عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



. . . ؟ چرا ؟

 

روی نیمکت توی پارک نشسته بودم که شنیدم پشت سرم دو نفر با هم حرف می زنند. یکیشون از

دیگری پرسید : کجا میری ؟ او گفت : میرم مغازه ی رحیم آقاهفت تا تخم مرغ شانسی میخرم . میرم

طبقه ی دوم اون پاساژ بزرگه و اون پیرهن صورتی با گلهای سفید رو برای خواهرم می خرم . میرم سراغ

اون مرد غریبه و تموم بدهکاری های بابام رو میدم تا دیگه مجبور نباشه دادو بیداد های اون رو تحمل کنه

و هیچی نگه ! میرم چند تا سیب سرخ آبدار میخرم برای مادرم آخه اون خیلی سیب دوست داره !میرم دو

تا مرغ بریان از اون مغازه بزرگه ی سر خیابون میخرم و میبرم خانه برای شام امشب . من هر شب توی

خواب این همه جا میرم !!! صدای نازک آروم آروم به من نزدیک شد و به من گفت : آقا تو رو خدا یه بسته

آدامس میخرین ؟؟؟؟!!!!


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها


تاريخ : ۱۳۸۷/۰۸/۰۹ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
.: :.