دیروز می رفتیم و خاکی بودیم امروز ماندیم و خاکستری شدیم ... راستان رفتند تا راستی نرود چپ ها هم راست نرفتند... از سیم های خار دار گذشتیم اما از زر و سیم های روزگار هرگز ... دیروز تیپ و لشکر می زدیم. امروز مانده ایم چه تیپی بزنیم !!! دیروز روز فدا شدن بود امروز روز فدایت شوم . . .
روزي پدربزرگي با نوه خود صحبت ميكرد و ميخواست در لابهلاي سخنانش، درس مهمي از زندگي را به او ياد دهد. پس گفت: «عزيزم، من احساس ميكنم كه دو گرگ در قلبم با يكديگر ميجنگند. يكي از آنها، موجودي وحشي، كينه توز، خشمگين و خطرناك است. ديگري موجودي مهربان رئوف و دلسوز است». نوه او با كنجكاوي پرسيد: «خوب كدام گرگ در جنگل داخل قلبتان پيروز ميشوند؟» پدربزرگ گفت: «آنكه من تغذيهاش كنم».
موضوعات مرتبط: خوب زندگی کنیم
تاريخ : ۱۳۸۷/۱۱/۱۰ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |