی شلیک نکردید، مراتب سپاس خود را به یکایک شما تقدیم و توجهتان را به موارد زیر جلب می کنم:
۱) زمانی که لنین در روسیه پیروز شد و نماینده خود را جهت مذاکره نزد آلمانی ها فرستاد، آلمانی ها برخورد توهین آمیزی با نماینده لنین داشتند. هنگامی که وی جریان برخورد آلمانی ها و درخواست های آنها را مطرح می کند لنین به او می گوید: اگر به شما گفتند دامن هم بپوشید، بپوشید. امروز ما در یک موقعیت تاریخی حساس قرار گرفته ایم لذا به خاطر نجات خلقمان اگر لازم باشد ما هم دامن می پوشیم.
۲) رژیم هنوز در ساعت سین (ساعت دگرگونی) قرار دارد و از این شرایط خارج نشده است.
۳) تنها تضاد ما رژیم است. ماتنها با رژیم در جنگ هستیم و با هیچ گروه و کشوری سر جنگ نداریم.
۴) در مورد جنگ لب پر (تشبیه به لبه ظروف چینی) نخورید معامله ای است که رژیم با انگلیس کرده بود تا قرارگاه های ما را صفر صفر کنند.
۵) ما اکنون سر قله هستیم و چشم تمام دنیا به ماست.
۶) ما از جناح قدرت هستیم و دنیا و آمریکا نیز به قدرت ما پی برده و روی ما حساب باز کرده. ما امروز روی میز پنتاگون هستیم و آنها در آمریکا در مورد ما صحبت می کنند پس باید با قدرت بیشتری برای حفظ تشکیلات خود بکوشیم.
۷) ما چاشنی نابودی رژیم و تنها آلترناتیو قدرتمند آن می باشیم.
۸) ارتش آزادی بخش امید خلق قهرمان ایران می باشد و نیرویی است که باید مریم را به تهران ببرد.
۹) امروز همان روزی است که همه باید وفاداری خود را به سازمان ثابت کنند زیرا سازمان افراد را در روزهای سخت و دشوار می خواهد نه فقط روزهای شادی و پیروزی.
۱۰) عملیات جاری ناموس مجاهدین است. نشست های عملیات جاری را فعالتر برگزار کنید.
۱۱) فرمان پذیری و گوش به فرمان بودن از فرماندهان خود را هرگز فراموش نکنید.
۱۲) انا فتحنا لک فتحا مبینا نام این عملیات را فتح المبین انتخاب کردیم چون از شری عظیم خیری عظیم گرفتیم.


دستگیری مریم رجوی و همراهانش در فرانسه
 پلیس ضدتروریست فرانسه در 17 ژوئن 2003 با حمله به 13 پایگاه سازمان و دستگیری مریم رجوی و 165 تن از کادرهای بالای سازمان برنامه های تدارک دیده شده، همسر مسعود رجوی را در اروپا خنثی کرد. بازتاب این واقعه سریع بود و رسانه ها به تحلیل علت آ ن پرداختند. روزنامه نیویورک تایمز انگیزه دولت فرانسه را از این اقدام جلوگیری از انتقال کانون سیاسی ـ عملیاتی سازمان مجاهدین خلق از عراق به فرانسه عنوان کرد. پی یر دوبوسکه مسئول سازمان اطلاعاتی فرانسه در مصاحبه با نیویورک تایمز اظهار داشت: سازمان های اطلاعاتی فرانسه از پایییز گذشته متوجه ورود شمار روزافزون مجاهدین خلق و پس از آغاز جنگ عراق متوجه ورود شمار زیادی از سربازان آن به فرانسه شدند... مجاهدین یک کارخانه تولید رنگ را در شهر سنت کوئن لامون اجاره کردند و ضمن راه اندازی یک استودیوی تلویزیونی و نصب دیش های ماهواره در حال تبدیل کردن آن بهک مرکز ارتباطات بودند... مجاهدین برای حمله به سفارت خانه های ایران و سایر منافع این کشور در اروپا و ترور 25 نفر از اعضای سابق خود برنامه ریزی کرده بودند... این سازمان به هیچ وجه یک جنبش سیاسی و یک جنبش دموکراتیک نیست. این گروه خود را برای احیای دمکراسی در ایران آماده نمی کند. اینها گروهی کاملاً افراطی اند. فرقه ای تندرو فاقد هر کونه نظام دمکراتیک، فرقه کیش شخصیت در پیروی از رهبر.


اعلام تحت الحمایگی
روز چهارشنبه 21 ژوئیه 2004 / 31 تیر 1383 سرلشکر جی. د. میلر معاون فرماندهی نیروهای امریکایی در عراق طی بیانیه ای اظهار داشت که به اعضای مجاهدین خلق در عراق از جانب ارتش آمریکا موقعیت تحت الحمایه اعطا شده است.
در این بیانیه ایالات متحده آمریکا تأیید کرده است که نیروهای مستقر در اشرف مشمول کنوانسیون 4 ژنو می باشند. براین اساسکنترل و محدودیت های اعمال شده بر مجاهدین برطف خواهد شد و در عین حال حفاظت از قرارگاه اشرف بر عهده نیروهای آمریکایی است. پس از این بیانیه موافقت نامه ای تحت عنوان موافقت نامه ببرای نفرات سازمان مجاهدین خلق ایران در اشرف امضا شد.
بر اساس این موافقت نامه برای تعیین تکلیف افراد حاضر در اشرف 4 گزینه زیر مطرح شد:
 1 ـ بازگشت به ایران
2 ـ پذیرفته شدن در کشور ثالث
3 ـ درخواست پناهندگی از سازمان های بین المللی
4 ـ استمرار اقامت در عراق
شورای ملی مقاومت در اطلاعیه ای مدعی شده بود که در پی قرار گرفتن نیروهای سازمان در برابر گزینه های فوق حدود دویست نفر خروج از عراق را انتخاب کردند و 3400 نفر از نیروها گزینه 4 را برگزیدند.
اکنون سیل ریزش نیرویی در این سازمان آغاز و تاکنون رو به افزایش بوده است و عملا این فرقه تروریستی را به سمت نابودی کامل فیزیکی سوق داده است.
این فرقه در حال حاضر بعنوان تنها راه بقاء مشغول وطن فروشی و جاسوسی به نفع بیگانگان است و سعی میکند تا با آویختن خود به قدرت های بزرگ مفری برای نجات بیابد.
یکی از آخرین اقدامات تروریستی آنان در سال 78 رخ داد.


حمله خمپاره ای به یکی از مراکز بسیج
در دوم فروردین ماه 78 سازمان طی اعلامیه ای اعلام نمود که مرکز مخابرات ستاد فرماندهی بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را با خمپاره مورد هدف قرار داده و با لحنی تبلیغی و در جهت ایجاد شورش ٬اعلام نمود که این اقدام را به مردم کردستان تقدیم نموده است.سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همواره در تاریخ انقلاب پاسدار دستاروردهای نظام اسلامی بوده است و امروز در صف اول جبهه مقابله با نفاق است.


 
ترور سپهبد صیاد شیرازی
شهید صیاد شیرازی از فرماندهانی بود که نظامیان عراقی کینه و عداوتی خاص نسبت به وی داشتند و به خصوص صلابت و شجاعت او در جریان جنگ تحمیلی را از یاد نخواهند برد، از این رو برنامه شهادت این مبارز نستوه را ضمن امریه ها و فرمان های خود از گروه رجوی خواستار شدند. سرانجام سرلشکر بسیجی علی صیاد شیرازی در صبحگاه 21 فروردین 1378 طی عملیاتی که مجاهدین خلق آن را طلوع نام نهادند، توسط این گروه به شهادت رسید. سازمان طی اطلاعیه ای مدعی شده بود که این اقدام در منطقه ای به شدت حفاظت شده در شمال شهر تهران صورت گرفته است. این در حالی است که شهید صیاد هم مثل شهید لاجوردی حتی یک محافظ شخصی نداشت.
تمامی واکنش ها در مورد این اقدام تروریستی به شدت محکوم کننده بود تا آنجائیکه کاردار عراق در ایران طی مصاحبه ای این عمل را تروریستی و ناجوانمردانه خواند و محکوم کرد. سازمان با ترور صیاد شیرازی به نحوی خواست تا انتقام شکست در عملیات مرصاد را بگیرد. مسعود رجوی پس از مصاحبه کاردار عراق با روزنامه رسالت و اعلام نظر کاردار در مورد ناجوانمردانه بودن این ترور به دیدار رئیس سرویس اطلاعات عراق ژنرال طاهر حبوش رفت و نسبت به مواضع اعلام شده در این مصاحبه اعتراض کرد.


سپاه پاسداران پس از مقصر شناختن منافقین به وسیله یک هزار موشک از ساعت 4 تا 8 صبح در سال 87 تمامی پایگاههای منافقین را در عراق منهدم کرد و جالب اینجا بود که عراقی ها نیز در قبال این اقدام سکوت کردند و تنها گفتند که این میزان موشکی که به پایگاههای منافقین زده شد در دوران جنگ وارد خاک عراق نشده بود.
آخرین موارد از خمپاره زنی های زنجیره ای: بنا به اطلاعیه هایی که سازمان به صورت فوق العاده و در ویژه نامه های خود منتشر کرد در دی و بهمن 78 در سلسله عملیاتی که تحت عنوان سهراب و بهمن بزرگ از آنها یاد کردند، در ایلام و محل استقرار یگان های رزمی ارتش جمهوری اسلامی ایران در جدار مرزی با خمپاره های 82 و 120 اقدام به حمله کرده و مقارن با آن در تهران ضمن حمله خمپاره ای بهک پارکینگ در حوالی بزرگراه رسالت (با هدف اعلام شده تهاجم به وزارت اطلاعات) و یک شهرک مسکونی در شمال غرب تهران (با هدف اعلام شده حمله به قرارگاه ثارالله) تعدادی از مردم و خانواده ها را شهید و مجروح ساختند.
گروهک تروریستی منافقین در جریان آشوب‌های سال ۸۸ و ۸۹ از حامیان و همراهان نزدیک جریان آشوب داخلی بود. آنان بویژه در اغتشاشات روز ۹ دی ماه ۸۸ و ۲۵ بهمن ۸۹ حضور فعال و علنی همپای آشوبگران داشتند.
حتی مریم رجوی، همسر سرکرده گروهک منافقین در هفته‌های پایانی سال ۸۹ چندین بیانیه در حمایت از میرحسین موسوی، مهدی کروبی و آشوب طلبان داخلی صادر کرده و هدف آنان را با مجاهدین خلق مشترک دانسته است.


 در ماه های اخیر هم اطلاعات زیادی از ارتباط سران داخلی فتنه و اطرافیان آنان با اعضای گروهک مجاهدین خلق منتشر شده است به طوری که کمیته ویژه مجلس شورای اسلامی در گزارش رسمی خود درباره جریان فتنه و آشوب 25 بهمن 89 اعلام کرد که «اردشیر امیر ارجمند» مشاور موسوی، رابط اصلی جریان آشوب گروهک منافقین است.
نکته خوشحال کننده بعد همه این گزارشها تلخ خبری است که دل مردم ایران و عراق را شاد کرد؛خروج منافقین از عراق.
دولت عراق اعلام کرده است که گروهک تروریستی منافقین باید تا پایان سال 2011 خاک این کشور را ترک کند.
این در حالی است که امروز برخی منابع خبری اعلام کردند که نیروهای امنیتی عراق 6 عضو گروهک تروریستی منافقین را به علت دست داشتن در ناآرامی های روز جمعه گذشته و درگیری با نیروهای عراقی در اردوگاه اشرف در استان دیالی در شرق عراق بازداشت کردند.
اعضای گروهک تروریستی منافقین علاوه بر کشتار و ترور هزاران انسان بی‌گناه در ایران ، در سرکوب قیام مردم عراق در سال 1991 شرکت داشتند و هنوز هم به کشتار عراقی‏ها، تحریک مردم و کمک به سران رژیم بعثی سابق مبادرت می‌کنند.
دولت عراق اخیراً بر ضرورت خروج اعضای گروهک تروریستی منافقین از این کشور و بسته شدن این اردوگاه به طور کامل تاکید کرده است.
دولت عراق علت این امر را دست داشتن اعضای این گروهک در جنایات علیه مردم عراق در دوره رژیم سابق و قرار گرفتن آن در لیست سازمان های تروریستی از سوی دولت عراق و سازمان های بین المللی اعلام کرده است.

مرکز اسناد انقلاب اسلامی


موضوعات مرتبط: آموزش ، راههای نفوذ ، نفوذ ، اخبار ، سیستمهای اطلاعاتی ، پیامها
برچسب‌ها: گروهک , منافق , رجوی , تاریخچه


تاريخ : ۱۳۹۵/۰۵/۰۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
.: :.