بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار گروه كثيرى از پاسداران و بسيجيان به مناسبت ميلاد امام حسين(ع) و روز پاسدار
به ميمنت ميلاد با سعادت حسين بن على عليهالسّلام، سرور عاشقان حق و سرمستان باده حضور حضرت پروردگار، بحمداللَّه جلسه ما هم جلسه پرحضور و پرفيضى شد. ياد شهيدان، حضور رزمندگان، حضور پدران و مادران بزرگوار شهدا و بياناتى كه از دلها برمىخيزد، فضاى اين جلسه را معطّر كرده است. انشاءاللَّه كه روز ولادت حضرت اباعبداللَّه عليهالسّلام و هفته پاسدار و هفته بسيج، بر شما سپاهيان و بر همه بسيجيان و بر همه ملت ايران، بخصوص خانوادههاى شهدا و همه ايثارگران، مبارك باشد.
در خلال دهها و صدها خصوصيتى كه امّت اسلام به بركت اسلام و قرآن و اهل بيت از آن برخوردار است، يكى هم اين است كه مردم ما الگوهاى بزرگ و درخشانى در جلوِ چشم خود دارند. براى ملتها، الگو خيلى مهمّ است. شما ببينيد؛ ملتهاى مختلف، اگر در شخصيتى رشحهاى از عظمت وجود داشته است، او را مطلق مىكنند، بزرگ مىكنند، نام او را جاودانه مىكنند؛ براى اينكه حركت عمومى نسلهايشان را به آن سمتى كه مىخواهند، جهت بدهند. گاهى شخصيت واقعى هم ندارند؛ اما در داستانها و شعرها و افسانههاى گوناگون ملى و اساطير، آنها را مطرح مىكنند. اينها همه از اين سرچشمه گرفته است كه ملتها از ميان خود، به ديدن نمونههاى بزرگ احتياج دارند. اين در اسلام به صورت فراوان و بىنظيرى هست، كه از جلمه بزرگترين آنها حضرت اباعبداللَّه عليهالسّلام پيشواى مسلمين و فرزند پيامبر و شهيد بزرگِ تاريخ بشر است.
برجستگى وجود اباعبداللَّه عليهالسّلام داراى ابعاد است كه هر كدام از اين ابعاد هم بحث و توضيح و تبيين فراوانى به دنبال دارد؛ ولى اگر دو، سه صفت برجسته را در ميان همه اين برجستگيها اسم بياوريم، يكى از آنها «اخلاص» است؛ يعنى رعايت كردن وظيفه خدايى و دخالت ندادن منافع شخصى و گروهى و انگيزههاى مادّى در كار. صفت برجسته ديگر «اعتماد به خدا»ست. ظواهر حكم مىكرد كه اين شعله در صحراى كربلا خاموش خواهد شد. چطور اين را «فرزدقِ» شاعر مىديد؛ اما امام حسين عليهالسّلام نمىديد؟! نصيحت كنندگانى كه از كوفه مىآمدند، مىديدند؛ اما حسينبنعلى عليهالسّلام كه عين اللَّه بود، نمىديد و نمىفهميد؟! ظواهر همين بود؛ ولى اعتماد به خدا حكم مىكرد كه علىرغم اين ظواهر، يقين كند كه حرف حق و سخن درست او غالب خواهد شد. اصل قضيه هم اين است كه نيّت و هدف انسان تحقّق پيدا كند. اگر هدف تحقّق پيدا كرد، براى انسانِ با اخلاص، شخصِ خود او كه مهم نيست.
يكى از بزرگان اهل سلوك و معرفت را ديدم در نامهاى نوشته است كه اگر فرض كنيم - به فرض محال - همه كارهايى كه نبىّمكرّم اسلام صلّىاللَّهعليهوآلهوسلّم انجام داد و هدفِ او بود كه آنها را انجام دهد، انجام مىگرفت، منتها به نام يك كس ديگر، آيا در آن صورت پيامبر اسلام ناراضى بود؟ آيا مىگفت كه چون به نام ديگرى است، نخواهم كرد؟ آيا اينگونه بود؟ يا نه؛ هدف اين است كه آن كارها انجام گيرد؛ به نام چه كسى انجام گيرد، مهم نيست. پس، هدف مهمّ است. «شخص» و «من» و «خود» براى انسانِ با اخلاص اهميتى ندارد. اخلاص را دارد، اعتماد به خدا را هم دارد. مىداند كه خداى متعال حتماً اين هدف را غالب خواهد كرد؛ چون فرموده است: «و انّ جندنا لهم الغالبون»(1) خيلى از اين جنودى كه غالبند، در ميدان جهاد به خاك شهادت مىافتند و از بين مىروند؛ ليكن فرموده است: «و انّ جندنا لهم الغالبون»؛ در عين حال غلبه با آنهاست.
خصوصيت سوم، شناختن «موقع» است. امام حسين عليهالسّلام در فهم «موقع» اشتباه نكرد. در قبل از حادثه كربلا، دهسال امامت و مسؤوليت با او بود. آن حضرت در مدينه مشغول كارهاى ديگرى بود و كار كربلايى نمىكرد؛ اما به مجرّد اين كه فرصت به او اجازه داد كه آن كار مهم را انجام دهد، فرصت را شناخت و آن را چسبيد؛ موقع را شناخت و آن را از دست نداد. اين سه خصوصيت، تعيين كننده است. در تمام ادوار نيز همين طور است؛ در انقلاب نيز همينگونه بود. امام ما هم كه مىبينيد اينقدر خداى متعال او را به مقام رفيع رساند - و رفعناه مكانا عليّا(2) - و علىرغم همه عوامل در سرتاسر دنياى مادّيت و استكبار كه مىخواستند او را محو كنند، به فراموشى دهند و كوچك كنند، او را حفظ و بزرگ كرد و ماندگار و جاودان نمود، علّت همين بود كه اين سه خصوصيت را داشت: اوّلاً با اخلاص بود و براى خود چيزى نمىخواست؛ ثانياً به خداى خود اعتماد داشت و مىدانست كه كار و هدف، تحقّق پيدا خواهد كرد - به بندگان خدا هم اعتماد داشت - ثالثاً زمان و «موقع» را از دست نداد. در لحظه لازم، اقدام لازم، صحبت لازم، اشاره لازم و حركت لازم را كرد.
انقلاب عظيمى اتّفاق افتاد كه هنوز هم دشمنان اين انقلاب از گيجى آن خارج نشدهاند و نمىتوانند اين انقلاب را درست بشناسند! من اين را ادّعا مىكنم و مىتوانم ثابت كنم. از كارهايشان، از حرفهايشان، از تدابيرى كه به خيال خودشان براى نابود كردن انقلاب مىانديشند، درست معلوم مىشود كه اين انقلاب را هنوز نشناختهاند. هفت گنبدِ گردون از اين انقلاب پُر از صداست؛ اما آن كوته نظران سخن را به اين مختصرى گرفتهاند كه خيال مىكنند با دو كلمه حرف و با يك اشاره و با يك لبخند، همه قضايا تمام شده است! سادهلوحتر از آنها، پيروان و مريدانشان هستند كه گاهى در اينجا هم همان حرفها را تكرار مىكنند! به لبخند آنها، اين بيچارهها هم لبخند مىزنند! اين انقلاب، بزرگ است. اين انقلاب، ريشه در دلها و در تاريخ و در سطح جهان مادّىِ امروز دارد. امروز ما مرتّب در خبرها مىخوانيم - مربوط به اوايل انقلاب نيست؛ همين امروز و در اين برهه مىخوانيم - كه دنياى غرب، دنياى مسيحيّت و دنياى مادّيگرى، گرايش به اسلام پيدا مىكنند. اسلام از اين كانون آنها را جذب مىكند. اين كانون در حال كمالِ فعّاليت است؛ حال يك عدّه خيال مىكنند اين كانون خاموش شده است! حرفهايى مىزنند كه باب آن توهّمِ ابلهانه و خندهآور است. حالا حرفهايى مىگويند، بعدهم بهزودى خواهند فهميد كه اشتباه كردهاند. بنابراين، حركت امام به خاطر آن سه عامل عظيم - يعنى اخلاص، اعتماد به خدا و شناختن «موقع» و بهرهبردارى از آن - بود كه اين عمق را پيدا كرد و خيلى عميق است. شما پاسداران هم همينطور بايد حركت كنيد؛ كه تا بهحال هم همينگونه حركت كردهايد.
درباره پاسداران بايد عرض كنم: اينها كسانى هستند كه علىرغم همه انگيزههايى كه در دنياى مادّىِ امروز براى جوانان وجود دارد، لباس عفاف و تقوا پوشيدند، به استقبال معنويات رفتند، براى خدا قدم در ميدان گذاشتند و هرجا هرچه از وجودشان لازم بود - جانشان، سلامتيشان و حضورشان در ميان خانواده؛ كه اينها نعمتهاى خداست - همه را تقديم كردند. بسيارى از اين پاسداران و جوانان ما، كسانى هستند كه بحمداللَّه سالمند. به شهادت نرسيدند و سلامتيشان را هم از دست ندادهاند؛ اما در حكم شهدا هستند؛ زيرا آن جايى كه حضورشان در جبهه و فعّاليّتشان آنها در ميدان لازم بود، آن را به انقلاب و به ملت و به كشور و به خدا تقديم كردند. اين همان كارى است كه اينها كردند؛ يعنى موقعيت و زمان را شناختند، به خدا اعتماد كردند و اخلاص هم ورزيدند.
اين شهداى بزرگ ما، همين شهداى عزيز، همين شهداى نامآور، برادران «زينالدّين» - كه مادر گراميشان صحبت كردند - و بقيه سرداران شهيد، روزى كه قدم در اين ميدان گذاشتند، به اين نيّت نبودند كه يك روز نامشان پشت بلندگوهاى عظيم اين كشور و اين دنيا برده شود؛ نه. مثل يك انسان معمولى به جبهه رفتند، براى اين كه وظيفه خودشان را انجام دهند. هر جا هم احساس كردند كه آن جا وظيفه است، به آن جا رفتند. اين اخلاص است. اين اخلاص را امروز ملت ما با خود حمل مىكند و دارد؛ مظهر كامل آن هم در مجموعههاى جوان و مؤمنى است كه يكى از بهترين و برجستهترين آنها، مجموعه سپاه پاسداران است.
از روز اوّل هم كسانى كه با استقلال اين كشور مخالف بودند، با اين انقلاب مخالف بودند، با خارج شدن از سيطره استكبار مخالف بودند، با رفتن به سمت اسلام مخالف بودند، با عفّت زنان و مردان مخالف بودند، با سلامت اخلاقى جوانان مخالف بودند و دل در هواى فساد فرهنگهاى بيگانه داشتند، با سپاه مخالف بودند. مربوط به امروز نيست كه عدّهاى خيال كنند كسانى با سپاه مخالفت مىكنند؛ نه. آن كسانى كه اين خصوصيات را داشتند، از همان روزهاى اوّل مخالف بودند. امروز هم كه به تبع گذشت زمان در اوضاع و احوال عالم تغييراتى پيش آمده و مىآيد، كسانى كه كم و بيش همان خصوصيات را دارند، باز هم با حضور سپاه، با بودن سپاه، با تديّن سپاه و با موفّقيتهاى سپاه در ميدانهاى گوناگون مخالفند. اين بديهى است و امر خلاف انتظارى نيست؛ ليكن مهم اين است كه وقتى كلمهاى، كلمه الهى و كلمه طيّبه شد، مخالفت و موافقت تأثيرى ندارد. اگر اساس درست بود - كه بحمداللَّه درست است - وقتى راه روشن بود - كه روشن است - وقتى اخلاص و ايمان در افراد بود - كه بحمداللَّه در شما هست - اهميتى ندارد كه افراد چه بگويند و چه بپندارند. رهرو وقتى كه واردِ حركت در جاده طولانى شد، آنچه لازم دارد، عزم و اراده است. لازم است تصميم بگيرد كه به سمت هدف برود. حالا يكى بگويد كه اين هست، يكى بگويد نيست، يكى بگويد اشتباه مىكند. اگر در او اين عزم و اراده وجود داشته باشد، اين حركت انجام خواهد گرفت و به پايان و سرمنزل خواهد رسيد. اين بحمداللَّه حاصل است.
يك جمله هم در مورد بسيج عرض كنم. بعضى كسان خيال مىكنند كه «بسيج» يك سازمان نظامى، مثل سازمانهاى نظامى ديگر - يعنى ارتش و سپاه - است. اين خطاست. بسيج، يعنى نيروى كارآمدِ كشور براى همه ميدانها. ميدان جنگ مطرح بود، بسيجْ كارآمدى خود را ثابت كرد. ميدانهاى ديگر هم كه پيش بيايد - و تا بهحال خيلى از آنها پيش آمده است - باز بسيجْ كارآمدى خود را اثبات مىكند. همان جوانِ دلباخته و عاشقى كه در ميدان جنگ، چشم به دهان فرمانده داشت و فرماندهاش را از شدّت اخلاص و فداكارى و شيفتگىِ خود متحيّر مىكرد، همان جوان وارد دانشگاه هم كه مىشود، استاد خود را متحيّر مىكند؛ وارد آزمايشگاه علمى هم كه مىشود، همينطور است؛ در ميدان تحليل سياسى هم كه وارد مىشود، همينگونه است.
بدانيد كه همه كشورها چنين چيزى را دارند؛ منتها به اين برجستگى ندارند. در كشورهايى كه در آنها ملتها زندهاند - با كشورهايى كه سياستهاى غلطى آنها را اداره مىكنند و ملت ميدانى ندارد، ارادهاى ندارد، حضور و ارزشى ندارد، كار ندارم - در كشورهايى كه مردم از نظر مسؤولان نقشى دارند، همهجا چيزى شبيه بسيج هست؛ منتها به اين درخشندگى، به اين فراگيرى، به اين زيبايى و به اين فداكارى، من در جايى سراغ ندارم. با اطّلاعى كه از كشورهاى مختلف - چه گذشته نزديكشان؛ - تاريخ صدساله، دويست ساله دنيا و چه زمان حاضرشان - دارم، بنده مثل بسيخ خودمان در جايى از دنيا سراغ ندارم. بسيج، به جوانان اختصاص نداشت؛ جوان و پير، دوش به دوش در آن حركت مىكردند. پدر و پسر با هم مىآمدند. گاهى پدربزرگ و نوه با هم مىآمدند و امروز با هم هستند. بسيج، اختصاص به مردان نداشت؛ زن و مرد با هم بودند. نام و نشان در آن نقشى نداشت؛ مسؤوليت مطرح بود. هر وقت كه كشور گرهاى داشته باشد، آن سرانگشتى كه در درجه اوّل بايد آن گره را باز كند، نيروى عظيم بسيج مردمى است. اين بسيج در همه قشرها هست؛ در قشرهاى جوان، در قشرهاى پير، در قشرهاى دانشگاهى، در قشرهاى دانشجويى، در قشرهاى كارگرى، در قشرهاى كاسب و پيشهور و در قشرهاى روحانى. بسيج، اختصاص به يك منطقه جغرافيايى و يك منطقه انسانى و طبقاتى و قشرى ندارد؛ همه جا هست.
علّت اينكه در كشور ما بسيج اينطور درخشان شد و شكفت چه بود؟ ايمان عاشقانه، ايمان عميق، ايمان توأم با عواطف كه از خصوصيات ملت ايران است. مثل بعضى از ملتهاى ديگر، عواطف در اين ملت جوشان است؛ كليد بسيارى از مشكلات است. اين ايمان با آن عواطف همراه شد و اين رودخانه عظيم خروشان را به اين درياى پهناور تبديل كرد و مشكلات را در هر جايى كه لازم بود، از بين برد. امروز هم هست، بايد هم باشد، ادامه هم خواهد يافت و بايد هم ادامه پيدا كند. در شرايط كنونىِ كشور، بعضى كسان با همان تفسير غلطى كه فكر مىكنند بسيج يك مجموعه نظامى است، يا سپاه و ارتش و نيروهاى نظامى، فقط در دوران جنگ حضورشان لازم است و بعد بايد بهكلّى فراموش شوند و كنار بروند، با اين تحليل غلط معتقدند كه همه ارزشهاى بسيجى، همه ارزشهاى خوب الهى - كه بسيج مظهر آن است - بايستى از جامعه كنار برود! البته اين تبليغ دشمن است. واى به حال ملتى كه گوشش به تبليغ دشمن باشد. دشمن، خير انسان را كه نمىخواهد. دشمن اگر از شما تعريف هم بكند، بايستى نسبت به اين تعريف سوء ظن پيدا كنيد. اگر بدگويى هم بكند، بايد به آن بدگويىاش لبخند تمسخر بزنيد. اگر بگويد وضعت خراب است، بايد بدانى وضعت خوب است. اگر بگويد اين راهى كه مىروى، غلط است، بايد بدانى او از اين راه صدمه مىبيند. اگر از شما تعريف كند، بايد به خودتان نگاه كنيد و ببينيد چه كار خلافى از شما سر زده كه موجب خوشحالى اوست؛ البته اگر تعريف او واقعى باشد و كلكى در كار نباشد.
عزيزان من! امروز استكبار در همه جاى دنيايى كه مىخواهد بر آن چنگ بيندازد، با سه عامل كار خود را پيش مىبرد و تلاش مىكند. در اينجايى كه نشستهايد ، تا بهحال اين سه عامل او كارگر نشده است. يك عامل، عامل مالى است؛ يك عامل، عامل نظامى است؛ يك عامل، عامل تبليغى است. به وسيله عامل مالى، انسانها را مىخرند. منظور من از عامل مالى اين نيست كه در اقتصاد كشورها دخالت مىكنند. هيچ كشورى نمىتواند در اقتصاد كشور ديگر - اگر مردم آن كشور بيدار باشند - تأثير بلندمدّت و تعيينكننده داشته باشد. البته بله؛ اخلالگرى مىكنند، خرابكارى مىكنند، روى قيمت نفت اثر مىگذارند، درآمد يك كشور را به نصف مىرسانند؛ مثل اينكه الان در شرايط كنونى در كشور ما اين كارها را كردهاند. اين نكته را هم من در همينجا عرض كنم: بعضى كسان روى مسأله اقتصادى كنونى كشور، خيلى بزرگنمايى و جنجال مىكنند. خبرى نيست، مسألهاى نيست. مگر ما ملتى هستيم كه مشكل اقتصادى نديده باشيم؟ مگر ما كشورى هستيم كه درآمد كمِ مالى و نفتى و غيره در گذشته بيست سالهمان نباشد؟ در گذشته نيزهمينطور بود؛ درآمدها كم مىشد، زياد مىشد و مسؤولان كشور و دلسوزان دولت، با پشتيبانى مردم و با همراهى قشرهاى مختلف و با خوددارى اين توده عظيم مردم مؤمن ما، مشكلات را مىگذراندند؛ امروز هم مىگذرانند. اين همان تأثير عامل تبليغىِ دشمن است كه چون درآمد نفت كم شده است، پس ديگر ملت ايران بايد بنشيند زانوى غم در بغل بگيرد! نه؛ اينطور نيست.
پس، اگر ملتى بيدار باشد، زنده باشد، سرِپا باشد، همّت كند، اراده كند، اتّحاد داشته باشد - بخصوص اتّحاد و وحدت - پشتِ سر مسؤولانش باشد، به كارگزاران كشورش اعتماد داشته باشد - شما به اين كسانى كه در رأس كار گذاشتهايد، بايد اعتماد كنيد. مسؤول دولتى است، اقدامى مىكند، كارى انجام مىدهد، بايد به او اعتماد كنيد، تا بتواند كارش را پيش ببرد - با اين خصوصيات در امر اقتصادى كشورش نمىتوانند تأثيرات بلندمدّت بگذارند. ضربه وارد مىكنند؛ اما يك ملت زنده، ضربه اقتصادى را هم مثل ضربه شمشير، مثل ضربه گلوله، خُرد مىكند، از بين مىبرد، اثرش هم باقى نمىماند. عامل مالى كه عرض كردم، يعنى رشوه. عناصر ضعيف را مىخرند. با عامل مالى، استكبار، انسانهاى پولدوست را در دنيا برده خود مىكند. امروز اين كار در دنيا رايج است. دست در كيسه فتوّت خودشان - فتوّتِ شيطانى - مىكنند، كسانى را كه دهانهايشان براى مال دنيا باز است، شناسايى نموده و با پول مىخرند و اسير خودشان مىكنند! در بسيارى از كشورهاى دنيا، اين صدمه بزرگ را به ملتها زدند. آدمهاى طمّاع، شكمپرست و پولدوست را با اين متاع بىارزش - يعنى پول - خريدند و ملك خودشان كردند!
عامل ديگر، عامل نظامى است كه وسيله تهديد است. تا دو نفر در گوشهاى از دنيا حرفشان مىشود، ناوگان امريكا به آن طرف راه مىافتد و تهديد مىكند! سالهاى متمادى است كه ناوگان امريكا در خليج فارس است؛ چند نفر از ملت ايران از اين ناوگان ترسيدند؟ چند نفرشان از ترس خود را مخفى كردند؟ چند نفر از مسؤولان كشور از ترس ناوگان امريكا، حرف خودشان را پس گرفتند؟ ملتهاى زنده كه نمىترسند. ملت مؤمن كه نمىترسد. دلى كه با ايمان است، به اين چيزها اعتنايى ندارد. آدمهاى ترسو، آدمهاى بىايمان، آدمهاى جبون و انسانهاى نالايق، اين ناوگانها و اين تهديدها برايشان ترس دارد و مىترسند.
عامل سوم، عامل تبليغات است. سعى مىكنند دلها را بفريبند و حقايق را قلب كنند. عزيزان من! بدانيد، اوّل كارى هم كه در كشورها مىكنند، اين است كه كانونهاى حقيقى صدق و صفا را در زير سؤال ببرند؛ رسانههاى صادق را زير سؤال ببرند؛ انسانهاى مؤمن را زير سؤال ببرند؛ تهمتها بزنند؛ مردم را مردّد كنند؛ دلها را بربايند و حقايق را قلب كنند. امروز استكبار با اين سه عامل در دنيا كار مىكند.
حربه مقابله با اين سه عامل چيست؟ فكر كنيد، ببينيد براى مقابله با عامل پول كه انسانها را برده مىكند، با عامل سلاح كه انسانها را مىترساند و مرعوب مىكند و با عامل تبليغات كه انسانها را خام مىكند و فريب مىدهد، چه كار بايد كرد. چه چيزى مىتواند در مقابل اينها بايستد؟ ايمان روشن، ايمان با بصيرت. اين همان چيزى است كه ملت ما دارد و از اوّل انقلاب هم داشته است؛ همان چيزى است كه بسيجى به آن متميّز است. مسأله در كشور ما اين است كه اين ملت به بركت اسلام توانسته است يك طلسم غير قابل شكست را بشكند؛ طلسم سلطه بيگانه، سلطه امريكا. بعضى از كشورها هستند كه از سلطه امريكا مىنالند؛ اما نمىتوانند آن را از بين ببرند. شما خيال نكنيد كشورهايى كه زير سلطه امريكايند، همه مردم و حتّى دولتهايشان خوشحالند - البته بعضى خوشحالند؛ چون منافعشان در اين است و رشوه مىگيرند - خيلى از آنها ناراحتند و نمىتوانند اين بختكِ افتاده روى بدنشان - اين لاشه سنگين تسلّط امريكا - را از بين ببرند؛ اما اين ملت توانسته است كلاًّ اين طلسم را بشكند و دست دشمن را كوتاه كند.
ايران جاى حسّاسى است؛ سرشار از منابع غنى است؛ سرشار از ثروت است؛ سرشار از ثروت فرهنگى است و موقعيت بسيار مهمّ سوقالجيشى دارد؛ لذا به اين آسانى دلشان نمىآيد كه از آن دست بكشند. تلاش مىكنند كه برگردند و مجدّداً سلطه پيدا كنند و همان منافع نامشروع را از اين كشور ببرند. پول و عامل نظامى و عامل تبليغاتى را به كار انداختهاند. ملت هم ايستاده است، بسيج هم ايستاده است، نيروهاى مؤمن هم ايستادهاند، دولت هم ايستاده است، مسؤولان هم ايستادهاند؛ همه ايستادهاند. مگر امروز كسى جرأت مىكند بر خلاف نظر اين مردم - كه اسلام را مىخواهند و با دشمن اسلام دشمنند - حركتى انجام دهد؟ امروز همه جوانان ما، پيران ما، دانشجويان ما، روحانيون ما، بزرگان ما، كوچكان ما و قشرهاى مختلف ما - مگر من شذّ و ندرى كه دل به زندگيهاى رنگ و لعابىِ دروغين غرب بسته باشند - فهميدهاند كه سعادتشان در اين است كه اسلام را با بصيرت و با روشنبينى و خردمندى بفهمند و آن را بهكار گيرند تا بتوانند از دشمنيها بكاهند، دشمنيها را دفع كنند. اين همان بسيج است؛ حقيقت بسيج يعنى اين. ارتش بيست ميليونى كه امام فرمودند، يعنى اين.
بدانيد كه مشكل ايران اسلامى براى استكبار و براى امريكا حل نشده است و حل هم نخواهد شد. اين تبليغاتى كه بعضى از مطبوعات و رسانهها در گوشه و كنار به شكلهاى مختلف مىكنند، ملاك نيست. همانطور كه گفتيم، از آن سه عامل استفاده مىشود؛ براى همين تبليغات هم استفاده مىشود. تبليغاتى كه عدّهاى بخواهند ملتى را به اسارت تشويق كنند. از اين ابلهانهتر حرفى هست؟ يك ملت را به زير بار بردن و زير دست كردن. يك قدرت استكبارىِ ظالم را به آقايى و سرورى پذيرفتن! آيا اين حرفى است كه يك ملت بتواند آن را بزند، يا يك انسان سالم بتواند آن را بيان كند؟ البته بعضى گروهكهاى سياسى هستند كه دنبال مقاصد سياسى خودشانند؛ حرفهايى مىزنند و بعضى هم طوطىصفت حرفهاى آنها را تكرار مىكنند. اين نمىتواند حرف مجموعههاى سالم و صحيح و قوى باشد. امروز استقلال اين كشور در تمسّك به اسلام و عمل به اسلام، در وحدت كلمه و در شناختن دشمن است، كه دشمن ايران هم امروز استكبار است و رأس استكبار هم امريكاست. اين است راه سعادت اين ملت. اين ملت اين راه سعادت را خواهد رفت و همه هم وظيفه دارند كه با آنچه كه نياز اين زمان است، خود را آشنا كنند و به آن پاسخ بگويند. در همه نيروهاى فرهنگى و فكرى، نيروهاى علمى و نيروهاى هنرى هم اين نيروى عظيمِ بسيج مردمى مىتواند پيشرو باشد؛ چون جوان است، چون با نشاط است، چون از متن مردم است. همه نيروهاى مؤمن وظيفه دارند كه به خدا توكّل و اعتماد كنند. راه روشن و منوّرى كه امام بزرگوار بر روى اين ملت گشوده است، اين راه را انشاءاللَّه دنبال كنند؛ خداى متعال هم به آنها بركت خواهد داد، آنها را كمك و پيروز خواهد كرد و انشاءاللَّه به اهداف عاليهشان خواهد رساند و قلب مقدّسِ ولىّعصر ارواحنافداه را از آنها راضى خواهد كرد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته