عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس
عنوان عکس



تاریخچه عملیات روانی

1ـ آنچه مسلم است عملیات‌روانی سابقه‌ای به قدمت تاریخ انسانها دارد چرا كه انسانها برای تحت تأثیر قراردادن طرف مقابل به شیوه‌ها و ترفندهایی متوسل می‌شده‌اند و این فعالیت از ارتباط چهره به چهره دو فرد گرفته تا اجتماعات كوچك و بزرگ‌تری یافته است و همین نوع فعالیتها و اقدامات در زمان‌ای خاص همچون بحرانها، جنگها، نزاع‌های محلی بصورت مختلف و گوناگونی اتفاق افتاده است.
آنچه قابل تأكید است این است كه انسانها پدیده تأثیرگذاری روانی و استفاده از آن در جنگ و صلح و سیاست را به تازگی كشف نكرده است بلكه كمتر برهه‌ای از تاریخ حیات سیاسی و نظامی بشر را می‌توان یافت كه فارغ از این عنصر باشد. محققان زیادی در پی یافتن قدیم‌ترین نمونه‌های استفاده از جنگ روانی بوده‌اند در این میان پل لاین بارگر(Paulline barger) سابقه استفاده از جنگ روانی را به جنگ كیدئون با مادها نسبت می‌دهد.
2ـ در این جنگ كیدئون بر خلاف رسوم نظامی زمان خود كه هر دسته صد نفره یك مشعل داشتند، به هر یك از سپاهیان مشعلی داد و این توهم را در ذهن دشمن ایجاد كرد كه تعداد افرادش، صد برابر میزان واقعی است. در نتیجه توانست بدون هیچ درگیری به پیروزی دست یابد. مطمئناً قبل از این واقعه و بعد از آن، نمونه‌های متعدد دیگری از جنگ روانی سنتی را می‌توان یافت. در تاریخ اسلام، روشن كردن آتش توسط سپاهیان اسلام در شب فتح مكه و ایجاد رعب در مكیان از این طریق، نقش مهمی در شكستن مقاومت آنها داشت و حیله قرآن بر سر نیزه كردن عمروعاص و شكست دادن سپاه در حال پیروزی حضرت علی(ع) با این وسیله، نمونه‌های برجسته‌ای (البته با ارزشهای متفاوت) از جنگهای روانی است كه به اقتضای فرصت و براساس ذوق و نبوغ طراحان آن به اجرا درآمده اند.
3ـ از سابقه پیدایش جنگ روانی در قرن اخیر جنگهای اول و دوم، و حداكثر (البته به نوعی) به انقلاب 1917 روسیه و انقلاب فرانسه می‌رسد. برای این كار، ضمن برشمردن ویژگیهای جنگ روانی جدید و نشان دادن تفاوتهای آن با جنگ‌روانی سنتی، زمینه‌های پیدایش و توسعه چنین پدیده‌ای را در بستر تاریخی آن را می‌توان بررسی كرد.
هنگامی كه در سال 1939، محققان و دانشمندان علوم انسانی آلمانی به منظور توجیه شكست كشور خود در جنگ جهانی اول، اعلام كردند كه از جمله مهمترین علل شكست، غفلت آلمان از سلاح تبلیغات و استفاده مؤثر رقیبان از آن سلاح بوده است، در واقع خبر از ورود و حضور گستردة ابزار تأثیرگذاری روانی در صحنه سیاست و نظامیگری می‌دادند. وقوع تحولاتی مانند تشكیل وزارت تبلیغات در آلمان و سازمانهای جنگ روانی و تبلیغات جنگی در دیگر كشورها، تصدیق عملی این ادعا بود.
4ـ آنچه را ما جنگ روانی جدید می‌خوانیم در واقع محصول تحولاتی است كه عمدتاً ابتدا در اروپا رخ داد. یكی از مهمترین این تحولات، پیدایش و توسعة نقش صنعت و تكنولوژی در جوامع بشری( از جمله ارتباطات اجتماعی) است. صنعت و تكنولوژی ارتباطات میان انسانها را در دو جنبه توسعه داد: اول از نظر حمل و نقل، شامل جاده، اتومبیل، راه‌آهن و نظایر اینها كه موجب افزایش ارتباط فیزیكی بین افراد بشر شد. دوم از نظر توسعه وسایل و ابزارهای پیام رسانی مانند چاپ، تلفن، سینما، تلگراف كه موجب نزدیك غیرمادی و گسترش تعامل پیامی میان انسانها شد. توسعه و گسترش ارتباطات، به نوبة خود باعث شد تا انسانهایی كه تا پیش از این، فقط در محدوده قومی، قبیله‌ای و محلی فكر می‌كردند و مسائل خارج از منطقة محدودشان برای آنها اهمیت نداشت، ملی و جهانی فكر كنند و به مسائل دنیایی فراتر از مناطق محدود خود علاقه‌مند شوند. انسان روستایی كه تا دیروز، ممترین دلمشغولی، او، مشكلات كشاورزی و زمین و آب‌وهوا بود و تقسیم بندیش از خودی و بیگانه برمحور روستا یا روستاهای اطراف شكل می‌گرفت، اینك به مسائل كشور خود و حتی فراتر از آن، مسائل جهانی كه در آن زندگی می‌كرد و كل بشریت می‌اندیشید.
در كنار توسعه ارتباطات، انقلاب صنعتی موجب ظهور پدیده‌های دیگری نیز شد مانند شهرنشینی، افزایش جمعیت و متراكم شدن آن، پیچیده شدن حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جوامع و به تبع آن تقسیم بسیار وسیع كار و غیره. اینها دست به دست هم داد و نیروی سیاسی جدیدی به نام مردم شكل گرفت. به تعبیری، پیدایش پدیده‌هایی همچون افكار عمومی و افكاری نظیر?صدای مردم، صدای خداست?، ریشه در این تحولات دارند. حكام، دیگر نمی‌توانستند مانند لویی چهاردهم بگویند ?دولت، خود من هستم? و مجبور بودند برای حفظ قدرت سیاسی و توسعه آن و برای تدوین و اجرای سیاستهای خود، حتماً گوشه چشمی هم به مردم داشته باشند. بحث دخالت مردم در سیاست، دیگر مفهومی اخلاقی نبود بلكه پشتوانه قدرتی نیز داشت. تقسیم كار و تنوع حیات اجتماعی موجب شده بود تا كانونهای گوناگون قدرت غیردولتی ظاهر، و جامعة مدنی پیچیده و گسترده شود. در چنین جامعه‌ای، تداوم سیستم سیاسی و اجتماعی، فقط با همكاری صاحبان نقشهای تخصصی و قدرتی جدید امكان پذیر بود و بدون همكاری آنها، هیچ حكومتی دیگر نمی‌توانست به تنهایی از پس امور كشورداری برآید و به رتق و فتق امور بپردازد: كارخانه بدون همكاری و رضایت ضمنی كارگر، نظام دیوانسالاری بدون حمایت دیوانسالاری و هزاران تخصص دیگر بدون همكاری صاحبان تخصص مربوط، از گردش و عمل كردن باز می‌ماندند و بازماندن اینها یعنی فلج شدن كل سیستم. به این زمینه‌های یاد شده، عامل دیگری را هم باید افزود. صنعت و تكنولوژی از طریق اختراع هواپیما و توپخانه‌های دور برد، برد سلاحها را افزایش داد و موجب شد كه صحنة جنگ، از میدان نبرد به سراسر خاك هر كشور گسترش یابد. اكنون دیگر مرز بین جبهه و پشت جبهه شكسته شده بود و تنها دوری از میدان جنگ، تضمین كننده امنیت نبود. با بروز جنگ، مردم مجبور بودند كه علاوه بر تحمیل سختیها و كمبودهای ناشی از آن، با صدمات و تلفات جانی و مالی نیز روبرو شوند و در مقابل آن ایستادگی كنند. نتیجه اینكه كشورها، هر چه بیشتر در مقابل تأثیرات جنگ آسیب‌پذیر شدند و بنابراین رهبران كشورها در طراحی و اجرای سیاستهای دفاعی، باید عامل دیگری را هم لحاظ می‌كردند كه نقش مردم بود.
از اینجا به بعد است كه جلب رضایت مردم یا برانگیختن آنها برای مخالفت، و یافتن ابزارها و تمهیداتی برای رسیدن به این مقصور، به عمل تعیین كننده‌ای در كشاكشها و رقابتهای سیاسی و نظامی تبدیل شد. تا پیش از این، فرماندهان نظامی و حاكمان سیاسی، در تدوین و اجرای سیاستهای خود، فقط تا آنجا به مردم نیاز داشتند كه نیروی انسانی مورد نیاز آنها را تأمین كنند. احتمالاً هیچ فرماندهی احساس نمی‌كرد كه برای حمله به دشمن و كسب پیروزی، به تأثیرگذاری روانی بر مردم خودی یا دشمن(جز در مواردی مانند محاصره شهرها) هم نیازی دارد. مهمترین آماج عملیات‌روانی در جنگ را سربازان و فرماندهان دشمن تشكیل می‌دادند. در صحنة سیاست و بازیهای دیپلماتیك، تنها هدف سیاستمداران و مقامات مذاكره كننده، مقامات مسئول طرف مقابل بود. اما اینك، صحنة بازی بسیار پیچیده‌تر شده بود. طرفین درگیری مجبور بودند كه در بازی، طرفهای دیگری را هم به حساب آورند. اینها عبارت بودند از مردم خودی، مردم دشمن، مردم بی‌طرف و بعدها پدیده دیگری به نام افكار عمومی جهانی. هر طرف می‌كوشید در این كشاكش، مردم خودی را به نفع خود، نه فقط جلب نظر كند بلكه آنها را بسیج، و در مشاركت فعال وارد كند. همچنین مردم دشمن را نه فقط از همكاری با رهبران دشمن باز دارد، بلكه آنها را به مخالفت تحریك كند، و سرانجام اینكه مردم كشورهای بی‌طرف را از نزدیك شدن به دشمن باز دارد و حتی الامكان به حمایت از خود وادارد. بدیهی است در چنین صحنة پیچیده‌ای، مهمترین ابزار كارآمد، تبلیغات و عملیات‌روانی بود و هر كشوری در محاسبه توازن قوا با رقیب، باید این عنصر از قدرت ملی را مورد توجه قرار می‌داد. اهمیتی كه ایدئولوژی در صحنة سیاست و نظامیگری پیدا كرد، به دلیل نقشی بود كه در بسیج و برانگیختن توده‌ها داشت.
آلمانیها حتی قبل از گوبلز و دار و دسته نازیها به اهمیت این عامل پی‌برده بودند، یعنی زمانی كه در جنگ جهانی اول، لنین را به عنوان ویروس روانی به داخل روسیة تزاری رخنه دادند. هدف آنها این بود كه با ترویج اندیشة انقلابیگری و ایجاد فروپاشی روانی در سیستم تزاری، سقوط حكومت رقیب را تسریع كنند و به هدف خود نیز رسیدند. موفقیتهای لنین نشان داد كه آنها حداقل در بخشی از محاسبات خود اشتباه نكرده بودند اما شیوع این ویروس و گسترش تأثیرات آن، بعد از جنگ دامنگیر خود آنها نیز شد، چون مجبور شدند هزاران سرباز اسیر آلمانی را كه از روسیه به آلمان بازگشتند به منظور پاكسازی افكارشان از اندیشه‌های ماركسیستی مورد بازآموزی قرار دهند. بلشویكها چه در مرحلة براندازی رژیمتزاری و چه در برپا ساختن رژیم جدید خود، حساب خاصی برای ایدئولوژی باز كردند و از آن به حداكثر ممكن بهره گرفتند. آنها ارتشی ایدئولوژیك بنا نهادند كه نیروهای آن با ابزارهای ایدئولوژیك كنترل می‌شد و تحت تأثیر ایدئولوژی به جنگ می‌پرداخت. در تاریخ جدید اروپا و در دوران حاكمیت مادیگری، كه هر ایده‌الی براساس محاسبات عقل معاش انجام می‌شود، به قول ادوارد ارل، آنها اولین سربازانی بودند كه حاضر می‌شدند صرفاً به دلیل عقیده كشته شوند.
در واقع در بستر چنین وضعیتی بود كه نازیها كار خود را شروع كردند و نقش تبلیغات را در رقابتهای سیاسی و نظامی به اوج رساندند. آنها با علم به اهمیت بسیج مردم، ایجاد شور و انگیزه در آنها برای حمایت فعالی از نظام و سیاستهای آن و نقش سلاح روانی در جابجایی موازنة قدرت و همچنین برخورداری از نیروی متخصص و كار تحقیقاتی كه شرح آن در ابتدای مقاله آورده شد دستگاه تبلیغاتی عظیمی را برپا كردند. آنها علاوه بر بهره‌برداری از تبلیغات برای رسیدن به قدرت، پس از كسب قدرت، وزارت تبلیغات را به سرپرستی گوبلز ایجاد كردند و پخش اعظم رسانه‌های ارتباطی آلمان را تحت كنترل و نظارت آن وزارتخانه قرار دادند. نازیها با حداكثر توان از دو رسانه سینما و رادیو استفاده كردند. بنا به گفتة دیوید ولچ، از میان همه ابزارهای اعمال نفوذ نهانی و روانی، هیچ یك به اندازة سینما مورد توجه رایش سوم نبود. گوبلز در یكی از نخستین سخنرانیهای خود در مقام وزیر تبلیغات، اعلام كرد كه سینمای آلمان در پیشاپیش سربازان نازی، رسالت فتح جهانی را بر دوش دارد. براساس این نظریه، رژیم نازی، سرمایه‌گذاری سنگینی روی سینما انجام داد به گونه‌ای كه بین سالهای 1933 تا 1945، 1097 فیلم در آلمان تولید شد. یك ششم این فیلمها، مضمون صریح تبلیغاتی و سیاسی(هدایت شده توسط وزارت تبلیغات) داشتند، ضمن اینكه اغلب آها نیز كم و بیش با خط كلی تبلیغاتی نازی هماهنگ بود.
آلمانیها در حوزه جنگ روانی رادیویی نیز از خود ركوردهای شگفت‌انگیزی بر جا گذاشتند. آنها 16 ایستگاه فرستنده رادیویی ایجاد كردند كه با نام مستعار ?پیروزی? برای 13 كشور اروپایی برنامه پخش می‌كرد. علاوه بر آن، ایستگاه‌های رادیویی رسمی آنها نیز برای 60 كشور برنامه پخش می‌كرد و مجموع برنامه‌های آنها به 430 ساعت در روز می‌رسید. (این رقمی است كه حتی با معیارهای امروزی نیز غیرقابل باور می‌نماید). رادیو بطور مستقیم و هماهنگ در خدمت مقاصد سیاسی ? نظامی درآمده بود و برای مثال: ?گوبلز چنان برنامه‌ریزی كرده بود كه ذهن مردم سرزمینهای اشغالی را از قبل و به تدریج از طریق فرستنده‌های رادیویی آلمان برای اشغال كشورشان آماده كند:
در مرحله دوم ضمن اینكه به دوستی پابرجای دو ملت ارج نهاده می‌شود، باید رژیم آن كشور نیز با روندی تدریجی و فزاینده مورد انتقاد قرار گیرد.
در مرحله سوم باید تهدید، اشغال و تسخیر نظامی با تمام نیرو و قدرت به عمل آید و با لحنی خشن، پیامدهای ناگوار عدم اطالعت گوشزد، و بر این نكته تأكید شود كه اگر ملت خوب برای سرنگونی حكومت بد قیام نكند، آنگاه چاره‌ای نیست جز اینكه ارتش آلمان این امر را به انجام رساند. البته واحدهای ارتش آلمان به جای توپ و تفنگ، با موزیك و دسته گل وارد خواهند شد.
در مرحلة آخر باید هر صدای ناموافق و آشوبگری خاموش شود و همزمان با اشغال نظامی كشور، رادیو و سایر مناطق حیاتی و حكومتی به تصرف درآید و از همه امكانات برای برقراری نظم و آرامش استفاده شود.
البته تأكید و سرمایه‌گذاری روانی ? تبلیغاتی نازیها، فقط به عرصه‌های رادیو و سینما مدود نمی‌شد. آنها در حوزه‌های دیگر فعالیت خود(مانند عملیات اطلاعاتی) نیز بر این امر تأكید داشتند و در واقع بخش مهمی از بزرگترین پیروزیهای سیاسی، نظامی چشمگیر آنها(مانند غافلگیر كردن شوروی در عملیات بارباروسا، اشغال بدون زحمت چكسلواكی و بی‌طرف نگهداشتن سایر قدرتهای غربی مانند انگلستان و آمریكا كه اتفاقاً برخی از آنها در زمان فرودستی قدرت نظامی آنها در برابر حریفان به دست آمد، مدیون این لشكركشی روانی ? تبلیغاتی بود.
كشور توسعه طلب دیگری كه پس از آلمان، نقش توسعه دادن جنگ روانی و رساندن آن به سطح امروزین را به عهده گرفت، آمریكا بود. نگاهی اجمالی به حجم و مجموعه اقدامات آمریكا در جنگ كره تاكنون نشان می‌دهد كه آمریكائیها ركوردی را در این زمینه برجا گذاشته‌اند كه شكستن آن توسط هر كشور دیگری بعید به نظر می‌رسد. انگیزه اصلی آنها در این راه. مبارزه با گسترش نفوذ شوروی0به ضرر نفوذ آمریكا) در جهان و بعدها حركتهای جهان سومی و از جمله حركتهای اسلامخواهی در جهان بود.
واژه جنگ روانی در آمریكا، پس از انتشار كتاب?جنگ روانی آلمان? نوشته فاراگو در سال 1942 گسترش یافت. در پایان جنگ دوم جهانی این اصطلاح در دیكشنری و بستر وارد شد و بخشی از عبارت پردازیهای سیاسی و نظامی آن زمان را تشكیل داد. در سال 1950، دولت ترومن به منظور كسب آمادگی برای اجرای جنگ روانی در كره، پروژه‌ای را با عنوان ?نبرد حقیقت? (یا تهاجم عظیم و قدرتمند روانی) با بودجه‌ای معادل 121 میلیون دلار تصویب كرد. ارتش آمریكا، اداره ریاست جنگ روانی را به عنوان بخش ستادی ویژه ایجاد كرد و در كنار واحدهای رزمی، واحدهای جنگ روانی گسترده‌ای را با استفاده از تجربیات جنگ جهانی دوم تشكیل داد و از آن زمان تاكنون، سازمانها و واحدهای روانی- تبلیغاتی آمریكا با توسعه‌ای روزافزون همواره به عنوان یكی از بازوهای اصلی آن كشور در جنگ و صلح عمل كرده‌اند. این سازمانها، طیف وسیعی از رادیو‌ها، تلویزیونها، ماهواره‌ها، كتابخانه‌ها، بورسهای دانشگاهی، خانه‌های فرهنگی، آژانسهای تبلیغاتی، مراكز فیلم‌سازی. واحدهای جنگ روانی نظامی، تشكیلات ستادی و امثال آنها را شامل می‌شود. تعداد، پرسنل، بودجه، حجم و گستردگی فعالیت آها چنان است كه فهرست كردن آنها نیز كتاب مستقلی را می‌طلبد و ما در اینجا برای ارائه تصویری كلی از جنگ روانی جدید، فقط به چند نمونه كوچك از آنها اشاره می‌كنیم:
نمونه‌ای از این فهرست، فعالیت رادیویی است. ركن اصلی تبلیغات رادیویی آمریكا، رادیو?صای آمریكا است كه در سال 1984 به 23 زبان و با بودجه‌ای بیش از یكصد و ده میلیون دلار در سال، حدود 970 ساعت برنامه در هفته پخش می‌كرد. اما در كنار این ركن اصلی، ایستگاههای رادیویی كوچك و بزرگ دیگری نیز همواره فعل بوده‌اند كه در قالب تبلیغات سیاه و خاكستری( به تعبیر خود آمریكائیها) برنامه پخش می‌كرده‌اند. معروف‌ترین آنها، رادیو آزادی و رادیو اروپای آزاد بوده‌اند. مخاطب اصلی رادیو آزادی را مردم شوروی و مخاطبان رادیو اروپای آزاد را اهالی اروپای شرقی سابق تشكیل می‌داده اند. این دو رادیو در اوج فعالیت خود در هفته هزار ساعت برنامه پخش می‌كردند و هدف اعلام شده آنها، با بودجه‌ای معادل صد میلیون دلار( در سال 1983 كه بخشی از آن توسط سازمان سیا تأمین می‌شد) ایجاد تغییر در نظامهای سیاسی این كشورها بود. از جملة آخرین نمونه‌های رادیوی سیاه كه توسط آمریكائیها پشتیبانی و هدایت می‌شد، رادیو?صدای آزاد ایران? بود كه برای اولین بار در سال 1980 صدای آن شنیده شد و تا مدتها، به تبلیغات براندازی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ادامه می‌داد.
نمونه یا جنبه دیگر این عملیات‌روانی مدرن، جنبه علمی و آموزشی آن است. از سال 1950 به بعد، دانشمندان علوم اجتماعی در آمریكا، بیش از هر زمان دیگری به مطالعة نخبگان، ارتباطات و دیگر الگوهای رفتاری در جوامع خارجی پرداخته‌اند. به همین منظور، به تعیین معیارهای پژوهشی در مطالعة فرهنگهای بیگانه توجه زیادی مبذول شد. همچنین تلاش عظیمی در زمینه توسعه سیستماتیك ابزارهای پیچیده‌تر برای تشخیص و ارزیابی مؤثر موضوعاتی كه برای دست‌اندركاران جنگ روانی مفید بود انجام شد. از سال 1950 دولت آمریكا از طریق امكانات وزارت خارجه، آژانس توسعة بین المللی و جانشین آن، آژانس اطلاعات آمریكا، سازمان سیا و وزارت دفاع، به گروههای دانشگاهی و سازمانهای غیرانتفاعی كمك مالی كرد تا پروژه‌های تحقیقاتی خاصی را انجام دهند و یا پروژه‌های در دست اجرا را به سمت پاسخگویی به نیازهای جامعة جنگ روانی سوق دهند.
اما این تحقیقات به زمینه‌های یاد شده حدود نمی‌شد. بخش دیگری از تحقیقات بطور مستقیم در مورد موضوع جنگ روانی و ابعاد آن انجام شد كه یا در مراكز تحقیقاتی غیردولتی و غیرنظامی و به سفارش كارفرمایان دولتی و یا در مراكز دولتی و نظامی مانند مركز و مدرسة فورت براگ اجرا می‌شد. حاصل كار، طیف وسیعی از متون علمی و كاربردی جنگ روانی، و ابداع نظریه‌ها، مفاهیم و تقسیم‌بندیهایی بود كه تقریباً بر كل ادبیات جنگ روانی غرب حاكم شد. از جمله این مفاهیم می‌توان از ابداع واژه عملیات‌روانی (به جای جنگ روانی) نام برد كه برای كاستن از بار خصومت‌آمیز واژه‌ ساخته و پرداخته شد و عملیات روانی نیز خود به دو دسته، یعنی جنگ روانی (آن بخش از عملیات‌روانی كه متوجه دشمن است) و اقدامات روانی (آن بخش از عملیات‌روانی كه متوجه دوستان و گروه‌های بی‌طرف است) تقسیم شد.
نمونه‌ای كه شاید میزان اهمیت عامل روانی ـ تبلیغاتی قدرت برای آمریكائیان را بهتر نشان می‌دهد و جایگاه آن را در مجموعة ساختار كشورداری آنها بیشتر مشخص می‌سازد. جنبة سازمانی ملی و استراتژیك جنگ روانی است. در سال 1950 و در پی تصویب پروژه?نبرد بزرگ حقیقت?، لزوم هماهنگ كردن سازمانهای درگیر تبلیغات خارجی و فعالیتهای آنها با یكدیگر احساس شد. بر این اساس، ?ستاد استراتژی روانی? به منظور هماهنگ كردن تمام برنامه‌های تبلیغات خارجی در قالب استراتژی روانی واحدی تشكیل شد. در واقع، برای اولین بار، این فكر به وجود آمد كه می‌توان در كنار استراتژی نظامی، استراتژی اقتصادی و مانند اینها. استراتژی روانی هم داشت و صرف نظر از نوع استراتژی نظامی یا سیاسی هر كشور، تمام اقدامات روانی ـ تبلیغاتی را در خط مشی مجزایی هدایت كرد. در همین دوره بود كه اصطلاح?سایكو استراتژی? و بحث از بعد چهارم استراتژی و قدرت ملی در ادبیات روابط بین المللی و مباحث استراتژیك رواج یافت. به این ترتیب، عنصر روانی از مسأله زمان جنگ كشورداری به موضوعی تبدیل شد كه هم در زمان جنگ و هم در زمان صلح باید به آن پرداخته شود. هر چند این ستاد پس از چند سال منحل شد، با این حال تشكیل یوسیا 0آژانس اطلاعات ایالات متحده) برای برنامه‌ریزی و هدایت تبلیغات خارجی آمریكا، و ستاد هماهنگی عملیات (به منظور هماهنگی سیاست خارجی آمریكا در تمام جنبه‌های اقتصادی، سیاسی، نظامی با در نظر گرفتن ابعاد روانی آنها) نشان داد كه عامل روانی ? تبلیغاتی، همچنان اهمیت خود را به عنوان جزء اصلی سیاستها و استراتژیهای آمریكا حفظ كرده است.
بعدها آمریكا تحت تأثیر جنگ ویتنام و با طراحی نظریة جنگ كم شدت، حتی یك گام نیز جلوتر رفت. این گام آخری، شناسایی این نكته بود كه در مواردی (مانند جنگهای شورشگری)، عنصر روانی می‌تواند به بعد برجسته استراتژی هر كشور تبدیل شود و هیچ اظهار نظری بهتر از این جمله نشان دهندة تحول یاد شده نیست كه: در این استراتژی ?هدف، تصرف پانزده سانتیمتر بین دو گوش انسان است?.
در مجموع بعد از بیان نمونه‌های جنگ‌روانی جدید بعنوان بستر جنگ روانی مدرن كه بعد از جنگ‌جهانی دوم شكل گرفت را بصورت محورهایی بشرح زیر قابل ارایه است:
1ـ جنگ روانی جدید، بخشی از كشورداری است، و در كنار دیگر ابزارهای قدرت ملی جا گرفته است. رواج مفاهیمی همچون استراتژی روانی و سیاست تبلیغاتی و یا ایجاد نهادهایی مانند یوسیا یا وزارت تبلیغات، نشانه این ویژگی‌ هستند. هر چند در این مورد، سیاست كشورها بین دو دكترین:
1) مستقل فرض كردن حوزه اقدامات روانی و 2) دكترینی كه آن را جزئی از امور سیاسی، اقتصادی و نظامی می‌پندارد، در نوسان است، با این حال، هیچیك در اهمیت آن به عنوان ابزار اساسی كشورداری و سیاست خارجی تردید ندارند. این ویژگی، خود ویژگیهای دیگری را نیز در بر دارد كه عبارتند از:
2ـ جنگ روانی جدید، پدیده‌ای همیشگی و پیوسته است. جنگ روانی جدید(عمدتاً جنگ روانی استراتژیك) دیگر به مقطع و فصل خاصی وابسته نیست. چه در زمان صلح و چه در زمن جنگ، كشورها باید برای به بكارگیری آن یا دفاع در مقابل آن آماده باشند.
3ـ جنگ روانی جدید، عملی سازمان یافته و برنامه‌ریزی شده است. دوران جنگ روانی صرفاً متكی به نبوغ سیاستمداران یا فرماندهان صحنة جنگ سپری شده است. جنگ روانی، امروزه نیازمند سازمان خاص خود، و پرسنلی است كه تخصصهای مختلفی دارند و به طرح‌ریزی و برنامه‌ریزی قبلی، حتی برای برخورد با وضعیتهای اضطراری نیاز دارد.
4ـ جنگ روانی جدید بر علم و پژوهشهای عملی متكی است. این پدیده چه برای دستیابی به قواعد تأثیرگذاری بر افكار و نگرشهای انسانی، چه برای رساندن پیام خود به مخاطب و تضمین دریافت و ادراك آن، و چه برای شناخت مسائل خاص هر دسته از مخاطبان و محیط آنها به تحقیقات علمی، وابستگی شدید دارد. به این عتبار می‌توان گفت كشوری می‌تواند تشكیلات جنگ روانی كارآمد راه اندازد كه بنیانهای علمی لازم را در علوم انسانی و اجتماعی دارا باشد.
5ـ جنگ روانی جدید، برد وسیع و گسترده‌ای دارد. اگر عملیاتهای روانی مانند آنچه در زمان گیدئون انجام می‌شد، حداكثر بر افراد حاضر در صحنة جنگ یا یك حمله مؤثر واقع می‌شد، اقدامات روانی تبلیغاتی امروزین، به دلیل بهره‌گیری از رسانه‌های الكترونیكی(از ماهواره گرفته تا رادیو) همزمان می‌تواند تمام مردم كره زمین را مخاطب قرار دهد و انتظار واكنش از سوی آنها را داشته باشد.
6ـ سرانجام اینكه اجرای جنگ روانی جدید، مستلزم داشتن توان مالی و صنعتی است. پخش پنجاه میلیارد برگ اعلامیه در یك جنگ ضد شورش یا فرستادن 350 هزار بالون حامل اعلامیه‌های براندازی توسط آمریكا بر فراز سرزمین كشورهای اروپای شرقی( در سال 1945)، امكانات و تجهیزات خاص خود را می‌طلبد كه از عهدة هر كشوری برنمی‌آید. هر چند استفاده نسبتاً ارزان از امكانات پخش ماهواره‌ای، اكنون امكان انتشار جهانی پیامها را برای همه كشورها فراهم آورده است، اما دقابت تكنولوژیك روزافزون در این حوزه و همچنین الزامات مالی، انسانی و تكنولوژیك در دیگر جنبه‌های جنگ تبلیغاتی (مانند فراهم آوردن توان علمی و تحقیقاتی در علوم مربوط به تولید و انتشار پیامهای اقناعی) ویژگی یاد شده را همچنان تأیید می‌كند.
ویژگی‌های یاد شده، همه ویژگیهای جنگ روانی جدید یا ویژگیهای الزامی چنین پدیده‌ای نیستند، بلكه ویژگیهای عمومی این جنگ را تشكل می‌دهند. با در دست داشتن این ویژگیها، خواننده معیاری برای ارزیابی فعالیتهایی خواهد داشت كه تحت عنوان جنگ روانی یا عنوانهایی مشابه آن در كشورهای جهان سوم( از جمله كشور خودمان) انجام می‌شود. در واقع، آنچه در این كشورها انجام می‌شود، جز نمونه‌هایی كوچك از جنگ روانی جدید نیست كه توسط قدرتهای توسعه‌طلب ایجاد شده و تكامل یافته است و به همین دلیل، تصور این پدیده نیز توسط محقق یا فرد عادی جهان سومی كار ساده‌ای نیست. به همین ترتیب نیز وارد شدن در این میدان و رویارویی با حریفان، كاری در سطوح كار آنها (حداقل از نظر كیفی و نه الزاماً از نظر كمی) را می‌طلبد كه باید مورد توجه دست‌اندركاران و صاحبنظران قرار گیرد.


موضوعات مرتبط: نظامی


تاريخ : ۱۳۸۸/۰۵/۱۷ | | نويسنده : ارتباطات قرارگاه ضد صهيونيستي كميل |
.: :.