عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



بسم رب مجاهدين في سبيل الله

در فکه کاري ناتمام داشت که مي بايد انجامش مي داد. صداي بچه هاي گردان کميل را مي شنيد که همت را صدا مي زدند «حاجي، سلام ما را به امام برسان. بگو عاشورايي جنگيديم.» و گريه ي همت را که ملتمسانه سوگندشان مي داد « تو را به خدا تماستان را قطع نکنيد. با من حرف بزنيد، حرف بزنيد
کريم نجوا را مي ديد که از کنار بچه ها مي دويد و مي خنديد: «بچه ها! دير و زود دارده، اما سوخت و سوز نداره».... يکي مي افتاد، يکي بلند مي شد. يک آب مي خواست، زمين تشنه بود، آسمان تشنه بود، فرياد عطش کران تا کران را در بر مي گيرد... و سيد داشت برنامه ي عاشوراييش را مي ساخت.


موضوعات مرتبط: شهدا


تاريخ : ۱۳۸۵/۰۸/۲۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
.: :.