يه روز تو کربلا يه پهلوون بود پهلوون قصه ما جوون بود
خداي غيرت بود و مردونگي مثل باباش علي چه مهربون بود
ساقي مهربون دلش بهاره بالب تشنه ميره آب مياره
وقتي خداحافظي گفت رقيه عمو دلم براي تو بي قراره
رقيه تو خيمه در انتظاره عمو براش يه جرعه آب بياره
منتظره کسي بودن چه سخته جون آدم را بر لبش مياره
يه وقت رقيه ديد باباش سررسيد عمود خيمه عمو رو کشيد
لعن الله من جهل حقک واستخف بحرمتک ... از اين قسمت از زيارت حضرت عباس عليه السلام معلوم مي شود که کسي حرمت ديگري را ناديده مي گيرد که جاهل به حق او باشد لذا بايد به دنبال اين معرفت به حق آنها باشيم .
لا يوم کيومک يا اباعبدالله .
بزرگترين مصيبت در کربلا براي امام حسين مصيبت از دست دادن حضرت اباالفضل بود ، حضرت سيد الشهدا دو بيان دارند که از اين دو بيان معلوم مي شود که حضرت عباس جان و نفس مبارک اباعبد الله بوده اند ، علمايي که آمدند و از امام رضا سؤال کردند براي بزرگترين فضيلت حضرت علي عليه السلام حضرت رضا آيه مباهله را بزرگترين فضيلت حضرت دانستند به اين دليل که در اين آيه گفته شده أنفسنا و خداي متعال حضرت امير را نفس پيامبر بيان مي کنند و چون نفس حضرت شدند هر فضيلتي که براي پيامبر اثبات شود براي حضرت امير نيز قابل اثبات است .
حضرت سيد الشهدا دو عبارت دارند در مورد اباالفضل که يکي را در عصر روز تاسوعا فرمودند : امام حسين در اين روز در مقابل خيمه استراحت مي کردند بلند شدند و فرمودند الآن جدم را در خواب ديدم و به من گفت که شما عن قريب به ما خواهيد پيوست ، در همين لحظات صداي پاي لشکر عمر بن سعد بلند شد که آمده بودند و با غضب گفتند که ابن زياد پيغام داده که يا الآن بيعت مي کنيد يا الآن جنگ مي کنيد ، حضرت در اين لحظه به اباالفضل مي فرمايند : يا عباس إرکب بنفسي أنت يا أخي حتي تلقاهم فتقول لهم ما لکم و ما بالکم و تسألهم عما جآء بهم ، يعني يا عباس سوار شو اي برادر من جانم به فدايت تا اينکه آنها را ملاقات کني و به آنها بگو به خاطر چه آمده ايد و چه مي خواهيد و از آنها در مورد کارشان سؤال کن . جناب شيخ مفيد و همچنين جناب سيد بن طاووس نقل مي کنند که اباالفضل عليه السلام همراه بيست نفر از جمله حبيب بن مظاهر به سوي دشمن رفتند و آنها پيام ابن زياد را دادند و حضرت عباس به امام حسين پيام را رساندند .
شاهد اين کلام از حضرت سيد الشهدا است که مي فرمايند بنفسي أنت يا أخي ، امام معصوم اهل گزافه گويي و مبالغه گويي نيست ، و هميشه سنت خدا اين بوده که داني فداي عالي شود ، الآن جمادات کمالشان در اين است که فداي گياهان شوند و گياهان کمالشان در اين است که فداي حيوانات شوند و کمال حيوانات در اين است که فداي انسانها شوند و کمال انسانها در اين است که فداي عالي تر از خود شوند ، و کمال تمام اصحاب سيد الشهدا در اين است که فداي حضرت عباس و سيد الشهدا شوند و کمال حضرت عباس درا ين است که فداي سيد الشهدا شوند و کمال امام حسين در اين است که فداي ذات حق شود ...
حال اگر سنت اين است چرا در شب عاشورا اين سنت وارونه شده است ، حضرت عباس درست است که معصوم هستند ولي امامت را ندارند ، لذا به هيچ وجه مقام حضرتش با امامان معصوم ما نيست ، پس چرا امام حسين اين جمله را فرموده اند ؟ جمله اي که از نقل هاي بسيار معتبر است که هيچ گونه خدشه اي نمي شود بر اين وارد کرد .
بعضي ها گفتند اين جمله را سيد الشهدا به خاطر اين فرموده اند که خواستند حضرت عباس را بسيار عزيز بدارند ولي سرّ اين قضيه بالاتر از اين حرفهاست و قطعا سيد الشهدا اين حرف را زده اند و ما در مقابل اين کلام فقط بايد بگوييم نمدانيم ! واين حاکي از عظمت بسيار بالاي حضرت عباس است .
وجود سيدالشهدا مؤمن هستند و حضرت عباس هم مؤمن هستند و دربيانات گذشته گفته شد که حضرتش فرمودنده اند من براي يک چشم بر هم زدني به خدا شرک نورزيده ام .
و در تعبيرات حضرت عباس در جواب امان نامه شمر ادبي خاص بود که از امام حسين به حسين بن فاطمه تعبير مي کنند .
يک جمله ديگر سيد الشهدا نيز فرموده اند که در شأن غير نفرمودند و اين حاکي از عظمت حضرت عباس است و آن جمله را در موقعي که بالاي سر عباس در موقع شهادت بودند فرمودند : در روايات داريم : در اين موقع چهره سيد الشهدا شکسته شد و فرمودند کمر من شکسته شد و چاره من کم شد و الآن ديگر دشمنان من مرا شماتت مي کنند ، چون من تنها شدم و بي يار و ياور شدم .
حضرت امير موقعي که خبر شهادت حضرت جعفر را به او دادند : فرمودند إنفصل ظهري ، يعني کمر من ترک برداشت . ولي چون حضرت عباس مقامي بالاتر از جعفر طيار بالاتر است حضرت سيد الشهدا فرموده اند : انکسر ظهري ، يعني پشت من شکسته شد . مثل شيشه که بشکند ...
و حضرت سيدالشهدا در بالاي سر علي اکبر هم نفرمودند انکسر ظهري ، لذا بزرگترين مصيبت براي امام حسين شهادت عباس بود .
روز عاشورا _ جناب سيد بن طاووس نقل مي کنند _ چندين مرتبه آقا اباالفضل آمدند و از آقا سيد الشهدا با گريه اذن جهاد و جنگ مي خواستند ، چون امام حسين در روز عاشورا به عباس عليه السلام اذن جهاد ندادند و همه نوشتند جهاد آقا اباالفضل فقط دفاع بوده است و در موقعي که آب را به خيمه ها مي رساندند اين دفاع رخ داده است ، حالا چرا اذن جهاد داده نشده است ؟ سرّ اين را در کلام امام صادق نگاه مي کنيم که فرمودند : اگر اذن جهاد به عموي ما داده مي شد شهادت آقا سيدالشهدا به تأخير مي افتاد ، و حضرت عباس کسي را زنده نمي گذاشت که بخواهد امام حسين را شهيد کند . و حضرت را به ناجوانمردي و از پشت در حالي که براي او کمين کرده بودند به شهادت رساندند .
در موقع اذن خواستن حضرت عباس به برادر فرمودند : فداک روح أخيک يا سيدي ، قد ضاق صدري من الحيوة الدنيا . يعني فداي تو روح برادر تو اي مولاي من ، سينه من از اين حيات دنيا تنگ شده است . اين جملات را در حالي فرمودند که همه ياران شهيد شده بودند و آقا اباالفضل ديگر طاقت ديدن غربت امام حسين را نداشتند .
ولي امام حسين فرمودند : يا أخي أنت علامت من عسکري ، و مجمع عددنا ، فإذا مضيت يعول جمعنا الي الشتات و امارتنا الي الخراب . يعني اي برادرم تو علامت لشکر و علمدار من هستي و محل تجمع عدد ما هستي و اگر تو از دنيا بري جمع ما پراکنده مي شود و امارت ما اهل بيت به سوي خراب شدن مي رود .
در روز عاشورا هم سيدالشهدا به خيمه عباس يک محوريت خاص دادند .
سخنان استاد گرانقدر حجه الاسلام معمار
موضوعات مرتبط: مذهبی