روزی کلاغی بر درختی نشسته و تمام روز خود را بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد ..!
خرگوشی از آن جا عبور می کرد.
از کلاغ پرسید: آیا من هم می توانم مانند تو تمام روز را به بیکاری و استراحت بگذرانم؟
کلاغ حیله گرانه گفت: البتّه که می تونی..!خرگوش کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد .
ناگهان روباهی از پشت درخت جَست و او را شکار کرد.کلاغ خنده زنان گفت: برای این که مفت بخوری و
بخوابی و هیچ کاری نکنی ...
باید این بالا بالا ها بنشینی..!
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسبها: بالانشین , آقازاده , کلاغ و خرگوش , مسئول
تاريخ : ۱۳۹۸/۰۶/۱۶ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |