عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



و باز هم عشق...

 

و باز هم عشق...


تعدادى از متخصصان اين پرسش را از گروهى از بچه هاى 4 تا 9 ساله پرسيدند که: « عشق يعنى چه؟ » پاسخ هايى که دريافت شد عميق تر و جامع تر از حدّ تصوّر هر کس بود:

 

(ربکا، 8 ساله) : هنگامى که مادربزرگم آرتروز گرفت ديگر نمي‌توانست دولا شود و ناخنهاى پايش را لاک بزند. بنابراين، پدربزرگم هميشه اين کار را براى او مي کرد، حتى وقتى دستهاى خودش هم آرتروز گرفت. اين يعنى عشق.

 

(بيلى، 7 ساله) : وقتى يک نفر عاشق شما باشد، جورى که اسمتان را صدا مي کند متفاوت است. شما ميدانيد که اسمتان در دهن او در جاى امنى قرار دارد.

 

(کارل، 6 ساله) : عشق هنگامى است که يک دختر به صورتش عطر مي زند و يک پسر به صورتش ادوکلن مي زند و با هم بيرون مي روند و همديگر را بو مي کنند.

 

(کريس، 5 ساله) : عشق هنگامى است که شما براى غذا خوردن به رستوران مي رويد و بيشتر سيب زمينى سرخ کرده هايتان را به يکنفر مي دهيد بدون آن که او را وادار کنيد تا او هم مال خودش را به شما بدهد.

 

(دنى، 7 ساله) : عشق هنگامى است که مامانم براى پدرم قهوه درست مي کند و قبل از آن که جلوى او بگذارد آن را مي چشد تا مطمئن شود که مزه اش خوب است.

 

(نيک، 9 ساله) : اگر مي خواهيد ياد بگيريد که چه جورى عشق بورزيد بايد از دوستى که ازش بدتان مي آيد شروع کنيد. (ما به چند ميليون نيک ديگر در اين سياره نياز داريم؟)

 

(نوئل، 7 ساله) : عشق هنگامى است که به يکنفر بگوئيد از پيراهنش خوشتان مي آيد و بعد از آن او هر روز آن پيراهن را بپوشد.

 

(تامى، 8 ساله) : عشق شبيه يک پيرزن کوچولو و يک پيرمرد کوچولو است که پس از سالهاى طولانى هنوز همديگر را دوست دارند.

 

(الين، 5ساله) : عشق هنگامى است که مامان بهترين تکه مرغ را به بابا ميدهد.

 

(کارن، 7 ساله) : هنگامى که شما عاشق يک نفر باشيد، مژه هايتان بالا و پائين ميرود و ستاره هاى کوچک از بين آنها خارج مي شود.

 

(جسيکا، 8 ساله) : شما نبايد به يکنفر بگوئيد که عاشقش هستيد مگر وقتى که واقعاً منظورتان همين باشد. اما اگر واقعاً منظورتان اين است بايد آن را زياد بگوئيد. مردم معمولاً فراموش ميکنند.

 

و سرانجام ...

زيبا ترين جواب را يک پسر چهارساله داد که پيرمرد همسايه شان به تازگى همسرش را از دست داده بود. پسرک وقتى گريه کردن پيرمرد را ديد، به حياط خانه آنها رفت و از زانوى او بالا رفت و همانجا نشست. وقتى مادرش پرسيد به مرد همسايه چه گفتي؟

پسرک گفت: " هيچى، فقط کمکش کردم که گريه کند."

 

 

دستت که بلرزد اشتباه مينويسي

پايت که بلرزد اشتباه ميروي

دلت که بلرزد ...وامصيبتا ...

 

 

 


موضوعات مرتبط: دل نوشته ها
برچسب‌ها: عشق , عشق يعني چه , مادر بزرگ , لاك


تاريخ : ۱۳۹۰/۰۸/۰۲ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
.: :.